جهان تاریخی
Ir al canal en Telegram
مجموعه بی نظیر از تصاویر قدیمی و مطالب تاریخی ایران و جهان بابت برخی تبلیغات که در کانال درج می شوند پوزش میطلبیم تبلیغات: @Historyican
Mostrar más2025 año en números

65 707
Suscriptores
-3124 horas
-1647 días
-70430 días
Archivo de publicaciones
Photo unavailableShow in Telegram
اتوبوس دو طبقه لیلاند که از سال ۱۳۳۸ وارد ایران شد
@Worlddax 🌐
❤ 43👍 22😢 7💔 1
Photo unavailableShow in Telegram
در دوران ملکه ویکتوریا مد بود که زنان از شکم بندهای بسیار تنگ برای باریک کردن کمر استفاده میکردند که به مرور با جابجایی کبد و صدمه به ریه و قلب زندگی زن را به خطر می انداخت!
@Worlddax 🌐
💔 49😁 15❤ 14👎 12😢 12
Photo unavailableShow in Telegram
گوشه ای از بازار تهران
دهه سی خورشیدی
@Worlddax 🌐
😢 31❤ 22😁 3
Photo unavailableShow in Telegram
قوطی نوشابه کوکاکولا در سال 1930 میلادی
@Worlddax 🌐
👍 33❤ 29👌 3😢 1
رستم، پهلوان نامدار ایرانی، در یک باغ خوش آب و هوا توقف کرد تا هم خستگی نبرد سنگینش با افراسیاب را از تن به در کند. هم اسب با وفایش رخش، نفسی تازه کند.پس از خوردن نهار، پلک هایش سنگین شد و کنار آتش خوابش برد. رخش هم بدون این که افسارش به جایی بسته باشد، تنها ماند.افراسیاب با خودش فکر کرد که موفقیت رستم تنها به خاطر قدرت خودش نیست بلکه اسب او در این پیروزی خیلی نقش داشته.
پس سربازانش را برای دزدیدن رخش فرستاد.
آن ها که از قدرت رخش خبر داشتند برای به دام انداختنش یک طناب بسیار بلند و محکم آورده بودند.وقتی رخش حسابی از رستم دور شد، طناب بلند را به سمتش پرتاب کردند. رخش که بسیار باهوش و قوی بود توانست خودش را نجات داده و فرار کند.
رستم بیدار شد. جای خالی رخش را دید. زین او را در دست گرفت و از روی رد پاهایی که به جا مانده بود توانست او را پیدا کند.بعد با صدای بلند به رخش گفت: « می دانی در حالی که زین تو را به دوش داشته ام چه قدر راه آمده ام؟ » بعد برای دلداری خودش دوباره گفت: « عیبی ندارد. رسم زمانه این است. گاهی من باید سوار زین بشوم و گاهی زین سوار من. »
از زمانی که فردوسی این داستان را روایت کرد و این بیت را سرود، رسم شد هر وقت کسی به سختی و مشکل دچار شود به او چنین بگویند:
چنین است رسم سرای درشت
گهی پشت بر زین، گهی زین به پشت
این مصرع از شعر فردوسی به صورت مثل در آمده و کنایه از آن است که روزگار وقتی بر وفق مراد شخص باشد، او را بلند آوازه می کند، اما وای به روزی که چرخ گردون بچرخد و زمانه به آدمی پشت کند و او را از اوج به خاک بنشاند..
@Worlddax 🌐
ما را در اینستاگرام نیز دنبال کنید👇✅
https://instagram.com/_u/world.ax
❤ 77👌 25👍 10🙏 1
Photo unavailableShow in Telegram
خریدار کوپن، تهران، میدان نارمک، سال ۱۳۸۰
@Worlddax 🌐
😢 25❤ 8👍 7😁 2💔 1
Photo unavailableShow in Telegram
تبلیغ تلوزیون رنگی ناسیونال در سال ۱۳۵۶
@Worlddax 🌐
❤ 60😢 7👍 3
پل اعتماد
یه سبد خوراکی همیشه در آشپرخونه اداره وجود داشت.
اگر کسی دلش میان وعده می خواست بر می داشت و پولش رو می انداخت داخل جعبه.
ماه به ماه می اومدند پولها رو بر می داشتند و جعبه رو پر از خوراکی جدید می کردند.
