en
Feedback
کانال حمید آصفی

کانال حمید آصفی

Open in Telegram
2025 year in numberssnowflakes fon
card fon
16 625
Subscribers
+8524 hours
+2207 days
+61830 days
Posts Archive
«تردید، تهدید و تقاطع تصمیم: جمهوری اسلامی در آستانه انتخاب بزرگ» حمید آصفی | خرداد ۱۴۰۴ در روزهایی که گزارش محرمانه آژانس بین‌المللی انرژی اتمی از جهش سطح اورانیوم غنی‌شده در ایران منتشر شده و مواضع قدرت‌های اروپایی نیز تندتر شده است، خبری دیگر نیز هم‌زمان به تیتر رسانه‌ها راه یافت: ارائه یک پیشنهاد رسمی و دقیق از سوی آمریکا برای دستیابی به توافقی هسته‌ای با جمهوری اسلامی. اما این هم‌زمانی، تصادفی نیست؛ بلکه بخشی از یک سناریوی فشرده برای فشار بر تهران در موقعیت انتخاب است: تنش یا تعامل، عقب‌نشینی یا بازتعریف. ایالات متحده، در همکاری با شرکای منطقه‌ای خود، برگه‌ای را به تهران پیشنهاد کرده که ترکیبی از فشار و امتیاز است. بر اساس اطلاعات موجود، دو محور اصلی این پیشنهاد را باید برجسته کرد: نخست، توقف کامل غنی‌سازی در خاک ایران – هرچند در چارچوبی که ظاهراً حق غنی‌سازی را به‌صورت نمادین به رسمیت می‌شناسد – و دوم، تشکیل یک کنسرسیوم منطقه‌ای با مشارکت کشورهای عربی و غربی، از جمله عربستان و خود آمریکا، که در آن، ایران به سهمی محدود و صرفاً صلح‌آمیز در فرآیند غنی‌سازی دست می‌یابد. در ظاهر، این پیشنهاد «حق غنی‌سازی» را نفی نمی‌کند، اما در عمل، اجرای آن به معنای انتقال کامل فرآیند غنی‌سازی به خارج از مرزهای ایران و مشارکت تحت نظارت یک سازوکار منطقه‌ای است. به عبارت دیگر، جمهوری اسلامی در زمین خود بازی نمی‌کند و باید به بازی جمعی تن دهد. اما مشکل اصلی، صرفاً ماهیت این پیشنهاد نیست. پرسش کلیدی، تکلیف سانتریفیوژها و زیرساخت‌های اتمی موجود در ایران است: تاسیساتی چون نطنز، فردو و اصفهان که طی دو دهه به‌مثابه ابزار بازدارندگی برای جمهوری اسلامی ساخته و حفظ شده‌اند. آیا این تاسیسات باید تعطیل شوند؟ نابود شوند؟ در چه چارچوبی باقی بمانند؟ سکوت پیشنهاد آمریکایی درباره این موارد، برای تهران پرسش برانگیز است. از نگاه بسیاری در حاکمیت، کنار گذاشتن این ابزار بدون دریافت تضمین‌های قابل اتکا، به‌معنای خلع‌سلاح در برابر بازیگرانی چون اسرائیل و آمریکا خواهد بود. با این حال، این‌بار شرایط متفاوت است. آمریکا، همراه با سه قدرت اروپایی، آژانس و احتمالاً شورای حکام، در حال ایجاد یک جبهه فشار همه‌جانبه است. بر اساس گزارش‌هایی که هنوز به‌صورت عمومی منتشر نشده‌اند، قطعنامه‌ای در حال تدوین است که می‌تواند جمهوری اسلامی را به نقض «ان‌پی‌تی» (پیمان عدم اشاعه سلاح‌های هسته‌ای) متهم کند. اگر این قطعنامه تصویب شود، می‌تواند مسیر را برای فعال‌سازی «مکانیزم ماشه» هموار کرده و پرونده ایران را به شورای امنیت بازگرداند – آن‌هم برای اولین‌بار پس از حدود دو دهه. اما اگر تهران این پیشنهاد را نپذیرد، چه خواهد شد؟ پاسخ روشن است: در چنین فضایی، جمهوری اسلامی دیگر فقط با یک پرونده هسته‌ای مواجه نیست؛ بلکه با یک بحران هستی‌شناسانه روبه‌روست: حفظ ابزار بازدارندگی با بهای انزوا، یا پذیرش سازش با هزینه‌ی ابهام در آینده. در این میان، واشنگتن نیز، رویکرد خود را تعدیل کرده است. برخلاف گذشته که خواهان برچیده‌شدن کامل تاسیسات اتمی ایران بود، اکنون سخن از توافق بینابینی می‌زند؛ توافقی که احتمالاً بیشتر به «وقفه» شبیه خواهد بود تا یک «تغییر راهبردی». این تعدیل، شاید نشانه‌ای از واقع‌گرایی آمریکاست. آنچه در این میان تعیین‌کننده خواهد بود، توازن قدرت در داخل جمهوری اسلامی است. آیا نیرویی که غنی‌سازی را «ناموس» نظام می‌داند، همچنان دست بالا را خواهد داشت؟ یا صدای تکنوکرات‌هایی که کشور را در آستانه فروپاشی اقتصادی می‌بینند، بالاخره شنیده خواهد شد؟ پاسخ این پرسش، فقط بر آینده توافق هسته‌ای اثر نخواهد گذاشت، بلکه سرنوشت ایران در نظم منطقه‌ای و جهانی را نیز رقم خواهد زد. در نهایت، ما با انتخابی ساده اما سرنوشت‌ساز روبه‌رو هستیم: یا پذیرش یک نظم جدید، با سهمی محدود اما تضمین‌شده، یا اصرار بر انزوای راهبردی با امید به بازدارندگی پرهزینه. میان این دو، شاید راه سومی هم باشد – اگر کسی در تهران شهامت ترسیم آن را داشته باشد. https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
31👍 15👏 4🙏 3🕊 1
غنی‌سازی، گزارش آژانس و تقابل دیپلماتیک: آیا تهران در مسیر اشتباه قدم می‌گذارد؟ در حالی‌که تنش‌ها پیرامون برنامه هسته‌ای ایران بار دیگر در حال اوج‌گیری است، گزارش جدید آژانس بین‌المللی انرژی اتمی پیام‌های فنی و سیاسی نگران‌کننده‌ای برای جمهوری اسلامی دارد. آژانس در گزارشی که اخیراً منتشر کرده، نه‌تنها بر گسترش بی‌سابقه سطح غنی‌سازی اورانیوم در ایران تأکید می‌کند، بلکه نسبت به ماهیت غیرشفاف و غیرقابل‌راستی‌آزمایی برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی هشدار می‌دهد. این تحولات، در لحظه‌ای حساس و در میانه‌ی زمزمه‌های مذاکرات پنهانی میان تهران و واشنگتن، می‌تواند تأثیرات مهمی بر سرنوشت آینده توافق احتمالی داشته باشد. نخستین نکته قابل توجه در گزارش فنی آژانس، افزایش سطح غنی‌سازی به حدی است که توان تولید چندین بمب اتمی را به‌لحاظ مواد شکافت‌پذیر برای ایران فراهم کرده است. این واقعیت که جمهوری اسلامی تنها در سه‌ماهه اخیر، هم‌زمان با مذاکرات غیرعلنی با آمریکا، هر ماه به‌اندازه یک بمب اتم اورانیوم ۶۰ درصدی تولید کرده، جای نگرانی عمیقی دارد. گرچه این روند از سوی تهران به‌عنوان اهرمی برای چانه‌زنی معرفی می‌شود، اما از نگاه ناظران بین‌المللی، عبور از خطوط قرمز فنی می‌تواند پیام‌های سیاسی مخربی ارسال کند. در بخش دیگری از این گزارش، آژانس به صراحت اشاره می‌کند که جمهوری اسلامی همچنان به تعهدات پادمانی خود به‌طور کامل عمل نکرده و آژانس نمی‌تواند تأیید کند که برنامه هسته‌ای این کشور صرفاً اهداف صلح‌آمیز را دنبال می‌کند. نکته‌ای که این بار با لحنی جدی‌تر و به‌ویژه با اشاره به فعالیت‌های قدیمی مربوط به دو دهه پیش در برخی مراکز حساس (از جمله تحقیقات بر روی چشمه‌های نوترونی) بیان شده است؛ مسأله‌ای که می‌تواند به لحاظ حقوقی زمینه‌ساز تشدید فشارها در شورای حکام شود. در چنین شرایطی، کشورهای اروپایی بار دیگر به دنبال ارائه قطع‌نامه‌ای علیه ایران هستند، که می‌تواند بستری برای فعال‌سازی «مکانیسم ماشه» باشد. اگر این قطع‌نامه تصویب شود، علاوه بر مشروعیت‌بخشی به تحرکات بعدی شورای امنیت، به اروپا و آمریکا این امکان را می‌دهد که در مسیر بازگشت تحریم‌های بین‌المللی گام‌های قاطع‌تری بردارند. از این منظر، پرونده هسته‌ای بار دیگر وارد یک چرخه کلاسیک «فشار و مذاکره» شده است؛ الگویی که هدف آن، نه لزوماً فروپاشی دیپلماسی، بلکه افزایش هزینه‌ی تعلل برای تهران است. واقعیت آن است که در فضای فعلی، افزایش سطح غنی‌سازی الزاماً به معنای خروج از مسیر توافق نیست. بلکه می‌تواند بخشی از استراتژی تهران برای افزایش اهرم قدرت در میز مذاکره تلقی شود. جمهوری اسلامی به‌وضوح تلاش دارد از برنامه غنی‌سازی به‌عنوان یک ابزار فشار استفاده کند، همان‌گونه که طرف‌های غربی نیز از ابزارهایی نظیر قطع‌نامه‌ها و تهدید به مکانیسم ماشه بهره می‌برند. با این حال، این بازی پرریسک در شرایط کنونی، می‌تواند تبعات جبران‌ناپذیری داشته باشد، چرا که حتی یک اشتباه محاسباتی ممکن است تمام معادلات دیپلماتیک را از ریل خارج کند. تأثیر گزارش اخیر آژانس و قطع‌نامه احتمالی شورای حکام بر روند مذاکرات، به واکنش تهران بستگی دارد. اگر جمهوری اسلامی این هشدارها را به‌عنوان فرصتی برای بازنگری در راهبرد خود تلقی کند، همچنان احتمال رسیدن به یک توافق محدود – حتی پیش از انتخابات آمریکا – وجود دارد. اما اگر تهران بخواهد همچنان با الگوی گذشته، یعنی «پیشروی در میدان و چانه‌زنی در میز»، ادامه دهد، ممکن است فرصت‌های باقی‌مانده را نیز از دست بدهد. در نهایت، همه چیز به یک نقطه بازمی‌گردد: تصمیم‌گیری در لحظه‌ی درست. جمهوری اسلامی اگر همچنان در توهم قدرت یک‌جانبه به سر ببرد و فضای بین‌المللی را دست‌کم بگیرد، ممکن است به‌زودی با بازگشت تحریم‌های سازمان ملل، انزوای دیپلماتیک، و حتی تهدیدات امنیتی جدیدی مواجه شود. اکنون زمان آن رسیده که تهران دریابد بازی با زمان دیگر به سود او نیست؛ همه‌چیز علیه اوست، و ادامه این مسیر، حتی برای بقا نیز عقلانی نیست. تصمیم‌گیری شجاعانه و سریع برای رسیدن به یک توافق، نه نشانه ضعف، بلکه علامت بلوغ سیاسی در یک لحظه تاریخی است. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👍 34 9🙏 3
غنی‌سازی، گزارش آژانس و تقابل دیپلماتیک: آیا تهران در مسیر اشتباه قدم می‌گذارد؟ در حالی‌که تنش‌ها پیرامون برنامه هسته‌ای ایران بار دیگر در حال اوج‌گیری است، گزارش جدید آژانس بین‌المللی انرژی اتمی پیام‌های فنی و سیاسی نگران‌کننده‌ای برای جمهوری اسلامی دارد. آژانس در گزارشی که اخیراً منتشر کرده، نه‌تنها بر گسترش بی‌سابقه سطح غنی‌سازی اورانیوم در ایران تأکید می‌کند، بلکه نسبت به ماهیت غیرشفاف و غیرقابل‌راستی‌آزمایی برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی هشدار می‌دهد. این تحولات، در لحظه‌ای حساس و در میانه‌ی زمزمه‌های مذاکرات پنهانی میان تهران و واشنگتن، می‌تواند تأثیرات مهمی بر سرنوشت آینده توافق احتمالی داشته باشد. نخستین نکته قابل توجه در گزارش فنی آژانس، افزایش سطح غنی‌سازی به حدی است که توان تولید چندین بمب اتمی را به‌لحاظ مواد شکافت‌پذیر برای ایران فراهم کرده است. این واقعیت که جمهوری اسلامی تنها در سه‌ماهه اخیر، هم‌زمان با مذاکرات غیرعلنی با آمریکا، هر ماه به‌اندازه یک بمب اتم اورانیوم ۶۰ درصدی تولید کرده، جای نگرانی عمیقی دارد. گرچه این روند از سوی تهران به‌عنوان اهرمی برای چانه‌زنی معرفی می‌شود، اما از نگاه ناظران بین‌المللی، عبور از خطوط قرمز فنی می‌تواند پیام‌های سیاسی مخربی ارسال کند. در بخش دیگری از این گزارش، آژانس به صراحت اشاره می‌کند که جمهوری اسلامی همچنان به تعهدات پادمانی خود به‌طور کامل عمل نکرده و آژانس نمی‌تواند تأیید کند که برنامه هسته‌ای این کشور صرفاً اهداف صلح‌آمیز را دنبال می‌کند. نکته‌ای که این بار با لحنی جدی‌تر و به‌ویژه با اشاره به فعالیت‌های قدیمی مربوط به دو دهه پیش در برخی مراکز حساس (از جمله تحقیقات بر روی چشمه‌های نوترونی) بیان شده است؛ مسأله‌ای که می‌تواند به لحاظ حقوقی زمینه‌ساز تشدید فشارها در شورای حکام شود. در چنین شرایطی، کشورهای اروپایی بار دیگر به دنبال ارائه قطع‌نامه‌ای علیه ایران هستند، که می‌تواند بستری برای فعال‌سازی «مکانیسم ماشه» باشد. اگر این قطع‌نامه تصویب شود، علاوه بر مشروعیت‌بخشی به تحرکات بعدی شورای امنیت، به اروپا و آمریکا این امکان را می‌دهد که در مسیر بازگشت تحریم‌های بین‌المللی گام‌های قاطع‌تری بردارند. از این منظر، پرونده هسته‌ای بار دیگر وارد یک چرخه کلاسیک «فشار و مذاکره» شده است؛ الگویی که هدف آن، نه لزوماً فروپاشی دیپلماسی، بلکه افزایش هزینه‌ی تعلل برای تهران است. واقعیت آن است که در فضای فعلی، افزایش سطح غنی‌سازی الزاماً به معنای خروج از مسیر توافق نیست. بلکه می‌تواند بخشی از استراتژی تهران برای افزایش اهرم قدرت در میز مذاکره تلقی شود. جمهوری اسلامی به‌وضوح تلاش دارد از برنامه غنی‌سازی به‌عنوان یک ابزار فشار استفاده کند، همان‌گونه که طرف‌های غربی نیز از ابزارهایی نظیر قطع‌نامه‌ها و تهدید به مکانیسم ماشه بهره می‌برند. با این حال، این بازی پرریسک در شرایط کنونی، می‌تواند تبعات جبران‌ناپذیری داشته باشد، چرا که حتی یک اشتباه محاسباتی ممکن است تمام معادلات دیپلماتیک را از ریل خارج کند. تأثیر گزارش اخیر آژانس و قطع‌نامه احتمالی شورای حکام بر روند مذاکرات، به واکنش تهران بستگی دارد. اگر جمهوری اسلامی این هشدارها را به‌عنوان فرصتی برای بازنگری در راهبرد خود تلقی کند، همچنان احتمال رسیدن به یک توافق محدود – حتی پیش از انتخابات آمریکا – وجود دارد. اما اگر تهران بخواهد همچنان با الگوی گذشته، یعنی «پیشروی در میدان و چانه‌زنی در میز»، ادامه دهد، ممکن است فرصت‌های باقی‌مانده را نیز از دست بدهد. در نهایت، همه چیز به یک نقطه بازمی‌گردد: تصمیم‌گیری در لحظه‌ی درست. جمهوری اسلامی اگر همچنان در توهم قدرت یک‌جانبه به سر ببرد و فضای بین‌المللی را دست‌کم بگیرد، ممکن است به‌زودی با بازگشت تحریم‌های سازمان ملل، انزوای دیپلماتیک، و حتی تهدیدات امنیتی جدیدی مواجه شود. اکنون زمان آن رسیده که تهران دریابد بازی با زمان دیگر به سود او نیست؛ همه‌چیز علیه اوست، و ادامه این مسیر، حتی برای بقا نیز عقلانی نیست. تصمیم‌گیری شجاعانه و سریع برای رسیدن به یک توافق، نه نشانه ضعف، بلکه علامت بلوغ سیاسی در یک لحظه تاریخی است.
