دلنوشته ها - رحیم قمیشی
前往频道在 Telegram
2025 年数字统计

35 362
订阅者
-524 小时
-927 天
-31530 天
帖子存档
کلاهبرداری بیدردسر!
✍ رحیم قمیشی
میپرسید چرا به کلاهبرداری و حقهبازی مشغول نمیشوم!
من که اولش فکر کردم دارد سر به سرم میگذارد. میخندیدم، و میگفتم میخواهد درد بازداشت را برایم کم کند.
اما وقتی متوجه شدم خیلی جدی است، نشستم پای حکایت زندگیاش.
م.ع.م. پسری جوان بود و باهوش، خوش قیافه و با بدنی ورزیده. همیشه هم خنده بر لبش بود. مثل بعضی از جوانهای امروزی دنبال درآمدی خوب و کمدردسر.
تا قبل از اینکه دستگیر شود، کارش نصب تجهیزات دریافت اینترنت پرسرعت و بدون فیلتر بود. همان استفاده از ماهوارههای استارلینک.
درآمد خیلی خوبی هم داشته. ۱۸۰۰ دلار میگرفته برای تجهیزات و نصب آن، که حداقل هشتصد دلارش سود خالص بود. تصورش هم برایم دشوار بود، روزی دو سیستم نکه صب کند، بیش از هزار و ششصد دلار درآمد!
روزی صد و پنجاه میلیون تومان.
البته این قسمت شریف شغلش بود، که به یُمن سختگیریها در کشور ما، جرم تعریف میشد.
اما او از حقه بازی و کلاهبرداریای میگفت که اصلا جرم تعریف نشده!
یک بار که برای نصب تجهیزات دریافت اینترنت ماهوارهای به آدرسی میرود، متوجه میشود قرار کلا یک "تله" بوده.
و مامورها منتشر بودند.
خوشبختانه او آنقدر عقلش کار میکرده که در مراجعه اول هیچ تجهیزاتی همراه خود نبرد. نه در ماشینش، نه همراهش هیچ وسیلهای کشف نمیشود.
میپرسند پس آن اطلاعیهاش در اینستاگرام برای نصب تجهیزات دریافت اینترنت ماهوارهای چه بوده؟ که توضیح میدهد؛
- شما چرا باور کردید؟ من تجهیزات استارلینکم کجا بود!
و همانجا قسم میخورد او تنها یک کلاهبردار است. اطلاعیه میدهد و پولی (دویست سیصد دلار) را به عنوان پیشپرداخت دریافت میکند و سپس خود را گم میکند.
مامورها اولش باور نمیکنند.
چند پسگردنی هم میخورد، اما آخرش باور میکنند او یک خلافکار واقعی و خطرناک نیست، تجهیزات استارلینک و دسترسی به اطلاعات آزاد را نصب نمیکند.
میگفت به آنها گفتم، آن مشتریانی که میخواهند به اینترنت آزاد وصل شوند، همانها خلافکاران واقعی هستند! و من تنها کمی جیبشان را خالی میکنم...
بالاخره در همان صحنه، مورد عفو قرار میگیرد و برای نیم ساعت هم بازداشت نمیشود.
چون ثابت میکند او یک حقهباز و کلاهبردار ساده و صمیمی است. نه خلافکاری مهم، که راه دسترسی آزاد به اطلاعات را برای مردم فراهم کند!
حالا من دل شکسته پیدا کرده بود؛
- آقا رحیم!
کلاهبرداری هیچ مشکلی ندارد.
حقهبازی و دزدی برایشان قابل گذشت است.
نگاه کن چقدر راحت میدزدند و عفو میخورند.
چرا خودت را گرفتار کردی...
بیا آزاد که شدیم همدیگر را پیدا کنیم
برویم دنبال دزدی و کلاهبرداری بیدردسر
هم درآمدش خوب است
هم کسی مزاحممان نمیشود
مگر کسی میتواند شکایت کند
پولی را داده برای تجهیزات استرلینک!!
خودش را میگیرند
به ما کاری ندارند
البته تجهیزات نداشته باشیم...
@ghomeishi3
💔 285👍 116❤ 54👎 6
این راهش نیست!
✍ رحیم قمیشی
پس از دستگیری در بهمن ماه ۱۴۰۳ و محاکمه متعاقب آن، محکوم شدم به آنکه هیچگونه فعالیت سیاسی ولو در حد نوشتن مقاله نداشته باشم.
برای آنکه کانال دلنوشته ها تعطیل نشود ترجیح دادم بار سیاسی مطالب آن را کاملا بردارم و صرفا به مسائل اجتماعی عادی و خاطراتی بسنده کنم.
