ch
Feedback
کانال حمید آصفی

کانال حمید آصفی

前往频道在 Telegram
2025 年数字统计snowflakes fon
card fon
16 505
订阅者
+7224 小时
+1117
+53030
帖子存档
از شکدم تا خبر تسنیم؛ وقتی نفوذ از درِ توهم وارد می‌شود ✍️ خبرگزاری تسنیم در ادعایی که بیشتر به شوخی شب عید شبیه است تا گزارش امنیتی، اعلام کرده «شکدم» عنصر نفوذی ایران در اسرائیل بوده است. ادعایی که اگر فقط اندکی جدی گرفته شود، نه قدرت نفوذ جمهوری اسلامی را بالا می‌برد، بلکه عمق بحران روایت‌سازی در دستگاه تبلیغاتی آن را عیان می‌کند. ✍️ مشکل اصلی این ادعا نه کمبود سند است، نه ضعف تحلیل؛ مشکل این است که اساساً با عقل سلیم در تضاد است. جمهوری اسلامی که در ساده‌ترین سطوح مدیریتی خود با نفوذ، فساد، رانت و ناکارآمدی دست‌وپنجه نرم می‌کند، حالا مدعی است توانسته به لایه‌های امنیتی و رسانه‌ای اسرائیل نفوذ کند؛ آن هم نه با شبکه‌ای پیچیده، بلکه با یک فرد که سال‌ها آزادانه نوشته، گفته، سفر کرده و هیچ نشانی از «عملیات» در کارنامه‌اش دیده نمی‌شود. ✍️ این روایت، بیش از آن‌که اسرائیل را مضحک جلوه دهد، نیاز روانی داخلی را فریاد می‌زند: نیاز به ساختن «پیروزی» در زمانی که واقعیت، سرشار از بن‌بست است. وقتی پروژه‌های منطقه‌ای یکی‌یکی فرو می‌ریزند، وقتی نیابتی‌ها زمین‌گیر می‌شوند و وقتی مذاکره، از موضع ضعف دنبال می‌شود، دستگاه تبلیغاتی باید چیزی برای مصرف داخلی بسازد؛ حتی اگر آن چیز، داستان نفوذ خیالی باشد. ✍️ جالب‌تر آن‌جاست که همین رسانه‌ها، در داخل کشور هر منتقد، روزنامه‌نگار یا فعال مدنی را با برچسب «نفوذی دشمن» حذف می‌کنند، اما در خارج از مرزها، نفوذ را به‌راحتی و بدون هزینه، موفق جلوه می‌دهند. تناقضی که نشان می‌دهد «نفوذ» نه یک مفهوم امنیتی، بلکه یک ابزار مصرفی سیاسی است؛ بسته به نیاز روز. ✍️ ادعای تسنیم درباره شکدم، اگر خنده‌دار نبود، غم‌انگیز بود. غم‌انگیز از این جهت که نشان می‌دهد چگونه امنیت، تحلیل و رسانه، قربانی خیال‌پردازی می‌شوند. در جهانی که نبرد اصلی، نبرد روایت‌هاست، چنین روایت‌های سست و بی‌پایه‌ای نه تنها کمکی به قدرت ملی نمی‌کند، بلکه آخرین بقایای اعتبار را هم می‌سوزاند. ✍️ نفوذ واقعی، در ساختن اعتماد، مشروعیت و عقلانیت است؛ نه در تیترسازی‌های شتاب‌زده‌ای که فردا خودشان نیازمند تکذیبیه‌اند. انجام شد. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
39👍 37👏 2👌 1
روحانی پرده را کنار زد؛ اعتراف به خطایی که نشان می‌دهد انکار احتمال حمله اسرائیل و آمریکا چگونه جمهوری اسلامی را به بن‌بست امنیتی رساند ✍️ حرف حسن روحانی نه تحلیل تازه است و نه شجاعت سیاسی؛ این یک لغزش زبانی است که ساختار تصمیم‌گیری جمهوری اسلامی را لو می‌دهد. وقتی رئیس‌جمهور پیشین می‌گوید برخی باور داشتند اسرائیل هرگز به ایران حمله نمی‌کند، چون در صورت حمله نابود می‌شود، در واقع اعتراف می‌کند که امنیت ملی کشور سال‌ها بر پایه گزاره‌هایی کودکانه و خودفریبانه بنا شده است. این نه خطای فردی، بلکه محصول یک دستگاه فکری است که «احتمال» را دشمن اقتدار می‌داند. ✍️ مسئله اصلی این نیست که اسرائیل یا آمریکا حمله می‌کنند یا نه؛ مسئله این است که جمهوری اسلامی خود را از فکر کردن به حمله منع کرده بود. در چنین سیستمی، سناریونویسی نشانه تردید تلقی می‌شود و تردید مساوی با خیانت. نتیجه روشن است: سیاست خارجی به میدان شعار بدل می‌شود و نه ابزار مهار بحران. ✍️ این گزاره که «اگر حمله کنند نابود می‌شوند» نه تحلیل امنیتی است و نه حتی خطای محاسباتی؛ این یک توجیه روانی برای فرار از تصمیم سخت است. با چنین فرضی، مذاکره بی‌معنا می‌شود، توافق تحقیر می‌گردد و هر هشدار عاقلانه‌ای به ترس‌فروشی متهم می‌شود. وقتی دشمن از پیش شکست خورده فرض شود، عقلانیت هزینه‌بر اضافی است. ✍️ جمهوری اسلامی سال‌ها دشمن را نه آن‌گونه که هست، بلکه آن‌گونه که برای آرام‌کردن خود نیاز داشت، تصویر کرد. اسرائیل و آمریکا قرار نیست وارد جنگ تمام‌عیار شوند؛ آن‌ها به‌دنبال ضربه‌های دقیق، محدود و قابل مدیریت‌اند. کسانی که همه‌چیز را به جنگ نهایی تقلیل دادند، عملاً راه را برای همین نوع فشار باز کردند. ✍️ این خطا اتفاقی نبود؛ حاصل سیاست‌ورزی مزمن با «ناممکن‌ها»ست. ناممکن بودن حمله، ناممکن بودن اجماع جهانی، ناممکن بودن فروپاشی اقتصادی، ناممکن بودن نارضایتی پایدار. جمهوری اسلامی نه به‌خاطر کمبود اطلاعات، بلکه به‌دلیل سرپیچی از واقعیت، هزینه داد. واقعیت هرچه خشن‌تر شد، انکار آن هم سرسخت‌تر شد. ✍️ سخنان روحانی یک سند است؛ سندی علیه ساختاری که در آن هشدار جرم است و انکار فضیلت. این ساختار نه اصلاح می‌شود و نه می‌آموزد؛ فقط وقتی عقب می‌نشیند که دیگر چیزی برای باختن نمانده باشد. سیاست در این چارچوب، هنر پیشگیری نیست، هنر توجیه شکست‌های بعدی است. ✍️ پذیرش احتمال حمله نشانه ضعف نیست؛ نشانه عقل سیاسی است. اما جمهوری اسلامی سال‌هاست عقل را با صلابت نمایشی عوض کرده است. نتیجه، افزایش فشار، کاهش انتخاب و حرکت خزنده به سمت همان سناریوهایی است که قرار بود هرگز رخ ندهند. ✍️ اعتراف روحانی نه پایان ماجراست و نه نقطه اصلاح؛ این فقط ترک برداشتن یک روایت رسمی است. پرسش اصلی این نیست که چرا آن‌ها حمله می‌کنند، بلکه این است که چرا نظامی که مدعی شناخت دشمن است، از فکر کردن به رفتار دشمن وحشت دارد. همین وحشت، خطرناک‌تر از هر حمله‌ای است. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
👍 82 26🕊 3👎 2👏 1
افسانهٔ اکثریت در عصر هیجان؛ مصادرهٔ رخدادها و مرگِ سیاست پیش از تولد دربارهٔ فقر سیاست در هیاهوی صدا ✍️ یکی از خطاهای مزمن در بخشی از کنش‌گری سیاسی امروز ایران، جایگزین‌کردن «خیابان» به‌جای «اکثریت» است؛ گویی هر صدایی که بلندتر فریاد می‌زند، به‌طور خودکار نماینده‌ی کل جامعه می‌شود. این خطا نه تازه است و نه بی‌هزینه. سیاست، درست از همان‌جایی فرو می‌ریزد که تمایز میان «بخشی از مردم» و «مردم به‌مثابه یک کل» نادیده گرفته می‌شود. ✍️ هیچ‌کس منکر حق اعتراض، مخالفت یا حتی طرد یک چهره‌ی سیاسی نیست. این حق، بخشی از زیست سیاسی سالم است. اما تبدیل یک واکنش موضعی، محدود و مقطعی به «نقطه‌ی عطف تاریخی» و «جنبش تعیین‌کننده»، نه نشانه‌ی صراحت است و نه بلوغ؛ بلکه شکلی از بزرگ‌نمایی است که دقیقاً همان کاری را می‌کند که مدعی نقدش است: مصادره‌ی واقعیت. ✍️ مشکل از جایی آغاز می‌شود که واکنش احساسی، جای تحلیل را می‌گیرد و «رخداد» به‌جای «فرایند» می‌نشیند. سیاست، نه محصول لحظه است و نه نتیجه‌ی شدت صدا. سیاست یعنی تداوم، سازمان، قابلیت نمایندگی و امکان ترجمه‌ی اجتماعی. خیابانی که نتواند به برنامه، ائتلاف، مسئولیت‌پذیری و پاسخ‌گویی تبدیل شود، صرفاً نشانه‌ی نارضایتی است، نه تضمینِ تغییر. ✍️ شعار «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا، دیگه تمومه ماجرا» سال‌هاست در خیابان‌های ایران شنیده می‌شود. اگر قرار بود صرف تکرار شعار، خودبه‌خود به کنش سیاسی پایدار بدل شود، امروز وضعیت کشور به شکل دیگری رقم خورده بود. فاصله‌ی میان شعار و سیاست، همان شکافی است که اغلب نادیده گرفته می‌شود؛ شکافی که اگر پر نشود، هر فریادی در نهایت در همان دیوارهای قدیمی پژواک خواهد شد. ✍️ در این میان، برچسب‌زنی به هر صدای متفاوت با عناوینی چون «دو رو»، «عوام‌فریب» یا «وسط‌باز»، نه نشانه‌ی رادیکالیسم سیاسی، بلکه علامت ناتوانی در تحمل تکثر است. جنبشی که از حذف آغاز می‌کند، پیش از رسیدن به قدرت، سرمایه‌ی اجتماعی خود را می‌سوزاند. تاریخ معاصر ایران بارها نشان داده است که صراحتِ بی‌برنامه، نه‌تنها راهگشا نیست، بلکه مسیر بازتولید بن‌بست‌ها را هموار می‌کند. ✍️ مسئله‌ی اصلی، نه این است که در یک شهر یا یک تجمع چه شعاری داده شد یا چه کسی طرد شد؛ مسئله این است که چگونه از یک رخداد محدود، مشروعیت عام ساخته می‌شود. این همان خطایی است که پیش‌تر نیز کشور را به وضعیت کنونی رسانده است: یکی سخن می‌گوید، دیگری حذف می‌شود، و نام این حذف، «خواست مردم» گذاشته می‌شود. ✍️ اگر قرار است رودربایستی کنار گذاشته شود، نخست باید با واقعیت کنار گذاشته شود. واقعیتی که می‌گوید: خیابان بدون سیاست، فریاد بدون برنامه، و طرد بدون افق، نه جنبش می‌سازد و نه آینده. فقط چرخه‌ای از هیجان تولید می‌کند که پایانش، چیزی جز تکرار همان شکست‌های آشنا نیست — این بار با صدایی بلندتر و ادعایی رادیکال‌تر. ✍️ سیاست، نه در انکار دیگری، بلکه در ساختن مسیر مشترک معنا پیدا می‌کند. هر آن‌جا که این اصل فراموش شود، حتی صادق‌ترین خشم‌ها نیز به بن‌بست ختم خواهند شد. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
👍 56 15👎 4👌 3👏 1🕊 1