Show all...
🔺در آستانه توافق، در لبه‌ی تنش: نگاهی به هم‌زمانی هشدار آژانس، قطع‌نامه شورای حکام و زمزمه‌های مذاکره نویسنده: حمید آصفی در هفته‌ای که گذشت، تحولات پرونده هسته‌ای ایران با سرعتی چشم‌گیر وارد مرحله‌ای جدید شد. از یک‌سو، آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در گزارشی اعلام کرد که ذخایر اورانیوم غنی‌شده ایران در سطح ۶۰ درصد به بیش از چهار برابر حد تعیین‌شده در برجام رسیده است. از سوی دیگر، سه کشور اروپایی (آلمان، فرانسه و بریتانیا) پیش‌نویس قطع‌نامه‌ای را آماده کرده‌اند که ایران را به نقض تعهدات پادمانی خود متهم می‌کند. این تحولات در حالی رخ می‌دهد که مذاکرات غیرعلنی میان ایران و آمریکا از مسیر عمان همچنان در جریان است. ممکن است در نگاه نخست، چنین روندی متضاد به نظر برسد: از یک‌سو تشدید فشارها از طریق نهادهای بین‌المللی، و از سوی دیگر تداوم مسیر دیپلماسی. اما تجربه پرونده هسته‌ای در دو دهه گذشته نشان داده که این دو مسیر نه‌تنها در تقابل با یکدیگر قرار ندارند، بلکه در بسیاری مواقع مکمل یکدیگر بوده‌اند. در واقع، فشار و مذاکره به‌طور موازی عمل می‌کنند تا فضای تصمیم‌گیری برای طرف ایرانی شکل گیرد. هدف اصلی غرب از پیش‌برد قطع‌نامه در شورای حکام –که در صورت تصویب، می‌تواند مقدمات ارجاع پرونده به شورای امنیت و بازگشت تحریم‌های سازمان ملل را فراهم کند– نه خروج از مسیر دیپلماسی، بلکه اعمال یک فشار زمانی برای تسریع تصمیم‌گیری در تهران است. از این منظر، قطع‌نامه پیشنهادی بیش از آن‌که به‌معنای بن‌بست باشد، نوعی هشدار جدی تلقی می‌شود. نکته حائز اهمیت دیگر، پیام‌هایی است که در این میان از سوی دونالد ترامپ و نزدیکان او مخابره می‌شود. رئیس‌جمهور فعلی آمریکا، که از یک‌سو کارزار انتخاباتی خود را در میانه فشارها به ایران پیش می‌برد، و از سوی دیگر خواهان نوعی مدیریت بحران در منطقه است، در سخنانی صریح از امکان توافق با ایران سخن گفته است. اگرچه این موضع‌گیری‌ها را نمی‌توان به‌معنای تضمین موفقیت مذاکرات دانست، اما نشان می‌دهد که گزینه دیپلماسی از نگاه واشنگتن همچنان روی میز است. در همین حال، ایران در سه ماه اخیر سطح غنی‌سازی اورانیوم ۶۰ درصد خود را به‌گونه‌ای افزایش داده که به‌طور متوسط، در هر ماه به اندازه مواد لازم برای تولید یک بمب اتمی، ذخیره‌سازی انجام داده است. این اقدام، از دید تحلیلگران، نوعی افزایش اهرم در مذاکرات تلقی می‌شود. اما باید توجه داشت که این بازی، دو سویه است: افزایش سطح غنی‌سازی، اگرچه می‌تواند موقعیت چانه‌زنی را در کوتاه‌مدت تقویت کند، اما هم‌زمان می‌تواند موجب برانگیختن واکنش‌های شدیدتر از سوی غرب شود و مسیر دیپلماسی را تنگ‌تر کند. با این‌حال، باید پذیرفت که شرایط فعلی با دوران پیش از برجام تفاوت‌های جدی دارد. نه ایران آن ایران است، نه جامعه جهانی همان است، و نه ساختار اقتصاد داخلی، تاب فشارهای مضاعف را دارد. همین واقعیت‌ها است که ضرورت احیای نوعی توافق –ولو محدود– را بیش از هر زمان دیگری برجسته کرده است. تصویب احتمالی قطع‌نامه شورای حکام در روزهای آینده، نقطه‌ی عطفی مهم خواهد بود. اگر تهران این قطع‌نامه را صرفاً به‌عنوان یک اقدام سیاسی ببیند و واکنشی تقابلی اتخاذ کند، مسیر پرونده ممکن است به سمت بحرانی شدن پیش برود. اما اگر آن را به‌مثابه هشداری برای تصمیم‌گیری به‌موقع تلقی کند، احتمال باز شدن دریچه‌ای به‌سوی توافقی جدید یا احیای توافق پیشین وجود دارد. به‌بیان دیگر، هم‌زمانی تشدید فشارها و تداوم مذاکرات به این معنا است که فرصت برای بازگشت به مسیر تفاهم هنوز از بین نرفته، اما پنجره‌ها در حال بسته شدن‌اند. اگر توافقی در چند ماه آینده حاصل نشود، و تحریم‌های سازمان ملل بازگردند، فضای دیپلماتیک به‌شدت محدود خواهد شد و بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی را وارد محاسبات جدیدی خواهد کرد. در مجموع، وضعیت فعلی نه نشانه بن‌بست، بلکه نشانگر یک نقطه‌ی حساس در فرآیند طولانی پرونده هسته‌ای ایران است؛ نقطه‌ای که در آن، هر تصمیم اشتباه می‌تواند هزینه‌هایی بلندمدت برای هر دو طرف داشته باشد. از این رو، همان‌گونه که فشارها در حال افزایش است، مسیر دیپلماسی نیز نیازمند تصمیم‌گیری‌های دشوار، اما ضروری است. مذاکره، اگرچه همیشه با تردیدهایی همراه است، اما در جهانی پرتنش و بی‌ثبات، همچنان کم‌هزینه‌ترین راه برای عبور از بحران‌های پیچیده است. تصمیم با تهران است: عبور از لبه‌ی تنش یا ورود به مسیر تفاهمی که می‌تواند از شدت بحران‌ها بکاهد. زمان برای انتخاب، بی‌پایان نیست. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👍 48 25👏 3👌 2
توافق قریب‌الوقوع ایران و آمریکا: نرمش قهرمانانه یا بقای استراتژیک؟ نویسنده: حمید آصفی سکوت همیشه به معنای پایان نیست؛ گاه آغازی‌ست برای چرخشی بزرگ. آنچه امروز میان تهران و واشنگتن در حال وقوع است، نه صرفاً یک روند دیپلماتیک، بلکه بازتعریف یک نظم ازهم‌پاشیده است. نشانه‌ها واضحند: از تعلیق احتمالی حمله اسرائیل تا چراغ سبز ایران به بازرسان آمریکایی. این تحولات نه تصادفی‌اند، نه زاییده‌ی خوش‌بینی. آن‌ها حاصل اجبارند؛ حاصل عبور جمهوری اسلامی از یک مسیر پرهزینه به سوی پذیرش واقعیت‌هایی که تا دیروز خط قرمز محسوب می‌شدند. در سخنرانی اخیر دونالد ترامپ، دو جمله کلیدی شنیده شد: «به نتانیاهو گفتم فعلاً دست نگه دارد» و «تا یکی دو هفته دیگر، اتفاقاتی در راه است». این دو جمله پیام واضحی به تهران دارد: پنجره فرصت هنوز باز است، اما زمان به سرعت در حال گذر است. همزمان، خبر رسیده که ایران، پس از سال‌ها انکار و مقاومت، با بازرسی‌های مستقیم آمریکا از تاسیسات هسته‌ای‌اش موافقت کرده است؛ تغییری که اگر ده سال پیش رخ می‌داد، حکم خیانت تلقی می‌شد. اما چه چیز این نظام را که همواره «مقاومت» را پرچم کرده بود، به سوی این چرخش سوق داده است؟ پاسخ را باید در سه بحران داخلی جستجو کرد: فروپاشی اقتصادی، تزلزل اجتماعی، و واگرایی درون حاکمیت. از اعتصاب کامیون‌داران گرفته تا کمبود دارو و آب، نشانه‌های یک فروپاشی خاموش اقتصادی به چشم می‌خورد. ریال دیگر ارز نیست، اعتماد عمومی ته‌کشیده، و فقر ساختاری در حال تبدیل شدن به یک بحران امنیتی است. در چنین شرایطی، حتی ابزار سرکوب نیز کارایی گذشته را از دست داده است. در سطح اجتماعی، بیش از ۶۰ درصد مردم زیر خط فقر زندگی می‌کنند و جوانان دیگر رؤیایی به نام آینده ندارند. شکاف دولت و ملت به حفره‌ای امنیتی تبدیل شده که هر لحظه می‌تواند انفجار جدیدی بیافریند. در بدنه قدرت نیز، شکاف میان محافظه‌کاران سنتی و تندروهای پایداری‌چی عمیق‌تر شده است. امروز حتی برخی اصول‌گرایان نیز دیگر حاضر نیستند هزینه‌ «مقاومت تا آخر» را بپردازند. در این میان، صحنه منطقه‌ای نیز متحول شده است. جمهوری اسلامی در قبال عربستان از گفتمان «گاو شیرده» به «شریک منطقه‌ای» رسیده؛ حمایت لجستیکی از حوثی‌ها قطع شده، و به حماس توصیه شده به طرح آتش‌بس وایزکاف نزدیک شود. اگرچه شعار «مرگ بر اسرائیل» هنوز شنیده می‌شود، اما پشت پرده، واقع‌گرایی جایگزین ماجراجویی شده است. حتی خط قرمز مذاکرات با آمریکا نیز بی‌صدا برداشته شده؛ مذاکره‌ای پنهانی که روزی در قاموس «استکبارستیزی» نمی‌گنجید. همزمان، در کاخ سفید نیز تغییری رخ داده: ترامپ نیازمند یک پیروزی در حوزه سیاست خارجی است. جنگ در اوکراین به بن‌بست خورده، بحران غزه اعتبار آمریکا را زیر سؤال برده، و بازارهای جهانی نگران بی‌ثباتی در خلیج‌فارس‌اند. توافق با ایران می‌تواند یک برد فوری برای رئیس‌جمهوری باشد که بیش از هر چیز، برند شخصی‌اش را مهم می‌داند. سناریوها نیز نسبتاً روشن‌اند: توقف غنی‌سازی ۶۰ درصد در ازای رفع بخشی از تحریم‌ها، و در صورت تداوم، بازگشت به سطح زیر ۴ درصد. زمزمه‌هایی نیز از پذیرش احتمالی ایران در سازمان تجارت جهانی شنیده می‌شود؛ رؤیایی که دهه‌ها در پستو مانده بود. این‌ها نشانه‌ی یک چرخش استراتژیک است، نه تاکتیکی. جمهوری اسلامی اکنون بیش از هر زمان دیگر، در پی «مدل چینی»‌ست: حفظ ساختار سیاسی در داخل و تن دادن به قواعد بازی در سطح بین‌المللی. در ظاهر، ادبیات انقلابی همچنان حفظ می‌شود، اما در عمل، چیزی جز پذیرش قواعد قدرت دیده نمی‌شود. حکومت به این نتیجه رسیده که بدون ورود به نظم جهانی، بقای داخلی‌اش ممکن نیست. این توافق – اگر نهایی شود – نه یک پیروزی است، نه یک شکست؛ بلکه لحظه‌ای است که در آن ایدئولوژی، رسماً جای خود را به بقاء می‌دهد. در نهایت، این توافق، اگر حاصل شود، نه «نرمش قهرمانانه» است و نه تسلیم؛ بلکه برآیند منطق سردی‌ست که از دل شکست‌های بزرگ بیرون آمده است. جمهوری اسلامی با همه شعارهایش، به مسیر بازیگران عقل‌گرا نزدیک می‌شود. صفحه جدیدی در حال ورق خوردن است؛ صفحه‌ای که ایران، شاید برای اولین بار پس از انقلاب، پذیرفته است که بدون «تغییر»، آینده‌ای ندارد. https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👍 50 29👎 3🙏 1👌 1
