50 330
订阅者
-4324 小时
+437 天
-6730 天
帖子存档
00:16
视频不可用在 Telegram 中显示
ســــ😊ـــلام ✋
صبح آدینه تون بخیر و شادی ☕️
آرزو میکنم دقایق امروز
بـراتون سرشـار از عــشق✨❤️
سلامتی برکت وتندرستی باشه...🌹
و به هر آنچه آرزویش را دارید برسید🌹
آدینه تون سرشار از دعای خیر والدین✨🙏
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾🌻
🧿💓@Kapfko💓🧿
IMG_8797.MP45.50 MB
❤ 22🙏 6🥰 5😍 2
00:26
视频不可用在 Telegram 中显示
🌻ســــلام
🍂صبح جمعه تون بخیر
🌻الهی سهم امروز شما
🍂از زندگی، فراوانی نعمـت
🌻سلامتی ، عشق
🍂اتفاقات لذت بخش
🌻و سعادت و موفقیت باشه
🍂آدینه تون زیبا در کنار خانواده
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
🧿💓@kapfko💓🧿
IMG_8798.MP45.07 MB
❤ 35🤝 2🍾 1
00:56
视频不可用在 Telegram 中显示
تک ستاره قلبم
میلادت مبارک🎈✨
@tavalod_shadd
🎀🎁🎂🎀🎁🎂
🎈🎈🎈🎈🎈🎈
🎉🎉🎉🎉🎉🎉
🎊🎊🎊🎊🎊🎊
🌹🌺🌹🌸🌹
IMG_8795.MP420.52 MB
👏 8❤ 6👍 3🎉 1
🎖 این لینک تا دقایقی دیگر پاک می شود...👇
https://t.me/addlist/tD-waRq3bSszMjNk
📌تا فرصت هست عضو شو...
Repost from N/a
🧿کارام شده وظیفه دستم نمک نداره خیانت دیدم کارام دقیقه 90 خراب میشه،
یک مرد اینگونه عاشق کن👇
https://t.me/+PXOLNomyw87uC-zO
@Admiin_moj
🎖رقص کلیپ
🎖زنان ادبیات
🎖خبری پروکسی
🎖تاریخ دانستنی
🎖آشپزی ترفند
🎖متن عاشقانه
🎖طب گیاهان
🎖هواشناسی پروکسی
🎖انرژی مثبت
🎖فیلم موسیقی
🎖 طنز استوری
🎖 خاطرات نوستالژی
🎁پرطرفدارترین چنلایvipتلگرام🎁
00:10
视频不可用在 Telegram 中显示
💫هر وقت که دستت
❄️از همه جا کوتاه شد بگو:
✨وأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ
✨إِنَّ اللَّـهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ
💫کارم را به خدا میسپارم
❄️خداوند بینای به بندگان است
💫شبتون بخیر
❄️آسمون دلتون نور بارون
💫چراغ خونتون روشن
❄️فرداتون قشنگتراز هر روز
💫آسوده بخوابیدکه
خدا مواظب همه چیز هست💫❄️
IMG_8778.MP43.46 MB
❤ 22🙏 12👏 3
00:21
视频不可用在 Telegram 中显示
عید پاک
و میلاد پیامبر مهربانی ها
حضرت مسیح ( ع )
بر همه جهانیان و مسیحیان عزیز
کشورمان مبارک 🎄🎄🎄
IMG_8777.MP47.63 MB
🥰 17👏 5❤ 4🙏 4🎄 2
00:24
视频不可用在 Telegram 中显示
شب آرزوهاست و با هر زبان، ♥️
با هر عقیده در هرکجا و هر زمانی ✨
که با امید از خدا خواهشی دارید🤲
دیگران را بینصیب از دعاهاتون نگذارید.😔🙏
حتما برای شفای تمام بیماران دعا کنید 😷
امشب بنده را از دعاهای خیرتون بی نصیب نکنید ❤️🙏
التماس دعا🙏
IMG_8779.MP44.63 MB
❤ 37🙏 25🤗 2😁 1
Repost from N/a
یکی هزار شود هوشِ من ز باده ناب
مگر به جلوه ࡄߊܦ߳ܨ زهوش ببرند...