مرگ اکنون و تولد خیال؛ اپوزیسیونی که در انتظار «روز دیگر» مرده است اپوزیسیونِ پسارخدادمحور و فراموشیِ اکنون ✍️ یکی از ویژگی‌های برجسته‌ی بخش قابل‌توجهی از جریانات اپوزیسیون سیاسی ایران، «پسارخدادمحور» بودن آن‌ها است؛ گروه‌هایی که بیشترین انرژی نظری، رسانه‌ای و سیاسی خود را نه بر «چگونگی تغییر»، بلکه بر «پس از تغییر» متمرکز کرده‌اند. برای این طیف، فروپاشی جمهوری اسلامی نه یک پروژه‌ی پیچیده‌ی سیاسی با متغیرهای امنیتی، اجتماعی و بین‌المللی، بلکه فرضی بدیهی و قطعی در آینده‌ای نامعلوم است. بر این اساس، گفتار آنان بیشتر حول طراحی مدل‌های حکمرانی، قانون اساسی مطلوب، و نهادهای سیاسی آینده شکل می‌گیرد، بی‌آن‌که به پرسش بنیادین «چگونه به آن آینده برسیم؟» پاسخ دهند.                                                                                ✍️ این نگرش، به‌جای آن‌که مبارزه‌ی سیاسی را فرایندی تدریجی، ایمن و برنامه‌مند بداند، وقوع رخداد را بدیهی می‌پندارد و از مرحله‌ی گذار واقعی عبور می‌کند. در حالی‌که تغییر رژیم در ایران، صرفاً تابع فروپاشی از درون یا تلاطم‌های خارجی نیست، بلکه مستلزم سازمان‌یابی نیروهای اجتماعی، هم‌افزایی نیروهای دموکراتیک، و طراحی مسیرهایی برای مدیریت تضادهای درون‌جنبشی و مخاطرات امنیتی است. بی‌توجهی به این واقعیت، به معنای تعلیق سیاست در «آینده‌ای فرضی» است.                                                                                ✍️ در نتیجه، کنش سیاسی از «حال» جدا می‌شود و به قلمرو گمانه‌زنی‌های نظری درباره‌ی «فردا» عقب‌نشینی می‌کند. اپوزیسیونِ پسارخدادمحور در عین پرگویی درباره‌ی «ایرانِ پس از جمهوری اسلامی»، در عرصه‌ی اکنون خاموش و منفعل است. چنین رویکردی، اگرچه ممکن است از نظر اخلاقی یا آرمانی معتبر جلوه کند، اما عملاً سیاست را از وجه عملی و مداخله‌گر آن تهی ساخته و آن را به «روایتِ آینده‌ای نیامده» تقلیل می‌دهد.                                                                                ✍️ اگر این فردا هرگز فرا نرسد، تمام آن مدل‌های زیبا و طرح‌های قانون اساسیِ دموکراتیک، تنها در حد اسناد آرشیوی باقی خواهند ماند؛ گواهی بر نسلی که بیش از آنکه سیاست‌ورزی کند، «آینده‌نگاری» کرد. رهایی سیاسی اما زمانی ممکن می‌شود که اپوزیسیون از افق خیالی فردا به میدان واقعی امروز بازگردد و از خود بپرسد: چگونه می‌توان با کمترین هزینه، بیشترین تغییر ممکن را در اکنون رقم زد؟ پاسخ به این پرسش، آغاز بازگشت سیاست به حیات واقعی است.                                                                              #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
👌 38 22👍 12🙏 2👎 1👏 1🕊 1
مرگ اکنون و تولد خیال؛ اپوزیسیونی که در انتظار «روز دیگر» مرده است اپوزیسیونِ پسارخدادمحور و فراموشیِ اکنون ✍️ یکی از ویژگی‌های برجسته‌ی بخش قابل‌توجهی از جریانات اپوزیسیون سیاسی ایران، «پسارخدادمحور» بودن آن‌ها است؛ گروه‌هایی که بیشترین انرژی نظری، رسانه‌ای و سیاسی خود را نه بر «چگونگی تغییر»، بلکه بر «پس از تغییر» متمرکز کرده‌اند. برای این طیف، فروپاشی جمهوری اسلامی نه یک پروژه‌ی پیچیده‌ی سیاسی با متغیرهای امنیتی، اجتماعی و بین‌المللی، بلکه فرضی بدیهی و قطعی در آینده‌ای نامعلوم است. بر این اساس، گفتار آنان بیشتر حول طراحی مدل‌های حکمرانی، قانون اساسی مطلوب، و نهادهای سیاسی آینده شکل می‌گیرد، بی‌آن‌که به پرسش بنیادین «چگونه به آن آینده برسیم؟» پاسخ دهند.                                                                                ✍️ این نگرش، به‌جای آن‌که مبارزه‌ی سیاسی را فرایندی تدریجی، ایمن و برنامه‌مند بداند، وقوع رخداد را بدیهی می‌پندارد و از مرحله‌ی گذار واقعی عبور می‌کند. در حالی‌که تغییر رژیم در ایران، صرفاً تابع فروپاشی از درون یا تلاطم‌های خارجی نیست، بلکه مستلزم سازمان‌یابی نیروهای اجتماعی، هم‌افزایی نیروهای دموکراتیک، و طراحی مسیرهایی برای مدیریت تضادهای درون‌جنبشی و مخاطرات امنیتی است. بی‌توجهی به این واقعیت، به معنای تعلیق سیاست در «آینده‌ای فرضی» است.                                                                                ✍️ در نتیجه، کنش سیاسی از «حال» جدا می‌شود و به قلمرو گمانه‌زنی‌های نظری درباره‌ی «فردا» عقب‌نشینی می‌کند. اپوزیسیونِ پسارخدادمحور در عین پرگویی درباره‌ی «ایرانِ پس از جمهوری اسلامی»، در عرصه‌ی اکنون خاموش و منفعل است. چنین رویکردی، اگرچه ممکن است از نظر اخلاقی یا آرمانی معتبر جلوه کند، اما عملاً سیاست را از وجه عملی و مداخله‌گر آن تهی ساخته و آن را به «روایتِ آینده‌ای نیامده» تقلیل می‌دهد.                                                                                ✍️ اگر این فردا هرگز فرا نرسد، تمام آن مدل‌های زیبا و طرح‌های قانون اساسیِ دموکراتیک، تنها در حد اسناد آرشیوی باقی خواهند ماند؛ گواهی بر نسلی که بیش از آنکه سیاست‌ورزی کند، «آینده‌نگاری» کرد. رهایی سیاسی اما زمانی ممکن می‌شود که اپوزیسیون از افق خیالی فردا به میدان واقعی امروز بازگردد و از خود بپرسد: چگونه می‌توان با کمترین هزینه، بیشترین تغییر ممکن را در اکنون رقم زد؟ پاسخ به این پرسش، آغاز بازگشت سیاست به حیات واقعاست.                                                                             
显示全部...
وقتی خیابان رأی نیست؛ افسانهٔ اکثریت و وسوسهٔ مصادرهٔ تاریخ اکثریت آن‌قدر ساده نیست نقدِ یک شتابِ خطرناک در سیاستِ اپوزیسیون اکثریتِ ادعایی؛ اقلیتی سنجش‌ناپذیر! ✍️ یکی از خطاهای مزمن در سیاست ایران ـ چه در قدرت و چه در اپوزیسیون ـ برابر گرفتن صحنه با جامعه است؛ گویی هر آنچه در یک لحظه، در یک شهر و در یک واقعه دیده می‌شود، نماینده‌ی «اکثریت تاریخی» است. این خطا تازه نیست، اما در شرایط بحران با سرعت بیشتری بازتولید می‌شود و به‌جای تحلیل، جای خود را به اعلام پیروزی می‌دهد. ✍️ مسئله از جایی آغاز می‌شود که تجمع، به رأی تبدیل می‌شود؛ حضور، به هژمونی؛ و صدا، به نمایندگی کل جامعه. این جابه‌جایی مفهومی، سیاست را از حوزه تحلیل به قلمرو خطابه می‌کشاند. ✍️ در سیاست مدرن، «اکثریت» یک مفهوم احساسی یا تبلیغاتی نیست؛ مفهومی قابل سنجش است. اکثریت یا از مسیر انتخابات آزاد معنا پیدا می‌کند، یا از دل نظرسنجی‌های معتبر، یا از استمرار الگوهای رفتاری در زمان‌ها و مکان‌های مختلف. هیچ‌یک از این معیارها با یک رخداد منفرد ـ هرچند پرتنش و معنادار ـ به دست نمی‌آید. ✍️ قدرت بسیج، الزاماً به معنای اکثریت اجتماعی نیست؛ همان‌گونه که سکوت بخشی از جامعه، نه نشانه‌ی فقدان نظر است و نه به‌معنای پذیرش یک بدیل سیاسی مشخص. ✍️ در کنار مصادره‌ی خیابان، ادعای دیگری نیز مطرح می‌شود: این‌که می‌توان در شرایط فقدان فضای آزاد سیاسی، با اتکا به نظرسنجی‌های مجازی و شبکه‌های اجتماعی، «اکثریت» را شناسایی کرد و بر اساس آن، یک جریان را آلترناتیو قطعی آینده دانست. این ادعا در ظاهر علمی به نظر می‌رسد، اما در عمل با مشکلات جدی روبه‌روست. ✍️ فضای مجازی ایران به‌شدت دچار سوگیری طبقاتی، فیلترینگ، مهاجرت کاربران، سازماندهی مصنوعی و فعالیت حساب‌های غیرواقعی است. در چنین بستری، نظرسنجی‌ها نه بازتاب جامعه، بلکه بازتاب شبکه‌ی فعال‌تر و پرصداترند. تبدیل این داده‌های ناپایدار به حکم نهایی درباره آینده سیاسی کشور، بیش از آن‌که تحلیل باشد، تبدیل ابزار به ایدئولوژی است. ✍️ خیابان، عرصه‌ی بروز اعتراض است؛ نه دفتر ثبت مالکیت سیاسی. هیچ جریان سیاسی با حضور پررنگ‌تر در یک مقطع، صاحب انحصاری اعتراض یا نماینده‌ی کل جامعه نمی‌شود. خیابان میدان رقابت است، نه سند مالکیت. ✍️ وقتی یک جریان، حضور دیگران را «نادیده‌گرفتن اکثریت» می‌نامد، ناخواسته همان منطقی را بازتولید می‌کند که سال‌ها از سوی قدرت حاکم علیه معترضان به کار رفته است: «ما بیشتر هستیم، پس حق با ماست.» ✍️ این منطق، نه دموکراتیک است و نه راهگشا؛ بلکه پیش‌درآمد حذف سیاسی است، حتی اگر با زبان مطالبه‌گری بیان شود. ✍️ واقعه‌های سیاسی برای معنا شدن نیازمند زمان‌اند. تبدیل یک رخداد به «نقطه عطف قطعی» در همان لحظه‌ی وقوع، معمولاً نشانه‌ی تحلیل نیست؛ نشانه‌ی نیاز به مشروعیت فوری است. ✍️ تا زمانی که الگوهای مشابه تکرار نشوند، واکنش‌ها در شهرهای مختلف سنجیده نشود و نسبت نیروها در میدان واقعی سیاست روشن نگردد، هر اعلام «پایان یک دوره» بیشتر شبیه خطابه است تا راهبرد. ✍️ چالش اصلی اپوزیسیون ایران این نیست که کدام جریان خود را اکثریت می‌داند، بلکه این است که کدام جریان قادر به همزیستی سیاسی است؛ کدام نیرو می‌تواند رقابت را بدون حذف، و اختلاف را بدون برچسب مدیریت کند. ✍️ گفتمانی که از موضع «پذیرفتن ما یا کنار رفتن» سخن بگوید، حتی اگر در لباس اپوزیسیون ظاهر شود، در عمل همان منطق صفر و صدی را بازتولید می‌کند که جامعه ایران از آن فرسوده شده است. ✍️ قدرت سیاسی پایدار، نه از اعلام اکثریت، بلکه از پذیرش تکثر، توان ائتلاف، برنامه‌ی روشن و ظرفیت اداره‌ی اختلاف به‌دست می‌آید. ✍️ جریانی که به‌جای سنجش خود در میدان رقابت آزاد، به مصادره‌ی نمادین یک واقعه یا به نتایج متزلزل نظرسنجی‌های مجازی بسنده کند، شاید برای مدتی پرصدا باشد، اما در بلندمدت با همان شکافی روبه‌رو می‌شود که پیش‌تر دیگران را به آن متهم می‌کرد. ✍️ سیاست نه جای اسطوره‌سازی شتاب‌زده است و نه میدان حذف. اگر قرار است آینده‌ای متفاوت ساخته شود، نخستین گام، پرهیز از تبدیل ابزارهای موقت به حکم نهایی تاریخ است. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
