کانال حمید آصفی
前往频道在 Telegram
2025 年数字统计

16 513
订阅者
+1324 小时
+1387 天
+53730 天
帖子存档
ایران در عصر آتشبس تلفنی: دیپلماسی ایستاده میان سکوت و سقوط
✏️ در جهان سیاست، هیچ چیز خطرناکتر از ندانستن نیست — و جمهوری اسلامی دقیقاً در همین نقطه ایستاده است: در آستانهی انفجار تحولات، اما بیقطبنما، بیاستراتژی و بیفهم از قواعد بازی. وزیر خارجه از «بیاعتمادی به اروپا» میگوید و در همان نفس از «امکان مذاکره منصفانه با آمریکا» سخن میگوید؛ گویی دستگاه سیاست خارجی ایران همچنان نمیداند در کدام جبهه میخواهد بازی کند، و در عوض، هر روز واکنشی تازه به موج اخبار روز نشان میدهد.
✏️ این سردرگمی تصادفی نیست؛ نشانهی یک پوسیدگی ساختاری در دستگاه سیاست خارجی است. حاکمیت هنوز نمیفهمد که اروپا فقط دنبالهرو آمریکا نیست؛ بلکه بخشی از ماشین تصمیمسازی غرب است، همان ماشینی که در شورای امنیت حق وتو دارد و بدون امضای آن هیچ قطعنامهای لغو نمیشود. تصور اینکه میتوان با واشنگتن پشت درهای بسته توافق کرد و اروپاییها را نادیده گرفت، سادهلوحی دیپلماتیک است.
✏️ درست است که اروپا امروز در موضع ضعف نسبت به گذشته قرار دارد و دچار شکافهای داخلی و وابستگی بیشتر به واشنگتن است، اما همین ضعف میتواند روزی به نقطهی چرخش بدل شود. اگر تضادهای ژئوپلیتیکی اروپا و آمریکا در آینده اوج بگیرد — مثلاً بر سر چین، انرژی یا نظم تجاری جهانی — ممکن است ایران ناگهان تبدیل به «کارت بازی» اروپاییها شود؛ همان برگی که امروز از سر بیاعتمادی سوزانده، اما فردا شاید بخواهند با آن به واشنگتن امتیاز بدهند.
✏️ با این حال، جمهوری اسلامی هنوز در توهم قدیمی «مذاکره محدود برای توافق محدود» گیر کرده است. در حالی که آمریکاییها آشکارا آمادهی مذاکره جامع هستند — مذاکرهای که هم پروندهی هستهای، هم نقش منطقهای و هم آیندهی امنیت خلیج فارس را دربرمیگیرد — تهران همچنان میگوید: «فقط دربارهی هستهای حرف میزنیم، آن هم غیرمستقیم 📝!» توجه کنید که در مذاکراتی با چنین وسعت و اهمیت، مذاکره غیرمستقیم بهعنوان توهین و بیاحترامی به طرف مقابل تلقی میشود. در دنیای واقعی، توافق محدود یعنی تعویق بحران، نه حل آن. توافقهای ناقص دیر یا زود از درون منفجر میشوند، چون ریشهی تنش را نمیخشکانند، فقط به آن وقت استراحت میدهند.
✏️ همه میدانند که تماس تلفنی اخیر میان مقامات ایران و آمریکا باعث توقف موقت درگیریها شد — یک آتشبس تلفنی! اما سیاست خارجیای که به تماس تلفنی آویزان است و نمیتواند آن را به توافق رسمی، حقوقی و مکتوب تبدیل کند، هنوز در سطح ابتدایی روابط بینالملل مانده است. این وضعیت نه صلح است و نه مذاکره؛ فقط تعلیق در بحران است، سکوتی شکننده پیش از بازگشت دوبارهی آتش.
✏️ آقای عراقچی گفته است که ایران فعلاً «درخواست مذاکره از هیچکس ندارد». این جمله بیش از آنکه نشانهی اقتدار باشد، نشانهی انفعال است. سیاست خارجیای که از ترسِ تفسیر داخلی، حتی حاضر نیست دربارهی مذاکره مستقیم با آمریکا سخن بگوید، دیگر نه دیپلماسی است و نه مقاومت — فقط بلاتکلیفی است. در جهانی که همه بازیگران در حال جابهجایی اتحادها هستند، ایران هنوز در همان مدار قدیمی میچرخد: نه جسارت دارد که وارد گفتوگو شود، نه توان دارد که روی موضع بایستد.
✏️ مسئله فقط «نخواستن» نیست؛ «ندانستن» است. در وزارت خارجه ایران هنوز این درک وجود ندارد که بدون بازتعریف رابطه با غرب، هیچکدام از اهداف اقتصادی و سیاسی قابل تحقق نیست. نه بانک جهانی اعتبار میدهد، نه سرمایهگذار خارجی بازمیگردد، نه نفت بدون تسهیلات غربی به بازار میرود. تصور اینکه با چین و روسیه میتوان نظام تحریم را شکست، در عمل بارها بیاعتبار شده است. مسکو در حساسترین لحظهها در شورای امنیت سکوت کرده و پکن هم منافعش را در بازار غرب میبیند، نه در همسویی با تهران.
✏️ تغییر راهبرد در دیپلماسی، فقط تغییر لحن نیست؛ تغییر فلسفهی تصمیمگیری است. تا وقتی که تهران مذاکره را «تسلیم» بداند، هیچ گشایشی رخ نمیدهد. سیاست خارجی یعنی بدهبستان، نه خطابهی انقلابی. هر کشوری که مذاکره نکند، دیر یا زود در انزوا میپوسد — حتی اگر بمب اتمی داشته باشد.
✏️ جمهوری اسلامی امروز در نقطهای ایستاده که هر روز تأخیر، هزینهای چندبرابر دارد. نه اروپا منتظرش مانده، نه آمریکا به دنبال نجاتش است. اگر در این لحظهی تاریخی باز هم تصمیم نگیرد و به مسیر گذشته ادامه دهد، نه توافقی شکل میگیرد و نه تحریمی برداشته میشود؛ فقط کشور بیش از پیش در چنبرهی بحران باقی میماند.
✏️ در دنیایی که سیاست در پنج دقیقه تلفن تغییر میکند، ایستادن در سکون یعنی سقوط.
#حمیدآصفی
https://t.me/hamidasefichannel2
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
رودی که از مردم گرفتند؛ زایندهرود و سیاست خشک — از پل خواجو تا کویر، رودخانهای که سیاست بلعید
✏️ زایندهرود فقط یک رودخانه نبود؛ شریان حیات یک شهر، حافظهی تاریخی یک ملت و تپش فرهنگی اصفهان بود. حالا سالهاست که آن تپش خاموش شده است. جایی که روزی صدای آب در زیر پل خواجو میپیچید، امروز صدای خشخش خاک و ناامیدی میآید. زایندهرود خشک شد، نه بهخاطر آسمان، بلکه بهخاطر تصمیمهایی که روی زمین گرفته شد — تصمیمهایی که آب را به گروگان سیاست، رانت و توسعهی بیفکر تبدیل کردند.
✏️ خشکی زایندهرود دلایل متعددی دارد، اما همگی به عملکرد حکمرانی جمهوری اسلامی بازمیگردند:
✏️ رودخانه از سرچشمههای زاگرس به کویر مرکزی و استانهای همجوار هدایت شد تا صنایع فولاد، معادن و پروژههای پرمصرف آب را سیراب کنند، بدون اینکه بررسی شود چه میزان از جریان طبیعی رود باقی میماند.
✏️ سدهای متعدد در بالادست رودخانه حجم آب را کنترل و کاهش دادهاند، جریان طبیعی اکوسیستم را قطع کرده و تالابها و رودخانههای فرعی را خشک کردهاند.
✏️ صنایع آببر در حوضه زایندهرود (مثل فولاد و پتروشیمی) بدون محدودیت و بدون بازچرخش آب فعالیت میکنند و کشاورزی سنتی و کمآب نیز قربانی تصمیمهای ناموزون سیاستی شده است.
✏️ دادههای دقیق منابع آب، برداشتها و حقآبهها شفاف نیست و هیچ نهاد پاسخگو یا مشارکتی وجود ندارد تا مدیریت پایدار رودخانه را تضمین کند.
✏️ بحران زایندهرود از آنجا آغاز شد که دولت، بدون فهم اقلیم، به مهندسی قدرت پرداخت. کشاورزان شرق اصفهان با وعدههای توخالی رها شدند و صنایع پرمصرف سیراب شدند. هر دولتی آمد، طرحی آورد، خط لولهای کشید و فاجعه را عمیقتر کرد. هیچکس نپرسید چگونه ممکن است رودی که از زاگرس تا کویر جاری بود، در طول چند دهه به خاک بنشیند؟
✏️ پشت این بحران، همان ذهنیت مرکزی و اقتدارگرایانهای ایستاده که طبیعت را نه پدیدهای زنده، بلکه موضوعی قابل فرمان میبیند. تصمیمها نه بر مبنای مطالعات حوضهای، بلکه بر اساس فشارهای سیاسی و سهمخواهیهای جناحی اتخاذ شدهاند. نهادهای نظامی و صنایع فولاد، منابع آبی را در اختیار گرفتند و کشاورزان و مردم محلی را در بیآبی رها کردند.
✏️ زایندهرود فقط از کمآبی نمیمیرد، از بیعدالتی میمیرد. خشکی این رود، نماد تبعیض ساختاری در حکمرانی ایران است؛ جایی که حقآبهداران واقعی، یعنی کشاورزان و مردم محلی، صدایشان شنیده نمیشود اما رانتخواران صنعتی سهمشان را از بودجه و آب تضمین میکنند.
✏️ راه نجات زایندهرود نه در دعاست، نه در لولهکشیهای جدید. نجات این رود، یعنی بازگشت به عقلانیت حوضهای، شفافیت دادهها، توقف پروژههای مخرب، و بازتوزیع عادلانهی حقآبهها. یعنی اینکه مردم، نه مقاطعهکاران، تصمیمگیرندگان اصلی آب باشند. زایندهرود فقط با بازگشت اعتماد و عدالت زنده میشود؛ نه با وعدههای دولتی، نه با پروژههای تبلیغاتی.
✏️ اصفهان هنوز میتواند دوباره زنده شود، اما تا وقتی آب ابزار قدرت است و نه حق مردم، زایندهرود جریان نخواهد داشت. این رودخانه آیینهای است از کل نظام مدیریتی ایران: اگر زایندهرود خشک است، حکمرانی خشک است و عقل و انصاف در بالادست جریان ندارد.
#حمیدآصفی
https://t.me/hamidasefichannel2
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
👍 86❤ 17👎 5👌 5🕊 1
بتن به جای باران: از رودخانه تا رانتخانه، سرگذشت آب در جمهوری اسلامی
✏️ در ایران امروز، آب دیگر مایع حیات نیست، قربانی سیاست است. جایی که قرار بود باران ببارد، بتن ریختهاند؛ و جایی که باید رودخانه جاری باشد، رانت جاری است. خشکسالی در تهران نه از آسمان که از اتاقهای تصمیمگیری شروع شده است. جمهوری اسلامی چنان به ساختوساز و کنترل وسواسی طبیعت دل بسته که زمین دیگر نفسی برای زیستن ندارد. حالا، پایتختی که روزی نماد زندگی بود، زیر سایهی عطش، ورشکستگی یک مدل حکمرانی را فریاد میزند.
