دلنوشته ها - رحیم قمیشی
Ir al canal en Telegram
تماس با نویسنده: @Rahim_Ghomeishi شماره حساب کمک به کانال 5022 2913 2780 3340
Mostrar más2025 año en números

35 349
Suscriptores
-2824 horas
-1067 días
-32230 días
Archivo de publicaciones
گفتگویی اختصاصی و کوتاه
با کانال کمپین رفع حصر
https://t.me/rafe_hasr_25Bahman/53
❤ 250👍 53👎 11
شاید باز خاطرههایمان زنده شوند
۲۵ بهمن!
✍️ رحیم قمیشی
چرا دروغ بگویم!
من در طول جنگ هیچوقت آرزوی شهادت نکردم.
اگر چه به حال آن بچههای عاشق شهادت غبطه میخوردم.
میترسیدم بمیرم، یک باره بفهمم آن دنیای دیگری که آخوندها برای ما گفته بودند، با آن توصیفاتی که میکردند، دروغ باشد.
میترسیدم درختهای سر به فلک کشیده و نهرهای سرشیر و عسل باشند، ولی به من بگویند، هووووی کجا؟ این برای عده دیگری است، بفرما آنجا، که قیر است و قیف!
اصلأ من از تنهایی میترسیدم، یک وقت آن دنیا تک و تنها باشم، یا مرا ببرند کوپهای که رفیقهایم نباشند.
یک عده غریبه باشند، اخمو، بد قیافه، بدبو، که فقط چپ چپ نگاهم کنند، انگار جایشان را تنگ کردهام!!
و هزار فکر پریشان دیگری که نمیگذاشت شهادتطلب شوم.
اینکه شهادت را نمی.طلبیدم دلیلی نمیشد که بعضی کارهای سخت را بعضی وقتها انجام ندهم!
یک غیرت فدایی رفیق بودن، یک غیرت ایرانی بودن، یک غیری که نکذارم دشمن برسد به خانهمان و مزاحم پدر و مادرم و خواهر و برادر کوچکم، غافلگیر شوند، همینها کلی به من انرژی میداد.
قناد، دوستم میگفت، یادت هست وقتی تیر خوردم، آمدی مرا کشان کشان ببری عقب، چند بار گفتم عراقیها میرسند، تو برو...
نرفتی
خیلی جدی گفتی کجا بروم؟
یک بار هم گفتی؛ خفه شو!
خندیدم و گفتم واقعا یادم نمیآید!
البته خودش بعدا رفت سوریه و بیخود و بیجهت شهید شد.
من شهادتطلب نبودم اما بعضی وقتها بعضی کارها را کردم، که وجدانم آسوده باشد، و شاید بهخاطر آنها باید کشته میشدم.
چه اهمیتی داشت!
حسین وسط محاصره شهید شده بود، عظیم که دوست خیلی صمیمیاش بود نمیتوانست آن را باور کند، تصور میکرد حسین نمرده، میگفت ببریمش عقب، شاید خوب شود!!
دست خودش نبود. هر چه گفتم بگذار فعلآ خودمان را نجات دهیم، قبول نمیکرد.
من ایستادم و کمکش کردم، صدای شنی تانکهای عراقی را میشنیدم، اما چیزی به من انرژی میداد، اصلأ هم شهادتطلبی نبود! نمیتوانم وصفش کنم. هم حسین احتیاطی و هم عظیم امین دزفولی، که بعداً خودش هم شهید شد، از رفقایم بودند!!
برای همین، دوباره برگردم به آن روز، با همه خطراتش، دوباره همان کار را میکنم...
مگر در زندگی چند بار با این صحنهها مواجه میشوند آدمها!
نمیخواهم یک عمر حسرتش را بخورم که چرا کمکشان نکردم.
اسیر که شدم ما را با کامیونی نظامی، شبانه بردند جای جدیدی، با دستهایی بسته، سراپا خاکی و خونی، رفیقم که حالش خوب نبود، و از سرش تیری خورده بود، در حین انتقال شهید شد. من فکر کردم خواب رفته، اما وقتی موقع پیاده شدن، عراقی آمد بالا و نبضش را گرفت، گفت "مات".
مرا که آخرین نفر بودم و باید پیاده میشدم، دستهایم را باز کرد، و خواست او را بیندازم پایین.
با خشم نگاه نگهبان عراقی کردم. خودش کهدمیترسید دست بزند، نمیخواست هم بگذارد کسی کمکم بیاید.
من عصبانی بودم، عصبانیتر شدم، با خشم گفتم نمیاندازم پایین، گفتم او "شهید" است، احترام دارد...
یادم نبود آنها به کشتههای خود میگویند شهید... و ما "مات" میشویم. آنها هم بهشت را تنهادچ مال خودشان میدانستند، مثل ما!
نگذاشتم رفیقم را بیندازند پایین، با اینکه دیگر جان نداشت.
من به این کارم هنوز هم افتخار میکنم، نه کارم عقلانی بوده نه منتظر بهشت بودم.
هر چند بعدش آنقدر کتک خوردم تا برای اولین بار بیهوش شدن زیر کتک را تجربه کردم. خیلی هم حس قشنگی بود، وقتی که دیگر درد کتک را اصلأ حس نمیکردم!
بعضی وقتها دیگر تکرار نمیشوند. آدم نمیخواهد داغ آنها بر دلش بماند و یک عمر حسرتش را بخورد!
میدانم یکی از آن وقتها ۲۵ بهمن امسال است.