توافق قریب‌الوقوع ایران و آمریکا: نرمش قهرمانانه یا بقای استراتژیک؟ نویسنده: حمید آصفی سکوت همیشه به معنای پایان نیست؛ گاه آغازی‌ست برای چرخشی بزرگ. آنچه امروز میان تهران و واشنگتن در حال وقوع است، نه صرفاً یک روند دیپلماتیک، بلکه بازتعریف یک نظم ازهم‌پاشیده است. نشانه‌ها واضحند: از تعلیق احتمالی حمله اسرائیل تا چراغ سبز ایران به بازرسان آمریکایی. این تحولات نه تصادفی‌اند، نه زاییده‌ی خوش‌بینی. آن‌ها حاصل اجبارند؛ حاصل عبور جمهوری اسلامی از یک مسیر پرهزینه به سوی پذیرش واقعیت‌هایی که تا دیروز خط قرمز محسوب می‌شدند. در سخنرانی اخیر دونالد ترامپ، دو جمله کلیدی شنیده شد: «به نتانیاهو گفتم فعلاً دست نگه دارد» و «تا یکی دو هفته دیگر، اتفاقاتی در راه است». این دو جمله پیام واضحی به تهران دارد: پنجره فرصت هنوز باز است، اما زمان به سرعت در حال گذر است. همزمان، خبر رسیده که ایران، پس از سال‌ها انکار و مقاومت، با بازرسی‌های مستقیم آمریکا از تاسیسات هسته‌ای‌اش موافقت کرده است؛ تغییری که اگر ده سال پیش رخ می‌داد، حکم خیانت تلقی می‌شد. اما چه چیز این نظام را که همواره «مقاومت» را پرچم کرده بود، به سوی این چرخش سوق داده است؟ پاسخ را باید در سه بحران داخلی جستجو کرد: فروپاشی اقتصادی، تزلزل اجتماعی، و واگرایی درون حاکمیت. از اعتصاب کامیون‌داران گرفته تا کمبود دارو و آب، نشانه‌های یک فروپاشی خاموش اقتصادی به چشم می‌خورد. ریال دیگر ارز نیست، اعتماد عمومی ته‌کشیده، و فقر ساختاری در حال تبدیل شدن به یک بحران امنیتی است. در چنین شرایطی، حتی ابزار سرکوب نیز کارایی گذشته را از دست داده است. در سطح اجتماعی، بیش از ۶۰ درصد مردم زیر خط فقر زندگی می‌کنند و جوانان دیگر رؤیایی به نام آینده ندارند. شکاف دولت و ملت به حفره‌ای امنیتی تبدیل شده که هر لحظه می‌تواند انفجار جدیدی بیافریند. در بدنه قدرت نیز، شکاف میان محافظه‌کاران سنتی و تندروهای پایداری‌چی عمیق‌تر شده است. امروز حتی برخی اصول‌گرایان نیز دیگر حاضر نیستند هزینه‌ «مقاومت تا آخر» را بپردازند. در این میان، صحنه منطقه‌ای نیز متحول شده است. جمهوری اسلامی در قبال عربستان از گفتمان «گاو شیرده» به «شریک منطقه‌ای» رسیده؛ حمایت لجستیکی از حوثی‌ها قطع شده، و به حماس توصیه شده به طرح آتش‌بس وایزکاف نزدیک شود. اگرچه شعار «مرگ بر اسرائیل» هنوز شنیده می‌شود، اما پشت پرده، واقع‌گرایی جایگزین ماجراجویی شده است. حتی خط قرمز مذاکرات با آمریکا نیز بی‌صدا برداشته شده؛ مذاکره‌ای پنهانی که روزی در قاموس «استکبارستیزی» نمی‌گنجید. همزمان، در کاخ سفید نیز تغییری رخ داده: ترامپ نیازمند یک پیروزی در حوزه سیاست خارجی است. جنگ در اوکراین به بن‌بست خورده، بحران غزه اعتبار آمریکا را زیر سؤال برده، و بازارهای جهانی نگران بی‌ثباتی در خلیج‌فارس‌اند. توافق با ایران می‌تواند یک برد فوری برای رئیس‌جمهوری باشد که بیش از هر چیز، برند شخصی‌اش را مهم می‌داند. سناریوها نیز نسبتاً روشن‌اند: توقف غنی‌سازی ۶۰ درصد در ازای رفع بخشی از تحریم‌ها، و در صورت تداوم، بازگشت به سطح زیر ۴ درصد. زمزمه‌هایی نیز از پذیرش احتمالی ایران در سازمان تجارت جهانی شنیده می‌شود؛ رؤیایی که دهه‌ها در پستو مانده بود. این‌ها نشانه‌ی یک چرخش استراتژیک است، نه تاکتیکی. جمهوری اسلامی اکنون بیش از هر زمان دیگر، در پی «مدل چینی»‌ست: حفظ ساختار سیاسی در داخل و تن دادن به قواعد بازی در سطح بین‌المللی. در ظاهر، ادبیات انقلابی همچنان حفظ می‌شود، اما در عمل، چیزی جز پذیرش قواعد قدرت دیده نمی‌شود. حکومت به این نتیجه رسیده که بدون ورود به نظم جهانی، بقای داخلی‌اش ممکن نیست. این توافق – اگر نهایی شود – نه یک پیروزی است، نه یک شکست؛ بلکه لحظه‌ای است که در آن ایدئولوژی، رسماً جای خود را به بقاء می‌دهد. در نهایت، این توافق، اگر حاصل شود، نه «نرمش قهرمانانه» است و نه تسلیم؛ بلکه برآیند منطق سردی‌ست که از دل شکست‌های بزرگ بیرون آمده است. جمهوری اسلامی با همه شعارهایش، به مسیر بازیگران عقل‌گرا نزدیک می‌شود. صفحه جدیدی در حال ورق خوردن است؛ صفحه‌ای که ایران، شاید برای اولین بار پس از انقلاب، پذیرفته است که بدون «تغییر»، آینده‌ای ندارد. https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👍 34 11👌 4👏 1🙏 1
توافق قریب‌الوقوع تهران و واشنگتن؛ عقب‌نشینی در سکوت، پیشروی در عمان نویسنده: حمید آصفی همه‌چیز از سکوت شروع شد؛ سکوتی که این‌بار نه از جنس بی‌خبری، بلکه آکنده از نشانه‌های یک چرخش جدی بود. سفر مسعود پزشکیان به عمان، در کنار عباس عراقچی، وزیر خارجه، به‌خوبی نشان می‌داد که مسقط بار دیگر در حال بازی‌ کردن همان نقشی است که در بحران‌های حساس پیشین، همچون برجام، ایفا کرده بود: میزبانی بی‌سروصدای مذاکراتی که مخفیانه ادامه دارد و با سفر پزشکیان و عراقچی برای چکاپ نهایی، می‌تواند معادلات منطقه را به‌کلی دگرگون کند. این‌بار اما، نشانه‌ها فراتر از حد معمول‌اند. نه با لبخندهای دیپلماتیک روبه‌رو هستیم، نه با مذاکراتی در چارچوب علنی و کلاسیک. فضای عمومی، فضای سکوت است؛ اما این سکوت، همانند آرامش پیش از طوفان به نظر می‌رسد. در روزهایی که اغلب خبرهای سیاسی ایران حالت تکراری و خسته‌کننده دارند، چند داده‌ی هم‌زمان توجه تحلیل‌گران را جلب کرد: گزارش اختصاصی CNN از پیشرفت چشمگیر در مذاکرات پنهانی، و اظهارات بی‌پرده دونالد ترامپ درباره نظارت‌های میدانی بر تأسیسات ایران. در لابه‌لای این داده‌ها، می‌توان تصویری مه‌آلود ولی نسبتاً شفاف از چیزی که در حال وقوع است، ترسیم کرد: توافقی در حال پختن است. نه یک توافق ساده یا کوتاه‌مدت، بلکه بسته‌ای فراگیر که می‌تواند صفحه‌ی جدیدی در روابط ایران و آمریکا باز کند؛ با دامنه‌ای که از برنامه‌ی هسته‌ای آغاز می‌شود، ولی به مسائل منطقه‌ای و امنیتی نیز امتداد می‌یابد. اظهارات غیرمنتظره‌ی برخی مقامات ایران درباره «پذیرش حضور بازرسان آمریکایی»، گشایش‌هایی در همکاری با آژانس، و هم‌زمان سیگنال‌های آرام‌سازی تنش از سوی آمریکایی‌ها، نشان می‌دهد که طرفین، اگرچه زبان دیپلماتیک را حفظ کرده‌اند، اما در پشت پرده در حال پیش‌بردن مسیری هستند که در صورت نهایی‌شدن، می‌تواند ساختار سیاست هسته‌ای ایران را به‌طور بنیادین دگرگون کند. اگر از منابع متعدد و سیگنال‌های دیپلماتیک یک جمع‌بندی داشته باشیم، سه محور عمده در کانون این گفت‌وگوها قرار دارد: نخست، توقف یا دست‌کم کاهش سطح غنی‌سازی به زیر سطح چهار درصد، و انتقال اورانیوم غنی‌شده‌ی ۶۰ درصد به خارج از ایران یا رقیق کردن آن در داخل کشور؛ که معنایی جز فاصله‌ گرفتن از آستانه‌گری هسته‌ای ندارد. دوم، بازگشت ایران به همکاری گسترده‌تر با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، با سازوکاری که احتمالاً شامل دسترسی‌های ویژه و نظارت‌های فراگیر است. و سوم، شفاف‌سازی درباره‌ی برخی فعالیت‌های حساس که در مراکزی مانند نطنز و فردو و دیگر نقاط جریان دارد. اگرچه مقامات جمهوری اسلامی همچنان از ادامه‌ی غنی‌سازی سخن می‌گویند، اما لحن این سخنان دیگر با گذشته تفاوت دارد. تهدید به خروج از NPT جای خود را به تأکید بر همکاری داده و ادبیات «قرمزهای همیشگی»، رنگ خاکستری گرفته است. به بیان دیگر، نوعی چرخش در حال شکل‌گیری است که حتی اگر در ظاهر با چهره‌ای مقتدر و مقاوم همراه باشد، در عمل نشانه‌ای از پذیرش واقعیت‌های جدید است. در طرف مقابل، آمریکا نیز تغییراتی در موضع خود نشان می‌دهد. برخلاف دوران اوباما که مذاکره در چارچوبی چندجانبه و با مشارکت اروپا پیش می‌رفت، این‌بار واشنگتن به‌دنبال توافقی محدودتر ولی مؤثرتر است؛ توافقی که تمرکز آن بر مهار فوری تهدیدات راهبردی باشد. به نظر می‌رسد دولت ترامپ، یا اتاق فکری نزدیک به آن، تمایل دارد با مهندسی یک مصالحه‌ی کنترل‌شده، هم خیال اسرائیل را از تهدید ایران راحت کند، و هم از ورود به یک جنگ تمام‌عیار پرهیز نماید. در مجموع، آن‌چه در حال شکل‌گیری است، نوعی «بازتعریف موازنه» میان ایران و غرب است. نه الزاماً به‌معنای صلحی پایدار یا آشتی نهایی، اما گامی جدی برای مهار بحران‌های در حال انفجار. اگرچه هنوز زمان دقیق توافق مشخص نیست، اما علائم به‌قدری فراوان‌اند که بتوان گفت: چیزی در حال وقوع است. توافقی که اگر نهایی شود، بی‌شک تأثیرات عمیقی بر نظم امنیتی خاورمیانه، مناسبات ایران با قدرت‌های جهانی، و حتی نحوه‌ی مواجهه‌ی جهان با پرونده‌ی هسته‌ای خواهد گذاشت. این توافق، اگر به ثمر برسد، یک تغییر زمین بازی خواهد بود؛ نه صرفاً یک تفاهم‌نامه‌ی فنی. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👍 73 35👏 9👎 4🙏 1🕊 1
توافق قریب‌الوقوع تهران و واشنگتن؛ عقب‌نشینی در سکوت، پیشروی در عمان نویسنده: حمید آصفی و همکاران همه‌چیز از سکوت شروع شد؛ سکوتی که این‌بار نه از جنس بی‌خبری، بلکه آکنده از نشانه‌های یک چرخش جدی بود. سفر مسعود پزشکیان به عمان، در کنار عباس عراقچی، وزیر خارجه، به‌خوبی نشان می‌داد که مسقط بار دیگر در حال بازی‌ کردن همان نقشی است که در بحران‌های حساس پیشین، همچون برجام، ایفا کرده بود: میزبانی بی‌سروصدای مذاکراتی که مخفیانه ادامه دارد و با سفر پزشکیان و عراقچی برای چکاپ نهایی، می‌تواند معادلات منطقه را به‌کلی دگرگون کند. این‌بار اما، نشانه‌ها فراتر از حد معمول‌اند. نه با لبخندهای دیپلماتیک روبه‌رو هستیم، نه با مذاکراتی در چارچوب علنی و کلاسیک. فضای عمومی، فضای سکوت است؛ اما این سکوت، همانند آرامش پیش از طوفان به نظر می‌رسد. در روزهایی که اغلب خبرهای سیاسی ایران حالت تکراری و خسته‌کننده دارند، چند داده‌ی هم‌زمان توجه تحلیل‌گران را جلب کرد: گزارش اختصاصی CNN از پیشرفت چشمگیر در مذاکرات پنهانی، و اظهارات بی‌پرده دونالد ترامپ درباره نظارت‌های میدانی بر تأسیسات ایران. در لابه‌لای این داده‌ها، می‌توان تصویری مه‌آلود ولی نسبتاً شفاف از چیزی که در حال وقوع است، ترسیم کرد: توافقی در حال پختن است. نه یک توافق ساده یا کوتاه‌مدت، بلکه بسته‌ای فراگیر که می‌تواند صفحه‌ی جدیدی در روابط ایران و آمریکا باز کند؛ با دامنه‌ای که از برنامه‌ی هسته‌ای آغاز می‌شود، ولی به مسائل منطقه‌ای و امنیتی نیز امتداد می‌یابد. اظهارات غیرمنتظره‌ی برخی مقامات ایران درباره «پذیرش حضور بازرسان آمریکایی»، گشایش‌هایی در همکاری با آژانس، و هم‌زمان سیگنال‌های آرام‌سازی تنش از سوی آمریکایی‌ها، نشان می‌دهد که طرفین، اگرچه زبان دیپلماتیک را حفظ کرده‌اند، اما در پشت پرده در حال پیش‌بردن مسیری هستند که در صورت نهایی‌شدن، می‌تواند ساختار سیاست هسته‌ای ایران را به‌طور بنیادین دگرگون کند. اگر از منابع متعدد و سیگنال‌های دیپلماتیک یک جمع‌بندی داشته باشیم، سه محور عمده در کانون این گفت‌وگوها قرار دارد: نخست، توقف یا دست‌کم کاهش سطح غنی‌سازی به زیر سطح چهار درصد، و انتقال اورانیوم غنی‌شده‌ی ۶۰ درصد به خارج از ایران یا رقیق کردن آن در داخل کشور؛ که معنایی جز فاصله‌ گرفتن از آستانه‌گری هسته‌ای ندارد. دوم، بازگشت ایران به همکاری گسترده‌تر با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، با سازوکاری که احتمالاً شامل دسترسی‌های ویژه و نظارت‌های فراگیر است. و سوم، شفاف‌سازی درباره‌ی برخی فعالیت‌های حساس که در مراکزی مانند نطنز و فردو و دیگر نقاط جریان دارد. اگرچه مقامات جمهوری اسلامی همچنان از ادامه‌ی غنی‌سازی سخن می‌گویند، اما لحن این سخنان دیگر با گذشته تفاوت دارد. تهدید به خروج از NPT جای خود را به تأکید بر همکاری داده و ادبیات «قرمزهای همیشگی»، رنگ خاکستری گرفته است. به بیان دیگر، نوعی چرخش در حال شکل‌گیری است که حتی اگر در ظاهر با چهره‌ای مقتدر و مقاوم همراه باشد، در عمل نشانه‌ای از پذیرش واقعیت‌های جدید است. در طرف مقابل، آمریکا نیز تغییراتی در موضع خود نشان می‌دهد. برخلاف دوران اوباما که مذاکره در چارچوبی چندجانبه و با مشارکت اروپا پیش می‌رفت، این‌بار واشنگتن به‌دنبال توافقی محدودتر ولی مؤثرتر است؛ توافقی که تمرکز آن بر مهار فوری تهدیدات راهبردی باشد. به نظر می‌رسد دولت ترامپ، یا اتاق فکری نزدیک به آن، تمایل دارد با مهندسی یک مصالحه‌ی کنترل‌شده، هم خیال اسرائیل را از تهدید ایران راحت کند، و هم از ورود به یک جنگ تمام‌عیار پرهیز نماید. در مجموع، آن‌چه در حال شکل‌گیری است، نوعی «بازتعریف موازنه» میان ایران و غرب است. نه الزاماً به‌معنای صلحی پایدار یا آشتی نهایی، اما گامی جدی برای مهار بحران‌های در حال انفجار. اگرچه هنوز زمان دقیق توافق مشخص نیست، اما علائم به‌قدری فراوان‌اند که بتوان گفت: چیزی در حال وقوع است. توافقی که اگر نهایی شود، بی‌شک تأثیرات عمیقی بر نظم امنیتی خاورمیانه، مناسبات ایران با قدرت‌های جهانی، و حتی نحوه‌ی مواجهه‌ی جهان با پرونده‌ی هسته‌ای خواهد گذاشت. این توافق، اگر به ثمر برسد، یک تغییر زمین بازی خواهد بود؛ نه صرفاً یک تفاهم‌نامه‌ی فنی. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
آقای عارف! وقتی مداح بیت رهبری بازداشت می‌شود، نمی‌توان وانمود کرد «یک فرد عادی» بوده است آقای محمدرضا عارف، معاون اول دولت پزشکیان، در واکنش به بازداشت غلامرضا قاسمیان در عربستان سعودی گفته‌اند: «همه دولت‌های منطقه متوجه هستند که نظر یک فرد ربطی به دولت ندارد.» اما آیا واقعاً قاسمیان «یک فرد» است؟ و آیا «نظرش» واقعاً جدا از سیاست رسمی جمهوری اسلامی تلقی می‌شود؟ غلامرضا قاسمیان نه فقط مداح بیت رهبری، بلکه سال‌هاست که چهره‌ای رسانه‌ای، ایدئولوژیک به‌ شمار می‌رود. از مصاحبه‌های رسمی‌اش با وب‌سایت رهبر جمهوری اسلامی تا حضور مکررش در برنامه‌های صداوسیما، از حمایت‌های صریحش از سرکوب‌های خیابانی تا نقش‌آفرینی‌اش در تحریک افکار عمومی برای حمله به سفارت‌های خارجی ـ از جمله سفارت عربستان و انگلیس ـ، قاسمیان نه «فردی غیررسمی» که نماینده‌ی تمام‌عیار گفتمان رسمی در دستگاه ایدئولوژیک نظام بوده است. آقای عارف! اگر «نظر یک فرد» ربطی به دولت ندارد، چرا همین افراد در ایران آزادانه از تریبون‌های رسمی علیه کشورهای منطقه شعار می‌دهند، بی‌آنکه کسی مانعشان شود؟ اگر قاسمیان فقط یک «نظر شخصی» داده، پس چرا رسانه‌های حکومتی سال‌ها او را به عنوان تریبون رسمی نظام جا زده‌اند؟ و اگر واقعاً «غیررسمی» بوده، پس چگونه پایش به سایت رهبر جمهوری اسلامی، حلقه‌های تصمیم‌ساز، و اردوگاه‌های امنیتی باز شده است؟ نکند منظورتان این است که آزادی‌های دموکراتیک در ایران از سوئد و اروپا هم بالاتر رفته که این افراد می‌توانند آزادانه «نظر شخصی» خود را از تریبون‌های رسمی، در رسانه‌های حکومتی و در جوار رهبری ابراز کنند؟! لابد به‌زعم شما، عربستان سعودی هم باید از این میزان آزادی بیان در جمهوری اسلامی شگفت‌زده شود و هیچ دل‌نگرانی‌ای نداشته باشد! واقعاً اگر تا این حد «نظر شخصی» در نظام جمهوری اسلامی آزاد و بی‌هزینه است، پس چرا صدها فعال مدنی، روزنامه‌نگار، معلم، زن معترض، دانشجو و کارگر به‌دلیل ابراز همین «نظرات شخصی» سال‌هاست در زندان‌اند؟ چرا آزادی بیان فقط برای کسانی مجاز است که حرف دل نظام را تکرار می‌کنند، و اسمش را می‌گذارند «نظر شخصی»؟! جناب عارف! نگاهی بیندازید به فهرست بلندبالای کسانی که طی سال‌های اخیر با حضور در محافل و هیئت‌های مذهبی و حلقه‌های رسانه‌ای نظام، نقش «سربازان گمنام در لباس مداح» را ایفا کرده‌اند. آیا همه این‌ها هم افراد غیررسمی‌اند؟ آیا نظام سیاسی ایران تا این حد از نیروهای «غیررسمیِ رسمی» پُر شده است؟ مسئله این نیست که قاسمیان دقیقاً چه گفت. مسئله این است که چرا و چگونه چنین افرادی، در لباس زیارت و حج، به مأمورانی غیررسمی برای انتقال پیام‌های فرعی، تحریک افکار عمومی و برهم زدن مناسبات منطقه‌ای بدل می‌شوند؛ آن‌هم دقیقاً در بزنگاه‌هایی که دولت شما مدعی گفت‌وگو، تنش‌زدایی و اعتمادسازی است. آقای عارف! عقلانیت سیاسی در این نیست که هر وقت ساختار رسمی کاری از دستش در می‌رود، فوری پای یک «فرد» را وسط بکشید. عقلانیت آن است که بپذیرید ساختار تبلیغاتی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی سال‌هاست چنین افرادی را به میدان اعزام کرده، بی‌آنکه کوچک‌ترین مسئولیتی در برابر نتایج آن بپذیرد. قاسمیان، نه یک زائر معمولی، که محصول کامل همین ماشین پروپاگاندای مذهبی‌ـ‌امنیتی است؛ ماشینی که نه اصلاح‌طلبان توان مهار آن را دارند، نه محافظه‌کاران میل توقفش را. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👍 78 4👏 4🙏 3👌 1
فتح قبله یا فتح فتنه؟ رمزگشایی از بازداشت قاسمیان و دیپلماسی دوگانه ایران در موسم حج در ویدئوی غلامرضا قاسمیان در مدینه‌النبی  با تلاوت آیه ۲۵ سوره حج، گلایه از محدودیت‌های اعمال‌شده بر زائران، و انتقاد از فضای امنیتی اطراف مسجدالنبوی. سخن گفته.اما بازداشت ناگهانی‌اش، که توسط رسانه‌های اصول‌گرا به‌سرعت سانسور و سپس تلطیف شد، نشان می‌دهد که ماجرا به‌مراتب پیچیده‌تر از یک سخنرانی مذهبی است. قاسمیان یک روحانی معمولی نیست. او در صفوف جلو مراسم‌های رسمی بیت رهبری می‌نشیند و آخرین گفت‌و‌گوی رسمی‌اش در وب‌سایت دفتر حفظ و نشر آثار رهبری منتشر شده است. این جایگاه، قاسمیان را به‌نوعی «نماینده‌ ایدئولوژیک نظام» در خارج از مرزها تبدیل می‌کند، نه فقط یک زائر یا خطیب مذهبی. بنابراین بازداشت او در سرزمین حجاز، پیامد یک سوء‌تفاهم ساده نیست، بلکه نشان از یک تنش نهفته و احتمالاً برنامه‌ریزی‌شده دارد. در همان ویدئو، قاسمیان جمله‌ای کلیدی می‌گوید: «سخت‌گیری‌ها وحشتناک شده و اجازه معارف حج داده نمی‌شود.» اما این «معارف» دقیقاً چیست؟ برای پاسخ، باید به سخنرانی رهبری در جمع کارگزاران حج رجوع کنیم، جایی که ایشان صراحتاً می‌گوید حج یک «فریضه‌ی صد درصد سیاسی» است و می‌افزاید که حج باید با «معرفت سیاسی» انجام شود. این تعبیر، چیزی جز رمزگشایی دوباره از پروژه دیرینه «صدور انقلاب» به سبک ۱۳۵۹ نیست. در این چارچوب، قاسمیان احتمالاً نه به عنوان یک زائر صرف، بلکه به عنوان بخشی از یک تیم ایدئولوژیک به عربستان اعزام شده است؛ تیمی با مأموریت «انتقال معارف سیاسی» به حجاج، نه صرفاً تعلیم مناسک. اگر این تحلیل صحیح باشد، بازداشت قاسمیان نه واکنش به چند واژه انتقادی، بلکه بخشی از پاسخ عربستان به یک پروژه سیاسی برنامه‌ریزی‌شده است. پروژه‌ای که یادآور همان الگوهای تنش‌آفرین دهه شصت در حج است؛ دورانی که حج تبدیل به میدان فریادهای انقلابی و مرگ بر آمریکا شد و به فاجعه خونین ۱۳۶۶ انجامید. نکته جالب‌توجه این است که قاسمیان، سال گذشته در یک سخنرانی آشکارا از «جنگ بعدی ما با حجاز» سخن گفته بود و تأکید کرده بود که «فتح قبله اصلی» هدف بعدی است. حالا که او در مدینه، آن هم در موسم حج، حکام سعودی را «اشغالگران قبله» می‌نامد، جای تعجب نیست اگر نهادهای امنیتی عربستان واکنش نشان دهند. به‌ویژه آنکه سعودی‌ها امروز دیگر آن قدرت منفعل دهه ۸۰ میلادی نیستند؛ آنها با سرمایه‌گذاری سنگین روی امنیت داخلی، هوش مصنوعی و سیاست خارجی فعال، آماده‌اند تا با هرگونه تهدیدی ولو نمادین، برخورد قاطع داشته باشند. در این‌جا، دوگانگی عمیق‌تری در ساختار جمهوری اسلامی آشکار می‌شود: از یک سو، جمهوری اسلامی با وساطت چین به تجدید روابط با عربستان اقدام کرده، از سوی دیگر، بدنه ایدئولوژیک نظام این روابط را به رسمیت نمی‌شناسد و تلاش دارد از دل مناسک حج، جبهه‌ای جدید علیه همان شریک دیپلماتیک بگشاید. این شکاف، صرفاً سیاسی نیست؛ یک گسست معرفتی و راهبردی است میان «ویترین دولت» و «پشت‌صحنه حکومت». همان آموزه کهنه‌ که بارها تکرار شده: در جمهوری اسلامی، دولت صحنه‌نمایش است، حکومت جای دیگری نشسته است. تناقض بزرگ‌تر اما در این‌جاست: حکومتی که با کمک چین با عربستان پیمان مودت امضا می‌کند، در همان حال خطیب بیت رهبری‌اش را با پیام‌های رادیکال راهی مدینه می‌سازد. گویی مصالحه از در وارد شده، اما پروژه فتح از پنجره خزیده است. این استراتژی نشانه‌ای است از پارادوکس مزمن سیاست ایرانی: حکومتی که می‌خواهد با دنیا دوست باشد، اما نمی‌تواند دست از دشمن‌سازی بردارد. قاسمیان، بلکه نماد همان پروژه‌ای است که حتی مناسک حج را به میدان کشمکش ایدئولوژیک تبدیل می‌کند. بازداشت او، صرفاً یک حادثه امنیتی نیست؛ یک سیگنال ژئوپولیتیکی است که نشان می‌دهد عربستان آماده نیست بار دیگر صحنه‌ تکرار فاجعه حج ۱۳۶۶ شود. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👍 42🙏 15 6👏 5👌 3
