ar
Feedback
کانال حمید آصفی

کانال حمید آصفی

الذهاب إلى القناة على Telegram
2025 عام في الأرقامsnowflakes fon
card fon
16 507
المشتركون
+7224 ساعات
+1117 أيام
+53030 أيام
أرشيف المشاركات
۱۳ آبان: روزی که ایران گروگان شد — نه فقط آمریکایی‌ها. بحران، اکسیژن جمهوری اسلامی است؛ ایران اسیرِ انقلاب دائمی‌ای‌ست که در آن عادی‌سازی جرم می‌شود. ✏️ در تحلیل پویایی‌های قدرت جمهوری اسلامی، باید به این پرداخت که چرا این نظام پیوسته در حال تولید بحران و دشمن‌تراشی است. ۱۳ آبان تنها یک تاریخ نیست، بلکه نماد انتخاب استراتژی خاصی برای بقاست. ✏️ جمهوری اسلامی از ابتدا بر اساس یک پارادوکس بنا شد: حکومتی انقلابی که باید نهادینه می‌شد. این تناقض، آن را وارد چرخه‌ای معیوب کرد. نظامی که مشروعیت خود را از "انقلاب دائمی" می‌گیرد، نمی‌تواند به حالت عادی بازگردد. عادی‌بودن به معنای پایان حالت فوق‌العاده و آغاز مطالبه‌گری مردم برای پاسخگویی است. ✏️ دشمن خارجی (آمریکا و اسرائیل): این دشمنان، تهدیدی وجودی برای نظام ترسیم می‌شوند. این ترس، جامعه را در حالت "جبهه متحد" نگه می‌دارد و هرگونه اعتراض داخلی را می‌توان به "دست دشمن" نسبت داد. صلح با آمریکا یا پذیرش اسرائیل، این کارت برد قدرتمند را از نظام سلب می‌کند. ✏️ دشمن داخلی (اعتراضات مردمی): هر جنبش اجتماعی که خواهان حقوق بدیهی باشد، به عنوان "اغتشاش" یا "جنگ نیابتی دشمن" معرفی می‌شود. این امر اجازه نمی‌دهد خواسته‌های متراکم و برحق مردم در کانالی عادی و سیاسی حل و فصل شود. ✏️ عادی شدن برای جمهوری اسلامی به معنای موارد زیر است: ۱. پایان انقلابی‌گری: نظام باید از شعار "مرگ بر..." به سمت "زندگی برای..." حرکت کند. این به معنای تغییر از اقتصاد مقاومتی به اقتصاد رقابتی، از دیپلماسی تهاجمی به دیپلماسی اقتصادی و از حذف فیزیکی منتقدان به رقابت ایدئولوژیک با آنهاست. نظام حاضر به این تغییر هویت نیست. ۲. شروع پاسخگویی: در حالت عادی، مردم می‌پرسند چرا با وجود درآمدهای نفتی هزاران میلیاردی، فقر گسترده است؟ چرا آزادی بیان و تشکل وجود ندارد؟ چرا محیط زیست نابود می‌شود؟ در حالت بحران دائمی، این سوالات "غیرضروری" و "منحرف کننده از خط اصلی مبارزه" قلمداد می‌شوند. ۳. فروپاشی اقتصاد رانتی: بحران دائمی، کنترل کامل اقتصاد توسط نهادهای نظامی-امنیتی را توجیه می‌کند. عادی‌شدن به معنای باز شدن فضای اقتصادی به روی رقابت، شفافیت و خصوصی‌سازی واقعی است که شبکه عظیم منافع نهادهای حاکم را به خطر می‌اندازد. ✏️ این نظام در دامی که خود ساخته، گرفتار آمده است. برای بقا، باید بحران تولید کند، اما این بحران‌سازی، هزینه‌های گزافی دارد: تحریم و انزوا که اقتصاد را فلج می‌کند. فرار مغزها و سرمایه. نارضایتی روزافزون مردمی که از شعار خسته شده‌اند و معیشت می‌خواهند. تبدیل شدن به یک بازیگر حاشیه‌ای در منطقه و جهان. ✏️ با این حال، به نظر می‌رسد حاکمان محاسبه کرده‌اند که هزینه‌های "عادی شدن" (از دست دادن قدرت انحصاری) به مراتب بیشتر از هزینه‌های "بحران دائمی" است. آنها ترجیح می‌دهند بر ویرانه‌های یک کشور مستقل، اما با قدرتی متمرکز و ایدئولوژیک حکومت کنند، تا اینکه در کشوری عادی و پیشرفته، مجبور به رقابت و پاسخگویی باشند. ✏️ جمهوری اسلامی نه می‌تواند و نه می‌خواهد عادی شود. "عادی شدن" پادزهر ایدئولوژی حاکم است. این نظام مانند موتوری است که تنها با سوخت بحران کار می‌کند. صلح با جهان و آشتی با مردم، این موتور را خاموش می‌کند و آنگاه است که ساختمان حکومت بر شالوده‌ای سست نمایان خواهد شد. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
إظهار الكل...
✍️ عباس عراقچی: «عجله‌ای برای مذاکره نداریم!» وقتی عجله‌ای برای نجات مردم نیست ✍️ عباس عراقچی با طمأنینه‌ای عجیب گفت: «عجله‌ای برای مذاکره نداریم!» و درست همان‌جا بود که ملت فهمیدند، فاصله میان سیاست و نان، دیگر از زمین تا آسمان شده است. ✍️ مردم در صف دارو، در صف اجاره، در صفِ هیچ و پوچ، نفس‌شان بند آمده، و مردی در قامت «دیپلمات» می‌گوید عجله‌ای نیست! شاید راست می‌گوید؛ چون کسی که در سایه می‌نشیند، از آفتاب‌سوختگی مردم نمی‌ترسد. کسی که نانش تضمین شده است، باکِی از قحطی ندارد. کسی که دلار و مسکن و امنیت دارد، مفهوم اضطرار را فراموش می‌کند. ✍️ در قاموس او، «مذاکره» یک تاکتیک است؛ در قاموس ملت، «مذاکره» یک نان است. برای او، تأخیر در توافق یعنی چند ماه بازی دیپلماتیک دیگر؛ برای ملت، یعنی چند ماه دیگر فقر، داروی نایاب، سفره‌های خالی، جان‌هایی که آرام آرام خاموش می‌شوند. ✍️ این همان شکاف تاریخی است: آنها که می‌گویند «صبر کنید»، همیشه کسانی‌اند که خودشان در امن و رفاه نشسته‌اند. و آنها که دیگر طاقت ندارند، همیشه مردمی‌اند که نه از تحریم، بلکه از بی‌تدبیریِ داخلی زخم خورده‌اند. ✍️ وقتی آقای عراقچی از «عجله نداشتن» حرف می‌زند، در واقع دارد از بی‌احساسی ساختاری حرف می‌زند؛ از نظامی که سال‌هاست به رنج مردم عادت کرده است. در این نظام، درد مردم نه سیگنال هشدار، بلکه نویزِ اضافیِ خبر است. فقیر بمیرد یا زنده بماند، مهم این است که چرخ مذاکرات در وقت خودش بچرخد، نه چرخ زندگی مردم. ✍️ در کشوری که نماینده کمیسیون بهداشت هشدار می‌دهد: «قشر ضعیف دیگر توان تهیه دارو ندارد و از یکی دو ماه آینده ممکن است شاهد افزایش سکته‌های مغزی و قلبی باشیم»، بی‌عجله بودن یعنی چه؟ یعنی حتی جان انسان هم در برابر «پرستیژ سیاست خارجی» بی‌ارزش است. ✍️ آری، برای آنان عجله‌ای نیست، چون نه کودکی در خانه‌شان بی‌دارو مانده، نه پدر یا مادری در بیمارستان منتظر مرگ است، نه اجاره‌خانه‌ای دارند که هر ماه چون کابوس بالای سرشان بچرخد. ✍️ «عجله‌ای نداریم» در قاموس ملت، ترجمه می‌شود به: عجله‌ای برای نجات مردم نداریم. عجله‌ای برای احیای امید نداریم. عجله‌ای برای بیدار شدن از خواب سنگینِ بی‌دردی نداریم. ✍️ ملت اما، عجله دارد. نه برای دلار ارزان یا توافق سیاسی، بلکه برای نفس کشیدن بدون تحقیر. برای اینکه ببیند سیاست، بالاخره یک روز، به رنج مردم حساس می‌شود. ✍️ آقای عراقچی، شما شاید برای «مذاکره» عجله نداشته باشید، اما این مردم برای «زنده ماندن» دیگر وقت ندارند. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
إظهار الكل...