✏️ سؤال اساسی این است که در برابر بحران آب، چه میتوان کرد؟ این پرسش در ظاهر زیستمحیطی است، اما در عمق خود، سیاسیترین پرسش ایران معاصر است. بحران آب دیگر «مشکل طبیعی» نیست، بلکه «پروژهی ملی نجات» است. اگر از منظر اصولی، علمی و سیاسی نگاه کنیم، راه برونرفت در سه لایهی بههمپیوسته خلاصه میشود: اصلاح ساختار حکمرانی، تغییر مدل توسعه، و بازتعریف رابطهی مردم با طبیعت.
✏️ در جمهوری اسلامی، آب هم مانند سیاست، از بالا به پایین اداره میشود. تصمیمگیریها در وزارتخانهها و نهادهای غیرپاسخگو متمرکز شده و مردم، کشاورزان، دانشگاهها و شوراهای محلی هیچ سهمی در آن ندارند. در چنین سیستمی نه مسئولیت روشن است و نه شفافیت. خروج از این چرخه فقط با شکلگیری حکمرانی مشارکتی ممکن است؛ یعنی شفافسازی کامل دادههای منابع آب، حذف رانتهای نهادهای نظامی و صنایع آببر در مناطق خشک، و بازگرداندن اختیار تصمیمگیری به حوضههای آبریز. تا زمانی که تصمیم در تهران گرفته میشود اما تبعاتش در اصفهان و خوزستان حس میشود، هیچ سیاستی پایداری نخواهد داشت.
✏️ جمهوری اسلامی توسعه را با بتن اشتباه گرفته است. دههها سدسازی، انتقال بینحوضهای و پروژههای بیضابطه، کشور را از مدار تعادل خارج کرده است. هیچ کشوری در خاورمیانه به اندازه ایران منابع آبیاش را قربانی جاهطلبی مهندسی نکرده. نجات آب، یعنی توقف فوری سدسازیهای جدید، بازنگری در سیاست انتقال آب، احیای تالابها و رودخانهها، و تغییر الگوی کشاورزی از محصولمحور به اقلیممحور. توسعهی پایدار یعنی کنار گذاشتن صنایع آببر در کویر و روی آوردن به انرژیهای تجدیدپذیر و صنایع کمآببر.
✏️ در منطق حاکم بر جمهوری اسلامی، آب «دارایی دولت» است، نه «حق مردم». همین منطق، مسئولیت را از تصمیمگیران سلب کرده و مردم را از مشارکت کنار گذاشته است. باید این نگاه معکوس شود: مردم باید شریک در تصمیمگیری باشند، نه تماشاگر سیاستهای شکستخورده. آموزش عمومی، تقویت انجمنهای محلی، و تبدیل سیاست آبی از «امنیتی» به «اجتماعی» پیششرطهای حیاتی این بازتعریفاند. جامعهای که در مصرف مسئولانه و در نظارت بر منابع طبیعی مشارکت نکند، محکوم به تکرار بحران است.
✏️ ایران خشک نیست؛ حکمرانیاش بیرمق است. ما هنوز میتوانیم منابع آب را احیا کنیم، اگر بهجای شعار، با دانش، شفافیت و توزیع قدرت پیش برویم. اما این تنها زمانی ممکن است که بپذیریم بحران آب، نتیجهی سیاستی است که خود را از عقل، علم و مردم محروم کرده است. نجات ایران از خشکسالی، پیش از هر چیز، یعنی گذار از این مدل حکمرانی — مدلی که طبیعت را نه میفهمد، نه دوست دارد، و نه به آن گوش میدهد.
#حمیدآصفی
https://t.me/hamidasefichannel2
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
👏 67❤ 26👍 14👌 4👎 1
🎥 گفتوگویی داغ، صریح و در عین حال تلخ درباره بحران ایران و سایهی صلح و جنگ در خاورمیانه
در این برنامه از تلویزیون مکریان، «حمید آصفی» تحلیلگر مسائل سیاسی، با نگاهی متفاوت و بیپرده، به دو روند همزمان میپردازد:
از یکسو، فعال شدن مکانیسم ماشه که دیگر فقط یک واژه دیپلماتیک نیست، بلکه سیلی حقوقی و اقتصادی است که میتواند ساختار قدرت را در تهران دچار تزلزل کند؛
و از سوی دیگر، توافق میان حماس و اسرائیل و پذیرش طرح صلح ترامپ که میتواند معادلات ژئوپلیتیک منطقه و بنیان ایدئولوژیک جمهوری اسلامی را دگرگون سازد.
او توضیح میدهد چگونه این دو رخداد، به شیوهای متضاد اما همزمان، تهران را در تنگنایی تازه قرار دادهاند: از واکنشهای پشت پرده حاکمیت تا فرصتهای از دست رفته مردم، از طنز تلخ سیاست خارجی ایران تا بهای سنگین لجاجت ایدئولوژیک — همه در این گفتوگوی پرتنش و شنیدنی فاش میشود.
آصفی نشان میدهد چگونه چرا سیاست خارجی ایران اکنون ناگزیر است میان تداوم تقابل و پذیرش تغییر یکی را برگزیند.
📺 در این گفتوگو، حمید آصفی از لحظهای سخن میگوید که ایران و مردمش با تأثیر همزمان فشارهای داخلی و منطقهای روبهرو هستند
https://youtu.be/kAlNd_Ufg2s?si=EbdVEOqs0biGM4RJ
👍 64❤ 25👎 4👌 1
توافق غزه، آخرین فرصت تهران برای بازگشت به دیپلماسی؛ پنجرهای که شاید دیگر باز نشود
✏️ در پی اعلام رسمیِ توافقِ مرحلهٔ اول میان حماس و اسرائیل، پنجرهای دیپلماتیک بر منطقه باز شده است که تهران نمیتواند آن را نادیده بگیرد. تحولی که اگر بهدرستی مدیریت شود، میتواند الگوی اختلاف را از میدان جنگ به میز مذاکره منتقل کند.
✏️ این لحظه برای جمهوری اسلامی دو معنای همزمان دارد: از یکسو شکست نمادین در ستونهای راهبردیاش، و از سوی دیگر فرصتی تاریخی برای خروج از انزوا و بازیابی ظرفیتهای ملی. پیام روشن است: ایدئولوژی محض و نیابتیمحوری دیگر تضمینکنندهٔ نفوذ نیست.
✏️ اما همین واقعیت بیرونی، در صورتِ بهکارگیری عقلانی و سریع از سوی تهران، میتواند به دروازهٔ نجات تبدیل شود. مسیر عملی برای استفاده از این فرصت، روشن و در دسترس است: پذیرش واقعیت میدانی و بازتعریف اهداف. حاکمیت باید بهصراحت اعلام کند که هدف اصلی ایران، حفظ موجودیت ملی، بازسازی اقتصاد و تضمین امنیت کشور است — نه تداوم حضور در میدانهای نیابتی. این شفافسازی نخستین گام برای ورود به هر نوع گفتوگوی جدی است. پایان میلیشیاسازی و خروج از جنگهای نیابتی، نه ضعف، بلکه بازگشت به عقلانیت است.
✏️ در کنار این بازتعریف، استفاده از میانجیگران منطقهای و بینالمللی ضرورتی اجتنابناپذیر است. قطر، ترکیه و مصر اکنون در کانون تحولات منطقه قرار دارند و دولت ترامپ نیز بهصورت فعال در صحنه بازگشته است. ایران میتواند از همین کانالها برای شکلدهی به یک مسیر گفتوگو با غرب بهره بگیرد — مسیری واقعگرایانه که بهجای تهدید، بر تعامل و منافع متقابل استوار باشد.
✏️ همزمان با هر تلاش دیپلماتیک، بازسازی پیوند اجتماعی و اعتماد داخلی شرط بقاست. هیچ دیپلماسی پایداری بدون پشتوانهٔ اجتماعی دوام ندارد. مذاکرات خارجی تنها زمانی معنا پیدا میکند که حکومت در داخل، مشروعیت و اعتماد عمومی را ترمیم کند. کاهش فشارهای امنیتی، توجه به معیشت مردم و شفافیت در تصمیمگیریها، پایهٔ هر مصالحهٔ پایدار است.
✏️ اکنون نه زمان تردید است و نه تعلل. فرصت کنونی از دل تحولات خارجی پدید آمده، نه از ارادهٔ داخلی؛ و همین امر مسئولیت تصمیمگیران را دوچندان میکند. استفاده از آن نیازمند شجاعت، انعطاف و درک لحظه است.
✏️ امتناع از بهرهگیری از این موقعیت، هزینههای اقتصادی و سیاسی سنگینی به همراه خواهد داشت. نقطهٔ حیاتی، شفافیت و پاسخگویی است: مردم باید بدانند چه توافقی در جریان است و چه منافعی برای کشور دارد. توافق بدون اطلاع و همراهی جامعه، نه دوام دارد و نه مشروعیت.
✏️ در نهایت، ایران میان دو انتخاب قرار دارد: یا از این پنجرهٔ دیپلماتیک برای بازتعریف سیاست خارجی و خروج از انزوا استفاده میکند — راهی که میتواند به احیای نقش ملی و کاهش فشارهای اقتصادی منجر شود — یا فرصت را از دست میدهد و هزینهٔ آن را در همهٔ ابعاد خواهد پرداخت.
✏️ تاریخ خاورمیانه به ندرت فرصتی دوبار پیش روی کشوری میگذارد. این بار نوبت تهران است که تصمیم بگیرد: آیا در مسیر عقلانیت گام برمیدارد، یا همچنان در اسارت ایدئولوژی باقی میماند.
#حمیدآصفی
https://t.me/hamidasefichannel2
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
👏 60👍 35❤ 31👎 7👌 5
پایان جنگ غزه و آغاز فصل جدید سیاست منطقهای؛ حذف تدریجی ایران از معادله
تحلیل سیاسی
بر اساس خبرهای رسمی منتشرشده از دوحه، قاهره و واشنگتن، توافق میان حماس و اسرائیل برای پایان جنگ و مبادله گروگانها قطعی شده است. حماس در بیانیهای رسمی ضمن تأیید توافق، از تلاشهای میانجیگران در قطر، ترکیه و مصر قدردانی کرده و حتی از نقش دونالد ترامپ در تسهیل این روند تشکر نموده است. در پی این بیانیه، نخستوزیر قطر و ترامپ هر دو اعلام کردند که «مرحلهٔ اول اجرای توافق» به امضا رسیده و شامل آتشبس، آزادی بازداشتشدگان اسرائیلی و زندانیان فلسطینی، و ورود کمکهای انسانی به غزه است.
