es
Feedback
” هیت موزیک “

” هیت موزیک “

Ir al canal en Telegram

- Wlc To Channel ‐ Official Channel Hit Music Tablighat : @TabLovMusicam ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌

Mostrar más
2025 año en númerossnowflakes fon
card fon
12 589
Suscriptores
-2324 horas
-637 días
-13730 días
Archivo de publicaciones
هر موقع نمیتونم حسمو توضیح بدم ، به پستای این چنل پناه میبرم : @Hesikemide
Mostrar todo...
Photo unavailableShow in Telegram
ولی Nude های کاپلیش>>>>>>>> @vibe_image
Mostrar todo...
تازه عقد کرده بودم که گفتند مادرشوهرم افتاده و پاش شکسته...شوهرم گفت باید بیای خونه ما و به مادرم کمک کنی...اکثرا میرفت ماموریت کاری.‌..من و مادرشوهرم تنها بودیم...اونروزم برای مأموریت رفته بود شمال ...از مادرشوهرم اجازه گرفتم به مادرم سربزنم...یادم اومد گوشیمو با خودم نیاوردم و فورا برگشتم ..کلید انداختم و‌درُ باز کردم...ولی توی هال با دیدن اون صحنه تا مدت زیادی نمیتونستم حرف بزنم👇 ادامه خاطره اینجا بخون
Mostrar todo...
مشکلات شما: اوایل ازدواجمون می‌دیدم شوهرم با دخترا تو اینــستا و تلــگـر،ام چـت میکنه، چند بار هم قهـر کردم رفتم خونه بابام ولی فایده نداشت، تا تصمیم گرفتم : ادامه پست
Mostrar todo...
دوران نامزدی همیشه دوست داشتم نامزدم دستمو بگیر یا منو ب‌غ‌ل کنه ولی نامزدم از اونجایی که خیلی مذهبیه میگفت تا محرم نشدیم بهم دست نمی زنیم. اون روزا من دانشجو بودم و خوابگاهی. نامزدم دو هفته ای یه بار می اومدم پیشم . منم چون دلم بغ‌ل عشقولانه می خواست ونامزدم هم مذهبی میدونستم که منتفیه. خلاصه دو سه روز بعد یه ماجرایی زنگ زد گفت میخام عقد کنیم(منم تو دلم عروسی بود) بهش گفتم نمیدونم هر کاری که دوس داری بکن. مقدمات عقد فراهم شد و تو خونه ی ما مراسم عقد برگزار شد. منم بر اساس تجربه ی نامزدیمون هیچ امیدی به آقامون نداشتم گفتم به این باشه میگه بعد عروسی... ولی روز عقد من برای یه کاری رفتم اتاقم. وقتی وارد اتاقم شدم دیدم... ادامه پست...
Mostrar todo...
خاطرات پشم ریزون اولین جلسه لیزرتون رو تعریف کنید : @khatere
Mostrar todo...
شوهرم اصرار که یه شب برم خونشون بمونم ولی بابام اجازه نمیداد خلاصه بعد چندماه به سختی راضی شد بمونم کنارهم خواب بودیم که 😂😂😂 مشاهده خاطره...
Mostrar todo...
با همسرم قرار گذاشته بودیم تا شب عروسی رابطه نداشته باشیم یعنی حتی قسمت خصوصی همدیگرو ندیده بودیم دوره عقد شب عروسی واسه اینی که خاطره انگیز باشه بالای اونجارو..... مشاهده خاطره
Mostrar todo...
Photo unavailableShow in Telegram
من درحال خوندن خاطرات ها سمی و سوتی های یه ملت 😂 اگر ۶روزه نخندیدی بیا اینجا: @khatereh
Mostrar todo...
تازه عقد کرده بودم که گفتند مادرشوهرم افتاده و پاش شکسته...شوهرم گفت باید بیای خونه ما و به مادرم کمک کنی...اکثرا میرفت ماموریت کاری.‌..من و مادرشوهرم تنها بودیم...اونروزم برای مأموریت رفته بود شمال ...از مادرشوهرم اجازه گرفتم به مادرم سربزنم...یادم اومد گوشیمو با خودم نیاوردم و فورا برگشتم ..کلید انداختم و‌درُ باز کردم...ولی توی هال با دیدن اون صحنه تا مدت زیادی نمیتونستم حرف بزنم👇 ادامه خاطره اینجا بخون
Mostrar todo...
مشکلات شما: اوایل ازدواجمون می‌دیدم شوهرم با دخترا تو اینــستا و تلــگـر،ام چـت میکنه، چند بار هم قهـر کردم رفتم خونه بابام ولی فایده نداشت، تا تصمیم گرفتم : ادامه پست
Mostrar todo...
دوران نامزدی همیشه دوست داشتم نامزدم دستمو بگیر یا منو ب‌غ‌ل کنه ولی نامزدم از اونجایی که خیلی مذهبیه میگفت تا محرم نشدیم بهم دست نمی زنیم. اون روزا من دانشجو بودم و خوابگاهی. نامزدم دو هفته ای یه بار می اومدم پیشم . منم چون دلم بغ‌ل عشقولانه می خواست ونامزدم هم مذهبی میدونستم که منتفیه. خلاصه دو سه روز بعد یه ماجرایی زنگ زد گفت میخام عقد کنیم(منم تو دلم عروسی بود) بهش گفتم نمیدونم هر کاری که دوس داری بکن. مقدمات عقد فراهم شد و تو خونه ی ما مراسم عقد برگزار شد. منم بر اساس تجربه ی نامزدیمون هیچ امیدی به آقامون نداشتم گفتم به این باشه میگه بعد عروسی... ولی روز عقد من برای یه کاری رفتم اتاقم. وقتی وارد اتاقم شدم دیدم... ادامه پست...
Mostrar todo...