من باور دارم مشکلات در کشور ما بیشتر از آنکه سیاسی باشند ریشه در باورها و رفتار مردم و حاکمان دارند.
شاید این محکومیت هم نبود، باز هم ترجیح میدادم از مسائل سیاسی و مباحثات بیثمر آن تا حد ممکن، فاصله بگیرم.
سیاست در کشور ما متاسفانه در حد زیادی آلوده به قدرت شده، آلوده به عوامگرایی، مبتنی شده بر اطلاعات و دادههای غالبا نامطمئن.
ریشههای تفکرات سیاسی که باید مبتنی بر علم، منطق، آگاهی، انساندوستی و آیندهنگری باشد، متاسفانه به درجههای پائینی از کشمکشهای روزمره تنزل یافته است.
این محکومیت را به فال نیک گرفتم و به محکومکنندگان هم متذکر شدم، هم فرصتی به من میدهند تا بیشتر مطالعه کنم و هم خودشان را از دریافت نظرات دلسوزانهای محروم میکنند که شاید یکی از آنها هم فایدهای داشته باشد.
من نزد وجدان خودم آسودهام، دلم برای کشورم و مردمم میسوزد، اما چه کسی از دستی که دستبند خورده انتظار دارد جلوی یک سیل یا یک آتشسوزی را بگیرد.
حتما آنها که دستبند و دهانبند میزنند نزد خدا و مردم پاسخگو خواهند بود.
تا اینجا من هیچ مشکلی نداشتم.
اما پس از آنکه دوست عزیزم آقای حائری شیرازی را هم ممنوع از نوشتن کردند، وقتی برادران عزیزم آقایان دانشفر و دانش سرارودی را هم ممنوع از نقد کردند، وقتی آقای اکبرنژاد را هم گفتند نباید نقد کند، آقای دکتر مهرآیین را هم، وقتی خانم دکتر پروانه سلحشوری را هم به دادگاه احضار کردند تا نقدهایش را ادامه ندهد، وقتی از بسیاری دلسوزان دست به قلم به هر بهانهای خواستند چیزی ننویسند، واقعا احساس خطر کردم.
امروز مطمئن شدهام دستهایی در کار است تا وضعیت کشور به سمت انفجار پیش برود.
من امروز هم محکومیتم لغو شود، ممکن است هرگز نخواهم سیاسی بنویسم، اما کشوری که نقد سیاست در آن نباشد، کشوری که پیشنهادی برای تغییر در آن نباشد، کشوری که همه مدح و ثناگو باشند، آن کشور دیگر زندگی در آن جریان ندارد. آن کشور به سمت سقوط پیش میرود.
من دلم باز برای مردمم و برای ایرانم میسوزد.
من دلم نمیخواهد شاهد حرکت کشور به سمت پرتگاهها باشم و مجبور باشم تنها نگاه کنم!
من آتشی در سینهام زبانه میکشد وقتی میبینم راههایی برای نجات هست، اما عدهای به عمد راهها را حتی برای طرح آن راهها میبندند.
عاقبت این مسیر ظلمت است و تاریکی، باتلاق است و از دست رفتن سرمایهها، و دلم میسوزد.
من یقین دارم جز دل دشمنان ایران و مردم سختی کشیدهاش، هیچ دلی از چنین تصمیمهای نابخردانهای شاد نمیشود.
ما منتظر بودیم آقایان دکتر تاجزاده و دکتر مدنی و بسیاری دلسوزان دربند بهویژه بانوان آزاد شوند، ما انتظار داشتیم احکام اعدام کم شوند، ما منتظر بودیم حصر تمام شود، منتظر بودیم خبر اعلان عفو عمومی را بشنویم تا ایرانیان خارج از کشور بدون دغدغه به وطن بازگردند، ما منتظر بودیم گرانی کنترل شود، ارزش پول ملی حفظ شود، دلمان میخواست از سوی مقامات بالا با مردم صادقانه سخن گفته شود؛
- مردم ببخشید! ما کوتاهایی داشتهایم، حتما وضع را بهتر میکنیم...
اما نشد.
اما نشد.
وضع بد است و در حال بدتر شدن است...
اگر کار مهمی نشود
اگر تصمیمات مهمی گرفته نشود
اگر راههای جدید در مدیریت برگزیده نشوند
اگر چشمهای مقامات باز نشود و خطر را نبینند.
من برای آینده کشور عزیزم ایران بینهایت نگرانم.
