تفکر
Open in Telegram
روشنگری را فراموش نکنید. شعار روشنگری به قول کانت از این قرار است که “در به کار گیری فهم خود شهامت داشته باشیم.” هدف از ایجاد این کانال هم، همین روشنگری و روشنفکری است. رواج بدهید این مکتب عالمگیر را... پل ارتباطی @Zahramehr
Show more2025 year in numbers

14 067
Subscribers
-724 hours
-87 days
-4730 days
Posts Archive
اگر آزاد کردنِ سرزمین بدون هدف و درک مفهوم آزادی باشد، به چه کار میآید؟ اگر انسان نتواند به زندگی خود مفهوم بخشد دیگر برایش چه فرقی میکند در کشوری با حکومت کمونیستی پرورش یابد، یا سرمایهداری؟
آزادی زمانی با ارزش است که بتوان با آن به آفرینش چیزی با مفهوم پرداخت. و برای همین است که درک عمیقِ زندگی برای فرد از هر چیز دیگری مهمتر است. بنابراین فرایند فردیت مقدم بر همه چیز است.
کارل گوستاو یونگ
@Tafakkor
👍 31💯 7
ابن بطوطه را به عنوان یکی از بزرگترین جهانگردانِ تاریخ میشناسند. حدودِ هفتصد سال پیش، از مراکش راه افتاد و کشورهایی که الان به نام مصر، سوریه، عربستان، ایران، هند، چین، مالدیو، فیلیپین، روسیه، اسپانیا یا سومالی میشناسیم را دید و حتی در دربار بعضی پادشاهان هم منصب گرفت. مارکوپولو، که گویا بعضی از خاطراتش دروغ بوده، نصفِ این مقدار هم سفر نکرد.
سفرنامۀ ابن بطوطه سرشار از نکته و نمک است. اگر وقت شد، راجع به آن باید بیشتر نوشت. بخشي که این روزها مدام در ذهنِ من تکرار میشود مربوط است به عبور او از یک بیابانِ بسیار گرم و بیآب و آبادانی، جایی در عربستانِ کنونی. صحرایي که باید با سرعت از آن عبور کرد تا گرفتارِ گرمای جهنمیِ آن نشوند. او داستاني راجع به این صحرا شنیده و بازگو میکند:
«... نَعوذُ بالله تو گویی جهنم است! در یکی از سالها باد سَمومي (باد بسیار گرم و زهرآگین) که اینجا میوزَد مشقّات و مصائبِ بزرگي برای حجاج به بار آورد؛ ذخیرۀ آب به پایان رسید.».
با تمام شدنِ ذخیرۀ آب، آنها که پولدارتر بودند شروع کردند به خریدنِ آب از دیگران. با وجود تقاضایِ بالا و عرضۀ بسیار کم و بسیارمحدود، کار به حراج میکشد و آنان که آب داشتند، آنرا به بالاترین پیشنهاد میفروختند. عدهای هم که پول نداشتند، نظارهگر این حراجی بر سر جان بودند. آنقدر تقاضا زیاد بود که ابنبطوطه میگوید «یک خوراک آب به هزار دینار خرید و فروش شد». در آن روزگار با چهل دینار میشد اسب خرید. تصور کنید که شخصی بیست و پنج اسب داده است تا ظرف آبي بخرد. آبفروشانِ گرانفروش خوشحال از معاملۀ پر ارزش خود بودند و گمان میبردند که با آبی که برایشان باقی مانده میتوانند به شهر بعدی برسند. آبخَرانِ گرانخَر نیز خوشحال بودند که زنده خواهند ماند و دینار دادند تا جان به در بَرَند. آنان که نه آب داشتند و نه دینار هم در بیم و امید که گشایشی از راه برسد.
پردۀ آخر داستان اینست که « وَ مَاتَ مُشتَرِيها وَ بائِعُها: و سرانجام، فروشنده و خریدارِ آن هر دو تلف شدند». آنها که پول داشتند و خریدند و آنها که آب داشتند و فروختند و آنها که پول نداشتند و آب نداشتند، همگی مُردند. همه در آن معامله متضرر شدند چون مورد معامله اصلاً آب و پول نبود؛ که جان بود.
