en
Feedback
کانال حمید آصفی

کانال حمید آصفی

Open in Telegram
2025 year in numberssnowflakes fon
card fon
16 507
Subscribers
+7224 hours
+1117 days
+53030 days
Posts Archive
⚡ مراسم هفتم خسرو علیکردی؛ هنگامی که یادبود به میدان مقاومت تبدیل می‌شود ✍🏻 خسرو علیکردی، وکیل دادگستری، نه فقط یک پرونده‌خوان حرفه‌ای، بلکه از چهره‌هایی بود که در سال‌های اخیر نماد شرافت صنفی و ایستادگی مدنی شد؛ کسی که مرگ او برای بسیاری «از دست رفتن یک انسان شریف» نبود، بلکه «پاک شدن یک صدا از صحنهٔ عدالت‌خواهی» بود. همین خصوصیت انسانی و حرفه‌ای اوست که مراسم هفتمش را به رویدادی فراتر از یک سوگواری معمول تبدیل کرد. ✍🏻 مراسم هفتم خسرو علیکردی در مشهد، نه یک آیین سوگواری معمول بلکه صحنه‌ای از مواجههٔ آرام اما عمیق میان جامعه و ساختار رسمی بود، سوگواری‌ای که با حضور خانوادهٔ دادخواهان، حقوق‌دانان، فعالان مدنی و شهروندانی که به احترام او آمده بودند، معنایی فراتر از یک مناسبت مذهبی یافت. درست همان‌طور که چارلز تیلی گفته بود: «وقتی نهادهای رسمی از دسترس مردم خارج می‌شوند، سیاست در آیین‌ها و مناسک روزمره آشکار می‌شود.» امروز مشهد صحنهٔ مصداق عینی همین نظریه بود. ✍🏻 در هر جامعه‌ای که فضای رسمی بسته شود، آیین‌های جمعی به محل بروز حقیقت تبدیل می‌شوند. دقیقاً همان اتفاقی که امروز در مشهد رخ داد. تلاش برای کنترل مراسم یا ایجاد محدودیت، نه‌تنها حضور را کاهش نداد، بلکه بار معنایی و سیاسی سوگ را افزایش داد و یادبود علیکردی را از یک مناسک خانوادگی به نشانه‌ای اجتماعی بدل کرد. همان‌طور که جیمز اسکات توضیح می‌دهد، «معنا را نمی‌توان امنیتی‌سازی کرد»، و هرقدر فشار بیشتر شود، مقاومت نمادین زنده‌تر می‌شود. ✍🏻 نظریه‌پردازان جنبش‌های نوین اجتماعی بارها گفته‌اند که هنگامی‌که سیاست از نهادهای رسمی رانده می‌شود، در زندگی روزمره مردم خانه می‌کند. مراسمی چون تشییع‌جنازه‌ها، چهلم‌ها و هفتم‌ها به نقطه‌های تمرکز انرژی جمعی تبدیل می‌شوند. یادبود علیکردی نیز چنین شد: لحظه‌ای که حافظهٔ جمعی از دل مناسک خود را بازآفرینی می‌کند. آصف بیات این وضعیت را «سیاست خیابانی» می‌نامد: جایی که کنش‌های کوچک مردم، ولو در قالب سوگ، صاحب بار سیاسی می‌شوند. ✍🏻 حضور مردم در چنین مراسم‌هایی فقط احترام نیست؛ «بازپس‌گیری فضا»ست: حق حضور، حق نام بردن از حذف‌شده‌ها، و حق تبدیل سوگ به اعتراض آرام. این لحظات کوچک، زیرساخت تحولات بزرگ‌اند. همان‌طور که مایر زالد توضیح می‌دهد، وقتی سازوکارهای رسمی بسته می‌شود، بسیج اجتماعی از شبکه‌های عاطفی و مناسکی رشد می‌کند — از دل روابط انسانی، نه نهادهای اداری. ✍🏻 مراسم امروز نشان داد که جامعهٔ ایران در جست‌وجوی شیوه‌های تازهٔ مقاومت مدنی است؛ نه خشونت، نه انفعال، بلکه شیوه‌هایی آرام اما مؤثر. این شکل‌های حضور، هستهٔ ابرجنبش‌های آینده‌اند. قدرت مراسم‌هایی این‌چنین در این است که حکومت نمی‌تواند معنای آن‌ها را مصادره کند؛ زیرا معنای سوگ در دل مردم شکل می‌گیرد، نه در بخشنامه‌ها. خیابان را می‌توان بست، نماد را نه. ✍🏻 در نهایت، یادبود خسرو علیکردی حامل یک پیام روشن بود: هر جا حقیقت حذف شود، مردم آن را احیا می‌کنند. هرجا یاد یک انسان شریف سرکوب شود، جمعی از شهروندان آن یاد را بازمی‌گردانند. مراسم امروز صرفاً بزرگداشت یک وکیل نبود؛ بزرگداشت عزتی بود که جامعهٔ ایران قصد ندارد و نمی‌تواند از دست بدهد. در ایران امروز، سوگ فقط اندوه نیست؛ بخشی از مبارزه برای کرامت انسانی است—بخشی از سیاست خاموش اما پیوستهٔ جامعه‌ای که آرام‌آرام دارد پوست می‌اندازد. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👏 90 55👌 16👍 14👎 8🕊 4
سکوت به‌مثابهٔ انرژی نهفتهٔ جامعهٔ ایران، فلسفهٔ سیاسی یک وضعیت در آستانهٔ گسست ✍🏻 بخش پنجم و مقاله پایانی جمع‌بندی تحلیل‌های پیشین درباره وضعیت سکوت و گذار در جامعه ایران. ✍🏻 سکوت طولانی جامعهٔ ایران امروز نه یک وضعیت ثابت بلکه فرآیندی رو به‌انفجار است. این سکوت که در طول چهار دهه زیر فشار سرکوب، ناامیدی و چرخهٔ بی‌اثر اصلاحات انباشته شده، را می‌توان به مفهوم «قدرت مؤخر» چارلز تیلی نسبت داد؛ قدرتی که انرژی اعتراض در لایه‌های پنهان ذخیره می‌شود و در لحظهٔ مناسب جهشی ناگهانی و غیرقابل مهار را رقم می‌زند. شرایط ایران امروز دقیقاً مصداق این نظریه است: جایی که سرکوب گسترده، بی‌اعتمادی به نهادها و خستگی عمومی مردم باعث انباشت انرژی شده که آمادهٔ انفجار در زمان و مکان مناسب است. ✍🏻 ابرجنبش‌هایی که از دل این سکوت زاده می‌شوند، صرفاً ادامهٔ اعتراضات پراکندهٔ گذشته نیستند، بلکه مرحله‌ای نوین از سازمان‌یابی اجتماعی‌اند. مطابق نظریه «فرصت‌های سیاسی» سدنی ترو، این جنبش‌ها زمانی شکل می‌گیرند که شکاف‌های ساختاری حاکمیت با انتظارات جامعه به حداکثر می‌رسد. در ایران، این شکاف به‌شدت عمیق شده است؛ شبکه‌های اجتماعی و سبک زندگی‌های جدید، به‌ویژه در نسل جوان، بستری برای شکل‌گیری جنبش‌های افقی و متصل به هم فراهم کرده‌اند که چرخه‌های سرکوب قبلی را بی‌اثر می‌کنند. ✍🏻 مانوئل کاستلز مفهوم «گسست معنایی» را مطرح کرده است؛ گسستی که وقتی رخ می‌دهد که جامعه معنای خود را از ساختار رسمی قدرت جدا می‌کند و روایت رسمی دیگر قدرتی بر زندگی مردم ندارد. در ایران امروز، این گسست عمیق و بی‌رحمانه است؛ رسانه‌های رسمی اعتبار خود را از دست داده‌اند و روایت‌های مستقل و شبکه‌های اجتماعی جایگزین شده‌اند، این دقیقاً نشان می‌دهد که فروریزی نظم قدیم دیگر فقط یک احتمال نیست بلکه روند قطعی است. ✍🏻 تدا اسکاچپول در تحلیل خود از دولت‌های ناکارآمد اشاره دارد که وقتی دولت‌ها نتوانند مشروعیت و منابع لازم برای ادارهٔ جامعه را بازتولید کنند، زمینه برای ظهور جنبش‌های اجتماعی فراگیر فراهم می‌شود. جمهوری اسلامی در شرایطی است که مشروعیتش در داخل کشور به‌شدت کاهش یافته و توان کنترل جامعه رو به تحلیل است، این امر به طور طبیعی بستر شکل‌گیری ابرجنبش‌ها را مهیا می‌سازد. ✍🏻 گیلرمو اودانل و فیلیپ شمیتر در نظریه «هسته مدنی میانجی» تأکید می‌کنند که در دوره‌های گذار، وجود نهادها و نیروهای مدنی که بتوانند انرژی اجتماعی را به زبان سیاسی ترجمه کرده و مسیر عملی برای تغییر بسازند، حیاتی است. در نبود چنین هسته‌ای، ابرجنبش‌ها ممکن است به انفجارهای احساسی و بی‌نتیجه بدل شوند. بنابراین، نیروهای گذارطلب در ایران وظیفه دارند این نقش حیاتی را ایفا کنند تا گذار اجتماعیِ پایدار و ساختاری تضمین شود. ✍🏻 جامعهٔ ایران در این مرحله از دوگانهٔ فرسودهٔ «انفعال یا انقلاب» عبور کرده و به الگویی رسیده که می‌توان آن را «گذار اجتماعیِ دیررس اما پایدار» نامید، همان الگویی که تدا اسکاچپول دربارهٔ دولت‌های فرسوده شرح می‌دهد، زمانی که ساختار قدرت نتواند منابع مشروعیت و کارآمدی را بازتولید کند حرکت‌های اجتماعی در سطح زیرپوست جامعه آغاز می‌شود و هژمونی رسمی به‌گونه‌ای آرام اما قطعی فرومی‌ریزد. ✍🏻 این وضعیت، فرصت تاریخی کم‌نظیری برای نیروهای گذارطلب فراهم کرده است. همان‌طور که گیلرمو اودانل و فیلیپ شمیتر در نظریه «هسته مدنی میانجی» می‌گویند، در دوره‌های گذار، نقش این هسته برای ترجمان انرژی اجتماعی به زبان سیاسی و فراهم کردن مسیر عملی حیاتی است. در ایران، نیروهای گذارطلب باید این نقش را ایفا کنند وگرنه ابرجنبش‌ها ممکن است به انفجارهای احساسی تبدیل شوند که دستاوردی جز بی‌ثباتی و خشونت نداشته باشند. ✍🏻 به همین دلایل، آینده ایران نه بازگشت به گذشته و نه استمرار وضع موجود است بلکه گذار است؛ گذاری که ریشه در سکوت انباشته، توان ابرجنبش‌ها، کاهش ظرفیت سرکوب، فروپاشی حمایت‌های منطقه‌ای و فرسایش مشروعیت دارد. وقتی جامعه ایران از «آستانه تجمعی» نظریه‌پردازانی چون تیلی، ترو، اسکاچپول و کاستلز عبور کند، نقطهٔ تولد دوبارهٔ سیاست و ملت فرارسیده است. سکوت امروز نه نشانه خاموشی، بلکه لحظه‌ای پیش از تولد دوبارهٔ یک ملت است. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👍 53 31👎 2👌 2