اگر نگویند باز سیاسی نوشتهام
فقط خواستم با دلی شکسته
بگویم؛
خودتان هم میدانید
این راهش نیست!
@ghomeishi3
👍 418💔 85❤ 76👎 8
03:26
视频不可用在 Telegram 中显示
دوست عزیزم
برادر اکبرنژاد
چقدر از این اقدامت خوشحالم
شک ندارم بدون آن لباس
گفتههایت بیشتر به دل مینشیند
رحیم قمیشی
اکبرنژاد:
💢حاضر نیستم بجای دفاع از مردم دربرابر کسانی که از دین دستاویزی برای چپاول ملت ساختند، زبان به تملق ستمکاران باز کنم.
📌میبینم پدران این جامعه شرمنده زن و بچه خود هستند.
📌میبینم مردم ما علیرغم وعده هایی که در ابتدای انقلاب داده شد بعد از ۵۰ سال در ضروریات زندگی شان که آب و برق باشه به مشکل خوردند.
📌میبینم وضعیت تورم کمرشکن شده و مردم به استیصال رسیدند.
📌نمیتوانم صدای مردم نباشم.
📌اگر بناباشد من نظاره گر باشم و دم بر نیارم این لباس به چه کار من میآید؟
5.18 MB
❤ 728👍 209👎 13💔 5
غافلگیری!
✍ رحیم قمیشی
سال ۱۳۵۹ با شروع همه جانبه حمله هواپیماها و تانکهای عراق به مرزهای کشورمان، مقامات کشوری، نظامی و امنیتی گفتند؛ غافلگیر شدند.
مسلماً اگر فداکاری مردم غیرنظامی در دفاع از شهرها نبود، اگر ارتشیان زخم خورده قهر پیشه میکرد،ند، کشورمان ایران، ضربات جبران ناپذیری میخورد و شاید امروز خوزستان جزئی از کشورمان نبود!
نه اینکه گزارشات به اندازه کافی وجود نداشته، که عراق در صدد انجام حملهای بزرگ به ایران است، اما مقامات با نوعی تکبر و خودبزرگبینی اعلام میکردند مگر صدام جرئت دارد به ایران حمله کند!
شاید همین تصورات ناشیانه کمک کرد، صدام جرئت حمله به کشورمان را پیدا کند.
مهم نیست کدام کشور نهایتاً برنده شد، کدام بازنده، مهم آنست که با کشته و مجروح شدن بیش از یک میلیون نفر از دو طرف، توهمات برخی جای خود را به واقعیات داد.
"جنگ چیزی جز مصیبت به همراه ندارد و در جنگها هیچکس برنده نمیشود"
سال ۱۴۰۴، صبح روز ۲۳ خرداد، ایران با یک حمله عجیب غافلگیر شد. حملهای که در قدم اول فرماندههان اصلی جبهه، تقریبا همگی ترور شدند، ریزپرندهها و نفوذیها نقش اصلی را در جنگ بازی کردند و دهها میلیارد دلار به سرمایههای کشور ما صدمه وارد شد.
آیا آمادگی اسرائیل برای این تهاجم سبعانه، با وجود سیستمهای اطلاعاتی و امنیتی فراوان در کشور، قابل پیشبینی نبود؟ آیا هیچ گزارشی تهیه نشده بود!
اگر چنین نبوده که باید تمام آن سیستمها را تعطیل کرد.
بهطور قطع وجود داشته.
اما یک باور احمقانه زمینه را برای تهاجم آماده کرده. "مگر اسرائیل جرآت دارد به ما حمله کند"
همین باور کمک اصلی را به اسرائیل کرده.
اگر نگوییم باوری هم وجود داشته که خدا خودش ما را محافظت میکند!
یا اینکه این حمله از زمینه های ظهور است!
امروز اروپا در صدد است کاری کند تحریمهای جهانی سازمان ملل و شورای امنیت، بر علیه ایران فعال شوند. روسیه در تلاش است رابطه خدشهدار شده خود را با آمریکا و اروپا ترمیم کند، سلاحها و مهمات فراوانی در اسرائیل تخلیه میشود.
آمریکا به پیام از سرگیری مذاکرات بیتوجهی میکند، وزیر خارجه کشورمان یک سفر به آمریکا یا اروپا و یا دیدار با مقامات سازمان ملل هم برنامهریزی نکرده. در عوض وقتش را برای زیارت و دعا، بهخوبی میکند!