شاید کتک بخورم، شاید دستگیر شوم، شاید اسپری فلفل بزنندم، شاید فحشام بدهند، موتورسوارانی سیاهپوش بیایند، اطرافم ویراژ بدهند.
نه! نمیخواهم آن روز را از دست بدهم.
من سه رفیق دارم سالهاست در حصرند، دهها رفیق دارم سالهاست زندانند، صدها رفیق دارم بخاطر ظلم، رفتهاند زیر خروارها خاک!
یک بار فرصت دارم فریادشان کنم...
نمیخواهم آن فرصت را از دست بدهم.
میخواهم یک بار بگویم نمیترسم.
میخواهم چند سال دیگر حسرت این روز را نخورم، کاش بودم!
میدانم خیلی از رفقایم همین حس را دارند...
مگر چند بار ۲۵ بهمن میشود؟
مگر چند بار میشود گفت؛ من هنوز آزادم، هنوز آزادم...
با وجود همۀ غل و زنجیرها
با شجاعت بگویم
شیر را در غل و زنجیر هم کنید باز شیر است
شغال را لباس شیر هم تنش کنید
باز شغال است...
یعنی میتوانم آن را ۲۵ بهمن بگویم؟
ولو تهدیدم کنند به مرگ
من شهادت طلب نیستم
نمیدانم آن دنیا چه خبر است
اما میخواهم زندگیام در جهنم نباشد
میدانم اگر اینجا جهنم زندگی کنم
آن دنیا هم
حتماً جهنم میبرندم!!
من تا ابد جهنمی میمانم
چون خودم جهنم را خواسته بودهام!
@ghomeishi3
👍 673❤ 117💔 31👎 11😭 10
اندک اندک جمع مستان میرسند
دوست عزیز آزاده و جانبازم دکتر کیامرث ترکمان، با سابقه ۸ سال اسارت،
پدر شهید محمدحسن ترکمان، که دو سال پیش در بابل هدف گلوله ناجوانمردانی قرار گرفت، و هنوز مسئولیت آن جنایت را نپذیرفتهاند، پیام داده؛ روز ۲۵ بهمن به همراه همسر فداکارشان خانم سجادیان، با ما خواهد بود و جمع ایثارگران و دلسوزان معترض به حصر را تنها نخواهند گذاشت.
من ماهها منتظر بودم امکان دیدار ایشان برایم فراهم شود تا فقط بروم بر دست ایشان، به نیابت از بسیاری ایرانیان دلسوز وطن با افتخار بوسه بزنم. صورتش را ببوسم و بگویم ما مردم ایران با شماییم و فرزند شهیدتان را از یاد نخواهیم برد.
چقدر خوبست آن روز امکان دیدار ایشان هم برایم فراهم میشود. شاید محصوران که آزاد شدند، اندکی، تنها اندکی، دل زخم خورده ایشان و همسر بزرگوارشان آرامش یابد.
متن نامه ایشان در کانال کمپین رفع حصر منتشر میشود.
https://t.me/rafe_hasr_25Bahman
رحیم قمیشی
@ghomeishi3
❤ 559👍 99👎 14😭 11
بمونم - سامی بیگی
4_5785277465463101116.mp36.22 MB
👍 53❤ 14👎 5💔 1
ما آدم کوچکها ۲۵ بهمن ۱۴۰۳
حصر را برای همیشه برمیداریم!
✍️ رحیم قمیشی
بیشتر از آنکه خانم رهنورد و دو همراه دیگر، مظلومانه در حصر ۱۴ ساله باشد، ما در حصر هستیم!
و ما میخواهیم هر دو حصر را بشکنیم.
و ما میتوانیم!
حتما میتوانیم.
چرا نتوانیم؟
ما اول حصر خودمان را برمیداریم
حصر در باورهای غلط
حصر در باور ناتوانی
حصر در باور اینکه خدا با آنهاست
حصر در اینکه اگر قمیشی را بگیرند ما چکار کنیم!!
حصر در باور نکردن اینکه "همین ما آدم کوچکها، خیلی بزرگیم".
از روزی که خواستیم به عنوان کوچکترین اعضای کمپین رفع حصر غیرقانونی، به عنوان سخنگویان آدم کوچکها، وارد شویم، خیلیها میپرسیدند حالا منتظریم ببینیم بزرگها چه میگویند!!
منتظر باشیم بزرگترها هم موضعی بگیرند...
همراه ما کوچکها شوند!!
خدا را شکر هیچکدام از آنها که خودشان را "بزرگ" میپنداشتند نیامدند.
خدا را شکر آن بزرگها، همهشان رفتند مخفی شدند.
و نشان دادند کجا ایستادهاند!
ما از دنیای مورچهها خوشمان میآید.
خیلی ریزند
اما وقتی تصمیم میگیرند، جمع میشوند و شکار هزار برابر خودشان را مثل پرِ کاه بلند میکنند.
ما همان مورچهها هستیم!
ما اصلا نیازی به آن آدم بزرگها نداریم.
آنها بروند اجتماعات بزرگ پیدا کنند برای سخنرانی
بروند میکروفنهای مجانی پیدا کنند
بروند جایی که یک وقت لباسشان لک نشود!
اصلا نزدیک ما آدم کوچکها نشوند!
ما کوچک بودن خودمان را باور کردهایم. ما باور کردهایم چون خیلی کوچکیم، باید همدیگر را پیدا کنیم. دستهای هم را بگیریم، و به هم کمک کنیم.
ما کوچکها میدانیم در تنهایی هیچیم! و از اعتراف کردنش هم خجالت نمیکشیم.