👍 52 19👎 2👌 2🙏 1🤝 1
🟥 بحران ونزوئلا میدان تمرین سخت‌گیرانه‌ای برای قدرت‌های بزرگ؛ الگویی که به زودی به برخوردی بی‌رحمانه با ایران تبدیل می‌شود ایران پرونده بعدی تمرین ونزوئلا؛ اگر این تجربه موفق شود، دیگر تمرین نیست، بلکه آغاز یک راهبرد تمام‌عیار است ✍️ خبر اخیر فرمان ترامپ برای «محاصره کامل و همه‌جانبه» نفتکش‌های ورودی و خروجی ونزوئلا، نشان‌دهنده تغییر ماهیت مقابله با این کشور است. این اقدام فراتر از فشارهای اقتصادی یا تحریم‌های معمول، نشانه‌ای است از عبور به مرحله‌ای که محدودیت‌های عملیاتی و نظامی غیرمستقیم به کار گرفته می‌شود. ✍️ ونزوئلا به‌عنوان کشوری با موقعیت ویژه، به نوعی صحنه آزمون و آزمایش است تا روش‌های جدیدی برای مقابله با حکومت‌ها بدون اعلام رسمی جنگ، بدون درگیری گسترده و با کمترین هزینه سیاسی و نظامی امتحان شود. این روند هنوز در حال آزمون و خطاست و نمی‌توان با قطعیت نتیجه آن را پیش‌بینی کرد. ✍️ اقداماتی مانند توقیف کشتی‌هایی که به سمت ونزوئلا ‌می‌روند یا از آن خارج می‌شوند، مصادره اموال و معرفی این کشور به‌عنوان تهدید امنیتی فراتر از تحریم‌های معمول، ابزارهایی هستند که در کنار فشار اقتصادی، می‌توانند کشور را تا مرز خفه شدن پیش ببرند؛ اما این به معنای آغاز جنگ رسمی نیست. این مدل می‌تواند جایگزین مناسبی برای مقابله با کشورهایی باشد که جنگ مستقیم با آن‌ها بسیار پرهزینه است. علاوه بر این، توقیف چند نفتکش ایرانی در منطقه نشان می‌دهد که پرونده ونزوئلا به‌نوعی با پرونده ایران گره خورده است. در صورتی که نیکلاس مادورو مجبور به ترک قدرت یا خروج از کشور شود، این ضربه‌ای جدی به یکی از آخرین متحدان منطقه‌ای جمهوری اسلامی در آمریکای لاتین خواهد بود و به معنای تنگ‌تر شدن حلقه فشار علیه تهران است. ✍️ با توجه به جنگ ۱۲ روزه قبلی، می‌دانیم که حمله محدود اما سریع و ضربتی نیز می‌تواند به‌کار گرفته شود؛ اما استفاده مکرر از این گزینه با هزینه‌های بالا و پیامدهای پیچیده همراه است، بنابراین تمایل به ابزارهای کم‌هزینه‌تر و فرسایشی‌تر در حال افزایش است. ✍️ در این چارچوب، ایران به عنوان کشوری بزرگ‌تر، پیچیده‌تر و حساس‌تر، در صورت موفقیت این مدل در ونزوئلا، می‌تواند هدف بعدی باشد. ✍️ اما بزرگ‌ترین تهدید نه از بیرون، که از داخل است. جمهوری اسلامی به‌خاطر فساد، ناکارآمدی و بی‌تدبیری، کشور را به جایی رسانده که هر آزمایش و تمرینی در جای دیگر جهان، می‌تواند به سرعت به ایران سرایت کند. این وضعیت نتیجه سیاست‌های غلط و مدیریت فشل است، نه ضعف دشمن. ✍️ تمرین زمانی خطرناک می‌شود که جدی گرفته نشود. اگر سناریوی ونزوئلا به مرحله اجرا برسد، دیگر تمرین نیست؛ بلکه الگویی است که نشان می‌دهد چگونه می‌توان بدون جنگ مستقیم، حکومت‌ها را وادار به تغییر یا خروج کرد. ✍️ حکایت ایران امروز این است: کشوری گرفتار مدیریتی که نه راه مقابله دارد، نه راه بازگشت؛ آماده است تا قربانی تمرین‌ها و آزمون‌های جهان بزرگ شود؛ قربانی‌ای که خودش مقدمات این سرنوشت را فراهم کرده است. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
👍 60 19👏 6👌 5
🟥 عباس عراقچی و پیش‌بینیِ تکراریِ «جنگ نمی‌شود» ✍️ عباس عراقچی باز هم می‌گوید جنگ نمی‌شود. جمله‌ای آشنا، مصرف‌شده و بی‌هزینه برای گوینده. نه برای اولین بار و نه در شرایط عادی. این جمله درست در زمانی گفته می‌شود که منطقه روی لبه تیغ ایستاده و هر بازیگری در حال بازتعریف خطوط درگیری است. اما پاسخ رسمی همچنان ساده است: نگران نباشید. ✍️ پنج دور مذاکره با آمریکا انجام شد. مذاکره واقعی، نه نمایشی. مستقیم و غیرمستقیم، فشرده و پرتنش. این یک واقعیت ثبت‌شده است. اما آن‌چه کمتر گفته شد، فاصله زمانی میان پایان این مذاکرات و آغاز جنگ ۱۲ روزه بود: فقط دو روز. نه ماه‌ها بعد، نه سال‌ها بعد؛ دقیقاً دو روز پس از پایان گفت‌وگوها، آتش روشن شد. ✍️ اینجا دیگر نمی‌شود از «اتفاق» حرف زد. نمی‌شود گفت این دو رویداد به هم ربطی ندارند. وقتی مذاکره تمام می‌شود و بلافاصله جنگ آغاز می‌شود، یعنی یا مذاکره بازدارندگی نداشته، یا پیام ضعف منتقل کرده، یا اساساً درک درستی از نیت طرف مقابل وجود نداشته است. هر کدام را انتخاب کنیم، نتیجه یکی است: پیش‌بینی غلط. ✍️ با این حال، ادبیات تغییر نکرد. همچنان تهدید «فضاسازی» نامیده می‌شود و احتمال حمله «جنگ روانی». این واژه‌ها شاید برای مصرف داخلی مفید باشند، اما در معادلات امنیتی هیچ ارزشی ندارند. موشک با جنگ روانی شلیک نمی‌شود و عملیات نظامی با تیتر رسانه‌ای متوقف نمی‌گردد. ✍️ مشکل اصلی این‌جاست: هیچ‌وقت لحظه‌ای برای گفتن «اشتباه کردیم» وجود ندارد. نه بعد از مذاکره‌ای که بازدارنده نبود، نه بعد از جنگی که آغاز شد، نه بعد از پیش‌بینی‌هایی که غلط از آب درآمد. سیاست خارجی تبدیل شده به تکرار یک جمله امن: جنگ نمی‌شود؛ حتی وقتی نشانه‌ها چیز دیگری می‌گویند. ✍️ اسرائیل و آمریکا تصمیمات خود را بر اساس اظهارات تهران تنظیم نمی‌کنند. آن‌ها زمان، هزینه و فرصت را می‌سنجند. وقتی در طرف مقابل، پایان مذاکره با آرامش کلامی همراه است، اما بدون دستاورد ملموس، پیام روشن است: هزینه اقدام پایین آمده است. این پیام با هیچ تکذیبی خنثی نمی‌شود. ✍️ وقتی پنج دور مذاکره پایان می‌یابد و دو روز بعد جنگ ۱۲ روزه آغاز می‌شود، دیگر نمی‌توان از بدشانسی یا سوءتفاهم حرف زد. این نتیجه یک خطای محاسباتی است که هنوز هم پذیرفته نشده. ادامه پیش‌بینی «جنگ نمی‌شود» بعد از این تجربه، خوش‌بینی نیست؛ اصرار بر نادیدن واقعیت است. و سیاست خارجی، وقتی واقعیت را نبیند، خودش به بخشی از بحران تبدیل می‌شود. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
👍 46 37👌 4👏 3🙏 1
نرگس محمدی در مشهد؛ حمله گازانبری حکومت و سلطنت‌طلبان در مراسم هفتم خسرو علیکردی جواد رحیم‌پور ✍️ واکنش‌ها به واقعه ۲۱ آذر مشهد و مراسم هفتم جاویدنام خسرو علیکردی همچنان ادامه دارد. سرمایه اجتماعی جاویدنام خسرو علیکردی رقم‌زننده روزی تاریخی در تقویم پرالتهاب سیاسی ایران شد و بی‌تردید آنچه در مشهد رخ داد، از واکاوی دقیق تاریخی مصون نخواهد ماند. ✍️ بازداشت ۴۰ نفر در این رخداد، خود حکایت از عمق شکاف دولت–ملت و اهمیت این مراسم بزرگداشت و وجه اعتراضی آن دارد. ✍️ به‌طور خاص، موضوع حمله دووجهی حکومت و اپوزیسیون سلطنت‌طلب به نرگس محمدی، برنده نوبل صلح، تداعی‌کننده «حمله گاز انبری» به او برای قیچی کردن خط صلح، دفاع از حقوق بشر و دموکراسی‌خواهی است. ✍️ طبیعتاً درک اینکه حکومت انگیزه کافی برای چنین اقدامی داشته و دارد، سخت نیست. اما اکنون پرسشی اساسی مطرح است: چرا سلطنت‌طلبان لبه دیگر این قیچی و این حمله هستند؟ ✍️ تحلیل امنیتی درون حکومت زیر عنوان «اَلاء صلاحِ ایران» ـ که گرته‌برداری از جنبش سودانی به رهبری یک زن پیش از حوادث کنونی این کشور است ـ به‌صورت غیررسمی پرده‌برداری شده است. ✍️ فیلم‌های منتشرشده از جنبش سودانی و نقش خانم «اَلاء صلاح» نشان می‌دهد که اتاق فکر امنیتی در ایران چگونه آن خیزش را رصد و تحلیل کرده و در واقع منتظر رخدادی مشابه در ایران بوده است. ✍️ اما سلطنت‌طلبان نیز که همواره تمرکز خود را بر جلب حمایت خارجی و بهره‌بردن از مواجهه بین‌المللی مستقیم با جمهوری اسلامی گذاشته‌اند، اکنون با خاتمه جنگ ۱۲روزه و نامعلوم بودن زمان برخورد دوم ایران و اسرائیل، نگران ظهور یک رقیب جدید در صحنه سیاسی ایران هستند. ✍️ برای سلطنت‌طلبان، کسب جایزه نوبل توسط خانم ماچادو و شناسایی نسبی او به‌عنوان رهبر اپوزیسیون ونزوئلا، یک هشدار بزرگ ایجاد کرده است. هرچند خانم ماچادو جایزه خود را به دونالد ترامپ تقدیم کرد و در مسیر راهبرد آمریکایی قدم برمی‌دارد و سلطنت‌طلبان نیز تلاش کرده‌اند به او نزدیک شوند، بااین‌حال هراس از تغییر نگاه به بدیل‌سازی حقوق‌بشری در ایران، آن‌ها را سخت برآشفته است. ✍️ سلطنت‌طلبان احساس می‌کنند از میان دو گزینه حقوق‌بشری ایران، نرگس محمدی ظرفیت تحرک بیشتری دارد و به‌ویژه داخل ایران بودن او برایشان مسئله است. بنابراین حمله به او و تدارک یک لبه از قیچی، برایشان کاملاً موجه است. ✍️ نرگس محمدی دست‌کم تاکنون ادعای رهبری سیاسی نکرده است؛ هرچند دیدگاه‌های خود را نسبت به وضع موجود و رویکرد گذار، مرتباً در کنفرانس‌های مختلف بین‌المللی و به‌صورت آنلاین بیان کرده است. ✍️ در این شرایط، مراسم هفتم جاویدنام خسرو علیکردی به صحنه همسویی دو نگاه حکومتی و سلطنت‌طلبی تبدیل شد. ✍️ در عمل، امکان جلوگیری از برگزاری مراسم هفتم جاویدنام خسرو علیکردی با توجه به تشدید ابهامات در مورد نحوه جان‌باختن او وجود نداشت. از سوی دیگر، این فضا رسماً زمینه نخستین حضور عمومی برای طیف‌ها و شخصیت‌های مختلف منتقد را فراهم می‌کرد. ✍️ نرگس محمدی که سابقه حضور بر مزار جاویدنام‌های مختلفی از جمله ستار بهشتی را دارد، این‌بار نیز در این مراسم حضور یافت. تفاوت این حضور، خیابانی بودن آن بود. دقیقاً حساسیت موقعیت مکانی، جدالی تاریخی را رقم زد تا چهره مشترک دو تحلیل حکومت و سلطنت‌طلبان برای تغییرات احتمالی، در معرض حمله گازانبری قرار گیرد. ✍️ اگر به واکنش‌های تلویزیون من‌وتو، لایو استوری‌های بیژن کیان، علی‌حسین قاضی‌زاده، صادق بیگدلی از تیم سیاست خارجی رضا پهلوی، توییت نجات بهرامی از مشاوران رضا پهلوی و مهم‌تر از همه نخستین پیام خود رضا پهلوی توجه شود، آمادگی فکرشده این جریان برای حمله فیزیکی به نرگس محمدی کاملاً آشکار می‌شود. ✍️ اما سؤال این است که این حمله گاز انبری چه تأثیری بر جایگاه نرگس محمدی گذاشته است؟ ✍️ در بخش حکومتی، نوع اتهام نشان‌دهنده عزمی برای نگه داشتن او در زندان است. اما طبعاً بازتاب این اتهام برای سلطنت‌طلبانی که او را مهره حکومت معرفی می‌کنند، خوشایند نیست و ضدتبلیغ محسوب می‌شود. ✍️ در نهایت، با توجه به بازداشت حدود ۴۰ نفر، این چالش باید خاتمه یابد و با افزایش درخواست‌های بین‌المللی برای آزادی همه بازداشت‌شدگان، از جمله نرگس محمدی، توجیهی برای ادامه این روند وجود ندارد. ✍️ برای سلطنت‌طلبان که به دنبال خنثی کردن موقعیت داخلی و تا حدودی خارجی نرگس محمدی بودند، اکنون با توجه به موج درخواست‌های جهانی و ترند شدن نام او، نتیجه‌ای معکوس از اقدامشان دریافت شده است. در بعد داخلی نیز دو بیانیه و ده‌ها مطلب در حمایت از او، آزادی بازداشت‌شدگان و نکوهش همراهی سلطنت‌طلبان با رویکرد حکومتی منتشر شده است. متن کامل را آنجا بخوانید https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