آیا باز قرار است بگوییم "غافلگیر" شدیم!؟
آیا قرار است باور کنیم اروپا جرأت و توان فعال کردن اسنپبک را ندارد؟
بگوییم اسرائیل این بار اگر قصد صدمه زدن به ایران را داشته باشد، با خاک یکسان خواهد شد؟
باز بگوییم جرأت حمله را نخواهند داشت!
آیا ترویج این ایده، کمک به اسرائیل نیست؟
استقبال از حمله به کشورمان نیست.
اگر حمله سال ۱۳۵۹ به مرزهای ما را با اغماض بتوان غافلگیری نام نهاد.
اگر خرداد ۱۴۰۴ غافلگیر شدیم...
تا ابد نمیتوان گفت دشمن غافلگیرمان کرد!
آماده نبودن برای دفع حمله احتمالی.
دست روی دست گذاشتن برای فعال شدن تحریمهای گسترده.
بیتوجهی به اخطارها برای جلب رضایت واقعی مردم.
انتظار آنکه خدا، دشمنان ما را به زمین بزند.
توهم اینکه قبلاً نابودشان کردیم، این بار نابودتر میشوند...
دیگر اسمش غافلگیری نیست.
هر چر چیزی باشد
"غافلگیری" نیست!
@ghomeishi3
👍 423❤ 58💔 12👎 4
پیشرفتی که به آن نمیرسیم!
✍ رحیم قمیشی
چشمهایمان را ببندیم و تصور کنیم همین امروز ایلان ماسک و شرکت تسلا تصمیم گرفتهاند ۲۰۰ هزار خودرو پیشرفته برقی و خودران به ایران و مردمش هدیه کنند!
اصلا هم قصد اقساطی کردن آنها را ندارند. کاملا رایگان.
داشتن برای ما و دود خفه کننده تهران و شهرهای بزرگ کشورمان سوخته!
آیا ما امکان استفاده از آنها را داریم؟!
نه که فکر کنید چون برق کافی برای شارژ خودروها را نداشته باشیم.
نه اینکه ماشینهای خودران نیاز به اینترنت و جیپیاس پایدار دارند که در ایران وجود ندارد!
نه که ناگهان امنیتیها فکر میکنند حتما در این خودروها امکانات جاسوسی قرار داده شده وپ تصمیم میگیرند فوراً همه را منهدم کنند...
نه!
آنها هست، اما موضوع دیگری را میخواهم اشاره کنم.
اصلأ آیا حرکت "یک" خودروی خودران در خیابانهای تهران قابل تصور است؟
امروز من حدود یک ساعت در خیابانهای تهران مجبور به رانندگی شدم. وقتی سعی کردم خلاف های بسیار مهم را بشمارم، واقعا حساب از دستم در رفت... قابل شمارش نبودند!
من ماشینهای خارج از ضابطه حرکت بین دو خط سفید را نمیشمردم.
حرکت موتورسیکلت ها بدون داشتن کلاه ایمنی را نمیشمردم.
فقط موتورهایی را که خلاف جهت میآمدند خواستم بشمارم. فقط ماشینهایی را که از چراغ قرمز رد میشدند، پارکهای دوبله و سوبله، ارسال پیام با موبایل حین رانندگی، توقف وسط اتوبان و صدها خلافی که فکر کردن به آنها بدن را میلرزاند.
وقتی ما باید دست ایلان ماسک را ببوسیم و بگوییم قربان معرفتت، ما امکان استفاده از خودروهای بسیار پیشرفته هوشمند و خودران را نداریم (مگر برنامه خلافکاری هم داشته باشند) چطور آرزو میکنیم کاش حاکمانی قانونمند داشته باشیم، محترم نسبت به تکتک شهروندان، مقید به حقوقبشر، پاسخگو به عملکردشان، شفاف، راستگو، صریح، متعهد به نسلهای آینده، دوستدار محیط زیست، عاشق صلح، طرفدار شادی...
شک ندارم ما مردم، ناگهان چنین بیقانون و بیفرهنگ و زندگانی باریبههر جهت نشدهایم، دهها سال دزدی و بیقانونی و کجروی و تظاهر و دروغ و ریا، ما را به چنین وضعیتی رسانده.
اما مهم آنست که رسیدهایم!
پذیرفتهایم!
کنار آمدهایم!
و ما امروز وضعیت خطرناک اجتماعی داریم.
جنگ شود، بدبختیم، نشود، بدبختیم!
تکنولوژی بیاید، بدبختیم، نیاید بدبختیم!
جریمه شویم بیچارهایم، نشویم بیچارهتر!
من از مسئولیت حاکمیت در پدید آمدن وضعیت فعلی کم نمیکنم.