آن آدم بزرگها که فکر میکنند خیلی مهم هستند، بروند برای راهپیماییهای حکومتی!
بروند به دستبوسی
ما آدم کوچکها دست هیچکس را نمیبوسیم
از بس کوچکیم!!
ما اصلأ آن آدم بزرگها را نمیبینیم.
از بس کوچکیم فقط خودمان را میبینیم
و میبینیم وقتی کنار هم قرار میگیریم
چقدر بزرگ میشویم...
ما مورچهها دنیای خودمان را داریم
آنقدر زیبا
آنقدر قدرتمند
آنقدر متحد
که نسل بشرهای مدعی و خودخواه را هم میتوانیم از کره زمین برداریم
اما دلمان برایشان میسوزد.
شاید روزی بفهمند که هیچند!
ما آدم کوچکها داریم آماده میشویم برای ۲۵ بهمن.
ما اول میخواهیم حصر مهمتر را برداریم
حصر خودمان را
حصر در ترس
حصر در حس ناتوانی
حصر در باور اینکه حاکمان مهمند
حصر در اینکه تقاضای اجرای قانون هم باید نگرانی داشته باشد!
حصر در اینکه ما نمیتوانیم متحد شویم!
بعد هم حصر محصوران را برمیداریم
ما نمیخواهیم قبول کنیم سه انسان، سالها در حصر نگهداری شوند، بدون هیچ ماده قانونی، تنها به صرف لجبازی عدهای قانونشکن.
ما آدم کوچکها قرار است ۲۵ بهمن نشان بدهیم؛
وقتی تصمیم بگیریم
حتماً موفق میشویم!
چقدر خوب شد آنها که فکر میکردند بزرگند جا ماندند
چقدر خوب شد ما آدم کوچکها میتوانیم نشان بدهیم چقدر توانایی داریم...
هنوز ده روز باقی مانده
امیدواریم بعضی آدم های خوبی که میتوانند بفهمند مثل ما کوچکند، بیایند و به عنوان یک آدم کوچک همراهی خود را اعلام کنند...
ما ۲۵ بهمن از خانه بیرون میآییم
نه میخواهیم جایی را به هم بریزیم
نه میخواهیم کاری غیرقانونی بکنیم
نه میخواهیم زورآزمایی بکنیم
ما شک نداریم
ما وقتی با هم هستیم
خیلی بزرگ میشویم
و آنوقت گاوهای درشت هیکل وحشی هم باید از ما فرار کنند...
۲۵ بهمن روز کوچکی نخواهد ماند
پینوشت:
خدمت دوستانی که میپرسند اگر قمیشی و دانشفر را تا آنروز گرفتند چه میشود؟ بگویم هیچ نمیشود!
ما کوچکتر هم از شما هستیم...
اما دهها مورچه کوچک دیگر به ما گفتهاند نگران نباشیم. آنها هم مثل ما هستند. محکم و پیگیر.
به موقع خودشان را معرفی میکنند!
شاید ۲۵ بهمن قسمت، آن باشد
پنج نفر از حصر دربیایند!
با همت همه آدم کوچکهایی مثل خودمان!
@ghomeishi3
👍 582❤ 82👎 15💔 4
یک سوءتفاهم!
✍️ رحیم قمیشی
نیمه شب دیشب بطور غیرمنتظرهای ناگهان حاکمیت متوجه شد یک سوءتفاهم اتفاق افتاده و به اشتباه آقای مهدی نصیری بازداشت شده!
ناگهان حاکمیت بطور اتفاقی متوجه شد، هر کس بخواهد کلیپی در آرامگاه فردوسی پر کند، لازم نیست قبلش با همه مقامات امنیتی و انتظامی هماهنگ کند!
ایران حکومت نظامی نیست.
ناگهان حاکمیت فهمید قرار نیست به دست هر کسی دستبند بزند و ما مردم تنها تماشاچی باشیم!
پس از ۱۲ ساعت پر التهاب ناگهان آقا مهدی نصیری نیمه شب دیشب آزاد شد و گفتند همه چیز یک اشتباه کوچک بوده.
اصلا هم اشتباه کوچک و سوءتفاهم نبوده!!
حاکمیت فکر کرده بود هنوز هر کاری دلش بخواهد میتواند بکند و حالا فهمید شرایط خیلی تغییر کرده.
در کمتر از دو ساعت خبرِ کارِ غیرقانونی حاکمیت، نه فقط در ایران در سرتاسر جهان پخش شد.
بسیاری بهطور علنی از مهدی نصیری دفاع کردند.
حتی آنها که با رویه سیاسی مهدی اختلاف نظراتی داشتند برای حمایت از او لحظهای درنگ نکردند.
و "این یک پیروزی بود"
پیروزی شاخ و دم ندارد!
نه چون مهدی آزاد شد، چون ما مردم گفتیم حق ندارید بیخود و بیجهت متعرض کسی شوید.
و "ما بیتفاوت نخواهیم نشست".
این دقیقاً همان پیروزی است.
شاید ده روز دیگر حاکمیت یادش بیاید ۱۴ سال حصر غیرقانونی خانم رهنورد و آقای موسوی و کروبی یک سوءتفاهم بوده.
شاید نیمه شب آزادشان کند!
شاید بگوید تجمع برای چه؟ آنها که آزادند!!
شاید به دروغ بگویند مقامات ارشد نظام از اولش هم مخالف بودهاند...
چند نیروی خودسر این کار را کرده بودند!
