قشاع.

امشب شب آرزوهاست، و من دیگه تورو آرزو نکردم؛ فکر کنم بالاخره جدی جدی تموم شدی عزیزم. -دیاکو.

امشب شب آرزوهاست، و من دیگه تورو آرزو نکردم؛ فکر کنم بالاخره جدی جدی تموم شدی عزیزم. -دیاکو.

ولی اینو بدون، یه بخش از قلبم تا همیشه بابت اینکه چرا بیشتر ندیدمت، بیشتر باهات حرف نزدم، بیشتر بغلت نکردم، بوست نکردم و حتی چرا نتونستم باهات توی یه خونه زندگی کنم و موزیکای مورد علاقمو باهات share کنم و چرا آینده ای که با تو تصور کرده بودم رو باید تنهایی بگذرونم، غمگین می‌مونه.

به جرئت می‌تونم بگم یکی از قشنگ ترین چنلاییه که دنبالش میکنم. @dostoevsky

آن پاسخ های بیرحمانه را فراموش نکن. بیادشان بیاور تا دلتنگ نشوی.

محمود درویش

چیزی در وجودم بیدار شده او را برخلاف نسخه های قبلی ام بسیار دوست دارم او قوی تر، بی تفاوت تر و بی نیاز است از تمام انسان ها.

گاهی هم بگذر، چنان که گویی هرگز در مسیر تو نبوده است.

‏وقتی دیگه ذوقشو ندارم، اتفاق نیوفته بهتره.

او رفیق واقعی من است؛ کسی که که بی‌حساب از ترس‌ها، تاریکی‌ها و سیاهی‌هایم برایش گفتم و باز هم مرا شجاع، پرنور و پررنگ دید.

‏الان اگر چاقو به قلبم بزنی، یاد تو می‌ریزه بیرون عزیزم.

همه‌ی آدم‌هایی که تو نیستند، حوصله‌ام را سر می‌برند.

اما عزیزِ من، تو به من بارها نزدیک شدی اما نه به این دلیل ‌که دوستم داشتی؛ تو به من نزدیک می‌شدی چون می‌ترسیدی من دیگر دوستت نداشته باشم.

این شکست، فقط شکست یک رابطه نیست؛ این فروپاشی تمام اعتقاد من به عشق، به انسان به زندگی بود.

شاید از نظرت فقط اذیت شدم ولی من همه‌ی احساساتمو از دست دادم.

اُمیدوارم به مرحله‌ای نرسید که حس کنید، تنها راهِ محافظت از خودتون تنها موندنه.

کی فهمیدی بزرگ شدی؟ روزی که با چشم‌هایی که از گریه تار می‌دید به انجام دادن کارهام ادامه دادم.