اما مسئولیت ما چه؟!
آیا ما پیشرفت و توسعه
آمادهایم!؟
@ghomeishi3
👍 393❤ 51👎 11💔 11
برای بازجوهایم
برای زندانبانهایم
✍ رحیم قمیشی
سال ۱۳۶۹، از زندان عراق که آزاد شدم، تا مدتها، از خواب که بیدار میشدم، آزادیام را یک خواب میپنداشتم!
چند دقیقهای مینشستم، اطرافم را خوب نگاه میکردم. چشمهایم را با دقت دست میمالیدم.
نکند تبادل اسرا شوخی بوده، نکند هنوز اسیرم!
من از بازجوها و نگهبانهای ایرانیام هیچ کینهای ندارم. حتی از بازپرسها و قاضیام.
بارها خواستهام جعبهای شیرینی بگیرم، ببرم نزدشان و بگویم؛ بهخدا از شما کینه ندارم.
میترسم فکر کنند دارم فیلم بازی میکنم و میخواهم درس اخلاق به آنها بدهم!
اما نه! من واقعاً از هیچکدامشان کینهای در دل نگاه نداشتهام.
حتی نسبت به آنها که بهشان گفتم لطفاً جلوی همسایهها دستبند به دستهایم نزنید،، به من و خانوادهام میخندند.
حتی از همانها که اندک طلاهای همسرم را زیر و رو کردند، یکی یکی صورتجلسه کردند، و ناگهان دیدند اشکم سرازیر شده... به مامور خانم همراهشان گفتند؛ تو بیا طلاهای خانمش را صورتجلسه کن، بهش برخورده ما مردها آنها را دستمان گرفتهایم!!
نه! من قسم میخورم از آنها کینهای در دل نگاه نداشتهام.. کارشان بوده، حقوق میگرفتهاند این کار را بکنند. میدانم زن و بچه دارند، خرج دارند...
آنها را ببینم یکبار هم بهشان نمیگویم دیدبد جاسوسها را نگرفتید، نفوذیها را نگرفتید، اسرائیلیها را دستگیر نکردید، دزدهای بزرگ بیتالمال را نگرفتید، از بس دنبال ما بودید.
نمیگویم یک وقت دلشان نشکند.
اصلأ خودشان که میدانند...
تصمیمگیرهای اصلی که آنها نبودهاند!
آمدم فقط برای بازجوهایم بنویسم؛
بعد از ۳۵ سال، از آزادی
اکثر صبحها که از خواب بیدار میشوم
دوباره تا چند دقیقه مینشینم
چشمهایم را دوباره با پشت دستهایم میمالم
اطرافم را دوباره خوب نگاه میکنم
خوابم یا بیدار!
نکند هنوز انفرادیام...
گفتم فقط برایشان بنویسم؛
صدام خیلی ظالم بود
نگذاشت نامهای برای خانوادهام بنویسم
او از زجر کشیدن خانوادهام لذت میبرد!
صدام خیلی پست بود
نگفت در انفرادی و تنهایی، دل آدمها میگیرد
برای مهم نبود آنجا میخوابم یا نه!
صدام خیلی بیوجدان بود
دفاع از کشور و مردم ایران را درک نمیکرد
فکر میکرد حق مخالفش، مرگ و زندان است
صدام خیلی بیشرف بود
انسانها را حیوان میپنداشت
نمیگفت انسانها احساس دارند، عاطفه دارند!
شما چرا چنان کردید!؟
@ghomeishi3
💔 449👍 131❤ 74👎 8
وقتی خدا هم خندید
"به مناسبت ۲۶ مرداد
سی و پنجمین سالگرد ورود آزادگان به میهن"
(باز نشر)
✍ رحیم قمیشی
چند بار گفته بودند، آزاد میشوید. اما همهاش دروغ بود.
آنقدر به محیط تاریک اسارت خو گرفته بودیم که از نور و از فردای آزادی هم میترسیدیم!
نه که از آزادی بدمان بیاید، اما اگر آزاد شدیم و آن همه نقشههایمان برای آزادی سراب میشد، اگر آزاد میشدیم و کسی منتظرمان نبود، اگر آزاد میشدیم و خیالهای شیرین آزادی بر سرمان خراب میشدند...
چند بار به بهانه تبادل، سوار اتوبوس هم شده و باز سر از اردوگاهی جدید و بدتر درآورده بودیم.
خدایا این چه مصیبتی بود سر ما آوردی! یعنی باید تا آخر عمر را با ناامیدی بگذرانیم. کجا رفت آن وعدههای آزادی که دادی؟ وعدههای ناپایداری ظلم!
