es
Feedback
کانال حمید آصفی

کانال حمید آصفی

Ir al canal en Telegram
2025 año en númerossnowflakes fon
card fon
16 513
Suscriptores
+1324 horas
+1387 días
+53730 días
Archivo de publicaciones
بنزین ارزان، منطق گران! آینه‌ای از فروپاشی عقلانیت حکمرانی در ایران ✏️ در ظاهر ماجرا، قیمت بنزین در ایران پایین است؛ چند سنت در هر لیتر، رقمی که مقایسه‌اش با قیمت‌های جهانی، تصویری گمراه‌کننده از «یارانه‌های سنگین» می‌سازد. اما مسئله‌ی اصلی هرگز چند سنت بالا یا پایین نیست؛ مسئله، عقلانیتِ سیاست‌گذاری و نسبتِ واقعیِ زندگی مردم با درآمد و هزینه‌هاست. در کشوری که ارزش پول ملی‌اش به ورشکستگی مزمن رسیده و متوسط درآمد ماهانه‌ی کارگر کمتر از ۱۵۰ دلار است، هیچ قیمتی را نمی‌توان با معیارهای جهانی سنجید. در چنین ساختاری، حتی بنزین هزار و پانصد تومانی نیز برای بسیاری از مردم گران است، زیرا مسئله نه در «ارزان بودن بنزین»، بلکه در «گران بودن زندگی» است. ✏️ اینکه دولت با ارقام بزرگ از یارانه‌ها سخن می‌گوید، تلاشی است برای پنهان کردن بحران ناکارآمدی خود. رقم ۸۵ میلیارد دلاری یارانه انرژی و ۱۵۰ میلیارد دلاری مجموع یارانه‌ها اگرچه به‌ظاهر نشانه‌ی بخشندگی دولت است، اما در واقع تصویری از اتلاف و فساد ساختاری است. بخش بزرگی از این یارانه‌ها هرگز به جیب مردم نمی‌رسد، بلکه به حلقه‌های رانتی در صنایع پتروشیمی، پالایشگاه‌ها و خودروسازان تعلق دارد؛ همان‌هایی که سوخت را با نرخ یارانه‌ای دریافت می‌کنند و محصول را با نرخ جهانی می‌فروشند. به بیان ساده‌تر، یارانه انرژی در ایران نه برای «حمایت از مردم»، بلکه برای تغذیه‌ی شبکه‌ای از انحصارهاست. ✏️ عدالت در سیاست انرژی یعنی آنکه سهم دهک‌های پایین از یارانه‌ها بیشتر باشد، اما در ایران، بیش از چهل درصد یارانه سوخت نصیب دهک‌های بالای جامعه می‌شود. این وارونگی ساختاری، همان نقطه‌ای است که باید مورد اصلاح قرار گیرد، نه صرفاً قیمت پمپ‌بنزین‌ها. ✏️ دولت‌ها در ایران هرگاه با کسری بودجه روبه‌رو می‌شوند، ساده‌ترین و ویرانگرترین راه را برمی‌گزینند: افزایش قیمت سوخت. نتیجه روشن است؛ تورم بالا می‌رود، فشار اقتصادی بر دهک‌های پایین تشدید می‌شود و در عوض همان صنایع ناکارآمد و رانت‌خوار، همچنان از حمایت‌های پنهان برخوردار می‌مانند. در واقع، دولت با حذف یا کاهش یارانه‌ها، نه به اصلاح اقتصادی، بلکه به «توزیع نابرابرِ فقر» دست می‌زند. ✏️ در کشورهای توسعه‌یافته، افزایش قیمت انرژی تنها زمانی ممکن است که دولت زیرساخت جایگزین فراهم کرده باشد: حمل‌ونقل عمومی کارآمد، خودروهای کم‌مصرف، ناوگان برقی و مسیرهای ایمن. اما در ایران، مردم هیچ انتخابی ندارند. خودروسازی داخلی در انحصار کامل است، تولیدات آن پرمصرف و ناایمن‌اند، و حمل‌ونقل عمومی زیر سایه‌ی بی‌توجهی سال‌هاست به مرز فروپاشی رسیده است. با چنین زیرساختی، گران کردن بنزین نه تصمیم اقتصادی، بلکه نوعی مجازات جمعی است برای مردمی که هیچ نقشی در شکل‌گیری این وضعیت نداشته‌اند. ✏️ اگر در این کشور به جای ترس از رقابت، عقلانیت صنعتی حاکم بود، ایران می‌توانست به مرکز تولید خودروهای برقی و هیبریدی در منطقه تبدیل شود. اما سیاست‌گذارانی که سال‌ها در برابر ورود تکنولوژی و سرمایه‌گذاری آزاد ایستادند، اکنون هزینه‌ی آن را از جیب مردم می‌پردازند. بنزین در ایران نه‌فقط سوخت اتومبیل، بلکه سوخت ناکارآمدی و خودفریبی ساختار حکمرانی است. ✏️ در نهایت، ریشه‌ی بحران نه در یارانه‌ی انرژی، بلکه در یارانه‌ی ناکارآمدی است. دولت‌هایی که دهه‌هاست به جای اصلاح ساختار بودجه، نهادهای غیرمولد را می‌پرورانند، امروز کسری خود را با چاپ پول و تورم جبران می‌کنند؛ تورمی که به‌مثابه مالیات پنهان از جیب تمام مردم گرفته می‌شود. و این چرخه، تا زمانی که منطق حکمرانی تغییر نکند، ادامه خواهد داشت. ✏️ بنزین در ایران آینه‌ای است که تصویر فروپاشی یک منطق را بازتاب می‌دهد: منطق اداره‌ی اقتصادی که بر پایه‌ی بخشنامه، انحصار و ترس از اصلاح بنا شده است. در این آینه، آنچه می‌سوزد فقط سوخت نیست، بلکه اعتماد و امید جامعه‌ای است که دیگر توان پرداخت بهای خطاهای تکراری را ندارد. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👍 80 18👏 9👌 3
✏️ بنزین؛ بازی مرگ و زندگی در پمپ بنزین‌ها: شعله‌ور کردن آتش اعتراض در جامعۀ فرسوده ✏️ مسئله‌ی بنزین در ایران دیگر فقط قیمت نیست؛ مسئله، عقلانیت سیاست‌گذاری است. بنزین بهانه‌ای است تا پرده کنار رود از ساختاری که دهه‌هاست میان «رانت، انحصار و ترس از اصلاح» گرفتار مانده است. هر بار که دولت می‌خواهد کسری بودجه‌ی خود را پنهان کند، به ساده‌ترین ابزارش پناه می‌برد: گران کردن بنزین. و هر بار انفجاری در راه است. اما ریشه‌ی این بحران نه در مصرف مردم، بلکه در تولیدی است که مرده متحرک است، در صنعت خودروسازی‌ای که پرمصرف‌ترین، ناایمن‌ترین و عقب‌مانده‌ترین خودروهای جهان را با شعار «ملی» به مردم تحمیل کرده است. ✏️ مردم انتخابی برای تردد ندارند؛ نه حمل‌ونقل عمومی امن و کارآمدی هست، نه خودروهای استاندارد و کم‌مصرف. مصرف بالای سوخت محصول سیاست‌گذاری اشتباه حاکمیت است، نه «مصرف بی‌رویه‌ی مردم». در جهانی که میانگین مصرف خودروها به ۴ تا ۵ لیتر در صد کیلومتر رسیده است، ایران همچنان با خودروهایی تردد می‌کند که گاه تا ۱۲ لیتر می‌سوزانند و جان سرنشین را هم تضمین نمی‌کنند. چرا؟ چون حکومت سال‌هاست در حصار انحصار خودروسازان داخلی، اجازه‌ی ورود تکنولوژی و سرمایه‌گذاری آزاد را نداده است. ✏️ حکومتی که به اسم «استقلال صنعتی» در را به روی جهان بسته، امروز بهایش را در پمپ‌بنزین‌ها می‌پردازد. اگر قرار بود به‌جای انحصار، رقابت آزاد و تکنولوژی وارد شود، امروز نه مصرف سوخت چنین بالا بود، نه هوای شهرها چنین آلوده، نه مردم گروگان تصمیمات پنهانی در جلسات بودجه‌ای بودند. مردم قربانی تصمیمی‌اند که نه در اقتصاد، بلکه در ذهن سیاست‌گذار شکل گرفته؛ ذهنی که باور دارد می‌تواند اقتصاد را با بخشنامه اداره کند. ✏️ افزایش قیمت بنزین در این ساختار تنها واکنشی است به بی‌کفایتی مزمن حکومت در مدیریت تولید و مصرف. دولت‌ها به‌جای اصلاح صنعت خودرو، تغییر الگوی انرژی یا توسعه حمل‌ونقل عمومی، ساده‌ترین و ویرانگرترین راه را برمی‌گزینند: گران کردن سوخت. در نتیجه، تورم داغ‌تر می‌شود، فشار بر دهک‌های پایین سنگین‌تر، و در عوض، همان خودروسازان ناکارآمد همچنان بودجه و حمایت دولتی می‌بلعند. این یعنی پاداش دادن به ناکامی. و بدتر از همه آن‌که دولت از جیب مردمی می‌دزدد که هرگز در تصمیم‌سازی‌های اقتصادی‌اش نقشی نداشته‌اند. ✏️ ایران می‌توانست امروز مثل ترکیه و چین، با جذب شرکت‌های خودروسازی جهانی، به مرکز تولید خودروهای هیبریدی و برقی در منطقه تبدیل شود. اگر به‌جای ترس از رقابت، عقلانیت صنعتی حاکم می‌شد، ایران نه‌تنها مصرف سوختش را کاهش می‌داد، بلکه می‌توانست صادرکننده‌ی خودروهای کم‌مصرف و پاک باشد. اما نگرانی از شفافیت و حضور نهادهای بین‌المللی، مانع ورود این تکنولوژی‌ها شد. نتیجه، صنعتی است با خودروهایی پرمصرف‌تر از دهه‌ی ۱۹۹۰ اروپا و آلودگی‌ای که مرگ خاموش میلیون‌ها شهروند را تسریع کرده است. ✏️ بنزین، نماد فروپاشی فقط اقتصاد نیست، بلکه فروپاشی منطق حکمرانی است. در کشوری که از پیشرفت علمی و تکنولوژیک جهان می‌ترسد، هر لیتر بنزین بوی عقب‌ماندگی می‌دهد. و وقتی ساختار اصلاح‌ناپذیر بماند، هر افزایش قیمتی فقط زنگ هشدار انفجاری دیگر است — انفجاری نه از جنس سوخت، بلکه از جنس خشم آگاهی. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👍 109 17👏 4👌 4👎 1