https://t.me/SAGYSHER
@SAGYSHER
اشعارگلچین شده و متنهای پرمفهوم ادبی
🌸رقص کلیپ
🌸زنان ادبیات
🌸خبری پروکسی
🌸تاریخ دانستنی
🌸آشپزی ترفند
🌸متن عاشقانه
🌸طب گیاهان
🌸هواشناسی پروکسی
🌸انرژی مثبت
🌸فیلم موسیقی
🌸استوری پروفایل
🌸 طنز هنرمندان
🎖برترین پرطرفدارترین چنلای vip🎖
#سرگذشت
#برشی_از_یک_زندگی
#نازبانو
#قسمت_صدوشصتویکم
موقع برگشت با من من گفت خواهشی ازت دارم فخر السادات و دایه رضوان میخوان بچه ها رو ببینن البته اگه تو راضی باشی.متعحب نگاهش کردم واقعا نمیدونستم چی بگم چرا الان میخوان بچه ها رو ببینن حالا که آرامش نسبی پیدا کرده بودم دوباره سر و کله اونا پیدا شده بودبه طاهره گفتم بزار با بهرام مشورت کنم بعد خبر میدم.دلشوره داشتم تا شب کلی که بهرام از مریضخونه برگرده هزار تا فکر و خیال کردم.وقتی بهرام اومد خونه پیشنهاد طاهره رو باهاش در میون گذاشتم و بهرام هم بفکر رفت و بعد کمی مکث گفت نکنه الان که شنیدن ازدواج کردی میخوان به این بهونه بچه ها رو از چنگت در بیارن کلافه بودم و عصبی بهرام تا دید حالم بدتر شده گفت نگران نباش شایدم میخوان بدونن رفتار من با اونا چطوره با حرص گفتم پدر خودشون که وقتی بچه هام به وجودش نیاز داشتن روشون پا گذاشت و رفت پی خوشگذرونیش حتی بهم پیغام دادن که بچه هام دیگه به دیدنشون نره که یه وقت به بچه های وجیهه حسادت نکنن چی شده حالا یادشون افتاده نوه ای هم دارن.بهرام بغلم کرد و همونطور که داشت موهامو نوازش میکرد گفت خیالت راحت من اجازه نمیدم کسی آرامش زندگی تو رو بهم بزنه و پشتتم خیالت راحت یه ماه از پیشنهاد طاهره گذشت و یکی از اخرای هفته به ده رفتیم خیلی دلتنگ ملک ناز و خانوم جون بودم اینبار خانوم جون پا در میونی کرد و گفت بزار اونا بچه ها روببینن اصلا خودم میبرمشون و خودمم برشون
میگردونم.من و بهرام به این شرط که بچه ها با خانوم جون برن راضی شدیم.یه روز صبح خانوم جون و طاهره به خونه ما اومدن و بچه ها رو آماده کردم و لباس نو تنشون کردم و راهیشون کردم زهره تا پشت در حیاط دنبال بچه ها گریه کرد و دلش میخواست اونم بره بغلش،کردم و صورتشو بوسیدم و گفتم خانوم جون اونا رو برد که بهشون آمپول بزنن با رفتن بچه ها دلم آشوب شد و دل خونه موندن و نداشتم یادداشتی برای بهرام گذاشتم و زهره رو هم برداشتم و رفتیم پیش طلعت و مونس زهره اونجا با مهین سرگرم شدغروب مونس و برای اینکه به خانوم جون خبر بده من خونه خانوم جونم روونه خونه فخر السادات کردم و یه ساعت نشده بود که همه باهم برگشتن.خانوم جون از دیدن احوال اونا بهم ریخته و پریشون بودنیر و اکبر بیشتر از قبل درگیر مواد شده بودن و نیر یه بار حامله شده بود و هر سه بارم هم سقط شده بودن خانوم جون گفت میگن وجیهه حالش خیلی بدتر شده و عمه بی بی اونو برده خونش بعد اون دیدار طوبی مرتب همراه طاهره به دیدن اونا میرفت.