سکوت به‌مثابهٔ انرژی نهفتهٔ جامعهٔ ایران، فلسفهٔ سیاسیِ یک وضعیت در آستانهٔ گسست بخش چهارم: ابرجنبش‌ها و بازتعریف میدان سیاست در فضای پساتوافق و فروپاشی منطقه‌ای ✍️ فضای پسا توافق احتمالی ایران و آمریکا، نه تنها یک قرارداد سیاسی و اقتصادی نیست، بلکه بستر تحولی عمیق برای شکل‌گیری و پویایی ابرجنبش‌های اجتماعی است، توافقی که اگر واقعاً اتفاق بیفتد، فضای سیاست رسمی را تا حد زیادی باز می‌کند و لایه‌های سرکوب و انحصار سیاسی را به چالش می‌کشد، در این شرایط، جنبش‌های اجتماعی نه فقط در حاشیه بلکه در قلب فرایند گذار حضور خواهند داشت، ✍️ فروپاشی حمایت‌های منطقه‌ای جمهوری اسلامی، از سوریه تا لبنان و عراق و یمن، به منزله کاهش عمق استراتژیک و تضعیف شبکه‌های نیابتی و پشتیبانی ایدئولوژیک است، این فروپاشی فشارهای بیرونی را به داخل ایران معطوف می‌کند و فضای بی‌ثباتی داخلی را بیشتر می‌کند، ابرجنبش‌ها با بهره‌گیری از این خلأ، فرصت می‌یابند تا شبکه‌های مقاومت و مطالبه خود را با قدرت بیشتری سامان دهند و سطوح جدیدی از نفوذ اجتماعی و سیاسی پیدا کنند، ✍️ یکی از ویژگی‌های مهم این دوره، تغییر ماهیت میدان سیاسی است؛ میدانی که دیگر صرفاً عرصه رقابت بین نخبگان یا جناح‌های حکومتی نیست، بلکه میدان نبرد بین ساختارهای رسمی قدرت و شبکه‌های اجتماعی مقاومتی و سازمان‌های غیررسمی است، ابرجنبش‌ها با بهره‌گیری از فناوری‌های نوین ارتباطی، شبکه‌های افقی و سازماندهی منعطف، توانایی تغییر قواعد بازی را دارند و می‌توانند سیاست رسمی را از درون به چالش بکشند، ✍️ در فضای پساتوافق، امکان بازسازی روابط ایران با جهان و ورود به مسیر توسعه اقتصادی و سیاسی، اگرچه به نظر مثبت می‌آید، اما همزمان می‌تواند فضا را برای تقویت نارضایتی‌ها و مطالبات اجتماعی باز کند، زیرا انتظارات بالاتر می‌رود و مردم خواهان تغییرات ملموس و عمیق‌تر در زیست سیاسی و اجتماعی خود خواهند بود، ابرجنبش‌ها در این شرایط نقش مهمی در کانالیزه کردن و جهت‌دهی این انتظارات دارند و می‌توانند نارضایتی‌های پراکنده را به مطالبه‌های سازمان‌یافته تبدیل کنند، ✍️ این مرحله، فرصت طلایی برای اپوزیسیون گذارطلب و نیروهای اجتماعی مدنی است که با درک صحیح از این میدان، سیاست‌های نوین مشارکت و گفتمان‌سازی را پیش ببرند، زیرا اکنون بازیگرانی که تا دیروز قدرت را قبضه کرده بودند، درگیر چالش‌های مشروعیت، تقسیم قدرت و بازتعریف روابط منطقه‌ای‌اند، ابرجنبش‌ها با نفوذ در سطوح مختلف جامعه، می‌توانند به موتور محرک گذار تبدیل شوند و مسیرهای جدیدی برای گفت‌وگو، اصلاح و حتی بازسازی سیاسی باز کنند، ✍️ البته نباید این فضای شکننده را دست کم گرفت، زیرا واکنش‌های خشونت‌بار و تلاش برای سرکوب و تقسیم‌بندی جامعه همچنان ممکن است، اما تفاوت این دوره در گستردگی و عمق شبکه‌های مقاومت است که حتی اگر سرکوب شود، فروپاشی پایدار قدرت را تسریع خواهد کرد، ابرجنبش‌ها در این مرحله به نماد مقاومت غیرمتمرکز، انعطاف‌پذیر و فراگیر تبدیل خواهند شد که دیگر قابل مهار به شیوه‌های سنتی نیستند، ✍️ در نهایت، این ابرجنبش‌ها می‌توانند به عنوان ستون‌های اصلی ساختن ایران پساتوافق عمل کنند؛ کشوری که در آن ساختارهای قدرت نه از بالا، بلکه با مشارکت فعال جامعه مدنی، جنبش‌های اجتماعی و نهادهای نوین شکل می‌گیرد، ایران جدید، سرزمینی است که در آن حق حاکمیت مردم، آزادی بیان، عدالت اجتماعی و توسعه پایدار به شعارهای واقعی تبدیل می‌شود، و این دستاورد تنها با درک و حمایت از پویایی ابرجنبش‌ها میسر خواهد بود، #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👍 51 23👌 3👎 1🙏 1
سکوت به‌مثابهٔ انرژی نهفتهٔ جامعهٔ ایران، فلسفهٔ سیاسیِ یک وضعیت در آستانهٔ گسست بخش سوم بهار ابرجنبش‌ها؛ زمانی که انباشت تجربه به انفجار فضاهای جدید می‌رسد. ✍️ از بیرون اگر به خیابان‌های ایران نگاه کنی، شاید سکوت را با «خاموشی» اشتباه بگیری، اما همان‌طور که چارلز تیلی هشدار داده بود، جنبش‌ها در سکوت رشد می‌کنند و تنها در لحظه‌های انفجار خود را نشان می‌دهند، اکنون ایران دقیقاً در این مرحلهٔ نادیدنی بلوغ ایستاده است، ✍️ سیدنی تَرو این دوره را «پیچ‌خوردگی چرخه‌های اعتراضی» می‌نامد، زمانی که اعتراض فروکش می‌کند نه برای تسلیم، بلکه برای تغییر فرم، برای شبکه‌سازی دوباره، و برای انباشت مهارت‌هایی که موج بزرگ‌تر بعدی را ممکن می‌کند، از ۱۳۸۸ تا ۱۴۰۱، هر موج اعتراض، ستون فقرات موج بعدی را ساخت، ✍️ امروز جامعهٔ ایران در مرحله‌ای قرار دارد که می‌توان آن را «تراکم تجربه» نامید، وضعیتی که انرژی‌ها خاموش نشده‌اند، بلکه منشأهای تازه پیدا کرده‌اند، هیرشمن این لحظه را «دوره انباشت صبورانهٔ انرژی‌های سرخورده اما فعال» می‌دانست، انرژی‌هایی که نه تبخیر می‌شوند و نه می‌میرند، فقط شکل عوض می‌کنند و منتظر فرصت می‌مانند، ✍️ این فرصت نزدیک است، نشانه‌های آن نیز کم نیست، فروپاشی مشروعیت بوروکراتیک، بن‌بست راهبردی سیاست خارجی، کاهش کارآمدی ماشین تبلیغاتی، فرسایش شبکه‌های نیابتی، و مهم‌تر از همه جهش نسلی که بعد از ۱۳۸۰ آمده و نه مرعوب است و نه قابل بازگرداندن، ✍️ این نسل همان چیزی را تجسم می‌کند که مانوئل کاستلز از آن به عنوان «قدرت افقی شبکه‌ها» یاد می‌کند، جامعه‌ای که نه در خیابان بلکه در سبک زندگی، در روابط روزمره، در زیرساخت رسانه‌ای افقی و در اقتصاد کوچک، آرام اما هدفمند سازماندهی می‌شود، حکومتی که برای کنترل خیابان ساخته شده بود، اکنون با جامعه‌ای روبه‌روست که در لایه‌های زیرین مقاومت می‌کند، ✍️ نام این لحظه در نظریه جنبش‌های اجتماعی «عبور از آستانه» است، لحظه‌ای که تراکم تجربه چنان زیاد می‌شود که امکان بازگشت از آن وجود ندارد، ایران اکنون دقیقاً روی این آستانه ایستاده است، جایی که جنبش‌ها دیگر موج نیستند، بلکه «ابرجنبش»‌هایی‌ هستند که چندین حوزه از زندگی را هم‌زمان درگیر می‌کنند، ✍️ اگر کسی بپرسد «پس دوباره جنبش چه زمانی برمی‌گردد؟» پاسخ همان است که هیرشمن گفت، جنبش‌ها از تقویم پیروی نمی‌کنند، از آستانه‌ها پیروی می‌کنند، و ایران اکنون روی آستانهٔ چند ابرجنبش ایستاده، ابرجنبش‌هایی که از زنان تا اقتصاد، از سبک زندگی تا آزادی‌های مدنی، از محیط زیست تا مطالبهٔ گذار سیاسی را در بر می‌گیرند، ✍️ بهار جنبش‌های اجتماعی تاریخ ثابتی ندارد، اما نشانه‌هایش روشن‌اند، افزایش نافرمانی‌های نرم، کاهش هزینه روانی اعتراض، رشد زیرساخت اجتماعی اعتراض، هم‌پیوندی طبقاتی، و گسست عمیق نسل جدید از روایت رسمی قدرت، این‌ها همان نشانه‌هایی هستند که آینده را سمت‌وسو می‌دهند، ✍️ زمستان طولانی بود اما یخ‌هایش پایدار نبودند، زیر پوست شهر، همان چیزی رخ می‌دهد که تیلی آن را «انباشت فرصت‌های در حال شکل‌گیری» می‌نامید، لحظه‌ای که چندین حوزهٔ اجتماعی هم‌زمان شروع به حرکت می‌کنند، ✍️ امروز جنبش‌ها دیگر فقط موج نیستند، به جریان‌هایی آرام اما توقف‌ناپذیر تبدیل شده‌اند، جریان‌هایی که وقتی سدها بشکنند، راه‌های تازه‌ای می‌سازند، راه‌هایی که دیگر قابل بستن نیستند، ✍️ آینده از آنِ همان «بهار چندین ابرجنبش» است، هر که این نقطهٔ تکثیر قدرت اجتماعی را نبیند، نه امروز ایران را می‌فهمد و نه فردای آن را، #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👏 37 22👌 8👍 7
سکوت به‌مثابهٔ انرژی نهفتهٔ جامعهٔ ایران، فلسفهٔ سیاسیِ یک وضعیت در آستانهٔ گسست بخش سوم بهار ابرجنبش‌ها؛ زمانی که انباشت تجربه به انفجار فضاهای جدید می‌رسد. ✍️ از بیرون اگر به خیابان‌های ایران نگاه کنی، شاید سکوت را با «خاموشی» اشتباه بگیری، اما همان‌طور که چارلز تیلی هشدار داده بود، جنبش‌ها در سکوت رشد می‌کنند و تنها در لحظه‌های انفجار خود را نشان می‌دهند، اکنون ایران دقیقاً در این مرحلهٔ نادیدنی بلوغ ایستاده است، ✍️ سیدنی تَرو این دوره را «پیچ‌خوردگی چرخه‌های اعتراضی» می‌نامد، زمانی که اعتراض فروکش می‌کند نه برای تسلیم، بلکه برای تغییر فرم، برای شبکه‌سازی دوباره، و برای انباشت مهارت‌هایی که موج بزرگ‌تر بعدی را ممکن می‌کند، از ۱۳۸۸ تا ۱۴۰۱، هر موج اعتراض، ستون فقرات موج بعدی را ساخت، ✍️ امروز جامعهٔ ایران در مرحله‌ای قرار دارد که می‌توان آن را «تراکم تجربه» نامید، وضعیتی که انرژی‌ها خاموش نشده‌اند، بلکه منشأهای تازه پیدا کرده‌اند، هیرشمن این لحظه را «دوره انباشت صبورانهٔ انرژی‌های سرخورده اما فعال» می‌دانست، انرژی‌هایی که نه تبخیر می‌شوند و نه می‌میرند، فقط شکل عوض می‌کنند و منتظر فرصت می‌مانند، ✍️ این فرصت نزدیک است، نشانه‌های آن نیز کم نیست، فروپاشی مشروعیت بوروکراتیک، بن‌بست راهبردی سیاست خارجی، کاهش کارآمدی ماشین تبلیغاتی، فرسایش شبکه‌های نیابتی، و مهم‌تر از همه جهش نسلی که بعد از ۱۳۸۰ آمده و نه مرعوب است و نه قابل بازگرداندن، ✍️ این نسل همان چیزی را تجسم می‌کند که مانوئل کاستلز از آن به عنوان «قدرت افقی شبکه‌ها» یاد می‌کند، جامعه‌ای که نه در خیابان بلکه در سبک زندگی، در روابط روزمره، در زیرساخت رسانه‌ای افقی و در اقتصاد کوچک، آرام اما هدفمند سازماندهی می‌شود، حکومتی که برای کنترل خیابان ساخته شده بود، اکنون با جامعه‌ای روبه‌روست که در لایه‌های زیرین مقاومت می‌کند، ✍️ نام این لحظه در نظریه جنبش‌های اجتماعی «عبور از آستانه» است، لحظه‌ای که تراکم تجربه چنان زیاد می‌شود که امکان بازگشت از آن وجود ندارد، ایران اکنون دقیقاً روی این آستانه ایستاده است، جایی که جنبش‌ها دیگر موج نیستند، بلکه «ابرجنبش»‌هایی‌ هستند که چندین حوزه از زندگی را هم‌زمان درگیر می‌کنند، ✍️ اگر کسی بپرسد «پس دوباره جنبش چه زمانی برمی‌گردد؟» پاسخ همان است که هیرشمن گفت، جنبش‌ها از تقویم پیروی نمی‌کنند، از آستانه‌ها پیروی می‌کنند، و ایران اکنون روی آستانهٔ چند ابرجنبش ایستاده، ابرجنبش‌هایی که از زنان تا اقتصاد، از سبک زندگی تا آزادی‌های مدنی، از محیط زیست تا مطالبهٔ گذار سیاسی را در بر می‌گیرند، ✍️ بهار جنبش‌های اجتماعی تاریخ ثابتی ندارد، اما نشانه‌هایش روشن‌اند، افزایش نافرمانی‌های نرم، کاهش هزینه روانی اعتراض، رشد زیرساخت اجتماعی اعتراض، هم‌پیوندی طبقاتی، و گسست عمیق نسل جدید از روایت رسمی قدرت، این‌ها همان نشانه‌هایی هستند که آینده را سمت‌وسو می‌دهند، ✍️ زمستان طولانی بود اما یخ‌هایش پایدار نبودند، زیر پوست شهر، همان چیزی رخ می‌دهد که تیلی آن را «انباشت فرصت‌های در حال شکل‌گیری» می‌نامید، لحظه‌ای که چندین حوزهٔ اجتماعی هم‌زمان شروع به حرکت می‌کنند، ✍️ امروز جنبش‌ها دیگر فقط موج نیستند، به جریان‌هایی آرام اما توقف‌ناپذیر تبدیل شده‌اند، جریان‌هایی که وقتی سدها بشکنند، راه‌های تازه‌ای می‌سازند، راه‌هایی که دیگر قابل بستن نیستند، ✍️ آینده از آنِ همان «بهار چندین ابرجنبش» است، هر که این نقطهٔ تکثیر قدرت اجتماعی را نبیند، نه امروز ایران را می‌فهمد و نه فردای آن را،
Show all...