بازدید معاون آژانس از سایت‌های مشکوک: جمهوری اسلامی زیر ذره‌بین فنی، در میانه بازی تهدید و مذاکره در شرایطی که خبرها از تهران تا تل‌آویو و واشینگتن از نوعی بی‌قراری دیپلماتیک حکایت دارند، معاون آژانس بین‌المللی انرژی اتمی راهی ایران شده تا بار دیگر از برخی سایت‌هایی بازدید کند که از سال‌ها پیش محل جدال فنی و سیاسی میان تهران و نهاد نظارتی سازمان ملل بوده‌اند. سایت‌هایی در تورقوزآباد، مریوان و ورامین که آژانس مدعی یافتن ذرات اورانیوم در آن‌ها شده و تهران، تاکنون نتوانسته پاسخی فنی و قابل قبول برایشان ارائه دهد. بازدید از این مراکز در ظاهر گامی برای تنش‌زدایی است، اما واقعیت آن است که آژانس به‌دنبال پاسخ است، نه فقط بازدید. و تا زمانی که این پاسخ‌ها ارائه نشود، وضعیت «پرونده ایران» در آژانس، عملاً معلق میان تردیدهای فنی و تفسیرهای سیاسی باقی می‌ماند. هم‌زمان با این تحرک دیپلماتیک، در آن‌سوی طیف، سردار حسین سلامی، فرمانده کل سپاه، بار دیگر زبان تهدید را علیه اسرائیل و آمریکا به‌کار گرفت؛ زبانی که سال‌هاست بخشی از دکترین بازدارندگی روانی جمهوری اسلامی شده است. اما اگر این تهدیدات را در پرتو تحولات جاری تحلیل کنیم، بیشتر از آنکه نشان‌دهنده عزم تقابل باشد، بخشی از تاکتیک مذاکراتی تهران برای بازی در دو زمین است: یکی زمین «گفت‌وگوهای پشت پرده»، و دیگری زمین «نمایش قدرت برای مخاطب داخلی». در این میان، هدف اصلی چنین تهدیداتی برای داخل، القای این پیام است که اگر توافقی با آمریکا حاصل شود، از موضع قدرت بوده، نه ضعف. و اگر نشود، به‌دلیل ایستادگی بر مواضع اصولی بوده است. برای بیرون، به‌ویژه ایالات متحده، کارکرد این تهدیدات یادآوری هزینه‌های ورود به هر نوع تقابل نظامی با ایران است؛ هزینه‌هایی که با بازگشت ترامپ به قدرت، محاسبات واشینگتن را پیچیده‌تر کرده است. از طرفی باید توجه کرد؛ تهران عملاً در حال سنجش جدیت ترامپ در گزینه حمله نظامی است. به‌ویژه آنکه گزارش‌هایی از اختلاف جدی میان ترامپ و نتانیاهو بر سر نحوه مواجهه با ایران منتشر شده است؛ اختلافی که تهران آن را رصد می‌کند و می‌کوشد از آن در قالب «تاکتیک کش‌دار کردن مذاکرات» بهره‌برداری کند. در این پازل پیچیده، بازیگران پنهان نیز نقش خود را ایفا می‌کنند. یکی از آن‌ها مسکو است؛ کشوری که جمهوری اسلامی همواره کوشیده مذاکرات راهبردی خود را با آن هماهنگ کند. هرچند نقش روسیه در ماهیت مذاکرات میان تهران و واشینگتن، دست‌کم در ظاهر، فراتر از تسهیل‌گری لجستیکی نیست، اما هماهنگی استراتژیک میان تهران و مسکو همچنان وجود دارد. روس‌ها احتمالاً در چارچوب یک توافق جدید، انتقال بخشی از اورانیوم غنی‌شده ایران را بر عهده خواهند داشت. اما بیش از آن، مسکو خود با بحران اوکراین درگیر است و با واشینگتن در تقابل استراتژیک به‌سر می‌برد. اظهارات اخیر ترامپ علیه پوتین، بر تیرگی روابط روسیه و آمریکا افزوده و همین، دایره مانور روسیه در پرونده هسته‌ای ایران را محدود کرده است. در مجموع، تحولات اخیر را باید در چارچوب «دیپلماسی چرخ‌دنده‌ای» جمهوری اسلامی تحلیل کرد؛ سیاستی که در آن تهدید، مذاکره، فشار و انکار هم‌زمان پیش می‌روند. تهران در این بازی چندلایه می‌کوشد از یک‌سو در برابر فشارهای آژانس و آمریکا انعطاف‌پذیر جلوه کند، و از سوی دیگر با تولید سطحی از تنش، ابتکار عمل را از دست ندهد. در چنین فضایی است که سفر معاون آژانس به تهران، لزوماً گشاینده گره‌ها نیست، بلکه بیشتر بخشی از مدیریت بحران مزمن میان ایران و غرب است. جمهوری اسلامی همچنان به بازی دوگانه‌اش ادامه می‌دهد. بازی با زمان، بازی با تهدید، و بازی با امید. اما آنچه امروز بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارد، نحوه خوانش پیام‌هایی است که در سکوت فرستاده می‌شوند. پیام‌هایی که گاه در لحن سرد دیدارها، و گاه در گرمای تهدیدات نظامی پنهان شده‌اند. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👍 37 5👌 4🙏 2
پزشکیان در عمان؛ سلطان گفت، پزشک شنید؟ تفسیر سیاسی در دیداری که شاید روزی نامش را «نقطه‌ی عطف نرم در دیپلماسی پنهان» بگذارند، مسعود پزشکیان، مردی که از پشت سینه‌بینی سیاست ایران به صدر کرسی‌های رسمی رسید، با هیثم بن طارق، سلطان آرام و زیرک عمان، خلوت کرد. نه سخنگویی، نه صدای ضبط‌شده‌ای، نه حاشیه‌ای از متن. فقط یک جمله: دیداری «خصوصی و دوجانبه»! و همین کافی بود تا زمزمه‌ها دوباره جان بگیرند؛ زمزمه‌ی «مذاکراتی که ادامه دارد، حتی وقتی انکار می‌شود.» پزشکیان که چهره‌ای پرتناقض است؛ نه اصلاح‌طلب به معنای کلاسیک، نه اصول‌گرا در لباس شطرنجی، حالا در قامت دومین چهره ارشد نظام بعد از رئیسی که پا به عمان می‌گذارد، نقش جدیدی ایفا می‌کند: قاصد صلح؟ حامل پیام رهبری؟ واسطه بازگشت به مذاکرات؟ یا شاید فقط یک پزشک، که برای نبض منطقه نسخه می‌نویسد؟ و در آن‌سوی میز، هیثم، وارث دیپلماسی سلطان قابوس، که هرگز بدون نقشه‌ راه وارد دیدار نمی‌شود. آنچه به زبان نیامده، مهم‌تر از حرف‌هایی است که در قاب خبرگزاری‌ها نشسته‌اند. اگر کسی به‌یاد داشته باشد، اولین جرقه توافق ۲۰۱۵ در همین عمان زده شد؛ جایی‌که ایران و آمریکا برای نخستین‌بار بعد از دهه‌ها در فضای بی‌واسطه گفت‌وگو کردند، بی‌آنکه شعار بدهند یا عکس یادگاری بگیرند. حالا جمهوری اسلامی، از یک‌سو با زبان رادیکال در داخل بازی می‌کند و از سوی دیگر با لبخند پزشکیان در خارج. همانند دهه‌ها پیش، دوپارگی در دیپلماسی رسمی و پنهان ادامه دارد. آنچه سلطان عمان دیده، لزوماً همان چیزی نیست که در صداوسیمای تهران پخش می‌شود. اگر زبان بدن سیاست چیزی بگوید، اگر تاریخ تکرار شود، اگر سلطان عمان بی‌دلیل واژه «نقش فعال و سازنده» را به تیتر سخنگویانش نیاورد، پس باید پذیرفت: گفت‌وگوها از «خم» اول عبور کرده‌اند. مرحله آزمون‌وخطا تمام شده؛ حالا زمان معامله‌های واقعی است. در دنیای دیپلماسی، واژه‌ها مهم‌اند، اما غیبت واژه‌ها مهم‌تر. وقتی در بیانیه عمان از هیچ موضوع مشخصی سخن گفته نمی‌شود، یعنی موضوع بسیار جدی‌تر از آن است که به رسانه‌ها سپرده شود. موضوعی که شاید همان «طرح پیشنهادی عمان» باشد که در مقاله پیشین گفتیم: تعلیق غنی‌سازی؟ کنسرسیوم منطقه‌ای؟ یا حتی فراتر، آغاز طراحی برای برجام ۲، با محوریت کاهش تنش ایران–آمریکا و مهار پرونده یمن، لبنان و عراق به‌طور هم‌زمان؟ در سیاست ایران، هیچ‌کس بی‌اجازه تصمیم نمی‌گیرد. پزشکیان به عمان نرفت که فقط سلامی بگوید و دستی بفشارد. سفر او حامل یک سیگنال دوگانه بود: هم برای غرب، هم برای داخل. برای غرب، نشانه‌ای از انعطاف بیشتر؛ برای داخل، یک هشدار نرم به دلواپسان: «بازی تغییر کرده، حتی اگر شما نپذیرید.» اما آن‌کس که باید این تغییر را بفهمد، نه اصول‌گرایان‌اند، نه اصلاح‌طلبان. بلکه همان مردم‌اند که با گرانی، فساد، سرکوب و بحران‌های پی‌درپی، به آنجا رسیده‌اند که دیگر نه از مرگ می‌ترسند، نه از مذاکره. اگر سلطان عمان واسطه‌ای برای نجات جمهوری اسلامی است، برای مردم شاید واسطه‌ای برای نجات ایران باشد. اگر بتوان به قاعده بازی‌های پیشین اعتماد کرد، ملاقات خصوصی سلطان و پزشکیان چیزی جز یک معامله مقدماتی نبوده است. معامله‌ای درباره اعتماد، امتیاز، ضمانت، و شاید درباره مردی که دوباره در واشینگتن قدرت را به‌دست گرفته. ترامپ، کسی که در یک توییت برجام را منفجر کرد، حالا در آستانه ساختن توافقی جدید است – شاید بزرگ‌تر، شاید ضعیف‌تر، اما قطعاً «ترامپی‌تر». در همین مسیر، عمان می‌کوشد که باز هم نقش خود را نه فقط به‌عنوان پست‌چی دیپلماسی، بلکه به‌عنوان مهندس صحنه مذاکرات ایفا کند. آنچه در ظاهر «میانجی‌گری» است، در واقع بازی شطرنجی است که هدف نهایی‌اش مهار یک بحران بزرگ‌تر است: برخورد نظامی، گسترش محور چین–ایران–روسیه، و افزایش مداخله ایران در منطقه. این دیدار، شاید آغاز چیزی بزرگ‌تر باشد. بازیگران عوض شده‌اند، اما صحنه همان است. تئاتری به‌نام «مذاکره» که نه پایان دارد، نه آغاز مشخص. فقط فصل‌ها عوض می‌شود، پرده‌ها بالا می‌رود، بازیگران می‌آیند و می‌روند، و تماشاگران – یعنی ما – با دهانی نیمه‌باز، مدام می‌پرسیم: این‌بار چه می‌خواهد شود؟ اگر سلطان عمان، پزشک ایرانی را برای بازکردن گرهی تاریخی انتخاب کرده، باید پرسید: این پزشک، نسخه صلح دارد یا فقط دماسنج بحران را آورده؟ #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👍 63 7👌 2🙏 1
Repost from TgId: 1006150370