شاید چند وقت دیگر بیایند و بگویند مگر نگفته بودیم هیچکس به جرم داشتن عقیده یا موضع سیاسی نباید زندان برود!! نمیدانستیم آقایان تاجزاده و مدنی و نوریزاد و بسیاری را آزاد نکرده بودند!؟
ما اصلا روحمان خبر نداشت!
شاید بیایند و بگویند خانم فاطمه سپهری مگر هنوز زندان است؟ مگر خانم پخشان عزیزی بدون دادگاه علنی به اعدام محکوم شده بوده؟ حاشا و کلا
اینها همهاش سوءتفاهم بوده...
ما بیخبر بودهایم!
ما دلمان نخواسته بود...
عدهای تندرو این کار را کرده بودند
بدون هماهنگی، با سوءتفاهم!!
ولی ما میدانیم؛
نه آزادی مهدی نصیری عزیز اتفاقی بوده
نه فردا آزادی محصوران
و نه پس فردا آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی
عدهای دیر دارند متوجه میشوند؛
دنیا تغییر کرده
ظرف دو ساعت کل مردم ایران مطلع میشوند.
ظرف دو ساعت کل خبرگزاریهای مهم جهان خبر را کار میکنند.
ظرف دو ساعت ماهیت شما برای همه مردم روشن میشود.
آن وقت مجبور میشوید بگویید؛
ما نمیدانستیم مردم اینهمه از دست ما، عصبانی هستند.
ما نمیدانستیم اکثر مردم چیزی را میخواستند که ما نمیخواستیم.
ای مردم! همهاش یک سوءتفاهم بوده.
ولی برای هر کاری زمانی خوبست.
شما در حال اصلاح خود نیستید
تازه دارید متوجه میشوید
مردم اگر نخواهند بیتفاوت باشند
کار شما حسابی زار است!
و اصلأ شما به سرعت تمام میشوید!
آن وقت مجبورید همه چیز را سوءتفاهم جلوه بدهید!!
شما یک سوء برداشت بیشتر ندارید؛
اینکه فکر کردید مردم تا همیشه فقط نگاه میکنند!!
فکر کردید هزار سال پیش است.
و میشود با رعب و وحشت
حاکمیت کرد
لطفا سریعا سوء تفاهمتان را اصلاح کنید.
به مردم بپیوندید...
کار را به مردم بسپارید
وقتی که خیلی دیر نشده
آزادی مهدی نصیری عزیز را به خانوادهاش
و همه مردمی که بیتفاوت نبودند، تیریک میگویم.
@ghomeishi3
❤ 623👍 252👎 22😭 3
هدیه دهه فجر
برای آقای مهدی نصیری
✍️ رحیم قمیشی
برخی میگفتند دهه فجر قرار است عفو عمومی اعلام شود و محصورین هم آزاد میشوند.
آنها مدعی بودند کمپین رفع حصر و تهدید به تجمع اعتراضی در ۲۵ بهمن ماه و بعضی فعالیتهای دیگر، همه بازیهایی است حاکمیتی، تا سر مردم گرم شود!
جوری این دروغ با قاطعیت مطرح میشد که خودم هم به خودم داشتم شک میکردم!
شاید ما ناخواسته شدهایم جاده صاف کن استعمار و استثمار و حاکمیت!
آقای مهدی نصیری در طول این مسیر همیشه مرا به ادامه کار دلگرم میکرد، اگر چه این روزها بسیاری دوستان سابقش نامهربانیهایشان به ایشان، از حد گذشته و گاه ایشان را هم به عنوان مهره نظام معرفی میکردند.
تا امروز که خبر دستگیری آقا مهدی آمد و رسیدن هدیه سالگرد انقلاب به ایشان!!
شک نداریم نظام از سایه خودش هم میترسد. مهدی با خانواده رفته بوده به طوس، و در کلیپی گفته مقبره حکیم سخن فردوسی عزیز، در زمان رضا شاه، با این شکوه، ساخته شده.
و همانجا دستگیر میشود!!
ایشان چه باید میگفت؟
باید میگفت مقبره فردوسی را آقای خمینی ساخت؟!
همسرش برایم میگفت چنان دستبندی به دستهایش زدند که گویی یک دزد یا اختلاسگر را گرفته باشند!
حتی وقتی خانم مزینانی میخواسته از همسر دستبند خوردهاش عکسی بگیرد، متعرض ایشان شدهاند، که یا عکس را پاک میکنی و یا موبایل تو را هم توقیف میکنیم!
حالا مهدی در حال بهرهمندی از میوههای انقلاب سال ۵۷ است.
چرا گفته مقبره فردوسی را رضا شاه ساخت!
چرا از ولایت فقیه تشکر نکرده که آن را تخریب نکرده!
چرا ناشکری میکند از این همه نعمتهای انقلاب.
چرا قبول نمیکند آزادی وجود دارد!
شاید چند شلاق بخورد باور کند آزادی هست.
به همسرش گفتم اگر اجازه ملاقات دادند، از آقا مهدی تقاضا کن بصورت مکتوب برایشان بنویسد؛
پل ورسک در انقلاب اسلامی احداث شد.
بناهای حافظیه و سعدیه را هم ولایت فقیه آباد کرد.
نه فقط فردوسی، که کل خط آهن خرمشهر تا مشهد در زمان انقلاب بوجود آمد.
او بنویسد که قبول دارد، قبل از انقلاب اسلامی اصلا کشور نه برق داشته و نه آب و ما همه را مدیون روحانیون معظم حاکم هستیم!
خودش را ناراحت نکند.
بهانه برای زندان به انها ندهد.
مردم همه میفهمند چه خبر است.
