2025 año en números

11 043
Suscriptores
-424 horas
-167 días
-10230 días
Archivo de publicaciones
Repost from شعر و شعور
💠🔷🔷💠🔹🔹
🔷 @Poem_sense
🔹
#حکایت
روزی هارون الرشید با بهلول به حمام رفت.
هارون در گرمخانه حمام از بهلول پرسید اگر من قابل فروش بودم، چقدر ارزش داشتم؟
بهلول بی درنگ پاسخ داد پنجاه درهم.
هارون الرشید گفت ای دیوانه احمق، تنها لنگی که پوشیده ام پنجاه درهم ارزش دارد.
بهلول گفت من هم همان را گفتم.
📖پندهای جاویدان
#محمدمحمدی_اشتهاردی
Photo unavailableShow in Telegram
و عشق
مرگِ رهایی بخشِ مرا
از تمام تلخیها
میآکند ...
#احمد_شاملو
@Poem_sense
❤ 10👍 3
💠🔷🔷💠🔷🔹
🔷@Poem_sense
🔹
از پیرمرد پرسیدن چرا ناراحتی؟
گفت جا سیگاری ام شکست!
گفتند مگر چقدر قیمت داشت؟
گفت به قیمتش نیست..
تمام جوانی ام را در آن سوزانده بودم...
👍 18😢 3❤ 2🍾 2
03:23
Video unavailableShow in Telegram
زندگی
گرمی دل های به هم پیوسته ست
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست
در ضمیرت اگر این گُل ندمیده است هنوز
عطر جانپرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز
دانهها را باید از نو کاشت ...
#فریدون_مشیری
@Poem_sense
5.82 MB
❤ 16👍 7
✦••┈❁❀❁┈••✦
@Poem_sense
✦••┈❁❀❁┈••✦
قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بیخبران راه نه آنست و نه این
#خیام
👍 13❤ 5🥰 1
👌🎧
عروسک کوکی
شعر و دکلمه: #فروغ_فرخزاد
Foroogh-Farrokhzad-Forough-1-Aroosake-Kooki-Ba-Music.mp32.83 MB
❤ 15
Photo unavailableShow in Telegram
به لبهایم مزن قفل خموشی
که در دل قصهای ناگفته دارم
ز پایم باز کن بَند گران را
کزین سودا دلی آشفته دارم ...
@Poem_sense
#فروغ_فرخزاد
❤ 14
Photo unavailableShow in Telegram
.
مرا تبار خونیِ گلها ...
به زیستن متعهد کرده است !
@Poem_sense
#زادروز_فروغ_فرخزاد_گرامی🌹
❤ 22
╭─┅═ঈ☘ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
من خواب دیدهام که کسی میآید
من خواب یک ستارهٔ قرمز دیدهام
و پلک چشمم هی میپرد
و کفشهایم هی جفت میشوند
و کور شوم
اگر دروغ بگویم
من خواب آن ستارهٔ قرمز را
وقتی که خواب نبودم دیده ام
کسی میآید
کسی میآید
کسی دیگر
کسی بهتر
کسی که مثل هیچکس نیست...
#فروغ_فرخزاد
❤ 21
🎧👌
کجا
دنبال مفهومی برای عشق میگردی
کهمن این واژه را
تاصبح معنا میکنم هرشب ...
@Poem_sense
2- Tasnife Che Atash Ha.mp37.71 MB
👍 11❤ 2
╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
اینجا، بعضیها زندگی نمیکنند، مسابقهی دو گذاشته اند!
میخواهند به هدفی که در افق دوردست است برسند، و درحالی که نفسشان به شماره افتاده، می دوند و زیباییهای اطراف خود را نمیبینند.
آن وقت روزی میرسد که پیر و فرسوده هستند و دیگر، رسیدن و نرسیدن به هدف، برایشان بی تفاوت است...!
📖 بابا لنگ دراز
#آلیس_جین_وبستر
👍 7❤ 1
Photo unavailableShow in Telegram
هزار دشمنی افتد به قول بدگویان
میان عاشق و معشوق دوستی برجاست
@Poem_sense
#سعدی
❤ 11👍 3
╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
بخواهید آب را
تا تشنه نمیرید
بخواهید بوسه را
تا اتفاقی نیفتد
من هم شما بودهام
من هم مثل خودِ شما از شما بودهام، هستم
اتفاقی نیفتاده است
.
.
.