🔴در ستایش روشنگری و در هراس از آن: چرا سعید مدنی را زندانی کرده‌اند؟ 🔷حمید آصفی @iranfardamag 🔸جامعه‌شناسی در ایران اگر بخواهد به درد جامعه بخورد، دیر یا زود به زندان ختم می‌شود. تاریخ معاصر ما پر است از کسانی که نه برای خیانت، که برای تحلیل، نه به جرم توطئه، که به دلیل تشخیص بیماری‌های اجتماعی، سر از انفرادی درآورده‌اند. دکتر سعید مدنی یکی از برجسته‌ترین آن‌هاست. نویسنده، پژوهشگر و جامعه‌شناسی که پرونده‌ی بازداشت‌هایش، به اندازه‌ کتاب‌هایش قطور شده. اما چرا؟ دقیقاً به چه جرمی؟ ▪️دکتر مدنی در اردیبهشت ۱۴۰۱، پس از آن‌که برای فرصت مطالعاتی عازم آمریکا بود، در فرودگاه بازداشت شد و به زندان اوین منتقل گردید. نهایتاً در دادگاهی غیرعلنی به ۹ سال زندان محکوم شد؛ اتهام رسمی او: «تبلیغ علیه نظام» و «اجتماع و تبانی». این البته زبان خشک دستگاه سرکوب است. اما در واقع، آن‌چه او را به زندان انداخت، نه سلاح و سازمان، بلکه روش‌شناسی و صداقت تحلیلی‌اش بود. 🔸مدنی هیچ‌گاه جامعه شناسی را محصور در دیوارهای آکادمیک نخواست. در آثارش از جمله جامعه‌شناسی جنبش‌های اجتماعی، آسیب‌های اجتماعی در ایران و تاریخچه فقر و فقرزدایی، پیوسته بر پیوند میان تحلیل علمی و تغییر اجتماعی تأکید داشت. او از همان دهه‌ی ۱۳۷۰، صدای کسانی بود که در روایت رسمی، دیده نمی‌شدند: معتادان، زنان قربانی خشونت، کودکان کار، کارگران، روستاییان مهاجر، و ساکنان حاشیه‌ شهرها. او نه با شعار، که با مصاحبه، مشاهده، و داده‌کاوی این صداها را به متن جامعه آورد و این دقیقاً همان چیزی‌ست که نهادهای امنیتی تحملش را ندارند. ▪️از سال ۱۳۸۰ که نخستین بار بازداشت شد، تا امروز، روایت حبس‌های او روایت تلاش یک ساختار برای خاموش کردن دانایی‌ست. پس از جنبش سبز، چهار سال زندان، سپس تبعید دو ساله به بندرعباس، جلوگیری از خروج از کشور، و اکنون محکومیت ۹ ساله. مدنی متهم نیست، بلکه مزاحم است؛ مزاحم قدرتی که نمی‌خواهد ببیند، نمی‌خواهد بشنود، و مهم‌تر از همه، نمی‌خواهد بفهمد.. 🔸مواضع او در سال‌های اخیر، به‌ویژه حمایتش از ضرورت تدوین قانون اساسی جدید و تأکید بر عبور از ساختار ناکارآمد جمهوری اسلامی، او را در نقطه‌ای قرار داد که حتی گفت‌وگو درباره‌اش هم جرم تلقی می‌شود. چند روز پیش تنها خبر یک جلسه‌ی مجازی در کلاب‌هاوس با موضوع دیدگاه‌های مدنی کافی بود تا دستگاه سرکوب، شرکت‌کنندگان را تهدید و احضار کند و مانع برگزاری جلسه شوند. این سطح از وحشت از گفت‌وگو، از کلمه، از «شنیدن»، نشانه چیست؟ ▪️نشانه‌ ناتوانی در پاسخ‌گویی است. نشانه‌ی استیصال در برابر تحلیل‌هایی که نه با دشنام، که با شواهد، ساختار را به نقد می‌کشند. مدنی هرگز یک اپوزیسیون هیجانی نبود. او هیچ‌گاه خشونت‌طلب یا شعارمحور نبود. خطر او از آن جنس نبود. او دقیقاً به این دلیل خطرناک بود که زبان تحلیل داشت، عقلانیت داشت، و بر یک چیز پافشاری می‌کرد: گذار اجتماعی، نه فروپاشی هیجانی. 🔸او بارها تأکید کرده که جمهوری اسلامی، دیگر ظرفیت اصلاح درون‌ساختاری ندارد. در مصاحبه‌ای با «اعتماد» در سال ۱۳۹۵، گفته بود: «وقتی فقر، فساد، نابرابری و تبعیض نهادینه می‌شود، صرفاً با توصیه و تذکر نمی‌توان تغییری ایجاد کرد.» او همچنین، در کتاب «جنبش‌های اجتماعی معاصر ایران»، تأکید می‌کند که اعتراضات خیابانی مانند دی ۹۶ یا آبان ۹۸، نه اتفاقاتی گذرا، که نتیجه‌ مستقیم انسداد ساختاری‌اند. او هشدار می‌دهد که اگر راه تغییر مسالمت‌آمیز مسدود بماند، جامعه به سمت رادیکالیسم غیرسازنده خواهد رفت. ▪️با این حساب، زندانی کردن سعید مدنی فقط ساکت کردن یک نفر نیست، بلکه تلاشی‌ست برای سرکوب خودِ جامعه‌ای که هنوز فکر می‌کند، هنوز اعتراض می‌کند، و هنوز زنده است. و پرسش نهایی اینجاست: اگر حتی تشکیل یک جلسه آنلاین برای نقد آرا و آثار یک جامعه‌شناس تحمل نمی‌شود، دیگر کجای این سرزمین، نقطه‌ی امنی برای فکر کردن باقی مانده؟ وقتی دولت فعلی، که بر زبان از «وفاق ملی» و «اعتمادسازی» سخن می‌گوید، دست‌کم در حوزه امنیتی با همان دستگاهی کار می‌کند که مدنی را زندانی کرده، باید بپذیریم که مشکل، فراتر از یک دولت یا یک جناح است. مشکل، ساختار است. ساختاری که علم را می‌خواهد، اما نه آن علمی که به مردم گوش می‌دهد. 🔸مدنی در زندان است، اما پرسش‌های او هنوز آزادند. و تا وقتی این پرسش‌ها شنیده می‌شوند، امید هست. آینده، هنوز قابل بازاندیشی است. #سعید_مدنی http://t.me/iranfardamag
Show all...
45👏 11👍 7🙏 3👌 1
ایران، طرح عمان و بازگشت به میز مذاکره؛ فرصتی برای عبور از بحران یا تله‌ای در سایه تهدید؟ حمید آصفی با وجود انکارهای رسمی از سوی مقامات جمهوری اسلامی، نشانه‌ها حاکی از آن است که «طرح عمان» برای خروج مذاکرات هسته‌ای از بن‌بست، به یکی از ایده‌های جدی در دستور کار تبدیل شده؛ طرحی که در چارچوب آن، دو طرف اصلی—واشنگتن و تهران—در حال سبک‌سنگین کردن یک توافق حداقلی و موقت‌اند. پرسش کلیدی اینجاست: چقدر این دو پایتخت برای پذیرش چنین توافقی در شرایط کنونی آمادگی دارند؟ برخلاف دولت بایدن که با رویکردی تدریجی، مبتنی بر بازسازی اعتماد و بازگشت مرحله‌به‌مرحله به برجام حرکت می‌کرد، دولت ترامپ دوم از منظری کاملاً متفاوت به پرونده ایران نگاه می‌کند. در دوره جدید، واشنگتن به‌دنبال مهار تهران در قالب یک توافق موقت است که به‌زعم مقامات آمریکایی، از گسترش برنامه هسته‌ای ایران جلوگیری می‌کند، بدون آنکه هزینه‌های سیاسی و امنیتی ناشی از ورود به یک جنگ جدید را تحمیل کند. سیاست اعلام‌نشده اما روشن کاخ سفید در این چارچوب، ترکیبی است از تهدیدات نظامی، فشارهای اقتصادی و تحرکات دیپلماتیک. آمریکا تلاش می‌کند تا با متوقف‌کردن شتاب برنامه غنی‌سازی ایران، از یک‌سو مانع از دسترسی تهران به آستانه تولید سلاح هسته‌ای شود و از سوی دیگر با کاهش بخشی از تحریم‌ها—به‌ویژه در حوزه صادرات نفت و مبادلات بانکی—مشوق‌هایی محدود اما ملموس در اختیار ایران قرار دهد. در طرحی که از مجاری عمانی پیشنهاد شده، قرار است تهران برای مدت محدودی غنی‌سازی با درصد بالا را متوقف و یا فریز کند؛ در مقابل، واشنگتن نیز بخش‌هایی از تحریم‌ها را به حالت تعلیق درآورد. این دوره به‌مثابه یک فاز اعتمادسازی تعریف شده که هدف آن، باز کردن فضا برای مذاکرات گسترده‌تر و تعیین یک نقشه راه برای توافقی جامع‌تر است. این چارچوب می‌تواند برای ترامپ امتیازی سیاسی محسوب شود. رئیس‌جمهور آمریکا قادر خواهد بود ادعا کند که توانسته ایران را از مسیر هسته‌ای عقب بنشاند؛ در حالی‌که همچنان ساختار فشار را حفظ کرده است. برای ایران نیز، مزیت اقتصادی این طرح—خصوصاً در شرایط فروپاشی مالی داخلی—می‌تواند دلیلی برای تعامل تاکتیکی با چنین توافقی باشد. اما همه بازیگران منطقه‌ای چنین دیدگاهی ندارند. به‌ویژه اسرائیل که به‌وضوح با هرگونه توافقی که غنی‌سازی را به‌طور کامل متوقف نکند، مخالف است. بر اساس ارزیابی‌های امنیتی تل‌آویو، چنین توافقاتی تنها موجب خرید زمان برای تهران خواهند بود. از این رو، اگر ایران به‌زعم تل‌آویو انعطاف لازم را نشان ندهد و از امتیازدهی خودداری کند، احتمال اقدام مستقل اسرائیل—حتی با وجود مخالفت ظاهری آمریکا—افزایش می‌یابد. این اقدامات می‌تواند دامنه‌ای از خرابکاری‌های محلی، حملات سایبری و حتی حملات نظامی محدود را شامل شود. در چنین سناریویی، تل‌آویو با بهره‌گیری از شرایط فعلی—یعنی نبود انسجام داخلی در ایران، بحران مشروعیت سیاسی، و نارضایتی عمومی از شرایط اقتصادی—می‌کوشد تهران را به واکنش وادار کرده و در صورت امکان، پروژه بازگشت به میز مذاکره را مختل کند. در وضعیت فعلی، گزینه‌های تهران محدود است. ساختار قدرت در جمهوری اسلامی، با درک نسبی از تحولات جهانی و بازگشت دوباره ترامپ، دچار نوعی تردید راهبردی است: آیا باید بار دیگر مذاکره با شیطان بزرگ را به‌مثابه یک تاکتیک برای بقا بپذیرد؟ یا مسیر تقابل را انتخاب کند، حتی اگر شرایط داخلی برای یک مواجهه مستقیم مهیا نباشد؟ برخی محافل تصمیم‌ساز در تهران، در خلوت، این گزاره را تکرار می‌کنند که باید وارد گفت‌وگوی مستقیم و جامع با واشنگتن شد؛ حتی اگر این گفت‌وگو در سطوح بالاتر و با محتوایی فراتر از موضوع هسته‌ای صورت گیرد. این دیدگاه البته هنوز به گفتمان غالب تبدیل نشده و همچنان در حاشیه قدرت مطرح می‌شود. اما بی‌تردید، اگر تصمیم‌گیرندگان در تهران نتوانند شرایط منطقه‌ای و بین‌المللی را به‌درستی تحلیل کنند، احتمال خطای محاسباتی افزایش خواهد یافت—خطایی که می‌تواند کشور را به‌سمت درگیری‌ای ناخواسته سوق دهد. در نهایت، در شرایطی که اقتصاد ایران در آستانه فروپاشی است، جامعه از هرگونه درگیری نظامی گریزان است، و حتی ساختار سیاسی نیز توان ورود به یک بحران بزرگ‌تر را ندارد، فرصت اندک گفت‌وگو نباید سوزانده شود. https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👍 35🙏 2 1👎 1👌 1