از عروسی دختر شمخانی تا زمین ازگل صدیقی، سیسمونی دختر قالیباف و بابک زنجانی،وقتی قانون به ابزار تبعیض بدل می‌شود حمید آصفی ✏️ در جمهوری اسلامی، پرونده‌ها را گاهی نه آن‌گونه که هستند، بلکه آن‌گونه که باید برای قدرت باشند، تعریف می‌کنند. از زمین‌های ازگل تا سیسمونی‌گیت، از بابک زنجانی تا اقامت فرزندان مقامات، سیمی نامرئی همهٔ این وقایع را به هم وصل می‌کند: ساختاری که قانون را ابزار ترجیح می‌سازد و نه معیار. ✏️ این ترجیح‌گراییِ نظامی، تنها یک بدسلیقگی اخلاقی نیست؛ یک ماشین پالایش قانونی است که سازوکارهای رسمی را طوری تنظیم می‌کند که نتایج مطلوبِ قدرت محقق شود. فنی‌تر بگوییم: در این نظام، «قانونِ قابل اجرا» یعنی همان قانونی که انتخابی و گزینشی به‌کار گرفته می‌شود، نه قانونِ یکسان و کلی. ✏️ سه مکانیزم کلیدی این ترجیح‌گرایی را می‌سازند: اول، اجرای گزینشی قوانین؛ دوم، تسلط شبکه‌های پاترنشیپ و رانت؛ سوم، تضعیف شفافیت و نهادهای پاسخگو. وقتی این سه روال با هم کار می‌کنند، قانون به‌جای آن‌که مدافع تساوی باشد، به ابزار تحکیم امتیاز بدل می‌شود. ✏️ اجرای گزینشی یعنی وجود دو مجموعهٔ قواعد عملی: یکی برای عموم مردم و دیگری برای حلقهٔ نزدیک به قدرت. در این وضعیت، همان رفتار اقتصادی که برای شهروند عادی «خلاف» و «جرم» است، برای وابستگان قدرت یا «سوءتفاهم» یا «سوءمدیریت» خوانده می‌شود و گاهی حتی پاداش داده می‌شود. این گزینش نه تنها عدالت کیفری را نابود می‌کند، بلکه مرزهای اخلاقی را پاره می‌سازد. ✏️ شبکه‌های پاترنشیپ (Partnership / شبکهٔ رفاقت و وابستگی شخصی) و رانت چگونه عمل می‌کنند؟ این شبکه‌ها، مبتنی بر روابط شخصی و سیاسی، کانال‌هایی ایجاد می‌کنند که دسترسی به منابع، امتیازات و اطلاعات را مشروط به عضویت در دایرهٔ خاص می‌کند. قراردادهای دولتی، امتیازات اقتصادی، مجوزها و حتی مصونیت قضایی می‌تواند به‌واسطهٔ همین روابط توزیع شود؛ یک «بازار امتیاز» که قانون رسمی را دور می‌زند اما قانونی تازه می‌سازد: قانونِ رفاقت و وابستگی. ✏️ سومین مکانیزم، تضعیف شفافیت و نهادهای پاسخگوست. وقتی منابع اطلاعاتی بسته‌اند، هنگامی که حسابرسی‌ها سیاسی می‌شوند و رسانه‌های مستقل تحت فشار قرار می‌گیرند، امکان نظارت عمومی از بین می‌رود. نبود شفافیت یعنی نبود بازدارندگی؛ و نبود بازدارندگی یعنی فضا برای تضاد منافع و فساد فراهم است. در این حالت، قانون از ابزار تنظیم تبدیل به ابزار توجیه می‌شود. ✏️ بازگردیم به مصادیق: ماجرای ازگل، سیسمونی‌گیت یا پرونده‌های اقتصادی بزرگ، نشان می‌دهند که چگونه همین سه مکانیزم عمل می‌کنند. هرگاه منافع مالی و سیاسی گره می‌خورد، رخدادها یا پاک می‌شوند، یا طوری قاب‌بندی می‌گردند که افشاگران به حاشیه رانده شوند. و اگر فشار عمومی بالا برود، یک «قربانی» نشان‌دار می‌سازند تا نظام ظاهر پاکیزه بماند؛ اما ساختار دست‌نخورده باقی می‌ماند. ✏️ پیامدهای این ساختار فنی چندگانه است: نخست، فرسایش اعتماد عمومی؛ مردم زمانی به قانون باور دارند که اجرای آن فراگیر و قابل پیش‌بینی باشد. وقتی قانون گزینشی می‌شود، پیش‌بینی‌پذیری از بین می‌رود و به جای اعتماد، بدگمانیِ اجتماعی رواج می‌یابد. دوم، کاهش کارایی اقتصادی؛ توزیع امتیاز به‌جای پاداش تولید، منابع را از تولید واقعی دور کرده و به رانت‌جویی سوق می‌دهد؛ نتیجه، افت سرمایه‌گذاری مولد و افزایش ناسالمِ انحصار. سوم، بحران مشروعیت سیاسی؛ وقتی حاکمیت دیگر نمی‌تواند میان گفتار و کردار خود هم‌خوانی برقرار کند، شعارها خالی می‌شوند و مشروعیت متزلزل می‌گردد. ✏️ پاسخ رسمی معمولاً دوگانه است: یا «انکار» و تکیه بر عملیات رسانه‌ای برای موضوع‌زدایی، یا «مجازات صوری» که صرفاً برای آرام کردن افکار عمومی انجام می‌شود. اما هیچ‌یک از این راه‌حل‌ها ساختار را ترمیم نمی‌کند؛ فقط زخم را پانسمان می‌زنند. تا زمانی که سازوکارهای اجرای قانون مستقل، شفاف و پاسخگو نشوند، تکرار همین چرخه حتمی است. ✏️ راه برون‌رفت فنی و حقوقی چیست؟ سه بند کلیدی وجود دارد: استقلال نهادهای قضایی و نظارتی، شفافیت مالی و عمومی‌سازی اطلاعات، و نهایتاً سازوکارهای ناظر بر تعارض منافع. استقلال یعنی قضاوت بدون فشار سیاسی؛ شفافیت یعنی انتشار عمومی قراردادها، دارایی‌ها و منافع؛ و ناظر بر تعارض منافع یعنی ممنوعیت‌های واقعی و قابل‌تحقق برای مقامات در بهره‌برداری اقتصادی از قدرت. 🔻متن کامل را اینجا بخوانید https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👍 78 40👌 3👏 2
جشن قدرت در عصر ریاضت | عروسی دختر شمخانی، وقتی عدالت، کالای لوکس می‌شود | اقتصاد سیاسی ریا در جمهوری اسلامی ✏️ جمهوری اسلامی، در ظاهر، نظامی ضد‌اشرافی است، اما در عمل، به اشرافی‌ترین الیگارشی مذهبی منطقه بدل شده است. ساختاری که با شعار «مستضعفان» آغاز شد، امروز در برج‌های شمال تهران، با خودروهای ضدگلوله و سفره‌های چندمیلیاردی ادامه دارد. این نه فقط تغییر نسل قدرت است، بلکه تغییر ذات آن: از انقلاب تهیدستان به حکومت نان‌خوران رانت. ✏️ اگر کسی هنوز شک دارد که عدالت در ایران از معنا تهی شده، کافی است قیمت منوی شام عروسی دختر شمخانی را با خط فقر مقایسه کند. همان شام ۵میلیونی برای هر نفر، معادل نان و پنیر یک ماه کارگر است. توماس پیکتی در کتاب سرمایه در قرن بیست‌ویکم می‌نویسد که وقتی بازده سرمایه از رشد تولید بیشتر شود، نابرابری به انفجار اجتماعی می‌انجامد. ایران امروز، تصویری عریان از همین فرمول است. ✏️ سرمایه در ایران، نه از تولید، که از نزدیکی به قدرت زاده می‌شود. داوید هاروی به این سازوکار می‌گوید «انباشت از راه سلب مالکیت». یعنی ثروت یک گروه با گرفتن حق زندگی از دیگران ساخته می‌شود. در جمهوری اسلامی، این سلب مالکیت از جیب کارگر و بازنشسته و معلم اتفاق می‌افتد، تا سفره‌های حکومتی پر شود. عروسی شمخانی فقط یک جشن نبود؛ نماد یک مکانیسم اقتصادی بود: مکیدن خون مردم در جام زرین قدرت. ✏️ اسلاوی ژیژک می‌گوید: «وقتی قدرت از تو می‌خواهد چشم ببندی، نگاه کردن تبدیل به یک عمل سیاسی می‌شود.» افشای چنین واقعیت‌هایی هیچ ربطی به حریم خصوصی ندارد و با هر انگیزه‌ای که انجام شود، ضد اخلاق و ضد حقوق خصوصی نیست، زیرا نظام و مسئولان می‌توانند حریم خصوصی مردم را مهندسی کنند، اما خود ۱۸۰ درجه خلاف آن عمل می‌کنند. ✏️ وقتی دولت به مردم می‌گوید «تحمل کنید»، اما خود در اشرافیت غلت می‌زند، دیگر مشروعیتش نه از خدا که از ماشین تبلیغات تأمین می‌شود. اما تبلیغات هم، در برابر تصویر واقعی زندگی مقامات، فرو می‌ریزد. آنچه در اسپیناس رخ داد، از صدها بیانیه رسمی گویا‌تر بود: نظامی که از مردم انتظار تقوا دارد، اما خود به شهوت قدرت و ثروت آلوده است. ✏️ آنتونیو گرامشی باور داشت که قدرت، تنها با سرکوب دوام نمی‌آورد؛ بلکه با ساختن «رضایت» در ذهن مردم پایدار می‌شود. جمهوری اسلامی سال‌ها با شعار مقاومت، همین رضایت را تولید کرد، اما وقتی نان مردم خشک شد و لنگ ولایتی دیگر معنایی نداشت، آن رضایت فروپاشید. عروسی اسپیناس فقط شکوه یک شب نبود، زوال یک روایت بود. ✏️ جامعه‌ای که در آن فقیر باید حجاب بپوشد و غنی می‌تواند شادی کنند، دیگر جامعه‌ی دینی نیست؛ جامعه‌ی طبقاتی است. تناقض از این آشکارتر نمی‌شود: در پایین‌ترین طبقات، جرم بی‌حجابی حبس دارد، در بالاترین طبقات، بی‌حجابی در سایه‌ی لوسترهای طلایی مجاز است. اینجا قانون فقط برای بی‌قدرتان نوشته می‌شود. ✏️ آنچه در اسپیناس دیدیم، تنها عروسی یک دختر نبود، بلکه «عروسی ریا و قدرت» بود. همان قدرتی که دهه‌ها با زبان دین و اخلاق بر جامعه سلطه داشت، حالا چهره‌ی عریانش را در آینه‌ی اشرافیت می‌بیند. از این‌جا به بعد، دیگر با نصیحت و خطبه نمی‌توان مردم را آرام کرد. خشم، آرام اما دقیق، در حال انباشت است. ✏️ تاریخ نشان داده که هیچ نظامی در برابر این حجم از نابرابری پایدار نمی‌ماند. از فرانسه پیش از انقلاب گرفته تا روسیه تزاری، اشراف همیشه گمان می‌کردند که مردم فقط تماشا می‌کنند. اما روزی می‌رسد که همان تماشا، به خیزش بدل می‌شود. ایران هم از این قانون مستثنا نیست. ✏️ شاید شمخانی و امثال او خیال کنند که با چند جمله‌ی توجیهی می‌توانند از زیر بار خشم مردم شانه خالی کنند، اما حافظه‌ی جامعه از عکس و فیلم پر است، نه از سخنرانی. آن‌ها دیگر نمی‌توانند مردم را «دعوت به صبر» کنند، چون صبر، در صف نان جا مانده است. ✏️ جمهوری اسلامی روزی با شعار «نه شرقی، نه غربی» آغاز شد، اما امروز در غربی‌ترین تالار تهران، با منوی فرانسوی و نورپردازی ایتالیایی، خود را به نمایش گذاشت. این نه عروسی یک خانواده، بلکه عزای اخلاق عمومی بود. ✏️ و با نگاه ژیژک باید گفت: وقتی مردم چشم نمی‌بندند و نگاه می‌کنند، خود آن نگاه نوعی اقدام سیاسی است. مردم ایران، در شرایطی سخت اما بیدار زندگی می‌کنند. این بیداری، دیر یا زود، آن سفره‌های زرین را خواهد بست. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👍 169 50👌 10👏 8🙏 6👎 4🤝 1