طوبی مثل بچگیش جونش برای فخر السادات در میرفت و هر وقت میرفت اونجا تموم وقتشو کنار اون میگذروندطوبی بیشتر از سنش میفهمید و حال و روز اونا رو درک میکردطاهره گفت اکبر با دیدن بچه ها به گریه افتاد و به اتاقش رفت و تا رفتن بچه ها بیرون نیومد هر چی اصرار کردیم گفت روی نگاه کردن تو چشای بچه هامو ندارم.طوبی وقتی از خونه پدرش برمیگشت تا ساعتها از قدیم میپرسید و منم فقط میگفتم من و پدرت وصله هم نبودیم واقعا هم همین بود! طوبی میگفت فخر السادات میگه اکبر از اول نمیدونست از زندگی چی میخواد و پنج تا بچه بیگناه و قربونی هوس ها و ندونم کاری های خودش کرداز بین حرفهای طوبی فهمیدم حالا نفس اکبر به نفس نیر وصله بعد از همسر بی تجربه ای مثل من و زن مغروری مثل وجیهه اکبر حق داشت دلبسته زنی مثل نیر بشه که راه و روش محبت کردن و بلد هست.اکبر بعد اون زندگی پر فراز و نشیبش نیاز به یه همدم و همراه داشت که کاری به کارش نداشته باشه و بدون اینکه سرزنشش کنه شرایط بدش و درک کنه.بعضی وقتها از بازی سرنوشت مات میموندم اصلا چطور ممکن بود سرنوشت نیر و اکبر بهم گره بخوره طوبی گاهی همدم و هم صحبت منم بود و گاهی که بهش میگفتم یه سال از تو بزرگتر بودم که با پدرت ازدواج کردم با تعجب نگاهم میگرد و میگفت بمیرم برات چقد کوچیک بودی!خندیدن و تعجب کردن طوبی عجیب منو یاد اکبر و طاهره مینداخت.یه روز پروین ما رو به خونش دعوت کرد وقتی تا این حد خوشحالی بهرام و میدیدم خوشحال بودم پروین کم کم رفتارش با منم بهتر شد و سعی کرد به نظر برادرش احترام بزاره خانوم جون گفت بچه ها رو نبرم اما بهرام مخالفت کرد و گفت نازبانو رو با بچه هاش انتخاب کردم.چند روز قبلش با طلعت و مونس راهی بازار شدیم و برای بچه ها رخت و لباس نو خریدیم.طلعت گفت لباس دخترها رو یه شکل و یه رنگ بخربراشون سه پیراهن پیش بندی دار صورتی با سایزهای مختلف خریدیم تا به خونه اومدیم لباسهاشونو پوشوندیم چقد شیرین شده بودن تو اون لباسهاصبح جمعه آماده رفتن به خونه پروین شدیم.موهای دخترها رو بافتم و گیره همرنگ لباسهاشون به موهاشون زدم ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ 🧿💓@Kapfko💓🧿
❤ 92👍 12
Moein_Ashk_e_Tanhaayi_New_Song_AI_e3b96102_1ef7_4500_8.mp32.84 MB
❤ 4👏 2❤🔥 1👍 1
01:58
视频不可用在 Telegram 中显示
وقتى براى مادرش ميخونه با تمام احساس ميخونه و از ته دل ميباره 🥲
با ديدن اين كليپ كلى گريه كردم خواستم تا شما هم اون حس خوب رو از اين كليپ بگيريد ❤️
IMG_8771.MP442.97 MB
❤ 47😢 24🥰 6