👍 144 33👏 9👌 5👎 2🕊 1
👆👆👆 چگونه می‌توان یک کشور را دزدید؟ تبارشناسی خصوصی‌سازی در جمهوری اسلامی نویسنده: بهمن احمدی امویی این کتاب، تنها یک کتاب تاریخی یا اقتصادی نیست؛ یک پرونده جنایی در ابعاد ملی است. بهمن احمدی امویی در این اثر شجاعانه و مستند، به شکلی سیستماتیک و دقیق، به پاسخ این پرسش تلخ و به ظاهر اغراق‌آمیز می‌پردازد: «چگونه می‌توان یک کشور را دزدید؟» این کتاب درباره چیست؟ تبارشناسی خصوصی‌سازی: این کتاب فقط لیستی از شرکت‌های فروخته‌شده نیست. نویسنده ریشه‌ها، قوانین، شبکه‌های قدرت و ایدئولوژی‌ای را که بستر «تغییر مالکیت عظیم» ثروت ملی ایران را فراهم کرد، موشکافی می‌کند. از تئوری تا عمل: نشان می‌دهد چگونه شعارهای اقتصادی در دهه‌های گذشته، در عمل به ابزاری برای انتقال دارایی‌های عمومی به دست گروهی خاص تبدیل شد. نقشه راه یک انتقال تاریخی: کتاب به شما نشان می‌دهد که چگونه دولتی که مدعی دفاع از مستضعفان است، بزرگ‌ترین پروژه واگذاری ثروت به ثروتمندان را در تاریخ معاصر ایران به اجرا گذاشت. چرا باید این کتاب را بخوانید؟ برای درک امروز ایران: اگر از خود می‌پرسید «چرا اقتصاد ایران در این وضعیت است؟»، «ثروت بادآورده برخی افراد از کجا آمده؟» و «فاصله طبقاتی عمیق چگونه ایجاد شد؟»، پاسخ بسیاری از پرسش‌های شما در لابه‌لای صفحات این کتاب نهفته است. مستند و تحقیقی: این کتاب بر اساس اسناد رسمی، آمارهای دولتی و گزارش‌های معتبر نوشته شده است. یک اثر ژورنالیستی-تحقیقاتی قدرتمند که ادعاهایش را مستند می‌کند. روایتی که کمتر شنیده‌اید: این کتاب، روایت رسمی از خصوصی‌سازی را به چالش می‌کشد و لایه‌های پنهان، معاملات غیرشفاف و پیوند سیاست و ثروت را آشکار می‌سازد. شکافتن یک اَبَرروایت: نویسنده با شجاعت، یکی از کلان‌روایت‌های حاکم بر چند دهه اخیر را شکافته و سازوکارهای آن را به نمایش می‌گذارد. این کتاب برای چه کسانی است؟ برای تمام کسانی که به تحولات سیاسی و اقتصادی ایران معاصر علاقه‌مندند. برای دانشجویان و پژوهشگران حوزه‌های علوم سیاسی، اقتصاد و جامعه‌شناسی. برای همه شهروندانی که می‌خواهند بدانند ثروت ملی‌شان چگونه و چرا «جابه‌جا» شد. «چگونه می‌توان یک کشور را دزدید؟» تنها یک عنوان جذاب نیست، بلکه پرسشی است که این کتاب با ارائه اسناد و شواهد، پاسخی تکان‌دهنده به آن می‌دهد. اگر می‌خواهید از پشت پرده یکی از بزرگ‌ترین تحولات اقتصادی ایران با خبر شوید، خواندن این کتاب را از دست ندهید. همین حالا این پرونده را ورق بزنید و با روایتی مستند و شجاعانه از «دزدیدن یک کشور» آشنا شوید.
إظهار الكل...
👍 71 27👏 9👌 2
Photo unavailableShow in Telegram
👌 15 5
موج تازه بازداشت‌های عدالت‌گرایان در ایران: وقتی محمد مالجو و پرویز صداقت را می‌برند، از تریبون تا سلول، سرنوشت اندیشمندانی که به جای قدرت از مردم گفتند ✏️ بر اساس گزارش‌های رسیده، موج تازه‌ای از بازداشت پژوهشگران و تحلیلگران مستقل در ایران آغاز شده است. خبرها حاکی است که پرویز صداقت، شیرین کریمی، رسول قنبری و مهسا اسدالله‌نژاد بازداشت شده‌اند. در عین حال، سرنوشت محمد مالجو — اقتصاددان و پژوهشگر شناخته‌شده با رویکردی عدالت‌گرا — هنوز در ابهام است؛ او پس از تفتیش منزل به نهادهای امنیتی احضار شده و منابع نزدیک به او احتمال بازداشتش را بسیار بالا می‌دانند. ✏️ این رویدادها صرفاً بازداشت‌های پراکنده نیستند؛ بلکه نشانه‌ای از گسترش پروژه‌ای قدیمی‌ برای حذف اندیشه‌ی مستقل و عدالت‌خواهانه از فضای عمومی کشور است. این افراد و حلقه فکری‌شان، در حوزه‌های تخصصی خود کوشیده‌اند ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران را از منظر عدالت اجتماعی نقد کنند — نه از موضع قدرت، بلکه از زاویه مردم و مسئولیت اخلاقی. ✏️ محمد مالجو، اقتصاددانی که رویکردی متعادل و میانه‌رو داشت و همواره تلاش می‌کرد شکاف عمیق سیاسی-اقتصادی میان دولت و ملت را تحلیل و نقد کند، بر اهمیت کنشگری فردی در بستر اجتماعی تأکید داشت. او با حفظ انتقادهای سازنده، از تلاش برای یافتن راه‌حل‌هایی عملی برای اصلاحات ساختاری حمایت می‌کرد. اما امروز به نظر می‌رسد که همین تلاش‌ها، به بهانه‌ای برای فشار و سرکوب تبدیل شده‌اند؛ تلاشی که می‌تواند نشانه‌ای از نگرانی حکومت از پیامدهای اخبار غیررسمی درباره تعدیل‌های قیمتی در حوزه انرژی و دیگر حوزه‌های اقتصادی باشد. ✏️ پرویز صداقت نیز، در پژوهش‌های خود تصویری روشن و بی‌رحمانه از اقتصاد سیاسی ایران ارائه داد؛ اقتصادی که در آن فساد و تمرکز قدرت، موتور محرک بحران‌های عمیق است. او نشان داد که خصوصی‌سازی‌های صورت‌گرفته بیشتر بازتولید رانت و تمرکز قدرت بوده تا اصلاح واقعی. هشدارهای او درباره بحران مشروعیت ناشی از بی‌عدالتی، امروز بیش از هر زمان دیگری اهمیت یافته است. ✏️ حکومت در ایران در طول تاریخ خود، همواره از دو گونه دشمن هراس داشته: دشمنان مسلح و دشمنان عدالت‌خواه و اندیشه‌ورز. در برابر اولی جنگیده است، اما از دومی بیشتر ترسیده و از هر فرصتی برای حذف آن‌ها بهره برده است. ترس حکومت از افرادی چون پرویز صداقت و محمد مالجو نه به دلیل گرایش سیاسی‌شان، بلکه به خاطر نقد عقلانی و اخلاقی قدرت است؛ نقدی که خاموش کردنش با سرکوب‌های امنیتی یا تبلیغات تبلیغاتی ممکن نیست. ✏️ بازداشت این پژوهشگران پیامی روشن دارد: نهادهای امنیتی قصد دارند آخرین پیوند میان نقد اجتماعی مستقل و دانش دانشگاهی را قطع کنند. این روند، ادامه پروژه‌ای است که سال‌هاست آغاز شده؛ پروژه‌ای برای پاکسازی آرام صدای عقلانیت در برابر اقتدار مطلق. ✏️ در چهل سال گذشته، حکومت توانسته است سیاست، رسانه و فرهنگ را مهار کند، اما دانشگاه و اندیشه مستقل هنوز زنده بود. اکنون این پناهگاه آخر نیز هدف قرار گرفته است. موج بازداشت‌های اخیر نه یک حادثه مقطعی، بلکه نشانه‌ای از ورود به مرحله‌ای تازه در حذف فکری و تبدیل اختلاف اندیشه به جرم امنیتی است. ✏️ جامعه اما نباید در برابر این سرکوب سکوت کند. سکوت استادان، روزنامه‌نگاران، روشنفکران و دانشجویان هزینه‌ای سنگین دارد. امروز هر که از ترس لب فروبندد، فردا شاید نام دوستان یا شاگردانش را در فهرست بازداشت‌شدگان ببیند. ✏️ پرویز صداقت و محمد مالجو نماد وجدان بیدار ملی‌اند. آن‌ها نشان دادند که می‌توان بی‌وابستگی، بدون فرمان خارجی و بدون امتیاز داخلی، آزادانه اندیشید و سخن گفت. بازداشت آن‌ها یعنی بازداشت حق اندیشیدن و انتقاد آزاد. ✏️ قدرت می‌تواند نویسنده را دستگیر کند، اما نه کلمه را. اندیشه در سلول هم زنده می‌ماند؛ در نوشته‌های ممنوعه، در ذهن شاگردان و در گفت‌وگوهای پنهان. تاریخ بارها ثابت کرده است که آن‌چه باقی می‌ماند، نام اندیشمندانی است که در زمانه ترس، از عقل و وجدان دفاع کردند، نه نام بازجویان. ✏️ روزی فرا خواهد رسید که سخنان امروز صداقت و مالجو نه در سلول، که در کلاس‌های درس و کتابخانه‌ها بازخوانی شود. تا آن روز، هر تکرار اندیشه، خود مقاومتی است در برابر اسارت عقل. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
إظهار الكل...