نقل قولها از «سفرنامه ابنبطوطه» ترجمه محمدعلی موحد
@Tafakkor
👍 41💯 8
ابن بطوطه را به عنوان یکی از بزرگترین جهانگردانِ تاریخ میشناسند. حدودِ هفتصد سال پیش، از مراکش راه افتاد و کشورهایی که الان به نام مصر، سوریه، عربستان، ایران، هند، چین، مالدیو، فیلیپین، روسیه، اسپانیا یا سومالی میشناسیم را دید و حتی در دربار بعضی پادشاهان هم منصب گرفت. مارکوپولو، که گویا بعضی از خاطراتش دروغ بوده، نصفِ این مقدار هم سفر نکرد.
سفرنامۀ ابن بطوطه سرشار از نکته و نمک است. اگر وقت شد، راجع به آن باید بیشتر نوشت. بخشي که این روزها مدام در ذهنِ من تکرار میشود مربوط است به عبور او از یک بیابانِ بسیار گرم و بیآب و آبادانی، جایی در عربستانِ کنونی. صحرایي که باید با سرعت از آن عبور کرد تا گرفتارِ گرمای جهنمیِ آن نشوند. او داستاني راجع به این صحرا شنیده و بازگو میکند:
«... نَعوذُ بالله تو گویی جهنم است! در یکی از سالها باد سَمومي (باد بسیار گرم و زهرآگین) که اینجا میوزَد مشقّات و مصائبِ بزرگي برای حجاج به بار آورد؛ ذخیرۀ آب به پایان رسید.».
با تمام شدنِ ذخیرۀ آب، آنها که پولدارتر بودند شروع کردند به خریدنِ آب از دیگران. با وجود تقاضایِ بالا و عرضۀ بسیار کم و بسیارمحدود، کار به حراج میکشد و آنان که آب داشتند، آنرا به بالاترین پیشنهاد میفروختند. عدهای هم که پول نداشتند، نظارهگر این حراجی بر سر جان بودند. آنقدر تقاضا زیاد بود که ابنبطوطه میگوید «یک خوراک آب به هزار دینار خرید و فروش شد». در آن روزگار با چهل دینار میشد اسب خرید. تصور کنید که شخصی بیست و پنج اسب داده است تا ظرف آبي بخرد. آبفروشانِ گرانفروش خوشحال از معاملۀ پر ارزش خود بودند و گمان میبردند که با آبی که برایشان باقی مانده میتوانند به شهر بعدی برسند. آبخَرانِ گرانخَر نیز خوشحال بودند که زنده خواهند ماند و دینار دادند تا جان به در بَرَند. آنان که نه آب داشتند و نه دینار هم در بیم و امید که گشایشی از راه برسد.
پردۀ آخر داستان اینست که « وَ مَاتَ مُشتَرِيها وَ بائِعُها: و سرانجام، فروشنده و خریدارِ آن هر دو تلف شدند». آنها که پول داشتند و خریدند و آنها که آب داشتند و فروختند و آنها که پول نداشتند و آب نداشتند، همگی مُردند. همه در آن معامله متضرر شدند چون مورد معامله اصلاً آب و پول نبود؛ که جان بود...
نقل قولها از «سفرنامه ابنبطوطه» ترجمه محمدعلی موحد
@Tafakkor
امروزدراینآیهتدبرمیکنیم
👇به نام خدا
وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ
وبسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما شرّ است.
بقره/۲١۶
@Tafakkor
࿐ྀུ༅࿇༅═┅
ما به عنوان متولیان این جامعه، معتقدیم فرزندان ما فردا از ما سوال خواهند کرد که: “مامان، نقش شما در دوران بحران چه بود؟”
لیما گبووی
@Tafakkor
👍 29
همدستی در سکوت؛
وقتی تماشاچی گناهکار میشود
تصور کنید در خیابانی قدم میزنید. از دور میبینید فردی به دیگری حمله کرده است. شما مداخله نمیکنید، فریاد نمیزنید، حتی تلفن همراه خود را برنمیدارید تا به پلیس خبر دهید. فقط میایستید و تماشا میکنید. آیا در آن خشونت شریکید؟ آیا سکوت شما نوعی همدستی است؟
این پرسشی است که مرزهای اخلاق و مسئولیت را میسنجد. در نگاه نخست، همدستی نیازمند عملی آشکار است؛ دادن اسلحه، نقشه کشیدن، پنهان کردن مدرک. اما لایههای عمیقتری وجود دارد که در آن سکوت، بیتفاوتی، یا حتی نیتی پنهان میتواند فرد را در دایرهی همدستان قرار دهد.