این تحولات فقط یک آتشبس ساده نیست؛ بازتاب تغییر موازنهٔ سیاسی در خاورمیانه است. برای نخستینبار از زمان آغاز جنگ غزه، تمام تصمیمگیریها از محورهایی عبور کرده که جمهوری اسلامی ایران هیچ نقشی در آن ندارد. قطر، ترکیه و مصر بهعنوان سه دولت عملگرا، جای بازیگران ایدئولوژیک را گرفتهاند و پروندهای که سالها در روایت رسمی تهران «نماد مقاومت» معرفی میشد، اکنون در دست دیپلماسی عملگرای عربی است.
بیانیهٔ حماس و تقدیر از ترامپ، بهروشنی نشان میدهد که این گروه در حال تغییر موقعیت خود از «بازوی مقاومت» به «بازیگر سیاسیِ منطقهای» است. حماس امروز نه از موضع تقابل مطلق، بلکه از موضع واقعگرایی وارد مذاکره شده است. جنگ ۲۰۲۳ عملاً نشان داد که ظرفیت نظامی و انسانی غزه برای ادامهٔ مقاومت کلاسیک از بین رفته است و تنها راه بقا، مذاکره و تنظیم مجدد رابطه با جهان عرب و غرب است.
در همین چارچوب، بازگشت دونالد ترامپ بهعنوان چهرهٔ محوری میانجیگری در منطقه نیز معنادار است. او با استفاده از شبکهٔ روابط عربی که از دوران «توافق ابراهیم» پایهگذاری شده بود، خود را دوباره بهعنوان میانجیِ مؤثر معرفی کرده است. وقتی حماس از او بهعنوان تسهیلگر روند صلح تشکر میکند، این در واقع پذیرش این واقعیت است که واشنگتن (بهویژه در دوران ترامپ) همچنان مرکز ثقل تصمیمسازی در خاورمیانه است.
از دید اسرائیل نیز، این توافق یک دستاورد سیاسی محسوب میشود. دولت نتانیاهو که در داخل با بحران مشروعیت و فشار افکار عمومی روبهرو بود، اکنون میتواند بازگشت گروگانها و توقف جنگ را بهعنوان پیروزی تبلیغ کند. مهمتر از آن، اسرائیل توانست بدون امتیاز دادن سیاسی به جمهوری اسلامی یا گروههای نیابتیاش، بحران غزه را وارد فاز دیپلماتیک کند.
نقش قطر در این روند، تثبیت جایگاهش بهعنوان مرکز دیپلماسی بحران در خاورمیانه است. دوحه از سالها پیش، با سرمایهگذاری روی گفتوگو با تمام طرفها، توانسته خود را به بازیگری تبدیل کند که هم آمریکا و اسرائیل با آن کار میکنند، هم حماس و طالبان. اکنون، این توافق مشروعیت این نقش را تثبیت کرده است. ترکیه و مصر نیز در هماهنگی با قطر، در حال بازسازی نقش دولتهای منطقهایاند، نقشی که در دوران اوج محور مقاومت، عملاً از آنها گرفته شده بود.
در مقابل، ایران از این روند بهطور کامل حذف شده است. هیچ اشارهای در بیانیهها به نقش تهران نشده و هیچ کانال رسمی یا غیررسمی از سوی جمهوری اسلامی در این فرآیند دیده نمیشود. برای حکومتی که سالها خود را «حامی اصلی مقاومت» معرفی میکرد، این حذف، معنایی جز کاهش نفوذ منطقهای ندارد. حماس اکنون بهصورت رسمی در کنار میانجیگران عرب و تحت نظارت ایالات متحده عمل میکند؛ یعنی از خط سیاسی ایران فاصله گرفته است.
از منظر ژئوپولیتیک، این تحولات بیانگر گذار خاورمیانه از دورهٔ جنگهای نیابتی به دورهٔ جدیدی از دیپلماسی دولتمحور است. محورهای ایدئولوژیک جای خود را به شبکههای عملگرایانه دادهاند. در چنین وضعیتی، ابزارهای سنتی جمهوری اسلامی—از شعار مقاومت تا اتکا به گروههای نیابتی—دیگر کارکرد پیشین را ندارند.
بهعبارت دقیقتر، مسأله دیگر صرفاً پایان جنگ غزه نیست، بلکه پایان یک الگوی سیاست خارجی است: الگویی که در آن تهران میکوشید از بحرانهای منطقهای برای کسب نفوذ و مشروعیت استفاده کند. اکنون همان بحرانها بدون نقش ایران در حال حل شدناند.
نتیجه روشن است: خاورمیانه به سمت نظم جدیدی حرکت میکند که در آن قدرت، نه از ایدئولوژی بلکه از توان میانجیگری، ظرفیت اقتصادی و هماهنگی با محورهای جهانی بهدست میآید. توافق امروز غزه، سندی است از افول نفوذ تهران و بازگشت بازی دولتهای منطقهای.
در یک جمله: آنچه در بیانیههای دوحه و قاهره ثبت شد، فقط پایان یک جنگ نبود، بلکه پایان دورهای از نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه بود.
#حمیدآصفی
https://t.me/hamidasefichannel2
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
❤ 93👍 69👌 10👎 6👏 6
زن، زندگی، آزادی و پایان حجاب اجباری: ایران بر لبهی یک انقلاب بیسروصدا
حمید آصفی
ایران امروز در نقطهای تاریخی ایستاده است، جایی که حجاب و بیحجابی دیگر فقط یک انتخاب فردی نیست، بلکه سلاحی در دست سیاست و ابزاری برای قدرت شده بود. اما جنبش پرشور «زن، زندگی، آزادی» نشان داد که حتی ظاهریترین قوانین، وقتی به مخالفت جمعی برمیخورند، فرو میریزند.
حاکمیت امروز در مواجهه با این خروش چه میاندیشد؟ آیا پایان رسمی اجرای قانون حجاب اجباری، تنها نمایش مدیریتی است تا زمان بخرد، یا نشانهای واقعی از تغییر است؟ آیا میتواند، میخواهد، یا حتی اجازه میدهد ایران دوباره ایران شود؟ آیا ما شاهد تولدی تازه هستیم؛ تولدی که در آن مردم حاکم بر سرنوشت خود باشند، نه بردهی سیاستهای حاکمیت؟
اگر اکنون زنان میتوانند بر کالبد خود حق حاکمیت داشته باشند، آیا این آغاز پذیرش حق حاکمیت جمعی بر کالبد سیاسی ایران نیست؟ آیا پایان نظامی که حجاب را پوششی برای کنترل و شهربندی قرار داده بود، به معنای پایان آن نظام است؟ آیا این پایان میتواند نقطهی آغاز جمهوری اسلامی دیگر، نظام شهروندی واقعی و آزادیهای بنیادین باشد؟
امروز کسانی که خواهان برابری حقوقی زنان و مردان هستند، باید کجا بایستند؟ تنها ایستادن کنار قانون کافی است، یا باید جسورانهتر پیش رفت و خواهان برچیدن آن شد؟ خواهان نوسازی مناسبات اجتماعی، خواهان آیندهای که دیگر ظلم و اجبار پشت چهرهی مقدس قوانین پنهان نماند؟
این پرسشها فقط پرسش نیستند؛ اینها نقشهی راهاند. نقشهای که جنبش «زن، زندگی، آزادی» با هر گام و فریاد خود ترسیم کرده است. شما هم میتوانید بخشی از این جریان باشید، جریانی که راه میبرد و نه راه برده میشود.
اگر میخواهید معماهای پشت پردهی حاکمیت و سیاست ایران را کشف کنید، اگر میخواهید صدای تحلیلهای جسورانه و نو را بشنوید و با جریان حرکت کنید، این فرصت را از دست ندهید. سریع وارد کانال شوید و گوش بسپارید:
https://youtu.be/88SDxWkEqAQ?si=zGzj7SC2Vs10iAtp
👍 59❤ 25👎 5👌 4
🌐 شرق به ما لبخند میزند؛ چین در حیفا سرمایهگذاری میکند، نه در تهران
✏️ در تمام سالهایی که رسانههای حکومتی از «چرخش به شرق» و «پناه بردن به چین و روسیه» دم زدند، واقعیت اقتصاد ایران مسیر دیگری را رفت. نه روسیه ناجی بود و نه چین پناهگاه. تنها خیال خامی بود برای فرار از گفتوگو با غرب و گریز از واقعیت فروپاشی درونی.
✏️ بنا بر آمار رسمی وزارت بازرگانی چین، کل سرمایهگذاری مستقیم پکن در ایران از سال ۲۰۰۷ تا امروز تنها حدود ۳.۹ میلیارد دلار بوده است؛ رقمی که در برابر ۲۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری چین در اسرائیل چیزی جز طنز تلخ نیست. همان کشوری که جمهوری اسلامی آن را شریک استراتژیک مینامد، در خاک دشمن قسمخوردهاش دهها برابر بیشتر سرمایهگذاری کرده است.
✏️ در همان حال، چین سالانه دهها میلیارد دلار در امارات و عربستان تزریق کرده و حتی در دورهی تحریمهای شدید، روابط اقتصادی خود با تهران را کاهش داده تا منافعش در غرب و خاورمیانهی عربی آسیب نبیند. این همان شرق رویایی است که تهران در تبلیغاتش از آن به عنوان جبهه مقاومت اقتصادی یاد میکند.
✏️ روسیه نیز سالانه تنها حدود یک میلیارد دلار با ایران تجارت دارد؛ رقمی که برای اقتصادی به وسعت روسیه، تقریباً هیچ است. در مقابل، همین روسیه با بیش از دو میلیون مهاجر یهودی روستبار در اسرائیل، روابط پنهان اما حیاتی با تلآویو دارد و در هیچ جنگی کنار ایران نایستاده است. در جنگ دوازدهروزه هم که شعارهای ضداسرائیلی تهران به اوج رسید، مسکو سکوت کرد، چون منافع واقعیاش در جای دیگری است.
✏️ و اما امارات؛ همان کشوری که حکومت ایران در سخنرانیهایش آن را دستنشانده غرب میخواند، سالانه بیش از ۹ میلیارد دلار با ایران تجارت دارد. اگر روزی ابوظبی تصمیم بگیرد ایران را تحریم کند، اثرش ده برابر سنگینتر از تحریمهای روسیه خواهد بود. این واقعیت ساده، اما تحقیرکننده، نشان میدهد که ایران در اقتصاد منطقهای خود نیز اسیر توهمات سیاسی خویش است.
✏️ واقعیت روشن است: شرق تنها تا جایی با جمهوری اسلامی همراه است که از انزوای آن سود ببرد. چین نفت را ارزان میخرد، روسیه از تحریمهای ایران سوخت ارزان و مسیر جایگزین میگیرد، و امارات از شکاف تحریمها درآمد میلیاردی دارد. هیچکدامشان متحد نیستند، همهشان معاملهگرند.
✏️ تنها زمانی که ایران به یک توافق جامع و همهجانبه با آمریکا برسد، میتواند بر شرق فشار بیاورد و امتیاز بگیرد؛ نه برعکس. در غیر این صورت، شرق هم مانند غرب، ایران را نه شریک که فرصت میبیند؛ فرصتی برای امتیازگیری، بدون هیچ مسئولیت یا تعهد واقعی.