94👍 58👌 5👏 4👎 1
🟥 آقای محمدحسین طاهری آکرادی، دبیر ستاد امر به معروف! زباله‌گردی پیشرفت نیست، سند سقوط عدالت است نویسنده: پیام رسیده از مخاطب ✍️ وقتی دبیر ستاد امر به معروف کشور، زباله‌گردی را «نشانه پیشرفت» می‌نامد، یعنی فقر به مرحله‌ای از عادی‌سازی رسیده که حتی از فاجعه، شاخص توسعه استخراج می‌شود. این سخنان، نه فقط وارونه‌سازی واقعیت است، بلکه بی‌احترامی به ده‌ها هزار انسانی‌ست که امروز در کلان‌شهرهای ایران، از میان زباله نان پیدا می‌کنند، چون ساختار اقتصادی، سیاسی و مدیریتی کشور فرصت زندگی شرافتمندانه را از آنان گرفته است. ✍️ آقای طاهری آکرادی زباله‌گردی را با «نظام بازیافت صنعتی» در کشورهای توسعه‌یافته خلط کرده‌اند. در سوئد، نروژ یا آلمان، زباله منبع ثروت است چون در قالب صنعت بازیافت سازمان‌یافته، شفاف، بیمه‌شده و مالیات‌دهنده اداره می‌شود. هیچ انسان گرسنه‌ای با گونی و دست خالی در سطل زباله خم نمی‌شود. آنچه در ایران می‌بینیم، نه «پیشرفت»، بلکه کار اجباری در دل تبعیض است. در واقع ما با یک نظام مافیاییِ بهره‌کشی مواجهیم که شهرداری‌ها و پیمانکارانِ خصولتی آن را می‌چرخانند، و کودک و مهاجر و کارگر بی‌پناه، نیروی کار رایگان آن زنجیره‌اند. ✍️ وقتی ایشان می‌گویند «به زباله‌گرد ۳۰ میلیون بده، نمی‌ره کار کنه»، باید پرسید: کدام کار؟ کدام کارخانه؟ کدام امنیت شغلی و بیمه‌ای؟ کدام مزد که بتوان با آن کرایه خانه داد؟ این حرف، توهین آشکار به کرامت انسانی است. کسی که از سر ناچاری زباله جمع می‌کند، اگر فرصت شغل آبرومند داشته باشد، لحظه‌ای در کنار سطل نمی‌ماند. اینان، قربانی‌اند، نه متهم. ✍️ مشکل این نیست که مردم نمی‌خواهند کار کنند؛ مشکل این است که کار نیست، عدالت نیست، بیمه نیست، مزد منصفانه نیست، قانون کار زنده نیست. مشکل این است که جمهوری اسلامی به جای حل ساختاری فقر، آن را به پدیده‌ای فرهنگی و اخلاقی تبدیل کرده؛ و حالا با کمال وقاحت، دبیر ستاد امر به معروف آمده و از فقر، شاخص توسعه ساخته است. ✍️ اگر زباله‌گردی نشانه پیشرفت است، پس لابد کودکان کار، شاخص مشارکت اجتماعی‌اند و کارتن‌خواب‌ها، نماد سبک زندگی مینیمال! با همین منطق، باید گورخواب‌ها را هم «پیشرو در مدیریت فضاهای بلااستفاده» نامید. ✍️ واقعیت تلخ اما ساده است: زباله‌گردی در ایران، نه نتیجه «پولداری کشور»، بلکه نتیجه‌ی تمرکز ثروت در دست اقلیت و سقوط طبقه‌ی کارگر است. زباله مال کشور پولدار است، بله؛ اما وقتی مردم در آن کشور زباله‌گرد نیستند. در کشوری که خط فقر  نزدیک به ۷۵میلیون تومان است و مزد کارگر ۱۵ میلیون، زباله دیگر نشانه مصرف نیست، نشانه قحطی است. ✍️ این‌گونه سخنان نشان می‌دهد که شکاف میان حاکمان و واقعیت جامعه به حد جنون رسیده. کسی که در جایگاه رسمی، فقر را با توسعه اشتباه می‌گیرد، یا واقعیت را نمی‌فهمد یا عامدانه تحریف می‌کند تا مسئولیت را از دوش نظام بردارد. و در هر دو حالت، فاجعه‌بار است. ✍️ ای کاش آقای طاهری آکرادی یک روز بدون محافظ، بدون خودرو دولتی، بدون حقوق نجومی، در یکی از محلات جنوب تهران قدم بزنند و ببینند زباله‌گردی یعنی چه: یعنی پسر ده‌ساله‌ای که دستش در میان شیشه و استخوان می‌بُرد تا ۵۰۰۰ تومان درآمد داشته باشد. آن‌وقت شاید بفهمند زباله‌گردی نه نشانه توسعه، بلکه گور جمعی عدالت اجتماعی است. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
إظهار الكل...
👍 126 28👏 8👌 8
🔥 دوران پسا‌رهبر | چهار روایت از لرزش درون قدرت ━━━━━━━━━━━━━━━ 🟥 ۱. پایان عصر رهبری؛ حباب اقتدار ترکید! هیچ ساختاری با توهم قدرت دوام نمی‌آورد. حاکمیت سال‌هاست در حبابی از یقین و بی‌نیازی زیسته؛ حبابی که حالا ترکیده است. وقتی مهدی کروبی از درون همان نظام زبان به نقد می‌گشاید و فائزه هاشمی رهبری را به یادآور دوران‌های دور می‌داند، دیگر ما در «دوران اقتدار» نیستیم — بلکه در سایه‌ی افول آن ایستاده‌ایم. فروپاشی از درون، بی‌صدا اما بازگشت‌ناپذیر است. ━━━━━━━━━━━━━━━ 🟥 ۲. کروبی و فائزه در برابر روایت رسمی؛ نشانه‌ی دوران پسا‌رهبر؟ رخدادی نادر در سیاست ایران در حال وقوع است: صدای نقد از درون قدرت برخاسته. مهدی کروبی پس از سال‌ها حصر، به خطاهای گذشته اشاره می‌کند و فائزه هاشمی با صراحتی کم‌نظیر از مرزهای گفتار رسمی عبور می‌کند. این‌ها تصادف نیستند؛ لرزش‌هایی سطحی نیست — بلکه نشانه‌ی تغییر توازن در مرکز قدرت است. وقتی نزدیک‌ترین‌ها شروع به بازنگری می‌کنند، یعنی زمان تازه‌ای در راه است. ━━━━━━━━━━━━━━━ 🟥 ۳. جنگ قالیباف و روحانی، نبرد بر سر میراث بی‌جان جمهوری اسلامی قدرت در ایران دیگر برای اداره نیست، برای بقاست. قالیباف و روحانی، هر دو محصول نظامی‌اند که از درون تهی شده. درگیری امروز آن‌ها نه بر سر آینده، که بر سر بازمانده‌ی گذشته است. وقتی قدرت به میدان درون‌خوری می‌افتد، نشانه‌ی فرسودگی ساختار است، نه پویایی آن. ━━━━━━━━━━━━━━━ 🟥 ۴. رهبری در محاصره‌ی سکوت و تردید قدرت همیشه با ضربه‌ی بیرونی سقوط نمی‌کند؛ گاه آرام از درون خالی می‌شود. امروز رهبری در میان حلقه‌ای از همراهان خسته، در فضایی از سکوت و انتظار قرار دارد. از اصلاح‌طلب تا اصولگرا، همه می‌دانند دوران دیگری آغاز شده — اما کمتر کسی جرأت بیان آن را دارد. این سکوت، شاید خطرناک‌تر از هر فریادی باشد. ━━━━━━━━━━━━━━━ 📺 گفت‌وگوی کامل را در یوتیوب ببینید: 🖋 حمید آصفی و همکاران 📡 اگر خواستید، این گفت‌وگو را ببینید و با نگاهی آرام و اندیشناک، داوری خود را داشته باشید. ما تنها سهم کوچکی در فهم آنچه می‌گذرد داریم؛ و امید که این سهم، چراغی کوچک در تاریکی باشد. 🌿 با آرامش ببینید، بی‌پیش‌داوری بشنوید، و اگر خواستید، بازخوردتان را بنویسید. ━━━━━━━━━━━━━━━ #حمید_آصفی #تحلیل_سیاسی #ایران #پسا_رهبری #یوتیوب 📺 گفت‌وگوی کامل را در یوتیوب ببینید: 👇👇👇 https://youtu.be/EtB8qw8lioI?si=56mjhZRAOK--xRFz
إظهار الكل...
👍 95 34👌 7👎 2
✍️ فیلسوفی با لحن ایدئولوژیک: محمدجواد لاریجانی و مرثیه‌ای برای عقل مدفون در خاک شعار شجاعت معکوس یا وقاحت مستقیم؟ محمدجواد لاریجانی در نقش منجیِ خیالیِ استقلال! ✍️ محمدجواد لاریجانی، عضو شورای سیاستگذاری همایش «ما و غرب در آراء و اندیشه رهبر انقلاب»، در نشست خبری اخیر خود، از «دکترین برجامی» و «شجاعت معکوس» سخن گفت و مدعی شد که سیاست گفت‌وگو با غرب، نهایتاً کشور را به استیصال و قفل شدن می‌کشاند. ✍️ محمدجواد لاریجانی، همان‌که روزگاری با لحن فیلسوفان و چهره‌ای خسته از «جهل جهان»، بر طبل عقلانیت اسلامی می‌کوبید، امروز از «شجاعت معکوس» در دکترین برجامی سخن می‌گوید. اما آیا آنچه او شجاعت معکوس می‌خواند، در واقع همان چیزی نیست که مردم به آن می‌گویند عقل در برابر انتحار سیاسی؟ ✍️ در این سرزمین، هرگاه کسی از «معامله با غرب» سخن گفته، بلافاصله برچسب «استیصال» خورده است؛ گویی واقع‌بینی یعنی خیانت، و لجاجت یعنی غیرت! اما تاریخ به ما نشان داده است که اتفاقاً شجاعت حقیقی، در پذیرش محدودیت‌هاست، نه در کورسوی شعارهایی که فقط به بهای خون، فقر و فروپاشی خریداری می‌شوند. ✍️ لاریجانی می‌گوید رهبری اول در جنگ گفت «متجاوز را سرجایش بنشانید». درست است؛ اما آن رهبری، پس از هشت سال جنگ و هزاران کشته، جام زهر را نیز نوشید — نه تنها از استیصال، بلکه از درک واقعیت. آیا آن هم شجاعت معکوس بود؟ ✍️ دکترین برجامی، با همه نقص‌ها و لغزش‌هایش، تلاشی بود برای خروج از دایره جنون‌آمیز «تحریم و تهدید». برای نخستین‌بار، یک گفت‌وگو به جای یک موشک پرتاب شد. این دکترین نه از جنس ترس، بلکه از جنس درک ضرورت صلح در زمانه‌ی ویرانی بود. ✍️ آقای لاریجانی، این ملت دیگر اسیر شعارهای برادران شما نیست. شجاعت معکوس آن است که هنوز پس از این‌همه ویرانی، بایستیم بر سر خاکستر اورانیوم و آن را افتخار ملی بخوانیم. استیصال، آن‌جاست که هیچ راهی نمانده جز تکرار اشتباه، جز جنگیدن برای چیزی که دیگر وجود ندارد. ✍️ پس اگر قرار است دکترین برجامی را نقد کنید، پیش از آن باید به دکترین حاکمیتی بنگرید که ملت را گروگان ایدئولوژی کرده است. برجام حتماً خطا داشت، اما جنگ و انزوا و تحریم، دیگر نمی‌توان نامشان را «دکترین» گذاشت. ✍️ شجاعت واقعی امروز آن است که بپذیریم: انقلاب پیر شده، اما مردم هنوز حق دارند زنده بمانند. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
إظهار الكل...