هیچکدام باورمان نمیشد جنگ که تمام شد تا دو سال تبادل اسرا شروع نشود، اما شده بود.
شاید سختترین روزها و شبهای دلگیر اسارت، آن وقتهایی بود که جنگ تمام شده و ما هنوز شلاق جنگ بر کمرمان میخورد.
دیگر آبی دریا یادمان رفته بود، صدای زیبای موج هایی که به ساحل کوبیده میشدند.
دیگر شبهای پُر ستاره را فراموش کرده بودیم، گاه دیدن یک ستاره، از لابلای میلههای سلول، آنقدر خوشحالمان میکرد، دیدن یک خواب در آغوش پدر و مادر آنقدر به وجدمان میآورد، که با همان شادیهای نیمه، روزهای اسارت را میساختیم.
یعنی خدا هم ما را فراموش کرده بود؟!
آن وقتی که گفتند ساکهایمان را باید ببندیم، گفتیم باز دروغی دیگر است. ما اصلأ چیزی برای بستن نداشتیم! ساکی نداشتیم، یک کوله بد رنگ کوچک بود که همه زندگی مان در آن، جا میشد.
دیدن مأموران صلیب هم شادِمان نکرد!
نکند باز نقشهای دیگر است! باز اردوگاهی جدید.
مگر نه خدا ما را آزاد آفریده بود. یعنی فراموشمان کرده؟
صبح که درهای سلولها را باز کردند، مأمورهای صلیب، خندان نگاهمان میکردند.
شاید باورش مشکل باشد، من قسمتی از خاک اردوگاه را با خودم برداشتم، تکهای از لباس مندرسی را که زیر شلاق پاره شده بود، تا آنها را با خودم، به ایران بیاورم. و هنوز آنها را دارم.
نمیخواستم یادم برود چه بر ما گذشت، برای سرزمینمان، برای مردممان، برای خانوادههایمان. برای سربلندیمان.
نمیخواستم فراموش کنم چه روزها، که از خدا هم ناامید شده بودم!
تا به فرودگاه نرسیده بودیم، هنوز قلبم به تپش نیفتاده بود. اما آنچه باور نمیکردیم، انگار داشت اتفاق میافتاد.
گویی خدا هم داشت میخندید!
آزادی و زندگی هم سهم ما میشد.
روی صندلی هواپیما نمیتوانستم بنشینم. دلم میخواست فریادی بزنم.
همین که هواپیما از زمین بلند شد، فریاد کشیدم:
باز هوای وطنم...
انگار تک تک بچهها منتظر همین بودند
برخی با خنده، برخی با اشک، برخی با گریه همخوانی کردند...
"باز هوای وطنم، وطنم آرزوست"
دیگر هواپیما هم با صدای ما میلرزید.
خلبان در بلندگو میگفت بنشینیم، پاهایمان نمینشستند. مگر آزادی کم نعمتی است!
چند ساعت بعد ایران بودیم، هوایش بوی دیگری داشت، خاکش بوی دیگری، مردمش، کوههایش، خورشیدش هم فرق میکرد. بوی خودِ ایران بود، بوی مادر، بوی خانواده
و آشتیام با خدا.
آنشب عکس پدرم هم میخندید.
مگر میشود خدا بندگانش را از یاد ببرد.
مگر میشود آزادی را برای همیشه از آنها دریغ کند.
مگر میشود تا ابد در جهنم نگاهشان دارد!
ناامیدی از آزادی، دردی است بزرگ
ناامیدی از روزهای خوش
ناامیدی از خدا
و باور اینکه
ظالمان هر چقدر هم زور داشته باشند
زورشان به خدا نمیرسد
زورشان به آن وقتی مردم، با هم میشوند
هرگز نمیرسد.
این روزها دیگر نمیخواهم با خدا قهر کنم
شک ندارم آزادی میرسد
این قانون خلقت است
در اوج ناامیدی
ناگهان خبری میرسد
وطن برای شماست
اگر بخواهید
اگر اراده کنید
و نشانههای صبح
که پیداست.
مگر میشود
تا ابد تاریکی باشد و ظلم!
بعضی اوقات احساس میکنم
خدا هم میخندد...
@ghomeishi3
❤ 475👍 50💔 33👎 3
استاد محمود فرشچیان
یک ایرانی تمام عیار
✍ رحیم قمیشی
برخی اسمشان را که میآوری، نیازی نیست بزرگشان کنی، بزرگی از تمام وجودشان میبارد!