62👎 43👍 33👌 6👏 3
الگوی جدید خیابان مصادره‌شده، رسوایی پروژه‌ی مشترک سلطنت‌طلبان و حکومت برای خنثی‌سازی مردم نویسنده: پیام رسیده از مخاطب ‏✍️ در ایرانِ امروز، خیابان نه فقط مکانی جغرافیایی که مهم‌ترین میدانِ مشروعیت سیاسی مردم است؛ جایی که افکار عمومی ترجمه می‌شود به فریاد، به حضور، به کنش عریان. اما یک مهندسی زیرپوستی، هم‌زمان از دو سوی قدرت و شبه‌اپوزیسیون، در حال انجام است: مهندسی برای خنثی کردن خیابان، برای بدل کردن آن از میدان اعتراض علیه حکومت به عرصه‌ی دعواهای درون اپوزیسیون. این طرح اگر تکمیل شود، بزرگ‌ترین خیانتِ سیاسی پس از سرکوب‌های رسمی دهه‌های اخیر خواهد بود. ‏✍️ در ظاهر، این پروژه به امضای نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی رسیده است. دستگاه امنیتی که خوب می‌داند خیابان تهی‌شده از اعتراض، یعنی رژیمِ آسوده‌تر، و اپوزیسیونی گرفتار بی‌اعتمادی و درگیری بی‌پایان. ‏✍️ اما در واقع، این خنثی‌سازی تنها با مشارکت نیروهایی در خارج از کشور ممکن شده؛ نیروهایی که با ژست اپوزیسیون، خیابان را از معنا تهی می‌کنند. امروز دیگر تلویزیون‌های لندن‌نشین مثل «من و تو» فقط رسانه نیستند؛ بخش مکمل یک طرح هستند، طرحی که هدفش شکستن وحدت اعتراض و تبدیل آن به نزاع میان «پادشاهی‌خواه» و «غیرپادشاهی‌خواه» است. ‏✍️ جریان سلطنت‌خواه ، با محوریت رضا پهلوی، برخلاف ادعای دموکراتیکش، به شکلی خطرناک از اساس با گفت‌وگو و تکثر اندیشه مشکل دارد. حالا گویندگان رسمی این جریان با صراحت می‌گویند: «یا کنار بروید یا خردتان می‌کنیم.» این جمله تنها یک تهدید زبانی نیست؛ سندی است از ذهنیتی مستبد که هنوز چیزی در دست نگرفته ولی سودای حذف مخالف در سر دارد. ‏✍️ اپوزیسیون واقعی، اگر دموکراتیک باشد، باید از اختلاف اندیشه استقبال کند نه آن‌که آن را تهدید ببیند. سلطنت طلبان اما از سایه‌ی گفت‌وگو می‌ترسند؛ همان‌ها که تا کسی از روشنفکران، فعالان زن، کارگران یا دانشجویان نقد کند، برچسب «نفوذی» و «جمهوری‌خواه مزدور» و پنجاه و هفتی خائن، می‌زنند. این همان ترس است، ترس از مردم، و ترس از دموکراسی. ‏✍️ اتفاق مشهد و ماجرای مراسم خسرو علیکردی را اگر فراتر از جزئیات ببینیم، نشانه‌ای روشن است از تغییر الگو؛ خیابان دیگر نه جای فریاد علیه حکومت، بلکه محل درگیری‌های داخلی اپوزیسیون شده است. ‏✍️ سؤال اصلی اینجاست: ‏✍️ چه کسی سود می‌برد؟ ‏✍️ پاسخ ساده است: جمهوری اسلامی. ‏✍️ و هم‌زمان، آن بخشی از اپوزیسیون که از خیابان می‌ترسد، که می‌خواهد صحنه‌ی اعتراض را کنترل‌شده، خط‌کشی‌شده و بی‌خطر برای خود نگه دارد. نتیجه‌ی این الگو، تجزیه‌ی جبهه‌ی مردم است و خیابانی که دیگر صدای مشترکی ندارد. ‏✍️ اگر دستگاه‌های امنیتی به دنبال بحران مصنوعی در خیابان باشند، سلطنت‌طلبان نیز به دنبال انحصار رسانه‌ای‌اند. تلویزیون «من و تو» سال‌هاست که با روایت‌های گزینشی و سانتی‌مانتالیسم پهلوی، احساسات جامعه را نه به سوی آزادی، بلکه به‌سوی نوستالژی غیرسیاسی سوق داده. این رسانه اکنون از فاز تصویرسازی مثبت گذشته و وارد فاز حذف مخالف شده است: دادن تریبون گسترده فقط به جریان رضا پهلوی، و نادیده گرفتن هر صدای مستقل. ‏✍️ این ترکیب، تلفیق امنیت و تبلیغات است؛ یک بازی دوطرفه که در آن حکومت اجازه می‌دهد این جریان خود را «اپوزیسیون مجاز» معرفی کند و در نتیجه خیابان از نیروی واقعی‌اش تهی شود. ‏✍️ دموکراسی یعنی ترس نداشتن از حرف مخالف. اگر رضا پهلوی و جریان سلطنت‌طلب واقعاً مدافع دموکراسی‌اند، باید از سخنرانی مخالفان استقبال کنند، نه اینکه تلاش کنند صدایش را خفه کنند. ‏✍️ در آینده‌ی ایران، حتی طرفدار ولایت فقیه هم باید بتواند آزادانه سخن بگوید؛ آزادی بیان نه امتیاز جناح، که حق بنیادین انسان است. اما نگاه سلطنت‌طلبان امروز یادآور همان نگاه امنیتی حکومت است، هرکس متفاوت اندیشید، نفوذی است، خائن است، باید حذف شود. ‏✍️ حکومت و سلطنت‌طلبان هر دو در یک چیز اشتراک دارند: ترس از مردم. ‏✍️ این دو قدرت ظاهراً متضاد، در عمل به هم کمک می‌کنند تا خیابان را از صدای جمعی مردم بگیرند. یکی با سرکوب، دیگری با تفرقه. ‏✍️ اگر این روند ادامه یابد، خیابان از اعتراض به نمایش، از حرکت به هیاهو، و از دموکراسی به تفرقه تبدیل خواهد شد. ‏✍️ اکنون لحظه‌ی هشیاری است؛ اعتراض مدنی، مستقل، غیر وابسته و آزاد باید خیابان را پس بگیرد. ‏✍️ تاریخ از ما نخواهد پرسید که سلطنت‌طلب بودیم یا جمهوری‌خواه، خواهد پرسید: وقتی خیابان را می‌دزدیدند، چه کردیم؟ #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
👏 93👎 40 32👍 22🙏 1👌 1
⚡️شورش گرسنگان نه افسانه است و نه دوردست؛ لحظه‌ی مرگ تدریجی یک جامعه در برابر چشمان خفته حکومت ⚡️آن‌جا که شکم جای صندوق رأی را می‌گیرد؛ پایان مهلت اصلاحات و آغاز دوره انفجارهای اجتماعی ✍️ گرسنگی همیشه به شورش منجر نمی‌شود، اما همیشه بی‌اثر هم نمی‌ماند. تاریخ نشان می‌دهد که میان مرگ خاموش و انفجار جمعی، مسیری پیچیده، انسانی و پرتناقض وجود دارد. فهم این مسیر، شرط دیدن آینده است؛ آینده‌ای که نه رمانتیک است و نه خطی، اما می‌تواند ناگهان سرنوشت‌ساز شود. ✍️ در بسیاری از قحطی‌های بزرگ تاریخ، از جمله جنگ جهانی اول، میلیون‌ها انسان از گرسنگی جان دادند بی‌آن‌که شورش سراسری شکل بگیرد. این واقعیت اغلب برای نفی امکان «شورش گرسنگان» به‌کار می‌رود. اما این قیاس، اگر در همین‌جا متوقف شود، گمراه‌کننده است. زیرا آنچه در آن مقاطع رخ داد، «گرسنگیِ مطلق و فلج‌کننده» بود؛ وضعیتی که انسان را از کنش جمعی تهی می‌کند و او را صرفاً به بقا تقلیل می‌دهد. ✍️ شورش‌ها معمولاً نه از دل قحطی مطلق، بلکه از مرحله‌ای پیش از آن زاده می‌شوند؛ جایی که هنوز نانی هست، اما دسترسی به آن ناعادلانه است. جایی که مردم زنده‌اند، اما تحقیر می‌شوند. نظریه‌پردازان جنبش‌های اجتماعی بارها نشان داده‌اند که اعتراض زمانی شکل می‌گیرد که شکاف میان «آنچه باید باشد» و «آنچه هست» به سطح آگاهی جمعی برسد. این همان لحظه‌ای است که گرسنگی، فقط فیزیولوژیک نیست؛ سیاسی می‌شود. ✍️ در چنین لحظه‌ای، مسئله صرفاً خالی بودن شکم نیست، بلکه پر بودن صحنه از نشانه‌های تبعیض است. وقتی مردم می‌بینند که فقر عمومی است اما ثروت خصوصی، وقتی می‌بینند که کمبود هست اما برای همه نه، خشم جایگزین ترس می‌شود. پژوهش‌های کلاسیک در جامعه‌شناسی اعتراض نشان می‌دهد که احساس «بی‌عدالتی قابل اجتناب» بسیار بسیج‌کننده‌تر از رنج مطلق است. ✍️ ترس از مرگ، همیشه مانع اعتراض نمی‌شود. گاه دقیقاً برعکس، وقتی مرگ به تجربه‌ای روزمره بدل می‌شود، ترس کارکرد بازدارنده‌اش را از دست می‌دهد. در چنین وضعیتی، جامعه ممکن است هم‌زمان دچار خودفرسایی فردی (افسردگی، خودکشی، مهاجرت) و آمادگی برای انفجار جمعی شود. این دو روند متناقض نیستند؛ دو پاسخ متفاوت به یک فشار واحدند. ✍️ ایران امروز در وضعیت قحطی مطلق نیست، اما در وضعیتی خطرناک‌تر از نظر اجتماعی قرار دارد. جامعه‌ای شهری، به‌هم‌پیوسته، آگاه و دارای حافظه اعتراض، که سطح انتظاراتش بالا رفته و سپس ناگهان سقوط کرده است. اعتراضات سال‌های اخیر، از جمله جنبش ۱۴۰۱، صرفاً جنبش گرسنگان نبود؛ جنبشی بود علیه تحقیر، حذف و انسداد افق آینده. اما همین جنبش نشان داد که جامعه ایرانی تجربه کنش جمعی را از یاد نبرده است. ✍️ نظریه‌های جدید جنبش‌های اجتماعی تأکید می‌کنند که شورش‌های معاصر الزاماً ایدئولوژیک، سازمان‌یافته یا انقلابی نیستند. آن‌ها می‌توانند ناگهانی، پراکنده، خشن و بدون رهبری مشخص باشند. هدفشان هم لزوماً تغییر نظام نیست؛ گاهی فقط شکستن یک بن‌بست است. از این منظر، «شورش گرسنگان» بیش از آنکه یک پروژه سیاسی باشد، یک واکنش اجتماعی است. ✍️ با این حال، هیچ جبر تاریخی‌ای وجود ندارد. گرسنگی می‌تواند به شورش منجر شود، می‌تواند به سرکوب خونین ختم شود، می‌تواند جامعه را به تعادل شکننده‌ای در فلاکت عادت دهد، یا حتی به عقب‌نشینی‌های موقت قدرت برای خرید زمان بینجامد. تاریخ پر است از نظام‌هایی که در آستانه بحران، انعطاف‌های غیرمنتظره نشان داده‌اند؛ همان‌قدر که پر است از نظام‌هایی که همه هشدارها را نادیده گرفتند. ✍️ مسئله اصلی، نه پیش‌بینی قطعی آینده، بلکه درک لحظه اکنون است. لحظه‌ای که در آن، گرسنگی دیگر فقط مسئله نان نیست؛ مسئله کرامت، معنا و امکان زندگی است. جایی که شکم، آرام‌آرام جای صندوق رأی را در معادله سیاست می‌گیرد؛ نه از سر انتخاب، بلکه از سر اجبار. ✍️ در نهایت، ارزش این بحث نه در قطعیت پاسخ‌ها، بلکه در وضوح پرسش‌هاست: آیا ساختار قدرت توان اصلاحات نجات‌بخش را دارد؟ آیا جامعه فرسوده، هنوز انرژی کنش جمعی دارد؟ و اگر هیچ‌کدام، چه شکلی از زیستن در پیش است؟ ✍️ این پرسش‌ها بی‌پاسخ مانده‌اند، اما نادیده گرفتن‌شان پرهزینه است. تاریخ معمولاً با کسانی مهربان نیست که نشانه‌ها را دیدند و گفتند «نخواهد شد». #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