👍 100 27👏 12🙏 4👎 1👌 1
بت اورانیوم هسته‌ای بدون هسته، غنی سازی یا غنی سوزی؟ مسیر مستقیم به سوی جنگی که می‌شد نداشت ✏️ این یک معادله ساده است؛ معادله‌ای که حتی یک کودک نیز می‌تواند آن را درک کند: وقتی دشمنی دارید که از شما ثروتمندتر، قدرتمندتر و از نظر فناوری پیشرفته‌تر است، و شما را تهدید موجودیتی می‌کند، منطق حکم می‌کند یا به میز مذاکره بنشینید و از فاجعه جلوگیری کنید، یا تمام قوای خود را برای جنگی تمام‌عیار بسیج کنید. اما حاکمیت ایران راه سومی را برگزیده است: راه جنون. راهی که در آن، بر سر یک نماد شکست‌خورده و نابودشده، یعنی برنامه هسته‌ای، پافشاری می‌کند؛ در حالی که این نماد دیگر حتی وجود خارجی ندارد. ✏️ پرسش اینجاست: وقتی تاسیسات هسته‌ای شما — طبق ارزیابی‌های رسمی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و تأیید برخی منابع اطلاعاتی غربی — در حملات آمریکا و اسرائیل به تلی از خاکستر و آشفتگی تبدیل شده، وقتی بخش عمده‌ای از ظرفیت فنی آن «از حیات انتفاع خارج شده»، و وقتی احیای آن، به گفته‌ی کارشناسان داخلی، سال‌ها طول خواهد کشید، این اصرار مرگبار بر ادامه «غنی‌سازی» چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ پاسخ، تنها در دل یک توهم راهبردی و یک بن‌بست ایدئولوژیک نهفته است. ✏️ این یک خودکشی راهبردی است. هزینه‌ی این برنامه، بر اساس برآوردهای اقتصادی، به صدها میلیارد دلار خسارت مستقیم و غیرمستقیم از رهگذر تحریم‌ها، پروژه‌ها و فرصت‌های از دست‌رفته رسیده است؛ هزینه‌ای که از جیب ملتی پرداخت شد که در باتلاق فقر و تورم دست‌و‌پا می‌زند. حالا، حاکمیت نه تنها از این اشتباه تاریخی عذرخواهی نمی‌کند، بلکه بر بازسازی همان «ویرانه» پافشاری می‌کند. این کار، جز افزایش دامنه درگیری و دادن بهانه‌ای تازه به دشمن برای ضربه‌ای سهمگین‌تر، چه ثمری دارد؟ آمریکا و اسرائیل به روشنی هشدار داده‌اند که هر حرکت به سمت بازسازی، با واکنش نظامی روبه‌رو خواهد شد. آیا این بار نیز، مانند پیش از جنگ، تهدید دشمن ساده‌انگارانه تلقی خواهد شد و ملت بار دیگر در نیمه‌شب، با صدای انفجار از خواب بیدار خواهند شد؟ ✏️ منطق این اصرار در هیچ معادله عقلانی نمی‌گنجد. اگر هدف، تولید ایزوتوپ برای پزشکی و کشاورزی است، راکتور تحقیقاتی تهران — که سالم مانده — قادر به انجام این کار است. اگر سوخت برای راکتور هسته‌ای بوشهر هست، که روسیه این را تأمین می‌کند. و اگر هدف — در پرده — دستیابی به بمب است، با توجه به اشراف اطلاعاتی دشمن و تخریب زیرساخت‌ها، این امری محال است. پس این نمایش بی‌حاصل برای چیست؟ ✏️ پاسخ تلخ اما ساده است: برنامه هسته‌ای برای حاکمیت ایران، یک «بت» است. یک نماد هویتی. رها کردن آن، حتی در حالت نابودشده، به معنای تسلیم در برابر غرب و اعتراف به شکست در «مواجهه تمدنی» خیالی است. همین توهم پیش‌تر نیز کشور را تا مرز فاجعه برد؛ آن زمان که پیشنهاد مذاکره‌ی دولت ترامپ، تنها به دلیل لحن تهدیدآمیز نامه‌اش نادیده گرفته شد. امروز نیز، به‌جای درس گرفتن از گذشته، بر تکرار همان مسیر اصرار می‌ورزند. ✏️ این پافشاری، پرده از واقعیتی تلخ برمی‌دارد: این برنامه هرگز کاربرد مدنی روشنی نداشته است. اگر داشت، نابودی تاسیساتش باید ضربه‌ای مهلک به صنعت و علم کشور وارد می‌کرد. اما پنج ماه از آن حملات گذشته و هیچ چرخ صنعتی یا پژوهشی از کار نیفتاده است. این، خود گواهی‌ست بر آن‌که کارکرد اصلی برنامه، نه توسعه‌ی علم، که بازدارندگی نظامی بود؛ بازدارندگی‌ای که اکنون، به شکلی تراژیک، غیرممکن شده است. ✏️ حاکمیت تنها سه راه پیش‌رو دارد: تعلیق طولانی‌مدت و قابل بازرسی، تعطیلی کامل در ازای رفع تحریم‌ها، یا پذیرش طرح کنسرسیوم خارج از خاک ایران. هر راه دیگری، مسیری مستقیم به سوی جنگ است. اما پذیرش هر یک از این گزینه‌ها، به معنای شکستن آن «بت» و فروپاشی روایتی است که دهه‌ها برای مردم ساخته‌اند. ✏️ در چنین شرایطی، مسئولیت تاریخی حاکمان ایران روشن است: شجاعتِ گفتنِ حقیقت و پذیرش واقعیت. هنوز می‌توان از فروپاشی کامل جلوگیری کرد، اگر عقل سیاسی جایگزین توهم ایدئولوژیک شود. راه خروج، نه از زیرزمین‌های نطنز، که از پشت میز مذاکره می‌گذرد. ✏️ اما آنان، به‌جای این انتخاب عقلانی، ترجیح می‌دهند بر ویرانه‌های این توهم بایستند و ملت را به پرتگاه درگیری بزرگ‌تری سوق دهند. این دیگر یک خطای راهبردی نیست؛ این جنونی است ایدئولوژیک، که هزینه‌ی آن را نه فرزندان مقامات، بلکه جان و آینده‌ی میلیون‌ها ایرانی بی‌گناه خواهند پرداخت. ✏️ تاریخ، این فصل از حکومت‌گری را با چنان شدتی محکوم خواهد کرد که هیچ نام و نشانی از آن بر صفحه‌ی روزگار برجا نماند. این، نه یک تحلیل، که یک اخطار نهایی است. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
إظهار الكل...
👏 79 34👍 31👎 3👌 3
پوست کندن یا پوست اندازی؛ وقتی فرمانده تهدید می‌کند، پوست از کله در آوردن، واکسنی برای سرکوب یا سم مرگ نظام ✍️ وقتی فرمانده پیشین تیپ مالک‌اشتر با خشونتی کلامی و تهدید به «پوست از کله درآوردن» زنان معترض به حجاب اجباری سخن می‌گوید، در واقع ترسی عمیق را فریاد می‌زند؛ ترسی که نشان می‌دهد نظامی در لبه پرتگاه فروپاشی است، نظامی که به جای پاسخگویی، تنها زبان تهدید و خشونت را بلد است. ✍️ تهدید به «پوست کندن» یعنی اعتراف به درماندگی؛ یعنی پذیرش شکست در برابر واقعیتی که این حکومت دیگر نمی‌تواند آن را مهار کند: مردمی که دیگر نمی‌ترسند، مردمی که صدایشان بلند شده است. ✍️ اما این فرمانده در این داد سخن، غافل است از این‌که قانون اساسی‌ای که به آن استناد می‌کند، نه تنها هرگز به معنای واقعی اجرا نشده، بلکه امروز تبدیل به ابزار دست سرکوبگرانی شده که حقوق مردم را لگدمال می‌کنند؛ قانونی که به جای محافظت از آزادی‌ها، دستبندهای فولادی بر دستان ملت زده است. ✍️ خشونت، امروز زبان اصلی حاکمیت است؛ اما این زبان دیگر جاذبه ندارد، تبدیل به فریادهای خاموشی شده که چون طوفانی سهمگین در زیر پوست جامعه می‌وزد و هیچ قفسی قادر به مهار آن نیست. ✍️ این تهدیدها، علامتی است روشن از اضطراب عمیق در کالبد پوسیده این نظام. نظامی که خیال می‌کند با «پوست از کله درآوردن» می‌تواند مشکلات را حل کند، ولی نمی‌داند این خشونت بی‌رحمانه، بذر ریزش و نابودی اعتبار خودش را می‌کارد. ✍️ وقتی خشونت را واکسن می‌خوانی، یعنی پذیرای سم مرگی شده‌ای که هر روز بیشتر نظام را می‌خورَد و از پای در می‌آورد. ✍️ حاکمیتی که زنان را تهدید می‌کند، حاکمیتی است که فاصله‌اش از واقعیت‌های جامعه چنان است که صدای زخم‌های زندگی را نمی‌شنود. ✍️ «پوست کندن» را واکسنی برای سرکوب دانستن، نه تنها توهمی فاجعه‌بار است، بلکه این واکسن، سم کشنده‌ای است که نظام را از درون سمی‌تر می‌کند و به مرگ نزدیک‌تر. ✍️ این کلمات تند و تهدیدآمیز، نشان از ضعف و ترس دارد؛ صدای نفس‌های آخر نظامی که دیگر کسی به قدرت آن باور ندارد. ✍️ جامعه ایران، دیگر نه می‌پذیرد نه تحمل می‌کند، تحمیل ظاهر و قوانین پوسیده را؛ نسلی که می‌خواهد پوسته‌های فرسوده را کنار بزند و در فضای آزاد نفس بکشد، نه زیر چکمه‌ها له شود. ✍️ این تهدیدها نه واکسنی که سم مرگ نظام است؛ سم کشنده‌ای که پایه‌های قدرت را هر روز بیشتر لرزان می‌کند و ریشه‌های بی‌عدالتی را خشک می‌کند. ✍️ آینده ایران به دست نسلی است که از پوست اندازی نمی‌ترسد، نسلی که می‌خواهد به جای تهدید و ارعاب، با آزادی و کرامت زندگی کند؛ نسلی که این واقعیت را حتی فرماندهان ترسیده نیز نمی‌توانند کتمان کنند. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
إظهار الكل...