گفت‌وگو در مه: سنجش نگاه‌های متضاد در مسیر دیپلماسی تهران – واشنگتن نویسنده: حمید آصفی در فضای مبهم و خاکستری دیپلماسی جاری میان تهران و واشنگتن، آن‌چه بیش از پیش به چشم می‌آید، واگراییِ نگران‌کننده در لحن و ارزیابی دو طرف از روند گفت‌وگوهاست؛ واگرایی‌ای که نه تنها ناشی از محتوای مذاکرات، بلکه برآمده از دو درک کاملاً متفاوت از موقعیت راهبردی هر یک از بازیگران است. در یک سوی این طیف، جمهوری اسلامی ایران قرار دارد که نشانه‌هایی از بی‌اعتمادی عمیق به روند کنونی گفت‌وگوها بروز داده و در سوی دیگر، ایالات متحده آمریکا، به‌ویژه در مواضع جدید دونالد ترامپ، از «پیشرفت در مذاکرات» سخن می‌گوید.در این میان، نقش عمان به‌عنوان میانجی دیرآشنا، بار دیگر برجسته شده است؛ با این تفاوت که مسقط این‌بار نه صرفاً نقش واسطه‌ای بی‌طرف، بلکه جایگاهی فعال‌تر و پیشنهاددهنده‌تر برای خود قائل شده است. دو پیشنهاد کلیدی عمان – تشکیل کنسرسیومی منطقه‌ای برای نظارت بر فعالیت‌های هسته‌ای ایران و همچنین تعلیق شش‌ماهه غنی‌سازی – نقطه ثقل تحولات اخیر محسوب می‌شود.ارزیابی اولیه از واکنش تهران نشان می‌دهد که جمهوری اسلامی نسبت به پیشنهاد نخست تمایل بیشتری نشان داده است. ایده تشکیل یک کنسرسیوم منطقه‌ای، از منظر تهران، این ظرفیت را دارد که کارشناسان عربی جایگزین ناظران غربی شوند و از این طریق، شدت و گستره نظارت بر تأسیسات حساس هسته‌ای و نظامی تا حدی قابل مهار شود. به بیان دیگر، تهران این سناریو را بستری برای «مدیریت بازرسی‌ها» می‌بیند، نه کنار گذاشتن آن‌ها.اما در مورد پیشنهاد دوم، یعنی تعلیق موقت غنی‌سازی، وضعیت کاملاً متفاوت است. از دیدگاه ایران، این گزاره با یک عدم قطعیت بنیادین همراه است: آینده چه خواهد شد؟ توقف موقت غنی‌سازی، در حالی که هیچ تضمینی نسبت به محدوده و ماهیت مطالبات احتمالی بعدی ایالات متحده وجود ندارد، برای تهران بیش از آن‌که امتیازدهی تاکتیکی باشد، نوعی عقب‌نشینی راهبردی تلقی می‌شود. از همین‌رو، تمایل آشکاری برای پذیرش این بخش از بسته عمانی دیده نمی‌شود.در این میان، نباید فراموش کرد که گفت‌وگوهای علنی که تاکنون در پنج دوره انجام شده، تنها بخشی از پازل دیپلماتیک میان تهران و واشنگتن را نمایندگی می‌کند. تجربه تاریخی تعاملات ایران و آمریکا، به‌ویژه در برهه‌هایی چون ۲۰۱۳ یا ۲۰۲۱، نشان داده که مسیرهای پنهان و کانال‌های پشت‌پرده، همواره مکمل یا حتی تعیین‌کننده‌تر از میزهای رسمی بوده‌اند. از این‌رو، تصور ادامه گفت‌وگوها در قالبی غیرعلنی، چه در سطح کارشناسی و چه در قالب پیام‌های غیرمستقیم از طریق بازیگران ثالث مانند عمان، قطر یا حتی فرانسه، چندان دور از ذهن نیست. اساساً یکی از سنت‌های ثابت در دیپلماسی ایران و آمریکا، همین دوگانگیِ «علنی‌ـ‌پنهانی» در مذاکرات بوده که به‌ویژه در لحظات حساس، نقش تخلیه فشار را ایفا کرده است.در سوی دیگر، ایالات متحده، تحت رهبری ترامپ، از «پیشرفت» سخن می‌گوید؛ پیشرفتی که شاید بیش از آن‌که بازتاب واقعیت میدانی مذاکرات باشد، تلاشی باشد برای مدیریت افکار عمومی داخلی یا افزایش فشار روانی بر طرف مقابل. به‌ویژه آن‌که واشنگتن با هماهنگی فزاینده‌تر با متحدان اروپایی‌اش، بر تعیین یک ضرب‌الاجل زمانی برای مذاکرات اصرار می‌ورزد؛ امری که خود حامل پیام‌های ضمنی مهمی برای تهران است.با این‌حال، باید توجه داشت که حتی در این شرایط، نشانه‌ای از آمادگی جمهوری اسلامی برای تقابل نظامی به چشم نمی‌خورد. آن‌چه از شواهد برمی‌آید، جهت‌گیری تهران به‌سوی تعمیق پیوندهای استراتژیک با قدرت‌هایی چون چین و روسیه است؛ نه از سر اعتماد، بلکه از سر ناگزیری در ایجاد توازن در برابر فشارهای غرب. این همان چیزی است که در محافل رسمی ایران به‌عنوان «پلن بی» مطرح می‌شود: تقویت روابط با شرق برای بهره‌گیری از ظرفیت بازدارندگی آن‌ها در برابر تهدیدهای غربی.در نهایت، می‌توان گفت که چشم‌انداز فعلی مذاکرات – با وجود همه رفت‌وآمدها و پالس‌های گاه متناقض – همچنان در مه فرو رفته است. اگرچه برخی نشانه‌ها حکایت از باز بودن درهای گفت‌وگو دارند، اما هم‌زمان، بی‌اعتمادی متقابل، محاسبات امنیتی و تردید نسبت به نیت واقعی طرف مقابل، مانع از شکل‌گیری یک مسیر روشن و پایدار شده‌اند.مذاکره در چنین فضایی، بیش از آن‌که بر پایه منطق بده‌بستان دیپلماتیک پیش رود، به نوعی جنگ روانی و آزمون اراده شباهت یافته است؛ و تا زمانی که این بازی ذهنی ادامه دارد، هرگونه ارزیابی از موفقیت یا شکست گفت‌وگوها، صرفاً در حد گمانه خواهد ماند. https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👍 44 5🙏 2👌 1
پزشکیان، نان خشک، تحریم و توهمی به‌نام مردمِ همیشه در صحنه مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهوری که تازه آمده تا کشور را "جراحی" کند، در دانشگاه آزاد ایستاد و گفت: «اینگونه نیست که اگر آمریکا با ما مذاکره نکند یا ایران را تحریم کند، مردم از گرسنگی بمیرند.» این فقط یک جمله ساده نیست؛ یک کُد است. ادامه همان روایتی‌ست که پیش‌تر هم شنیده بودیم: از ولایتی که گفت مردم ایران باید مثل حوثی‌ها لنگ ببندند و مقاومت کنند، تا علم‌الهدی که نسخه اشکنه را برای نجات اقتصاد تجویز کرد. حالا پزشکیان هم دارد همان نسخه کهنه و پوسیده را، با روپوش پزشکانه‌اش دوباره قالب می‌کند. احمدی‌نژاد می‌گفت تحریم‌ها «کاغذپاره» است و می‌توان کشور را با «مدیریت جهادی» اداره کرد. اما او پشتش به دلارهای نفتی گرم بود، دلاری که حالا دیگر خبری از آن نیست. امروز رئیس‌جمهوری تازه‌کار در شرایطی همان ادعاها را تکرار می‌کند که حتی زنده ماندن در زیر خط فقرهم برای بسیاری از مردم به رؤیا بدل شده. کامیون‌داران اعتصاب کرده‌اند، نانواها کف خیابان آمده‌اند، بازنشستگان فریادشان به جایی نمی‌رسد، برق و آب قطع می‌شود، مهاجرت نخبگان بیداد می‌کند، و رئیس‌جمهور حرف از مقاومت می‌زند؟! پزشکیان به دانشجوها می‌گوید اگر کسی فقط برای پول از کشور برود، اهل ایثار نبوده. یعنی باز هم مردم مقصرند. نه فساد ساختاری، نه بن‌بست‌های سیاسی، نه تحریم و انزوا، نه سرکوب و سانسور. مقصر همیشه مردم‌اند که می‌خواهند زندگی بهتری داشته باشند. واقعاً جای تأسف دارد که کسی که باید درمانگر باشد، خودش مُروج بیماری شده. جامعه‌ای که خودش بیمار است، نیاز به جراحی دارد، نه پزشک‌نمایی که در اوج بحران به جای ارائه راهکار، وارد اتاق عمل واقعی می‌شود برای عکاس‌ها ژست بگیرد. و فراموش نکنیم: این‌ها فقط حرف‌های احساسی نیستند. این‌ها بخشی از یک پازل‌اند. جمهوری اسلامی می‌داند ممکن است مذاکرات با آمریکا به نتیجه نرسد. پس باید جامعه را آماده کند برای یک شکست دیگر. نباید توقعی شکل بگیرد. نباید مردم منتظر توافق باشند. چون اگر توافق نشد، نظام را بازخواست می‌کنند. برای همین است که پزشکیان می‌گوید بدون مذاکره هم مردم نمی‌میرند. مثل سایر تریبون های دیگر نظام ، ایشان در حال پمپاژ این ایده‌اند که فقر مقدس است، ایثار یعنی گرسنگی، مقاومت یعنی خاموش کردن کولر و پختن نان خشک. اما مردم، آن مردم سال ۸۴ نیستند. حافظه دارند. تجربه دارند. فهمیده‌اند که مقاومت در قاموس شما یعنی رنج بیشتر برای آن‌ها و ثروت بیشتر برای شما. فهمیده‌اند که این خط «مقاومت-محرومیت» فقط برای آن‌ها نوشته شده، نه برای فرزندان مسئولان خارج‌نشین، نه برای آقازاده‌های میلیاردر. پزشکیان اگر واقعاً پزشک است، باید به‌جای نسخه مقاومت، دنبال درمان ساختاری باشد. اما او هم مثل بقیه، فقط سخن‌پراکنی می‌کند، بدون درمان، بدون برنامه، بدون درک واقعی از درد. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👍 65 6👏 6👌 5👎 1🙏 1
مکانیسم ماشه، تهدید به خروج از NPT و بازی پرخطر جمهوری اسلامی حمید آصفی با افزایش گمانه‌زنی‌ها درباره احتمال فعال شدن مکانیسم ماشه از سوی غرب، نشانه‌های جدی از نگرانی درون حاکمیت جمهوری اسلامی دیده می‌شود. اظهارات اخیر عباس عراقچی مبنی بر واکنش "شدید" ایران در صورت فعال شدن این مکانیسم، اگرچه در ظاهر لحنی هشداردهنده دارد، اما در واقع گویای وضعیت تدافعی و ناتوانی جمهوری اسلامی در مواجهه با انزوای حقوقی بین‌المللی است. مکانیسم ماشه به‌عنوان یکی از بندهای کلیدی قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت، در صورت فعال شدن، ایران را بار دیگر تحت تحریم‌های همه‌جانبه شورای امنیت قرار می‌دهد و وضعیت آن را به دوران پیش از برجام بازمی‌گرداند. برخلاف تبلیغات رسمی، فعال‌سازی این مکانیسم نه‌تنها صرفاً اقتصادی نیست، بلکه ایران را مجدداً در چارچوب فصل هفتم منشور ملل متحد، یعنی به‌عنوان "تهدیدی علیه صلح و امنیت بین‌المللی"، تعریف می‌کند. در چنین شرایطی، جمهوری اسلامی عملاً به سوی طرد شدن کامل از جامعه بین‌المللی پیش می‌رود. در این فضا، یکی از معدود ابزارهای تهدیدآمیز باقی‌مانده در دست جمهوری اسلامی، خروج از پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) است؛ ابزاری که مقامات ایران در گذشته نیز بارها به آن اشاره کرده‌اند. طبق ماده ۱۰ این پیمان، هر کشور عضو می‌تواند با ارائه اطلاعیه‌ای سه‌ماهه به شورای امنیت و مجمع عمومی سازمان ملل، از NPT خارج شود، به‌شرطی که بتواند اثبات کند "منافع عالی و حیاتی"‌اش در خطر قرار گرفته است. جمهوری اسلامی ممکن است فعال شدن مکانیسم ماشه را به‌عنوان بهانه‌ای برای توجیه این تصمیم ارائه کند؛ اما پرسش اصلی این است: آیا چنین اقدامی واقعاً در خدمت منافع رژیم خواهد بود؟ خروج از NPT با تمام پیامدهای حقوقی و دیپلماتیکی که دارد، یک پیام بسیار خطرناک نیز به جهان مخابره می‌کند: از این لحظه به بعد، هیچ نظارت بین‌المللی بر فعالیت‌های هسته‌ای ایران وجود ندارد و احتمال دستیابی رژیم به سلاح هسته‌ای، دیگر یک فرضیه نیست بلکه یک احتمال قریب‌الوقوع است. این اتفاق برای قدرت‌هایی نظیر اسرائیل یا حتی ایالات متحده می‌تواند به‌عنوان "نقطه پایان صبر" تلقی شود و دست آنان را برای حمله نظامی باز کند، زیرا مشروعیت سیاسی و حقوقی چنین اقدامی در فضای پسا-NPT افزایش چشم‌گیری خواهد داشت. از سوی دیگر، تهدیدهایی که مقامات جمهوری اسلامی علیه کشورهای منطقه مطرح می‌کنند، مانند هشدار عراقچی مبنی بر اینکه "در صورت جنگ، کل منطقه درگیر می‌شود"، تکرار همان دیپلماسی گروگان‌گیری منطقه‌ای است که از دهه شصت تاکنون بارها آزموده شده است. تنگه هرمز، حملات ایذایی حوثی‌ها به آرامکو، یا مانورهای سپاه در خلیج فارس، همگی در چارچوب سیاست بازدارندگی باج‌خواهانه تعریف می‌شوند. اما تجربه نشان داده است که این تهدیدها در شرایطی که موضوع، امنیت هسته‌ای و دسترسی به سلاح کشتار جمعی باشد، دیگر بازدارنده نیستند. آمریکا، اسرائیل و متحدانشان به‌خوبی واقفند که اگر ایران به آستانه توان هسته‌ای برسد، هزینه زدن تأسیسات اتمی آن فردا بسیار بیشتر از امروز خواهد بود. به همین دلیل، هرچه فضا به سمت بحران نزدیک‌تر شود، احتمال حمله پیش‌دستانه افزایش می‌یابد. تهدیدهای لفظی جمهوری اسلامی، نه‌تنها مانع این روند نمی‌شوند، بلکه ممکن است آن را تسریع کنند. در نهایت، اگرچه خروج از NPT شاید در نگاه اول یک "سنگ بزرگ" برای چانه‌زنی باشد، اما سنگی‌ست که در صورت پرتاب، احتمالاً بر سر خود جمهوری اسلامی فرود خواهد آمد. بازی با این ابزار خطرناک، به‌ویژه در شرایطی که حاکمیت از حمایت اقتصادی، دیپلماتیک و نظامی کافی برخوردار نیست، تنها چهره ایران را نزد افکار عمومی جهانی تیره‌تر کرده و اجماع علیه آن را تسهیل می‌کند. آنچه امروز جمهوری اسلامی به‌عنوان ابزار فشار در نظر می‌گیرد، ممکن است فردا به عنوان دلیل مشروع برای برخورد نظامی تعبیر شود. تجربه نشان داده است که در بازی با آتش، گاهی اولین قربانی، آتش‌افروز است. https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👍 76 4👏 3🙏 3👎 1