👍 84 26👏 9👎 1🕊 1
کیفرخواست نان؛ لحظه‌ای که جامعه از سیاست عبور می‌کند اقتصادی که نان نمی‌سازد، شورش تولید می‌کند لحظه‌ای که شکم جای صندوق رای را می‌گیرد ✍️ این متن دیگر حتی بیانیه هم نیست؛ کیفرخواست است. کیفرخواستی علیه یک مدل حکمرانی که اقتصاد را سوزاند، جامعه را فرسود و اکنون کشور را در آستانه انفجار زیستی قرار داده است. این نوشته نه برای هیجان است و نه برای بزرگ‌نمایی؛ تلاشی است برای گفتن آنچه دیده می‌شود، پیش از آن‌که گفتن دیگر فایده‌ای نداشته باشد. ✍️ هشدار اخیر سیدحسین مرعشی، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی، درباره «شورش گرسنگان» فقط یک موضع‌گیری رسانه‌ای نیست؛ نشانه‌ای است از این‌که حتی در درون ساختار قدرت نیز خطر به‌درستی دیده شده است. وقتی واژه «گرسنگی» وارد ادبیات رسمی می‌شود، یعنی مسئله از سیاست عبور کرده و به بقا رسیده است. ✍️ شورش گرسنگان استعاره نیست؛ واکنش طبیعی بدنِ جامعه است. جامعه ممکن است نابرابری را تحمل کند، فساد را دور بزند، و حتی سرکوب را تاب بیاورد؛ اما وقتی حداقل معیشت از بین می‌رود، سکوت فرو می‌ریزد. در این نقطه، مردم دیگر معترض نیستند؛ در حال دفاع از زندگی‌اند. ✍️ اقتصاد ایران فرو نپاشیده چون تحریم شد؛ فرو پاشید چون غارت شد. چون به‌جای تولید، توزیع رانت نهادینه شد؛ به‌جای رقابت، انحصار مقدس شد؛ و به‌جای پاسخگویی، مصونیت ساختند. تحریم فقط پرده را کنار زد، اما صحنه از پیش آماده بود. ✍️ جمهوری اسلامی اقتصاد را ابزار بقا کرد، نه بستر زندگی. نتیجه‌اش اقتصادی است که برای اقلیت سود می‌سازد و برای اکثریت فقر. این شکاف دیگر عدد و آمار نیست؛ در بدن مردم دیده می‌شود: در کوچک‌شدن سفره‌ها، در حذف گوشت و لبنیات، در اضطراب دائمی فردا. ✍️ فقر در ایران اتفاقی نیست؛ محصول تصمیم است. تصمیم‌هایی که می‌شد تغییرشان داد، اما نشد. چون فقرِ خاموش، کم‌هزینه‌تر از اصلاحِ واقعی است. اما تاریخ نشان داده فقر خاموش، دیر یا زود فریاد می‌زند. ✍️ بحران غذا خطرناک‌ترین نوع بحران است. چون مستقیم با بدن انسان سر و کار دارد. وقتی نان نباشد، هیچ روایت سیاسی خریداری ندارد. گرسنگی نقطه‌ای است که انسان از شهروند بودن خارج می‌شود و فقط به زنده‌ماندن فکر می‌کند. ✍️ ارزیابی‌های میدانی و نظر غالب کارشناسان مدیریت بحران روشن است: اگر فقط ۷۲ ساعت در کلان‌شهرها کمبود هم‌زمان مواد غذایی و انرژی رخ دهد—قطع برق، اختلال سوخت، خالی‌شدن قفسه‌ها—واکنش‌های اجتماعی آغاز می‌شود. نه با برنامه، نه با رهبر، بلکه خودجوش و غیرقابل پیش‌بینی. ✍️ چنین واکنشی نه سازمان می‌خواهد، نه فراخوان. کافی است زنجیره تأمین بلرزد یا قیمت نان جهش کند. آن‌وقت خیابان پر می‌شود از مردمی که چیزی برای از دست دادن ندارند؛ و مردمی که چیزی برای از دست دادن ندارند، خطرناک‌ترین بازیگران تاریخ‌اند. ✍️ پیامدهای این وضعیت فقط اعتراض خیابانی نیست: اختلال گسترده در خدمات شهری، فروپاشی نظم محلی، توقف گردش کالا، افزایش خشونت‌های روزمره، فرسایش سرمایه اجتماعی و شکستن اعتماد میان مردم و نهادها. هزینه ترمیم این ویرانی‌ها، به‌مراتب بیشتر از هر اصلاحی است که امروز از آن فرار می‌شود. ✍️ در سطح حاکمیت نیز تبعات عمیق است: فرسایش مشروعیت، شکاف در تصمیم‌گیری، امنیتی‌شدن کامل اقتصاد و بسته‌شدن آخرین مسیرهای گفت‌وگو. این مسیر نه ثبات می‌آورد و نه امنیت؛ فقط تعویقِ بحران است. ✍️ سال‌ها اعتراض سیاسی سرکوب شد و این تصور شکل گرفت که جامعه مهار شده است. اما جامعه مهار نشد؛ تحلیل رفت. جامعه تحلیل‌رفته، وقتی می‌شکند، قابل جمع‌کردن نیست. ✍️ هشدارهای امروز از سر دلسوزی نیست؛ از سر ترس است. ترس از لحظه‌ای که دیگر دستور، نیرو و روایت کار نکند. این اعتراف دیرهنگام، خود نشانه شکست است. ✍️ دیگر هیچ مُسکنی جواب نمی‌دهد. چاپ پول، کنترل دستوری قیمت، دشمن‌سازی خارجی یا حواله‌دادن همه‌چیز به آینده، فقط زمان می‌خرد؛ آن هم اندک. اقتصاد با شعار اداره نمی‌شود و جامعه با وعده زنده نمی‌ماند. ✍️ اکنون کشور بر سر یک دوگانه واقعی ایستاده است: یا اصلاحات ساختاری واقعی—شفاف، پرهزینه و دردناک اما نجات‌بخش—یا ورود به مسیری که پایانش قابل پیش‌بینی و مهار نیست. این تهدید نیست؛ توصیف واقعیت است. ✍️ این متن دعوت به شورش نیست؛ توصیف لحظه قبل از شورش است. لحظه‌ای که هنوز می‌شود تصمیم گرفت، اما دیگر نمی‌شود تعلل کرد. ✍️ تاریخ بی‌طرف نیست. تاریخ از حکومت‌ها یک سؤال ساده می‌پرسد: وقتی نان از سفره مردم رفت، شما کجا ایستاده بودید؟ ✍️ اگر امروز این کیفرخواست نادیده گرفته شود، فردا خیابان پاسخ خواهد داد؛ پاسخی که دیگر قابل ویرایش نخواهد بود. ✍️ این نوشته تلاشی است برای فهم یک لحظه حساس؛ لحظه‌ای که فاجعه ناگهانی نیست، بلکه حاصل انتخاب‌ها و تعلل‌هاست. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
👍 75 33👌 11👏 8🤝 3
✍️ کیفرخواست نان؛ لحظه‌ای که جامعه از سیاست عبور می‌کند اقتصادی که نان نمی‌سازد، شورش تولید می‌کند لحظه‌ای که شکم جای صندوق رای را می‌گیرد ✍️ این متن دیگر حتی بیانیه هم نیست؛ کیفرخواست است. کیفرخواستی علیه یک مدل حکمرانی که اقتصاد را سوزاند، جامعه را فرسود و اکنون کشور را در آستانه انفجار زیستی قرار داده است. این نوشته نه برای هیجان است و نه برای بزرگ‌نمایی؛ تلاشی است برای گفتن آنچه دیده می‌شود، پیش از آن‌که گفتن دیگر فایده‌ای نداشته باشد. ✍️ هشدار اخیر سیدحسین مرعشی، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی، درباره «شورش گرسنگان» فقط یک موضع‌گیری رسانه‌ای نیست؛ نشانه‌ای است از این‌که حتی در درون ساختار قدرت نیز خطر به‌درستی دیده شده است. وقتی واژه «گرسنگی» وارد ادبیات رسمی می‌شود، یعنی مسئله از سیاست عبور کرده و به بقا رسیده است. ✍️ شورش گرسنگان استعاره نیست؛ واکنش طبیعی بدنِ جامعه است. جامعه ممکن است نابرابری را تحمل کند، فساد را دور بزند، و حتی سرکوب را تاب بیاورد؛ اما وقتی حداقل معیشت از بین می‌رود، سکوت فرو می‌ریزد. در این نقطه، مردم دیگر معترض نیستند؛ در حال دفاع از زندگی‌اند. ✍️ اقتصاد ایران فرو نپاشیده چون تحریم شد؛ فرو پاشید چون غارت شد. چون به‌جای تولید، توزیع رانت نهادینه شد؛ به‌جای رقابت، انحصار مقدس شد؛ و به‌جای پاسخگویی، مصونیت ساختند. تحریم فقط پرده را کنار زد، اما صحنه از پیش آماده بود. ✍️ جمهوری اسلامی اقتصاد را ابزار بقا کرد، نه بستر زندگی. نتیجه‌اش اقتصادی است که برای اقلیت سود می‌سازد و برای اکثریت فقر. این شکاف دیگر عدد و آمار نیست؛ در بدن مردم دیده می‌شود: در کوچک‌شدن سفره‌ها، در حذف گوشت و لبنیات، در اضطراب دائمی فردا. ✍️ فقر در ایران اتفاقی نیست؛ محصول تصمیم است. تصمیم‌هایی که می‌شد تغییرشان داد، اما نشد. چون فقرِ خاموش، کم‌هزینه‌تر از اصلاحِ واقعی است. اما تاریخ نشان داده فقر خاموش، دیر یا زود فریاد می‌زند. ✍️ بحران غذا خطرناک‌ترین نوع بحران است. چون مستقیم با بدن انسان سر و کار دارد. وقتی نان نباشد، هیچ روایت سیاسی خریداری ندارد. گرسنگی نقطه‌ای است که انسان از شهروند بودن خارج می‌شود و فقط به زنده‌ماندن فکر می‌کند. ✍️ ارزیابی‌های میدانی و نظر غالب کارشناسان مدیریت بحران روشن است: اگر فقط ۷۲ ساعت در کلان‌شهرها کمبود هم‌زمان مواد غذایی و انرژی رخ دهد—قطع برق، اختلال سوخت، خالی‌شدن قفسه‌ها—واکنش‌های اجتماعی آغاز می‌شود. نه با برنامه، نه با رهبر، بلکه خودجوش و غیرقابل پیش‌بینی. ✍️ چنین واکنشی نه سازمان می‌خواهد، نه فراخوان. کافی است زنجیره تأمین بلرزد یا قیمت نان جهش کند. آن‌وقت خیابان پر می‌شود از مردمی که چیزی برای از دست دادن ندارند؛ و مردمی که چیزی برای از دست دادن ندارند، خطرناک‌ترین بازیگران تاریخ‌اند. ✍️ پیامدهای این وضعیت فقط اعتراض خیابانی نیست: اختلال گسترده در خدمات شهری، فروپاشی نظم محلی، توقف گردش کالا، افزایش خشونت‌های روزمره، فرسایش سرمایه اجتماعی و شکستن اعتماد میان مردم و نهادها. هزینه ترمیم این ویرانی‌ها، به‌مراتب بیشتر از هر