ch
Feedback
شعر و متون عربی معاصر

شعر و متون عربی معاصر

前往频道在 Telegram

لینک اولین پست https://t.me/sherarabimoaser/4

显示更多
2025 年数字统计snowflakes fon
card fon
13 583
订阅者
-424 小时
-387
-14030
帖子存档
«فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة» با این بیانیه‌ی سترگ، علی علیه السلام زندگی خود را که در خانه‌ی خدا آغاز شده بود، در خانه‌ی خدا به پایان رساند. میان سرآغاز و فرجام، سجده‌ای طولانی برای خدا بود... او در زمانی باعظمت، در مکانی باعظمت‌تر و به‌طریقی که تا ابد تاریخ را به لرزه در خواهد آورد، فوز و پیروزی خود را اعلام نمود. من تا به حال ندیده و نشنیده‌ام حاکمی در پایتخت خود ترور شود و در حالی که به خدای كعبه سوگند یاد می‌کرد، بگوید: «فزت!» این چه نوع بُرد و فوزی است که علی بن ابی طالب از آن صحبت می‌کند؟ به خدای کعبه قسم که اگر تمام دایره‌المعارف‌های سیاست و حکومت در جهان جمع شوند، باز هم نمی‌توانند معنای این فوز را به‌طور کامل احاطه کنند. او در هشتاد غزوه شرکت کرد و بر پهلوانان و بزرگان عرب چیره شد، اما هرگز نگفت «فزت!» مردم با او در صحنه‌ای بی‌نظیر در تاریخ بیعت کردند، اما او نگفت «فزت!» بلکه گفت: «مرا به عنوان وزیر خود بپذیرید، نه امیر!» سال‌هاست که هر بار به این سخن «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة» برمی‌خورم، حس می‌کنم تمام منظومه‌ی فکری‌ام به لرزه در می‌آید. اگر علی علیه السلام فائز و برنده است، پس بازنده کیست؟! برد و باخت در قاموس علی، بر اساس نقشه‌ی انسانیت ترسیم شده است، همان انسانیتی که خداوند اراده کرد آن را در عالم وجود خلیفه‌ی خود بنهد. هر انسانی باید «برد» و «باخت» خود را با قاموس علی علیه السلام مقایسه کند و بر اساس آن ارزیابی کند... به خدای کعبه قسم علی فاتح شد و انسانیت با فقدان او، مغلوب شد. 📝 عباس محمود العقاد، ادیب و اندیشمند سرشناس مصری @sherarabimoaser
显示全部...
ابتهال مولاي.. با صدای سید النقشبندی مصر- سال ۱۹۷۲ @sherarabimoaser
显示全部...
97034444.mp35.44 MB
إنها تمطر الآن، مثل تعارفنا مثل ذاك المساء البعيد.. ------------------- باران می‌بارد اکنون، مثل آشنایی‌مان مثل آن شبانگاه دور.. #مظفر_النواب ترجمه: #محمد_حمادی @sherarabimoaser
显示全部...
Repost from TgId: 1320703877
«چو قهوه‌خانه‌ی کوچکی‌ست عشق» چو قهوه‌خانه‌ی کوچکی‌ست،                       در خیابانِ غریبان؛                                              «عشق» می‌گشاید درهایش را بر همگان                                       «عشق» چونان قهوه‌خانه‌ای             بیش وُ کم می‌شوند زائرانش                             بر حسْب بغض آسمان: چو ببارد باران مشتریانش فزونی یابند وُ                    چون معتدل گردد هوا                           ملال گیرند و کم شوند. آی  بانوی غریب! من این‌جا می‌نشینم در گوشه‌ای چه رنگ‌اند چشم‌هایت؟ نامت چیست؟ چه‌گونه صدایت کنم؛ به گاهِ عبور تو از من، و من نشسته‌ام به انتظار تو؟ قهوه‌خانه‌ی کوچکی‌ست                               «عشق» سفارش می‌دهم دو جام شراب وُ           می‌نوشم شرابِ خویش وُ شرابت را چتری برمی‌گیرم وُ دو کلاه باران می با رد اینک بیش از هر روز دگری... و تو درون نمی‌آیی سرانجام خویشتن را می‌گویم: شاید آن زن که به انتظارش بودم به انتظارم بود و یا به انتظارِ مرد دگری... به انتظارمان بود/ به انتظارِ من وُ او و هرگزش نشناخت/ هرگزم نشناخت و می‌گفت:               من اینجایم بهِ انتظار تو. مَردا! چه رنگ‌اند چشمانت؟ چه شرابی می‌نوشی؟ چیست نامت؟ چه‌سان صدایت کنم؛ به گاهِ عبور تو از من؟ چو قهوه‌خانه‌ی کوچکی‌ست عشق... . #محمود_درویش برگردان #صالح_بوعذار سیزدهم مارس، زادروز محمود درویش.