از نان خشک ولایتی تا عروسی دختر شمخانی در اسپیناس پالاس | فقر، تماشاگر لوسترها ✏️ در سرزمینی که میلیون‌ها خانواده هنوز بین خرید نان و پرداخت اجاره یکی را باید انتخاب کنند، صدای ویولن از تالار اسپیناس پالاس تا عمق فقر در اسلامشهر و زاهدان می‌پیچد. این بار نه شعار، بلکه خنده‌ی داماد و نور چلچراغ‌هاست. عروسی دختر علی شمخانی، دبیر سابق شورای عالی امنیت ملی، دیگر فقط یک جشن خانوادگی نیست؛ آیینه‌ای است از تبعیض مقدس در جمهوری اسلامی، نظامی که از ساده‌زیستی می‌گوید و برای فرزندانش جام طلا می‌گیرد. ✏️ کدام نظام سیاسی را سراغ دارید که مسئول ارشد آن مردم را به ریاضت دعوت کند، اما خودش در تالار چندمیلیاردی جشن بگیرد؟ مگر علی‌اکبر ولایتی نگفت باید مثل مردم یمن با نان خشک مقاومت کرد؟ در برابر چه؟ در برابر دیدن شکم‌های سیر شما؟ مقاومت برای مردم معنا دارد، نه برای کسانی که از قصر به صبر پند می‌دهند. ✏️ در جامعه‌ای که شکم‌ها خالی است، اخلاق و ایمان معنایی ندارد. فقر در ایران از کمبود منابع نیست، از غارت سازمان‌یافته است. هر مدیر فاسد، هر آقازاده‌ی تازه‌به‌دوران‌رسیده، سهمی از نان مردم ربوده است. جمهوری اسلامی به‌جای نظام عدالت‌محور، به کارخانه‌ی تولید اشراف انقلابی بدل شده؛ اشرافی که پدرانشان شعار مرگ بر تجمل می‌دادند و فرزندانشان امروز با لباس برند در اسپیناس می‌رقصند. ✏️ دیگر نیازی به اسناد محرمانه نیست تا مردم حقیقت را بفهمند؛ کافی است یک موبایل در دست مهمان عروسی باشد. هر تصویر، سندی است از فاصله‌ی طبقاتی. از چهره‌ی خندان مقامات زیر لوسترها تا چهره‌ی مردی که در صف مرغ یارانه‌ای خم شده است. این تضاد نه سیاسی است، نه فرهنگی؛ واقعیتی است که هر روز در سفره‌ی مردم خود را نشان می‌دهد. ✏️ در ظاهر، جمهوری اسلامی با فقر می‌جنگد، اما در باطن، فقر را بازتولید می‌کند. اقتصادی که بر رانت و انحصار بنا شده، عدالت را فقط در سخن می‌شناسد. در این سیستم، ثروت از پایین به بالا مکیده می‌شود و وعده‌های عدالت، چک بی‌محل برای فقراست. آنچه «نظام اسلامی» می‌نامند، چیزی جز ماشین نابرابری نیست. ✏️ ریاکاری دینی، مکمل همین ساختار است. شمخانی از تصمیم‌سازان اصلی در برخورد با زنان بی‌حجاب بود، اما در عروسی دخترش زنان بی‌حجاب آزادانه رقصیدند. همان کسانی که مردم را به حجاب اجباری مجبور کردند، خود در خلوت از همان قید رها هستند. حالا که دوربین‌های مردم همه‌جا هستند، این دوگانگی پنهان‌کردنی نیست. دیگر هیچ‌کس باور نمی‌کند که حجاب اجباری نشانه غیرت دینی است، وقتی دختران مقامات در آزادی می‌رقصند و مردم در خیابان بازداشت می‌شوند. ✏️ سقوط اخلاقی از همین‌جا آغاز می‌شود؛ از فاصله‌ی گفتار و کردار حاکمان. هیچ حکومتی با دروغ و تظاهر دوام نمی‌آورد. نظامی که خود را پرچم‌دار مستضعفان می‌دانست، امروز در برابر چشمان همان مستضعفان عریان ایستاده است. عروسی اسپیناس پالاس فقط یک شب جشن نبود، بلکه سندی بود از فروپاشی اخلاقی قدرت، از بی‌اعتباری گفتار رسمی، از بی‌شرمیِ ساختاری. ✏️ روزگاری شعار «مرگ بر کاخ‌نشین» فریاد مردم بود. حالا همان شعار به سوی گویندگانش بازگشته است. دیگر نمی‌توان با واژه‌هایی چون «استکبار» و «دشمن خارجی» مردم را فریب داد. دشمن در خانه است، پشت میزهای قدرت، زیر چلچراغ‌های اسپیناس. ✏️ امروز در ایران، دو طبقه در برابر هم ایستاده‌اند: اقلیتی فربه و پرقدرت، و اکثریتی خاموش و فرسوده. این شکاف هر روز عمیق‌تر می‌شود. مردمی که روزی با نجابت صبر کردند، اکنون خسته‌اند. نمی‌خواهند با نان خشک ولایتی سیر شوند، وقتی شما در رفاه غلت می‌زنید. نمی‌خواهند از مقاومت بشنوند، وقتی خودتان از کاخ‌های‌تان بیرون نمی‌آیید. ✏️ عروسی اسپیناس نه یک اتفاق، که یک بیانیه بود؛ بیانیه‌ای از زوال اخلاقی، از تبعیض مقدس، از سقوط ارزشی نظامی که دیگر حتی تظاهر به عدالت هم نمی‌کند. و شاید تلخ‌ترین بخش ماجرا این است که مردم هنوز نجیب‌اند — نجیب‌تر از آنچه شما لایقش باشید. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
130👍 76👏 12👌 12👎 4🕊 1
🎥 توافق قریب‌الوقوع یا بن‌بست نهایی؟ | جمهوری اسلامی بعد از طرح صلح ترامپ در این گفت‌وگوی ویژه، حمید آصفی (روزنامه‌نگار و فعال سیاسی) و محمد آسنگران (فعال سیاسی) از چشم‌اندازی تازه به وضعیت ایران و منطقه می‌نگرند؛ از جنگ غزه و طرح صلح ترامپ تا تغییر موازنه قدرت در خاورمیانه و سرگشتگی جمهوری اسلامی میان سازش و ایدئولوژی. در این گفت‌وگو سخن از جایی است که سیاست خارجی به بن‌بست می‌رسد و سیاست داخلی از همان‌جا فرو می‌پاشد؛ از جایی که حاکمیت در برابر یک انتخاب تاریخی ایستاده است: ✳️ توافقی قریب‌الوقوع با غرب، یا تداوم فرسایشی یک بن‌بست بی‌پایان. این گفت‌وگو نه برای داوری، که برای اندیشیدن است؛ برای باز کردن زخم‌ها و گفتن آنچه سال‌ها ناگفته مانده. 🎬 می‌توانید این گفت‌وگو را در کانال یوتیوب حمید آصفی ببینید. https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo اگر حس کردید این سخن‌ها از دل شما هم برمی‌خیزد، بودن‌تان در کنار ما ــ با یک عضویت ساده ــ دلگرمی و نشانی از تداوم گفت‌وگو خواهد بود. #توافق_قریب_الوقوع #جمهوری_اسلامی #صلح_ترامپ #غزه #حمید_آصفی #محمد_آسنگران #تحلیل_سیاسی #ایران #فلسطین #گذار_سیاسی
Mostrar todo...
40👍 26
۸۰ هزار سایه در جوی خشک؛ تلاش حکومت برای بازگرداندن آبِ زن، زندگی، آزادی ✏️ در میانه‌ی بی‌اعتباری قدرت، هر حکومت فرسوده‌ای به آخرین ابزار خود چنگ می‌زند: ترس. آن‌گاه که اقتدار فرو می‌ریزد و مشروعیت می‌پوسد، قدرت می‌کوشد سایه بسازد تا نبود خود را پنهان کند. طرح سازماندهی «۸۰ هزار آمر به معروف» نه نشانه‌ی اقتدار، بلکه سند درماندگی حکومتی است که از زن، از زندگی و از آزادی می‌ترسد. ✏️ در جهانی که آزادی و آگاهی معیار سنجش جامعه‌اند، جمهوری اسلامی دوباره می‌خواهد انسان‌ها را با دستور و ارعاب محدود کند. همان حکومتی که از زنان در خیابان و از افکار آزاد می‌ترسد، از آیینه نیز وحشت دارد؛ چون در آینه، تصویر خودش را می‌بیند: ساختاری بی‌جان، بی‌روح و پوسیده. وقتی حکومت برای حفظ قدرت، هشتاد هزار نفر را به خیابان می‌فرستد، در واقع اعتراف می‌کند که اعتماد و مشروعیت در دل جامعه مرده است — و عاملش خودِ حکومت است. ✏️ این طرح نه برای جامعه، نه برای آزادی، بلکه صرفاً برای بقا و حفاظت از قدرت طراحی شده است. بودجه، فرمانده، آموزش و آمار، همه ابزارهای یک ارتش اداری‌اند، نه نشانه‌های حرکت اجتماعی. همان‌طور که یکی از مسئولان گفته بود، «برای گرفتن بودجه باید آمارسازی کرد». حالا حکومت، به جای حل مشکلات واقعی، آمار تولید می‌کند؛ آمار حضور، آمار کنترل، آمار سایه. ✏️ اما جامعه ایران دیگر جامعه‌ی مطیع دهه‌های گذشته نیست. زنان در خیابان ایستادند، جوانان شعار دادند، و جنبش «زن، زندگی، آزادی» رودخانه‌ای ساخت که از هیچ جوی حکومتی بازنمی‌گردد. آب آزادی از سرچشمه‌ی آگاهی جوشیده و دیگر در گودال ترس نمی‌خوابد. طرح ۸۰ هزار نفری، تلاشی است برای متوقف‌کردن جریان زندگی؛ کاری که به‌طور طبیعی ناممکن است. ✏️ حکومت به جنگ رودخانه رفته است. رود، همان مردم‌اند؛ بی‌پایان، بی‌مرز، روان. و سایه‌ها همان آمران‌اند؛ بی‌جان، بی‌نور، بی‌اثر. در هر خیابان، در هر میدان، حکومت سایه می‌کارد و مردم درخت. درخت‌ها می‌رویند، سایه‌ها می‌میرند. این قانون طبیعت و تاریخ است. وقتی زور و ارعاب جای تعامل و اعتماد را می‌گیرد، تنها خودِ قدرت فرومی‌پاشد. ✏️ هشتاد هزار آمر، یعنی هشتاد هزار جفت چشم مأمور در جامعه‌ای که خود با هزار زخم اقتصادی، فقر و فساد دست‌به‌گریبان است. اینجا نه کنترلی بر رفتار که انحراف از زندگی جریان دارد. وقتی تورم، فقر و بی‌کاری بر سر مردم سایه انداخته، وظیفه واقعی حکومت باید بهبود شرایط زندگی باشد، نه تمرکز بر پوشش و رفتار مردم. حکومت از زن می‌ترسد چون زن مبدأ حرکت و تغییر است؛ از آزادی می‌ترسد چون آزادی پایان ترس است. ✏️ آن‌ها خیال می‌کنند با هشتاد هزار نفر می‌توانند رفتار مردم را مهار کنند، اما نمی‌دانند جامعه‌ای که از درون آزاد شده، با تشر و سایه مهار نمی‌شود. امروز زن و مرد ایرانی، خود آمر زندگی، آزادی و آگاهی‌اند. هر قدم آن‌ها، یک مأمور را بی‌اثر می‌کند و هر نگاه، یک سایه را می‌شکند. ✏️ این طرح اگر اجرا شود، به‌سرعت فرسوده خواهد شد؛ چون بر پایه ترس و ریا بنا شده است. نیروهایی که برای کنترل آموزش می‌بینند، نخستین کسانی خواهند بود که در خلوت خود به پوچی مأموریتشان پی می‌برند. هیچ جامعه‌ای با دستور و ارعاب به پیشرفت نمی‌رسد؛ هیچ حکومتی با شلاق و سایه نجات نیافته است. هر نظامی که اعتماد و آگاهی را به ابزار کنترل بدل کند، دچار فساد درونی و فروپاشی قدرت می‌شود. ✏️ جامعه باید از پایین، از وجدان جمعی، از آگاهی آغاز کند. هشتاد هزار آمر تنها هشتاد هزار سند تازه از بحران اعتمادند؛ هشتاد هزار آینه شکسته که تصویر واقعی نظام را در خود منعکس می‌کنند: ترسی بی‌پایان از مردم آگاه. ✏️ در پایان، طرح امر به معروف نه برای مردم، نه برای آزادی و نه برای بهبود جامعه است؛ بلکه تلاشی است مذبوحانه برای پنهان‌کردن فروپاشی مشروعیت. همان‌گونه که آب به عقب برنمی‌گردد، زمان و تغییر هم بازنمی‌گردند. حکومت ممکن است هنوز خیال کند می‌تواند با آمار و مأمور، وجدان جامعه را مهار کند، اما آنچه از دست رفته، دیگر بازنخواهد گشت: اعتماد، آزادی و آگاهی. سه‌گانه‌ای که با رفتنشان، سایه‌ها بی‌صاحب می‌مانند. ✏️ هشتاد هزار سایه در جوی خشک ایستاده‌اند، اما رودخانه در راه است. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