دهه فجر شده
و نظام باید نشان بدهد چقدر انقلاب برکات داشته
باید هدیه انقلاب به همه برسد!!
کمی هم برای دوست عزیزم
آقا مهدی نصیری
@ghomeishi3
😭 520👍 278💔 66👎 26❤ 26
زندان و خواب!
✍️ رحیم قمیشی
یکروز صبح پسرم از خواب بیدار شده بود و اعصابش بهشدت به هم ریخته!
پرسیدیم چه شده؟
گفت در خواب رفته بوده نمایشگاهی پر از ماشینهایی لوکس و دیدنی، از آن ماشینها که در ایران هنوز نیامدهاند.
میگفت یکی یکی با شوق و ذوق نگاهشان میکردم و میدانستم یکی را میتوانم بردارم.
اما نمیدانم چه شد آخرش یک پراید برداشتم!
آن روز نه صبحانه خورد و نه ناهار.
خیلی ناراحت بود، میگفت یعنی من در خواب هم شانس سوار شدن به آن ماشینهای قشنگ را نداشتم، به پشت دستش میزد و میگفت:
آخر آن پراید چه بود که برداشتم!؟
برای اینکه آرام شود گفتم ناراحت نباش محمد!
من هم در اسارت بهجای اینکه خواب آزادی را ببینم همهاش دوباره خواب اسارت میدیدم. آخر در خواب که میشد آزاد باشم، چرا باز همهاش باز نگهبان بود و باز گرسنگی و باز کتک...
لعنت به خوابی که باز هم زندان باشد!
دیشب باز از آن خوابها دیدم.
دیدم در اردوگاهیم، و عراقیها هنوز با کابل مواظبمان هستند.
باز باید در حیاط بیهدف قدم میزدیم!
باز لباسهایمان بیریخت بود و یکدست.
ما چند صد اسیر بودیم و آنها چهار پنج نگهبان، و ما زیر دستشان، و باید باز کتک میخوردیم. نمیدانم چرا در خواب باید باز اسیر باشم!
اما اتفاق عجیبی افتاد.
یکی از بچهها گفت نگهبانهای عراقی همهشان رفتند!
عجیب بود درب بزرگ و پر از سیمخاردار اردوگاه هم باز مانده بود. دویدم به سمت در.
حتی سرم را بردم بیرون. آنجا زندگی جریان داشت، یعنی دهها مغازه دیدم باز بودند، راحت میشد رفت بیرون، اما باز میترسیدم. نکند نقشه باشد. آخر چرا وقتی میرفتند به ما هیچ نگفتند!؟
واقعا میترسیدم، حتی یک نفر که کمی رفت بیرون داد زدم مواظب باشد، گفتم برگردد داخل.
من در خواب هم آزادی را را باور نمیکردم!
اردوگاههای ما معمولا طبقه دوم نداشت، به جز در رمادی، ولی آنجا داشت. رفتم طبقه دوم.
از آنجا میشد دورتر را هم دید. رفتم پشت پنجره و تا هر کجا میشد نگاه کردم.
نه! واقعا نگهبانها رفته بودند.
البته بازار یکباره تعطیل شده بود. نمیدانم چرا. شاید کودتا شده بود، شاید صدام مُرده بود. مطمئن شدم نگهبانها فرار کردهاند. ولی ما نمیدانستیم چکار باید بکنیم. ما اصلا منتظر آزادی نبودیم.
ما از آزادی میترسیدیم.
نادر به دادم رسید.
نادر هم اسارتیام بود که سالها با هم جبهه بودیم، او معمولا فرماندهام بود.در اسارت هم مثل جبهه باز فرمانده بود.
گفت رحیم آماده شو.
گفتم چکار کنیم نادر؟
گفت بچهها را دو گروه میکنیم
یک گروه را تو بردار
یک گروه را من!
از اردوگاه میرویم بیرون.
با سازماندهی.
خدایا شکرت نادر را فرستادی. ترسم را خیلی کم کرد. باید میرفتیم بیرون اردوگاه. بیرون زندان، بدون ترس...
چقدر خوشحال شدم.
چه راه خوبی پیشنهاد کرد. یکی یکی نرویم. ما هنوز در دل عراقیم. ممکن است بلایی سرمان بیاورند.
هنوز گرگ هست، هنوز روباه هست، هنوز گربههای وحشی هستند، هنوز پرتگاه هست، شب میشود و تاریکی. نباید از هم گم شویم...
آفرین نادر! چه فکر خوبی کردی.
حتی وقتی نگهبانها رفتهاند نباید دستهای هم را رها کنیم.
نمیدانم بعدش چه شد، چون بیدار شدم!
میدانم حتماً موفق میشدیم. وقتی با هم باشیم مگر میشود موفق نشویم!
نشستهام.
من چرا در خواب هم باید باز از اسارت ببینم؟
باز هم نگهبان ببینم. باز دلهره، این بار دلهره از آزادی در دل دشمن!
کاش بقیهاش را هم میدیدم.
میدیدم رسیدیم به ایران.
میدیدم سجده کرده و خاک ایران را میبوسم.
میدیدم باز سرسبزی است.
مادرم را میدیدم که میخندد.
پدرم را میدیدم که سیگارش هنوز دستش روشن است، از غصه دوری من نمُرده، و اصلأ هم از دستم ناراحت نیست!
خواب است دیگر
قرار نیست همه چیز را ببینم
مثل آن مادر شهید که میگفت، گاهی هم پسرم را در خواب میبینم، اما تا میخواهم در بغل بگیرمش، تا میخواهم ببوسمش، از خواب میپرم!!