✏️ در جهانی که همه با همه تجارت میکنند، جمهوری اسلامی همچنان در توهمی کودکانه از نگاه به شرق خواب نجات میبیند. اما بیداری نزدیک است، و آن روز، واقعیت حسابهای بانکی و تراز بازرگانی، از هر بیانیهای رساتر خواهد بود.
#حمیدآصفی
https://t.me/hamidasefichannel2
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
👍 80❤ 26👌 7👏 3👎 1
چپِ زندگی، نه چپِ شعار | بازتعریف عدالت در عصر توسعه و کرامت
✏️ چپ در ایران اگر بخواهد زنده بماند، راهی جز تولد دوباره از دل زندگی ندارد؛ از دل تجربهی مردم، نه از دل کتابها. چپی که هنوز درگیر تکرار مفاهیم قرن گذشته است، نه تنها به رهایی انسان نمیاندیشد، بلکه خود به نوعی قید بدل شده است. در جهانی که فقر، تبعیض و نابرابری چهرههای تازه یافتهاند، چپ نو میتواند معنای عدالت را بازنویسی کند؛ نه بهعنوان رؤیا، بلکه بهعنوان ضرورتِ زندگی.
✏️ جامعهی امروز ایران دیگر به ایدئولوژی گوش نمیدهد، به تجربه نگاه میکند. مردم در سکوت، در زیستن روزمره، در حال ساختن اندیشهای تازهاند. عدالت برای این نسل نه شعار است، نه ابزار قدرت؛ بلکه حق زیستن در کرامت، نان و آزادی است. چپ نو میتواند از همین سه محور شروع کند — نه از نظریهی دولت، بلکه از واقعیت خانه، خیابان و کارگاه.
✏️ آنتونیو گرامشی زمانی نوشت: «انقلاب پیش از آنکه در خیابانها رخ دهد، در زبان مردم اتفاق میافتد.» در ایران امروز، همین اتفاق در حال وقوع است. مردم آرامآرام زبان تازهای برای عدالت میسازند — زبانی نه از جنس ایدئولوژی، بلکه از جنس زیستن. سیاست واقعی از بازسازی معنا از پایین آغاز میشود، از شکلگیری وجدان جمعی که با آگاهی پیش میرود.
✏️ چپ نو میتواند توسعه را دشمن عدالت نداند، اگر عدالت خود بخشی از توسعه باشد. دیوید هاروی در تحلیل «عدالت فضایی» میگوید سرمایه حتی فضا را در خدمت سود میگیرد؛ و اگر چپ از زندگی واقعی حمایت نکند، شهرها و فضاهای عمومی به میدان انحصار بدل میشوند. در ایران امروز، عدالت یعنی بازپسگیری فضای زیستن از انحصار سیاست، بازار و ایدئولوژی.
✏️ چپ نو میتواند نشان دهد که توسعه انسانی و کرامت قابل جمع هستند؛ عدالت و آزادی لازم نیست در مقابل یکدیگر قرار گیرند. رزا لوکزامبورگ هشدار داده بود: «آزادی فقط برای کسانی معنا ندارد که با تو همنظرند، بلکه برای هرکس که متفاوت میاندیشد.» این یادآوری، راهنمای چپ نو در ایران است: آزادی بخشی از عدالت است، نه در برابر آن.
✏️ چپ نو بهتر است زبان خود را از مردم بیاموزد؛ از معلمی که از نان و کرامت سخن میگوید، از کارگری که برای زندگی عادلانه تلاش میکند، از زنی که در برابر بیعدالتی جنسیتی ایستاده است، از جوانی که در مهاجرت ناخواسته به دنبال راه تازه است. اینها صاحبان واقعی گفتمان عدالتاند. چپ نو بیشتر شنونده باشد، تا واعظ.
✏️ عدالت اجتماعی امروز تنها در مفاهیم اقتصادی خلاصه نمیشود. عدالت در ایران امروز، عدالت در زیستن است — در آموزش، بهداشت، امنیت، کرامت شغلی و حق اعتراض. چپ نو میتواند با تمرکز بر این نابرابریها سخن بگوید، نه صرفاً دربارهی تضاد طبقاتی؛ زیرا تضاد امروز تنها طبقاتی نیست، بلکه زیستی است: تضاد میان انسان و شرایطی که حق زیستن را از او سلب کرده است.
✏️ چپ نو نه ضد مذهب است و نه اسیر آن؛ حافظ آزادی وجدان است. نه علیه بازار، نه در خدمت آن؛ بلکه مدافع انسان در برابر بازار است. دولت را به پاسخگویی وادار میکند، نه خود بدل به دولت میشود. این چپ، چپِ زندگی است، نه چپِ قدرت.
✏️ در ایران امروز، هر نیرویی که بخواهد عدالت را احیا کند، میتواند از دو دام بگریزد: رادیکالیسم بیریشه و لیبرالیسم بیدرک. اولی میخواهد همهچیز را ویران کند تا آرمانشهر بسازد؛ دومی میخواهد وضع موجود را جاودانه کند و نامش را اصلاح بگذارد. چپ نو، واقعاً نو، راه سومی پیش روی خود دارد: بازسازی زندگی از پایین به بالا، از محله به شهر، از مدرسه به دولت.
✏️ در ایران امروز بیش از هر زمان، به چپی نیاز است که اخلاقی، انسانی و توسعهخواه باشد. چپی که بداند فقر تنها عدد در بودجه نیست، تحقیر است؛ تبعیض تنها ساختار نیست، زخم است؛ عدالت تنها وعده نیست، کیفیت زیستن است.
✏️ چپ آینده در این سرزمین، جایی آغاز میشود که شعارها خاموش میشوند و زندگی سخن میگوید. این چپ، نه وعدهی رهایی است، نه تکرار آرمانها؛ بلکه دعوتی است به بازاندیشی در خودمان، در جامعه، و در معنای زیستن در سرزمینی که هنوز عدالت، نان و آزادی سه واژهی ناتماماند.
#حمیدآصفی
https://t.me/hamidasefichannel2
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
👍 72❤ 38👌 5👏 4👎 2
🟢 پایان عصر ایمان سیاسی؛ آغاز سیاست زندگی
🔵 جبهه از خیابان میآید، نه از بیانیه
🟠 از مرگ ایده تا تولد جبهه: ایران در آستانهی بازسازی نرم
✏️ در این سرزمین، ما همیشه پیش از آنکه «زندگی کنیم»، ایدئولوژی ساختهایم. پیش از آنکه «حق زیستن» را بفهمیم، «نظم فکری» برای زیستن طراحی کردهایم و درست همانجا زندگی از معنا تهی شده است. از فردای انقلاب ۵۷، دهها جبهه، حزب و شورا در ایران شکل گرفتند، اما هیچیک ماندگار نماند، چون پیش از آنکه در زبان مردم ریشه بگیرند، در رقابت ایدهها غرق شدند.
✏️ ایدئولوژی در ذات خود دشمن زندگی نیست، اما وقتی بر فراز زندگی مینشیند و به جای آن تصمیم میگیرد، از مسیر اصلیاش جدا میشود. ایدئولوژی زمانی معنا دارد که در خدمت انسان باشد، نه بالعکس. آنچه امروز در ایران رو به پایان است، نه صرفاً یک ایدئولوژی خاص، بلکه شیوهای از زیستن زیر سایهی ایدئولوژی است. جامعه از درون دیگر آن زبان رسمی را نمیفهمد و نمیپذیرد. این همان لحظهای است که در تاریخ کشورهایی چون اتحاد شوروی رخ داد: زمانی که «باور» مرد، اما نظام هنوز ایستاده بود.
✏️ منظور از پایان ایدئولوژی، حذف اندیشه یا بیبرنامگی نیست. برعکس، معنایش بازگشت اندیشه به سرچشمهی طبیعی خود است؛ به «زندگی». حق زیستن، نه یک شعار تازه و نه ایدهای بورژوایی، بلکه فشردهی همهی آرمانهایی است که بشر در طول تاریخ برای آن جنگیده است — از عدالت تا آزادی، از کار تا کرامت.
✏️ حق زیستن یعنی بازگرداندن انسان به مرکز معنا. هیچ حکومتی، هیچ نظامی، هیچ ایدئولوژیای حق ندارد برای انسان تصمیم بگیرد که چگونه زندگی کند، بیندیشد، عشق بورزد یا اعتراض کند. هر ایدئولوژیای که این حق را سلب کند، هرچقدر هم خود را مقدس بداند، در نهایت به ایدئولوژی مرگ بدل میشود.
✏️ برخی میپرسند مگر کدام ایدئولوژی، حق زیستن را نفی کرده است؟ پاسخ ساده است: آنکه آن را شرطی کرده است. هرجا که انسان باید برای زیستن «شرط» بپذیرد — ایمان، تبعیت، یا سکوت — همانجا حق زیستن محدود شده است. در هر نظامی، از سرمایهداری تا سوسیالیسم، از چپ تا راست، «حق زیستن» به شیوهای خاص تعریف شده است، اما امروز آن شیوههای قدیمی دیگر پاسخگو نیستند. جامعه ایران نه دنبال نفی ایده است، نه دچار بیفکری؛ بلکه در حال تجربهی نوعی بیداری تازه است.
✏️ نسلی که زیر فشار زیستن به بلوغ رسیده، نمیخواهد ایدئولوژی تازهای جایگزین کند؛ میخواهد زندگی را از اسارت ایدئولوژیها آزاد کند. اگر این نسل پرچمی ندارد، از بیفکری نیست، از تجربهی سرکوب است. جنبشهای خودجوش نه از ضعف، بلکه از آنروست که هیچ زبان رسمیای قادر به بیان درد و خواست آنها نشده است. آنچه امروز در جنبش معلمان و کارگران دیده میشود، تنها اعتراض به فقر نیست؛ بازیابی کرامت است. آنها با زبان سادهی زندگی سخن میگویند، زبانی که هیچ حزب و گروهی تا امروز ترجمهاش نکرده است.
✏️ جامعه ایران از مرحله «جنبشهای ایدئولوژیک» عبور کرده و وارد دوره «جنبشهای زیستی» شده است — جنبشهایی که بر محور نان، کرامت، امنیت و آزادی میچرخند. اینها همان بذرهای جبههی آیندهاند. جبههی واقعی نه در جلسات نخبگان، بلکه در تجربهی زیستهی مردم شکل میگیرد. همانگونه که در بهار معلمان و خیزش کارگران، مردم بدون دستور حزبی، زبان مشترک ساختند. آنها از «نجات ایدئولوژی» حرف نمیزنند، از نجات زندگی میگویند.
✏️ در چنین فضایی، نیروهای سیاسی اگر میخواهند به آینده وصل شوند، باید از خود جامعه بیاموزند. مردم امروز نه از کتابها، که از واقعیت زندگی خود آموختهاند که کدام وعده دروغ است و کدام تغییر واقعی. در چنین شرایطی، جبههای که از بالا ساخته شود، محکوم به فروپاشی است؛ اما جبههای که از پایین برخیزد، با سقوط یک حزب یا یک رهبر از بین نمیرود.