72👍 51👌 8👎 5👏 5
پوست کنده: چرا اگر لازم شد بمب هسته‌ای می‌سازیم توهم است رویایی که لو می‌رود: امنیت اطلاعات و شکست پروژه ✏️ این کار فقط فنی نیست؛ سیاست و بین‌الملل تعیین‌کننده‌اند. ساختِ بمبِ هسته‌ای برای ایران امروز نه یک موضوعِ صرفاً تکنیکی که یک معمای راهبردی است. توانِ فنی تنها بخشی از معادله است؛ اینکه یک پروژهٔ هسته‌ای به سلاح بدل شود و آن سلاح به بازدارندگیِ مؤثر بینجامد، مجموعه‌ای از شرایط سیاسی، اطلاعاتی و اقتصادی را می‌طلبد که همزمان برقرار باشند. غفلت از این منطقِ چندبعدی باعث شده بسیاری از سخنان عوامانه یا تبلیغاتی با واقعیتِ میدانی همخوانی نداشته باشد. ✏️ اگر قدرت‌های بزرگ مخالفت کنند، هیچ کشوری به‌تنهایی نمی‌تواند. نخستین و بزرگ‌ترین مانع، محیطِ بین‌المللی است. سیاستِ هسته‌ای هرگز جدا از شبکهٔ روابط بین‌المللی تحلیل نشده است؛ کشورها براساس جایگاه دیپلماتیک، ارتباطات اقتصادی و ظرفیت مقاومت در برابرِ فشارها وارد بازی می‌شوند. در وضعیتی که بازیگران فرامنطقه‌ای قادر به اعمال تحریم‌های هدفمند، محروم‌سازی از فناوری، و عملیات‌های اطلاعاتی و نظامی هستند، حرکتِ مستقلِ یک کشور منزوی به سمتِ تسلیح، عملیاتی پرهزینه و خطرناک است. گزینهٔ «اتکا به چترِ حمایتی یک ابرقدرت» هم به معنای واگذاریِ بخش‌هایی از استقلالِ راهبردی است؛ معادله‌ای که هزینه‌های سیاسی و امنیتیِ جدیدی تولید می‌کند. ✏️ بانکِ اطلاعاتی سالم پیش‌شرطِ هر پروژهٔ هسته‌ای است. دومین مانع، امنیتِ اطلاعاتی و حفاظتِ انسانی است. هر پروژهٔ حساسِ دولتی نیازمندِ شبکه‌ای از حفاظتِ اطلاعاتی است که هم داده‌ها را حفظ کند و هم حلقه‌های انسانی کلیدی را مصون نگه دارد. تجربهٔ چند دههٔ گذشته نشان داده که نشتِ اطلاعات، نفوذِ سازمان‌یافته و هدف‌گیریِ اعضای پروژه می‌تواند کل زنجیره را از کار بیندازد. ✏️ امنیتِ اطلاعات ما از اول سوراخ بود و روزبه‌روز بدتر شده. در عصرِ دیجیتال، ابزارهای جمع‌آوری داده و عملیاتِ سایبری توانِ رصد و تحلیل را افزایش داده‌اند؛ هر تماس، هر تراکنش و هر ارتباطِ بین‌المللی می‌تواند منشأِ افشای اطلاعات شود. این واقعیت هزینهٔ پنهان‌کاری را چند برابر می‌کند و هر نقطهٔ ضعفِ اطلاعاتی را به ضعفِ راهبردی بدل می‌سازد. ✏️ تکنولوژیِ مانیتورینگ دورانِ پنهان‌کاریِ دههٔ شصت را تمام کرد. سوم، ظرفیتِ اقتصادی و پیچیدگیِ تخصیص منابع است. ساختنِ یک برنامهٔ تسلیحاتی نه فقط بودجه می‌طلبد، که جریانِ مالیِ پایدار، شبکه‌های خریدِ پیچیده و تاب‌آوری اقتصادی در برابرِ شوک‌ها را نیز می‌خواهد. ✏️ نفوذِ از راهِ شبکه‌ها و سوشال‌مدیا، جاسوسی را آسان کرده است. نظامِ اقتصادی‌ای که بخشِ قابل‌توجهی از گردشِ ثروت در آن غیررسمی و در بسترِ شبکه‌های فساد انجام می‌پذیرد، توانِ تخصیصِ بلندمدت و پنهانِ منابع را ندارد. تحریم‌ها هزینهٔ تأمین تجهیزات و انتقال فناوری را به‌شدت افزایش می‌دهند و واسطه‌ها به حلقه‌های سوداگرانه و فسادزا تبدیل می‌شوند؛ وضعیتی که علاوه بر افزایش هزینه‌ها، ظرفیتِ اجرای پروژه را نیز تضعیف می‌کند. ✏️ ترورها و افشاها نشان داد جمهوری اسلامی از حفاظتِ دانشمندان عاجز است. چهارم، فقدانِ اجماع درونِ ساختار قدرت و در سطحِ جامعه است. سیاست‌های دارای پیامدهای امنیتی عمیق زمانی پایدار می‌مانند که حداقلی از توافقِ نخبگانی و پذیرشِ نسبیِ عمومی را داشته باشند. ✏️ اگر اراده ساخت بروز کند، طرفِ مقابل با تمامِ قوا حمله خواهد کرد. پنجم، هزینه‌های ناشی از افشا و واکنش‌های زنجیره‌ای غیرقابل‌پیش‌بینی‌اند؛ افشای یک برنامه می‌تواند زنجیره‌ای از پاسخ‌ها را فعال کند: از انزوای اقتصادی و حقوقیِ بلندمدت تا عملیاتِ سایبری هدفمند و تهدیدهای نظامی. ✏️ حاکمیت منابع مالیِ لازم را ندارد؛ فساد سرمایه‌ها را می‌بلعد. ششم، فضای نفوذِ اقتصادی و منافعِ خصوصی را نباید دست‌کم گرفت. در شرایطِ تحریم و محرمانه‌کاری، شبکه‌های واسط و گروه‌های ذی‌نفع می‌توانند از خلأها بهره ببرند و جهتِ سیاست‌گذاری را به نفعِ منافعِ کوتاه‌مدتِ خود منحرف کنند. ✏️ نبودِ اجماع داخلی مانعِ اصلیِ هر سیاستِ پرریسک است. هفتم، بعدِ نمادینِ قدرت وقتی پشتوانهٔ عملیاتی ندارد به زیان تبدیل می‌شود. ادعاهای قدرت‌نمایانه در غیابِ تأمین‌های امنیتی، اطلاعاتی و اقتصادی ابتدا اعتبارِ نماد را می‌بلعند و سپس هزینه‌های ملموسِ سیاسی و اجتماعی به همراه می‌آورند. پروژه‌ای که قرار است نشان اقتدار باشد ممکن است آینه‌ای از نقاطِ ضعفِ ساختاری شود. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👍 65 21👌 4
✏️ ترامپ و سیاست روانی قدرت | جهان در عصر خودشیفتگی راهبردی ✏️ جهان امروز نه درگیر جنگ سرد است و نه درگیر صلح گرم؛ بلکه درگیر نوع تازه‌ای از نبرد است: روان‌جنگ قدرت. از اوکراین تا قفقاز، از مرز افغانستان تا کشمیر، و از خلیج فارس تا مدیترانه، شعله‌ی درگیری‌ها خاموش نشده بلکه شکل آن تغییر کرده است. جنگ‌ها دیگر فقط بر سر خاک نیستند، بلکه بر سر ذهن ملت‌ها و تصویر کشورها در افکار عمومی جهانی‌اند. سیاست دیگر از اتاق فکر وزارتخانه‌ها بیرون نمی‌آید؛ از ذهن رهبرانی می‌جوشد که خود را برند جهانی می‌دانند. در این میان، دونالد ترامپ خالص‌ترین نماد این عصر است؛ عصری که در آن، خودشیفتگی نه عیب روانی بلکه ابزار قدرت است. ✏️ ترامپ سیاست را نه مدیریت تعارض، بلکه مدیریت بازتاب می‌داند. او به واقعیت کاری ندارد؛ مهم این است که تصویرش در ذهن دیگران چگونه شکل می‌گیرد. تهدید می‌کند تا دیده شود، تحقیر می‌کند تا واکنش بگیرد، و تمجید می‌کند تا معامله را شیرین‌تر جلوه دهد. این همان چرخه‌ای است که می‌توان نامش را گذاشت: قدرت به مثابه تئاتر روانی. ✏️ تفاوت ترامپ با رهبران پیش از خود در این است که او هیچ مرزی میان زبان و رفتار قائل نیست. زبان برای او ابزار سیاست نیست، خودِ سیاست است. اگر گفت «کیم جونگ اون نابغه است»، هدفش تمجید نبود، بلکه آزمایش بود: می‌خواست ببیند دیکتاتور پیونگ‌یانگ از ستایش نرم می‌شود یا از غرور می‌ترکد. همین منطق در برابر ایران هم تکرار می‌شود؛ روزی تهران را «ملت بزرگ» می‌خواند و روز دیگر «نظام ترور». در هر دو حالت، هدف یکی است: سنجش روانی واکنش طرف مقابل. ✏️ اینجا همان نقطه‌ای است که دیپلماسی کلاسیک از نفس می‌افتد. دستگاه‌های دیپلماتیک با منطق پیش‌بینی‌پذیری کار می‌کنند، اما ترامپ از پیش‌بینی‌ناپذیری قدرت می‌سازد. او می‌داند اگر همه انتظار حمله دارند، کافی است لبخند بزند تا معادلات جهانی به هم بریزد؛ و اگر همه انتظار لبخند دارند، یک تهدید کوتاه در شبکه‌های اجتماعی کافی است تا بازار نفت و طلا دچار تلاطم شود. ترامپ با ذهن جهان بازی می‌کند، نه فقط با ارتش جهان. ✏️ مفهوم خودشیفتگی راهبردی دقیقاً در همین‌جا معنا می‌یابد. ترامپ عاشق تصویر خود است، اما نه از سر خوددوستی، بلکه از آگاهی نسبت به تأثیر روانی‌اش بر دیگران. او می‌داند در جهان رسانه‌ای‌شده، تصویر از واقعیت قدرتمندتر است. پس خودش را به شکل یک «ابررئیس‌جمهور» بازسازی می‌کند: کسی که می‌تواند دشمن را تحقیر کند و سپس در آغوش بگیرد. در این بازی روانی، هیچ چیز تصادفی نیست — هر توهین، هر لبخند و هر تمجید بخشی از سناریوی قدرت است. ✏️ ترامپ محصول یک دوران بزرگ‌تر است: عصر خودشیفتگی راهبردی جهانی. رهبران بسیاری از او الگوبرداری می‌کنند؛ از نتانیاهو تا پوتین، از مودی تا بن‌سلمان. در این جهان، توجه رسانه‌ای مهم‌تر از قدرت نظامی است. کسی که بتواند ذهن افکار عمومی را تسخیر کند، نیازی به ارتش ندارد. سیاست از «واقعیت سخت» جدا شده و به «نمایش نرم» بدل شده است. ✏️ در چنین صحنه‌ای، ایران هنوز با منطق سنتی غرور سیاسی بازی می‌کند، در حالی که ترامپ با منطق تحریک روانی پیش می‌رود. او وقتی از ایران تمجید می‌کند، در واقع دام می‌گسترد؛ وقتی تهدید می‌کند، در حال معامله است. هر واکنش احساسی از سوی تهران، برای او داده‌ی اطلاعاتی است. او با روان مذاکره می‌کند، نه با موشک — هرچند اگر لازم باشد، از موشک هم بهره می‌گیرد؛ همان‌طور که در جنگ ۱۲روزه و حملات دقیق به نطنز، اصفهان و فوردو با پشتیبانی هوایی از اسرائیل نشان داد که در منطق ترامپی، جنگ و نمایش دو وجه یک سکه‌اند. ✏️ اکنون که ترامپ در حال بازتعریف جایگاه آمریکا در نظم جهانی است، جهان وارد فاز تازه‌ای از روان‌جنگ قدرت شده است. او دیگر فقط رئیس‌جمهور ایالات متحده نیست؛ بلکه نماد نوعی سیاست‌ورزی است که ذهن جهانیان را به میدان نبرد تبدیل کرده است. در این میدان، هر کشوری اگر خود را نشناسد، در تصویر ترامپ گم می‌شود. ✏️ در نهایت، سیاست ترامپ را نه می‌توان با اخلاق سنجید، نه با منطق کلاسیک قدرت. او نه می‌خواهد جهان را اصلاح کند و نه آن را ویران؛ او می‌خواهد مرکز صحنه بماند. قدرت برای ترامپ نه هدف است، نه وسیله؛ بلکه مسیر نمایش‌های بی‌پایان است — نمایشی که تماشاگرانش همان رقبایی هستند که از تماشای او نمی‌توانند چشم بردارند. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