فیلسوفان و حقوقدانان برای قرنها درگیر این بحث بودهاند که آیا مسئولیت اخلاقی تنها متوجه کسی است که عملی مستقیم انجام میدهد، یا آنکه کسانی که زمینه را فراهم میکنند، تشویق مینمایند، یا حتی تنها آرزوی وقوع عملی شرمآور را در سر میپرورانند نیز سهمی در گناه دارند؟
یکی از نمونههای کلاسیک، شهروندان عادی در رژیمهای سرکوبگر است. فردی که هیچ شکنجهای انجام نمیدهد، اما با سکوت خود در برابر ظلم، با حاضر شدن در تظاهرات تحمیلی، یا با تکرار شعارهای تبلیغاتی، آیا به تداوم آن سیستم کمک نکرده است؟ حتی اگر اعتراض او نیز تغییری ایجاد نمیکرد، آیا نیت همراهی یا ترسویژهاش، او را در دایره همدستان — هرچند ناچیز — قرار نمیدهد؟
این ایده میگوید که شرّ تنها یک عمل مجرد نیست، بلکه یک اکوسیستم است. در این اکوسیستم، سکوت یک بازیگر، اکسیژن لازم برای بقای خشونت است. تشویق خاموش — حتی با یک نگاه — میتواند به عامل شرّ، احساس مشروعیت یا حداقل احساس بیکیفری ببخشد.
حتی در سطحی شخصیتر، وقتی در جمعی شایعهای زیانبار درباره کسی را — بدون تأیید یا تکذیب — میشنویم و آن را در سکوت میپذیریم، آیا در آسیب رساندن به آبروی آن فرد سهیم نشدهایم؟ حتی اگر آن شایعه بالاخره از راه دیگری پخش میشد، آیا سکوت ما بر حجم ظلم نیافزود؟
این دیدگاه سختگیرانه اما هشداری ضروری است. هشداری که میگوید انسانها جزیرههای منفک نیستند. افکار، نیتها و سکوتهای ما در بافتی از علت و معلول اخلاقی تنیده میشود. مسئولیت ما ممکن است گاهی فراتر از آنچه انجام میدهیم، به آنچه انتخاب میکنیم انجام ندهیم یا حتی به آنچه در خیال میپرورانیم گره بخورد.
پس شاید پاسخ به پرسش همدستی، در نگاهی نو به "عمل" نهفته باشد. شاید عملِ "سکوت کردن"، عملِ "بهروی خود نیاوردن"، و عملِ "تماشاگری منفعل" نیز خود، فعلهایی غیر اخلاقی باشند که ردپایی — هرچند نامرئی — بر جهان میگذارند و سازنده یا ویرانگرند.
در نهایت، این ایده، ما را به بازخوانی پیوند انسانها دعوت میکند؛ ما تنها در قبال اعمال مستقیم خود مسئول نیستیم، بلکه در قبال فضایی که با افکار، نیتها و سکوتهای خود میآفرینیم نیز پاسخگو هستیم. همدستی، گاهی در کورسوی چشمانی است که نظاره میکنند و چیزی نمیگویند.
در بستر سرکوب سیاسی، سکوت جامعه در برابر زندانیان بیگناه و ظلم حاکمان مستبد، تنها یک واکنش انفعالی نیست؛ بلکه آجر دیگری است در دیواری که ستمگران بر گرداگرد عدالت میکشند. این سکوت نفسگیر و عامدانه، خود مشارکتی خاموش اما پرطنین در تثبیت آن شرّ است.
زهرا مهر
@Tafakkor
👍 41💯 7👎 1
همدستی در سکوت؛
وقتی تماشاچی گناهکار میشود
تصور کنید در خیابانی قدم میزنید. از دور میبینید فردی به دیگری حمله کرده است. شما مداخله نمیکنید، فریاد نمیزنید، حتی تلفن همراه خود را برنمیدارید تا به پلیس خبر دهید. فقط میایستید و تماشا میکنید. آیا در آن خشونت شریکید؟ آیا سکوت شما نوعی همدستی است؟
این پرسشی است که مرزهای اخلاق و مسئولیت را میسنجد. در نگاه نخست، همدستی نیازمند عملی آشکار است؛ دادن اسلحه، نقشه کشیدن، پنهان کردن مدرک. اما لایههای عمیقتری وجود دارد که در آن سکوت، بیتفاوتی، یا حتی نیتی پنهان میتواند فرد را در دایرهی همدستان قرار دهد.
