Life art
Ir al canal en Telegram
2025 año en números

17 111
Suscriptores
Sin datos24 horas
-287 días
-13830 días
Archivo de publicaciones
Photo unavailableShow in Telegram
آنقدر مدارا کردهام که دیگر مدارا عادتم شده. وقتی خیلی نرم شدی همه تو را خَم میکنند!
📒 سووشون
✍🏻 #سیمین_دانشور
@life_ch
کودکانِ بزرگسالِ زیادی در جهان وجود دارند و همینطور نوجوانهای پا به سن گذاشتهٔ زیادی. اصلاً حتا بزرگسالانِ کودک هم وجود دارند، چون از زمانی به بعد، بلوغ ربطی به سن ندارد. آنچه اهمیت دارد قصدِ فرد است.
تفاوت بین کودک، نوجوان و بزرگسال این نیست که چند سال دارند یا چه کاری میکنند، بلکه این است که دلیل کارهاشان چیست.
✍🏻 #مارک_منسن
📒 اوضاع خیلی خراب است
@life_ch
Photo unavailableShow in Telegram
تنهایی، چه از نظر منطقی چه از نظر تجربی، ربطی به تنها بودن ندارد. آنچه درباره تنهایی مهم است شمار افرادی نیست که دوروبر آدم هستند، بلکه احساسی است که فرد از رابطهاش با دیگران دارد ...
📒 فلسفه تنهایی
✍🏻 #لارس_اسوندسن
@life_ch
صمیمیت یعنی درک کردن و حس کردن یک فرد با تمام وجود و بدون هیچ قضاوت و مقایسهای؛ یعنی حضور داشتن در سکوت. این یعنی رشتهای باریک و نازک از صمیمیت که در لحظهای کوتاه ایجاد میشود. آنچه رابطه را سالم نگاه میدارد، تکرار همین صمیمیتهای کوتاهِ مملو از حضور و مشاهده است. در واقع همین صمیمیتهای کوتاه و ساده، رابطه را عمیق و معنادار میکند و میتواند مرهمی بر تنهایی درونی ما باشد.
✍🏻 #پونه_مقیمی
📒 تکههایی از یک کل منسجم
@life_ch
مرتبهای از عشق که در ادبیات بسیار آمده، آن است که عاشق و معشوق بیآنکه قاصدی میانشان باشد، با فرسنگها فاصله از حال هم آگاهند. مانند قلب که همراه آدمیست و پنهان! معشوق هم مدام حاضر است.
بدین شکل که حضرتِ #مولانا آورده:
«ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت میکنم»
این یکی شدن تا نقطهایست که پنداری وصالِ محبوب حاصل شده و دیگر زهرِ فراق حس نخواهد شد:
«دوری به تن لیک از دلم اندر دِل تو روزنیست
زان روزنِ دزدیده من چون مَهْ پیامت میکنم»
@life_ch
Photo unavailableShow in Telegram
وقتی از ته دل بخندی، وقتی هر چیزی را به خودت نگیری، وقتی سپاسگزار آنچه که هست باشی، وقتی برای شاد بودن نیاز به بهانه نداشته باشی؛ آن زمان است که واقعا زندگی میکنی.
بازی زندگی، بازی بومرنگهاست. اندیشهها، کردارها و سخنان ما، دیر یا زود با دقت شگفتآوری به سوی ما بازمیگردند.
زمانی که آدمی بتواند بی هیچ دلهرهای آرزو کند، هر آرزویی بی درنگ برآورده خواهد شد.
📒 چهار اثر از فلورانس
✍🏻 #فلورانس_اسکاول_شین
@life_ch
غنچه با دل گرفته گفت:
زندگی
لب زخنده بستن است
گوشهای درون خود نشستن است
گل به خنده گفت:
زندگی شکفتن است
با زبان سبز راز گفتن است
گفتگوی غنچه وگل از درون با غچه باز هم به گوش میرسد
تو چه فکر میکنی
کدام یک درست گفتهاند
من فکر میکنم گل به راز زندگی اشاره کردهاست
هر چه باشد او گل است
گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است!
#قیصر_امین_پور
@life_ch
منتظرت میمانم. هر چقدر که لازم باشد. در هر چه به تو مربوط است، بینهایت صبورم. امّا در عین حال تب و تابی در خونم میجوشد که آزارم میدهد.
... از ته قلبم تمام آنچه دارم و آنچه هستم را به تو بخشیدهام. تو قلبم را با خود خواهی داشت تا وقتی که من این جهان غریب را ترک بگویم، جهانی که دارد خستهام میکند. تنها امیدم این است که روزی تو بفهمی چقدر دوستت داشتهام.
