170 564
Suscriptores
-17024 horas
-1 1557 días
-5 50530 días
Archivo de publicaciones
بی تو همه هیچ نیست در ملک وجود
ور هیچ نباشد چو تو هستی همه هست
سعدی
خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیست
به زندگانی من فرصت جوانی نیست
شهریار
در ابتدای قصه باید جا نمیشدم
تا این چنین در انتها ، تنها نمیشدم
گر با خبر بودم از این پایان لعنتی
میمردم و مجنون این لیلا نمیشدم
عمران میری
زندگی مجموعهای از رنج و حسرتهای ماست
آه از این دنیا که لبریز از شکایتهای ماست
کاش جای شرم، گاهی دل به دریا میزدیم
این که تنهاییم، تاوان خجالتهای ماست
از خدا میخواستم جام شراب عشق را
این خمار غصه تاثیر عبادتهای ماست!
از دویدنهای ما این چرخ، چرخیدن گرفت
آه، بازار زمین گرم از مصیبتهای ماست!
بیقراریهای من، حاضرجوابیهای دوست
شعرهای خواجه سرشار از حکایتهای ماست!
حسین دهلوی
وقتی قهر میکنه بلاکش نکن...
بیو سیاه نکن...
از این بیو بزار مثل سگ پشیمون بشه:🌕🖤
@Bioooo
اونجا که ویگن میخونه:
من گُلی پژمرده بودم
گر تو را صد رنگ و بو بود
درد دل با سنگدل گفتن چه سود،
باد سردی میدمم در آهنت
حالا حکایت حرف زدن با بعضیا هم همینه، سکوت بهترین کاره
سعدی
به جای اینکه بهش بگی چقدر خوشگلی بگو:
اهل معنی همه از
حالت من حیرانند
بس که حیرتزده
صورت زیبای توام...
فروغ بسطامی
بیتاب شدن؛ دم نزدن؛... عادتم این است
با خونِ جگر ساختهام؛ قسمتم این است
جان میدهم از گریه اگر نام تو آید
عمری
ست که رسم دلِ کمطاقتم این است!
بعد از تو به تصویر تو خو کرده نگاهم
بیچارهام آنقدر که همصحبتم این است!
جون درِّ یتیمی که رها در دلِ دریاست
تنها شدهام؛ گوشهای از غربتم این است
میمیرم از این غم که در آغوش تو ای دوست
یکبار نشد گریه کنم؛ حسرتم این است
حسین دهلوی