میگفت یعنی دارویی هست کمکم کند زود از خواب نپرم! یک بار هم ببوسمش...
بچهها!
اگر یکروز دیدیم نگهبانها رفتهاند، نترسیم!
اگر یک روز دیدیم آزادیم باور کنیم!
تنها یادمان باشد، همدیگر را نباید گم کنیم!
دستهای همدیگر را نباید رها کنیم.
ما در روز آزادی بیشتر به هم نیاز داریم.
فقط رفتن زندانبانها کافی نیست!
ما باید برای فردای آزادی برنامه داشته باشیم.
کاش آن روز نادر هم باشد
یادمان بیاورد
باید حتماً با هم باشیم...
@ghomeishi3
👍 571❤ 60😭 45👎 13💔 13
افتتاح کانال کمپین رفع حصر
بسیار خوشحالم به اطلاع دوستان برسانم؛
کانال مستقلی در تلگرام راهاندازی گردیده، تا آخرین اخبار، اظهار نظرات و نوشتهها و تحولات، در مورد کمپین ۲۵ بهمن برای رفع حصر را، بصورت متمرکز، اطلاعرسانی نماید.
در این کانال، بزودی محل تجمع در تهران اعلام خواهد گردید.
همچنین نامه ارسالی به وزارت کشور، به منظور قطعی نمودن برنامه در تهران.
امیدوارم این اقدام شایسته، کمک کند تا اطلاعرسانی به شکل بهتری صورت پذیرفته و علاقمندان بتوانند بهسرعت در جریان اطلاعات و اخبار قرار بگیرند.
به نظر میرسد این کانال صرفا به همین مناسبت افتتاح گردیده و پس از پایان کمپین و فراخوان رفع حصر، به کار خود پایان دهد.
برای دوستانی که این همت را داشتند آرزوی موفقیت میکنم و از علاقمندان و همراهان استدعا میکنم با عضویت در آن، میزان واقعی استقبال از فراخوان پیشنهادی را، به نمایش بگذارند.
متشکرم
رحیم قمیشی
آدرس کانال:
https://t.me/rafe_hasr_25Bahman
👍 321❤ 22👎 14
سادهترین راهها، بستن چشمهاست!
انگار ما اصلا نمیدانیم در زندانها چه بیگناهانی محکوم میشوند و سالهاست پشت میلههای زندانند.
ما نمیدانیم چند هزار نفر در صف اعدامند.
ما نمیدانیم سه انسان بیگناه و شریف، ۱۴ سالهاست از هر دیداری محرومند. آنها باید بمیرند تا آزاد شوند!
ما اصلا نمیبینیم برخی انسانها چطور سرکش میشوند و به خود اجازه میدهند با جان دیگران بازی کنند.
نه ما نمیبینیم!
پس راحت زندگی کنیم.
بخوریم، بخوابیم تا نوبت خودمان بشود
آن وقت فریاد بزنیم؛
کو حقوق انسانی
کو همدردی
کو محاکمه عادلانه
کو امکان دفاع...
کاش هر متهم ایرانی
به اندازه جنایتکاران جنگی
از حقوق انسانی برخوردار بود!
کاش آنها که سالهاست در حصرند، در زندانند، به اندازه نتانیاهو صاحب حق بودند...
@ghomeishi3
👍 59👎 5😭 2
اگر نتانیاهو به دست ما بیفتد!
✍️ رحیم قمیشی
نتانیاهو در قتل تعداد بسیار زیاد فلسطینیها، زنان و کودکان بیگناه، دست داشته.
در اسرائیل پروندههای فساد زیادی دارد.
با افتخار اعلام کرده کشورهای همسایه را اشغال کرده و باز هم بخواهد اشغال خواهد کرد. چون زورش را دارد!
تمام زیرساختهای نظامی سوریه را با خاک یکسان کرده، مبادا در آینده کمترین تهدیدی برای موجودیتش باشد.
از سوی دادگاه بینالمللی لاهه به جرم نسلکشی تحت تعقیب قرار گرفته.
از همه اینها برای ما مهمتر؛
با بیشرمی قتل دانشمندان هستهای ایران و حتی حمله به ساختمان سفارت ایران در دمشق را پذیرفته و با قلدری اعلام نموده ایران را نخواهد گذاشت در تجهیزات نظامیاش پیشرفت مهمی داشته باشد.
نتانیاهو سوار هواپیما شده برود آمریکا، کنترل هواپیما از دست خلبان خارج شده و ناخواسته در یکی از فرودگاههای ایران به زمین مینشیند، و او به دام ایران میافتد.
ما او را وحشیانه زیر کتک میگیریم!؟
او را به محض دستگیری تیرباران میکنیم؟
شبیه داعش به قفسی میاندازیم و قفسش را به آتش میکشیم؟
او را به مکان نامعلومی میبریم و هر چه دلمان خواست به سرش میآوریم؟
کارش را به قضاتی میسپاریم که تنها به فرمان بالادستیها حکم میدهند؟
امکان ندارد...
چون دنیا ما را میبیند!
او را در دادگاهی علنی با حضور وکلایی بینالمللی و با حضور هیئت منصفه و قاضیای آشنا به حقوق خصوصی بینالملل، به محاکمه میکشیم. اجازه میدهیم تا صد جلسه از خود دفاع کند، و وکلایش را بارها ببیند، وکلای او حق دارند با حرارت از او دفاع کنند، و هر آنچه سند برای تبرئه کردنش لازم باشد، ارایه نمایند.