显示全部...
وفي جوف الليل، اخرج من تحت رمادك، وقل: اللهمَّ اجعل يديَّ تساهمان في رفعة أمَّة محمَّد (ص)، وعندما يطلع الفجر: اعمل على ذلك! ----------------- و در دل شب، از زیر خاکسترت برون آ و بگو: بار الها دستانم را در سربلندی امت محمد (ص) سهیم کن، آن‌گاه با طلوع سپیده‌دم: در این راه عمل کن. #أحمد_خيري_العمري رمضان کریم.. طاعات و عبادات قبول درگاه حق.. التماس دعا.. ❤️🌷 @sherarabimoaser
显示全部...
بيني وبينك شتاءٌ ومطر ياسمينٌ وسَهر بيننا أطواقُ أقحوانٍ، وأكاليلُ بنفسج.. وسبعمائة عناقٍ مؤجل.. وإنها تمطر.. --------------- ميان من و تو زمستان است و باران یاسمن و شب‌بیداری میان ما حلقه‌هایی از گل داودی وُ تاج‌هایی از بنفشه وُ هفتصد آغوش به تعویق افتاده.. و دارد می‌بارد... #ناشناس ترجمه: #محمد_حمادی @sherarabimoaser
显示全部...
به بهانه سالروز تولد محمود درویش ؛ ازدواج با دیدار اول | پایگاه خبری تحلیلی عصر ماه اهواز https://asremahahwaz.ir/literature/172378/
显示全部...
Repost from TgId: 1320703877
. ۱ «آسمان هشتم» هجرتی در شهرهای غزالی   قافله‌ای چونان نای وُ نخل‌ها، کشتی‌هایی که غرق می‌گردند،                                           در برکه­‌ی پلک‌ها. قافله‌ای، دنباله‌ی طویلی‌ست از سنگ اندوهان. سبوهایی‌ست ناله­‌هایش، سرشار از خدای و ماسه‌ها:                                   غزالی‌ست این. می‌آیدمان در سیاره‌ای، زنان‌مان دربَرش می‌گیرند وُ  از شکوه و‌ روشنی‌اش، جامه‌ها وُ رویاها می‌بافند وُ شکل می‌دهند مروارید‌ها. می‌آغازد سقوط را در شهرهای غزالی فرود می‌آورد فرقان وُ زفان‌ و می‌آویزند پیشانی‌ها در غبار/ در شهرهای غزالی  چونان شراره‌‌ای بی­‌مکان، و مثال شتری‌ست باد. . #آدونیس برگردان #صالح_بوعذار کتاب «صحنه و آینه‌ها» نشر سیب سرخ                               ۲ بانو تنت بهار و هر دندانت کبوتری‌ست که آواز می‌خواند به نامم... صحرایی شو و درآغوشم گیر تا مرا تاریخی باشد از تندر.‌.. می‌پرسم آیا عشق تنها جایی‌ست که مرگ نمی‌آیدش؟ .۳ هر ثمره، زخمی‌ست وُ طریقی به سویت. عبور می‌کنم از تو تویی که مرا منزلگهی، ساکنت می‌گردم امواج منی تنت دریاست وُ هر موجْ بادبانی. #کتاب_دگردیسی‌ها_و_کوچ_در_اقالیم_روز_و_شب. ۴ سخن‌گویم؟ از چه؟ و به کدامین سوی ره سپارم؟ پرسیدمت ای مرغک بحری          ای موج‌ْسوار آبی دریا. هرگز. که می‌گوید پرسیده‌ام وُ که گفت: می‌نگرم بحر وُ سخن می‌گویم                          مرغ دریا را؟ نبوده‌ام هرگز نرفته‌‌ام هرگز نگفته‌ام هرگز نقض‌ می‌کنم خویشتن و می‌افزایم به قاموسم: زبانم هیچ‌گاه نبوده از آن، باری، دهانم هیچ‌گاه نبوده دهانم. آه! ای ستاره‌‌ ویرانی،                            ای گُلِ خون. ▫️ آدونیس ▫️ برگردان: صالح بوعذار ▫️ برگرفته از کتاب محاصره ۵ من کاکلی اندوهم‌/ من گرگ شادمانی‌ام‌ ای سر برآورده از این آسمان/   تو زخمِ جاری دگری یا رنگین کمانی. . #کتاب_محاصره #آدونیس برگردان #صالح_بوعذار #نشر_روزنه ۶ "حسین بن ضّحاک"* گریستن است زندگانی: این‌سان‌ گفتند خدایان من آیا سنگم؟ یا مهی، تهی از بهشت وُ دوزخ؟ یا بقایای غباری؟ کیست که ژرفنای‌ درون پریشانم را گوید: چرا گریستن نتوانم؟ ۷ «نهانخانه‌ی راز» آنک زنی راه‌ می‌رود لابه‌لای گام‌هایش؛                                          خیالی گاه از چشمانش می‌تراود به‌سان گمانی یا تأویلی و گاه به خواب می‌رود در نهانخانه‌‌ی رازی.   .                #آدونیس #از_آستین_شعر برگردان #صالح_بوعذار #نشر_ثالث پ‌ن: برش‌هایی از چند شعر . http://B2n.ir/z87284 لینک تهیه کتاب از وب‌سایت نشر ثالث. . B2n.ir/p50293 . لینک تهیه کتاب «از آستین شعر» از فروشگاه 30 بوک.
显示全部...
صحبت هزار و چهارصد سال پیش است! ❤️❤️
显示全部...
وبأي حرفٍ قد أصوغ جمالكِ ‏ وبأي شعرٍ أحتوي عيناك ------------------- با کدامین واژها وصفِ جمال تو بگویم با کدامین شعر چشمان تو را بسرایم عمر بن أبي ربيعة ترجمه: #محمد_حمادی @sherarabimoaser
显示全部...
عزیزان و یاران همراه، می‌توانید رمان خواندنی مهاجر شب، اثر نویسنده لیبیایی خانم نجوا بن شتوان و با ترجمه محمد حمادی را از طریق لینک زیر و با 10 درصد تخفیف تهیه بفرمایید. 🙏❤️ https://www.30book.com/book/155505/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B4%D8%A8--%D9%85%D9%87%D8%A7%D8%AC%D8%B1-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%D9%86%D8%AC%D9%88%DB%8C-%D8%A8%D9%86-%D8%B4%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%A7%D8%B4%D8%B1-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%87%D8%B1%D9%85%D8%B2
显示全部...
أنا وحشٌ من العصور القديمة سأدافعُ عنكِ بالمخالب والأنياب أنا حيوانٌ جريحٌ في غابة تعالي والمسي جراحي بأناملكِ أنا زهرةٌ متعبةٌ في غابة بعيدة سأتقدَّمُ بهدوءٍ وأنامُ على صدركِ أنا رجلٌ خاطئٌ ها أنذا أرفعُ يدي طالباً مغفرتكِ أنا طفلٌ لم أحفظ دروسي تعالي علِّميني كيف أجمعُ برتقالةً وسبعَ تفاحات ---------------------- من هیولایی از زمان‌های کهنم می‌خواهم از تو با چنگ و دندان دفاع کنم جانداری زخمی در بیشه‌ام بیا و زخم‌هایم را با انگشتانت لمس کن شکوفه‌ای خسته‌ درونِ جنگلی دورم آهسته می‌آیم و روی سینه‌ات به‌خواب می‌روم مردی خطاکارم اینک دستانم را بالا می‌برم وُ از تو طلب بخشش می‌کنم کودکی هستم که درس‌هایم را حفظ نکرده‌ام بیا و به من بیاموز چگونه یک پرتقال را با هفت تا سیب جمع کنم #رياض_الصالح_الحسين ترجمه: #محمد_حمادی @sherarabimoaser
显示全部...