61👍 39👌 1
روانشناسی سیاسی ترامپ و ایران | از زبان تا معامله ✏️ سیاست خارجی در دوران ترامپ بیش از آن‌که تابع نهادهای رسمی آمریکا باشد، بازتاب مستقیم شخصیت خود اوست. ترامپ نه سیاست‌مدار کلاسیک است، نه دیپلمات سنتی؛ او یک «بازیگر روانی قدرت» است که با ادبیات، تهدید، تمجید و تحقیر، صحنه جهانی را به میدان معامله شخصی تبدیل می‌کند. شناخت او یعنی شناخت الگویی از سیاست که از روانشناسی فردی آغاز می‌شود و در سطح بین‌المللی به بحران یا توافق ختم می‌گردد. ✏️ ترامپ جهان را از زاویه یک تاجر می‌بیند، نه یک رهبر ایدئولوژیک. در ذهن او، کشورها نه متحدند و نه دشمن؛ بلکه مشتری و رقیب‌اند. او در روابط بین‌الملل همان کاری را می‌کند که در برج‌های نیویورک می‌کرد: اول با لحن تند، طرف مقابل را می‌ترساند، سپس با وعده‌ی معامله آرامش می‌دهد، و در پایان، اگر امتیاز گرفت، تمجید می‌کند و اگر نه، تحقیر. این همان چرخه‌ی روانی قدرت در ذهن ترامپ است: «تحقیر – ترس – تمجید – معامله». ✏️ از همین زاویه باید رابطه‌ی او با ایران را دید. ترامپ از جمهوری اسلامی نفرت ندارد؛ از ضعف بیزار است. هر بار که تهران واکنشی هیجانی به اظهارات تحقیرآمیزش نشان می‌دهد، عملاً وارد زمین روانی ترامپ می‌شود. او دقیقاً با همین هدف سخن می‌گوید تا واکنش ببیند و بر اساس آن، جایگاه خود را در مذاکره بعدی تنظیم کند. اگر پاسخ ایران سکوت یا خونسردی باشد، توازن بازی به‌هم می‌خورد. اما اگر فریاد بزند یا تهدید کند، ترامپ حس پیروزی می‌کند، چون «بر ذهن رقیب مسلط شده است». ✏️ در سیاست ترامپی، هر واکنش تند از سوی حریف، معادل «درآمد اطلاعاتی» است. او از لحن دیگران به وضعیت روانی‌شان پی می‌برد. به همین دلیل، کشورهای با تجربه‌تر از تهران، هرگز وارد بازی زبانی ترامپ نمی‌شوند. عربستان، مصر، حتی چین، در برابر لحن توهین‌آمیز او، یا سکوت کردند یا طنزآمیز پاسخ دادند؛ چون می‌دانستند هدف او نه جنگ، بلکه معامله است. ایران اما اغلب «درگیر زبان» شد، نه معنا. این همان اشتباه استراتژیکی بود که در ماجرای برجام دوم و حتی در دعوت شرم‌الشیخ تکرار شد. ✏️ تمجیدهای ترامپ از «ملت بزرگ ایران» یا «روحیه صلح‌طلب ایرانی‌ها» نباید اشتباه گرفته شود با تغییر موضع واشنگتن. در قاموس او، تعریف و تمجید فقط زمانی مطرح می‌شود که زمینه‌ی معامله آماده باشد. این تمجیدها برای او همان کارکرد «طعمه» را دارند؛ اگر طرف مقابل لبخند بزند، وارد معامله می‌شود، و اگر بی‌اعتنا بماند، تهدید جایگزین تعریف می‌شود. روانشناسی ترامپ بر اصل «پاداش و مجازات لحظه‌ای» استوار است. ✏️ جمهوری اسلامی در مواجهه با این الگو، دچار بحران «واکنشی بودن» شده است. سیاست خارجی‌اش نه بر پایه محاسبه، بلکه بر پایه غرور ملی طراحی می‌شود. وقتی ترامپ می‌گوید «ما دنبال توافق تاریخی با ایران هستیم»، تهران آن را نیرنگ می‌خواند؛ و وقتی می‌گوید «حکومت ایران فاسد است»، با خشم پاسخ می‌دهد. حال آن‌که هر دو جمله، دو سوی یک بازی روانی واحدند. برای ترامپ، هر واکنش ایران یک سیگنال اطلاعاتی است؛ برای ایران اما، هر جمله‌ی او تهدیدی حیثیتی. این تضاد ذهنی، به انجماد دیپلماسی منجر شده است. ✏️ اکنون که نشست قاهره پایان یافته و نظم جدید منطقه در حال شکل‌گیری است، زمان آن رسیده تهران روانشناسی سیاسی ترامپ را به‌عنوان یک «الگوی رفتاری» بشناسد، نه صرفاً به‌عنوان یک دشمن. در این الگو، زبان ابزار معامله است، نه نشانه‌ی خصومت. ترامپ به همان اندازه که می‌تواند تهدید کند، می‌تواند پیشنهاد صلح دهد – فقط اگر احساس کند با طرفی هوشمند روبه‌روست. ✏️ سیاست موفق در برابر ترامپ، سیاستِ خونسردی فعال است؛ نه سکوتِ انفعالی و نه واکنش هیجانی، بلکه حفظ آرامش همراه با طراحی دیپلماتیک. باید دانست در ذهن ترامپ، احترام نه با فریاد، بلکه با سود تعریف می‌شود. اگر حس کند از توافق با ایران امتیاز اقتصادی یا ژئوپلیتیکی می‌گیرد، لحنش فوراً تغییر می‌کند. اما اگر در برابرش دیوار شعار و توهین ببیند، به سمت فشار و جنگ روانی می‌رود. ✏️ این‌که او بارها از ایران با لحن احترام‌آمیز یاد کرده، به معنای دوستی نیست؛ بلکه نشانه‌ی آمادگی برای معامله است. و این همان لحظه‌ای است که سیاست‌مدار حرفه‌ای باید وارد صحنه شود. درک درست از روانشناسی ترامپ، نه تسلیم است و نه اعتماد؛ بلکه استفاده از منطق او برای پیشبرد منافع ملی. ✏️ در جهانی که ترامپ دوباره قدرت را در دست دارد، ایران نمی‌تواند با منطق ایدئولوژیک و رفتار حیثیتی عمل کند. امروز دیپلماسی یعنی بازی با ذهن قدرت، نه جدال با زبانش. اگر تهران بتواند از تحقیر عبور کرده و گفت‌وگو را به ابتکار تبدیل کند، نه‌تنها از جنگ دور می‌شود، بلکه برای نخستین‌بار از بازی روانی ترامپ پیروز بیرون خواهد آمد. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👍 84 41👎 6👌 2
رضا پهلوی، خاتمی، موسوی، کروبی... ایران میان رؤیا، سکوت، حصر و استقامت در ایران امروز، سپهر سیاست در چهارراهی خطرناک ایستاده است. حمید آصفی رضا پهلوی و سلطنت‌طلبان در رؤیاهای بازگشت به عصر گذشته‌اند، خاتمی در سکوت و تردید گرفتار است، موسوی در حصر و محدودیت، و کروبی در پایداری خسته اما محترم. این چهار جریان، هر یک به نحوی، تصویر واضحی از بن‌بست سیاسی ایران امروز ارائه می‌دهند. جبهه‌ی گذار واقعی کجاست؟ پاسخ روشن است: در روند تغییر ساختاری و راهبردی است که امکان عبور از وضعیت دهشتناک کنونی را فراهم کند. استراتژی گذار، یعنی شناسایی دقیق شکاف‌های قدرت، تشخیص ضعف‌ها و فرصت‌ها، و سازماندهی برای ایجاد گذار. این گفت‌وگو چهره‌های و جریانات کلیدی و بن‌بست‌های تاریخی را تحلیل می‌کند: چگونه جریان‌های سلطنت‌ از میدان سیاست دور مانده‌اند و چرا نمی‌توانند مسیر خود را به خیابان و متن قدرت بازگردانند؟ نقش محدودیت‌ها و فضای سنگین امنیتی در مهار فعالیت سیاسی و سد کردن گذار چیست؟ چه ظرفیت‌هایی در جامعه مدنی و نیروهای گذار وجود دارد و چگونه می‌توان آن‌ها را فعال کرد؟ و مهم‌تر از همه، چگونه می‌توان با استراتژی روشن، مرحله‌ای و خردمندانه مسیر عبور از این شرایط را هموار کرد بدون آنکه بحران‌های سیاسی و اجتماعی بی‌پایان شود؟ این گفت‌وگو همچنین نشان می‌دهد که بیانیه‌ها و وعده‌های سیاسی به تنهایی کافی نیستند؛ نیروهای سیاسی و چهره‌های شناخته‌شده، هرچقدر هم برجسته باشند، تا زمانی که ارتباط مستقیم برای استفاده از شکاف‌های قدرت و بسیج و تحرکات جامعه مدنی نداشته باشند، نقشی در گذار واقعی نخواهند داشت. مسیر گذار ایران، مسیری ناهموار و پرهزینه است؛ اما هنوز امکان دارد. این گفت‌وگو همه‌ی این عناصر را بررسی می‌کند که چگونه با گام‌های عملی و راهبردی برای گذار هنوز ممکن است، اما بدون شناخت دقیق قدرت و محدودیت‌ها، این مسیر باز هم به بن‌بست خواهد رسید. مخاطبین عزیز  این گفت‌وگو را با شما به اشتراک می‌گذاریم تا همراه با هم، بن‌بست‌های سیاسی ایران را بشناسیم، شکاف‌های قدرت را تحلیل کنیم و فرصتی برای گشایش واقعی بیابیم. هر نظری که ارائه کنید، هر نکته‌ای که به بحث اضافه شود، بخشی از فرآیند شکل‌گیری یک مسیر مستحکم و خردمندانه خواهد بود. 🔗 گفت‌وگو کامل را در این کانال ببینید: هر نگاه، هر بازخورد و هر نقد و پرسش، بخشی از این مسیر است. https://youtu.be/aJ0C3gZemc0?si=Ln7izEBg1ylSucj1
Mostrar todo...