اصلاحی است که امروز از آن فرار می‌شود. ✍️ در سطح حاکمیت نیز تبعات عمیق است: فرسایش مشروعیت، شکاف در تصمیم‌گیری، امنیتی‌شدن کامل اقتصاد و بسته‌شدن آخرین مسیرهای گفت‌وگو. این مسیر نه ثبات می‌آورد و نه امنیت؛ فقط تعویقِ بحران است. ✍️ سال‌ها اعتراض سیاسی سرکوب شد و این تصور شکل گرفت که جامعه مهار شده است. اما جامعه مهار نشد؛ تحلیل رفت. جامعه تحلیل‌رفته، وقتی می‌شکند، قابل جمع‌کردن نیست. ✍️ هشدارهای امروز از سر دلسوزی نیست؛ از سر ترس است. ترس از لحظه‌ای که دیگر دستور، نیرو و روایت کار نکند. این اعتراف دیرهنگام، خود نشانه شکست است. ✍️ دیگر هیچ مُسکنی جواب نمی‌دهد. چاپ پول، کنترل دستوری قیمت، دشمن‌سازی خارجی یا حواله‌دادن همه‌چیز به آینده، فقط زمان می‌خرد؛ آن هم اندک. اقتصاد با شعار اداره نمی‌شود و جامعه با وعده زنده نمی‌ماند. ✍️ اکنون کشور بر سر یک دوگانه واقعی ایستاده است: یا اصلاحات ساختاری واقعی—شفاف، پرهزینه و دردناک اما نجات‌بخش—یا ورود به مسیری که پایانش قابل پیش‌بینی و مهار نیست. این تهدید نیست؛ توصیف واقعیت است. ✍️ این متن دعوت به شورش نیست؛ توصیف لحظه قبل از شورش است. لحظه‌ای که هنوز می‌شود تصمیم گرفت، اما دیگر نمی‌شود تعلل کرد. ✍️ تاریخ بی‌طرف نیست. تاریخ از حکومت‌ها یک سؤال ساده می‌پرسد: وقتی نان از سفره مردم رفت، شما کجا ایستاده بودید؟ ✍️ اگر امروز این کیفرخواست نادیده گرفته شود، فردا خیابان پاسخ خواهد داد؛ پاسخی که دیگر قابل ویرایش نخواهد بود. ✍️ این نوشته تلاشی است برای فهم یک لحظه حساس؛ لحظه‌ای که فاجعه ناگهانی نیست، بلکه حاصل انتخاب‌ها و تعلل‌هاست. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
آیا عالی‌جناب سیاه‌پوش دوباره به دفتر کار خود بازگشته است؟ حمید آصفی این سؤال ساده اما تلخ، محور گفتگویی است که با حمید آصفی، برگزار کرده‌ایم. گفتگویی که از سرِ درد و اضطراب درباره واقعیت‌های تلخ امروز ایران شکل گرفته است. چه خبر از خسرو علی‌کردی؟ آیا او به‌عنوان یکی از قربانیان «عالی‌جناب سیاه‌پوش» انتخاب شد؟ قتل‌درمانی در جمهوری اسلامی، آیا دوباره وارد دستور کار حکومت شده است؟ در مراسم هفتم خسرو علیکردی چه گذشت ؟ حمله سلطنت‌طلب‌ها به خانم نرگس محمدی در این مراسم، هم‌پوشانی و هم‌کاری خود را با دستگاه‌های سرکوب نشان داده‌اند؟ و در میان همه این سؤال‌ها، صدای زنان دلیر و رهبران سیاسی زن، که در سوگ خسرو علی‌کردی جانانه ایستادند اما به‌سادگی سرکوب و بازداشت شدند، به کجا رسیده است؟ سلطنت‌طلبی امروز: آیا بخشی از ماشین سرکوب جمهوری اسلامی است؟ یا فاجعه‌ای عمیق‌تر، که به گرایشی فاشیستی و خودویرانگر تبدیل شده است؟ اما در دل این بحران و سیاهی، راهی هست؛ راهی که نامش «گفتمان گذار» است. گفتگویی راهبردی برای اصلاحات ساختاری در ایران، راهی که بین دو قطب روزنه‌گشایی و براندازی، با نگاهی واقع‌بینانه و خردمندانه، مسیر را برای ما هموار می‌کند. گذری از سیاست‌های توهم‌آلود و آرمان‌گرایی کور، به مسیری که بر اساس واقعیت‌ها و ظرفیت‌های نیروهای درون و بیرون ایران شکل می‌گیرد. گذری که امکان هم‌آهنگی و همکاری را فراهم می‌آورد، نه رقابت و تقابل. اگر به دنبال درک عمیق‌تر، اگر تشنه شنیدن صدای تازه و فهمی نو از پیچیدگی‌های سیاسی ایران هستید، این گفت‌وگو برای شماست. فروتنانه دعوت می‌کنیم: وارد این کانال یوتیوب شوید، ویدیو را ببینید، با دقت گوش کنید و اگر نکته‌ای دارید، نظر خود را آزادانه بیان کنید. نقد و چالش شما نه فقط پذیرفته، بلکه به شدت مورد استقبال است، چون باور داریم که گفت‌وگوی جدی و آزاد مسیر بهتری برای درک واقعیت‌ها و پیشرفت است. اگر فکر می‌کنید حرفی برای گفتن دارید، آن را به اشتراک بگذارید و صدای حقیقت را گسترش دهید. چون تغییرات بزرگ از همین گام‌های کوچک آغاز می‌شود. همراه ما باشید، و این مسیر را با هم طی کنیم. https://youtu.be/hdMhMcM2T2Q?si=TEF07Ol1XN5Q1JkU
显示全部...
42👍 33👎 8🤝 2
سنگ‌پرانی بر حقوق بشر: نگاهی به حادثه مشهد و اهداف سلطنت‌طلبان نویسنده: جواد رحیم پور ✍️ مراسم هفت جاوید نام خسرو علیکردی در مشهد با اقدام هواداران سلطنت‌طلب رضا پهلوی، شوکی بزرگ به فراسوی دموکراسی و آینده پلورالیسم در ایران وارد کرد. تمام رسانه‌های سلطنت‌طلب از اقدام هوادارانشان در حال دفاع هستند و رضا پهلوی نیز از اینکه به نفع او شعار داده شده تشکر کرده است و بدون اشاره به خشونت فیزیکی و کلامی هوادارانش، خواستار آزادی بازداشت‌شدگان شده است. ✍️ هر چند در این نوع مراسم حضور نیروهای امنیتی محسوس است، اما جریان سلطنت‌طلب با حمایت از وقایع مشهد در واقع مسئولیت کامل آن را به عهده گرفته است و بی‌تردید باید پاسخگو باشند. اما جان کلام وقایع مشهد، هدف‌گیری خشونت‌بار فیزیکی و کلامی خانم نرگس محمدی، برنده نوبل صلح است. ✍️ نرگس محمدی حتی در این حادثه هیچ موضع‌گیری سیاسی خاصی علیه سلطنت‌طلبان نگرفت و اکنون پرسش این است که چرا او آماج حملات و تخریب شخصیت سلطنت‌طلبان و شخصیت رضا پهلوی قرار گرفته است؟ سوال مهم‌تر این است که حمله فیزیکی به نرگس محمدی حامل چه معنایی از قدرت و حکمرانی از طرف سلطنت‌طلبان است؟ ✍️ واقعیت این است که سلطنت‌طلبان و شخص رضا پهلوی به دنبال هژمونی بلامنازع و مصرف قدرت سیاسی به هر قیمتی است. او تصور می‌کند همه نیروهای سیاسی باید با او بیعت کنند و اگر در گذشته فعالیتی داشتند به پیشگاه او ابراز ندامت کنند. رضا پهلوی در نمایش مونیخ و چند برنامه دیگر به تقلید از برنامه پهلوی، برنامه سپاس پهلوی را اجرایی کرد و حتی فردی بدون اعتراض او در برابرش سجده کرد! ✍️ این پروژه که همواره در بطن خود تهدید و خط و نشان کنشگران مخالف را در بر دارد، به دنبال هموارسازی مسیر هژمونی بلامنازع رضا پهلوی است. مهم‌ترین مدعای او این است که می‌تواند صدای مردم ایران باشد و در محافل بین‌المللی دست به مذاکره برای تغییر رژیم در ایران بزند. ✍️ واقعیت این است که در جریان جنگ ۱۲ روزه در واقع این فرصت به او داده شد و رضا پهلوی نتوانست حتی یک نفر را به خیابان بیاورد. در این اثنا، سند امنیت ملی آمریکا و عدم تمایل به رژیم چنج منتشر و در آن برجسته شده است و در واقع تغییرات بنیادی سیاسی به مردم کشورها سپرده شده است. ✍️ رضا پهلوی همچون داخلی‌ها به دنبال آلترناتیو احتمالی خود می‌گردد و گمان می‌برد با تخریب و هوچی‌گری می‌تواند برنده میدان بسیج سیاسی در ایران باشد. از این‌رو او و تیمش، نرگس محمدی را یافته‌اند. خانم محمدی هیچ مسئولیتی برخلاف نیروهای پیرامون رضا پهلوی در جمهوری اسلامی نداشته است و حتی در انقلاب ۵۷ نیز نقشی نداشته است. ✍️ به رغم این، نرگس محمدی که فرزند جنبش دانشجویی است، توانسته است با رویکرد حقوق بشری در انعکاس نقض آشکار حقوق اساسی مردم ایران در زمان‌های مختلف نقش مثبتی ایفا کند. او به‌ویژه پس از دریافت جایزه صلح نوبل، تحرک بیشتری به موضوعات حقوق بشری در ایران داد و تلاش کرد در تراز این جایگاه عمل کند. ✍️ اکنون جریان سلطنت‌طلب گمان می‌کند او به دلیل شهرت جهانی، رقیب بلامنازع رضا پهلوی است. خانم نرگس محمدی هیچ‌گاه ادعای رهبری سیاسی نکرده است، ولی بینش امنیتی تیم رضا پهلوی درک دیگری از موضوع دارد و به همین دلیل تخریب او را در دستور کار قرار داده است. چند روز جلوتر از حادثه مشهد، تلویزیون من و تو که مورد حمایت شخص رضا پهلوی است، در نمایشی زرد کلید این حادثه را زد. ✍️ اکنون سوال مهم‌تر این است که حمله به نرگس محمدی حامل چه بار معنایی است. همه کنشگران مخالف سلطنت‌طلب از تشکیل ساواک خارج از کشور هشدار داده‌اند و حتی در پیام اکس یکی از فعالان سلطنت‌طلب با بزرگداشت عالیجناب! ثابتی بر تحقق آرمان‌های در حوزه ساواک تأکید کرده است. رضا پهلوی در برابر این پیام‌ها تنها سکوت کرده است. ✍️ اکنون هواداران او به طرف خانم نرگس محمدی سنگ پرتاب کرده‌اند. خانم نرگس محمدی فارغ از شخص، نماد حقوق بشر است. سلطنت‌طلبان از هم اکنون شیپور مخالفت با حقوق بشر را بلند کرده‌اند چون می‌خواهند مسیر ساواک را هموار کنند. ✍️ حادثه مشهد دو موضوع را نشان داد: اول، سنگ‌زدن بر حقوق بشر و دوم، تخریب رقیب شناسایی‌شده با موقعیت جهانی در ذهنیت امنیتی سلطنت‌طلبان. هر چند هواداران سلطنت‌طلب اکنون در غوغای “هل من مبارز” هستند، ولی بد نیست کمی فکر کنند که در آینده ایران، با سنگ‌زدن بر حقوق بشر در قدم اول به خودشان و سپس به ایران ظلم می‌کنند. ✍️ پرتاب سنگ به خانم نرگس محمدی و اجازه ندادن به او برای طرح دیدگاه‌هایش، نمادی گل‌درشت از سیمای حکمرانی مطلوب و اقتدارگرایانه سلطنت‌طلبان است. پاینده ایران. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
👍 96👎 53 29👌 6👏 3