👍 117 33👏 15👌 4
پوست کندن یا پوست اندازی؛ وقتی فرمانده تهدید می‌کند، پوست از کله در آوردن، واکسنی برای سرکوب یا سم مرگ نظام ✍️ وقتی فرمانده پیشین تیپ مالک‌اشتر با خشونتی کلامی و تهدید به «پوست از کله درآوردن» زنان معترض به حجاب اجباری سخن می‌گوید، نه تنها با کلماتش بلکه با عمق ترس یک نظام در حال فروپاشی مواجه‌ایم؛ نظامی که به جای پاسخگویی، تنها خشونت و تهدید را بلد است. ✍️ «حجاب مال خداست است و کاشفان حجاب باید اعدام شوند.» این جمله، صدای قفل شدن درهای بسته حاکمیت اقتدارگرایی است که به جای باز کردن پنجره‌های گفتگو و تحمل، به دنبال مهر و موم کردن راه‌های زندگی آزادانه است. ✍️ اما واقعیت آن است که قانون اساسی‌ای که این سخنان را توجیه می‌کند، نه تنها آن بخشی که اندکی از حقوق ملت دفاع می‌کند هرگز اجرا نشد، بلکه در حال حاضر تبدیل به ابزار دست سرکوبگران شده است؛ قانونی که به جای تضمین حقوق، دستبندی شده به پای استبداد و خشونت. ✍️ این تهدیدها نشان‌دهنده اضطراب عمیقی است که در کالبد این نظام وجود دارد. نظامی که هنوز فکر می‌کند می‌تواند با «پوست از کله درآوردن» مشکلات را حل کند، غافل از اینکه چنین خشونتی بیش از هر چیز، نشان از فروپاشی تدریجی و نابودی اعتبار خود است. ✍️ حاکمیتی که زنان و جامعه را تهدید می‌کند، از واقعیت‌های زندگی مردم فاصله گرفته است. این‌که «پوست کندن» را واکسنی برای سرکوب بدانیم، نه تنها توهمی بیش نیست، بلکه یک سم کشنده است که بیش از پیش به جان این نظام افتاده است. ✍️ جامعه امروز ایران، دیگر تحمل تحمیل ظاهر و قانون‌های کهنه را ندارد؛ نسلی که می‌خواهد پوسته‌های پوسیده و فرسوده را کنار بزند و فضای تنفس آزادانه را بازگرداند. ✍️ بنابراین، این تهدیدها نه واکسنی که سم مرگ نظام است؛ سم کشنده‌ای که روز به روز پایه‌های قدرت را متزلزل‌تر می‌کند و ریشه‌های بی‌عدالتی را خشک می‌کند. ✍️ آینده ایران متعلق به نسلی است که می‌خواهد از پوسته‌های کهنه عبور کند، نه این‌که زیر چکمه‌های تهدید له شود. آینده، متعلق به آزادی و کرامتی است که هیچ تهدید و خشونتی نمی‌تواند آن را نابود کند. ✍️ و این واقعیتی است که حتی فرماندهان ترسیده هم نمی‌توانند آن را کتمان کنند.
إظهار الكل...
ترس حسین شریعتمداری از یک تار مو عریانی در خیابان نیست آن‌که از تار مو می‌ترسد، از طوفان آزادی خواهد مرد ✍️ حسین شریعتمداری، باز هم از همان دهان که چهل‌و‌چند سال است از آن «اخلاق» می‌بارد و «فساد» می‌روید، نگران «نیمه‌عریانی» شده است. عجیب نیست؛ در نظامی که فروپاشی اخلاقی، اقتصادی و سیاسی به اوج رسیده، تنها چیزی که هنوز می‌توان با آن «غیرت انقلابی» را زنده نگه داشت، تار موی زنی در خیابان است. ✍️ شریعتمداری از «کشف حجاب» به عنوان «پدیده‌ای خانمان‌برانداز» یاد می‌کند، بی‌آنکه بپرسد کدام خانه باقی مانده که ویران شود؟ خانه‌ای که جوانش مهاجرت کرده، پدرش بیکار است، مادرش سر چهارراه می‌ایستد، و دخترش در صف گشت ارشاد تحقیر می‌شود؟ این نظام اگر خانمان دارد، از دروغ ساخته شده، و اگر عفتی دارد، در حافظه‌ی زنان تحقیرشده‌اش مدفون است. ✍️ وقتی او می‌گوید «دشمنان به مرگ گرفته‌اند تا ملت به تب راضی شوند»، در واقع از خود جمهوری اسلامی سخن می‌گوید؛ همان نظامی که مردم را با فقر، سانسور، و گرسنگی به مرگ گرفته تا به «تب» حداقلیِ زیستن در رعب و خفقان راضی شوند. ✍️ مشکل این جماعت «عریانی» نیست، «آزادی» است. چون آزادی یادآور چیزی‌ست که از آن وحشت دارند: دیدن انسان، بی‌واسطه‌ی ایدئولوژی. برای شریعتمداری، زن نه انسان که ابزارِ کنترل است؛ اگر موهایش دیده شود، پایه‌های حاکمیت اقتدارگرا می‌لرزد. شاید هم حق با اوست: رژیمی که با یک تار مو می‌لرزد، از مو نازک‌تر است. ✍️ در حقیقت، عریانی نه در خیابان که در ذهن کسانی‌ست که با وسواس بیمارگونه، هر موی آشکار را به سقوط تمدن ربط می‌دهند و هر آزادی زن را تهدیدی علیه ایمان. جامعه‌ای که زنانش را «تهدید» ببیند، پیش از آنکه نیمه‌عریان شود، عریان از انسانیت شده است. ✍️ پس آقای شریعتمداری، پیش از آنکه از «نیمه‌عریانی» زنان بنالید، به عریانی حقیقت در روزنامه‌ی خودتان بنگرید. آن‌جا که سال‌هاست دروغ برهنه می‌رقصد و شما با عفاف انقلابی‌تان تماشاگرش هستید. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
إظهار الكل...
👍 133 34👏 7👌 6👎 1🕊 1
فائزه هاشمی و روایت مرگ پدرش؛ وقتی خاطره به جرم تبدیل می‌شود و قدرت از روایت می‌ترسد ✍️ در فضای مه‌آلود رسانه‌های ایران، سکوت ناگهان خبرساز شد. فائزه هاشمی پیش‌تر نیز گاه‌گاه سخن گفته بود، اما این بار روایت تازه‌اش از مرگ پدر، در شرایطی حساس و بحرانی، مسئله‌ساز شد. آنچه در ظاهر تنها یک یادآوری شخصی به نظر می‌رسید، چنان موجی برانگیخت که دستگاه قضایی تنها در عرض چند ساعت علیه او پرونده گشود؛ گویی نظام سیاسی از سایه‌ی کلمات نیز بیم دارد. ✍️ در جامعه‌ای که روایت رسمی تنها صدای مجاز است، هر روایت متفاوتی می‌تواند به تهدیدی علیه نظم قدرت بدل شود. فائزه هاشمی شاید قصد افشاگری نداشت، اما در نظامی که کنترل تاریخ بخشی از کنترل سیاسی است، حتی یک روایت خانوادگی نیز می‌تواند خطوط قرمز را جابه‌جا کند. ✍️ پرسش اصلی اما این نیست که فائزه چه گفت؛ مسئله این است که چرا گفتن چنین سخنی باید جرم تلقی شود؟ چرا در کشوری که هر روزه فساد و ناکارآمدی از در و دیوار می‌بارد، نظام قضایی با چنین سرعتی به سراغ یک مصاحبه می‌رود؟ پاسخ روشن است: چون در ایران امروز، «کنترل روایت» از کنترل سیاست مهم‌تر شده است. ✍️ وقتی قدرت از پاسخ دادن به واقعیت‌ها ناتوان است، به سراغ حذف روایت‌ها می‌رود. پرونده‌سازی برای یک اظهار نظر، نشانه ضعف است نه اقتدار. در چنین وضعی، خاطره به جرم تبدیل می‌شود، و حافظه جمعی در هراس از بازجویی شکل می‌گیرد. نظامی که حتی از گفت‌وگو درباره مرگ یکی از چهره‌های اصلی خودش می‌ترسد، در واقع از درون دچار تزلزل حافظه شده است. ✍️ این ماجرا نه درباره فائزه است و نه درباره هاشمی رفسنجانی؛ بلکه درباره سازوکاری است که می‌کوشد تاریخ را مثل بایگانی امنیتی اداره کند. هر روایتی که با متن رسمی نخواند، حذف یا جرم‌انگاری می‌شود. نتیجه آن است که جامعه‌ای شکل می‌گیرد که در آن همه چیز گفته می‌شود جز حقیقت. ✍️ فائزه هاشمی در این میان صرفاً «بهانه» است، پرونده او یکی از صدها نمونه از سیاستی است که می‌خواهد مردم را از روایت کردن خودشان بترساند. از مرگ‌ها، از پشت‌پرده‌ها، از تناقض‌ها و از آنچه در تاریخ رسمی جایی ندارد. در چنین فضایی، سکوت نه از بی‌علاقگی، بلکه از غریزه بقا می‌آید. ✍️ عجیب نیست که نظام از روایت می‌ترسد؛ زیرا هر روایت تازه، در حکم شکافی در دیوار روایت رسمی است. و شکاف‌ها، دیر یا زود، به فروپاشی روایت مسلط می‌انجامند. ترس اصلی نه از حرف‌های فائزه، بلکه از الگویی است که او ناخواسته یادآور شد: اینکه هر فرد می‌تواند راوی خویش باشد، و این بزرگ‌ترین تهدید برای نظامی است که تنها یک راوی می‌خواهد — خودش. ✍️ پرونده فائزه هاشمی شاید زود فراموش شود، اما آنچه باقی می‌ماند، این حقیقت است که در ایران امروز، حکومت نه از اسلحه، نه از شعار، بلکه از «روایت» می‌ترسد. چون روایت همان جایی است که قدرت معنایی فرو می‌پاشد و جامعه دوباره خودش را تعریف می‌کند. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
إظهار الكل...