#حمیدآصفی
https://t.me/hamidasefichannel2
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
👍 63❤ 21👏 4👌 4👎 2
هیچ جبههای در کشور خسته تولد نمیشود، مگر وقتی ایدئولوژی میمیرد و زندگی حزب تازهای میسازد
✏️ در سیاست ایران، بسیاری هنوز میپندارند میتوان با ارادهی سیاسی یا بیانیهی مشترک، جبههای مردمی ساخت. اما واقعیت این است که در جهان مدرن، جبهه نه محصول تصمیم نخبگان که نتیجهی یک فرآیند اجتماعی است. جبهه از دل بحران مشروعیت و در بستر زبانی مشترک میان مردم و نیروها زاده میشود، نه از جلسات و شوراهای حزبی. تا زمانی که در جامعه، گفتمان غالب از «نجات ایدئولوژی» به «حق زیستن» تغییر نکند، هیچ جبههای پایدار نخواهد ماند.
✏️ ایران امروز در آستانهی پایان ایدئولوژی حکومتی است، نه آغاز ائتلافهای کلاسیک. سخن از جبههی واحد، زمانی معنا دارد که زبان سیاسی جامعه به سطح گفتوگوی ملی رسیده باشد؛ هنوز نرسیده است.
✏️ من از تجربهی اتحاد جماهیر شوروی یاد کردهام، نه برای تطهیر یا تخریب چپ یا راست، بلکه برای یادآوری یک قاعدهی تاریخی: هر ایدئولوژی پیش از فروپاشی سیاسی، دچار مرگ معنایی میشود. در شوروی، حکومت سالها پس از آن فروپاشید که گفتمانش از درون تهی شده بود. جامعه دیگر باور نداشت، اما هنوز در ظاهر میزیست. ایران نیز وارد همان مرحله شده است؛ مرحلهی مرگ ایدئولوژی پیش از فروپاشی ساختار. این به معنای تشویق به انفعال نیست؛ بلکه هشداری است که اگر نیروهای اجتماعی نتوانند این «لحظهی خلأ» را درک کنند، تغییر به جای آنکه زادهی آگاهی باشد، زادهی تصادف میشود.
✏️ ترکیب نیروهایی مانند ملیگرایان، اصلاحطلبان مستقل، دموکراتها و سوسیالیستها در نگاه اول زیباست، اما در واقعیت امروز ایران فاقد اشتراک معنایی است. مسئله این نیست که چنین نیروهایی نباید با هم کار کنند، بلکه این است که هنوز زبان زندگی مردم میان آنها مشترک نشده است. وقتی اصلاحطلب هنوز در چارچوب قانون اساسی میاندیشد، ملیگرا دغدغهی تمامیت ارضی دارد، دموکرات به آزادیهای مدنی میاندیشد و سوسیالیست از عدالت طبقاتی میگوید — جبههای واقعی تنها زمانی ممکن است که «زندگی» به عنوان ارزش پایه، همه را در یک میدان قرار دهد.
✏️ جامعهی امروز ایران در حال بازسازی خود بر محور زندگی است، نه ایدئولوژی. این نقطهی آغاز هر جبههی آینده است. جبهه از خیابان به نهاد میرسد، نه برعکس.
✏️ این نسل، بیآنکه پرچمی داشته باشد، کشور را از درون بازسازی میکند. این جمله نه نفی سازمان و رهبری، بلکه اشاره به نوعی رهبری نامرئی اجتماعی دارد. رهبری در دوران پساآیدئولوژیک الزاماً چهرهمحور نیست. جنبش مهسا هرچند در ظاهر بیرهبر بود، اما از وجدان جمعی هدایت میشد. آنچه آن را ناکام کرد، نه فقدان رهبر، بلکه نبودِ بستر سیاسی برای استمرار بود؛ یعنی همان گفتمان مشترکی که بتواند انرژی خیابان را به نهاد بدل کند. هیچ خیابانی، تا زمانی که زبان خود را در عرصهی سیاسی نیابد، به قدرت تبدیل نمیشود. اما از دل همان خیابانهاست که نسل تازهای از رهبران و نهادهای مدنی زاده میشود. این قانون تحول اجتماعی است، نه توهم رمانتیک.
✏️ بهار عربی نیز مؤید همین واقعیت بود. جنبشهایی که بر پایهی خشم و بیبرنامگی شکل میگیرند، به محض فروکش کردن هیجان، یا به استبداد تازه میرسند یا به بنبست. اما تفاوت ایران با تونس و مصر در این است که جامعهی ایران، پس از چهار دهه تجربهی ایدئولوژیک، دیگر به دنبال هیجان نیست، به دنبال زندگی است. این جامعه، برخلاف بسیاری از جوامع منطقه، از درون در حال تغییر نرمافزاری است: در سبک زیست، ایمان، اخلاق و زبان. وقتی مردم دیگر به زبان قدرت پاسخ نمیدهند، یعنی زمان ساختن زبان تازه فرا رسیده است — و آن زبان، پایهی هر جبههی آینده خواهد بود.
✏️ هیچ جبههای در کشور خسته تولد نمیشود، مگر وقتی ایدئولوژی میمیرد و زندگی حزب تازهای میسازد. تا وقتی جامعه هنوز در حال عبور از ایدئولوژی است، هر ائتلاف سیاسی پیش از موعد، به رقابت بر سر نمایندگی ملتی فرضی میانجامد. ما امروز در مرحلهی آمادهسازی روحی، اخلاقی و زبانی جامعهای هستیم که تازه دارد از چنبرهی تقدس عبور میکند. تشکیل جبهه، نه مقدمهی این عبور، بلکه نتیجهی آن است. وقتی ایدئولوژی بازنشسته شد و زندگی به محور بازگشت، آنگاه جبههی مردمی نه با اعلامیه، بلکه با ضرورت تاریخی زاده خواهد شد.
#حمیدآصفی
https://t.me/hamidasefichannel2
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
👍 83❤ 28👏 7🙏 3👌 3👎 1
وقتی ایدئولوژی حکومتی به بازنشستگی میرود و دهدرصدیها هنوز در صفاند
✍️ چیزی در درون نظام به لرزه افتاده است.
این لرزش نه از صدای توپخانهی معترضان، بلکه از اعتراف یکی از قدیمیترین وفاداران به نظم ایدئولوژیک برمیخیزد: وقتی کسی چون باهنر میگوید فقط ده درصد مردم «حزباللهی»اند، یعنی خود روایت رسمی دیگر باورپذیر نیست. این جمله، بیآنکه قصدش را داشته باشد، در حکم «گواهی فوت» گفتمان چهلسالهای است که میخواست از «انقلاب دائمی» یک سبک زندگی بسازد.
✍️ در حقیقت، حاکمیت امروز بر استخوانی از گذشته ایستاده که دیگر گوشت و خون اجتماعی ندارد.
از آن گفتمانِ پرشور و «امتساز» فقط پوستهای مانده است که در آن اقلیتی هنوز خیال میکنند مالک کشورند و اکثریتی در پی زندگی، نان و آیندهاند. این دو زبان دیگر به هم ترجمهپذیر نیستند: یکی هنوز در حال شعار دادن است و دیگری فقط میخواهد زنده بماند.
✍️ در چنین بزنگاهی، سخن باهنر نه یک هشدار سیاسی، بلکه بازتاب ناخودآگاه یک فروپاشی معنوی است.
او بیآنکه بداند، اعلام میکند که جمهوری ایدئولوژی به پایان رسیده است. از اینجا به بعد، هرچه هست، «جمهوری اضطرار» است: سرکوب برای بقا، قانونگذاری برای ترس، و تبلیغ برای انکار.
✍️ اما این پایان تنها در درون حاکمیت نیست. جامعه نیز دیگر به شیوهی پیشین زندگی نمیکند.
مردم نه شور انقلابی دارند، نه حتی اشتیاق مخالفتِ هیجانی. جامعه آرامآرام از ایدئولوژی عبور کرده و در حال بازسازی خود بر محور «زندگی» است. وقتی مردم میگویند میخواهند فقط زندگی کنند، این سخن سادهتر از آن است که فهمیده شود. این «زندگی» دیگر فقط زیستن فیزیولوژیک نیست؛ بازپسگیری کرامت، آرامش و اختیار است.
✍️ در همین بستر است که بحرانهایی چون قتل روحانیان، تنش بر سر حجاب یا بیاعتمادی به نهادهای دینی معنا پیدا میکند.
مسئله فقط «دین» یا «بیدینی» نیست. مسئله شکستن پیوندی است که چهل سال میان معیشت و معنویت، قدرت و قداست، بهزور ساخته شده بود. وقتی مردمی در بحران اقتصادی و تحقیر روزمره غوطهورند، هر نماد قدرت دینی برایشان نه «مقدس»، که یادآور نابرابری و ریا میشود. این واکنش اجتماعی، ولو در اقلیتهای خشمگین بروز کند، نشانهی گسست عمیق اخلاقی است.
✍️ از سوی دیگر، بازگشت افراطیون به صحنه، پس از شکست مذاکرات و انسداد امیدهای اقتصادی، نشانهی نوعی «حکومت در خلأ» است.
آنها از هر روزنهای برای بازتولید هیجان ایدئولوژیک بهره میگیرند: امروز حجاب، فردا موسیقی، پسفردا اینترنت. این سیاست «ضد آرامش» است، زیرا میداند تنها در ناامنی میتواند دوام آورد. تندروها نمیتوانند در فضای عقلانی نفس بکشند؛ آنان محتاج بحراناند، چون بدون دشمن، هویتشان فرو میریزد.
✍️ اما جامعه ایران امروز از جنس بحران نیست؛ از جنس خستگی است.
و خستگی، برخلاف خشونت، آرام اما بیرحمانه عمل میکند. هیچ نظامی در برابر جامعهای که تصمیم گرفته دیگر نجنگد، دوام نمیآورد. قدرت، زمانی میمیرد که مردم دیگر در بازی آن شرکت نکنند.
✍️ ما اکنون در مرحلهی «پایان اقتدار گفتاری» هستیم.
واژههایی چون جهاد، مقاومت، امربهمعروف، دیگر بارِ معنایی خود را از دست دادهاند. زبان رسمی به پوستهای تهی بدل شده که هر بار با تحکم بیشتری تکرار میشود، چون دیگر اثر نمیگذارد. این همان لحظهای است که تاریخ از درون فرو میریزد؛ نه با شورش، که با سکوت.
✍️ در این وضعیت، هر تلاشی برای بازسازی اقتدار بر پایهی اقلیت وفادار، تنها به شکاف بیشتر میانجامد.
جامعه دیگر با فرمان نمیچرخد. گفتمان تازهای در حال تولد است: گفتمان «زیستن در برابر دوام». مردم در برابر ایدئولوژی ایستادهاند، نه برای براندازی، بلکه برای بازپسگیری حقِ عادی بودن.
✍️ اگر از دور نگاه کنیم، این همان چیزی است که در همهی پایانهای ایدئولوژیک رخ داده است: از مسکو تا هاوانا.
نخست، وفاداران قدیمی به «واقعبینی» رو میآورند، بعد روشنفکران مذهبی از بحران مشروعیت میگویند، سپس تندروها میتازند، و در پایان، جامعه بیصدا تغییر میکند. ایران اکنون در مرحلهی سوم است. فریادهای افراطیون، صدای ترس از پایان است، نه قدرت.