استاد فرشچیان از همان دسته بود.
۴۰ سال از وطن دور بود، اما ذرهای از عشقش به ایران کم نشد. فرهنگ و هنر مردم ایران را با عشق، در جهان پراکند.
او ثابت کرد میان ایرانی بودن و دیندار بودن، هیچ تناقضی نیست!
مسلمانی واقعی بود، عاشق ایران.
۲۵ سال پیش وقتی متوجه شد کلیسایی متروکه در شهر رادرفورد ایالت نیوجرسی برای فروش گذاشته شده، آستین بالا زد و از ایرانیان حاضر در آمریکا خواست کمک کنند آنجا را بخرند تا بشود "مرکز نور و دانش".
و شد.
یک طبقهاش شد مرکز عبادی و دینی "مسجد"
یکطبقهاش، محلی برای دانشافزایی،
جمع شدن ایرانیان پراکنده، به دور هم.
جشن گرفتنها، مباحث علمی، محلی برای تبادل اندیشههای نو.
و من از دور در جریان بودم اگر استاد فرشچیان نبود چقدر ایرانیان احساس غربتشان بیشتر میشد.
فرشچیان ۴۰ سال ساکن آمریکا بود اما هرگز شهروندی آنجا را نگرفت. همچنان میخواست ایرانی بماند
همانند نقاشیها و تابلوهای زیبایش بود، ظریف، زیبا و خوشنما، همان تابلوها که در دهها موزه مهم، در سطح جهان فرهنگ و هنر اصیل و دلربای ایرانی را به نمایش گذاردهاند.
دکتر حافظیان دوست خوبم که این سالها همدم و همراه استاد بود، برایم تعریف میکرد که چه دل مهربانی داشته استاد، برای همه ایرانیها. چقدر نگران مردم داخل بود، چقدر تلاش میکرد کودکان و نوجوانان ایرانی در آمریکا، زبان فارسیشان را فراموش نکنند و چقدر سعی میکرد آنها را در مرکز نور و دانش جمع و به افتخار ایرانی بودن تشویق و ترغیب کند.
۹۰ سالش شده بود، اما برای فعالیت در مرکز نور و دانش خستگی به خود راه نمیداد. با عشق کار میکرد.
تنها خریدن کلیسا و تبدیل آن به یک مرکز علمی فرهنگی پایان کار نبود، نگهداری آنجا، دعوت از همه ایرانیان با هر سلیقه و گرایش و ظاهری در همانجا، و روشن نگاه داشتن شمع امید، میان همه ایرانیان، کار کمی نبود که او بی هیچ منتی به دوش خود گرفته بود.
یک پدر واقعی برای همه ایرانیان بود، با خوشحالیهایشان، میخندید، و در گرفتاری.هایشان اشک میریخت.
و چه رنجی برد وقتی شنید ایران بمباران شده.
و چه رنجی میبرد وقتی میشنید مردم گرفتارند.
دکتر حسین برایم میگفت استاد، قسمت مهمی از درآمدهایش را گذاشته بود برای توسعه فرهنگ دینی و آداب زیبا و هنر ایرانی.
او به عکس آنچه امروز عادی شده، که از راه دین و تظاهر به دینداری شکمهایشان را پر کنند و دنیاشان را بسازند، از دارایی خود کنار میگذاشت تا آرامش و شادمانی ایرانیان را در آن بلاد غریب به چشم ببیند.
استاد محمود فرشچیان هم نمادی بود از یک ایرانی واقعی
و هم نمادی از یک دیندار واقعی و عاشق
که دین را نه عاملی برای جدایی انسانها
بلکه برای پیوند قلبها میخواست.
فرشچیانها تمام نمیشوند
برخی را مرگ هم نمیتواند تمام کند
آنها که به زندگی معنا میبخشند
و میل به خوبیها را
و امید به آینده را
ایران و ایرانی، همیشه توانسته از سختیها عبور کند
و باز خودش را بسازد
و ایران زیبا را برابر دیدگان جهانیان
به نمایش بگذارد
نمونهاش؛
استاد محمود فرشچیان
روح او در آرامش ابدی است.
@ghomeishi3
👍 300❤ 182👎 44💔 10
عصر جمعه
عکس مادر و عکس خودش را داده بود هوش مصنوعی
خواسته بود جوری آنها را طراحی کند
آغوش مادر باز شود
و با لبخند
او را بغل بگیرد
و چه قشنگ طراحیاش کرده بود
پسر، سالها ایران نبود
که مادر بیخبر رفته بود
برای همیشه...