ما اعدام را حتی برای صدام و جنایتکاران دیگر دوست نداریم.
اما اگر قاضی نهایتا هر حکمی داد با تمام تشریفات قانونی اجرا میکنیم.
او یک انسان است، ولو جنایت کرده باشد، باید حق دفاع از خود را داشته باشد، باید حرفهایش را در کمال آزادی بزند، باید وکلایش از او دفاع کنند. ما ولو مطمئن باشیم او جنایت کرده، باید تشریفات قانونی را به جا بیاوریم.
جز این است!؟
یا قرار است مثل انسانهای وحشی بلافاصله او را به جوخه اعدام بسپاریم... که ما میدانیم او جنایتکار است!
آن وقت تفاوت ما با سایر جنایتکاران چیست؟
ما باید ثابت کنیم او دستور اعدام، ترور یا قتلعام بیگناهانی را اجرا کرده.
ما راضی نیستیم او بدون محاکمه به حصر برده شود و سالها بلاتکلیف بماند.
ما راضی نیستیم او در دادگاهی دربسته و غیرعلنی، و بدون حضور شاهدان و وکلایی مجرب، حکم بگیرد.
او حق دارد تلاش و ثابت کند شاید اشتباه کردهایم...
جز اینست؟
ما را چه شده بیتفاوت نشستهایم و انسانهای شریف هموطنمان، بدون هیچ تشریفات قانونی سالها باید پشت میلههای زندان، عمرشان را سپری کنند.
ما را چه شده سالها تنها تماشا میکنیم، شخصیتهای مورد احتراممان بدون هیچ محکومیتی سالها در خانه زندان شوند.
بدرستی فکر میکنیم نتانیاهو باید با تشریفات قانونی به هر مجازاتی برسد.
اما این حق ساده به راحتی از هموطنان مظلوم ما دریغ شود!
ما را چه شده برای گفتن یک حقیقت برای دفاع از هموطنهایمان، باید هزار بار محاسبه کنیم نکند صدمهای کوچکی، یک وقت به ما نخورد!
شاید برخی فکر کنند میشود نتانیاهو را بلافاصله پس از دستگیری به اشد مجازات رساند، اما آیا آن اقلیت نادان، حق دارند تصمیماتی را برای یک کشور بگیرند!!
چرا ما برای خانم رهنورد و آقایان میرحسین و کروبی به اندازه نتانیاهو نباید حق قائل باشیم!
یعنی خدا ما را در این سکوتمان میبخشد؟ نسلهای پس از ما، چه قضاوتی در موردمان خواهند کرد؟
آنها نخواهند گفت چه مردمانی تنها شبیه به انسان، بودهایم!
اقلیتی بخواهند هر کار غیرقانونی بکنند، ما باید تکتک پاسخگو باشیم، چرا سکوت کردیم!
سکوتی مرگبار و خجالتآور.
ما خیلی گرفتار بودیم!!
ما مشکلات مهمتری داشتیم.
ما نمیخواستیم دشمن سوءاستفاده کند!
شاید آنها در حصر یا زندان بهشان خوش میگذرد!
شاید با اقدام ما کار آنها خرابتر شود!!
از این استدلالهای مسخره خودمان خندهمان نمیگیرد؟
ما گاه حتی شجاعت پذیرفتن بیعرضگی خود را نداریم...
و این بدترین مصیبتهاست.
چرا وقتی قاتل هزاران نفر در کوزوو، در بوسنی، در فلسطین، در دارفور، باید بتواند اجازه دفاع از خود را داشته باشد، به آسانی اجازه میدهیم، حقوق یک ایرانی، یک بانو، یک پیرمرد، یک جوان در کشور ما زیر پا گذارده شود!
چون آنها ایرانی هستند؟
چون جان ایرانی اهمیتی ندارد!
چون ما ترسو هستیم...
چون ممکن است موقعیت شغلیمان از دست برود!؟
ممکن است به زندگی ما ذرهای صدمه برسد؟
👍 538❤ 35👎 27😭 5
33:14
Video unavailableShow in Telegram
قسمت دوم گفتگو با کانال راه و چاه
در مورد فراخوان ۲۵ بهمن ۱۴۰۳
و پایان حصر
78.16 MB
👍 137👎 11❤ 5
پست موقت
بزودی فایل تصویری و صوتی قسمت دوم گفتگو با کانال راه و چاه، بدون نیاز به یوتیوب، در کانال قرار خواهد گرفت.
👍 35👎 1
Repost from TgId: 1254843745
Mostrar todo...👍 143👎 9❤ 8
برای ۲۵ بهمن؛
"چه میخواهیم"
✍️ رحیم قمیشی
ما مدعی نیستیم اکثریت جامعه هستیم
اما مدعی هستیم حرف حقی داریم.
برای بیان حرف حق قرار نیست الزاماً اکثریت جامعه باشیم!
روز ۲۵ بهمن قرار نیست لشکرکشی کنیم.
قصد نداریم هیچکس را سرنگون کنیم!
ما مدعی نیستیم حرف همه مردم را میزنیم!
ما حرف خودمان را میزنیم؛
"برداشته شدن حصر غیرقانونی"
و خوب میدانید و میدانیم
این یعنی آغاز روندی برای اجرای قانون.
تقاضای علنی رفع حصر یعنی که دیگر نمیخواهیم فقط پچپچ کنیم، فقط پست بگذاریم و تنها در فضای مجازی حاضر باشیم.
تقاضای آزادی زندانیان بیگناه، یعنی جامعه تکصدا نیست، بیصدا نیست.