سکوت به‌مثابه انرژی نهفتهٔ جامعهٔ ایران: فلسفهٔ سیاسی یک وضعیت در آستانهٔ گسست — بخش دوم ✍🏻 ایران امروز در وضعیت وجودی سکوت است، وضعیتی میان دو جهان: جهانی که جمهوری اسلامی نمایندهٔ آن است، با ساختارهای سخت، نهادهای ناکارآمد و روایت‌های تکراری، و جهانی که مردم در ذهن و زندگی روزمرهٔ خود ساخته‌اند، جهانی که نمی‌تواند در قالب‌های رسمی جا بگیرد. این تعلیق شکاف میان جامعه و حاکمیت را به سطحی رسانده که دیگر هیچ زبان مشترکی میان آن‌ها باقی نمانده است. سکوت مردم در این وضعیت یک رفتار نیست، یک هویت جمعی است. هویتی که مرکز ثقل مشروعیت را از ساختار رسمی به جامعه انتقال داده و نظم سیاسی را در سکوتی فرسایشی و عمیق گیر انداخته است. ✍🏻 سکوت در ایران همچنین شکل زیرزمینی سیاست است. مردم ایران سال‌هاست سیاست رسمی را کنار گذاشته‌اند و سیاست را در سطح زندگی روزمره بازیابی کرده‌اند، با نافرمانی‌های خاموش، با بی‌اعتنایی گسترده به رسانه‌های رسمی، با تحریم انتخابات، با انتقال اعتماد از نهادهای حکومتی به شبکه‌های اجتماعی و خانوادگی، با مهاجرت، با سبک زندگی متفاوت و با مقاومت‌های کوچک اما پیوسته. این مقاومت زیرپوستی مشروعیت ساختار رسمی را به‌طور مداوم می‌ساید. کشوری را نمی‌توان با سکوت مردمی اداره کرد که در دل همین سکوت سیاست خود را بیرون از چارچوب رسمی سازمان‌دهی کرده‌اند. سکوت امروز در ایران یک ضد ساختار است، شکلی از ریزش آرام اما پایدار قدرت. ✍🏻 و سرانجام، این سکوت طولانی حامل لحظه‌ای از گسست است که دیر یا زود فرا می‌رسد، لحظه‌ای که فاصلهٔ میان تجربهٔ واقعی مردم و ادعاهای ساختار سیاسی از حد تحمل عبور کند. زمانی که زندگی مردم دیگر با روایت رسمی هیچ نسبتی نداشته باشد، سکوت به فوران تبدیل می‌شود. در ایران این شکاف هر روز عمیق‌تر می‌شود، سفرهٔ مردم کوچک‌تر، مهاجرت بزرگ‌تر، امید کمتر و بی‌اعتمادی فراگیرتر. لحظهٔ گسست لحظه‌ای ناگهانی نیست، محصول انباشت همین سکوت است. وقتی فوران آغاز شود، نه قابل کنترل است و نه قابل بازگرداندن. ✍🏻 در نهایت، سکوت امروز مردم ایران نه پایان سیاست است و نه نشانهٔ تسلیم، سکوت مرحلهٔ انتقالی جامعه‌ای است که دیگر در مدار پیشین نمی‌چرخد. این سکوت زبان پنهان مردم ایران است، زبانی که می‌گوید چیزی در زیر پوست جامعه تغییر کرده و هیچ نظم سیاسی نمی‌تواند به‌سادگی به جایگاه پیشین بازگردد. سکوت آمادگی برای تولد دوبارهٔ سیاست است، لحظه‌ای که جامعه از زیر پوست زندگی روزمره سیاست را دوباره آغاز می‌کند، و این آغاز همیشه با سکوت شروع می‌شود. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
39👍 27👌 3
سکوت به‌مثابه انرژی نهفتهٔ جامعهٔ ایران: فلسفهٔ سیاسی یک وضعیت در آستانهٔ گسست — بخش اول ✍🏻 سکوت سیاسی امروز مردم ایران نه نشانهٔ رضایت است و نه نشانهٔ سازگاری با ساختار موجود، این سکوت سایهٔ گستردهٔ خستگی، سرکوب، امیدهای بربادرفته و تجربهٔ زیستهٔ بی‌اثر بودن کنش علنی است. جامعه‌ای که چهار دهه زیر فشار ایدئولوژی رسمی، بی‌پاسخ‌گویی حکومتی و تکرار دور باطل وعده‌های اصلاحی زیسته، سکوت را نه به‌عنوان انفعال بلکه به‌عنوان شکلی از حفظ انرژی انتخاب کرده است. این سکوت ساختاری از کنش پنهان است، ذخیرهٔ نیرویی که روزی یا به تغییرات بنیادی منجر می‌شود یا به گسست‌های اجتماعی‌ای که هیچ حاکمیتی توان مهار آن را ندارد. ایران امروز جامعه‌ای است که ظاهرش آرام است، اما این آرامش بیش از هر زمان دیگری به آستانهٔ فوران نزدیک شده است. ✍🏻 افزایش هزینهٔ کنش سیاسی در ایران، از بازداشت‌های بی‌قاعده تا پرونده‌سازی، اخراج از کار، محرومیت مدنی و فشار امنیتی، جامعه را وارد مرحله‌ای کرده که می‌توان آن را محاسبهٔ جمعی پنهان نامید. مردم به‌خوبی می‌بینند که مشارکت رسمی بی‌اثر شده، اعتراض خیابانی هزینه‌اش بالا رفته و نتیجهٔ کنش‌های گذشته یا مصادره شده یا با خشونت خاموش. پس سکوت را انتخاب می‌کنند، نه از سر ترس بلکه از سر عقلانیتی که می‌گوید «انرژی را برای لحظهٔ درست نگه‌دار». امروز بخش بزرگی از جامعهٔ ایران به این نتیجه رسیده که حرکت‌های پراکنده نه تغییری می‌آورد و نه ساختار را مجبور به پاسخ‌گویی می‌کند. این سکوت نشانهٔ ورود جامعه به مرحلهٔ پیشا جنبش است، مرحله‌ای که در آن انباشت انرژی از خود کنش مهم‌تر است. ✍🏻 مردم ایران هزینهٔ اعتراض را با پوست و استخوان خود پرداخت کرده‌اند، از دههٔ شصت و هفتاد تا سرکوب‌های ۸۸، ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱. نتیجهٔ این تجربهٔ تلخ سکوتی آموخته‌شده است، سکوتی که از دل یادگیری تاریخی برآمده. جامعه‌ای که بارها دیده چگونه اعتراض عمومی یا به خشونتی فاجعه‌بار ختم می‌شود یا به روایت‌های حکومتی تقلیل می‌یابد، امروز می‌فهمد که کنش باید حساب‌شده، هوشمند و زمان‌مند باشد. سکوت مردم ایران امروز نه ترس است و نه انفعال، نوعی بلوغ سیاسی است که می‌گوید «تا وقتی ابزار تغییر در دسترس نیست، انرژی را هدر نده». این سکوت نه عقب‌نشینی بلکه ذخیرهٔ خرد جمعی جامعه‌ای است که راه‌های آزموده‌شده را دیگر تکرار نمی‌کند. ✍🏻 در عمق این سکوت بار احساسی عظیمی انباشته شده است، خشم از تبعیض ساختاری، تحقیر فرهنگی، فقر روزافزون، ناامنی اقتصادی، فروپاشی اعتماد، مهاجرت فرزندان و تجربهٔ روزمرهٔ ناکارآمدی. جامعهٔ ایران این احساسات را خاموش نکرده، فقط به عمق برده است. این ذخیرهٔ احساسی هر روز سنگین‌تر می‌شود، چون هیچ روزنه‌ای برای تخلیهٔ سالم وجود ندارد. رسانه‌های رسمی بی‌اعتبار شده‌اند، نهادهای انتخاباتی تهی‌اند، دادخواهی بی‌اثر است و فضای عمومی زیر کنترل امنیتی. نتیجه آن‌که احساسات جامعه مانند آب پشت سد می‌ماند و به‌تدریج فشار را افزایش می‌دهد. در چنین وضعیتی، انفجار اجتماعی نه غیرمنتظره است و نه دور، بلکه نتیجهٔ طبیعی سال‌ها انباشت است. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
69👍 29👏 3👌 3
در پشت پرده رد دعوت تهران؛ لبنانِ آزاد یا لبنانِ در آستانه یک معامله بزرگ؟ ✍️ اینکه وزیر خارجه لبنان دعوت رسمی تهران را پس بزند، یک اتفاق عادی دیپلماتیک نیست؛ این یک «پدیده سیاسی» است. نشانه‌ای است از لرزشی که زیر پای جمهوری اسلامی افتاده؛ لرزشی که نه با شعار مهار می‌شود، نه با رزمایش پهپادی، و نه با نمایش‌های «اقتدار محور مقاومت». لبنان، که چهار دهه در نقش عمود میانی چادر منطقه‌ای ایران بازی کرد، حالا می‌گوید: نه، این‌بار به تهران نمی‌آیم؛ اگر قرار است حرفی بزنیم، آن را در زمین بی‌طرف می‌زنیم. ✍️ این اتفاق، فراتر از یک امتناع دیپلماتیک است. این یعنی برای نخستین‌بار، دولت مرکزی لبنان جرأت کرده به زبان نانوشته منطقه پاسخ دهد: «دوران اینکه ایران به‌تنهایی تعیین می‌کند چه کسی کجا بنشیند و چگونه گفتگو کند، تمام شده است.» ✍️ همزمان اسرائیل بی‌محابا دامنه حملات خود به حزب‌الله را گسترش می‌دهد. این‌بار نه فقط برای تنبیه، نه برای مهار، بلکه برای برچیدن سپر شمالی ایران. اسرائیل دارد معادله‌ای را تست می‌کند که پیام آن کاملاً روشن است: اگر حزب‌الله توان پاسخ متقابل نداشته باشد، و اگر لبنان رسماً از تهران فاصله بگیرد، آن‌وقت بازدارندگی ایران در کل منطقه سوراخ می‌شود. ✍️ پرسش درباره اینکه آیا این حملات مقدمه‌ای بر حمله مجدد به ایران است یا نه، امروز دیگر یک سناریوی «اغراق‌آمیز» نیست. اسرائیل و آمریکا به‌خوبی می‌دانند جمهوری اسلامی ضعیف‌تر از آن است که تصویر می‌کند: محور استراتژیکش از غزه تا بیروت در حالت نیمه‌فروپاشی است؛ روسیه سرگرم جنگ اوکراین است؛ و چین از حکومتی که حتی اقتصاد داخلی‌اش را کنترل نمی‌کند، فاصله گرفته است. در چنین وضعیتی، شکل‌گیری یک جبهه شمالی بی‌دفاع برای ایران به معنای باز شدن دالانی است که می‌تواند امنیت ملی‌اش را آسیب‌پذیر کند. ✍️ لبنان حس کرده عصر تازه‌ای آغاز شده؛ عصری که دولت‌ها می‌خواهند خودشان تصمیم بگیرند، نه از طریق نیابتی‌ها. اما تهران هنوز در نقشه‌ای زندگی می‌کند که فکر می‌کند با چند نیروی نیابتی فرسوده می‌تواند به منطقه شکل بدهد. بیروت دارد از نقش «تابع» خارج می‌شود، اما تهران هنوز خود را «فاعل» می‌پندارد. این شکاف، بزرگ‌ترین شکست نرم‌قدرت جمهوری اسلامی طی دو دهه اخیر است. ✍️ حملات اسرائیل به حزب‌الله می‌تواند مقدمه حملات محدود به ایران باشد؛ نه لزوماً جنگی گسترده، بلکه ضربه‌های محدود و هدفمند برای تغییر رفتار. وقتی حزب‌الله زیر فشار است، لبنان در حال فاصله‌گذاری رسمی است، عراق در مسیر احیای دولت مرکزی است و یمن به‌واسطه توافقات منطقه‌ای آرام‌تر شده، ایران نخستین‌بار طی سال‌هاست که بدون کمربند امنیتی مانده است. و این برای طراحان امنیتی تل‌آویو و واشنگتن یک فرصت طلایی است. ✍️ لبنان با رد دعوت تهران، در واقع گفت: «نمی‌خواهم بخشی از معادله‌ای باشم که ممکن است دوباره منطقه را به جنگ بکشاند.» این یعنی نیابتی‌های ایران دیگر نمی‌خواهند نیابتی بمانند. کشورهایی که زیر فشار فروپاشی اقتصادی‌اند نمی‌توانند نقش پیاده‌نظام ژئوپلیتیک تهران را بازی کنند. ایران این را دیر فهمیده است. ✍️ این تازه آغاز ماجراست. رد دعوت وزیر خارجه لبنان تنها یک علامت بود. بازی منطقه‌ای در مرحله‌ای قرار گرفته که دولت‌ها می‌فهمند هزینه پیوند با تهران از هزینه فاصله گرفتن از آن بیشتر شده است. لبنان فهمید. عراق در حال فهمیدن است. سوریه هم که یک سال است از رژیم بشار اسد خلاص و تهران از آنجا بیرون رانده شده است . اما ایران؟ همچنان در رویای پیرامون مطیع زندگی می‌کند، در حالی که پیرامون دارد یکی‌یکی از آن اعلام استقلال می‌کند. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👍 98 47👏 10👎 2🙏 2👌 2🕊 2