دلش یک بغل خواسته بود
از مادر
همان کلیپ کوتاه را گذاشته بود
و صدها بار نگاهش میکرد
چه کِِیفی میکرد
کجا دیگر
آرامتر از آغوش مادر
گرمتر از آن آغوش
پیدا میکرد
چه میکند، این هوش مصنوعی!
بسیاری از رفقایم، در جنگ شهید شدند
عکسهای خیلیهایشان را دارم
یعنی میشود هوش مصنوعی زندهشان کند!
نه واقعی
همانطور مصنوعی
مثل همان کلیپ
بشود بغلشان کنم
و یواشکی بپرسم
راستش را به من بگویید
اگر این روزها بودید
چه کار میکردید!
بپرسم باورتان میشد
بعد از رفتنتان
این شود؟
بگویید!
آخر چه دانسته بودید
که آنهمه، عجله کردید
برای رفتن...
رحیم
💔 386👍 54❤ 37👎 6
ما زندگی نمیکنیم!
✍ رحیم قمیشی
صورتحساب آب برای ساختمان ما آمده ۱۲ میلیون تومان، ۸ واحد هم بیشتر نیستیم. قبلاً همین مقدار آب مصرف میکردیم ۲ میلیون هم نمیشد!
اگر ماه بعد قبض آب آمد که باید ۱۲۰ میلیون تومان پرداخت کنیم، چه کنیم؟!
ما زندگی نمیکنیم!
از الان عزا گرفتهایم اگر پایان شهریور بگویند آبهای پشت سد هم تمام شد.، چه کنیم؟ کمتر دوش میگیریم، کمتر آب میخوریم، کمتر کولر آبی روشن میکنیم. باز میترسیم آب تمام شود، باید آماده باشیم برای دوران بیآبی.
ما زندگی نمیکنیم!
برقمان با اطلاع و بیاطلاع قطع میشود. میترسیم آسانسور سوار شویم. دوستم میگفت حال که دو یا سه روز در هفته کارگاهم برق ندارد، مگر مجبورم همان ۲۰ کارگر را داشته باشم. وضع تغییر نکند از اول شهریور نیمی از آنها را اخراج میکنم، اگر کل کارگاه را نبندم.
ما زندگی نمیکنیم!
سه کشور اروپایی گفتهاند ممکن است بزودی با فعال کردن مکانیسم ماشه، همه تحریمهای سازمان ملل علیه ایران را برگردانند. آن وقت حتی چین هم، نه از ایران نفت خواهد خرید، نه چیزی به ایران خواهد فروخت!
اگر واقعاً این اتفاق بیفتد چه کنیم؟
ما زندگی نمیکنیم!
اگر اسرائیل دوباره حمله کند.
اگر آمریکا باز حملهور شود برای آن ۴۰۰ کیلو!
اگر زمستان گاز نرسد.
اگر بنزین را به قیمت جهانی کنند!
اگر برنج و حبوبات و لبنیات و گوشت و میوهها و نان و لوازم خانگی باز هم گرانتر شوند!
اگر چهار صفر را از حقوقهای ناچیز ما بردارند، و زورشان نرسد صفرها را از قیمتها بردارند!!
چکار بکنیم؟
ما که زندگی نمیکنیم!
اگر همچنان حاکمیت فکر کند او باید تصمیم بگیرد و ما مردم تنها باید اطاعت کنیم.
اگر نخواهد فکر کند جلب رضایت مردم یک اصل اساسی است. مردم حق دارند.
نمیشود حقوقها ۲۰ درصد اضافه شوند و خدمات دولتی چند صد درصد!
اگر بخواهد فکر کند صبر مردم بیاندازه است...
همچنان بخواهد با دنیا بجنگد
نخواهد تغییر را بپذیرد
مرغشان یک پا داشته باشد
هر تغییر در سیاست خارجی را نوعی شکست بپندارند
مذاکره را خط قرمز بدانند
آرامش در کشور را بیاهمیت
هر اعتراضی را یک تهدید
فقر را عادی
استرسهای مکرر را لازمه زندگی...
ما دیگر زندگی نمیکنیم!
ادای زندهها را درمیآوریم.
هر روز منتظر بدتر شدن اوضاع
هر روز منتظر اخبار ناخوشایند
منتظر باز هم گران شدنها
اجارهها و لوازم خانگی
احتیاجات روزمره
خدمات دولتی
برق بیثبات
آب بیفشار
یعنی ما زندگی میکنیم؟!
@ghomeishi3
👍 493💔 80❤ 57👎 8