چشم‌انداز ۱۴۳۰؛ وقتی هنوز از خم کوچه ۱۴۲۰ رد نشده‌ایم! آقای آقامحمدی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، با افتخار اعلام کرده‌اند که سند چشم‌انداز ایران ۱۴۳۰ در حال تدوین است. سندی دیگر، افقی دیگر، وعده‌ای دیگر. لابد قرار است ایران در سال ۱۴۳۰ "الگوی تمام‌عیار تمدن اسلامی در جهان" شود؛ درست همان‌طور که در چشم‌انداز ۱۴۲۰ قرار بود قدرت اول منطقه شویم، با اقتصادی شکوفا، مردمی راضی و کشوری توسعه‌یافته. اما امروز، در حالی که تنها دو سال از پایان آن سند گذشته، بهتر است از آقایان سؤال کرد: با چشم‌انداز ۱۴۲۰ چه کردید که حالا سودای ۱۴۳۰ در سر دارید؟ چشم‌انداز ۱۴۲۰ قرار بود منشور پیشرفت باشد، نه مانیفست فراموشی. قرار بود ایران تا آن سال قدرت اول اقتصادی، علمی و تکنولوژیک منطقه شود. اما آنچه در عمل دیدیم، رشد منفی اقتصادی، فرار نخبگان، فقر گسترده، تورم سه‌رقمی و گسترش بی‌سابقه فساد بود. رتبه علمی؟ هنوز درگیر دعواهای پوشالی بر سر حجاب در دانشگاه‌ها هستیم. قدرت منطقه‌ای؟ با یک نگاه به وضعیت عراق، لبنان، سوریه و یمن می‌توان فهمید که آن "نفوذ منطقه‌ای" چطور به باتلاقی برای خود ایران تبدیل شد. دستاورد چشم‌انداز ۱۴۲۰ این بود که امروز حتی برای خرید دارو هم باید التماس کرد؛ حالا بفرمایید در چشم‌انداز ۱۴۳۰ قرار است به کجا برسیم؟ کره ماه یا کره شمالی؟ ظاهراً در جمهوری اسلامی چشم‌انداز فقط برای آینده است، آن‌هم تا زمانی که به حال تبدیل نشده باشد. وقتی زمان تحقق وعده‌ها فرا می‌رسد، یا هیچ‌کس مسئول نیست، یا تقصیر با «تحریم»، «نفوذ»، یا «جریان انحرافی» است. تازه بعد از شکست، نسخه‌ای جدید پیچیده می‌شود. چرخه‌ای از وعده‌های بی‌سرانجام که فقط مصرف داخلی دارد و بهانه‌ای است برای ادامه وضعیت موجود. اگر سند ۱۴۲۰ شکست خورد –که بی‌تردید شکست خورد– آیا قرار است همان طراحان و تصمیم‌گیران دوباره سند ۱۴۳۰ را بنویسند؟ اصلاً کسی از آنها درباره نتایج قبلی بازخواست کرده است؟ در این کشور چشم‌انداز داریم، اما نقشه راه نداریم. هدف داریم، اما ابزار نداریم. شعار داریم، اما سیاست نداریم. برای رسیدن به چشم‌انداز باید دست‌کم اراده‌ای برای اصلاح داشته باشی؛ نه اینکه همچنان در حلقه بسته‌ی انکار و لجاجت بچرخی و فکر کنی با تکرار یک واژه، واقعیت تغییر می‌کند. مگر می‌شود با همین ساختارهای پوسیده، همین نهادهای غیرپاسخگو، همین بودجه‌ی رانتی، به آینده‌ای متفاوت رسید؟ چشم‌انداز ۱۴۳۰؟ شاید بد نباشد ابتدا یک سند برای فهم شکست چشم‌انداز ۱۴۲۰ تدوین شود. بگذارید مردم بدانند چرا نشد. چرا وعده‌ها بر باد رفت. بعد، اگر اندکی صداقت باقی ماند، از چشم‌انداز تازه بگویید. در غیر این صورت، چشم‌انداز ۱۴۳۰ هم مثل ۱۴۲۰، فقط یک عدد خواهد بود: عددی که در آن، باز هم عده‌ای وعده می‌دهند، عده‌ای می‌نویسند، عده‌ای چاپ می‌کنند، و در نهایت... مردم فراموش می‌کنند. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
🙏 37👍 22 4👏 4👌 4
دو زندانی، دو نوبل | وقتی چشم دنیا به ایرانِ بی‌لبخند دوخته می‌شود نویسنده: حمید آصفی گاهی باید سکوت کرد و فقط به تصویر نگاه کرد: یک قابِ ساده از مردی که روزی در زندان جمهوری اسلامی بود و حالا، ایستاده با نخل طلای کن در دست. کمی عقب‌تر، تصویر زنی که همچنان در بند است، اما نامش بر بلندای جایزه صلح نوبل می‌درخشد. جعفر پناهی و نرگس محمدی، دو زندانی، دو برنده، دو پیام روشن از ایران برای جهان. جایزه‌ی نخل طلا برای بسیاری از سینماگران، هم‌سنگ نوبل ادبیات است. اعتبار آن، نه در فرش قرمز و فلاش دوربین‌ها، که در انتخاب‌هایی‌ست که تاریخ سینما را شکل می‌دهند. همان‌طور که نرگس محمدی، نه فقط به‌خاطر شجاعتش، که به خاطر زبان روشن و انسانی‌اش جایزه نوبل گرفت، جعفر پناهی هم با دوربین و روایت صادقانه‌اش، با همان درد مشترک و امید پنهان، توانست کاری کند که داوران کن دست‌هایشان را بالا ببرند. اما در ایران چه گذشت؟ سکوت. یک سکوتِ سرد و معنادار. نه وزیر ارشادی تبریک گفت، نه رسانه‌ای رسمی جرات کرد شادی کند. و این بی‌صدایی، خودش صدای بلندی‌ست. چون اگر قرار بود این افتخار را تحسین کنند، باید می‌پذیرفتند که درهای زندان‌هایشان را به روی همان‌هایی بسته‌اند که امروز دارند پرچم ایران را روی بلندترین سکوهای جهانی بالا می‌برند. جمهوری اسلامی حالا با یک تناقض بزرگ روبه‌روست: چطور باید برای افتخاری کف زد که از دل سرکوب درآمده؟ چطور می‌شود درباره نخل طلایی گفت، وقتی صاحب آن تا همین چند وقت پیش در بازداشت بود؟ درباره نوبل صلح چه باید گفت، وقتی گیرنده‌ی آن پشت میله‌هاست؟ از سال ۱۳۹۷ تا امروز، ما چنین افتخاری نداشتیم. کیارستمی که رفت، جای خالی‌اش در سینمای ایران حس شد، اما حالا پناهی آمده و یک‌بار دیگر ما را به یاد آورد که هنوز می‌شود ایستاد و دیده شد. نرگس محمدی هم با همه زخم‌هایی که بر تن و روانش نشسته، صدای بی‌صدای زندانیان شد. آن‌ها چیزی را نمایندگی می‌کنند که میلیون‌ها ایرانی هر روز در دلشان حمل می‌کنند: آزادی، کرامت، و زندگی بدون ترس. آن‌ها فرزندان همین مردم‌اند، نه دشمنانشان. برخلاف آن چهره‌های حکومتی که سال‌هاست تحمیل شدند ولی هرگز نتوانستند حتی یک جمله‌شان را فراتر از خبرگزاری‌های وابسته بشنوند. در شبکه‌های اجتماعی، موجی از غرور و شادی شکل گرفته. مردم بالاخره چیزی دارند که با صدای بلند درباره‌اش حرف بزنند، چیزی که دروغ نیست، تبلیغ نیست، وادادگی نیست. افتخاری‌ست که از ریشه‌های درد و مقاومت بیرون زده و به گل نشسته. اگر کسی شک دارد که فاصله میان مردم و حکومت چقدر شده، کافی‌ست فقط مقایسه کند: تبریک وزیر خارجه فرانسه به پناهی، در مقابل سکوت وزیر ارشاد ایران. همین یک سطر، کل روایت این سال‌های ماست. و ما حالا می‌دانیم: برای جهانی دیده شدن، نیازی به اجازه نیست. نیازی به رسانه‌های رسمی هم نیست. همین که جعفر پناهی از دل بند، نخل طلا می‌برد و نرگس محمدی از  زندان، نوبل صلح می‌گیرد، یعنی مردم ایران هنوز زنده‌اند، هنوز نفس می‌کشند، هنوز می‌سازند و می‌درخشند؛ حتی اگر از پشت میله‌ها باشد. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👍 48 22👎 7🙏 3
جعفر پناهی، صدای ممنوعی که دنیا شنید ما آدم‌هایی هستیم که این سال‌ها بیشتر از اینکه افتخار کنیم، سعی کردیم فقط دوام بیاریم. تو این خستگی جمعی، هر وقت یکی از ما سرش رو بلند می‌کنه، دل بقیه‌مون گرم می‌شه. جعفر پناهی یکی از هموناست. فیلم ساخت، صدا شد، تو زندون موند، ولی سکوت نکرد. حالا نخل طلای جشنواره کن تو دستشه؛ افتخاری که نه فقط به اسم اون ثبت می‌شه، که به نام همه‌ی ماست. این روزا واکنش رسانه‌های رسمی به این خبر رو که نگاه می‌کنی، انگار توی مراسم عزا نشستن. نه تبریکی، نه افتخاری، نه حتی یه یادآوری ساده از اینکه یه فیلمساز ایرانی تونسته دل دنیا رو بلرزونه. چرا؟ چون نمی‌دونن چی بگن. چطور می‌خوان توضیح بدن که کسی که تا همین چند وقت پیش تو زندان بود، حالا پرچم ایران رو تو معتبرترین جشنواره دنیا بالا برده؟ چطور می‌خوان بگن که امثال پناهی، اگه آزاد بودن، چقدر می‌تونستن ایران رو عزیزتر کنن؟ از اون طرف، مردم تو شبکه‌های اجتماعی دارن شادی می‌کنن، افتخار می‌کنن، سرشون رو بالا گرفتن. بعد از این‌همه تحقیر و دروغ، این یه ذره احساس غرور، مثل یه نسیم تازه‌ است وسط این هوای خفه. جعفر پناهی حالا فقط یه فیلمساز نیست، یه نشونه‌ست. نشونه‌ی فاصله‌ی عمیقی که بین مردم و حکومت افتاده. اون چیزی رو نمایندگی می‌کنه که اکثریت مردم ایران بهش فکر می‌کنن: آزادی، صداقت، زندگی بهتر. راستش رو بخواین، بعضی وقتا آدم دلش می‌خواد فقط از دور نگاه کنه و خوشحال باشه. اما نمی‌شه ساکت بود. نمی‌شه ندید که چطور رسانه‌های حکومتی با بی‌اعتنایی و برچسب‌های تکراری "سیاسی‌کاری"، سعی می‌کنن چشمشون رو ببندن. چون اگه بخوان حرفای پناهی رو بازتاب بدن، باید به مردم جواب بدن که چرا اون حرفا هنوز یه مطالبه‌ی محقق‌نشده‌ست. این افتخار مال همه‌ی ماست، نه فقط برای سینما. برای یادآوری اینکه هنوز می‌شه ایستاد، ساخت، و دیده شد. جعفر پناهی سرش رو بالا گرفت، اما چشم‌های خیلی‌ها شرمنده‌ست. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Show all...
👌 45👍 16 4👏 4🙏 2👎 1