هزینه سکوت: وقتی هشدار کارشناسان جرم انگاشته شود. در دفاع از اسماعیل کهرم ✍️ وقتی یک حکومت به جایی می‌رسد که حتی جمله‌ای ساده و خجالت‌زده درباره آلودگی هوا را «جرم» تلقی می‌کند، مشکل نه از طبیعت است و نه از فعال محیط‌زیست؛ مشکل از ساختاری است که حقیقت را خطرناک‌تر از هر موشکی می‌بیند. اسماعیل کهرم فقط یک حقیقت عریان را بیان کرد: هزینه چند موشک می‌تواند جان میلیون‌ها نفر را از هوای سمی نجات دهد. همین. نه تحریک بود، نه توهین، نه دعوت به شورش. فقط یک محاسبه ساده ریاضی و یک آهِ از سر دلسوزی. ✍️ اما ظاهراً در جمهوری اسلامی، حقیقت اگر بوی نقد بدهد، از مواد رادیواکتیو هم خطرناک‌تر است. ✍️ اینکه قوه قضاییه علیه یک کارشناس محیط‌زیست اعلام جرم می‌کند، نه دفاع از «امنیت ملی» است و نه حمایت از «حیثیت نظام»؛ دفاع از یک اولویت‌گذاری معیوب است که سال‌هاست جان مردم را قربانی کرده: موشک‌ها مقدس‌اند، خاک و هوا و آبِ این کشور نه. ✍️ جرم کهرم این بود که آلودگی هوا را «امنیت ملی» تعریف نکرد، وگرنه همه می‌دانند هوایی که میلیون‌ها تهرانی را بیمار می‌کند، امنیت بیشتری را تهدید می‌کند تا هر منتقد پیر و آزرده‌ای. ✍️ از آن عجیب‌تر، اعلام جرم علیه رسانه‌ای است که صرفاً تریبون گفت‌وگو بوده. یعنی حتی «پرسیدن» هم جرم است؛ حتی «گفت‌وگو» هم جرم است؛ یعنی آن‌قدر از حقیقت هراس دارند که صدا را همراه با گوینده حذف می‌کنند. ✍️ اگر قرار باشد کسی محاکمه شود، آنهایی‌اند که دهه‌هاست مازوت می‌سوزانند، طبیعت را غارت می‌کنند، سدهای بی‌منطق می‌سازند، و آلودگی را بر گرده مردم بار می‌کنند. نه متخصصی که با شرافت علمی‌اش ایستاد و گفت: «این راه غلط است.» ✍️ در کشوری که فعال محیط‌زیست زندانی و متهم می‌شود، اما آلودگی و خشکسالی و فرسایش خاک هر روز تشدید می‌شود، چه کسی هنوز شک دارد که مشکل از طبیعت نیست، از مدیریت است؟ ✍️ دفاع از اسماعیل کهرم، دفاع از یک فرد نیست؛ دفاع از حق مردم برای نفس کشیدن است؛ دفاع از عقل سلیم در برابر یک ساختار لجوج و سنگی که نقد را دشمنی می‌خواند. ✍️ کسی که برای نجات هوا متهم می‌شود، بی‌گناه‌ترین متهم این سرزمین است. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
108👍 72👏 4👌 4🕊 1
✍️ نقدی بر گزاره ناعادلانه دکتر سریع‌القلم درباره «حذف فرزندان طبقات پایین از حکمرانی» ✍️ سخن اخیر دکتر محمود سریع‌القلم ــ که با زبانی آرام اما با محتوایی بی‌رحمانه، «ناداری» را مترادف «نالایقی برای حکمرانی» معرفی می‌کند ــ نه لغزش لحظه‌ای، که محصول یک جهان‌بینی طبقاتی است؛ جهان‌بینی‌ای که فقر را نه پیامد ساختارهای ظالمانه، که یک نقص ژنتیک اجتماعی می‌بیند. این همان لحظه‌ای است که نظریه سیاسی، جامه‌ی اخلاق را از تن درمی‌آورد و به ابزاری برای توجیه حذف بخش عظیمی از ملت تبدیل می‌شود. ✍️ این گزاره که فرزندان خانواده‌های فقیر «شایسته حکمرانی نیستند»، نه تنها علمی نیست، که بازتولید نسخه‌ی پالایش‌شده همان نگاه اشرافی قدیم است؛ گویی فقر یک «برچسب دائمیِ ناتوانی» است. اما اگر این منطق درست بود، سقراطِ فرزند سنگ‌تراش، لنینِ فرزند خانواده متوسطِ فرسوده، گاندیِ برخاسته از دل رنج، ماندلای چوپان‌سال‌های کودکی، یا لینکلنِ زاده کلبه چوبی، هرگز نباید وارد جهان سیاست می‌شدند. تاریخ، بزرگ‌ترین سند علیه این ادعاست: فهم رنج، قدرت‌آفرین‌تر از وراثتِ ثروت است. ✍️ مشکل دیدگاه سریع‌القلم این است که به‌جای نقد ساختارهایی که فقر تولید می‌کنند، خود فقر را بهانه‌ی حذف سیاسی می‌سازد. این نگاه، نه نخبه‌گرایی، بلکه «فقرستیزی سیاسی» است؛ نوعی مهندسی اجتماعی که به‌جای اصلاح موانع، قربانی را حذف می‌کند. او برای توجیه این حذف، به زبان آرام تکنوکراتیک پناه می‌برد، اما محتوای سخن، همان مضمون سختِ تبعیض است: «نبود امکانات، نشانه ضعف ذاتی است.» ✍️ این روایت اما با واقعیت جهان مدرن در تناقض است. در بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته، فرزندان طبقات پایین نه تنها وارد سیاست و مدیریت می‌شوند، بلکه از کارآمدترین مدیران‌اند؛ چون محصول رنج‌اند نه رانت. در این کشورها، فقر مانع نیست، بلکه محرّک است. اما در نسخه‌ی سریع‌القلم، فقر جرم است و مجازاتش حذف از آینده. چنین برداشتی، همان سیاست معکوسی است که به جای توزیع قدرت، انحصار آن را تجویز می‌کند. ✍️ این‌جا نقد ما به او سیاسی نیست، اخلاقی است. جامعه، شرکت سهامی نیست که مدیرعاملش از شمال شهر انتخاب شود. ملت ترکیبی از دردها، امیدها، و تجربه‌های زیسته است. حذف هر طبقه از مشارکت سیاسی یعنی حذف بخشی از حافظه جمعی. طبقات پایین تنها «مسئله سیاسی» نیستند؛ صاحبان اصلی نیاز به سیاست‌اند. حکمرانی بدون آنان، حکمرانی بدون واقعیت است؛ آینده‌ای که در آن واژه عدالت فقط تزئینی در سخنرانی‌های مدیریتی باقی می‌ماند. ✍️ از همین‌جاست که ادعای سریع‌القلم نه تحلیل، که نسخه‌ای خطرناک می‌شود. اگر چنین تفکری در جامعه‌ای بحران‌زده مثل ایران رواج یابد، نتیجه‌اش شکل‌گیری یک اشرافیت سیاسی جدید، تعمیق شکاف طبقاتی و حذف کامل عدالت از فرایند تصمیم‌گیری است. جامعه‌ای که فقرا را از سیاست حذف کند، دیر یا زود در سیاست حذف خواهد شد. آینده، از آنِ کسانی است که رنج را می‌شناسند؛ نه کسانی که از پنجره برج‌های شیشه‌ای درباره «کیفیت حکمرانی» درس اخلاق می‌دهند. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👍 88 37👎 15👏 15👌 1
بحران سه جزیره و آخرین نفس‌های سیاست خارجی ایدئولوژیک. چگونه جمهوری اسلامی ایران را تا آستانه از دست دادن سه جزیره کشانده؟ خطر فروپاشی ژئوپلیتیک ✍️ بیانیه اخیر شورای همکاری خلیج فارس، که برای نخستین بار با صراحت تهدید به ارجاع پرونده سه جزیره به دیوان دادگستری بین‌المللی می‌کند، نه یک اخطار معمولی بلکه خطرناک‌ترین سیگنال ژئوپلیتیک علیه حاکمیت ملی ایران طی پنجاه سال گذشته است، این بیانیه ادامه یک بحث تاریخی نیست، بلکه محصول دگرگونی بی‌سابقه‌ای در توازن منطقه‌ای است و اکنون مستقیماً متوجه تهران شده است. ✍️ امروز، چین، روسیه، اروپا و آمریکا، یعنی همان قدرت‌هایی که در بسیاری مسائل با یکدیگر اختلاف دارند، برای نخستین بار پشت یک بیانیه منطقه‌ای علیه ایران ایستاده‌اند، این همگرایی نه تصادفی است و نه تاکتیکی، بلکه نتیجه سقوط اعتباری و ژئوپلیتیک جمهوری اسلامی در منطقه و جهان است، از دست رفتن مشروعیت منطقه‌ای ایران اکنون دارد به پرونده‌های حقوقی تبدیل می‌شود. ✍️ خطر اصلی این بیانیه از آن جهت است که شورای همکاری صریحاً اعلام کرده اگر ایران همراهی نکند، پرونده را به دادگاه بین‌المللی خواهد برد، و اگر در آن‌جا رأیی هرچند محدود یا تفسیری به دست آورند، قدم بعدی روشن است، ارجاع به شورای امنیت با درخواست اقدام اجرایی، در شرایط کنونی که اجماع جهانی علیه ایران بی‌سابقه است، چنین روندی می‌تواند به مشروعیت‌زدایی از حاکمیت ایران بر سه جزیره منجر شود، همان نقطه‌ای که پنج دهه دیپلماسی ایران همواره تلاش کرده بود از آن فاصله بگیرد اما اکنون جمهوری اسلامی خود کشور را به لبه پرتگاه رسانده است. ✍️ مسئله سه جزیره تنها اختلافی تاریخی نیست، سنگ بنای تمامیت ارضی ایران است، اما جمهوری اسلامی با مجموعه‌ای از سیاست‌های ویرانگر، ایران را در ضعیف‌ترین وضعیت پنجاه سال گذشته قرار داده است، دشمن‌سازی دائمی با همسایگان، نابودی اقتصاد ملی، وابستگی نامتوازن به روسیه و چین، فقدان دیپلماسی حرفه‌ای، انزوای منطقه‌ای، تضعیف بودجه دفاعی، جنگ‌افروزی نیابتی، از دست دادن مشروعیت بین‌المللی، بی‌اعتبارسازی معاهدات و نبود یک استراتژی ملی برای خلیج