ما حتما به وزارت کشور، استانداری، فرمانداری و حتی رئیس جمهور نامه خواهیم نوشت که چه تاریخی، چه ساعتی و در کجا قرار است اجتماع کنیم. و به آنها یادآور خواهیم شد حفظ امنیت اجتماع ما بر عهده آنهاست.
به آنها خواهیم گفت این حق قانونی ماست، طبق اصل مصرح قانون اساسی.
همانطور که بازداشت هیچ فردی بیش از ۲۴ ساعت، طبق قانون اساسی مجاز نیست، چه در حصر خانگی، چه در کلانتری و یا در زندان.
ما بدنبال کسب مجوز برای آن روز نخواهیم بود، تقاضای مجوز یعنی بدعت گذاردن برای هر تجمع دیگری.
تا بخواهند اجازه بدهند یا اجازه ندهند...
همینکه یک هفته قبل اعلام میکنیم
هیچ سلاحی با خود حمل نمیکنیم
صدمهای به اموال عمومی نمیزنیم
و به زندگی عادی مردم آسیب نمیزنیم
ما مجوز داریم
قانون اساسی این حق را به ما داده است.
و هیچ قانون دیگری و هیچ شخص دیگری، نمیتواند آن را نقض کند.
راست میگویند آزادی محصوران هدف اصلی ما نیست، آنها هم مثل همه مردمند.
از حصری در میآیند به حصر دیگری!
مردم تقاضاهای مهم دیگری هم دارند؛
تقاضای اجرای قوانین حداقلی مصوب خودشان
تقاضای برخورداری از حق اعتراض
طرح و توجه به خواستههایی که اکثر مردم در دل دارند
رهایی از چنبره فقر و تورم و بیکاری.
آنها حق دارند مطالباتشان را اعلام کنند.
حاکمیت چنان ترسی در دل مردم و جوانان عزیز، از بیان هر گونه اعتراضی، جا انداخته که، ما خواهش کردهایم جوانها اجازه دهند فعلا و در این مرحله مایی پیشقدم شویم که قبلترها با امیدهایی، وعده بهبود و روزهایی خوب به آنها داده بودیم. و نمیدانستیم اینطور میشود!
خواهش کردهایم اگر ایثارگران و خانوادههای شهدا و انقلابیون سابق و فرهنگیان و اساتید و شخصیتهای شناخته شده، پیشقدم شدند، آنها تنها به حمایت ما بایستند و برایمان دعا کنند.
ما در روز ۲۵ بهمن تابلوهایی خواهیم داشت برای تقاضای رفع حصر، تقاضای تمکین به قانون، توجه به حقوق مردم، به رسمیت شناخته شدن خواست اکثریت مردم. توجه به بندهایی از قانون اساسی که سالهاست زیر پا گذارده شده.
ما شاید ۱۰ نفر شویم
هرگز خجالت نخواهیم کشید!
شاید ۲۰ نفر شویم
شاید ۱۰۰ نفر
شاید هم هزار نفر!
آیا یک نظام سیاسی از تجمع دهها نفر، با اعلام قبلی، با تعیین هدف تجمع، باید بترسد، باید به وحشت بیفتد؟
تجمع ۲۵ بهمن میتواند یک بازی برد برد شود. هم ما موفق شویم تجمعی بر خلاف خواست و منویات حاکمیت برگزار کنیم و نظر مخالف خود را ابراز داریم، هم حاکمیت نشان دهد حاضر است نظر مخالفان را بشنود و اگر حرفشان درست بود آن را بپذیرد!
اینکه ما بخواهیم محصوران در صورت نیاز، دادگاهی هم بشوند.
اینکه ما بخواهیم معلوم شود مسئول تداوم غیرقانونی حصر، کدام نهاد است.
اینکه ما بخواهیم حقوق مردم را طلب کنیم و بگوییم فقر و گرانی مردم را خسته کرده.
نه زیادهخواهی است
نه لرزاندن پایههای نظام
نه توطئه اجانب
نه اغتشاش
اگر حاکمیت چنین برداشتی دارد
مشکل از خودش است...
که ممکن است ترس بر آنها غلبه کرده باشد
از ظلمهای زیادشان!
بازی دو سر برد را، هیچ عاقلی به دو سر باخت تبدیل نمیکند!
اگر هم طرفی بخواهد باخت را انتخاب کند، آن ما نخواهیم بود!
ما که جز ساختن ایران
و ساختن آینده کشور
و ایجاد امید در دل جوانها
و رفع محدودیتهای غیرقانونی از محصوران
چیزی نخواسته بودیم.
اگر تا ۲۵ بهمن محصوران آزاد شدند
عقلانیت خوبی در نظام بوجود آمده.
اگر آزاد نشدند و برای برگزاری تجمع مزاحمتی ایجاد نکردند، یعنی اندک عقلانیتی پیدا کردهاند.
اگر هم خواستند نشان دهند عقلانیتی در کار نیست.
ما تکلیف خود را متوجه شدهایم...
چیزی از دست نمیدهیم!
تا حال کتک میخوردیم
یکبار دیگر هم میخوریم
ما کتک خورمان بد نیست...
فقط شاید از خجالت جوانها و نسل جدید
بتوانیم دربیاییم!
و این یک لطف است به ما.
ما برای ۲۵ بهمن آماده میشویم!
رفع حصر غیرقانونی یک پیشنهاد نیست
یک التماس نیست.
یک خواسته بسیار جدی است
و کاملآ قانونی!
@ghomeishi3
👍 596❤ 60👎 17💔 1😭 1