حالا حرفهای قشنگ قشنگ بزن
هوای امروزِ ما خوش است
قرار است فردا اتفاقی بیفتد
کسی که به دنیا نیامده باشد
مُردناش غیرممکن است
نمیمیرد!...
#سیدعلی_صالحی
❤ 8👍 2
Photo unavailableShow in Telegram
من از کمند تو اول چو وحش میبرمیدم
کنون که انس گرفتم به تیغ بازنگردم
@Poem_sense
#سعدی
👍 12❤ 3
برف و شکوفه، در ابدیت، برادرند
روح سپید صبح سر آغاز
در این دو جسم پاک، نهان است
اما، زمان هر دو، یکی نیست
این ، از حضور آن یک، چون دور
مانده است
هرگز شکایتی ز غیابش نمی کند
آری، شکوفه، برف بهاران است
بر گیسوان سبز درختان
برفی که آفتاب در او خیره می شود
اما ز فرط حیرت ، آبش نمیکند
باری، اگر شکوفه همان برف است
برف آن شکوفه ای است که از حسرت بهار
در باغ بی فروغ زمستان دمیده است
آنجا که کس به دیدن رنگ سپید او
یک بار هم ، شکوفه خطابش نمی کند
برف و شکوفه ، آیت توحیدند
این هر دو را، ز آفت بیگانگی چه باک ؟
توحید ، در نبرد زمستان و نوبهار
حس برادرانه ی برف و شکوفه است
حس وجود همنفسی پنهان
در انزوای باطنی ماست
حسی که مرگ نیز خرابش نمیکند
آه ای برادران
توحید، از دوگانگی آغاز می شود
آری، دوگانگی
یعنی به غیر خویش کسی را شناختن
خود را ز هر که جز او ، بیگانه ساختن
آنگه به او رسیدن ، در جاودانگی
#نادر_نادرپور
@Poem_sense
❤ 5👍 3
Photo unavailableShow in Telegram
ای که دائم به خویش مغروری
گر ترا عشق نیست، معذوری!
@Poem_sense
#حافظ
❤ 11👍 3😢 3
💠🔷🔷💠🔹🔹
🔷 @Poem_sense
🔹
تعدادی حشره کوچک در یک برکه، زیر آب زندگی می کردند...
آنها تمام مدت میترسیدند از آب بیرون بروند و بمیرند؛ یک روز یکی از آنها بر اساس ندای درونی از ساقه یک علف شروع به بالا رفتن کرد، همه فریاد می زدند که مرگ تنها چیزی است که عاید او میشود، چون هر حشره ای که بیرون رفته بود برنگشته بود...!
وقتی حشره به سطح آب رسید نور آفتاب تن خسته او را نوازش داد و او که از فرط خستگی دیگر رمقی نداشت روی برگ آن گیاه خوابید.
وقتی از خواب بیدار شد به یک سنجاقک تبدیل شده بود؛ حس پرواز پاداش بالا آمدنش بود.
سنجاقک بر فراز برکه شروع به پرواز کرد و پرواز چنان لذتی به او داد که با زندگی محصور در آب قابل مقایسه نبود؛ تصمیم داشت برگردد و به دوستانش هم بگوید که بالای آن ساقه ها کسی نمی میرد ولی نمی توانست وارد آب شود چون به موجود دیگری تبدیل شده بود...!!
«شاید بیرون رفتن از شرایط فعلی ترسناک باشد، اما مطمئن باشید خارج از پیله تنهایی، غم و ترس، تلاش برای رفتن به سوی کمال عالی است!»
#اريک_امانوئل_اشمیت
👍 23❤ 4
🎧👌
کجا
دنبال مفهومی برای عشق میگردی
کهمن این واژه را
تاصبح معنا میکنم هرشب ...
@Poem_sense
2- Tasnife Che Atash Ha.mp37.71 MB
👍 15❤ 4👏 1😢 1
╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
اینجا، بعضیها زندگی نمیکنند، مسابقهی دو گذاشته اند!
میخواهند به هدفی که در افق دوردست است برسند، و درحالی که نفسشان به شماره افتاده، می دوند و زیباییهای اطراف خود را نمیبینند.
آن وقت روزی میرسد که پیر و فرسوده هستند و دیگر، رسیدن و نرسیدن به هدف، برایشان بی تفاوت است...!
📖 بابا لنگ دراز
#آلیس_جین_وبستر
👍 17❤ 5