✍️ آیندهی نزدیک نه در دست حزباللهیهاست، بلکه در دست نسلی است که دیگر نه میخواهد پیروز شود، نه شهید، بلکه میخواهد زندگی کند.
نسلی که میخواهد کار کند، عاشق شود، بخندد. این نسل، بیآنکه پرچمی داشته باشد، دارد کشور را از درون بازسازی میکند؛ نه در مجلس و مسجد، که در زیست روزمره.
#حمیدآصفی
https://t.me/hamidasefichannel2
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
👍 143❤ 53👏 15👌 7👎 4🙏 3
آتشبس در غزه، سکوت پیش از طوفان؟ | آیا اسرائیل و ایران در مسیر برخورد تازهای هستند؟
✏️ خاورمیانه بار دیگر در آستانه یک چرخش حساس قرار گرفته است. در حالیکه طرح صلح ترامپ میان حماس و اسرائیل در حال نهایی شدن است و گفتگوهای منطقهای حول آتشبس غزه جریان دارد، در سوی دیگر صحنه، سخنان تازهی نتانیاهو درباره «محور شرارت» و هشدار مستقیم او به جمهوری اسلامی، نشانهای از بازگشت سایهی بحران است. سؤال کلیدی این است: آیا تهران و تلآویو در مسیر یک برخورد تازه قرار گرفتهاند یا دستکم در کوتاهمدت تنش مهار خواهد شد؟
✏️ واقعیت این است که دو عامل متضاد، همزمان در حال اثرگذاریاند: از یک سو، فشارهای سیاسی و امنیتی در اسرائیل که نتانیاهو را وادار کرده موقتاً از ماجراجویی نظامی فاصله بگیرد؛ و از سوی دیگر، نگرانی عمیق از بازسازی برنامه هستهای ایران. تلآویو در ماههای اخیر نشان داده که هر نشانهای از بازگشت فعالیتهای حساس در نطنز، فردو یا اراک را بیدرنگ با واکنش میدانی پاسخ میدهد. حملات هدفمند به مراکز تحقیق و توسعه و عملیات سایبری گسترده علیه زیرساختهای ایران، همه پیام روشنی دارند: اسرائیل منتظر تصمیم «ترامپ» یا جامعه جهانی نمیماند تا دست به عمل نزند.
✏️ یک متغیر سیاسی مهم در داخل اسرائیل، احتمال درگیری مستقیم را در کوتاهمدت کاهش میدهد: انتخابات پارلمانی. دولت نتانیاهو که بهشدت درگیر پروندههای داخلی است، ترجیح میدهد قبل از آغاز هر عملیات تازه، دستکم پیروزی در غزه را به رأیدهندگان بفروشد. او به یک آرامش موقت نیاز دارد تا خود را در قامت «رهبر پیروز» معرفی کند، نه نخستوزیری که کشور را به جنگی تازه و پرهزینه کشانده است.
✏️ اما این تأخیر صلح نیست؛ صرفاً «وقفهای تاکتیکی» است. نقش تعیینکننده بعدی را تجربه «جنگ ۱۲ روزه» بازی میکند: این نبرد کوتاه اما شدید نشان داد که یک درگیری محدود میتواند هم انگیزهٔ کشاندن جنگ به دورهای بالاتر را ایجاد کند و هم — در شرایط دیگر — باعث شود طرفها برای حفظ دستاوردهای صوری عقبنشینی کنند. بنابراین همان پارامترِ پساجنگِ دوازدهروزه است که میتواند در آینده، بسته به محاسبات رهبران، درگیری را جلو بیندازد یا آن را به تعویق اندازد.
✏️ در هر صورت، مکانیزم تصمیمگیریِ اسرائیل حول یک اصل ساده میچرخد: هر نشانهٔ بازسازی یا پیشرفت در برنامهٔ هستهای ایران، بهسرعت به واکنش میدانی منجر خواهد شد. حتی اگر شبکههای اطلاعاتی اسرائیل در برخی لحظات کور یا ناکارآمد شوند و نتوانند با قطعیت تحرکات ایران را رصد کنند، احتمال اینکه تلآویو منتظر «اطمینان کامل» بماند پایین است؛ در بسیاری از موارد، همین «ابهام» کافی است تا حملهای پیشدستانه اجرا شود. به عبارت دیگر، «نبینم، عمل میکنم» هم ممکن است قاعدهٔ تصمیمگیری باشد.
✏️ نگاه اسرائیل امروز دیگر فقط به مراکز شناختهشدهای مانند نطنز یا فردو محدود نیست؛ تلآویو در حال رصد شبکهای از نقاط کوچکتر، مسیرهای تأمین و فعالیتهای پراکنده است که میتوانند در زمان کوتاهتری فعال شوند. از دید سرویسهای اطلاعاتی اسرائیل، تهدید در مقیاس نیست، در نیت است؛ هر نشانهای از بازگشت ایران به چرخه غنیسازی بهمنزلهٔ عبور از خط قرمز تلقی میشود.
✏️ در جمعبندی: جمهوری اسلامی در موقعیتی نیست که وارد یک جنگ پیشدستانه شود؛ اما در سوی مقابل، اسرائیل خود را در موضع آمادهباش دائمی میبیند و هر نشانهای از بازسازی برنامه هستهای ایران را تهدیدی حیاتی تلقی میکند. از همین رو، احتمال درگیری در کوتاهمدت پایین است، اما تعلیق آن شکننده است. اگر ایران کوچکترین گامی در مسیر بازسازی ظرفیتهای هستهای بردارد یا اسرائیل احساس کند در «تاریکی اطلاعاتی» قرار گرفته است، ممکن است عملیات پیشدستانهای رخ دهد — عملیاتی که میتواند سکوت شکنندهی پس از آتشبس غزه را به طوفان تازهای در خاورمیانه بدل کند.
#حمیدآصفی
https://t.me/hamidasefichannel2
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
❤ 68👍 51👌 3🙏 2👎 1👏 1🕊 1
پذیرش طرح ترامپ توسط حماس: آغاز صلح یا پایان نفوذ جمهوری اسلامی؟
✏️ جنبش حماس با پذیرش کامل طرح صلح ترامپ، پردهای تازه بر صحنه سیاست خاورمیانه کشیده است. این پذیرش تنها یک حرکت تاکتیکی نیست، بلکه میتواند آغاز یک دوران نوین در معادلات قدرت منطقه باشد. آتشبس، آزادی اسرا و واگذاری اداره غزه به نهادی تکنوکرات فلسطینی با حمایت عربی و اسلامی، عملاً معادلهای را رقم میزند که نه تنها مسیر غزه را تغییر میدهد، بلکه جمهوری اسلامی و پروژههایش در منطقه را به لرزه میاندازد.
✏️ نخستین پیامد این توافق، پایان یافتن بهانههای جنگی است که جبهههای مختلف از یمن تا لبنان را شعلهور نگاه داشته بود. حوثیها در یمن آشکارا گفتهاند که تا زمان جنگ غزه، به حملات علیه کشتیها در دریای سرخ ادامه خواهند داد. حالا با خاموش شدن جبهه غزه، دستاویز آنها نیز فرو میریزد. جبهه یمن میتواند از حالت درگیری مستقیم خارج شود و این یعنی یکی از مهمترین اهرمهای فشار جمهوری اسلامی در معادلات منطقهای عملاً بیاثر خواهد شد.
✏️ پذیرش کامل طرحِ ترامپ توسط حماس نهتنها غزه را از آتش میرهاند، بلکه زنجیرهای از فشارها را به سوی متحدان منطقهایِ حماس و تهران میکشاند؛ از جمله حزبالله. آنچه پس از ۷ اکتبر حزبالله با توجیه «دفاع از غزه» انجام داد، حالا دیگر بهعنوان حربهای مشروع برای حفظ زرادخانهاش قابل قبول نیست. با آتشبس و آزادی اسرا، اهرم اخلاقی و سیاسی که حزبالله برای توجیه سلاحهایش داشت، تحلیل میرود و جامعه بینالملل، بازیگران عربی و حتی بخشهایی از افکار عمومی لبنان فشاری بیسابقه برای خلع سلاح و «نظمبخشی» اعمال خواهند کرد. این فشار میتواند نفوذ جمهوری اسلامی در لبنان را نه فقط کاهش دهد، که در معرض بازخوانی و فروکاست استراتژیک قرار دهد.
✏️ در سطح کلانتر، با فروکشکردن جنگ غزه و بستهشدن پرونده اسرا، ابتکار عمل به دست بازیگران عربی و اسلامی میافتد که سالهاست در پی بازتعریف نقش فلسطین بدون قیمومیت تهران هستند. در این فضا، شعارهای ضداسرائیلی جمهوری اسلامی نه تنها پژواکی نخواهد داشت، بلکه در رقابت با «صلح عملی» کاملاً بیاعتبار جلوه خواهد کرد. جمهوری اسلامی که همواره خود را محور مقاومت معرفی میکرد، حالا باید پاسخ دهد که چرا هیچ دستاورد ملموسی جز ویرانی و تحریم برای مردم منطقه به ارمغان نیاورده است.
✏️ در نهایت، پذیرش طرح ترامپ توسط حماس میتواند نقطه پایانی باشد بر دورهای که تهران تصور میکرد میتواند از طریق نیابتیها سرنوشت منطقه را در دست داشته باشد. آتشبس در غزه، توقف حملات در یمن و فشار برای خلع سلاح حزبالله، سه ضربه راهبردی به عمق نفوذ جمهوری اسلامی وارد میکند. این همان نقطهای است که در آن سیاست خارجی مبتنی بر «میدان» در برابر دیپلماسی واقعی شکست میخورد.
#حمیدآصفی
https://t.me/hamidasefichannel2
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
👍 153❤ 49👌 9🕊 5👏 4👎 1
بازگشت سوخترسانها به منطقه، اولتیماتوم ترامپ به حماس برای روز یکشنبه، و فشارهای استراتژیک در خاورمیانه
✏️ بازگشت هواپیماهای سوخترسان آمریکایی به شرق مدیترانه و خلیج فارس، بیش از یک مانور ساده نظامی است؛ این اقدام نشانهای آشکار از آمادهباش برای تحولی استراتژیک در منطقه است. همزمانی آن با اولتیماتوم ترامپ به حماس، تصویر یک معادله امنیتی پیچیده و حساس را نشان میدهد که آینده نظم منطقهای را به چالش میکشد.
✏️ ترامپ از طالبان خواسته فرودگاه بگرام را به ارتش آمریکا بازگرداند. این تصمیم ظاهراً لجستیکی است، اما در واقع یک سکوی پرش استراتژیک برای عملیاتهای منطقهای است؛ سکویی که میتواند علیه بازیگران منطقهای از جمله چین و گروههای مسلح مانند حماس به کار گرفته شود.