👌 117 48👍 24👎 4👏 3🕊 1
ورود به پاسارگاد ممنوع؛ ایران فقط با مجوز قابل زیارت است! ✍️ جمهوری اسلامی از مردم فقط زمانی نمی‌ترسد که صف بسته باشند. صف رأی، صف یارانه، صف نان، صف بنزین — صف‌هایی که نظم را تداعی می‌کنند و اطاعت را بازتولید. اما وقتی همان مردم، نه در صف، بلکه در جمع ظاهر شوند، ترس ایدئولوژیک نظام فوران می‌کند. این ترس در روزهایی مثل ۷ آبان، نه به خاطر کوروش یا تخت‌جمشید، بلکه به خاطر غیرقابل‌پیش‌بینی بودن مردم است. ✍️ در منطق قدرت جمهوری اسلامی، هر تجمعی که از بالا برنامه‌ریزی نشده باشد، از نظر امنیتی مشکوک و از نظر ایدئولوژیک خطرناک است. حاکمیتی که در تمام عمر سیاسی‌اش بر کنترل رفتار جمعی بنا شده، از چیزی وحشت دارد که نتواند برایش مجوز صادر کند. در قاموس آن‌ها، اجتماع فقط وقتی مجاز است که پلاکاردهایش یک‌دست و شعارهایش از پیش تأیید شده باشد. اما همین که مردم بی‌دعوت گرد می‌آیند، یعنی لحظه‌ای از استقلال اجتماعی رخ داده است؛ و برای قدرتی که از «اجتماع خودانگیخته» می‌ترسد، این لحظه برابر است با آغاز فروپاشی. ✍️ در حقیقت، جمهوری اسلامی از مردمِ در صحنه نمی‌ترسد، از مردمِ بی‌دستور می‌ترسد. از جمعیتی که نه برای «حمایت از رهبری» آمده‌اند، نه برای «پشتیبانی از مقاومت»، بلکه برای خودشان. هر گروهی که بدون محور رسمی شکل بگیرد، در ذهن امنیتی نظام بلافاصله به «فتنه» تعبیر می‌شود. به همین دلیل است که حتی بزرگداشت تاریخی بی‌خطر هم به عملیات پیشگیرانه امنیتی منتهی می‌شود. ✍️ این ترس ریشه در ساختار روانی حکومت دارد. جمهوری اسلامی، از آغاز، مشروعیت خود را نه بر حق مردم در تصمیم‌گیری، بلکه بر کنترل مردم در تصمیم‌گیری بنا کرد. تجمع خودجوش، در منطق آنان یعنی جامعه‌ای که دیگر به رهبری نیازی ندارد؛ یعنی ملت به بلوغ رسیده. و هیچ چیز برای حکومت‌های ایدئولوژیک هولناک‌تر از بلوغ مردم نیست. از همین رو، هر جمعی که خارج از آیین حکومتی شکل بگیرد — چه در پاسارگاد باشد، چه در استادیوم، چه بر سر مزار شاعری یا در میدان اعتراضی — برایشان بوی «سقوط» می‌دهد. ✍️ واقعیت این است که جمهوری اسلامی نه از کوروش می‌ترسد، نه از شعارهای ملی؛ از تمرینِ هم‌گرایی بدون رهبر می‌ترسد. از اینکه مردم یاد بگیرند بدون خطبه‌ی جمعه، بدون مجوز، بدون اذن، کنار هم بایستند. این لحظه، همان لحظه‌ی گسست از نظام است. وقتی مردم بتوانند در جایی گرد آیند که حکومت آن را مجاز نمی‌داند، یعنی هسته‌ی جامعه‌ی مدنی شکل گرفته است — چیزی که نظام در طول چهار دهه با تمام قوا نابودش کرده، اما هنوز می‌زید. ✍️ ترس از هفت آبان، در واقع ترس از هر اجتماعِ بی‌دین و بی‌دستور است؛ یعنی از جامعه‌ای که هنوز زنده است. از نظر حکومت، هر تجمعی که در آن مردم «خود را» بازشناسند، نقطه‌ی آغاز پایان اقتدار است. پس طبیعی است که در پاسارگاد جاده ببندند، اینترنت را کند کنند، پلیس بفرستند. چون آن‌ها بهتر از هرکس می‌دانند سقوط نظام‌ها نه با انقلاب مسلحانه، بلکه با بازگشت مردم به خیابان، میدان و حافظه جمعی آغاز می‌شود. ✍️ و درست همین‌جاست که جمهوری اسلامی، زهرِ خود را می‌خورد: با هر ممانعت، اعتراف می‌کند که از مردمش می‌ترسد. از ایرانی که دیگر در چهارچوب ایدئولوژی نمی‌گنجد، از نسلی که نه به کوروش نیاز دارد نه به ولایت، اما می‌خواهد خودش باشد. هفت آبان بهانه است؛ وحشت واقعی از روزی است که مردم بی‌مجوز به میدان بیایند و دیگر نروند. از روزی که صف، به جمع تبدیل شود — و جمع، به ملت. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
إظهار الكل...
ورود به پاسارگاد ممنوع؛ ایران فقط با مجوز قابل زیارت است! ✍️ جمهوری اسلامی از مردم فقط زمانی نمی‌ترسد که صف بسته باشند. صف رأی، صف یارانه، صف نان، صف بنزین — صف‌هایی که نظم را تداعی می‌کنند و اطاعت را بازتولید. اما وقتی همان مردم، نه در صف، بلکه در جمع ظاهر شوند، ترس ایدئولوژیک نظام فوران می‌کند. این ترس در روزهایی مثل ۷ آبان، نه به خاطر کوروش یا تخت‌جمشید، بلکه به خاطر غیرقابل‌پیش‌بینی بودن مردم است. ✍️ در منطق قدرت جمهوری اسلامی، هر تجمعی که از بالا برنامه‌ریزی نشده باشد، از نظر امنیتی مشکوک و از نظر ایدئولوژیک خطرناک است. حاکمیتی که در تمام عمر سیاسی‌اش بر کنترل رفتار جمعی بنا شده، از چیزی وحشت دارد که نتواند برایش مجوز صادر کند. در قاموس آن‌ها، اجتماع فقط وقتی مجاز است که پلاکاردهایش یک‌دست و شعارهایش از پیش تأیید شده باشد. اما همین که مردم بی‌دعوت گرد می‌آیند، یعنی لحظه‌ای از استقلال اجتماعی رخ داده است؛ و برای قدرتی که از «اجتماع خودانگیخته» می‌ترسد، این لحظه برابر است با آغاز فروپاشی. ✍️ در حقیقت، جمهوری اسلامی از مردمِ در صحنه نمی‌ترسد، از مردمِ بی‌دستور می‌ترسد. از جمعیتی که نه برای «حمایت از رهبری» آمده‌اند، نه برای «پشتیبانی از مقاومت»، بلکه برای خودشان. هر گروهی که بدون محور رسمی شکل بگیرد، در ذهن امنیتی نظام بلافاصله به «فتنه» تعبیر می‌شود. به همین دلیل است که حتی بزرگداشت تاریخی بی‌خطر هم به عملیات پیشگیرانه امنیتی منتهی می‌شود. ✍️ این ترس ریشه در ساختار روانی حکومت دارد. جمهوری اسلامی، از آغاز، مشروعیت خود را نه بر حق مردم در تصمیم‌گیری، بلکه بر کنترل مردم در تصمیم‌گیری بنا کرد. تجمع خودجوش، در منطق آنان یعنی جامعه‌ای که دیگر به رهبری نیازی ندارد؛ یعنی ملت به بلوغ رسیده. و هیچ چیز برای حکومت‌های ایدئولوژیک هولناک‌تر از بلوغ مردم نیست. از همین رو، هر جمعی که خارج از آیین حکومتی شکل بگیرد — چه در پاسارگاد باشد، چه در استادیوم، چه بر سر مزار شاعری یا در میدان اعتراضی — برایشان بوی «سقوط» می‌دهد. ✍️ واقعیت این است که جمهوری اسلامی نه از کوروش می‌ترسد، نه از شعارهای ملی؛ از تمرینِ هم‌گرایی بدون رهبر می‌ترسد. از اینکه مردم یاد بگیرند بدون خطبه‌ی جمعه، بدون مجوز، بدون اذن، کنار هم بایستند. این لحظه، همان لحظه‌ی گسست از نظام است. وقتی مردم بتوانند در جایی گرد آیند که حکومت آن را مجاز نمی‌داند، یعنی هسته‌ی جامعه‌ی مدنی شکل گرفته است — چیزی که نظام در طول چهار دهه با تمام قوا نابودش کرده، اما هنوز می‌زید. ✍️ ترس از هفت آبان، در واقع ترس از هر اجتماعِ بی‌دین و بی‌دستور است؛ یعنی از جامعه‌ای که هنوز زنده است. از نظر حکومت، هر تجمعی که در آن مردم «خود را» بازشناسند، نقطه‌ی آغاز پایان اقتدار است. پس طبیعی است که در پاسارگاد جاده ببندند، اینترنت را کند کنند، پلیس بفرستند. چون آن‌ها بهتر از هرکس می‌دانند سقوط نظام‌ها نه با انقلاب مسلحانه، بلکه با بازگشت مردم به خیابان، میدان و حافظه جمعی آغاز می‌شود. ✍️ و درست همین‌جاست که جمهوری اسلامی، زهرِ خود را می‌خورد: با هر ممانعت، اعتراف می‌کند که از مردمش می‌ترسد. از ایرانی که دیگر در چهارچوب ایدئولوژی نمی‌گنجد، از نسلی که نه به کوروش نیاز دارد نه به ولایت، اما می‌خواهد خودش باشد. هفت آبان بهانه است؛ وحشت واقعی از روزی است که مردم بی‌مجوز به میدان بیایند و دیگر نروند. از روزی که صف، به جمع تبدیل شود — و جمع، به ملت. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
إظهار الكل...