الملح في البحر والزيت في الزيتون والقمح في الخبز وأنت في قلبي.. ---------------- نمک درونِ دریا روغن در زیتون وُ گندم در نان وُ تو در قلبِ منی.. #سعدي_يوسف ترجمه: #محمد_حمادی @sherarabimoaser
显示全部...
Repost from TgId: 1320703877
照片不可用在 Telegram 中显示
خاتون! تو آن هوایی که عریان می‌شود برابرم                                بسانِ سرشکِ تاک‌ها تو سرآغاز تبار موجی آن‌‌زمان که چنگ زد خاک را، به گاهِ غربت دوستت می‌دارم تو سرآغازِ جانِ منی تو سرانجام جان منی. . #محمود_درويش برگردان #صالح_بوعذار
显示全部...
00:45
视频不可用在 Telegram 中显示
شعرخوانی #محمود_درويش ترجمه: #محمد_حمادی با زیرنویس فارسی بخشی از شعر بلند الأرض/ سرزمين @sherarabimoaser
显示全部...
15.01 MB
照片不可用在 Telegram 中显示
السلامُ على القائم المُنتظَر والعَدل المُشتَهَر. 🥰🥰ولادت باسعادت منجی عالم بشریت، بقیة الله الاعظم حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بر همه منتظران آن حضرت تبریک و تهنیت باد.🥰🥰 @sherarabimoaser
显示全部...
السهر من أعراض المُحبين.. -------------------- شب‌بیداری از نشانه‌های دلدادگان است.. ابن حزم الأندلسي ترجمه: #محمد_حمادی @sherarabimoaser
显示全部...
10:08
视频不可用在 Telegram 中显示
شعر: قیس ابن الملوَّح (مجنونِ لیلی) آهنگ و اجرا: #لطفی_بوشناق ترجمه: #صالح_بوعذار @sherarabimoaser
显示全部...
82.62 MB
شده چشم مست تو خنجر گذار تو در دست این مست مگذار تیغ #محتشم_کاشانی @sherarabimoaser
显示全部...
والسيف في الغمد لا تُخشى مضاربُه وسيفُ عينيكِ في الحالين بتارُ ---------------------- شمشیر چو در نیام باشد، در دل نَبُوَد ز ضربه‌اش ترس شمشیرِ دو چشمِ تو ولیکن، بُرّنده بُوَد به هر دو حالت إدريس جمَّاع ترجمه: #محمد_حمادی 💎 اندر حکایت این بیت شعر إدريس جمَّاع، شاعر اهل سودان است. او در اواخر عمر خود دچار زوال عقل شد و خانواده‌اش تصمیم گرفتند او را در خارج از کشور درمان کنند. هنگامی که آنها إدريس را برای درمان به بیمارستانی در لندن بردند، او به چشمان پرستار خود خیره شد و هر بار محو تماشای چشمانش می‌شد. پرستار این امر را تاب نیاورد و موضوع را به مدیر بیمارستان اطلاع داد و مدیر از او خواست تا از عینک آفتابی استفاده کند. پرستار این کار را انجام داد. اما هنگامی که پرستار نزد ادریس آمد، شاعر به او خیره شد و این بیت را سرود: وَالسَّیْفُ فِي الغِمدِ لا تُخْشى مَضَارِبُهُ وَسَيفُ عَيْنَيْكِ فِي الحالَينِ بَتَّارُ و زمانی که بیت شعر را برای پرستار ترجمه کردند، اشک در چشمانش جمع شد و گریست. این بیت به‌عنوان رساترین بیت شعر در قالب غزل در ادبیات عربی معاصر شناخته شده است. @sherarabimiaser
显示全部...