62👍 21👎 8👏 3👌 1
ما ناصر تقوایی را کُشتیم، سانسور فقط کار آخر را کرد ✏️ مرگ ناصر تقوایی فقط خاموشی یک فیلم‌ساز نیست؛ خاموشی یک جنس نایاب از انسان ایرانی است که دیگر در این اقلیم تکثیر نمی‌شود. او از نسلی بود که می‌خواست سینما را نه برای مردم، که از مردم بسازد. نسلی که هنوز به واژه‌هایی مثل حقیقت، شرافت و زیبایی باور داشت و خیال نمی‌کرد باید برای بقا، از هر کدامشان اندکی کم کند تا در تراز حکومت جا شود. ✏️ در جهانی که هنرمند برای زنده ماندن باید با سانسور دست بدهد، تقوایی تصمیم گرفت دستش را پس بکشد — حتی اگر این پس‌کشیدن، او را به حاشیه و سکوت تبعید کند. او از آن جنس خالقانی بود که وقتی نمی‌توانست آزاد باشد، ترجیح می‌داد هیچ نباشد. و این «هیچ بودن» در برابر نظام سانسور، عین شرافت بود. ✏️ ناصر تقوایی در سال‌های آخر نه فیلم ساخت، نه سخن گفت، نه اعتراضی کرد؛ اما سکوت او فریاد بود. سکوتی که فریاد می‌زد: «من با شما یکی نیستم.» فریاد مردی که نخواست با دست خودش از حقیقت نسخه‌ای دست‌کاری‌شده بسازد تا شاید بودجه‌ای بگیرد یا جایی برود. او همان‌قدر که فیلم‌ساز بود، فیلسوف اخلاق در عصر بی‌اخلاقی بود. ✏️ او باور داشت اگر دروغ حتی در یکی از قاب‌هایت نفوذ کند، تمام فیلمت دروغ می‌شود. و به همین دلیل، حاضر شد فیلم نسازد تا دروغ نگوید. همین یک تصمیم، کافی است تا او را در ردیف بزرگ‌ترین‌ها بگذاریم. ✏️ اگر امروز کسی بخواهد بفهمد ناصر تقوایی چه بود، باید به جمله‌ای از خودش گوش کند: «سینما برای من تمرین دیدن است.» و ما حالا، پس از رفتنش، تازه می‌فهمیم چقدر «نمی‌دیدیم». ما فقط تصویر می‌خواستیم، او بینش می‌داد. ✏️ در ایران امروز، فیلم‌سازی نه روایت زندگی، که نوعی بقا در تنگنای ترس و پروپاگانداست. نسلی که بعد از تقوایی آمد، اغلب یا در تماشاگرِ رسمی حکومت گم شد یا در بازار سرگرمی. کسی جرأت نکرد مثل او بگوید «نه». سینمای رسمی پر شد از فیلم‌سازان مجاز، منتقدان مجیزگو و اسطوره‌های سفارشی. در چنین فضایی، تقوایی فقط یک نام نبود؛ یک امکان ازدست‌رفته بود. ✏️ وقتی تقوایی درگذشت، در حقیقت بخش بزرگی از حافظه‌ی اخلاقی سینمای ایران هم دفن شد. حافظه‌ی نسلی که هنر را وسیله‌ی صیانت از انسان می‌دانست نه ابزار خدمت به قدرت. او در روزگاری زیست که هر هنرمندی باید میان نان و نام یکی را انتخاب می‌کرد، و او نام را برگزید — حتی اگر نانی در کار نباشد. ✏️ او فیلمی چون «ناخدا خورشید» را ساخت، نه فقط به‌عنوان اقتباسی از همینگوی، بلکه به‌عنوان ترجمانی از سرنوشت انسان ایرانی در طوفان قدرت و فقر. ناخدا خورشید او، استعاره‌ای از خودش بود: مردی تنها در برابر موج‌هایی که قصد داشتند او را ببلعند، اما تا آخر ایستاد، با قایقی چوبی و دلی آهنی. ✏️ مرگ تقوایی پایان یک دوران است؛ دورانی که در آن، هنرمند هنوز شرم می‌کرد اگر به درِ قدرت بکوبد. دورانی که «خانه‌نشینی» می‌توانست نوعی اعتراض باشد، نه نشانه‌ی شکست. در تقوایی، نوعی وقار انسانی بود که در نسل بعد دیگر نماند. او نه تبعید شد، نه زندانی، نه ممنوع‌الخروج؛ اما به شکلی ظریف، حذف شد. حکومتی که نمی‌تواند صدایت را خاموش کند، کاری می‌کند تا خودت سکوت را انتخاب کنی. ✏️ اکنون ما مانده‌ایم با سکوت او، و با پرسشی که هر نسل باید از خود بپرسد: چرا هر بار که کسی از ما قد می‌کشد، او را به بهانه‌ای کوتاه می‌کنیم؟ چرا همیشه آن‌که نمی‌سازد محترم‌تر است از آن‌که با وجدانش می‌سازد؟ ✏️ ناصر تقوایی تنها فیلم‌سازی نبود که از سانسور برید؛ او انسانی بود که نشان داد می‌شود نبود، اما نفروخت. در این سرزمین، شاید همین کافی باشد برای اسطوره شدن. ✏️ نه به معنای بت شدن، بلکه به معنای ماندن در حافظه‌ی جمعی به‌عنوان نشانه‌ای از آنچه می‌توانستیم باشیم و نشدیم. او آخرین بازمانده از نسلی بود که هنوز انسان بود؛ نسلی که باور داشت آزادی، اگر قرار باشد از بالا داده شود، دیگر آزادی نیست. ✏️ در روزگاری که نام‌ها سریع می‌میرند و حافظه‌ی عمومی زود فراموش می‌کند، تقوایی نماد چیزی است که مرگ نمی‌تواند از ما بگیرد: کرامتِ امتناع. او رفت، اما امتناعش ماند. و شاید روزی همین امتناع، بذر دوباره‌ی آفرینش در خاک خشک این فرهنگ شود. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
128👌 21👏 11👎 5👍 3
میان شعار و شرافت ملی | گفت‌وگوی صریح درباره الیگارشی، انزوا و فرصت‌های سوخته ایران در این گفت‌وگوی صریح و بی‌پرده، محمد منظرپور روبه‌روی حمید آصفی نشسته؛ گفت‌وگویی نه از سر نمایش، بلکه از دلِ دردی واقعی — دردی که نامش ایران است. اینجا نه از شعار خبری هست، نه از کلیشه. کلمات زخم دارند و جمله‌ها بوی خستگی می‌دهند؛ خستگی از دورِ باطلِ شعار و بی‌عملی. حرف از کشوری‌ست که روزی بازی‌ساز خاورمیانه بود و حالا، در مهم‌ترین بزنگاه‌های منطقه، حتی تماشاگر هم نیست. اینجا نه کسی قهرمان است، نه دشمن؛ فقط ایران است که زیر سؤال می‌رود. آصفی از زاویه‌ای ملی و واقع‌گرا سخن می‌گوید و می‌پرسد: چرا تهران در تحولات تعیین‌کننده، ضعیف و غایب است؟ چرا غنی‌سازی باید تا این اندازه «ناموسی» تلقی شود و به بن‌بست برسد؟ چرا به دروغ گفته می‌شود آمریکا از ما «تسلیم» می‌خواهد؟ چرا سیاست «مقاومت بدون دیپلماسی» ما را از صحنه تصمیم‌گیری جهانی کنار زده است؟ و چرا هر بار که فرصت گفت‌وگو و اثرگذاری پیش می‌آید، هسته سخت قدرت در تهران ترجیح می‌دهد در سایه بماند و مراقب منافع خود باشد، نه منافع مردم ایران؟ ما در جهانی حرف از صلح می‌زنیم که دیگر حتی صدایمان را نمی‌شنود. آن‌ها با لبخند مذاکره می‌کنند، ما با خشم شعار می‌دهیم — و این است همه تفاوت. دیپلماسی وقتی بمیرد، وطن آرام‌آرام در حاشیه دفن می‌شود. در بخشی از گفت‌وگو، درد شکل روشنی پیدا می‌کند: جمهوری اسلامی دیگر یک نظام سیاسی نیست؛ به الیگارشی پیچیده‌ای تبدیل شده که سیاست خارجی را در خدمت حفظ حلقه‌های بسته قدرت می‌خواهد، نه در خدمت منافع ملی. تصمیم‌سازی در ایران سال‌هاست به مزایده گذاشته شده؛ خریدارش همان‌ها هستند که نمی‌گذارند در کشور عقل رشد کند. قدرت، دیگر حکومت نیست؛ شرکت سهامیِ منافع است. همان‌جاست که آصفی می‌گوید: تا وقتی تصمیم‌های کلان کشور در اتاق‌های محدود و بی‌پاسخ‌گو گرفته می‌شود، نه از دیپلماسی خبری خواهد بود، نه از اقتدار. مقاومتِ بی‌عقل، فقط انزوا می‌آورد. این گفت‌وگو درباره بحران منطقه‌ای جمهوری اسلامی است، اما فراتر می‌رود — درباره خودِ ماست؛ درباره سرزمینی که باید میان شعار و شرافت ملی، یکی را انتخاب کند. اگر هنوز دلتان برای ایران می‌تپد، اگر می‌خواهید بدانید چرا از توسعه و پیشرفت رانده شدیم و چگونه می‌توان دوباره برخاست، این گفت‌وگو را ببینید. نه برای هیجان، نه برای سیاست؛ برای اندیشیدن، برای شنیدن دردی صادقانه از زبانی که از جنس مردم است. این گفت‌وگو فریاد نیست، آیینه است. اگر جرأت نگاه کردن دارید، نگاه کنید. چون گاهی یک گفت‌وگو، کارِ یک خیزش را می‌کند — اگر گوش بسپاریم، نه برای جواب، بلکه برای فهمیدن. با فروتنی دعوت‌تان می‌کنیم ببینید و درباره‌اش بیندیشید. شاید همین گفت‌وگو، آغازی باشد برای گفت‌وگویی بزرگ‌تر — میان ما، و آنچه از ایران هنوز زنده است. 📺 لینک گفت‌وگو در کانال یوتیوب:👇 https://youtu.be/G8lsugdC2WA?si=z2bAf0M27Unm1v3e
Mostrar todo...
👍 50 21👏 4🕊 1
🎬 امسال، سالِ پرده‌برداری از درون قدرت است؛ پشت هر سکوت، معمایی پنهان است حمید آصفی ✏️ ایران تصمیم گرفته در نشست منطقه‌ای اخیر شرکت نکند. در ظاهر، یک تصمیم ساده دیپلماتیک است؛ اما در باطن، نشانه‌ای است از تحولات عمیق و پنهان در ساختار قدرت ایران که امسال، آرام آرام خود را نشان خواهند داد. ✏️ منطقه پس از دو سال جنگ فرساینده میان حماس و اسرائیل، در تلاش است راهی برای ثبات و آرامش پیدا کند. در این میان، از ایران هم دعوت شد تا در گفت‌وگوها حضور داشته باشد. اما تهران تصمیم گرفت نرود؛ شاید به دلیل معماهای درون قدرت، اختلاف دیدگاه‌ها، و ارزیابی‌های پیچیده از آینده سیاست خارجی. ✏️ این نشست فرصتی بود برای بازتعریف نقش ایران در توازن منطقه‌ای. حضور یا غیبت ایران پیام روشنی دارد؛ اگر حضور می‌یافت، می‌توانست بر روند تصمیم‌گیری تأثیرگذار باشد. غیبت اما، به معنای واگذاری بخشی از قدرت اثرگذاری به دیگران است، حتی اگر از نگاه تصمیم‌گیرندگان احتیاط به نظر برسد. ✏️ این تصمیم، نشانه‌ای از دوران گذار در درون نظام است؛ جایی که نیروها در حال بازچینش‌اند و هنوز مسیر آینده مشخص نیست. امسال، سال آشکار شدن شکاف‌ها و معماهایی است که مدت‌ها پنهان مانده‌اند؛ تصمیم‌های کوچک، سکوت‌ها، و تناقض‌ها همه نشان می‌دهند که چالش‌های بزرگ داخلی در حال ظهورند. ✏️ این ویدیو دعوتی است به اندیشیدن؛ نه قضاوت. سکوت و غیبت همیشه نشانه ضعف نیست، اما گاهی به معنای از دست دادن فرصت‌هاست. پرسش ساده اما حیاتی این است: وقتی دیگران تصمیم می‌گیرند و ما تماشا می‌کنیم، چه چیزی از دست می‌رود و چه چیزی درون خود پنهان می‌کنیم؟ https://youtu.be/gqRzFH_LITw?si=V2afd95PhhNGHGA2
Mostrar todo...