فیلسوفان و حقوقدانان برای قرنها درگیر این بحث بودهاند که آیا مسئولیت اخلاقی تنها متوجه کسی است که عملی مستقیم انجام میدهد، یا آنکه کسانی که زمینه را فراهم میکنند، تشویق مینمایند، یا حتی تنها آرزوی وقوع عملی شرمآور را در سر میپرورانند نیز سهمی در گناه دارند؟
یکی از نمونههای کلاسیک، شهروندان عادی در رژیمهای سرکوبگر است. فردی که هیچ شکنجهای انجام نمیدهد، اما با سکوت خود در برابر ظلم، با حاضر شدن در تظاهرات تحمیلی، یا با تکرار شعارهای تبلیغاتی، آیا به تداوم آن سیستم کمک نکرده است؟ حتی اگر اعتراض او نیز تغییری ایجاد نمیکرد، آیا نیت همراهی یا ترسویژهاش، او را در دایره همدستان — هرچند ناچیز — قرار نمیدهد؟
این ایده میگوید که شرّ تنها یک عمل مجرد نیست، بلکه یک اکوسیستم است. در این اکوسیستم، سکوت یک بازیگر، اکسیژن لازم برای بقای خشونت است. تشویق خاموش — حتی با یک نگاه — میتواند به عامل شرّ، احساس مشروعیت یا حداقل احساس بیکیفری ببخشد.
حتی در سطحی شخصیتر، وقتی در جمعی شایعهای زیانبار درباره کسی را — بدون تأیید یا تکذیب — میشنویم و آن را در سکوت میپذیریم، آیا در آسیب رساندن به آبروی آن فرد سهیم نشدهایم؟ حتی اگر آن شایعه بالاخره از راه دیگری پخش میشد، آیا سکوت ما بر حجم ظلم نیافزود؟
این دیدگاه سختگیرانه اما هشداری ضروری است. هشداری که میگوید انسانها جزیرههای منفک نیستند. افکار، نیتها و سکوتهای ما در بافتی از علت و معلول اخلاقی تنیده میشود. مسئولیت ما ممکن است گاهی فراتر از آنچه انجام میدهیم، به آنچه انتخاب میکنیم انجام ندهیم یا حتی به آنچه در خیال میپرورانیم گره بخورد.
پس شاید پاسخ به پرسش همدستی، در نگاهی نو به "عمل" نهفته باشد. شاید عملِ "سکوت کردن"، عملِ "بهروی خود نیاوردن"، و عملِ "تماشاگری منفعل" نیز خود، فعلهایی غیر اخلاقی باشند که ردپایی — هرچند نامرئی — بر جهان میگذارند و سازنده یا ویرانگرند.
در نهایت، این ایده، ما را به بازخوانی پیوند انسانها دعوت میکند؛ ما تنها در قبال اعمال مستقیم خود مسئول نیستیم، بلکه در قبال فضایی که با افکار، نیتها و سکوتهای خود میآفرینیم نیز پاسخگو هستیم. همدستی، گاهی در کورسوی چشمانی است که نظاره میکنند و چیزی نمیگویند.
در بستر سرکوب سیاسی، سکوت جامعه در برابر زندانیان بیگناه و ظلم حاکمان مستبد، تنها یک واکنش انفعالی نیست؛ بلکه آجر دیگری است در دیواری که ستمگران بر گرداگرد عدالت میکشند. این سکوت نفسگیر و عامدانه، خود مشارکتی خاموش اما پرطنین در تثبیت آن شرّ است.
زهرا مهر
@Tafakkor
حق زندگی شرافتمندانه در ایران؛ طعمهی خودکامگی
مهدی محمودیان
برای بخش بزرگی از جهان، این روز یادآور پیروزی انسان بر بربریت است؛ اما برای مردم ایران، آینهای است که سقوط یک حکومت به بربریت را نشان میدهد.
فاصلهی نظام حاکم بر ما با منشور جهانی حقوق بشر یک اختلافنظری یا یک عقبماندگی تاریخی نیست؛ نظام حاکم بر ما بقای خود را بر نفی حقوق انسان دیده و نقض حقوق بشر را از اوجب واجبات میداند.