فارس، همگی محصول یک ایدئولوژی‌اند نه سوءمدیریت ساده، ایدئولوژی‌ای که کشور را از درون تهی کرده و اقتدار ملی را به مخروبه تبدیل کرده است. ✍️ سه جزیره تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی تنها بخشی از خاک ایران نیستند، بلکه گلوگاه ژئوپلیتیک خلیج فارس‌اند، تضعیف مشروعیت ایران در این پرونده یعنی کاهش موقعیت ایران در آبراهه‌های حیاتی، از دست رفتن نقش ایران در امنیت انرژی، باز شدن مسیر محدودسازی حضور ایران در خلیج فارس، و در نهایت ایجاد نوعی نرمش اجباری برای پذیرش امتیازات تلخ‌تر، این پرونده نه فقط حقوقی است و نه فقط سیاسی، بلکه مقدمه یک محاصره ژئوپلیتیک بالقوه است. ✍️ در حقوق بین‌الملل زمان عامل کلیدی در شکل‌گیری عرف است، وقتی هجده کشور عربی با حمایت چهار قدرت جهانی یک ادعا را دائماً تکرار کنند، این ادعا به زمینه حقوقی تبدیل می‌شود، جمهوری اسلامی با چهار دهه انفعال و بدسیاستی این بستر را تقدیم کرده است، تا دیروز امارات تنها بود، امروز شورای همکاری متحد است، فردا ممکن است رأیی مشورتی از یک دادگاه بین‌المللی صادر شود که نقش مبنای اقدام پیدا کند، و این همان مسیری است که می‌تواند به شورای امنیت ختم شود. ✍️ مقصر مردم نیستند، بلکه حکومتی است که امنیت ملی را قربانی بقای خود کرده است، ایران کشوری با تاریخ هزارساله و هویت سرزمینی عمیق است، اما نظامی که اولویتش نه امنیت ملی بلکه حفظ قدرت و صدور بحران است، هرگز نمی‌تواند از خطوط استراتژیک کشور دفاع کند، حکومتی که قادر به کنترل قیمت ارز نیست چگونه می‌خواهد از مهم‌ترین دارایی‌های ژئوپلیتیک کشور محافظت کند، حکومتی که حتی متحدانش در اولین فرصت پشتش را خالی می‌کنند چگونه انتظار دارد جهان ادعاهایش درباره اقتدار منطقه‌ای را باور کند؟ ✍️ اکنون ایران در موقعیتی ایستاده که هرگز نباید در آن می‌ایستاد، بیانیه شورای همکاری آغاز یک روند رسمی برای به چالش کشیدن مالکیت تاریخی ایران است و این نتیجه مستقیم سیاست‌های جمهوری اسلامی است، سیاست‌هایی که ایران را در منطقه تنها کرد، قدرت‌های بزرگ را علیه ایران همسو کرد و ستون‌های امنیت ملی کشور را تخریب نمود، اگر ایران نتواند دیپلماسی فعال، حرفه‌ای و ملی را جایگزین دیپلماسی ایدئولوژیک کند، تهدید حقوقی امروز می‌تواند فردا به تهدید امنیتی تبدیل شود، و تاریخ هرگز نخواهد بخشید که چگونه یک نظام ایدئولوژیک میراث چند هزار ساله یک ملت را به لبه پرتگاه رساند. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
87👍 66👌 5👏 2👎 1🙏 1🤝 1
جنبش دانشجویی، مکثی پیش از پرش، بازگشت بزرگ نزدیک است دانشگاه در آستانۀ بیداری، سکوتی که قرار است ایران را بلرزاند، آتشی زیر خاکستر که پس از ۱۶ آذر تازه روشن می‌شود ✍️ ۱۶ آذر گذشت، اما آنچه از آن باقی ماند نه گرامیداشت خاطره‌ای کهنه، بلکه پرسشی دردناک بود، جنبش دانشجویی کجاست؟ نسل دانشگاهی ایران روزی پیش‌قراول تغییر بود، موتور کوچکِ پرسش و جسارت که موتور بزرگ جامعه را تکان می‌داد، اما امروز نه اینکه سکوت کرده باشد، بلکه در میان سال‌هایی از سرکوب، ناامنی، یأس مدیریتی و مهاجرت کمرشکن استعدادها گویا فروخورده شده است، فروخورده اما نه خاموش، بلکه شبیه آتشی زیر خاکستر که تنها به یک وزش درست نیاز دارد تا نظم پوسیده را دوباره بسوزاند. ✍️ راستش را بخواهیم، چند سالی است که دانشگاه، این آزمایشگاه تاریخی اعتراض، نقش پیشتازی خود را از دست داده است، نه به این دلیل که دانشجو بی‌اعتنا شده، نه به این دلیل که سیاست مرده، بلکه به این دلیل ساده و تلخ که ساختار از هر طرف دیوار کشید، دیوار امنیتی، دیوار معیشتی، دیوار ترس، دیوار بی‌افقی، اما حقیقت همیشه راهی برای نشتی پیدا می‌کند و امروز نشتی امید از شکاف‌های همین دیوارها بیرون زده است. ✍️ ما در آستانۀ دورانی تازه‌ایم، دورانی که در آن حتی قدرت هم فهمیده ثبات با سرکوب باقی نمی‌ماند، دورانی که در آن اعتراضات ۱۳۸۸، ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و خیزش ۱۴۰۱ یک حقیقت را فریاد زدند، گسل‌های جامعه فعال‌اند، توده خاموش نیست، ایران در آستانۀ تغییرات بزرگ است، نه لزوماً انفجاری، اما حتماً دگرگون‌ساز، و در چنین بزنگاهی پرسش بزرگ این است، جایگاه جنبش دانشجویی کجاست؟ ✍️ دانشگاه اگرچه در سال‌های اخیر عقب نشسته، اما هرگز حذف نشده است، در ایران هر چرخه تحول سیاسی، هر تکان واقعی، دیر یا زود به دانشگاه بازمی‌گردد، چرا؟ چون دانشگاه یگانه جایی است که هم انباشت نارضایتی دارد، هم انباشت آگاهی، جایی که بحران‌های اقتصادی و اجتماعی بیشترین فشار را بر جوان‌ترین و آینده‌دارترین قشر وارد می‌کند، جایی که هر دانشکده یک جهان‌بینی نیمه‌پخته اما انفجاری در دل خود پنهان کرده، جایی که اگر قرار است چیزی زاده شود از دل همین شکاف‌ها و همین عطش‌ها زاده می‌شود. ✍️ جنبش دانشجویی امروز شاید آرام است، اما آرامش امروز بیشتر شبیه مکث قبل از پرش است، شبیه آن لحظه‌ای که شناگر نفسش را کاملاً خالی می‌کند تا جهش بعدی‌اش قوی‌تر باشد، جامعه ایران دوباره در حال جوشش است و این بار جنبش دانشجویی اگر بخواهد می‌تواند نقشی جدید و متفاوت بازی کند، نه با الگوهای دهه هفتاد و هشتاد، بلکه با الگوهای شبکه‌ای، خلاق، نامتمرکز و مبتنی بر همبستگی‌های تازه. ✍️ آینده به دانشجویانی تعلق دارد که در حال حاضر بی‌صدا اما عمیق فکر می‌کنند، کسانی که نه به توهم اصلاحات از بالا دل بسته‌اند و نه به خیال ویرانی یک‌شبه، بلکه به گذار فکر می‌کنند، گذار نرم، گذار عقلانی، گذار انسانی، و این نسل حتی اگر به زبان نیاورد می‌داند که گذار بدون حضور دانشگاه ناقص است. ✍️ ۱۶ آذر امسال تنها یک نماد نیست، یک یادآوری است، یادآوری اینکه دانشگاه در ایران همیشه زودتر از بقیه جامعه بو می‌کشد که کدام دوران در حال پایان است و کدام دوران در آستانۀ آغاز، امروز هم پایان یک دوران و آغاز دورانی تازه در هوا پخش است و دانشجویان اگر اراده کنند دوباره می‌توانند آن پیشتازان جسور و بداهه‌پردازی باشند که نه فقط شعار می‌دهند، بلکه افق می‌سازند. ✍️ دوران پیش‌رو دوران نویسندگان نوپا، تحلیل‌گران جوان، برنامه‌سازان جسور و خیالبافانی است که خیال‌شان از واقعیت جلوتر است، آینده از آنِ کسانی است که هنوز می‌توانند رؤیا ببینند، دانشگاه اگر دوباره رؤیا ببیند خیابان هم بیدار خواهد شد و سیاست نیز از تکرار فرسوده خود رها خواهد شد. ✍️ جنبش دانشجویی این سال‌ها کم‌فریاد بوده، اما هرگز کم‌زنده نبوده است، و ایرانِ رو به گذار دیر یا زود به پیشتازی همین نسل نیازمند خواهد شد، آن روز که برسد این سکوت چندساله نه نشانه ضعف، که نشانه عمق خواهد بود، عمقی که از دلش تکان‌های بزرگ بیرون می‌آید. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👍 57 29👏 5🙏 3👌 2
نامه ۱۸۰ اقتصاددان، اما خیابان‌ها زودتر هشدار دادند: ایران کشوری که فقرش طبیعی نیست؛ مصنوعی است، صنعتی است، برنامه‌ریزی‌شده است ✍️ نامه‌ای که دیر رسید، فاجعه‌ای که سال‌هاست زود رسیده ✍️ ۱۸۰ اقتصاددان نامه نوشته‌اند، اما حقیقت این است که مردم ایران سال‌هاست با استخوان‌هایشان نامه نوشته‌اند، روی صورت‌هایی که ترک‌های فقر مثل شیار زمین خشکسالی‌زده پیداست، روی سفره‌هایی که آن‌قدر کوچک شده‌اند که وعده‌ها در هم ادغام شده‌اند و روی شناسنامه‌هایی که فقط نام دارند اما هیچ سهمی از این کشور نه. ✍️ آن اقتصاددانان مؤدبانه گفته‌اند: «اصلاحات قیمتی را با فقرا تسویه نکنید»، اما اگر بخواهیم بدون روتوش حقیقت را بنویسیم، باید بگوییم: مردم دیگر تاب ندارند، نه تاب اصلاح قیمتی، نه تاب اصلاح سیاسی، نه تاب اصلاح صبر. ✍️ در ایران امروز واژه «اصلاح» وقتی از دهان سیاست‌مداران بیرون می‌آید، باید دست را روی جیب گذاشت، هر بار که از «جراحی اقتصادی» حرف زده‌اند، مردم را بیهوش نکرده به اتاق عمل برده‌اند و جراح هم تازه‌کار بوده و با بدن مردم تمرین کرده است. ✍️ حالا باز دولتی آمده و همان نسخه را می‌پیچد، اصلاحات بدون اصلاح‌کنندگان، بالا رفتن قیمت‌ها همراه با پایین رفتن شرم سیاست‌گذاران، حرف از شفافیت بودجه می‌زنند اما نه آن‌قدر که روشن شود چه کسانی سال‌هاست کشور را می‌چلانند. ✍️ فقر در ایران دیگر یک پدیده اقتصادی نیست، یک سیاست است، در کشوری که بودجه‌اش شبیه سفره‌ای نابرابر پهن شده، بالا برای بالا، پایین برای پایین‌تر، حرف از عدالت شبیه این است که روی خرابه‌ای تابلوی «امنیت کامل» نصب کنند. ✍️ همین‌هایی که امروز از اصلاح ساختار حرف می‌زنند، سازندگان همان ساختارند، همان‌ها که امروز نگران تورم‌اند، سال‌هاست با تورم زندگی می‌کنند، نه در سفره‌شان، در تیراژ ثروتشان، همان‌ها که امروز برای فقرا دل می‌سوزانند، فردا در جلسه خواهند گفت: «مردم مقاومت خوبی نشان داده‌اند، ادامه دهید.» ✍️ طنز تلخ ماجرا اینجاست که فقر در ایران نتیجه اشتباه اقتصادی نیست، محصول طراحی سیاسی است، کشوری که میلیاردها دلار خرج ایدئولوژی می‌کند اما برای افزایش حقوق کارگر دکمه ماشین‌حسابش می‌لرزد. ✍️ بودجه‌ای که می‌نویسند دفترچه راهنمای تولید رنج است، پرسش اصلی این نیست که بودجه چقدر کسری دارد، پرسش این است که چرا این کسری همیشه از همان سفره‌هایی جبران می‌شود که مردم در آن کسری نان دارند. ✍️ اصلاح قیمت انرژی؟ باشد، فقط شما هم اصلاح کنید، اصلاح حقوق خودتان، اصلاح هزینه‌های نهادهای پرریخت‌وپاش، اصلاح رانت‌هایی که فقط در تاریکی می‌رویند، تا وقتی مردم یارانه بگیرند و قدرت‌مندان «رانتانه»، اصلاحات فقط اسم مستعار یک سیاست است، بردار از فقیر، بده به فقیرستیز. ✍️ مردم نه با اصلاحات دشمنند و نه با واقعیت، دشمن تحقیرند، پدری که روزی نان سنگک را نصف می‌خرید، امروز از ترس قیمت، به لواش کوچ کرده است، این‌ها عدد نیستند، این‌ها زخم‌اند، ناله‌اند و شرمساری پنهان، و آن‌وقت مسئولان با جسارتی که فقط از بی‌خبری یا بی‌رحمی می‌آید، می‌گویند: «اصلاحات سخت است اما لازم.» ✍️ نه، اصلاحات لازم است اما اگر بناست همیشه از یک سمت سخت باشد، اسمش اصلاح نیست، غارت قانونی است، همان غارتی که مردم را خسته نمي‌کند بلکه عصبانی می‌کند و این خطرناک‌ترین نقطه هر حکومتی است. ✍️ نامه ۱۸۰ نفر تلنگر است، اما باید تبدیل به سند اتهام آینده شود، حرف اصلی آن‌ها این است: حکمرانی اگر نمی‌تواند فقرا را بالا ببرد، دست‌کم لگد هم نزند، اما در ایران سال‌هاست از این مرحله عبور کرده‌اند، دیگر فقط لگد نمی‌زنند، گاهی طوری لگد می‌زنند که فقیر جای خودش را هم فراموش کند. ✍️ مردم نه عدالت ناممکن می‌خواهند و نه معجزه، فقط می‌گویند: کشور را زمین نزنید، همین، اما همین ساده‌ترین خواسته، سخت‌ترین کار ممکن برای سیاست‌مداران ما شده است. ✍️ اگر این متن پیامی دارد، تنها یک جمله است: ایران کشوری نیست که فقرش طبیعی باشد، فقرش ساخته شده است، و تا زمانی که این ساختار پابرجاست، هر اصلاحی فقط تغییر دکوراسیون اتاق شکنجه است. ✍️ تاریخ دیر یا زود خواهد نوشت که مردم ایران با فقر نجنگیدند، با سیاست فقرساز جنگیدند، و اگر پیروز شوند، نه از سر قدرت، از سر حق، و اگر حکمرانان درس نگیرند، مردم برایشان کلاس تاریخ برگزار خواهند کرد، کلاسی با شهریه سنگین: سقوط، فراموشی و قضاوت. ✍️ این سرزمین سزاوار این اندازه تحقیر نیست، مردمش هم نیستند. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👏 102 47👍 33👌 5🕊 2👎 1🙏 1
شکاف در معماری قدرت قدسی: عبدالرحیم سلیمانی و لرزش در متافیزیک حوزه نویسنده: پیام رسیده از مخاطب ✍️ در حوزهٔ قم، تاریخ نه یک رشتهٔ دانشگاهی است و نه مجموعه‌ای از داده‌های قابل ارزیابی؛ تاریخ، ستون فقرات قدرت است. هر روایتی که«قدسی» شده، به‌تدریج بدل به دستگاه کنترل اجتماعی گشته است. این دستگاه امروز، با طرح پرسش‌هایی نقادانه از درون، یکی از عمیق‌ترین لرزش‌های خود را تجربه می‌کند. ✍️ وقتی از درون سنت، پرسش‌هایی دربارهٔ برخی روایت‌های تاریخی خاص مطرح می‌شود، به متافیزیک قدرت ضربه زده می‌شود، نه ایمان مردم. این پرسش‌ها دیوار میان«امر تاریخی» و «امر مقدس» را نشانه می‌گیرند؛ همان دیواری که حوزه طی قرن‌ها با لایه‌هایی از تفسیر، خطبه و عاطفه برپا کرده است. ✍️ اما پرسش اصلی این است: امر قدسی چگونه ابزار قدرت شد؟ از دورکیم تا اسنبرگ گفته‌اند که جامعهٔدینی، امر قدسی را برای انسجام می‌سازد؛ اما در ایران شیعی، قدسی یک کاربرد اضافی یافته: تبدیل شده به سپر دفاعی نهاد روحانیت. قدسی یعنی از تو حق نقد گرفته شود،و ابزار نقد نیز در اختیارت قرار نگیرد. قدسی یعنی«بی‌حق‌بودگی معرفتی». مشکل حوزه با پرسشگران درونی همین‌جاست:آنان این بی‌حق‌بودگی را می‌شکافند. ✍️ حوزهٔ قم بر سه انحصار استوار است: 1. انحصار تفسیر، این روایت همین است و جز این نیست. 2. انحصار نمایندگی، ما سخنگوی دین و تاریخیم. 3. انحصار مرجعیت اجتماعی ، هر پرسشی باید از فیلتر ما بگذرد.    پرسش‌های نقادانه از درون،هر سه را هم‌زمان می‌شکافد. این پرسش‌ها نشان می‌دهند که روایت رسمی در مواردی می‌تواند نه بازتاب حقیقت محض، بلکه پروژه‌ای برای تولید وفاداری و کنترل ذهنیت باشد. ✍️ فلسفهٔ ماجرا یک نزاع بنیادین است: نزاع میان حقیقت و ساختار. هابرماس می‌گوید نهاد دینی وقتی از نقد فرار کند،از دین بودن خارج شده و وارد قلمرو قدرت می‌شود. پرسش از درون ساختار خطرناک‌ترین پرسش است،چون با برچسب‌های سادهٔ «بی‌دین» و «غرب‌زده» قابل خنثی‌سازی نیست. ✍️ قدرت از کجا می‌لرزد؟ خشم مداحان و تریبون‌داران نشان می‌دهد که مسئله اختلاف تاریخی صرف نیست؛ ترس آن‌ها از آغاز پلورالیسم روایی است. قدرت دینی در ایران با تک‌روایتی زنده است. وقتی صدایی از درون می‌گوید«می‌توان دوباره خواند»، حوزه می‌فهمد که دیگر تنها منبع تولید و تایید تاریخ نیست. ✍️ جامعه‌شناسی این لرزش ساده است: قم وارد دوران «پسااقتدار روایی» شده است. نسل جدید از منابع متعدد تغذیه می‌کند:دانشگاه، شبکه‌های اجتماعی، فلسفهٔ نقاد، تاریخ‌نگاری مدرن. مشروعیت انحصاری حوزه فرسوده شده. پرسشگر درونی علت بحران نیست؛نشانهٔ بحران است. نشانهٔاینکه قم دیگر نمی‌تواند در قالب قدیم بماند. ✍️ حقیقتِ ترس حوزه این است: دین به قلمرو عقل بازمی‌گردد. نقد تاریخی یعنی یک چیز روشن: دین قابل پرسش است،نه فراتر از پرسش. یعنی نهاد روحانیت باید پاسخگو باشد. یعنی تاریخ دیگر ابزار قدرت نیست،ابزار فهم است. ✍️ سخن کلیدی این نبود که چه باید باور کرد؛ سخن این بود که مردم حق دانستن دارند. همین جمله برای ساختاری که مشروعیتش را نه از مردم،بلکه از انحصار بر تقدس می‌گیرد، ویرانگر است. ✍️ این لرزش آغاز چیست؟ آغاز سکولاریزاسیون معرفتی، نه بی‌دینی،بلکه پایان انحصار دینی بر روایت تاریخ. پس از این،هیچ بیانیه‌ای تضمین نمی‌کند که روایت رسمی بی‌چالش بماند. پرسش باز شده و پرسش وقتی باز شود،دیگر بسته نمی‌شود. ✍️ پایان: عصر جدیدی در تاریخ حوزه آغاز شده است. این پرسش‌ها نشانهٔروحانیتِ دوران جدید است: دورانی که در آن حوزه باید از برج‌عاج‌نشینی پایین بیاید و در میدان عمومی، در کنار دانش،تاریخ و عقل، پاسخگو باشد. اگر قم می‌لرزد،دلیلش خطر برای ایمان مردم نیست؛ دلیلش ترک برداشتن ساختار قدرتی است که پشت صحنهٔاین ایمان ساخته شده. این ترک سطحی نیست. این ترک آغاز فروپاشی یک جهان معرفتی است. جهانی که ناگزیر از«قدسیتِ قدرت» به «صداقتِ تاریخ» کوچ خواهد کرد. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👏 59 46👍 37👌 10👎 3
عراق و تصمیم توقیف اموال انصارالله یمن و حزب‌الله لبنان؛ تولد هویتی نوین در برابر فشارهای منطقه‌ای ✍️ عراق در میانه تحولات اخیر، انتشار فهرستی از گروه‌های تروریستی که شامل انصارالله یمن و حزب‌الله لبنان نیز بود، و دستور توقیف اموال مرتبط با آنها در بانک مرکزی، حرکتی فراتر از یک مناقشه اداری یا یک اشتباه ساده به نظر می‌رسد. هرچند این فهرست خیلی زود اصلاح و نام این گروه‌ها حذف شد، اما این رویداد پرده‌ای از روندی عمیق‌تر در سیاست‌های بغداد را کنار زد؛ روندی که در آن دولت عراق برای نخستین‌بار پس از سال‌ها تلاش می‌کند جایگاه خود را به عنوان بازیگری مستقل و با اراده ملی تثبیت کند. ✍️ حضور نام انصارالله یمن و حزب‌الله لبنان در فهرست توقیف اموال، پرسشی جدی درباره تاثیر و نفوذ گروه‌های منطقه‌ای در سیاست‌های داخلی عراق ایجاد کرد. این اقدام، نشانه‌ای از اراده بغداد برای تعیین خطوط قرمز و محدود کردن نفوذ شبکه‌هایی است که از بیرون مرزهای رسمی کشور فرمان می‌گیرند. این تصمیم هرچند در نهایت تعدیل شد، اما نشان داد که بغداد می‌خواهد از زیر سایه فشارهای خارجی و نفوذ گروه‌های نیابتی خارج شود. ✍️ عراق سال‌هاست که عرصه رقابت قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای بوده است. امنیت و سیاست این کشور، بیشتر تحت تاثیر این رقابت‌ها شکل گرفته و شبکه‌هایی که فراتر از ساختار رسمی دولت عمل می‌کنند، بخشی از معادله حاکمیت به حساب می‌آیند. اما اکنون در ساختار دولت عراق جریانی تازه در حال شکل‌گیری است که می‌کوشد دولت را به نهادی مستقل و صاحب اختیار تبدیل کند؛ نهادی که امنیت را نه تنها مسئله‌ای امنیتی و مذهبی، بلکه پایه بقای خود می‌داند. ✍️ در سال‌های اخیر، مدیران تکنوکرات و امنیتی در بغداد به تدریج جایگاه خود را تقویت کرده‌اند و قصد دارند کنترل تصمیم‌گیری‌ها را از گروه‌های مسلح و جریان‌های موازی خارج و به قلب دولت بازگردانند. بازتاب انتشار و اصلاح فهرست توقیف اموال انصارالله و حزب‌الله لبنان، آزمونی برای سنجش اراده بغداد در تعیین مرزهای سیاسی و اقتصادی خود بود. ✍️ دولت عراق با این اقدام پیام داد که می‌خواهد تعریف خاص خود از ثبات و امنیت داشته باشد؛ تعریفی که ممکن است با خواست و منافع قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای همخوان نباشد. این پیام، نشانه‌ای از آغاز دوره‌ای نوین است که بغداد در آن مسئولیت انتخاب‌های خود را پذیرفته است. ✍️ حالا عراق با چالشی دشوار روبروست: آیا می‌تواند در مقابل فشارهای نظامی، اقتصادی و سیاسی بازیگران بزرگ، راهی برای سیاست‌ورزی مستقل و حفظ حاکمیت خود بیابد؟ انتشار این فهرست و تلاش برای توقیف اموال انصارالله و حزب‌الله، هرچند به صورت موقت اصلاح شده، در عمق خود نمایانگر تلاش بغداد برای آزمودن و تثبیت استقلال است؛ استقلالی شکننده اما حیاتی برای خروج عراق از نقش سابق خود. ✍️ آنچه اکنون در بغداد رخ می‌دهد، فراتر از اختلافات اداری و بوروکراتیک است؛ تلاشی است در جهت شکل‌گیری دولتی مستقل که می‌خواهد نه فقط واکنش‌دهنده، بلکه یکی از بازیگران تعیین‌کننده سیاست‌های منطقه‌ای و بین‌المللی باشد. عراق هنوز مسیر طولانی در پیش دارد، اما این نشانه‌های نویدبخش تولد اراده‌ای تازه است که می‌خواهد از سایه نفوذ دیگران خارج شده و صدای خود را در منطقه به گوش برساند. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👍 61 28👌 17👎 4👏 1
🔥 «نوستالژی ارتداد؛ وقتی حکومت برای ترساندن مردم به گذشته پناه می‌برد» 🔥 ✍️ علی مطهری وقتی به آذر منصوری هشدار می‌دهد که سرنوشت مخالفان حجاب همان سرنوشت مخالفان قصاص است، در واقع نه تحلیل دارد و نه دغدغهٔ «ارزش‌ها». او فقط پرده را کنار زده و منطق زیرپوستی جمهوری اسلامی را عریان کرده است: هر مطالبه‌ای که بوی انسانیت بدهد باید فوراً در ردیف ارتداد قرار گیرد. حجاب، در این منطق، نه قانون بلکه بت اعظم است؛ بتِ لرزانِ بقایی که اگر ترک بردارد، سقف قدرت می‌ریزد. ✍️ آن‌چه مطهری نمی‌بیند – یا وانمود می‌کند که نمی‌بیند – این است که مردم دیگر از این «تهدیدهای نوستالژیک» نمی‌ترسند. ارجاع او به حکم ارتداد جبهه ملی نه نشانه اقتدار، بلکه نشانهٔ بیمارگونهٔ دلتنگی برای روزگار سرکوب بی‌هزینه است. گویی صاحبان قدرت هرگاه کم می‌آورند، مجبور می‌شوند صندوقچه سال ۵۸ را خشک و خالی ورق بزنند تا شاید روح ترس را احضار کنند؛ روحی که سال‌هاست از بطری بیرون رفته. ✍️ جمهوری اسلامی از حجاب می‌ترسد، چون حجاب تنها جایی است که زن ایرانی مستقیم قلب دستگاه اقتدار را نشانه می‌گیرد. قصاص و ارتداد ابزار دوران دیگری بودند؛ دورانی که روایت رسمی قوی‌تر و جامعه مطیع‌تر بود. اما امروز؟ تهدید مطهری نه هشدار، که اعترافی ناخواسته است: پروژهٔ کنترل بدن زن شکست خورده و حکومت از بی‌زبانی، دوباره به زبان «جسدهای قدیمی» پناه برده است. ✍️ مخالفان حجاب‌اجباری امروز نه گروه سیاسی قابل حذف‌اند و نه اقلیتی خاموش‌شدنی. آن‌ها خود جامعه‌اند؛ مردمی که از ۱۳۸۸ تا ۱۴۰۱ مسیر گذار را با گوشت و استخوان تجربه کردند، نسلی که از سیاست رسمی عبور کرده و ارتداد را نه مجازات که جوک تلخ قدرت می‌داند. مطهری تهدید می‌کند، چون فهمیده حجاب دیگر نه پرچم مشروعیت حکومت که نماد پایان آن است. ✍️ اگر مطهری دنبال یادآوری تاریخ است، بهتر است صفحه دیگری را نگاه کند: در همهٔ رژیم‌های رو به افول، آخرین ابزار سرکوب همیشه تبدیل به تهدیدهای غلیظ‌تر و بی‌اثرتر شده است. هرگاه قدرت مجبور شد پرونده‌های کهنه را بیرون بکشد، یعنی به آینده‌اش مشکوک شده. ✍️ تهدید ارتداد شاید در سال ۵۸ کار می‌کرد، اما در ۱۴۰۳ فقط یک معنی دارد: حکومت از یک جمله ساده وحشت دارد، بدن زن، ملک حکومت نیست. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👏 104 49👍 27👎 3👌 3🤝 3🕊 1
چرا هنرپیشه‌ها هدف بعدی امنیتی‌ها شدند؟ تحلیلی بر موج بازداشت‌ها حمله تازه به سلبریتی‌ها؛ چرا این‌بار «بازیگران» زیر تیغ رفتند؟ ✍️ حمله هماهنگ به هنرپیشه‌ها تصادفی نیست؛ نه از جنس موج‌های کوتاه‌مدت فضای مجازی و نه از جنس جنجال‌های معمول بر سر حرف‌های یک چهره. این‌بار، مسئله عمیق‌تر است و از دل یک محاسبه امنیتی بیرون آمده؛ محاسبه‌ای که در آن، سلبریتی‌ها دیگر فقط «صداهای مزاحم» نیستند، بلکه به‌عنوان کاتالیزورهای اجتماعی و حاملان انرژی اعتراضی در بزنگاه‌هایی حساس دیده می‌شوند. ✍️ در شرایطی که حکومت در آستانه هر گونه مذاکرات احتمالی، بازآرایی داخلی و مهندسی فضای سیاسی قرار گرفته، کنترل روایت اهمیت دوچندان پیدا می‌کند. هنرپیشه‌ها برخلاف اقتصاددان‌ها، نویسندگان یا فعالان حزبی، مستقیم با احساسات عمومی سروکار دارند؛ با چهره، زبان ساده، طنز، گریه، نقش‌های محبوب و حافظه جمعی. این سطح از نفوذ احساسی، برای دستگاه امنیتی دردسرساز است؛ چون می‌تواند ناگهان تبدیل به موج اجتماعی شود و موج اجتماعی یعنی بی‌ثباتی در لحظه‌ای که حکومت کمترین تاب‌آوری را دارد. ✍️ این‌بار بازیگران را هدف گرفتند چون گفتمان رسمی در حال فرسایش است و هر صدایی که ژست «صادقانه» داشته باشد، حتی اگر محتوایش سیاسی نباشد، می‌تواند بدل به نقطه اتصال نارضایتی‌ها شود. بازیگر وقتی گریه می‌کند، شوخی می‌کند، انتقاد ظریف می‌کند یا حتی سکوت معنادار دارد، مردم حس می‌کنند «یکی از خودشان» حرف زده. این همان چیزی است که ساختار امنیتی تحملش را ندارد: بازنمایی عمومی یک واقعیت که از کنترل آن‌ها خارج است. ✍️ فشار به بازیگران همچنین ریشه در این ترس دارد که در بزنگاه‌های احتمالی،از انتخابات مهندسی‌شده گرفته تا موج‌های اعتراضی، سلبریتی‌ها به‌طور ناخواسته نقش تسریع‌کننده مشروعیت‌زدایی را ایفا کنند. حتی یک استوری، یک جمله کوتاه یا یک غیبت معنادار در یک مراسم رسمی می‌تواند به‌قدر چند مقاله سیاسی اثر بگذارد. دستگاه امنیتی این را تجربه کرده؛ از سال ۹۸ تا ۱۴۰۱ بارها دیده که یک پست ساده چگونه کل میدان سیاست را جابه‌جا می‌کند. ✍️ بنابراین، برخورد اخیر صرفاً تهاجم به «سلبریتی بی‌سواد» نیست؛ این روایت حکومتی است. اصل ماجرا پیش‌گیری از شکل‌گیری مرجعیت‌های غیررسمی است؛ مرجعیت‌هایی که نه با تهدید می‌ترسند، نه با بخش‌نامه کنترل می‌شوند و نه حاضرند به صف نخبه‌سازی حکومتی بپیوندند. این برخورد یک پیام دارد: هرکس رابطه احساسی با جامعه بسازد، حتی اگر کارش فیلم و سریال باشد، در چشم دستگاه امنیتی تبدیل به «چهره مسئله‌ساز» خواهد شد. ✍️ و نکته آخر اینکه این فشار، نشانه‌ای است از کاهش توان اقناع حکومت. وقتی ساختار سیاسی قادر نباشد مردم را با روایت حاکم همراه کند، مجبور می‌شود به سراغ خاموش کردن بلندگوها برود. بازیگران بلندگو نیستند؛ آن‌ها آینه‌اند. و دستگاه امنیتی این‌بار نه با سلبریتی‌ها، بلکه با تصویر واقعی جامعه‌ای می‌جنگد که دیگر در قاب رسمی جای نمی‌گیرد. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👍 100 41👏 8👎 3👌 1
فقه محبوس در بودجه: ساختار حوزه قم و چالش کارآمدی فتوای آیت‌الله سیستانی نویسنده: پیام رسیده از مخاطب ✍️ پس از انتشار فتوای آیت الله سیستانی، یک پرسش کلیدی و استراتژیک مطرح می‌شود که مغز متفکر هر تحلیل سیاسی جدی باید بدان بپردازد: چرا فتوای مرجعیت مستقل، علیرغم قداست ذاتی، در بزنگاه‌های حساس، توانایی تغییر مسیر سیاست‌های کلان را ندارد؟ این تردید، ریشه در تقابل میان دو مدل بنیادین مرجعیت دارد: مدل نجف و مدل قم. ✍️ نقد ساختاری به تأثیرگذاری فتاوا، ما را مستقیماً به نهاد علم و اقتصاد آن می‌کشاند. حوزه نجف، میراث‌دار تاریخی است که وابستگی مالی مستقیم به قدرت حاکم را به شدت محدود کرده است. اتکای اصلی آن بر وقف، شهریه و سهم امام استوار است که از طریق شبکه‌های مردمی و غیردولتی مدیریت می‌شود. این استقلال مالی، سنگ بنای استقلال فقهی است؛ فقیهی که برای بقای خود نیازمند بودجه دولت نیست، دست بازتری برای نقد قدرت دارد. این مدل، مرجعیت را به عنوان نهادی برآمده از جامعه مدنی حفظ کرده است. ✍️ در مقابل، حوزه قم پس از انقلاب، به شکلی کم‌نظیر، به یک نهاد اداری-دولتی تبدیل شده است. روحانیون، مدیران، و ساختارهای مرتبط با حوزه، از بودجه عمومی کشور ارتزاق می‌کنند. این وابستگی مالی، یک “سرمایه اجتماعی معکوس” ایجاد می‌کند: هرچه وابستگی مالی بیشتر باشد، سقف تحمل سیاسی برای صدور فتاوای مخالف حکومت، پایین‌تر می‌آید. این وابستگی ساختاری، حوزه قم را به بخشی از “فاشیسم دینی” تبدیل کرده که اساساً در برابر نقض اصول خودی، دچار خودسانسوری می‌شود و قدرت نقد مستقل خود را قربانی حفظ ساختار سازمانی و مالی می‌کند. ✍️ سؤال اصلی اینجاست که اگر این فتاوا از نظر فقهی لازم بود، چرا در طول دهه‌ها سکوت و سکون سیاسی صادر نشد؟ پاسخ این تأخیر، در نقطه شکست اعتبار نهفته است. نهادهای مرجعیت، با صدور این فتاوا در واقع در حال دفاع از آخرین سنگر اعتبار فقهی خود هستند. آنها نمی‌توانستند اجازه دهند که این تصور در میان امت تثبیت شود که مرجعیت، در برابر ظلم آشکار، سکوت محض اختیار کرده است. تداوم بحران‌ها نشان داد که حکومت در حال بلعیدن تمام سرمایه‌های نمادین دینی است؛ ورود مرجعیت، تلاشی برای جلوگیری از زوال کامل اعتبار در افق بلندمدت است، حتی اگر هزینه کوتاه‌مدت آن، تقابل با حکومت باشد. ✍️ صادقانه باید پذیرفت که این فتوا در کوتاه‌مدت، کارکردی عملیاتی برای تغییر سیاست‌های سرکوبگرانه در قم یا ارکان حکومتی نخواهد داشت؛ این یک “نوش‌داروی بعد از مرگ سهراب” است. اما کارآمدی آن در سطوح دیگر تعریف می‌شود: سند تاریخی برای فقه آینده؛ این فتوا به عنوان یک “تکلیف فقهی” برای نسل‌های آینده فقها ثبت می‌شود. فقیهی که می‌خواهد از استقلال فکری دم بزند، این فتوا را به عنوان سند مشروعیت خود در برابر قدرت خواهد داشت. همچنین، این اقدام، هزینه مشروعیت‌زدایی برای حاکمیت را به شدت بالا می‌برد. هر اقدام سرکوبگرانه بعدی، اکنون در برابر “حکم مرکز ثقل فقه شیعه” رنگ می‌بازد. ✍️ در نهایت، این اعلام موضع، بیش از آنکه یک ابزار سیاسی برای امروز باشد، یک بیانیه استقلال فکری و یک امید ساختاری برای فردای فقه مستقل است. چالش اصلی ما به عنوان تحلیلگران این است که بدانیم چگونه این “سند تاریخی” می‌تواند در آینده به یک “سلاح گفتمانی” مؤثر تبدیل شود. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
64👍 27👌 3
فقه در برابر فاشیسم دینی: مرز گسل مقدس؛ اسناد تاریخی که مشروعیت ولایت فقیه را مخدوش می‌کنند نویسنده: پیام رسیده از مخاطب ✍️ فتواهای دینی، در جامعه امروز ایران، به دو قلمرو کاملاً مجزا تقسیم شده‌اند: تأثیرگذاری اجتماعی و اهمیت سیاسی-نمادین. شکاف عمیق نسلی و تغییرات پارادایمی در جامعه، عملاً تأثیر مستقیم این فتاوا بر رفتار روزمره مردم (به ویژه نسل جدید) را به شدت کاهش داده است. با این حال، این کاهش تأثیر اجتماعی، به هیچ وجه از وزن اهمیت سیاسی-نمادین آن‌ها نکاسته است؛ بلکه این اهمیت را به سقف تاریخی‌اش رسانده است. ✍️ فتواهای اخیر مراجع عالیقدر، دیگر صرفاً بیانیه‌هایی درباره احکام شرعی نیستند؛ آن‌ها در مقام بازتعریف مرزهای مشروعیت در جمهوری اسلامی عمل می‌کنند. این فتاوا، کارکردی چندلایه در عرصه سیاسی دارند که در سه منظر زیر قابل تحلیل است: ✍️ ۱. منظر هویتی: ترسیم “گسل مقدس” فتواهایی که از مراجع مستقل صادر می‌شوند، یک عملیات هویتی را کلید می‌زنند: تفکیک نهاد دین از قدرت سیاسی. این فتاوا به شکلی بنیادین، امکان تفکیک نهاد دین از قدرت سیاسی را تقویت می‌کنند. این امر، استقلال نهاد مرجعیت را به عنوان یک نیروی مدنی (Civil Force) در برابر حکومت تعریف کرده و راه را برای تعریف مجدد هویت دینی، بدون گروگان‌گیری شدن توسط دولت، باز می‌کند. ✍️ این تفکیک، گسستی هویتی میان “دین حکومتی” (که در خدمت سیاست است) و “دین مردمی/اصیل” (که بر پایه عقلانیت فقهی بنا شده) ایجاد می‌کند. این “گسل مقدس” است که مشروعیت تئوریک نظام را هدف قرار می‌دهد، چرا که اساس ولایت فقیه بر ادعای نمایندگی انحصاری فقه و مرجعیت بنا شده است. ✍️ ۲. منظر تاریخی: اسناد ابطالِ ضمنی از منظر تاریخی، این فتواها به زودی تبدیل به اسناد تحولات فکری شیعه در سده بیست و یکم خواهند شد. در طول تاریخ، همواره لحظاتی بوده که مرجعیت دینی، در پاسخ به انحرافات سیاسی، جایگاه اصلی خود را احیا کرده است. از فتاوای دوران غیبت صغری تا نقش محوری مراجع در دوران قاجار، این فتاوا همواره به عنوان لنگرگاه هویت شیعی عمل کرده‌اند، نه ابزار سیاسی حاکم. ✍️ فتواهای امروز، با استناد به اصول مسلم فقهی و عقلانیت محضه، نشان می‌دهند که مرجعیت خود را مقید به مصلحت‌اندیشی‌های کوتاه‌مدت سیاسی نمی‌داند. این رویکرد، مهر تأییدی بر این نکته تاریخی است که مرجعیت، نه تابع قدرت، بلکه داور نهایی مشروعیت آن است. این فتواها در بلندمدت، اسنادی خواهند بود که نشان می‌دهند چگونه تئوری ولایت فقیه توسط همان نهادی که مدعی نمایندگی آن بود، از درون مورد نقد قرار گرفت. ✍️ ۳. منظر گفتمانی: فراهم‌سازی زبان نقد مهم‌ترین کارکرد این فتاوا، فراهم‌سازی زبان نقد نظام با استناد به مراجع است. اپوزیسیون سکولار برای نقد حکومت نیازمند زبان است؛ اما نقد مبتنی بر فقه سنتی و سخنان خود مراجع، وزن و نافذترین اثر را خواهد داشت. ✍️ وقتی فتوایی حکمی را مغایر با سیاست‌های کلان حاکمیت اعلام می‌کند، عملاً به منتقدین درون‌سیستمی و جامعه مدنی، ابزاری برای نقد می‌دهند که عبور از آن برای حکومت دشوار است، زیرا رد کردن آن به معنای طعن زدن به کل ساختار فقهی شیعه است. این فتواها، فضای گفتمانی را از سطح “سیاسی-ایدئولوژیک” به سطح “فقهی-اصولی” ارتقا می‌دهند، جایی که حکومت در آنجا بسیار آسیب‌پذیر است. نتیجه‌گیری نهایی: مشروعیت در گروی مرجعیت ✍️ فتواهای مستقل مراجع، بیش از هر چیز، مشروعیت دینی نظام را به چالش می‌کشند. این نظام بر پایه “نیابت فقیه” از امام زمان بنا شده است؛ حال آنکه مراجع مستقل با صدور فتاوای مخالف، عملاً اعلام می‌کنند که نایب برحق، در حال انحراف از مسیر اصلی است. این امر، مشروعیت دینی را از دست قدرت خارج کرده و آن را به نهادهای سنتی و مستقل فقهی بازمی‌گرداند. ✍️ این استقلال‌خواهی فقهی، تنها یک موضوع داخلی مذهبی نیست؛ بلکه الگویی از مقاومت نهادی در برابر استبداد است. پرسش اساسی این است که آیا این گسل مقدس که اکنون توسط مرجعیت نجف تأیید شده، می‌تواند به عنوان نقطه اتکایی برای ساختن نهادهای مدنی مستقل در آینده ایران مورد استفاده قرار گیرد، یا خیر؟ #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👍 55 28👎 6🙏 2👌 2
زلزله فقهی: فتوای تاریخی آیت‌الله سیستانی و بحران مشروعیت در جمهوری اسلامی آیت‌الله سیستانی و آغاز دوران جدید تفکیک دین از قدرت در تشیع معاصر ✍️ در تحولی تاریخی که می‌تواند ساختار قدرت دینی در جمهوری اسلامی را با چالش‌های بنیادین مواجه سازد، آیت‌الله العظمی سیستانی با صدور فتوایی، نماز خواندن پشت سر امامان جماعتی که از دولت حقوق دریافت می‌کنند را جایز ندانسته است. این فتوا زلزله‌ای است که از دل فقه برخاست و ارکان قدرت دینی را لرزاند. ✍️ این حکم در حقیقت بازگشت به سنت دیرینه فقه شیعه است که همواره بر استقلال امام جماعت از حکومت تأکید داشته است. از شیخ انصاری تا سید محمدکاظم یزدی، همگی بر جدایی نهاد دین از نهاد قدرت سیاسی پای فشرده‌اند. ✍️ جمهوری اسلامی که مشروعیت خود را در گرو نمایندگی اسلام می‌دانست، اکنون با شکافی تاریخی روبرو شده است. اگر مرجع تقلید، روحانیت حکومتی را ناقص‌الشرایط بداند، فلسفه ولایت فقیه از درون فرو می‌ریزد. ✍️ این فتوا در کف جامعه ایران می‌تواند تأثیرات شگرفی بر جای گذارد. بسیاری از مقلدان سیستانی ممکن است به تدریج از نمازهای جمعه و جماعت رسمی دوری گزینند و به دنبال امامان مستقلی باشند که وابستگی مالی به حکومت ندارند. ✍️ این انفصال الهیاتی، در حقیقت شکافی است که از فتوای یک فقیه آغاز شد و تا قلب ولایت امتداد یافته است. دو نهاد مرجعیت و حکومت که زمانی در نظریه ولایت فقیه به هم پیوند خورده بودند، اکنون در عمل در حال جدایی از یکدیگرند. ✍️ پیامدهای این فتوا را می‌توان در سه محور اصلی دید: سقوط نمادین مشروعیت دینی حکومت، تضعیف نهادهای مذهبی وابسته به دولت، و به چالش کشیدن نظریه ولایت فقیه در عرصه عمل. ✍️ در آینده‌ای نزدیک شاهد تأثیر این فتوا بر فضای مرجعیت داخلی خواهیم بود. طلاب و روحانیون مستقل در قم و مشهد ممکن است با الهام از این فتوا، مواضع مستقل‌تری در پیش گیرند. ✍️ این فتوا نه تنها یک حکم فقهی، بلکه نقطه عطفی در تاریخ تشیع سیاسی است. تحولی که می‌تواند رابطه دین و دولت در ایران را برای همیشه دگرگون سازد. ✍️ حکومت ایران اکنون با معمایی حل ناشدنی روبروست: چگونه می‌تواند ادعای نمایندگی اسلام را داشته باشد، در حالی که بزرگ‌ترین مرجع تقلید شیعه، نهادهای دینی وابسته به آن را فاقد صلاحیت لازم می‌داند؟ ✍️ به راستی که این فتوا نگینی در تاریخ تحولات ایران معاصر خواهد بود. زلزله‌ای فقهی که از نجف آغاز شد و تا پایتخت ایران ادامه یافت، شکافی که روز به روز عمیق‌تر خواهد شد. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👍 118 29👏 9👎 4