40👍 23👎 2👏 1
دریاچه‌ای که تبخیر شد؛ ارومیه و سیاستِ شور — وقتی آب، قربانی قدرت شد ✏️ دریاچه ارومیه فقط یک پهنه‌ی آبی نبود؛ نبض آبی شمال‌غرب ایران بود، چشم آسمان در دل خاک، و نشانه‌ی تعادل اقلیم و زندگی در فلات ایران. حالا اما، آن دریاچه به شوره‌زاری بی‌جان بدل شده، سفید و تلخ و خاموش. دریاچه ارومیه تبخیر شد، نه از آفتاب، بلکه از سیاست. خشکید، نه از خشکسالی، بلکه از جهل، خودشیفتگی و سوء‌مدیریت. هر موجی که عقب نشست، سندی شد از سقوط عقلانیت در جمهوری اسلامی. ✏️ فاجعه ارومیه از دل همان توهمی زاده شد که همه‌ی منابع طبیعی ایران را بلعید: توهمِ توسعه‌ی اقتدارگرایانه. حکومت گمان کرد با سدسازی، انتقال آب، و پروژه‌های عمرانی می‌تواند بر طبیعت فرمان براند. دریاچه را به بند کشیدند، تا صنایع، کشاورزی و رانت سیاسی را سیراب کنند — و نتیجه، خشکیدن یکی از بزرگ‌ترین دریاچه‌های شور جهان بود. ✏️ بیش از ۴۰ سد در حوضه آبریز ارومیه ساخته شد، بی‌آنکه کسی بپرسد: هر سد تازه، چند لیتر دیگر از جان دریاچه می‌کاهد؟ میلیون‌ها مترمکعب آب از رودخانه‌های تغذیه‌کننده منحرف شد تا زمین‌های جدیدی زیر کشت رود. سیاست، به جای درک اکوسیستم، به محاسبه‌ی سیاسیِ آمار و تبلیغات بدل شد. دریاچه‌ای که هزاران سال زیسته بود، در کمتر از سه دهه در حکومت جمهوری اسلامی به خاک نشست. ✏️ حالا هر وزش بادی که از بستر خشک ارومیه برمی‌خیزد، نمک را تا ده‌ها کیلومتر می‌برد — به مزارع، به شهرها، به ریه‌ی مردم. بیماری‌های تنفسی، مهاجرت اجباری روستاها، و فروپاشی اقتصاد محلی، همه از همان‌جایی آغاز شد که تصمیم‌های بی‌فکر، بر طبیعت حکم راندند. ✏️ مسئولان، دروغ را به‌جای آب پمپاژ کردند. از «احیای دریاچه» گفتند، در حالی که بودجه‌ها در جیب نهادهای ناکارآمد و شرکت‌های وابسته فرو رفت. هر طرحی که آمد، فقط لایه‌ای تازه از فریب بود: کمیته، ستاد، پروژه، اما بی‌هیچ صداقت علمی. دریاچه را قربانی کردند تا بگویند کشور را مدیریت می‌کنند. ✏️ فاجعه ارومیه، تنها یک بحران زیست‌محیطی نیست؛ یک شکست تمدنی است. این دریاچه، آینه‌ای است از روان جمعی ایرانیان در اسارت یک نظام معیوب. همان‌طور که آب از ارومیه رفت، اعتماد از جامعه رفت، حقیقت از سیاست رفت، و مسئولیت از قدرت. خشکی دریاچه، استعاره‌ی خشکی وجدان حاکمیتی است که نمی‌داند چگونه ببیند، چگونه بشنود، و چگونه یاد بگیرد. ✏️ اما دریاچه هنوز زنده است، نه در خاک، بلکه در حافظه‌ی مردم. هنوز کودکانی هستند که نقاشی‌اش می‌کنند، هنوز کشاورزانی هستند که چشم به آسمان دارند، هنوز دانشمندانی هستند که راه نجات را می‌دانند — اگر فقط به آن‌ها گوش داده شود. نجات ارومیه نه با دعا، نه با تزریق بودجه‌های صوری، بلکه با شجاعتِ پذیرش خطا آغاز می‌شود. ✏️ باید سدها بازنگری شوند، انتقال آب متوقف شود، کشاورزی اصلاح گردد و مدیریت، به مردم و دانشگاه‌ها بازگردد. هیچ کمیته‌ای در تهران نمی‌تواند دریاچه‌ای را احیا کند که از تصمیم‌های همان تهران خشکیده است. ✏️ ارومیه، نام دیگر ایران است: کشوری که اگر گوش ندهد، می‌میرد. و اگر بفهمد، هنوز می‌تواند برخیزد. دریاچه را باید از سیاست بازگرداند، به طبیعت، به مردم، به زندگی. هر قطره‌ای که به بستر آن برگردد، قطره‌ای است از بازگشت امید — به این خاک، به این سرزمین، به این آینده. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👍 67 20👏 5👌 3🕊 1
پاسخ منفی ایران به نشست شرم‌الشیخ؛ انزوا یا محافظت از اصول؟ ✏️ پاسخ منفی ایران به دعوت رسمی مصر برای حضور در اجلاس شرم‌الشیخ بیش از آنکه نشانه قدرت یا محافظت از اصول باشد، نمادی از محافظه‌کاری و ضعف تاکتیکی است. ایران حاضر نشد حتی در یک نشست نمادین که امکان حضور محدود و بدون مذاکره مستقیم با آمریکا وجود داشت، صحنه را ترک نکند. نتیجه روشن است: جهان روایت «انزوا و عدم تعامل» را به ایران نسبت می‌دهد و طرف مقابل—حتی اگر آمریکا مذاکره مستقیم را منتفی بداند—فضای میدان را به نفع خود مدیریت می‌کند. ✏️ برخی ناآگاهانه می‌پرسند: «اگر کنار ترامپ برود، چه؟ دست بدهد یا ندهد؟» حتی اگر او دستش را دراز کند، مقامات ایران حق ندارند پاسخ مستقیم بدهند. تازه فرض کنید بخواهند یک عکس دسته‌جمعی هم بگیرند؛ شاید مجبور شوند برای حفظ ظاهر، دست بدهند و دوباره آن را به عنوان نماد «اعتراف و تسلیم» منتشر کنند! این صحنه، بیشتر شبیه نمایش طنز دیپلماتیک است تا قدرت واقعی. ✏️ مذاکرات غیرمستقیم، حتی اگر توهین‌آمیز باشند، فرصتی بودند تا ایران بتواند با حرکت هوشمندانه و طنزآمیز، پیام و اعتبار بین‌المللی کسب کند. می‌شد به جای ترک صحنه، با ایجاد ژست عکس دسته‌جمعی خنده‌دار، هم خطوط قرمز را حفظ کرد و هم یک پیام تاکتیکی فرستاد! ✏️ حقیقت تلخ اما آن است که ترک میز نشست، حفاظت از خطوط قرمز را بهانه کرد، اما در عمل ایران را در حاشیه قرار داد و رقبای منطقه‌ای و جهانی را برنده مطلق ساخت. حتی کوچک‌ترین نشانه از حضور می‌توانست قدرت مانور سیاسی و دیپلماتیک را افزایش دهد، اما با این تصمیم، صحنه به طرف مقابل سپرده شد و ایران بازیگر منفعل شد. ✏️ جمع‌بندی: پاسخ منفی، نه نشانه قدرت است و نه محافظت از اصول. ایران هنوز فاصله زیادی با فهم این دارد که حفظ خطوط قرمز و حضور هوشمندانه، حتی با حرکات طنزآمیز و فکاهی، می‌تواند همزمان تحقق یابد. غیبت، همواره باعث تقویت روایت‌های طرف مقابل شده و فرصت‌ها را به نابودی کشانده است. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👍 107 14👎 4👌 3🕊 2
✏️ شرمِ انزوا در شرم‌الشیخ اگر معیشت مردم مهم است، اجازه بدهید رئیس‌جمهور برود ✏️ در دنیایی که سیاستمداران با دشمنان دیروز پشت یک میز می‌نشینند، ما هنوز درگیر پرسشیم که آیا رئیس‌جمهور ایران می‌تواند در یک نشست صلح جهانی شرکت کند یا نه. هنوز بحث بر سر «دست دادن یا ندادن» است، نه بر سر «دست یافتن». این یعنی سقوط سیاست به سطح سوء‌تفاهم‌های ایدئولوژیک. ✏️ کنفرانس شرم‌الشیخ، فارغ از حضور ترامپ یا هر قدرت دیگری، فرصتی است برای بازگشت ایران به صحنه‌ی سیاست جهانی؛ فرصتی برای گفتن از مواضع خود، برای شنیده شدن، برای شکستن تصویر منزوی و لجوجی که سال‌هاست در ذهن جهانیان از ایران ساخته شده است. ✏️ رئیس‌جمهور منتخب مردم، اگر برای شرکت در چنین نشستی دعوت می‌شود، باید بتواند با اختیار و عزت برود. نه به نیابت از هیچ جناحی، بلکه به نمایندگی از ملتی که سال‌هاست قربانی تصمیم‌های پشت درهای بسته است. اما مشکل اینجاست که او هنوز نمی‌داند می‌تواند برود یا نه؛ زیرا در جمهوری اسلامی، دیپلماسی هم نیازمند اجازه است. ✏️ ما البته می‌دانیم که آقای پزشکیان جز با رضایت رهبری، حتی گام اول را برنمی‌دارد. اما پرسش تاریخی اینجاست: اگر معیشت مردم، آینده‌ی کشور و حیثیت ایران در گرو یک تصمیم دیپلماتیک است، چرا باید از صدور این اجازه هراس داشت؟ مگر می‌توان هم از بحران اقتصادی سخن گفت، هم راه گفتگو را بست؟ ✏️ کشوری که می‌ترسد در یک مجمع جهانی دیده شود، دیر یا زود در حاشیه‌ی تاریخ دفن می‌شود. قدرت، در جهان امروز، نه از موشک بلکه از گفت‌وگو می‌آید. دیپلماسی یعنی تبدیل حضور به امتیاز، نه غیبت به افتخار. ✏️ اگر آقای پزشکیان در شرم‌الشیخ حاضر شود، این حضور نه تأیید سیاست‌های آمریکا، بلکه احیای شأن ایران است؛ ایرانِ اهل گفت‌وگو، ایرانِ صاحب منطق، ایرانِ خسته از دشمن‌تراشی. اما اگر بار دیگر انزوا بر عقل غلبه کند، شرم واقعی نه در شرم‌الشیخ، بلکه در تهران خواهد بود. ✏️ امروز، تصمیم با آن کسی نیست که انتخاب شد، بلکه با آن کسی است که اجازه می‌دهد یا نمی‌دهد. و این تصمیم، فراتر از سیاست، درباره‌ی آینده‌ی ملتی است که دیگر تاب زیستن در سایه‌ی نه گفتن‌های بی‌ثمر را ندارد. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👍 69 32👌 6👎 5👏 1
شرم‌الشیخ؛ تصمیمی که می‌تواند سرنوشت‌ساز باشد | دروازه بازدارندگی یا تله انفعال؟ ✏️ به گزارش خبرگزاری فارس، رئیس‌جمهور امشب در جلسه‌ای ویژه درباره حضور یا عدم حضور ایران در اجلاس صلح شرم‌الشیخ تصمیم‌گیری می‌کند. این‌بار پای یک نشست معمولی در میان نیست؛ پای یک لحظه تاریخی است. اگر تهران برود، می‌تواند با دست پر بازگردد؛ اگر نرود، هزینه‌ای خواهد داد که شاید تا سال‌ها جبران‌پذیر نباشد. ✏️ شرم‌الشیخ صحنه بازآرایی قدرت در خاورمیانه است. پس از جنگ دوازده‌روزه میان ایران و اسرائیل — نخستین تقابل مستقیم دو طرف — اکنون همه بازیگران منطقه گرد آمده‌اند تا درباره آینده امنیت و بازدارندگی سخن بگویند. در این میان، اسرائیل غایب است، اما ترامپ آمده است. این یعنی درِ گفت‌وگو باز است، حتی اگر فقط یک ترک کوچک بر دیوار دشمنی باشد. ✏️ حضور ایران در چنین اجلاسی ضعف نیست، قدرت است. وقتی کشوری پس از یک نبرد مستقیم در میز مذاکره حاضر می‌شود، یعنی می‌خواهد خود را بازیگری مسئول و با اعتمادبه‌نفس نشان دهد. این حضور می‌تواند آغاز گفت‌وگویی تازه با آمریکا باشد؛ گفت‌وگویی که اگر هوشمندانه هدایت شود، شاید به توافقی همه‌جانبه میان ایران و غرب منجر شود. در سیاست، دروازه‌های بزرگ صلح گاهی از یک لحظه تردید عبور می‌کنند. ✏️ اما اگر ایران نرود؟ اگر در این بزنگاه تاریخی، دوباره تصمیم به غیبت بگیرد، معنایش روشن است: واگذاری زمین بازی به رقبا. ترکیه، قطر، مصر و عربستان در شرم‌الشیخ حضور دارند و هرکدام می‌کوشند نقش خود را در نظم جدید تثبیت کنند. وقتی ایران غایب باشد، دیگران جای او را پر می‌کنند، و این یعنی تهران از نقشه امنیت منطقه پاک می‌شود. در سیاست، کسی برای غایبان صندلی نگه نمی‌دارد. ✏️ اکنون توپ در زمین پزشکیان است. اگر او با شجاعت تصمیم بگیرد و راهی قاهره شود، می‌تواند نخستین رئیس‌جمهور ایران باشد که پس از دهه‌ها از انزوا به میدان واقعی دیپلماسی بازمی‌گردد. حتی یک دیدار نمایشی و کوتاه میان او و ترامپ — ولو در حاشیه اجلاس — می‌تواند مسیر تازه‌ای بگشاید، نه برای سازش، بلکه برای حفظ امنیت ملی و بازدارندگی هوشمندانه. گاهی یک لبخند دیپلماتیک از صد موشک بازدارنده‌تر است. ✏️ اما اگر این فرصت از دست برود، تاریخ با بی‌رحمی قضاوت خواهد کرد: ایران دعوت شد تا در ساختن نظم جدید منطقه‌ای سهمی داشته باشد، اما باز هم تصمیم گرفت منتظر بماند، تماشا کند و نرود. ✏️ اکنون فقط یک تصمیم باقی مانده است، و آن تصمیم میان خرد و انفعال است. اگر تهران به شرم‌الشیخ برود، می‌تواند بازنده جنگ دوازده‌روزه نباشد و مسیر مذاکره با آمریکا و غرب را باز کند. اما اگر نرود، دوباره به همان نقطه همیشگی بازمی‌گردد: انزوا، سوءظن و فرصت‌هایی که از دست رفتند. ✏️ تاریخ فرصت را به ملت‌ها هدیه نمی‌دهد؛ تنها یک‌بار در می‌زند. شرم‌الشیخ همان در است. باید دید امشب، در تهران، کدام صدا بلندتر خواهد بود، عقل یا انفعال. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👍 84 28👎 6👌 3👏 1