فاشیسمِ نوستالژیک علیه صدای مدنی؛ در دفاع از نرگس محمدی ✍️ آنچه در مراسم یادبود علی کردی، وکیل کشته‌شده در مشهد، رخ داد نه «اختلاف نظر سیاسی» بود و نه «هیجان لحظه‌ای». آن صحنه، نمایش عریان یک گرایش خطرناک بود: فاشیسم نوستالژیکِ سلطنت‌طلب که هر صدای مستقل، مدنی و غیرخودی را با برچسب، تهدید و شعار مرگ خاموش می‌خواهد. ✍️ این‌که در مراسم بزرگداشت یک وکیل جان‌باخته، گروهی سازمان‌یافته علیه نرگس محمدی ـ زنی که سرمایه اخلاقی جنبش حقوق بشر ایران است ـ شعار می‌دهند، زنگ می‌زنند، تهدید می‌کنند و فهرست‌سازی می‌کنند («سه مفسد: ملا، چپی، مجاهد») اتفاقی نیست. این منطق، همان منطق حذف است؛ همان منطق که به‌جای استدلال، چماق می‌کشد و به‌جای سیاست، نفرت توزیع می‌کند. ✍️ سلطنت‌طلبی افراطی امروز، نه ادامه یک سنت تاریخی که بازتولید یک اختلال سیاسی است: سیاستِ بدون برنامه، بدون پاسخ‌گویی و بدون تحمل دیگری. در این دستگاه فکری، جامعه به «خودیِ شاه‌دوست» و «غیرخودیِ سزاوار حذف» تقسیم می‌شود. هر که از حقوق بشر بگوید «چپ» است؛ هر که از گفت‌وگو دفاع کند «مماشات‌گر» است؛ هر که خشونت را نقد کند «مفسد» است. نتیجه؟ تهدید در یک مراسم سوگ، نه در میدان سیاست. ✍️ نرگس محمدی اما دقیقاً نقطه مقابل این منطق است. او نه از سر قدرت که از دل رنج سخن می‌گوید؛ نه با شعار مرگ، که با زبان زندگی. جرم او نزد این جریان چیست؟ این‌که حاضر نیست زیر پرچم هیچ اقتدار مطلقه‌ای برود؛ نه ولایت، نه سلطنت. این‌که حقوق بشر را ابزار رقابت سیاسی نمی‌کند. این‌که یادآور می‌شود آزادی با لگد و فحش و فهرست سیاه به‌دست نمی‌آید. ✍️ بگذارید صریح باشیم: کسی که در مراسم یادبود، علیه یک فعال حقوق بشر شعار مرگ می‌دهد، نه مدافع ایران است و نه حامل آینده. این همان سیاستی است که اگر فردا به قدرت برسد، دادگاه‌هایش از پیش حکم داده‌اند و خیابان‌هایش از پیش مرزکشی شده‌اند. امروز هدف نرگس است؛ فردا هر صدای مستقل دیگری. این الگو را تاریخ بارها دیده‌ایم. ✍️ درود گفتن به رضا شاه و رضا پهلوی حق هر شهروندی است؛ اما تبدیل این «درود» به چماق علیه دیگران، دقیقاً همان چیزی است که سلطنت‌طلبان افراطی را از یک گرایش سیاسی به یک جریان فاشیستی بدل می‌کند. سیاست، میدان رقابت ایده‌هاست نه میدان پاکسازی. ✍️ مسئله فقط دفاع از یک فرد نیست؛ دفاع از معیار است. اگر امروز در برابر تهدید و هتاکی به نرگس محمدی سکوت شود، فردا هیچ تریبونی امن نخواهد بود. جامعه‌ای که از حذف استقبال کند، دیر یا زود خود حذف می‌شود. ✍️ گذار مسالمت‌آمیز از استبداد، با فریاد «مرگ بر» ممکن نمی‌شود. آینده ایران نه با نوستالژیِ اقتدار، که با تمرینِ مدارا ساخته می‌شود. هر جریان سیاسی که این بدیهیات را نفهمد، حتی اگر پرچمش شیر و خورشید باشد، بازتولید همان چرخه‌ای است که ایران را به اینجا رسانده است. ✍️ دفاع از نرگس محمدی، دفاع از حقِ متفاوت‌بودن است. و مقابله با فاشیسم سلطنتی، دفاع از سیاست به‌مثابه گفت‌وگوست؛ نه حذف. این خط تمایز امروز است: یا با آزادی، یا با چماق. حد وسطی وجود ندارد. انجام شد. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
👍 110👎 38 31👏 14🤝 4👌 3
تناقضی که پنهان نمی‌شود؛ چرا جمهوری اسلامی حتی قدرت سیاسیِ موازی را در تهران برنمی‌تابد، اما دولتِ مسلحِ موازی را در بیروت توجیه می‌کند ✍️ جمهوری اسلامی در درون خود، هیچ قدرت سیاسیِ انتخابیِ مستقل را تحمل نمی‌کند. ریاست‌جمهوری، مجلس و نهادهای برآمده از رأی مردم، فقط تا جایی مجازند که در چارچوب اراده‌ی متمرکز عمل کنند. هرجا این نهادها بخواهند به «قدرت واقعی» تبدیل شوند، نه به ابزار اجرایی، بلافاصله مهار می‌شوند. این واقعیتِ عریان ساختار سیاسی ایران است: تمرکز قدرت، نه یک انتخاب سیاسی، بلکه شرط بقا تلقی می‌شود.  ✍️ این یعنی جمهوری اسلامی حتی دوگانگی قدرت در ساختار خود را نیز خطر می‌داند. حاکمیتی که حاضر نیست یک رئیس‌جمهور یا مجلس با اراده مستقل را تاب بیاورد، به‌طور منطقی نمی‌تواند مدعی پذیرش تکثر قدرت باشد. در این منطق، دوگانگی سیاسی مساوی با بی‌ثباتی است و بی‌ثباتی مساوی با تهدید امنیت ملی.  ✍️ اما همین نظام سیاسی، بیرون از مرزهای ایران، دقیقاً از الگویی دفاع می‌کند که نه‌فقط دوگانگی سیاسی، بلکه ترکیب قدرت سیاسی و قدرت مسلح خارج از دولت است. حزب‌الله در لبنان، هم در انتخابات شرکت می‌کند، هم در دولت حضور دارد، اما هم‌زمان دارای نیروی نظامی‌ای است که نه زیر فرمان دولت است و نه قابل وتو توسط آن. این دیگر صرفاً «قدرت دوگانه» نیست؛ دولت در درون دولت است.  ✍️ جمله‌ی دبیرکل حزب‌الله که «حتی اگر آسمان به زمین بیاید خلع سلاح نخواهیم شد»، اعترافی صریح به همین وضعیت است. این جمله می‌گوید سلاح نه ابزار موقت دفاعی، بلکه ستون اصلی یک ساختار فرادولتی است؛ ساختاری که خود را فراتر از دولت لبنان، فراتر از رأی مردم لبنان و فراتر از منطق هزینه–فایده ملی می‌داند.  ✍️ اینجا تناقض به نقطه‌ی غیرقابل‌دفاع می‌رسد: جمهوری اسلامی در تهران اجازه نمی‌دهد رئیس‌جمهور به معنای واقعی «رئیس قوه مجریه» باشد، اما در بیروت از نیرویی دفاع می‌کند که هم سیاست‌گذار است، هم نظامی، هم وتوکننده دولت. آنچه در ایران «تهدید حاکمیت» نامیده می‌شود، در لبنان «فضیلت مقاومت» خوانده می‌شود. این تفاوت از جنس اصول نیست؛ از جنس ابزار است.  ✍️ لبنان، برخلاف روایت‌های اغراق‌شده، با اسرائیل یک مسئله ارضی محدود دارد؛ اختلاف‌هایی مرزی که نه تهدید وجودی‌اند و نه حل‌ناشدنی. حتی دولت لبنان نیز این واقعیت را پذیرفته است. اما سلاح حزب‌الله هیچ تناسبی با این اختلاف محدود ندارد. این سلاح برای حل مسئله لبنان ساخته نشده؛ برای نگه‌داشتن لبنان در یک معادله منطقه‌ای دائماً ملتهب طراحی شده است.  ✍️ حزب‌الله اگر خلع سلاح شود، ناچار است به یک حزب سیاسی واقعی تبدیل شود؛ پاسخ‌گو باشد، شکست انتخاباتی را بپذیرد، هزینه ناکارآمدی بدهد و در چارچوب دولت عمل کند. سلاح دقیقاً برای فرار از همین الزامات است. سلاح، سیاست را بی‌نیاز از مردم می‌کند؛ همان چیزی که جمهوری اسلامی در داخل ایران حتی در شکل غیرمسلح آن را برنمی‌تابد.  ✍️ نتیجه این سیاست، نه حفاظت از ایران، بلکه نزدیک‌کردن آتش به مرزهای آن است. هرچه لبنان به‌واسطه این دوگانگی شکننده‌تر می‌شود، احتمال درگیری بزرگ‌تر می‌شود؛ و هر درگیری بزرگ، دیر یا زود ایران را درگیر می‌کند. جنگ‌های محدود گذشته هشدار بودند، نه تضمین تکرارپذیری. جنگ بعدی می‌تواند کوتاه نباشد، نیابتی نماند و قابل‌کنترل نباشد.  ✍️ ادامه این مسیر دیگر «بازدارندگی» نیست؛ انتقال ریسک به داخل ایران است. کشوری که اقتصادش فرسوده، جامعه‌اش خسته و مشروعیتش آسیب‌دیده است، توان پرداخت هزینه‌ی دولت‌های مسلح در کشورهای دیگر را ندارد. این نه شجاعت است و نه مقاومت؛ بی‌ملاحظگی راهبردی است.  ✍️ اگر منافع ملی ایران معیار باشد، ملی‌ترین سیاست خروج از این تناقض است: فاصله‌گرفتن آگاهانه از الگوی دولتِ مسلحِ موازی، تشویق حزب‌الله به عبور تدریجی از منطق سلاح و بازتعریف نفوذ منطقه‌ای بر پایه سیاست، نه اسلحه. هیچ کشوری با صدور بی‌ثباتی، امنیت وارد نکرده است؛ و هیچ تناقضی تا ابد قابل پنهان‌کردن نیست. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
93👍 56👌 9👏 7
⚡ مراسم هفتم خسرو علیکردی؛ هنگامی که یادبود به میدان مقاومت تبدیل می‌شود ✍🏻 خسرو علیکردی، وکیل دادگستری، نه فقط یک پرونده‌خوان حرفه‌ای، بلکه از چهره‌هایی بود که در سال‌های اخیر نماد شرافت صنفی و ایستادگی مدنی شد؛ کسی که مرگ او برای بسیاری «از دست رفتن یک انسان شریف» نبود، بلکه «پاک شدن یک صدا از صحنهٔ عدالت‌خواهی» بود. همین خصوصیت انسانی و حرفه‌ای اوست که مراسم هفتمش را به رویدادی فراتر از یک سوگواری معمول تبدیل کرد. ✍🏻 مراسم هفتم خسرو علیکردی در مشهد، نه یک آیین سوگواری معمول بلکه صحنه‌ای از مواجههٔ آرام اما عمیق میان جامعه و ساختار رسمی بود، سوگواری‌ای که با حضور خانوادهٔ دادخواهان، حقوق‌دانان، فعالان مدنی و شهروندانی که به احترام او آمده بودند، معنایی فراتر از یک مناسبت مذهبی یافت. درست همان‌طور که چارلز تیلی گفته بود: «وقتی نهادهای رسمی از دسترس مردم خارج می‌شوند، سیاست در آیین‌ها و مناسک روزمره آشکار می‌شود.» امروز مشهد صحنهٔ مصداق عینی همین نظریه بود. ✍🏻 در هر جامعه‌ای که فضای رسمی بسته شود، آیین‌های جمعی به محل بروز حقیقت تبدیل می‌شوند. دقیقاً همان اتفاقی که امروز در مشهد رخ داد. تلاش برای کنترل مراسم یا ایجاد محدودیت، نه‌تنها حضور را کاهش نداد، بلکه بار معنایی و سیاسی سوگ را افزایش داد و یادبود علیکردی را از یک مناسک خانوادگی به نشانه‌ای اجتماعی بدل کرد. همان‌طور که جیمز اسکات توضیح می‌دهد، «معنا را نمی‌توان امنیتی‌سازی کرد»، و هرقدر فشار بیشتر شود، مقاومت نمادین زنده‌تر می‌شود. ✍🏻 نظریه‌پردازان جنبش‌های نوین اجتماعی بارها گفته‌اند که هنگامی‌که سیاست از نهادهای رسمی رانده می‌شود، در زندگی روزمره مردم خانه می‌کند. مراسمی چون تشییع‌جنازه‌ها، چهلم‌ها و هفتم‌ها به نقطه‌های تمرکز انرژی جمعی تبدیل می‌شوند. یادبود علیکردی نیز چنین شد: لحظه‌ای که حافظهٔ جمعی از دل مناسک خود را بازآفرینی می‌کند. آصف بیات این وضعیت را «سیاست خیابانی» می‌نامد: جایی که کنش‌های کوچک مردم، ولو در قالب سوگ، صاحب بار سیاسی می‌شوند. ✍🏻 حضور مردم در چنین مراسم‌هایی فقط احترام نیست؛ «بازپس‌گیری فضا»ست: حق حضور، حق نام بردن از حذف‌شده‌ها، و حق تبدیل سوگ به اعتراض آرام. این لحظات کوچک، زیرساخت تحولات بزرگ‌اند. همان‌طور که مایر زالد توضیح می‌دهد، وقتی سازوکارهای رسمی بسته می‌شود، بسیج اجتماعی از شبکه‌های عاطفی و مناسکی رشد می‌کند — از دل روابط انسانی، نه نهادهای اداری. ✍🏻 مراسم امروز نشان داد که جامعهٔ ایران در جست‌وجوی شیوه‌های تازهٔ مقاومت مدنی است؛ نه خشونت، نه انفعال، بلکه شیوه‌هایی آرام اما مؤثر. این شکل‌های حضور، هستهٔ ابرجنبش‌های آینده‌اند. قدرت مراسم‌هایی این‌چنین در این است که حکومت نمی‌تواند معنای آن‌ها را مصادره کند؛ زیرا معنای سوگ در دل مردم شکل می‌گیرد، نه در بخشنامه‌ها. خیابان را می‌توان بست، نماد را نه. ✍🏻 در نهایت، یادبود خسرو علیکردی حامل یک پیام روشن بود: هر جا حقیقت حذف شود، مردم آن را احیا می‌کنند. هرجا یاد یک انسان شریف سرکوب شود، جمعی از شهروندان آن یاد را بازمی‌گردانند. مراسم امروز صرفاً بزرگداشت یک وکیل نبود؛ بزرگداشت عزتی بود که جامعهٔ ایران قصد ندارد و نمی‌تواند از دست بدهد. در ایران امروز، سوگ فقط اندوه نیست؛ بخشی از مبارزه برای کرامت انسانی است—بخشی از سیاست خاموش اما پیوستهٔ جامعه‌ای که آرام‌آرام دارد پوست می‌اندازد. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