آنچه در ایران میگذرد «نقض موردی» یا «خطای مدیریتی» نیست. این ساختار بدون سرکوب آزادیهای فردی و اجتماعی، بدون تبعیض ایدئولوژیک، بدون خشونت، بدون تحقیر مردم و بدون له کردن کرامت انسانی نمیتواند حتی یک روز دوام بیاورد. حقوق بشر برای این حکومت تهدید وجودی است، نه یک الزام قانونی.
قتلهای حکومتی از اعدام تا ترور، کشتار معترضان، قتل و شکنجه در بازداشتگاهها، مصادرهی اموال، محرومسازی از درمان و آموزش، حذف شغلی و تحصیلی، نابودی محیط زیست و منابع طبیعی، حذف شایستگان از مدیریتهای عالی و خلاصه نادیده انگاشتن حق زندگی؛ اینها مواردی پراکنده نیستند؛ اجزای موتور بقای همین ساختارند؛ موتوری که هر روز با خرد کردن استخوان شهروندانش کار میکند.
وقتش رسیده است بدون بیتعارف بگوییم: "کسی که در سالروز منشور جهانی حقوق بشر هنوز دم از امیدواری یا لزوم رعایت حقوق توسط حکومت میزند، یا حقیقت را نمیفهمد یا عامدانه روی حقیقت پنجه میکشد تا رویا بفروشد."
قدرتی که با قتل و سرکوب سرپا مانده، دستگاهی که سرکوب و خشونت و قتل مخالفین را عامل بقای خود میداند، با نصیحت و توصیه داوطلبانه رام و سربه راه نمیشود و نیاز است با قدرتی بیشتر از قدرت خودش او را نواخت؛ اما نه قدرت خارجی مثل آنچه در افغانستان اتفاق افتاد و نه آنچه در انقلاب ۵۷ ایران اتفاق افتاد که نتیجهی هر دوی آنها چیزی جز بازگشت و باز تولید استبداد در لباسی جدید نخواهد بود.
تنها چیزی که میتواند این ماشین را متوقف کند و مطمئن بود که دیگر این ماشین بر نخواهد گشت، قدرت جامعه است. قدرتمند شدن جامعه راه هرگونه استبداد و خودکامگی را میبندد و البته چنین قدرتی نه با شعار ساخته میشود و نه با ابراز نگرانی و محکوم کردن.
قدرت واقعی که میتواند هر حکومت سرکشی را رام و وادار به تبعیت از ملت خود کند:
• تقویت و رشد اتحادیههای مستقل، انجمنهای صنفی، شبکههای محلی و شبکههای دادخواهی؛
• افزایش آگاهی عمومی نسبت به حقوق فردی و اجتماعی؛
• اقدام جمعی سازمانیافته: اعتصاب، تحریم، کارزارهای هدفمند؛ نه واکنشهای لحظهای؛
• پیوند شبکههای داخلی با نهادهای بینالمللی برای شکستن روایات رسمی حکومت؛
• سازوکارهای پایدار حمایت: صندوقهای حقوقی، شبکههای مستندسازی، ساختارهای پشتیبانی از قربانیان.
اینها ابزار قدرت هستند؛ ابزارهایی که حکومت از آنها بیشتر از هر چیز دیگری وحشت دارد و دقیقاً به همین دلیل است که اتهام تشکل گروه و تشکل با سختترین مجازات روبهرو میشود و سرکوب هرگونه تشکل و تجمع را در اولویت سرکوب قرار دادهاند.
اما من بهعنوان یک شهروند ایرانی که دغدغهی انسانیت و ایران را دارم، میخواهم به مناسبت روز جهانی حقوق بشر خطاب به هموطنانم که زیر بار خودکامگی و استبداد دینی امکان زندگی برخوردار از استانداردهای زیست شرافتمندانه را ندارند بگویم:
"یا جامعهی ایرانی باید متشکل شده و قدرت واقعی بسازد، یا این ساختار همچنان بر حیات و مماتِ امروز و فردایمان مسلط خواهد بود و حتی در صورت تغییر حکومت، باز هم اقتدار و ناکارآمدی و دیکتاتوری با شکلی جدید بازتولید خواهد شد."
نوزدهم و بیستم آذرماه شاید برای جهان جشن باشد، اما برای ما آینه است از زندگی در حکومتی که نقض حقوق بشر شرط بقای آن است. یادآور این نکته که زمان برای ما نمیایستد؛ هر روزی که از حیاتمان در این حکومت میگذرد، یک روز به نابودی خودمان و ویرانی ایران عزیزمان نزدیکتر میشویم. تنها راه خلاص شدن از شر خودکامگی و دیکتاتوری و استبداد، متشکلتر شدن و قویتر شدن جامعه است.
