170 715
Suscriptores
-19824 horas
-1 1767 días
-5 50830 días
Archivo de publicaciones
ویرانهٔ جاوید بماند دلِ بی عشق
آن دل شود آباد که ویرانهٔ عشق است...
عرفی شیرازی
همچنان شکرِ عشق میگویم
که گرَم دل بسوخت، جان بِنَواخت...
سعدی
چندان بنشینم که برآید نفس صبح
کان وقت به دل میرسد از دوست پیامی
سعدی
پای اگر فرسودم و جان کاستم
آنچنان رفتم که خود میخواستم
هوشنگ ابتهاج
همچنان امّید میدارم که بعد از داغِ هجر
مرهمی بر دل نهد امّیدوارِِ خویش را...
سعدی
بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند
اما مسیر جاده به بن بست می رود
افشین یداللهی
من جسم و جان ندانم، من این و آن ندانم
من در جهان ندانم، جز چشم پُر خمارش
مولانا
چشم رغبت که به دیدار کسی کردی باز
باز بر هم منه، ار تیر و سنان میآید
عاشق آن است که بی خویشتن از ذوق سماع
پیش شمشیر بلا رقصکنان میآید
سعدی
به غیرِ غم که عزیز و نگاه داشتنی است
جهان و هرچه در او هست، واگذاشتنی است...
صائب تبریزی
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
از آه دردناکم سازم خبر دلت را
روزی که کوه صبرم بر باد رفته باشد
آواز تیشه امشب از بیستون نیامد
گویا به خواب شیرین فرهاد رفته باشد
شادم که از رقیبان دامنکشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم بر باد رفته باشد
پر شور از «حزین» است امروز کوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد
حزین لاهیجی
با توام ای شور!
ای دلشوره ی شیرین!
با توام ای شادیِ غمگین!
هر چه هستی باش...
اما کاش نه جز اینم آرزویی نیست
هر چه هستی باش ، اما باش ...
قیصر امینپور