✍🏻 #آلبر_کامو
📒 خطاب به عشق
@life_ch
ناگهان ، دیدم سرم آتش گرفت
سوختم ، خاکسترم آتش گرفت
چشم وا کردم ، سکوتم آب شد
چشم بَستم ، بسترم آتش گرفت
در زَدم ، کس این قفس را وا نکرد
پر زدم ، بال و پرم آتش گرفت
از سَرم ، خواب زمستانی پرید
آب ، در چشم ترم ، آتش گرفت
حرفی از نام تو ، آمد بر زبان
دستهایم ، دفترم ، آتش گرفت
#قیصر_امین_پور
@life_ch
میتوانستم بگویم که تو جوری بهم دست میزنی که انگار دفعهٔ اول است و این حالم را بهم میزد و به لرزه میانداختم. امّا تسلیم شدم، به آن بازی تن دادم، چون طرف من تو بودی و تو مال من بودی و همه چیز را بخاطر تو ول کرده بودم. خانه و وطنم را رها کرده بودم تا دنبال تو راه بیفتم. و درست به این دلیل جواب نوازشهات را میدادم که آشنا بودی، شناخته شده بودی، غریبه نبودی، در بغل تو همان احساس همیشگی را داشتم، این احساس که همه چیز روبراه میشود، اینکه هرچند خیلی چیزها را رها کرده بودم، خیلی چیزها هم بدست آورده بودم، چون تورا بدست آورده بودم و تو همه چیز من بودی. این چیزی بود که احساس میکردم و تمام آن چیزی که میخواستم احساس کنم، دوباره همان اطمینان و همان خوشبختی.
📒 پوست انداختن
✍🏻 #کارلوس_فوئنتس
@life_ch
Photo unavailableShow in Telegram
انسان همواره به خاطر رعایت ادب، بیش از حد به دیگران میدان میدهد و آنها هم از این موضوع برای آزار دادن انسان استفاده میکنند.
✍🏻 #روبر_مرل
📒 حیوان اندیشمند
@life_ch
نباید خودمان را سرزنش کنیم که چرا چندان از ذهن خودمان سردر نمیآوریم. این معضل در خود معماری مغز ما ریشه دارد؛ زیرا مغز ما اندامیست که طی هزاران سال نه برای غربالگریِ صبورانه و دروننگرانهٔ ایدهها و عواطف، بلکه برای تصمیمگیریهای سریع و غریزی تکامل یافته است.
✍🏻 #آلن_دو_باتن
📒 از خود بی خبری
@life_ch
Photo unavailableShow in Telegram
قبل از این که زندانیشم، هرگز به فکر این چیزها نبودم. روشنی دلپذیر ظهر، برایم عادی بود و تو منزل، با بچهها سر و کله زدن، یک کار معمولی و غالباً خسته کننده. همیشه فکر میکردم که زندگی رنگی دیگر دارد و آنچه در اطرافم میگذرد، فقط یک مسخرهٔ تکراری است؛ ولی حالا نه! حالا یادآوری تمام چیزهای بیارزش که خارج از زندان دورم را گرفته بود، برایم لذت بخش شده بود.
خیلی از چیزهای بیاهمیت برای زندگی ضروری است. اصلاً مجموعه ای از چیزهای به ظاهر بیاهمیت، زندگی را تشکیل میدهد. زندگی یعنی همین!
📒 زائری زیر باران
✍🏻 #احمد_محمود
@life_ch
Photo unavailableShow in Telegram
آدم باید ضمن اینكه تواناییها و استعدادهایی دارد، متین هم باشد و خودش را به رخ دیگران نكشد. نباید تظاهر كند كه بهتر از بقیه است. اگر متواضع باشیم، دیگران تواناییهایمان را بیشتر درک میكنند. آدمها از رفتار و صحبت كردن تو میفهمند كه چگونه انسانی هستی. نیازی نیست چیزی را به كسی نمایش بدهی.
📒 زنان كوچک
✍🏻 #لوییزا_می_الكات
@life_ch
Photo unavailableShow in Telegram
مونتنی، مثل اپیکور، دوستی را مولفهٔ ضروری خوشبختی میدانست: «به باور من، شیرینی مصاحبت رفیقی مناسب و دمساز هرگز به ضرر کسی تمام نمیشود. آه! یک دوست! چقدر قضاوت دوران باستان درست است که معاشرت با کسی گواراتر از عنصر آب و ضروریتر از عنصر آتش است.»
✍🏻 #آلن_دو_باتن
📒 تسلی بخشیهای فلسفه
@life_ch
دل دادهام بر باد، بر هر چه باداباد
مجنونتر از لیلی، شیرینتر از فرهاد
ای عشق از آتش، اصل و نسب داری
از تیره دودی، از دودمان باد
آب از تو طوفان شد، خاک از تو خاکستر
از بوی تو آتش، در جان باد افتاد
هر قصر بی شیرین، چون بیستون ویران
هر کوه بیفرهاد، کاهی به دست به باد
هفتاد پشت ما، از نسل غم بودند
ارث پدر ما را، اندوه مادر زاد
از خاک ما در باد، بوی تو میآید
تنها تو میمانی، ما میرویم از یاد
دوم اردیبهشتماه زادروزِ #قیصر_امین_پور نویسنده، مدرس دانشگاه و شاعر معاصر
@life_ch
به تیغِ هجر بکُشتی مرا و برگشتی
بیا و زندهٔ جاوید کن دگربارم
چه روزها به شب آوردهام در این امّید
که با وجودِ عزیزت شبی به روز آرم
چه جُرم رفت که با ما سخن نمیگویی
چه کردهام که به هجرانِ تو سزاوارم
هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم
هنوز با همه بیمهریت طلبکارم
هنوز قصّهٔ هجران و داستانِ فراق
به سر نرفت و به پایان رسید طومارم
من از حکایتِ عشقِ تو بس کنم هیهات
مگر اجل که ببندد زبانِ گفتارم
اگر تو عمر در این ماجرا کنی #سعدی
حدیث عشق به پایان رسد نپندارم ...
@life_ch