113👍 71👏 20👌 16🕊 2
🟥 محاکمه حسن روحانی یا تمرین جانشینی در جمهوری اسلامی 🟥 نبرد پنهان برای رهبری سوم 🟥 جمهوری اسلامی در آستانه‌ی تقسیم از درون 🎙 گفت‌وگوی کوروش پارسا با حمید آصفی | در دل طوفان جانشینی در حالی‌که جمهوری اسلامی در آستانه‌ی دوران سوم رهبری قرار گرفته، تضادهای درونی قدرت یکی‌یکی به سطح می‌آیند؛ از شلیک سیاسی به حسن روحانی گرفته تا صف‌آرایی میان وفاداران شرق و بازماندگان عقلانیت دیپلماتیک. در این گفت‌وگو، کوروش پارسا با حمید آصفی از پشت‌صحنه‌ی این نبرد پنهان می‌گوید: از ترس پنهان در ساختار قدرت، از وحشتِ واقعیِ حاکمان از خودشان، و از فرصت تاریخی اپوزیسیون گذارطلب برای بازتعریف آینده‌ای بدون خشونت. اینجا سخن از تحلیل سطحی نیست؛ بلکه روایتی است از شکاف درونی نظام، از بن‌بست شرق‌گرایی اجباری، از بازگشت دیپلماسی در سایه، و از چشم‌اندازی که شاید از دل همین بحران زاده شود. 🔻 اگر می‌خواهید بدانید در پشت پرده‌ی حمله به روحانی چه می‌گذرد، چه کسانی در حال چیدن مهره‌های جانشینی‌اند، و چرا حتی «مذاکره‌گری پنهان» در تهران دارد به یک استراتژی بقا بدل می‌شود — این گفت‌وگو را از دست ندهید. 🟥 در زمانی که نظام در ظاهر فریاد دشمنی سر می‌دهد و در خفا دست مذاکره دراز می‌کند، شنیدن این گفت‌وگو شاید همان لحظه‌ای باشد که درک می‌کنید: بحران امروز ایران، بیش از هر دشمن خارجی، از درون خودش می‌جوشد. 👇 با فروتنی از شما دعوت می‌کنم این گفت‌وگوی ویژه را ببینید، بیندیشید، و اگر احساس کردید زمان سخن گفتن از آینده فرارسیده — به جمع ما در کانال بپیوندید. 🔗 کانال حمید آصفی در یوتیوب https://youtu.be/393FgPQtChw?si=rmGW4xBhJPsERuKd
إظهار الكل...
67👍 35👏 5👎 4👌 1
🟥 شلیک به حسن روحانی؛ طوفان در آستانه‌ی جانشینی 🟥 خنجر از درون؛ جمهوری اسلامی در لحظه‌ی خوردن فرزندان خود ✏️ حمله تند رئیس مجلس و گروهی از نمایندگان به حسن روحانی، فقط یک واکنش سیاسی نبود؛ بلکه پرده‌ای تازه از نبرد درونی قدرت را در نظام عیان کرد. در روزی که محمدباقر قالیباف، روحانی را به تخریب رابطه با روسیه متهم کرد، دو نماینده نزدیک به جریان پایداری پا را فراتر گذاشتند و خواستار محاکمه رئیس‌جمهور پیشین ایران شدند. ✏️ آنچه در ظاهر یک مجادله پارلمانی است، در واقع آغاز جنگ بر سر جانشینی رهبری سوم است. قالیباف در این میدان، نقش نماینده نظم آینده را بازی می‌کند؛ مدیری از درون سپاه و نظام که می‌خواهد خود را گزینه‌ای میانه میان نظامیان و روحانیت معرفی کند. او با حمله به روحانی، عملاً وفاداری خود به شرق را اعلام کرد؛ وفاداری‌ای که امروز به شناسنامه مشروعیت سیاسی در جمهوری اسلامی تبدیل شده است. ✏️ انتخاب روحانی به عنوان هدف تصادفی نیست. روحانی هنوز در ذهن بخش‌هایی از حاکمیت، نماد عقلانیت دیپلماتیک و تمایل به گفت‌وگو با غرب است. حمله به او یعنی هشدار به هر صدایی که از تفاهم، مذاکره یا واقع‌گرایی حرف بزند. در فضای ملتهب کنونی، حتی یادآوری امکان گفت‌وگو با غرب هم می‌تواند اتهام امنیتی تلقی شود. ✏️ در این میان، روحانی، ظریف و حتی علی لاریجانی هر یک به‌گونه‌ای در تلاش‌اند جای خالی هاشمی رفسنجانی را پر کنند؛ نه از سر ارادت، بلکه از ضرورت تاریخی. آنها بازماندگان آخرین نسل سیاست‌ورزانی هستند که هنوز باور دارند جمهوری اسلامی می‌تواند با عقلانیت نجات یابد، نه با فریاد. در ذهن آنان، هاشمی نه فقط یک چهره سیاسی، بلکه آخرین معبر به واقع‌گرایی بود — مسیری که اکنون در حال بسته شدن است. ✏️ اما این نزاع فقط دعوای سیاست خارجی نیست؛ دعوا بر سر هویت آینده نظام است. در آرایش جدید قدرت، هر جناح تلاش می‌کند جای خود را در دوران پس از رهبر، تثبیت کند. از نگاه قالیباف و یارانش، حذف روحانی یعنی پاک‌سازی مسیر برای حاکمیت در دوران جانشینی. ✏️ نمایندگانی که در مجلس فریاد محاکمه سر می‌دادند، نه دغدغه عدالت داشتند، نه حافظه تاریخی؛ آن‌ها صرفاً در حال پیش‌خرید سهم خود از آینده قدرت بودند. در جمهوری اسلامی، هر حمله به چهره‌ای که بوی گفت‌وگو بدهد، نشانه وفاداری بیشتر به رأس هرم تلقی می‌شود. و این روزها، وفاداری کمیاب‌ترین کالای سیاسی در تهران است. ✏️ نکته ظریف‌تر آن است که هم‌زمان با این فریادها، نظام در مسیر مذاکره پنهان با غرب حرکت می‌کند. همین تضاد است که ماهیت واقعی بحران را آشکار می‌کند: جمهوری اسلامی ناچار به گفت‌وگوست، اما برای حفظ اقتدار ظاهری باید فریاد دشمنی سر دهد. ✏️ قالیباف شاید در مجلس لحظه‌ای احساس قدرت کرده باشد، اما واقعیت این است که او و هم‌پیمانانش از پایان دوران خودشان می‌ترسند. دورانی که در آن شعار «نه شرقی، نه غربی» سال‌هاست به «فقط شرقی» تقلیل یافته، و همان شرق هم دیگر میلی به پرداخت هزینه ندارد. ✏️ آنچه امروز در مجلس ایران می‌گذرد، نشانه تغییر توازن قدرت در لحظه‌ای حساس از تاریخ جمهوری اسلامی است. نبرد اصلی نه میان اصلاح‌طلب و اصولگرا، بلکه میان دو تصور از آینده است: یکی، آینده‌ای در اسارت دشمنی‌های قدیمی؛ و دیگری، آینده‌ای که شاید برای نخستین‌بار بخواهد خود را از ترس دشمن رها کند. ✏️ شاید تاریخ این روز را چنین ثبت کند: روزی که نظام، در آستانه تغییر رهبری، بیش از هر دشمن خارجی، از خودش ترسید. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
إظهار الكل...
👍 151 56👏 19👌 6👎 3🙏 2🕊 1
«پایان بازی؛ جمهوری اسلامی در لحظه‌ی وداع با اسطوره‌ی دشمن» حمید آصفی دشمنی ایران و آمریکا دیگر یک موضع سیاسی نیست، یک زیست‌جهان است — جهانی که در آن "مرگ بر آمریکا" نه شعار، بلکه اکسیژن است. اما اکسیژن هم اگر بیش از حد تنفس شود، خفه می‌کند. جنگ ۱۲روزه اخیر در خاورمیانه، همان لحظه‌ای بود که تاریخ پرده را کنار زد. نه فقط از چهره‌ی اسرائیلِ بی‌رحم، بلکه از نظامی که چهل سال است بقایش را در فریاد «نابودی اسرائیل» معنا کرده بود. حالا آن فریاد، پژواکی توخالی‌ست. نه جهان می‌شنودش، نه حتی مردمِ خسته‌ای که دیگر از دشمن‌سازی سیر شده‌اند. جمهوری اسلامی به پایان بازی نزدیک می‌شود؛ به لحظه‌ای که باید میان ادامه‌ی اسطوره یا آغاز واقعیت یکی را انتخاب کند. زیرا هیچ نظامی تا ابد نمی‌تواند بر پایه‌ی نفرت زنده بماند، و هیچ ملتی تا همیشه زیر پرچم دشمنی دوام نمی‌آورد. این گفت‌وگو، روایت آن نقطه است: جایی که سیاست به روان‌شناسی می‌رسد، و دشمن به تصویر درون بدل می‌شود. «آمریکا» در این تحلیل، یک آینه است؛ آینه‌ای که نظام در آن خود را می‌بیند، اما هر بار به‌جای اصلاح، آینه را می‌شکند. ما در آستانه‌ی فروپاشی یک زبان سیاسی هستیم؛ زبانی که با شعار زاده شد و حالا در سکوت می‌میرد. "مرگ بر آمریکا" دیگر نمی‌کُشد، بلکه فقط یادآور مرگی‌ست که آرام‌آرام در درون گوینده‌اش رخ می‌داین گفت‌وگو را ببینید، اگر می‌خواهید لحظه‌ی پایانی یک اسطوره را از نزدیک ببینید. نه فقط سقوط یک سیاست، بلکه پایان یک روان جمعی که با دشمنی زنده بود و حالا از صلح می‌ترسد. با احترام و صمیمیت، دعوت‌تان می‌کنم به کانال بپیوندید — برای اندیشیدن به ایران https://youtu.be/yyY2ecNt4XU?si=e8tUBak2s98Wfrw2
إظهار الكل...