✏️ ضربالاجل «یکشنبه» برای حماس، سطح جدیدی از فشار مستقیم را نشان میدهد. این اقدام، بخشی از فشار نظامی و روانی آمریکا است تا گروههای مسلح را به پذیرش شرایط واشنگتن و عقبنشینی از مواضع فعلی خود وادار کند. ترکیب این تحرکات، تصویر واضحی از استراتژی واشنگتن ارائه میدهد: تمرکز بر بازتعریف نظم منطقهای و اعمال فشار مستقیم بر بازیگران غیرمتعارف منطقه.
✏️ نکته کلیدی: این فشارها تنها محدود به حماس نیست؛ چین نیز بهعنوان بازیگر منطقهای بلندمدت تحت نظر قرار دارد. آمریکا با استفاده از سکوی بگرام و حضور سوخترسانها، توان عملیاتی خود را برای مدیریت بحرانهای منطقهای افزایش داده و همزمان پیام روشنی به بازیگران غیرغربی فرستاده است: هر واکنش نادرست یا اقدام بدون محاسبه میتواند به تحریک یک زنجیره پیچیده از بحرانهای نظامی و سیاسی منجر شود.
✏️ تحلیلگران هشدار میدهند که تحولات اخیر، نه یک مدیریت بحران ساده، بلکه مرحلهای از بازتعریف موازنه قدرت در خاورمیانه است. بازیگران منطقهای باید آماده باشند که فشارهای سیاسی، روانی و نظامی آمریکا و متحدانش، نقشههای بلندمدت استراتژیک را پیش ببرد و هر حرکت نسنجیده پیامدهای گستردهای به دنبال خواهد داشت.
✏️ جمعبندی: ترکیب سوخترسانها، سکوی بگرام و اولتیماتوم به حماس، تصویر یک فاز جدید فشار و چانهزنی سختافزاری و سیاسی را ارائه میدهد که آینده تحولات منطقه و جایگاه چین و حماس در این معادله را تعیین خواهد کرد.
#حمیدآصفی
https://t.me/hamidasefichannel2
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
👍 69❤ 18👎 2👌 2
جمهوری اسلامی؛ از «برجامِ فریب» تا «صدامیزه شدن» در نگاه غرب
✏️ یکی از بنیادیترین جمعبندیهای آمریکا و غرب درباره ایران امروز، این است که «جمهوری اسلامی دیگر سودی برای نظم جهانی ندارد». این تحول، نقطهای تاریخی است که آینده ایران و حتی ژئوپلیتیک خاورمیانه را رقم خواهد زد. برای فهم این لحظه، باید از دو سطح تحلیل آغاز کرد: نخست نگاه آمریکا و جدیداً غرب به برجام، و دوم نگاه به خود موجودیت جمهوری اسلامی.
✏️ برجام از نگاه واشنگتن نه یک دستاورد، بلکه «بزرگترین کلاهگذاری دیپلماتیک جمهوری اسلامی» بود. قراردادی که اگر ادامه پیدا میکرد، ایران بدون ساخت بمب هستهای میتوانست به ثروت، تکنولوژی، مبادلات بانکی و مشروعیت بینالمللی دست یابد؛ در حالی که هیچ مکانیزم بازگشتی نمیتوانست آن امتیازات را از بین ببرد. آمریکا دریافت که این توافق «نهتنها محدودیتزا نبود، بلکه تاریخ انقضا داشت»: پس از چند سال بسیاری از قیود برچیده میشد و ایران میتوانست با دست بازتر حرکت کند. کشورهای منطقه نیز خواهان همان امتیازات در حوزه غنیسازی میشدند و نظم «عدم اشاعه» عملاً فرو میریخت. به همین دلیل، در آمریکا و پایتختهای غربی به اجماع رسیدند: «برجام اشتباه بود، فریب بود، و نباید تکرار شود».
✏️ اما مهمتر از برجام، نگاه آمریکا و غرب به خود جمهوری اسلامی است. این نگاه امروز بر سه ستون استوار است:
✏️ اول، سود از دست رفته: در دهههای گذشته، جمهوری اسلامی هرچند خصومت داشت، اما «کارکردهایی هم برای غرب ایجاد میکرد». در دهه ۱۹۸۰ ضد شوروی بود؛ در دهه ۱۹۹۰ مانع صدام شد؛ پس از آن، بهطور غیرمستقیم در برابر طالبان، القاعده و داعش نقشآفرینی کرد؛ حتی در مهار مهاجرت و مواد مخدر برای اروپا «کارکرد» داشت. اما امروز؟ جمهوری اسلامی «هیچ سودی ندارد». نه نقشی در امنیت انرژی جهانی دارد، نه در معادلات ضدتروریستی. حتی در نظام اقتصاد جهانی، ایران حذفشده است.
✏️ دوم، ضرر فزاینده: حالا آمریکا و غرب جمهوری اسلامی را «نهتنها بیفایده، بلکه یک تهدید فعال» میبینند؛ حامی شبهنظامیان منطقهای، بیثباتکننده آبراههای استراتژیک، صادرکننده پهپاد به روسیه و همپیمان چین در پروژه نگاه به شرق. ایران بهجای «مزاحم قابلمدیریت» بدل به «خطر واقعی» برای نظم منطقهای و بینالمللی شده است.
✏️ سوم، فقدان پشتوانه داخلی: جهان غرب به روشنی میبیند که شکاف جمهوری اسلامی با جامعهاش عمیقتر از هر زمان دیگر است؛ انتخابات بیرمق، اعتراضات گسترده، بحران مشروعیت و نارضایتی زنان، جوانان و طبقه متوسط. در دهههای گذشته میتوانستند بگویند این نظام «پایگاه اجتماعی» دارد؛ اما امروز، «حتی این برگ نیز از دست رفته است».
✏️ جمع این سه ضلع، تصویری هولناک برای جمهوری اسلامی میسازد: «یک نظام بیسود، پرضرر و بیپشتوانه».
✏️ اینجاست که سؤال مطرح میشود: آیا غرب قصد دارد سناریوی عراق پس از ۱۹۹۱ را علیه ایران پیاده کند؟ پاسخ این است: «آری، وسوسهاش وجود دارد». زمزمه شده که ایران باید همانطور مهار شود که صدام شد: تحریمهای فلجکننده، عملیات محدود نظامی، و باقی گذاشتن دائمی «سایه جنگ». تفاوت بزرگ اینجاست: عراقِ صدام برای آمریکا هدف در دسترس بود؛ اما درگیری مستقیم با تهران هزینههای بالایی دارد؛ به بیان دیگر، «قصد هست اما شرایط فعلاً کافی هنوز فراهم نیست».
✏️ خطر واقعی وقتی آغاز میشود که آمریکا و غرب «به قصد سرنگونی باور دارد، ولی امکاناتش را گامبهگام فراهم میکند». مسیر فشار حداکثری، تحریمهای تازه، مشروعیتزدایی بینالمللی و ضربات محدود اما مستمر نظامی، جمهوری اسلامی را روزبهروز به سمت صدامیزه شدن میبرد؛ «با روند فرساینده که قدرت نظامی، اقتصادی و دیپلماتیکش را قطرهقطره میخشکاند».
✏️ جمهوری اسلامی دیگر آن «متحد ناخواسته غرب علیه کمونیسم و اتحاد جماهیر شوروی نیست»؛ خطر شوروی سالهاست از میان رفته است. اگر روزگاری تهران با شعارهای "نه شرقی" وزنهای علیه مسکو بود، امروز «بازوی تسلیحاتی پوتین در جنگ اوکراین» شده است. اگر روزگاری با سرکوب مارکسیستها و همراهی در افغانستان به کارکردی ضدکمونیستی برای غرب تبدیل میشد، امروز «در کنار روسیه و چین ایستاده است». در منطق قدرتهای غربی، موجودیتی که روزی ولو سودی امنیتی داشت، «حال نه تنها هیچ فایدهای ندارد، بلکه صرفاً هزینه و بحران تولید میکند»: در انرژی، تروریسم، مهاجرت و امنیت آبراهها.
✏️ بنابراین بقای جمهوری اسلامی دیگر «نه به حقوق بینالملل و نه به شعارهای غیرقانونی بودن قطعنامهها» بستگی دارد، بلکه تنها به «قدرت واقعی و توانایی بازی در میدان سیاست» وابسته است. و این همان چیزی است که جمهوری اسلامی «روزبهروز بیشتر از دست میدهد».
#حمیدآصفی
https://t.me/hamidasefichannel2
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
👍 104❤ 53👌 6👏 5👎 1🙏 1
وقتی واقعیت از لحن رسمی جمهوری اسلامی جلو میزند: قطعنامهها آمدهاند، اما تهران میگوید قانونی نیستند
✏️ یکی از بزرگترین خطاهای تحلیلی در مواجهه با مسئله ایران و قطعنامههای شورای امنیت، تقلیل آن به منازعهای حقوقی است. این خطا، البته از سوی مقامهای جمهوری اسلامی نیز تکرار میشود؛ وقتی وزیر خارجه میگوید این قطعنامهها «سیاسیاند و نه حقوقی»، گویا تصور میکند با این جمله بار سنگین تحریمها سبکتر میشود. اما این سخن، جز اعترافی ناخواسته به حقیقتی تلخ نیست: شورای امنیت اساساً رکن حقوقی سازمان ملل متحد نیست. آنچه در این شورا تصمیمسازی میشود، محصول چانهزنی پنج قدرت بزرگ است؛ پنج کشوری که وتویشان تعیین میکند کدام کشور محکوم، تحریم یا حتی اشغال شود.
✏️ درک این نکته کلیدی است: قطعنامههای شورای امنیت، هرچند به ظاهر در قالب اسناد بینالمللی منتشر میشوند، در ذات خود ابزار سیاسیاند. آنها بیش از آنکه بازتاب قواعد حقوقی باشند، انعکاس توازن قوا و اراده قدرتهای بزرگ هستند. حقوق بینالملل، در این چارچوب، نقابی است بر چهرهٔ ارادهٔ سیاسی قدرتها.
✏️ با این حال، همین «نقاب» گاه بهانهای میشود برای جدلهای بیپایان و انحرافی. برخی میپرسند که آیا این قطعنامهها اصلاً وجاهت حقوقی دارند یا خیر؟ پاسخ را باید در تجربه جست. دیوان بینالمللی دادگستری در پرونده شکایت لیبی تصریح کرد که اگر کشوری به این جمعبندی برسد که قطعنامهای خلاف حقوق بینالملل است و منافع حیاتیاش را تهدید میکند، میتواند از اجرای آن سر باز زند؛ البته به بهای پذیرش تمام پیامدهای سیاسی و اقتصادی آن. به زبان ساده، حتی حقوق بینالملل نیز اولویت را به «منافع ملی» میدهد، نه به تبعیت کورکورانه از تصمیمات شورای امنیت.
✏️ از همینجاست که بحثهای حقوقی درباره «قانونی بودن یا نبودن» قطعنامهها رنگ میبازد. در عرصه واقعی، هیچ دولتی منافع راهبردی خود را قربانی فرمالیسم حقوقی نمیکند. آنچه تعیین میکند قطعنامهای اجرا شود یا نه، نه متون حقوقی بلکه قدرت، اراده و ظرفیت مقاومت کشورهاست.