ایران در عصر آتش‌بس تلفنی: دیپلماسی ایستاده میان سکوت و سقوط ✏️ در جهان سیاست، هیچ چیز خطرناک‌تر از ندانستن نیست — و جمهوری اسلامی دقیقاً در همین نقطه ایستاده است: در آستانه‌ی انفجار تحولات، اما بی‌قطب‌نما، بی‌استراتژی و بی‌فهم از قواعد بازی. وزیر خارجه از «بی‌اعتمادی به اروپا» می‌گوید و در همان نفس از «امکان مذاکره منصفانه با آمریکا» سخن می‌گوید؛ گویی دستگاه سیاست خارجی ایران همچنان نمی‌داند در کدام جبهه می‌خواهد بازی کند، و در عوض، هر روز واکنشی تازه به موج اخبار روز نشان می‌دهد. ✏️ این سردرگمی تصادفی نیست؛ نشانه‌ی یک پوسیدگی ساختاری در دستگاه سیاست خارجی است. حاکمیت هنوز نمی‌فهمد که اروپا فقط دنباله‌رو آمریکا نیست؛ بلکه بخشی از ماشین تصمیم‌سازی غرب است، همان ماشینی که در شورای امنیت حق وتو دارد و بدون امضای آن هیچ قطعنامه‌ای لغو نمی‌شود. تصور اینکه می‌توان با واشنگتن پشت درهای بسته توافق کرد و اروپایی‌ها را نادیده گرفت، ساده‌لوحی دیپلماتیک است. ✏️ درست است که اروپا امروز در موضع ضعف نسبت به گذشته قرار دارد و دچار شکاف‌های داخلی و وابستگی بیشتر به واشنگتن است، اما همین ضعف می‌تواند روزی به نقطه‌ی چرخش بدل شود. اگر تضادهای ژئوپلیتیکی اروپا و آمریکا در آینده اوج بگیرد — مثلاً بر سر چین، انرژی یا نظم تجاری جهانی — ممکن است ایران ناگهان تبدیل به «کارت بازی» اروپایی‌ها شود؛ همان برگی که امروز از سر بی‌اعتمادی سوزانده، اما فردا شاید بخواهند با آن به واشنگتن امتیاز بدهند. ✏️ با این حال، جمهوری اسلامی هنوز در توهم قدیمی «مذاکره محدود برای توافق محدود» گیر کرده است. در حالی که آمریکایی‌ها آشکارا آماده‌ی مذاکره جامع هستند — مذاکره‌ای که هم پرونده‌ی هسته‌ای، هم نقش منطقه‌ای و هم آینده‌ی امنیت خلیج فارس را دربرمی‌گیرد — تهران همچنان می‌گوید: «فقط درباره‌ی هسته‌ای حرف می‌زنیم، آن هم غیرمستقیم 📝!» توجه کنید که در مذاکراتی با چنین وسعت و اهمیت، مذاکره غیرمستقیم به‌عنوان توهین و بی‌احترامی به طرف مقابل تلقی می‌شود. در دنیای واقعی، توافق محدود یعنی تعویق بحران، نه حل آن. توافق‌های ناقص دیر یا زود از درون منفجر می‌شوند، چون ریشه‌ی تنش را نمی‌خشکانند، فقط به آن وقت استراحت می‌دهند. ✏️ همه می‌دانند که تماس تلفنی اخیر میان مقامات ایران و آمریکا باعث توقف موقت درگیری‌ها شد — یک آتش‌بس تلفنی! اما سیاست خارجی‌ای که به تماس تلفنی آویزان است و نمی‌تواند آن را به توافق رسمی، حقوقی و مکتوب تبدیل کند، هنوز در سطح ابتدایی روابط بین‌الملل مانده است. این وضعیت نه صلح است و نه مذاکره؛ فقط تعلیق در بحران است، سکوتی شکننده پیش از بازگشت دوباره‌ی آتش. ✏️ آقای عراقچی گفته است که ایران فعلاً «درخواست مذاکره از هیچ‌کس ندارد». این جمله بیش از آنکه نشانه‌ی اقتدار باشد، نشانه‌ی انفعال است. سیاست خارجی‌ای که از ترسِ تفسیر داخلی، حتی حاضر نیست درباره‌ی مذاکره مستقیم با آمریکا سخن بگوید، دیگر نه دیپلماسی است و نه مقاومت — فقط بلاتکلیفی است. در جهانی که همه بازیگران در حال جابه‌جایی اتحادها هستند، ایران هنوز در همان مدار قدیمی می‌چرخد: نه جسارت دارد که وارد گفت‌وگو شود، نه توان دارد که روی موضع بایستد. ✏️ مسئله فقط «نخواستن» نیست؛ «ندانستن» است. در حاکمیت ایران هنوز این درک وجود ندارد که بدون بازتعریف رابطه با غرب، هیچ‌کدام از اهداف اقتصادی و سیاسی قابل تحقق نیست. نه بانک جهانی اعتبار می‌دهد، نه سرمایه‌گذار خارجی بازمی‌گردد، نه نفت بدون تسهیلات غربی به بازار می‌رود. تصور اینکه با چین و روسیه می‌توان نظام تحریم را شکست، در عمل بارها بی‌اعتبار شده است. مسکو در حساس‌ترین لحظه‌ها در شورای امنیت سکوت کرده و پکن هم منافعش را در بازار غرب می‌بیند، نه در هم‌سویی با تهران. ✏️ تغییر راهبرد در دیپلماسی، فقط تغییر لحن نیست؛ تغییر فلسفه‌ی تصمیم‌گیری است. تا وقتی که تهران مذاکره را «تسلیم» بداند، هیچ گشایشی رخ نمی‌دهد. سیاست خارجی یعنی بده‌بستان، نه خطابه‌ی انقلابی. هر کشوری که مذاکره نکند، دیر یا زود در انزوا می‌پوسد — حتی اگر بمب اتمی داشته باشد. ✏️ جمهوری اسلامی امروز در نقطه‌ای ایستاده که هر روز تأخیر، هزینه‌ای چندبرابر دارد. نه اروپا منتظرش مانده، نه آمریکا به دنبال نجاتش است. اگر در این لحظه‌ی تاریخی باز هم تصمیم نگیرد و به مسیر گذشته ادامه دهد، نه توافقی شکل می‌گیرد و نه تحریمی برداشته می‌شود؛ فقط کشور بیش از پیش در چنبره‌ی بحران باقی می‌ماند. ✏️ در دنیایی که سیاست در پنج دقیقه تلفن تغییر می‌کند، ایستادن در سکون یعنی سقوط. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👍 71 19👌 7👎 6👏 2🙏 1🕊 1
ایران در عصر آتش‌بس تلفنی: دیپلماسی ایستاده میان سکوت و سقوط ✏️ در جهان سیاست، هیچ چیز خطرناک‌تر از ندانستن نیست — و جمهوری اسلامی دقیقاً در همین نقطه ایستاده است: در آستانه‌ی انفجار تحولات، اما بی‌قطب‌نما، بی‌استراتژی و بی‌فهم از قواعد بازی. وزیر خارجه از «بی‌اعتمادی به اروپا» می‌گوید و در همان نفس از «امکان مذاکره منصفانه با آمریکا» سخن می‌گوید؛ گویی دستگاه سیاست خارجی ایران همچنان نمی‌داند در کدام جبهه می‌خواهد بازی کند، و در عوض، هر روز واکنشی تازه به موج اخبار روز نشان می‌دهد. ✏️ این سردرگمی تصادفی نیست؛ نشانه‌ی یک پوسیدگی ساختاری در دستگاه سیاست خارجی است. حاکمیت هنوز نمی‌فهمد که اروپا فقط دنباله‌رو آمریکا نیست؛ بلکه بخشی از ماشین تصمیم‌سازی غرب است، همان ماشینی که در شورای امنیت حق وتو دارد و بدون امضای آن هیچ قطعنامه‌ای لغو نمی‌شود. تصور اینکه می‌توان با واشنگتن پشت درهای بسته توافق کرد و اروپایی‌ها را نادیده گرفت، ساده‌لوحی دیپلماتیک است. ✏️ درست است که اروپا امروز در موضع ضعف نسبت به گذشته قرار دارد و دچار شکاف‌های داخلی و وابستگی بیشتر به واشنگتن است، اما همین ضعف می‌تواند روزی به نقطه‌ی چرخش بدل شود. اگر تضادهای ژئوپلیتیکی اروپا و آمریکا در آینده اوج بگیرد — مثلاً بر سر چین، انرژی یا نظم تجاری جهانی — ممکن است ایران ناگهان تبدیل به «کارت بازی» اروپایی‌ها شود؛ همان برگی که امروز از سر بی‌اعتمادی سوزانده، اما فردا شاید بخواهند با آن به واشنگتن امتیاز بدهند. ✏️ با این حال، جمهوری اسلامی هنوز در توهم قدیمی «مذاکره محدود برای توافق محدود» گیر کرده است. در حالی که آمریکایی‌ها آشکارا آماده‌ی مذاکره جامع هستند — مذاکره‌ای که هم پرونده‌ی هسته‌ای، هم نقش منطقه‌ای و هم آینده‌ی امنیت خلیج فارس را دربرمی‌گیرد — تهران همچنان می‌گوید: «فقط درباره‌ی هسته‌ای حرف می‌زنیم، آن هم غیرمستقیم 📝!» توجه کنید که در مذاکراتی با چنین وسعت و اهمیت، مذاکره غیرمستقیم به‌عنوان توهین و بی‌احترامی به طرف مقابل تلقی می‌شود. در دنیای واقعی، توافق محدود یعنی تعویق بحران، نه حل آن. توافق‌های ناقص دیر یا زود از درون منفجر می‌شوند، چون ریشه‌ی تنش را نمی‌خشکانند، فقط به آن وقت استراحت می‌دهند. ✏️ همه می‌دانند که تماس تلفنی اخیر میان مقامات ایران و آمریکا باعث توقف موقت درگیری‌ها شد — یک آتش‌بس تلفنی! اما سیاست خارجی‌ای که به تماس تلفنی آویزان است و نمی‌تواند آن را به توافق رسمی، حقوقی و مکتوب تبدیل کند، هنوز در سطح ابتدایی روابط بین‌الملل مانده است. این وضعیت نه صلح است و نه مذاکره؛ فقط تعلیق در بحران است، سکوتی شکننده پیش از بازگشت دوباره‌ی آتش. ✏️ آقای عراقچی گفته است که ایران فعلاً «درخواست مذاکره از هیچ‌کس ندارد». این جمله بیش از آنکه نشانه‌ی اقتدار باشد، نشانه‌ی انفعال است. سیاست خارجی‌ای که از ترسِ تفسیر داخلی، حتی حاضر نیست درباره‌ی مذاکره مستقیم با آمریکا سخن بگوید، دیگر نه دیپلماسی است و نه مقاومت — فقط بلاتکلیفی است. در جهانی که همه بازیگران در حال جابه‌جایی اتحادها هستند، ایران هنوز در همان مدار قدیمی می‌چرخد: نه جسارت دارد که وارد گفت‌وگو شود، نه توان دارد که روی موضع بایستد. ✏️ مسئله فقط «نخواستن» نیست؛ «ندانستن» است. در وزارت خارجه ایران هنوز این درک وجود ندارد که بدون بازتعریف رابطه با غرب، هیچ‌کدام از اهداف اقتصادی و سیاسی قابل تحقق نیست. نه بانک جهانی اعتبار می‌دهد، نه سرمایه‌گذار خارجی بازمی‌گردد، نه نفت بدون تسهیلات غربی به بازار می‌رود. تصور اینکه با چین و روسیه می‌توان نظام تحریم را شکست، در عمل بارها بی‌اعتبار شده است. مسکو در حساس‌ترین لحظه‌ها در شورای امنیت سکوت کرده و پکن هم منافعش را در بازار غرب می‌بیند، نه در هم‌سویی با تهران. ✏️ تغییر راهبرد در دیپلماسی، فقط تغییر لحن نیست؛ تغییر فلسفه‌ی تصمیم‌گیری است. تا وقتی که تهران مذاکره را «تسلیم» بداند، هیچ گشایشی رخ نمی‌دهد. سیاست خارجی یعنی بده‌بستان، نه خطابه‌ی انقلابی. هر کشوری که مذاکره نکند، دیر یا زود در انزوا می‌پوسد — حتی اگر بمب اتمی داشته باشد. ✏️ جمهوری اسلامی امروز در نقطه‌ای ایستاده که هر روز تأخیر، هزینه‌ای چندبرابر دارد. نه اروپا منتظرش مانده، نه آمریکا به دنبال نجاتش است. اگر در این لحظه‌ی تاریخی باز هم تصمیم نگیرد و به مسیر گذشته ادامه دهد، نه توافقی شکل می‌گیرد و نه تحریمی برداشته می‌شود؛ فقط کشور بیش از پیش در چنبره‌ی بحران باقی می‌ماند. ✏️ در دنیایی که سیاست در پنج دقیقه تلفن تغییر می‌کند، ایستادن در سکون یعنی سقوط. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...