شعر و شعور

زاهد بودم ، ترانه گویم کردی سر فتنه‌ی بزم و باده جویم کردی سجاده نشین با وقاری بودم بازیچه کودکان کویم کردی ... @Poem_sense #مولانا

╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮ @Poem_sense ╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯ انسان موجود ناتوان و درمانده‌ ای ست! بارهای گران را تحمل می کند، اما ناگهان در برابر یک ضربه ی روحی از پای در می آید. ناپلئون در برابر سیل نیروی دشمن چون کوهی می ایستاد اما وقتی در کاخ فونتن بلو؛ شمشیرش را به زنی تسلیم کرد استقامت و پایداریش در هم شکست. 📖فاجعه بزرگ #ژان_پل_سارتر

آزاد کن ز راه کَرم گر نمی‌کُشی ما را چه بی گناه گرفتار کرده‌ای ...! @Poem_sense #وحشی_بافقی

╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮ @Poem_sense ╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯ يك روز صبح كه با دسته‌ای نرگس بهاری پيشم آمد، به او گفتم من شيفته‌ٔ تله‌پاتی‌ام؛ چون من هم دسته گلی از نرگس برايش آورده بودم ! به دسته‌گل خودش كه در كاغذی بنفش پيچيده بود، نگاهی كرد و بعد هم نگاهی به دسته‌گل من، كه توی گلدان گذاشته بودم انداخت و با يك ضرب‌المثل عاميانه پاسخ داد : «نمی‌دونستی دل به دل راه داره؟ مثل آب باريكه‌ها، از هم دور می‌شن، بعد به هم می‌رسن، و می‌ريزن تو يه مجرا ؟» هر دلفريبی در برابرش كم می‌آورد ...! 📖 آب باریکه‌ها #انعام_كجه‌جی

کس ندانم که دراین شهر گرفتار تو نیست هیـچ بازار، چنین گرم که بازار تو، نیست @Poem_sense #سعدی

💠🔷🔷💠🔹🔹 🔷@Poem_sense 🔹 #حكايت یک شب بايزيد بسطامي، در خلوتخانهٔ مكاشفات، كمند شوق را بر كنگره كبريایی او در انداخت و آتش عشق را در نهاد خود برافروخته و زبان را از درِ عجز و درماندگي بگشاد و گفت: «بارالها، تا كِي در آتش هجران تو سوزم؟ كِي مرا شربت وصال دهي؟» به سِـرّش ندا آمد كه : بايزيد، هنوز توييِ تو همراه توست. اگر خواهی كه به ما رسی، خود را بگذار و درآی ...! #سعدی

تو بی‌وفا چه باز فراموش ‌پیشه‌ای بیچاره آن اسیر که امیدوارِ توست... @Poem_sense #وحشی_بافقی

╭─┅═ঈ🌏ঈ═┅─╮ @Poem_sense ╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯ تو آخرین سرزمینی باقی مانده در جغرافیای آزادی تو آخرین وطنی هستی که از ترس و گرسنگی ایمنم می‌کند. تو واپسین خوشه و واپسین ماه واپسین کبوتر واپسین ابر. تو واپسین شکوفه‌ای هستی که بوییده ام و واپسین کتابی که خوانده‌ام آخرین واژه‌ای که نوشته‌ام.... #نزار_قبانی

🎧👌 من بگم حرفامو جز تو به کی همه‌ی زندگیم خودتی منی که از تو خاک تو میرسم به خدا ... @Poem_sense

╭─┅═ঈ🕊ঈ═┅─╮ @Poem_sense ╰─┅═ঈ🕊ঈ═┅─╯ ترسم آزاد نسازد ز قفس، صیادم آنقـدر تا که ره بـاغ رود از یادم بس‌که ماندم به قفس رنگِ‌گل از یادم رفت گر چه با عشق وی از مادر گیتی زادم آتش از آه به کاشانه صیاد زنم گر از این بند اسارت نکند آزادم سوز شیرین وشکر خنده دلداری نیست ورنه من در هنر استاد تر از فرهادم ز اولین نکته که تفسیر نمودم از عشق کرد اقرار به استادی من استادم گرچه باشد غم عالم به دلم لاهوتی هیچ‌کس در غم من نیست، از آن دلشادم #ابوالقاسم_لاهوتی

حیف از امروز که بی‌عشق شب آمد ای عشق کاش خورشید تو آغاز کند فردا را... @Poem_sense #محمدعلی_بهمنی

╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮ @Poem_sense ╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯ ‍ بخشی از پریشانیِ تو ناشی از یک خشم مدفون شده است، چیزی در تو هست . نوعی ترس و کم‌رویی، که اجازه‌ی ابرازِ خشمت را نمیدهد. به جای آن به فروتنی ات می نازی! نوعی پاکدامنیِ اجباری برای خود پدید آورده ای! احساسات را در عمق مدفون می کنی و چون دیگر خشمی را تجربه نمیکنی، تصور میکنی یک قدیسی! فرو خوردنِ خشم، انسان را بیمار میکند! 📖وقتی نیچه گریست #اروین_یالوم

حیف از امروز که بی‌عشق شب آمد ای عشق کاش خورشید تو آغاز کند فردا را... @Poem_sense #محمدعلی_بهمنی

╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮ @Poem_sense ╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯ ‍ بخشی از پریشانیِ تو ناشی از یک خشم مدفون شده است، چیزی در تو هست . نوعی ترس و کم‌رویی، که اجازه‌ی ابرازِ خشمت را نمیدهد. به جای آن به فروتنی ات می نازی! نوعی پاکدامنیِ اجباری برای خود پدید آورده ای! احساسات را در عمق مدفون می کنی و چون دیگر خشمی را تجربه نمیکنی، تصور میکنی یک قدیسی! فرو خوردنِ خشم، انسان را بیمار میکند! 📖وقتی نیچه گریست #اروین_یالوم

👌🎧 شعر و دکلمه حسین منزوی در بیست سالگی @Poem_sense

╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮ @Poem_sense ╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯ وجود عشق برای آن نیست که ما را خوشحال کند من اعتقاد دارم عشق وجود دارد تا به ما نشان دهد چقدر می توانیم تحمل کنیم... #هرمان_هسه

عاشق مهجور نگر عالم پرشور نگر تشنه‌ی مخمور نگر ای شه خمّار بیا ... @Poem_sense #مولانا

💫💫⚜⚜💫💫 ⚜ @Poem_sense 💫 منم که شهـرهٔ شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیــالـوده‌ام به بــد دیدن وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طـریقت ما کافـریست رنجیـدن #حافظ

دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیب عاجز آمد؛ که مرا چاره درمان تو نیست! @Poem_sense #سعدی