@Tafakkor
👍 29👎 1💯 1
هرچقدر هم که با نامهایی چون؛ فرهنگ، شخصیت، روان یا چیزهای دیگر، از زنها خواسته شود که اینطور یا آنطور لباس بپوشند و رفتار کنند هرچقدر هم که دیگران بخواهند به کمک چندین مراقب و نگهبان نادان تمام زنها را، فارغ از بُعد تمام انسانی آنها چون یک گله نگه دارند صرفنظر از این که برای سرکوب زندگی پر روح این جنس لطیف از چه فشارهایی استفاده میشود،
هیچیک از اینها نمیتواند این حقیقت را تغییر دهد که زن همانی است که هست، لطیف ولی در عینحال پرقدرت
آنقدر پرقدرت که هیچ اجباری را نپذیرد.
کلاریسا پینکولا استس
@Tafakkor
Butterfly ( Original TV Series Sound Track ).mp33.28 MB
💯 27👍 8
هرچقدر هم که با نامهایی چون: فرهنگ، شخصیت، روان یا چیزهای دیگر، از زنها خواسته شود که اینطور یا آنطور لباس بپوشند و رفتار کنند هرچقدر هم که دیگران بخواهند به کمک چندین مراقب و نگهبان نادان تمام زنها را، فارغ از بُعد تمام انسانی آنها چون یک گله نگه دارند صرفنظر از این که برای سرکوب زندگی پر روح این جنس لطیف از چه فشارهایی استفاده میشود.
هیچیک از اینها نمیتواند این حقیقت را تغییر دهد که زن همانی است که هست، لطیف ولی در عینحال پرقدرت
آنقدر پرقدرت که هیچ اجباری را نپذیرد.
کلاریسا پینکولا استس
@Tafakkor
Butterfly ( Original TV Series Sound Track ).mp33.28 MB
مدیر عامل شرکت بهرهبرداری مترو تهران و حومه اعلام کرد:
همزمان با سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (س)، گرامیداشت مقام زن و روز مادر، تمامی بانوان شهر تهران روز پنجشنبه ۲۰ آذرماه ۱۴۰۴ میتوانند از خدمات خطوط هفتگانه مترو و حومه، از ابتدای ساعت سرویسدهی تا پایان فعالیت روزانه، به صورت رایگان استفاده کنند.
پ.ن: طرحی نمایشی به جای حمایت ساختاری
حرمت واقعی را نه در لطفِ موقت و نمادین، که در عدالت همیشگی و ساختاری باید جُست. حرمت زن زمانی دانسته میشود که حضور او در جامعه نه به عنوان "جنس دوم" نیازمند تخفیف، که به عنوان شریک برابر در توسعه، نیازمند فرصتهای عادلانه دیده شود.
تقدیر نمادین، وقتی جایگزین عدالت ساختاری شود، خود به شکلی از تحقیر آراسته تبدیل میگردد.
حرمت، با کرامت دادن محقق میشود، نه با حسابکتاب کردنِ لطف.
حرمت واقعی در ایجاد امنیت پایدار در همین مترو و معابر است. در مبارزهی جدی با آزار خیابانی. در فراهم آوردن امکان پیشرفت شغلی برابر. در قوانین حمایتی از مادران شاغل. در فرهنگسازی برای تقسیم کار خانگی. اینها هزینهبر و ساختارشکن هستند.
یک روز سفر رایگان، اما کمهزینه؛ نمایش است!
زهرا مهر
@Tafakkor
👍 38👎 2
مدیر عامل شرکت بهرهبرداری مترو تهران و حومه اعلام کرد:
همزمان با سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (س)، گرامیداشت مقام زن و روز مادر، تمامی بانوان شهر تهران روز پنجشنبه ۲۰ آذرماه ۱۴۰۴ میتوانند از خدمات خطوط هفتگانه مترو و حومه، از ابتدای ساعت سرویسدهی تا پایان فعالیت روزانه، به صورت رایگان استفاده کنند.
