سرمست•
الذهاب إلى القناة على Telegram
•از بندگانِ خدا هستم. •هر نوزده روز یک بار به اینجا سر بزن! •پلاک۱۹ •کپی فقط با #غزل_حمیدی
إظهار المزيد2025 عام في الأرقام

3 829
المشتركون
-624 ساعات
+287 أيام
+8630 أيام
أرشيف المشاركات
اون صدا (آهنگ، پادکست ووو) که آرومت میکنه رو برام بفرست مامانجان.
http://t.me/HidenChat_Bot?start=6288400778
«خداٰی عزیزم...
خدا، من مابین این مردم تنهاتر از برگِ زردِ درختی هستم که میخواست حداقل کنارِ درخت خودش بمیرد و نا غافل بادِ بیمروت او را به نا کجا آباد بُرد...
حالا او مانده و غمِ مرگ در غربت و دوری از وطن.»
-غزلحمیدی
Repost from TgId: 1914354027
نامه💌
از طرف (زد_الف) به غزل حمیدی.
.
.
.
سلام به غزل عزیزم،غزلی که شعر شبهای تار است.
امیداستحالت سبز باشد،چونجنگلهایزیبایرشت
و لبخندت بسیارفراوان باشد دراینشبهایطولانی.
دیدی غزلم چگونه پاییز به قصهیآخرخویش رسید؟
برگ هایش برای رویش دوباره فرود آمدند و درخت مجدد درحال استراحت است. درخت با ما انسان ها،
ویژگی مشترکی دارد، ما هم فرو میریزم اما چون ریشه ی محکمی داریم، باز رویش میکنیم، ما میدانیم خداوند نمیگذارد ریشه ی دل ما خشک و نابود بشود. او باز مارا آبیاری میکند، و ما باز شورِ حیات میگیریم!
میدانی غزلم، این پاییز هم با تمامحرفهایش گذشت،
و آنچه ماند یک دفتر سه فصلیِ خاطرات است.
روزها صبر نمیکنند. ولی میشود آدمی صبر کند.
و این دفتر را بیشتر زندگی کند.
حال نزدیک فصل گل های نرگس هستیم، دوستش داری مگر نه؟ میدانم با لبخند می گویی آری".
زمستان دفتر جدیدی برای ما آورده است، دفتری که میخواهد در سکوت برفی، آن را شروعش کنیم.
باز از نو، بنویسیم، و آنچه در احساسات جان دارد را، روی کاغذ به نمایش ابدی در بیاوریم، مگر نه اینکه روزی از خواندن متن هایمان، لبخندی سراسر عشق نصیب آیندگان شود؟ حال گاه گاهی هم بغضک تلخی نصیب شود، زندگیست دیگر، مگر نه؟
روزی تمام نوشته هایمان، عطرِ خاطرات میگیرند.
غزلم، اینروزهای پر از تناقض، چیزهای مهمی را فهمیدیم، دانستیم که زمان ارزشمند است و عشق،
عمیق ترین احساسِ مقدس است. دانستیم، همه چیز
به دست خدای آسمان هاست.
و چیزهایی را دانستیم که، بهای سنگینی برای یاد گرفتن داشتند، میدانم برای قلب کوچکمان کمی بسیار، زیادی بودند. اما حال، گذشتند.
که از آن، فقط یک زخم کهنه باقی مانده است.
زخمی که خودمان در خفا، به طبعاحساسشمیکنیم.
نمیشود دردش را نوشت، یا توصیفش کرد.
غزلم، اما زمستان هم ابدی نیست، و بهار دست پر،
باز می آید. زندگانی چهار فصل دارد برای آدمیان هزارفکر، ما هزاران فکریم و زندگی ثابت میکند؛
هیچ چیز، جز خاطرات و حال خوب، ماندگار نیست.
امیدوارم هنگام خواندن نامه حالت خوب باشد
و آن را دوست داشته باشی. تقدیم به تو.
دوستدارت (زد_الف) | ۱۴۰۴/۹/۳۰ | ۰۰:۵۸
