en
Feedback
🍃شـــاپـــرڪ🌻

🍃شـــاپـــرڪ🌻

Closed channel
2025 year in numberssnowflakes fon
card fon
23 271
Subscribers
-3424 hours
-3687 days
-530 days
Posts Archive
🔴 رمان #حوای_بی_آدم در کانال دوممون سنجاق شده ⏬⏬⏬ https://t.me/+c8npI8Q1GtBlZTA8 https://t.me/+c8npI8Q1GtBlZTA8
Show all...
❤‍🔥 2
Photo unavailable
🔴رمان #وقت_دلدادگی امروز روز خواستگاری است مثلا، اما از داماد خبری نیست.دو زن و مرد مسن و مومن که مادر و پدر داماد بودن فقط حضور داشتند.اصلا داماد حتما کسر شانش بود در این آلونک را بزند و دختر بخواهد. فاخته هم فقط یکبار سینی چای برده بود و بعد به اتاقش رفته بود.صحبتها را از اتاق میشنید...... ادامه رمان
Show all...
3
⭕️مذاکرات پنهانی آمریکا و ایران.. مشاهده جزئیات خبر 🔥
Show all...
👍 2
Photo unavailable
Show all...
👍 1
00:30
Video unavailable
حال دلتون خوش✨❤️‍🔥🦋 ࿐჻❥⸙🦋⸙❥჻࿐ @shaparaakiiii
Show all...
IMG_8666.MP45.92 MB
5🥰 1
Photo unavailable
لاو ترکوندن جنجالی و بوسه ی بهرام رادان و همسر مدلش ! 🔞 ⭕️مشاهده کامل کلیپ⭕️ https://t.me/+raAsHiWB4IhhYjc0
Show all...
Photo unavailable
ماجرای شرم آور جایزه سکس با لی لی برای بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران زمان شاه اینجا ببینید👇👇 https://t.me/+3QuJ7V2izR43ZTI0
Show all...
Photo unavailable
.پدر شوهرم خیلی مرد جذابی بود همیشه به من لطف داشت بیشتر از بقیه حتی دختراش بهم محبت میکرد اون روز رفته بودم خونه پدرشوهرم مادرشوهرم رفته بود خونه خواهرش در شهرستان منم رفتم تا شب که پدرشوهرم از شرکت میاد میاد شام اماده کنم ولی بهش چیزی نگفتم که سوپرایز بشه نزدیکای ساعت نه شب بود هنوز نیومده بود تو آشپزخونه بودم که یهو در باز شد صدای پدرشوهرم می‌اومد که همراه دخترش اومد دستپاچه شدم پشت یخچال قائم شدم که یهو  پدرشوهرم با حرفی که دخترش زد حالت تهوع گرفتم تموم تنم لرزید ....😱🚷👇🏻 https://t.me/+3QuJ7V2izR43ZTI0
Show all...
00:14
Video unavailable
بهترین لحظه‌ی زندگی زمانی‌ست که خدا آرزوی محال و نشدنی‌ات را برایت برآورده می‌کند... این لحظه را برایت آرزو می‌کنم... 🌙شبتون به زیبایی آرزوها‌تون🤲💗 ࿐჻❥⸙🦋⸙❥჻࿐ @shaparaakiiii
Show all...
5.57 KB
8🔥 1
00:15
Video unavailable
بفرست واسه اونی که مثل کوه پشتته😍💞 #همسرانه ❤️ ࿐჻❥⸙🦋⸙❥჻࿐ @shaparaakiiii
Show all...
8.11 KB
6
🌷🌼🌷🌼🌷 🌺💃🔘 داستان کوتاه چوپانی گوسفندان را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد كه ناگهان طوفان سختی در گرفت. خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه‌ای را كه چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می‌برد. دید نزدیك است كه بیفتد و دست و پایش بشكند. مستاصل شد و صوتش را رو به بالا کرد و گفت: «ای خدا گله‌ام نذر تو برای اینکه از درخت سالم پایین بیایم.» قدری باد ساكت شد و چوپان به شاخه قوی‌تری دست زد و جای پایی پیدا كرد و خود را محكم گرفت. گفت: «ای خدا راضی نمی‌شوی كه زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو می‌دهم و نصفی هم برای خودم.» قدری پایین‌تر آمد. وقتی كه نزدیك تنه درخت رسید گفت: «ای خدا نصف گله را چطور نگهداری می‌كنی؟ آنها را خودم نگهداری می‌كنم در عوض كشك و پشم نصف گله را به تو می‌دهم.» وقتی كمی پایین‌تر آمد گفت: «بالاخره چوپان هم كه بی‌مزد نمی‌شود. كشكش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.» وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به آسمان کرد و گفت: «چه كشكی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یك غلطی كردیم. غلط زیادی كه جریمه ندارد.» در زندگی شما چند بار این حکایت پیش آمده است؟!🌻 ─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─ ࿐჻❥⸙🦋⸙❥჻࿐ @shaparaakiiii
Show all...
10😁 5
🔴 رمان #حوای_بی_آدم در کانال دوممون سنجاق شده ⏬⏬⏬ https://t.me/+c8npI8Q1GtBlZTA8 https://t.me/+c8npI8Q1GtBlZTA8
Show all...
3
🔴 رمان #حوای_بی_آدم در کانال دوممون سنجاق شده ⏬⏬⏬ https://t.me/+c8npI8Q1GtBlZTA8 https://t.me/+c8npI8Q1GtBlZTA8
Show all...
🔴 رمان #حوای_بی_آدم در کانال دوممون سنجاق شده ⏬⏬⏬ https://t.me/+c8npI8Q1GtBlZTA8 https://t.me/+c8npI8Q1GtBlZTA8
Show all...
Photo unavailable
🔴رمان #وقت_دلدادگی امروز روز خواستگاری است مثلا، اما از داماد خبری نیست.دو زن و مرد مسن و مومن که مادر و پدر داماد بودن فقط حضور داشتند.اصلا داماد حتما کسر شانش بود در این آلونک را بزند و دختر بخواهد. فاخته هم فقط یکبار سینی چای برده بود و بعد به اتاقش رفته بود.صحبتها را از اتاق میشنید...... ادامه رمان
Show all...
3