پ.ن: طرحی نمایشی به جای حمایت ساختاری
حرمت واقعی را نه در لطفِ موقت و نمادین، که در عدالت همیشگی و ساختاری باید جُست. حرمت زن زمانی دانسته میشود که حضور او در جامعه نه به عنوان "جنس دوم" نیازمند تخفیف، که به عنوان شریکِ برابر در توسعه، نیازمند فرصتهای عادلانه دیده شود.
تقدیر نمادین، وقتی جایگزین عدالت ساختاری شود، خود به شکلی از تحقیر آراسته تبدیل میگردد.
حرمت، با کرامت دادن محقق میشود، نه با حسابکتاب کردنِِ لطف.
حرمت واقعی در ایجاد امنیت پایدار در همین مترو و معابر است. در مبارزهی جدی با آزار خیابانی. در فراهم آوردن امکان پیشرفت شغلی برابر. در قوانین حمایتی از مادران شاغل. در فرهنگسازی برای تقسیم کار خانگی. اینها هزینهبر و ساختارشکن هستند.
یک روز سفر رایگان، اما کمهزینه؛ نمایش است!
زهرا مهر
@Tafakkor
مدیر عامل شرکت بهرهبرداری مترو تهران و حومه اعلام کرد:
همزمان با سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (س)، گرامیداشت مقام زن و روز مادر، تمامی بانوان شهر تهران روز پنجشنبه ۲۰ آذرماه ۱۴۰۴ میتوانند از خدمات خطوط هفتگانه مترو و حومه، از ابتدای ساعت سرویسدهی تا پایان فعالیت روزانه، به صورت رایگان استفاده کنند.
پ.ن: طرحی نمایشی به جای حمایت ساختاری
حرمت واقعی را نه در لطفِ موقت و نمادین، که در عدالت همیشگی و ساختاری باید جست. حرمت زن زمانی دانسته میشود که حضور او در جامعه نه به عنوان "جنس دوم" نیازمند تخفیف، که به عنوان شریک برابر در توسعه، نیازمند فرصتهای عادلانه دیده شود.
تقدیر نمادین، وقتی جایگزین عدالت ساختاری شود، خود به شکلی از تحقیر آراسته تبدیل میگردد.
حرمت، با کرامت دادن محقق میشود، نه با حسابکتاب کردنِ لطف.
حرمت واقعی در ایجاد امنیت پایدار در همین مترو و معابر است. در مبارزهی جدی با آزار خیابانی. در فراهم آوردن امکان پیشرفت شغلی برابر. در قوانین حمایتی از مادران شاغل. در فرهنگسازی برای تقسیم کار خانگی. اینها هزینهبر و ساختارشکن هستند.
یک روز سفر رایگان، اما کمهزینه؛ نمایش است!
زهرا مهر
@Tafakkor
22:16
Video unavailableShow in Telegram
مناظره زنان مسلمان؛ حجاب، آزادی انتخاب و اسلام
مناظرهای بین شش زن مسلمان ساکن در ایالات متحده؛ یک گروه به حجاب اسلامی معتقد است و گروه دیگر، اگرچه بدون حجاب، اما خود را مسلمان میداند. این مناظره حول شش گزاره جدلبرانگیز انجام میشود.
@Tafakkor
video_2023-05-08_11-07-54.mp454.67 MB
👍 7
داستان غم انگیز اعدام نخستین وزیر زن ایران
روز پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳٥٩ روزنامه كیهان نوشت:
ساعت یک و نیم بامداد امروز فرخرو پارسا تیرباران شد.
مرده شویها از شستن جسد وی خودداری كردند، زیرا وی به نام مفسد فیالارض اعدام شده بود.
زنان خانواده بودند كه پیكر وی را شستند و دیدند كه سه تیر به زیر سینهاش اصابت كرده و از پشت بدنش خارج شده است.
وی در اسفند سال ۱۳۰۱ در شهر قم به دنیا آمده بود. مادر وی فخرآفاق پارسا از فعالان حقوق زنان و مدیر مجلهی «جهان زنان» بوده و پدرش فرخدین پارسا کارمند وزارت بازرگانی و مدیر مجلههای اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران و عصر جدید بود.
وی از آن رو در شهر قم زاده شد که مادرش به دلیل نشر مقالهای با عنوان لزوم تعلیم و تربیت مساوی برای دختر و پسر در تبعید به سر میبرد.
این مقاله اعتراضهای گستردهای را در میان روحانیون آن دوران برانگیخت و موجب تبعید مادر وی گشت. فرخرو پارسا تحصیلات ابتدایی خویش را در تهران سپری و برای ادامه تحصیل در دورهی متوسطه به دانشسرای مقدماتی رفت.