76👍 33👌 14👎 2🕊 1
قسطی شدن عشق؛ از «دوستت دارم» تا «دیگر نمی‌توانم» — وقتی فقر قاضی خانواده می‌شود و طلاق ایرانی محصول سیاست‌های رانت‌محور است ✍️ در دادگاه‌های خانواده، عشق دفن می‌شود بی‌آن‌که کسی فاتحه‌ای بخواند. پرونده‌های طلاق مثل برگ‌های زرد پاییز روی میز قاضی می‌ریزند. هیچ‌کس تعجب نمی‌کند که چرا یک ملت، آرام‌آرام از درون می‌پوسد. قاضی گفته حجم پرونده‌ها «به شدت زیاد شده»؛ بله، چون اقتصاد، دیگر تکیه‌گاه نیست، زندان است. ✍️ طلاق، حالا نه تصمیمی عاطفی، که فریاد فروخورده‌ی یک جامعه‌ی خسته است. مردی که از بیکاری شرم‌زده است؛ زنی که در تنگنای اجاره و تورم، غرورش را در نان خشک می‌جوید؛ فرزندی که در میان فریاد والدین، آینده‌ای جز ناامنی نمی‌بیند. جمهوری اسلامی نه‌فقط عشق، بلکه مفهوم «زندگی» را از مردم دریغ کرده است. ✍️ اقتصاد ایران دیگر اقتصاد نیست؛ ماشین تولید اضطراب است. نظامی که نفت و نان و دین را به سوداگری سپرده، نمی‌تواند بنیان خانواده را نگه دارد. در کشوری که سیاست، بوی رانت می‌دهد و بازار، بوی احتکار، عشق هم بوی استیصال می‌گیرد. هر خانه‌ای میدان جنگی است میان قبض برق و اجاره‌خانه. ✍️ از روزی که فقر به ابزار کنترل بدل شد، ازدواج از پیوند دو انسان، به پیمان دو بازنده برای بقا تنزل یافت. جوانی که با وام ازدواج به قسطخانه می‌رود، عشقش را پیش از بچه‌دار شدن دفن کرده است. و حاکمیت، همچنان از «عفاف و حجاب» می‌گوید، گویی عشق از روسری آغاز و به آن ختم می‌شود. اما حقیقت تلخ این است که بی‌عدالتی، ایمان را خیلی پیش‌تر از روسری ربوده است. ✍️ وقتی حتی سالمندان از فشار معیشت به جدایی می‌رسند، یعنی فروپاشی تا عمق روان جامعه ریشه دوانده است. مردی که پس از چهل سال زندگی می‌گوید «دیگر نمی‌توانم»، قربانی اقتصادی است که کرامت را بلعیده. این طلاق‌ها، فقط میان زن و مرد نیست؛ میان مردم و نظامی است که وعده عدالت داد و فقر آورد. ✍️ هیچ‌کدام از دولت‌ها سیاستی پایدار برای خانواده نداشتند. یارانه و وام و وعده مسکن ملی، ورق‌های تبلیغاتی بودند برای پنهان کردن تورم بی‌اعتمادی. امروز نه نان مانده و نه معنا. عشق از سبد مصرف حذف شده، درست مثل گوشت و لبخند. ✍️ در جامعه‌ای که ارزش پول هر روز فرو می‌ریزد، ارزش‌ها هم همراهش سقوط می‌کنند. وقتی مردم صبح با دلهره نرخ دلار را چک می‌کنند، جایی برای لطافت و صبر نمی‌ماند. عشق هم تورمی می‌شود: پرهزینه، شکننده و کوتاه‌عمر. ✍️ اما ریشه‌ی درد، فقط اقتصاد نیست؛ ساختاری است که شادی را جرم می‌داند و امید را سانسور می‌کند. نظامی که انسان را به «ابزار اطاعت» فروکاسته، نمی‌تواند پناه خانواده باشد. اگر خانواده ستون جامعه است، جمهوری اسلامی با چکش فساد و فقر، همین ستون‌ها را یکی‌یکی شکسته است. ✍️ طلاق‌های امروز، طلاق‌های عاطفی‌اند، اما ریشه‌شان سیاسی است. خانواده‌ها از هم می‌پاشند، چون نظامی که بر آن‌ها حکومت می‌کند، سال‌ها پیش از انسان جدا شده است. دروغ، فقر و ریا، مثل موریانه در جان مردم رخنه کرده‌اند. عشق دیگر جان ندارد، چون امید دیگر معنا ندارد. ✍️ این جامعه فقط از هم نمی‌پاشد؛ آرام‌آرام از خود جدا می‌شود. میان زن و مرد، پدر و فرزند، نسل و آینده، فاصله افتاده است. و در این میان، حکومت هنوز آمار می‌دهد و تذکر اخلاقی می‌نویسد. گویی می‌خواهد روی جسد خانواده، با گچ سفید بنویسد: «عفت حفظ شد.» ✍️ اما حقیقت را نمی‌توان سانسور کرد: در ایران امروز، عشق می‌میرد، نه در بستر خیانت، که در صف مرغ یخ‌زده. ✍️ هر نظامی که عشق را بکشد، دیر یا زود از درون می‌میرد. انسان، گرچه زخمی است، اما زخم هم حافظه دارد؛ یادش می‌ماند که چه دستی او را برید. همین یاد، همان عدالت خاموشی است که جهان را بالاخره متوازن می‌کند. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
إظهار الكل...
👌 71 40👍 21👏 12
انتقال بدهی‌های ۷۵۰ هزار میلیاردی به بانک ملی؛ آیا مردم دوباره خواهند پرداخت؟ ایران‌مال، قصر ثروتمندان با پول کارگران؛ بانک آینده پشت پرده چه کرد؟ ✍️ بانک آینده دیگر یک مؤسسه مالی ورشکسته نیست؛ او نماد تمام آن چیزی است که سال‌ها در سکوت، پیکره اقتصاد ایران را فرسوده است. اعلام بدهی ۷۵۰ هزار میلیارد تومانی این بانک از زبان مدیرکل نظارت بانکی بانک مرکزی، تنها یک عدد نیست؛ این، صدای شکستن قواعد یک بازی ساختارمند فساد است. ✍️ عدد ۷۵۰ هزار میلیارد تومان، معادل نیمی از بودجه عمومی کشور است. این رقم، همان دارایی ملی است که باید صرف آموزش، سلامت و رفاه میلیون‌ها ایرانی شود، اما اکنون در چاه ویل پروژه‌های نمایشی و وام‌های کلانی ناپدید شده که نه برای تولید، که برای تکثیر ثروت برای عده‌ای خاص طراحی شده بودند. ✍️ اعلام اینکه بیش از ۷۴ هزار میلیارد تومان از تسهیلات این بانک، تنها به پروژه ایران‌مال تزریق شده، گویای تمام ماجراست. ایران‌مال برای اکثر مردم، نه اشتغالی آفرید و نه رفاهی. این پروژه عظیم، در عمل به «ویترینی برای شست‌وشوی پول» و سرمایه‌گذاری شخصی شبکه‌ای خاص با پول مردم تبدیل شد. اینجا، فساد نه در حاشیه، که در متن و در مقیاس یک شهر خودنمایی می‌کند. ✍️ بانک آینده یک «ماشین توزیع رانت» بود. تسهیلات بی‌ضمانت، پروژه‌های ساختگی و وام‌های معوق، همه و همه، ابزاری برای توزیع «قدرت» و ثروت در میان اشخاص حقیقی و حقوقی وابسته به بدنه یا حاشیه قدرت بودند. امروز، بسیاری از این افراد در امنیت و آسایش خارج از کشور به سر می‌برند، در حالی که بار این ورشکستگی بر دوش سپرده‌گذاران بی‌پناه و اقتصاد ملی افتاده است. ✍️ بانک مرکزی، که امروز خود را در جایگاه قاضی نشان می‌دهد، سال‌ها با سکوت و تمدید مجوزهای متعدد، به این فساد سیستماتیک مشروعیت بخشید. فساد در بانک آینده یک «تصادف» نبود؛ نتیجه یک «قرارداد نانوشته» بین ثروت و قدرت بود که نهاد ناظر نیز در آن شریک بود. ✍️ و اکنون، در اقدامی که می‌بایست نقطه پایان این پرونده باشد، شاهد «انحلال رسمی بانک آینده و ادغام کامل آن در بانک ملی» هستیم. اما این اقدام، نه تنها راه حل بحران نیست، بلکه خود بخشی از مشکل است. این ادغام به معنای واقعی کلمه، «انتقال بدهی‌های یک بنگاه فاسد به جیب مردم» است. پرونده هزاران میلیارد تومان فساد، با عوض شدن یک تابلوی بانکی بسته نمی‌شود؛ تنها در کشوی میزی دیگر در بانکی بزرگ‌تر بایگانی می‌شود. ✍️ اگر امروز در برابر این الگو نایستیم و شفافیت کامل درباره تمامی وام‌گیرندگان کلان و طرح‌های صوری را طلب نکنیم، فردا شاهد تولد «بانک آینده‌ای» دیگر با نامی جدید خواهیم بود. بانک آینده، گذشته‌ی تاریک نظام بانکی ما نیست؛ هشدار واضحی برای آینده‌ای است که اگر هوشیار نباشیم، تکرار خواهد شد. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
إظهار الكل...
👍 110 38👏 4👌 2