✏️ پس، بازگشت قطعنامههای شورای امنیت علیه ایران را باید در متن سیاست فهمید، نه در حاشیهٔ حقوق. این قطعنامهها نه محصول خطکشیهای دقیق حقوقی، بلکه برآیند مناسبات ژئوپلیتیکیاند. اگر امروز علیه ایران فعال میشوند، معنایش این نیست که تهران متهم به نقض قانون است؛ معنایش این است که جمهوری اسلامی در بازی قدرت، تنها مانده و دیگران تصمیم گرفتهاند که هزینهاش را بالا بردهاند.
✏️ این واقعیت تلخ اما روشن است: شورای امنیت، رکن سیاسی جهان است که به زبان حقوق سخن میگوید. و هر کشوری که این حقیقت را فراموش کند، دیر یا زود بهای سنگین این فراموشی را خواهد پرداخت.
✏️جمع بندی و پیام سیاسی:
جمهوری اسلامی باید بداند که هنر دیپلماسی حفظ منافع ملی است، نه گرفتارشدن در دام قطعنامههای شورای امنیت. نظم جهانی بر عدالت بنا نشده، بلکه بر زور استوار است. اما پرسش کلیدی اینجاست: آیا ایران توان شکستن این نظم را دارد؟ پاسخ روشن است؛ خیر. تقابل صرفاً هزینهها را سنگینتر و انزوای کشور را عمیقتر میکند.
#حمیدآصفی
https://t.me/hamidasefichannel2
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
👍 94❤ 30👌 4👎 3👏 2🙏 1
همسایگان؛ دوست یا مراقبان خط قرمز؟ کدام همسایه حاضر است برای ایران، شمشیر را از رو بسته کند؟
✏️ یک بیماری مزمن در سیاست خارجی جمهوری اسلامی وجود دارد: خودفریبی مزمن. حاکمیت سالهاست با همان لبخندهای نصفهنیمه، نسخهای میپیچد که بارها امتحان شده و هر بار نتیجهاش فلاکت بیشتر برای مردم بوده است.
✏️ آقای دکتر پزشکیان گفته است که آمریکا با مکانیسم ماشه به دنبال ایجاد نارضایتی داخلی است و اگر روابط با همسایگان بهبود یابد، فشارها جبران خواهد شد. این گزاره بیش از آنکه تحلیل باشد، یک سراب سیاسی است؛ همان خطای راهبردی که در دولت رئیسی و پیش از آن نیز تکرار شده است.
✏️ همسایگان ایران؟ عراق، امارات، قطر… همه تا جایی کنار تهران میایستند که خط قرمز آمریکا را رد نکرده باشند. هر حرکت تهران زیر ذرهبین واشنگتن است و هر گامی اشتباه میتواند همکاریها را به صفر برساند. عراق، همان همسایهای که مقررات بانکیاش با کوچکترین فشار واشنگتن سخت میشود. امارات روابطش با تهران را هر وقت لازم بداند باز و بسته میکند. خیال خام اینکه همسایگان حاضرند منافع ملی خود را فدای ایران کنند، چیزی جز یک توهم خطرناک نیست.
✏️ لحظه تاریخی که غنیسازی ایران عملاً از انتفاع افتاده بود فراموش نشده است. جمهوری اسلامی میتوانست با یک تصمیم به موقع، مکانیسم ماشه را متوقف کند. اما در تهران آنچه بود نه تدبیر، بلکه لجاجت و توهم. فرصت سوخت. مردم دوباره باید هزینه بدهند.
✏️ پرسش ساده اما بیرحمانه این است: چرا همیشه خطای محاسباتی حاکمیت از جیب سفره مردم پرداخت میشود؟
✏️ بزرگنمایی نقش چین نیز بخشی از همین خطای مزمن است. هنوز تفاوت میان تعارف دیپلماتیک و پشتوانه عملی بهدرستی درک نشده است. چین در ظاهر علیه تحریم و زور سخن میگوید، اما در عمل دقیقاً قواعد بازی بینالمللی را رعایت میکند.
✏️ همین کشور بود که پولهای ایران را مسدود کرد و سپس با سود به تهران قرض داد؛ همان کشوری که نفت ایران را با تخفیفهای سنگین خرید و بازار کالاهایش را به ایران تحمیل کرد. تهران گمان میکرد این حمایت یک تضمین عملی است، اما واقعیت چیز دیگری بود: چین حاضر نیست پای منافع خود را قربانی کند و خودش را در سیبل برخورد و جریمه خزانهداری آمریکا قرار دهد.
✏️ در پرونده ایران و اسرائیل نیز پیام صریح است: دخالت مستقیم در پروندههای پرهزینه جایی در سیاست پکن ندارد. هرگونه تصور داخلی مبنی بر اینکه همسایگان و چین میتوانند فشار تحریمها را خنثی کنند، یک خطای استراتژیک است. ایران در دام خودفریبی افتاده و فرصتهای طلایی برای کاهش تنشها از دست میرود.
✏️ ای کاش این اشتباهات فقط در کتابهای سیاست خارجی ثبت میشد. مشکل آنجاست که نتیجه این خطاها مستقیم بر زندگی مردم اثر میگذارد؛ از قیمت نان تا دارو، از بیکاری تا مهاجرت. حاکمیت خطا میکند، اما مردم تاوان میدهند. این معادله سالهاست تکرار میشود.
✏️ ایران امروز نه صرفاً درگیر پرونده هستهای است و نه تنها در تقابل با آمریکا. ایران گرفتار یک معضل عمیقتر است؛ فهم نادرست حاکمیت از منطق قدرت. وقتی شعارهای چین و روسیه جای تضمین واقعی مینشیند، وقتی همسایگی با «برادری ابدی» اشتباه گرفته میشود و وقتی هزینههای سیاست غلط به گردن مردم میافتد، نتیجه چیزی جز فرسایش کشور نخواهد بود.
✏️ تاریخ یک پیام ساده دارد: ملتهایی که واقعیت را نمیپذیرند، دیر یا زود مجبور میشوند آن را با هزینهای خونبارتر بپذیرند.
#حمیدآصفی
https://t.me/hamidasefichannel2
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
❤ 76👍 69👏 11👌 4👎 2🙏 2
دلار لگامگسیخته، دولت در خواب: چه کسی افسار این اسب سرکش را خواهد گرفت؟
✏️ جمهوری اسلامی هنوز با اعتمادبهنفس کودکانهای از «کنترل بازار ارز» حرف میزند؛ همان بازاری که هر صبح با یک شوخی تازه، رکورد دیروز را پاره میکند. دلار بیتوجه به وعدههای حکومتی، از دیوار میپرد، طلا از قفس میگریزد، و مردم هم به صرافیها و رمزارزها هجوم میبرند. این دیگر بازار نیست، این تئاتر بیپایان فروپاشی اعتماد است.
✏️ سالهاست سیاستگذاران ما دل اقتصاد را به دلار گره زدهاند؛ دل به طنابی پوسیده. حالا همان طناب، گردن اقتصاد را میفشارد. مکانیسم ماشه برگشته، شورای امنیت دوباره زهرش را ریخته، چین درهای بنادرش را روی کشتیهای سپاه قفل کرده، و نتیجه روشن است: فروش نفت سختتر از همیشه، هزینهی قاچاق نفت بالاتر از همیشه، و ورود ارز به کشور کمتر از همیشه.
✏️ بانک مرکزی هم نقش آن پزشکی را بازی میکند که برای بیماری در حال مرگ، سرم نمک مینویسد. تزریق قطرهای دلار به بازار دردی را دوا نمیکند. بازاری که فهمیده انبار ارزی کشور خالی است، بیرحمانهتر از همیشه دندان نشان میدهد.
✏️ تا دیروز، مردم در دل خود خیال میکردند شاید توافقی برسد، شاید برجامی زنده شود، شاید تحریمی برداشته شود. امروز همان خیالها هم دفن شدهاند. دلار دیگر فقط اسکناس سبز نیست؛ بلیط فرار از غرقشدن است. مردم به طلا و رمزارز پناه میبرند، چون میدانند حکومت جز «خبردرمانی» نسخهای در جیب ندارد.
✏️ اولین سیلیِ این سقوط، صادرات نفت را نشانه گرفته است. ایران که تمام امیدش به فروش پنهانی نفت به چین بود، حالا در همانجا گیر کرده. فشار آمریکا بر هند و بقیه کشورها هم مسیرهای فرار را یکییکی میبندد. شاهرگ بودجه یعنی نفت، به سرعت خشک میشود.
✏️ بعدی، نرخ ارز است که مثل بمب عمل میکند. هر دلاری که بالا میرود، نان و دارو و پوشاک و اجارهخانه را هم به آتش میکشد. سفرهها آنقدر کوچک شدهاند که بهزودی برای جا دادن یک نان خشک هم جا نخواهند داشت.
✏️ سرمایهگذار هم از دور نظارهگر است و میگوید: «دیوانه نیستم در این آتش سرمایه بسوزانم.» نتیجهاش روشن است: کارخانههایی که تعطیل میشوند، بیکاریای که سرریز میشود، و شهرهایی که هر روز خاموشتر میشوند.
✏️ وای به حال حکومتی که امروز با تمام قوا نمیتواند یک بحران برق و گاز را حل کند؛ فردا حتی از ترمیم یک لوله آب شهری هم برنخواهد آمد. ابزارهای سیاستگذاری مثل ابزار یک تعمیرکار کهنه، یکییکی زنگ زده و شکستهاند.
✏️ اما بازی کثیف تازه اینجاست: کسری بودجه. جمهوری اسلامی در این میدان همیشه یک برگ برنده دارد: جیب مردم. چاپ پول بیپشتوانه، مالیاتهای جدید، خدمات عمومی کمتر. یعنی فشار بیشتر بر گرده همان جامعهای که زیر بار تورم خرد شده. دولتی که چیزی برای عرضه ندارد، فقط بلد است مکیدن را بیشتر کند.
✏️ این بار ماجرا با دفعات قبل فرق دارد. تحریمها فقط دیوارها را تنگتر نکردهاند، امید را هم بلعیدهاند. جامعهای که امیدش را از دست بدهد، دیگر به تورم و بیکاری فقط نگاه نمیکند؛ یک روز بیرحمانه واکنش نشان میدهد.
✏️ ادعاهای مقامات درباره «کنترل بازار» در بهترین حالت به جوکی شبیه است که در تاکسیها با تلخی نقل میشود. آنها از آرامش حرف میزنند، در حالی که کف خیابان پر از فریاد است. ایران آرام آرام به سمت انفجاری قطعی حرکت میکند؛ انفجاری که نه تنها سفره مردم، که ستونهای پوسیدهی اقتصاد را هم در هم خواهد شکست.
✏️ و پرسش آخر همین است: وقتی دولتی نه نفت دارد، نه ارز، نه اعتماد و نه حتی توان دروغگویی مؤثر؛ چطور میخواهد بر این بحران افسار بزند؟ یا باید پذیرفت که دیگر هیچ افساری باقی نمانده و اسب سرکش اقتصاد ایران در سراشیبی سقوط، تنها میتازد.
#حمیدآصفی
https://t.me/hamidasefichannel2
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
👍 118❤ 33👌 9👏 6👎 2🤝 2