وی توانست دورهی متوسطه را با کسب رتبه اول به پایان رسانده و به دانشسرای عالی و سپس به دانشگاه تهران راه یافت. وی تحصیلات دانشگاهی خویش را در رشتهی پزشکی ادامه داد و با گرفتن درجهی دکترا از دانشگاه تهران
فارغ التحصیل گردید.
فرخرو پارسا درسال ۱۳۲۱ با احمد شیرینسخن ازدواج کرد و از همان سال پس از دریافت مدرک لیسانس از دانشسرای عالی به تدریس در دبیرستانهای تهران پرداخت.
فرخرو پارسا همچنین نخستین مدیرکل زن در ایران بود. در سال ۱۳۳۹ با آغاز به کار دانشگاه ملی ایران (دانشگاه بهشتی کنونی) وی عهدهدار سِمَت مدیر کلی دبیرخانه دانشگاه ملی ایران شد. او در سال ۱۳۴۷ به عنوان وزیر آموزش و پرورش ایران انتخاب شد.
اواخر بهمن ۱۳۵۸ فرخرو پارسا دستگیر شد.
وی با اتهاماتی چون؛
حیف و میل اموال بیت المال و ایجاد فساد در وزارت آموزش و پرورش و کمک به نشو و نمای فحشا در آموزش و پرورش و همکاری موثر با ساواک و اخراج فرهنگیان انقلابی از وزارت فرهنگ ایران و...در دادگاه انقلاب اسلامی شعبهی تهران به ریاست صادق خلخالی محاکمه شد و به عنوان مفسد فی الارض به اعدام محکوم شد. فرخرو پارسا را به همراه دو تن دیگر سوی جوخه اعدام بردند.
منصوره پیرنیا واپسین دقایق زندگی او را چنین تصویر می كند:
گونی كهنه و كثیف و چرک آلود دیگری را آوردند و معلم و پزشک؛نخستین زن مدیر كل؛نخستین زن وكیل مجلس شورای ملی؛ نخستین بانوی معاون وزیر و نخستین زن وزیر و مبارز راستین راه آزادی و برابری حقوق زنان را به زور در گونی كردند و برای آن كه دست و پایی نزند. طنابی را بر پاهای او بستند و طناب دیگری را از روی گونی به دور گردن او پیچیدند و او را به درخت اعدام آویزان كردند.
طناب دار را كه بالا كشیدند طناب پاره شد و فرخرو پارسا در فاصلهی یک متری به زمین افتاد. حالا دیگر به كلی از حال رفته و بیهوش شده بود. طناب را از سر و رو و بدن او باز كردند و او را به داخل حیاط بردند و در كنار حوض كثیف و آب خزه گرفتهای مشتی آب بر سر و روی او زدند و دوباره او را به هوش آوردند.
خانم پارسا كه به هوش آمد نفسی به راحتی كشید و تصور میكرد با پاره شدن طناب، بیگناهی او نیز به اثبات رسیده و مورد لطف خداوندی قرار گرفته است. كمی آرام گرفته بود و دیگر گریه و زاری و ناله هم نمیكرد.
پس از گذشت نزدیک به پانزده دقیقه باز او را به محل قتلگاه بردند.
كارش به جنگ تن به تن كشیده بود. این بار سیم کلفت و مقاوم بكسل آوردند و به بالای درخت بستند و سپس سیم دار را بر گردن فرخرو پارسا انداختند و چند جعبه خالی پپسی را زیر پای او گذاردند و دقایقی دیگر یكی از دژخیمان مرگ، لگد محكمی به جعبهها زد و جعبهها را از زیر پای خانم پارسا به گوشهای پرتاب كرد.
ساعت یک و نیم صبح روز ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۹ بود. سه تیر خلاص بر پیكر بی جان وی شلیک شد.
فرخرو پارسا حتی در وصیتنامه كوتاه خود حقوق زنان را فراموش نكرد و نوشت.
دادگاه میان زنان و مردان تفاوت زیادی میگذارد و امیدوارم آتیه برای زنان بهتر از این باشد.
وی خطاب به دادگاه انقلاب اسلامی و در دفاعیهاش بود كه خواند:
یا رب نظر تو بر نگردد
برگشتن روزگار سهل است
@Tafakkor
👍 77👎 2