👏 90 55👌 16👍 14👎 8🕊 4
سکوت به‌مثابهٔ انرژی نهفتهٔ جامعهٔ ایران، فلسفهٔ سیاسی یک وضعیت در آستانهٔ گسست ✍🏻 بخش پنجم و مقاله پایانی جمع‌بندی تحلیل‌های پیشین درباره وضعیت سکوت و گذار در جامعه ایران. ✍🏻 سکوت طولانی جامعهٔ ایران امروز نه یک وضعیت ثابت بلکه فرآیندی رو به‌انفجار است. این سکوت که در طول چهار دهه زیر فشار سرکوب، ناامیدی و چرخهٔ بی‌اثر اصلاحات انباشته شده، را می‌توان به مفهوم «قدرت مؤخر» چارلز تیلی نسبت داد؛ قدرتی که انرژی اعتراض در لایه‌های پنهان ذخیره می‌شود و در لحظهٔ مناسب جهشی ناگهانی و غیرقابل مهار را رقم می‌زند. شرایط ایران امروز دقیقاً مصداق این نظریه است: جایی که سرکوب گسترده، بی‌اعتمادی به نهادها و خستگی عمومی مردم باعث انباشت انرژی شده که آمادهٔ انفجار در زمان و مکان مناسب است. ✍🏻 ابرجنبش‌هایی که از دل این سکوت زاده می‌شوند، صرفاً ادامهٔ اعتراضات پراکندهٔ گذشته نیستند، بلکه مرحله‌ای نوین از سازمان‌یابی اجتماعی‌اند. مطابق نظریه «فرصت‌های سیاسی» سدنی ترو، این جنبش‌ها زمانی شکل می‌گیرند که شکاف‌های ساختاری حاکمیت با انتظارات جامعه به حداکثر می‌رسد. در ایران، این شکاف به‌شدت عمیق شده است؛ شبکه‌های اجتماعی و سبک زندگی‌های جدید، به‌ویژه در نسل جوان، بستری برای شکل‌گیری جنبش‌های افقی و متصل به هم فراهم کرده‌اند که چرخه‌های سرکوب قبلی را بی‌اثر می‌کنند. ✍🏻 مانوئل کاستلز مفهوم «گسست معنایی» را مطرح کرده است؛ گسستی که وقتی رخ می‌دهد که جامعه معنای خود را از ساختار رسمی قدرت جدا می‌کند و روایت رسمی دیگر قدرتی بر زندگی مردم ندارد. در ایران امروز، این گسست عمیق و بی‌رحمانه است؛ رسانه‌های رسمی اعتبار خود را از دست داده‌اند و روایت‌های مستقل و شبکه‌های اجتماعی جایگزین شده‌اند، این دقیقاً نشان می‌دهد که فروریزی نظم قدیم دیگر فقط یک احتمال نیست بلکه روند قطعی است. ✍🏻 تدا اسکاچپول در تحلیل خود از دولت‌های ناکارآمد اشاره دارد که وقتی دولت‌ها نتوانند مشروعیت و منابع لازم برای ادارهٔ جامعه را بازتولید کنند، زمینه برای ظهور جنبش‌های اجتماعی فراگیر فراهم می‌شود. جمهوری اسلامی در شرایطی است که مشروعیتش در داخل کشور به‌شدت کاهش یافته و توان کنترل جامعه رو به تحلیل است، این امر به طور طبیعی بستر شکل‌گیری ابرجنبش‌ها را مهیا می‌سازد. ✍🏻 گیلرمو اودانل و فیلیپ شمیتر در نظریه «هسته مدنی میانجی» تأکید می‌کنند که در دوره‌های گذار، وجود نهادها و نیروهای مدنی که بتوانند انرژی اجتماعی را به زبان سیاسی ترجمه کرده و مسیر عملی برای تغییر بسازند، حیاتی است. در نبود چنین هسته‌ای، ابرجنبش‌ها ممکن است به انفجارهای احساسی و بی‌نتیجه بدل شوند. بنابراین، نیروهای گذارطلب در ایران وظیفه دارند این نقش حیاتی را ایفا کنند تا گذار اجتماعیِ پایدار و ساختاری تضمین شود. ✍🏻 جامعهٔ ایران در این مرحله از دوگانهٔ فرسودهٔ «انفعال یا انقلاب» عبور کرده و به الگویی رسیده که می‌توان آن را «گذار اجتماعیِ دیررس اما پایدار» نامید، همان الگویی که تدا اسکاچپول دربارهٔ دولت‌های فرسوده شرح می‌دهد، زمانی که ساختار قدرت نتواند منابع مشروعیت و کارآمدی را بازتولید کند حرکت‌های اجتماعی در سطح زیرپوست جامعه آغاز می‌شود و هژمونی رسمی به‌گونه‌ای آرام اما قطعی فرومی‌ریزد. ✍🏻 این وضعیت، فرصت تاریخی کم‌نظیری برای نیروهای گذارطلب فراهم کرده است. همان‌طور که گیلرمو اودانل و فیلیپ شمیتر در نظریه «هسته مدنی میانجی» می‌گویند، در دوره‌های گذار، نقش این هسته برای ترجمان انرژی اجتماعی به زبان سیاسی و فراهم کردن مسیر عملی حیاتی است. در ایران، نیروهای گذارطلب باید این نقش را ایفا کنند وگرنه ابرجنبش‌ها ممکن است به انفجارهای احساسی تبدیل شوند که دستاوردی جز بی‌ثباتی و خشونت نداشته باشند. ✍🏻 به همین دلایل، آینده ایران نه بازگشت به گذشته و نه استمرار وضع موجود است بلکه گذار است؛ گذاری که ریشه در سکوت انباشته، توان ابرجنبش‌ها، کاهش ظرفیت سرکوب، فروپاشی حمایت‌های منطقه‌ای و فرسایش مشروعیت دارد. وقتی جامعه ایران از «آستانه تجمعی» نظریه‌پردازانی چون تیلی، ترو، اسکاچپول و کاستلز عبور کند، نقطهٔ تولد دوبارهٔ سیاست و ملت فرارسیده است. سکوت امروز نه نشانه خاموشی، بلکه لحظه‌ای پیش از تولد دوبارهٔ یک ملت است. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
👍 53 31👎 2👌 2
سکوت به‌مثابهٔ انرژی نهفتهٔ جامعهٔ ایران، فلسفهٔ سیاسیِ یک وضعیت در آستانهٔ گسست بخش چهارم: ابرجنبش‌ها و بازتعریف میدان سیاست در فضای پساتوافق و فروپاشی منطقه‌ای ✍️ فضای پسا توافق احتمالی ایران و آمریکا، نه تنها یک قرارداد سیاسی و اقتصادی نیست، بلکه بستر تحولی عمیق برای شکل‌گیری و پویایی ابرجنبش‌های اجتماعی است، توافقی که اگر واقعاً اتفاق بیفتد، فضای سیاست رسمی را تا حد زیادی باز می‌کند و لایه‌های سرکوب و انحصار سیاسی را به چالش می‌کشد، در این شرایط، جنبش‌های اجتماعی نه فقط در حاشیه بلکه در قلب فرایند گذار حضور خواهند داشت، ✍️ فروپاشی حمایت‌های منطقه‌ای جمهوری اسلامی، از سوریه تا لبنان و عراق و یمن، به منزله کاهش عمق استراتژیک و تضعیف شبکه‌های نیابتی و پشتیبانی ایدئولوژیک است، این فروپاشی فشارهای بیرونی را به داخل ایران معطوف می‌کند و فضای بی‌ثباتی داخلی را بیشتر می‌کند، ابرجنبش‌ها با بهره‌گیری از این خلأ، فرصت می‌یابند تا شبکه‌های مقاومت و مطالبه خود را با قدرت بیشتری سامان دهند و سطوح جدیدی از نفوذ اجتماعی و سیاسی پیدا کنند، ✍️ یکی از ویژگی‌های مهم این دوره، تغییر ماهیت میدان سیاسی است؛ میدانی که دیگر صرفاً عرصه رقابت بین نخبگان یا جناح‌های حکومتی نیست، بلکه میدان نبرد بین ساختارهای رسمی قدرت و شبکه‌های اجتماعی مقاومتی و سازمان‌های غیررسمی است، ابرجنبش‌ها با بهره‌گیری از فناوری‌های نوین ارتباطی، شبکه‌های افقی و سازماندهی منعطف، توانایی تغییر قواعد بازی را دارند و می‌توانند سیاست رسمی را از درون به چالش بکشند، ✍️ در فضای پساتوافق، امکان بازسازی روابط ایران با جهان و ورود به مسیر توسعه اقتصادی و سیاسی، اگرچه به نظر مثبت می‌آید، اما همزمان می‌تواند فضا را برای تقویت نارضایتی‌ها و مطالبات اجتماعی باز کند، زیرا انتظارات بالاتر می‌رود و مردم خواهان تغییرات ملموس و عمیق‌تر در زیست سیاسی و اجتماعی خود خواهند بود، ابرجنبش‌ها در این شرایط نقش مهمی در کانالیزه کردن و جهت‌دهی این انتظارات دارند و می‌توانند نارضایتی‌های پراکنده را به مطالبه‌های سازمان‌یافته تبدیل کنند، ✍️ این مرحله، فرصت طلایی برای اپوزیسیون گذارطلب و نیروهای اجتماعی مدنی است که با درک صحیح از این میدان، سیاست‌های نوین مشارکت و گفتمان‌سازی را پیش ببرند، زیرا اکنون بازیگرانی که تا دیروز قدرت را قبضه کرده بودند، درگیر چالش‌های مشروعیت، تقسیم قدرت و بازتعریف روابط منطقه‌ای‌اند، ابرجنبش‌ها با نفوذ در سطوح مختلف جامعه، می‌توانند به موتور محرک گذار تبدیل شوند و مسیرهای جدیدی برای گفت‌وگو، اصلاح و حتی بازسازی سیاسی باز کنند، ✍️ البته نباید این فضای شکننده را دست کم گرفت، زیرا واکنش‌های خشونت‌بار و تلاش برای سرکوب و تقسیم‌بندی جامعه همچنان ممکن است، اما تفاوت این دوره در گستردگی و عمق شبکه‌های مقاومت است که حتی اگر سرکوب شود، فروپاشی پایدار قدرت را تسریع خواهد کرد، ابرجنبش‌ها در این مرحله به نماد مقاومت غیرمتمرکز، انعطاف‌پذیر و فراگیر تبدیل خواهند شد که دیگر قابل مهار به شیوه‌های سنتی نیستند، ✍️ در نهایت، این ابرجنبش‌ها می‌توانند به عنوان ستون‌های اصلی ساختن ایران پساتوافق عمل کنند؛ کشوری که در آن ساختارهای قدرت نه از بالا، بلکه با مشارکت فعال جامعه مدنی، جنبش‌های اجتماعی و نهادهای نوین شکل می‌گیرد، ایران جدید، سرزمینی است که در آن حق حاکمیت مردم، آزادی بیان، عدالت اجتماعی و توسعه پایدار به شعارهای واقعی تبدیل می‌شود، و این دستاورد تنها با درک و حمایت از پویایی ابرجنبش‌ها میسر خواهد بود، #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
显示全部...
👍 51 23👌 3👎 1🙏 1