گاهی مثلا دو سه دلار پول کم می اوم، کسی خوراکی برداشته بود و پول خرد همراه نداشت و فراموش کرده بود که بعدا پول رو بده.
رییس قبلی بدون سر و صدا این پول رو از جیبش می داد و هیچ وقت هم اعلام نمی کرد که پول کم اومده و کسری همیشه در حد همین دو سه دلار بود. گاهی هم پول زیاد می اومد که معلوم بود کسی قرضش را پس داده.
رییس جدید، در پایان اولین ماه کاری وقتی متوجه شد که چند دلار پول کم اومده، به منشی گفت که به همه ایمیل بزنه که چند دلار پول کم اومده و تا فردا هر کسی که خوراکی برداشته و پولش را فراموش کرده بده پول رو بگذاره سر جاش و گرنه ما باید از جیبمون بدیم.
نتیجه؟ ماه بعدی کسری پول شد 10 دلار. ماه بعد 20 دلار. و ماه بعد 25 دلار. در نهایت تصمیم گرفتند کلا جعبه رو بردارند.
حالا بقیه هم فهمیده بودند که عده ای هستند که خوراکی برمی دارند و پول نمیدند. حالا آدمهای بیشتری اینکار را می کردند.
پل اعتماد به همین راحتی با انگشت اتهام به سمت یکدیگر گرفتن شکست و از بین رفت.
گاهی وقتها همین اینکه عده ای بفهمند جمعی (هر چند کوچک ) هستند که قانون را رعایت نمی کنند و از شرایط سو استفاده می کنند
باعث میشه اونها هم قانون را رعایت نکنند و اونها هم یاد بگیرند که میشه از اعتماد سو استفاده کرد.
پ.ن:به همین راحتی شاید توی مدت چند ماه اون محیط رو گند برمیداره.چون همه فکر میکنن اون یکی دزده!
@Worlddax 🌐
ما را در اینستاگرام نیز دنبال کنید👇✅
https://instagram.com/_u/world.ax
👌 43❤ 39👍 14
Photo unavailableShow in Telegram
کلادیوس (41_54 میلادی) بدشانس ترین امپراتور روم بود. اولین نامزدی وی از طرف خاندان همسرش فسخ شد، دومی در روز عروسیشان جان سپرد، سومی بر اثر شکاکی از وی جدا شد و چهارمی قصد جانش را داشت!
@Worlddax 🌐
😁 55❤ 13😢 9
Photo unavailableShow in Telegram
عکس هوایی شهر کاشان سال ۱۳۰۳ خورشیدی
از مجموعه عکسهای والتر میتل هولتزر
@Worlddax 🌐
❤ 51👍 14
Photo unavailableShow in Telegram
تلوزیون های ۱۴ اینچ سیاه و سفید قدیم و برفک
@Worlddax 🌐
❤ 70😢 16👌 3👍 1
حکایت خواندنی
پادشاهی شکم گنده بیمار شد. حکیم را به بالین طلبید. پس از معاینه گفت: علی التحقیق سلطان پس از چهل روز از دنیا خواهد رفت. شاه برآشفت و حکیم را در بند کشید و از ترس مرگ و غم و غصهی فراق لب به خوردنیها نزد و روز به روز لاغرتر شد. اما پادشاه روز چهلم بهبود یافت و حکیم را به گردن زدن فرا خواند، و با عتاب گفت: سخنت دروغ آمد. طبیب پاسخ داد: بهبودیات از تدبیر من است. بیماریات پرخوری بود، با ترس از مرگ و کم خوری، لاغر شدی و اندام ناهنجارت میزان شد. شاه خوشحال گشت و او را خلعت داد.
مولوی میگوید: در وجود آدمی سه هزار مار هست و هر هزار مار به یک لقمهی آکل (غذا) زنده میشوند. و اگر از سه لقمه یک لقمه کم کنی، هزار مارِ نفِس تو مرده میشود و اگر دو لقمه کم کنی، دو هزار مار مرده شود. اگر یک لقمه زیاده کنی، هزار مارِ نفس تو زنده شود. خدا ما را توفیق دهد به کم خوردن و کم گفتن و کم خفتن...!
@Worlddax 🌐
ما را در اینستاگرام نیز دنبال کنید👇✅
https://instagram.com/_u/world.ax
👍 61❤ 47👌 6😁 5👎 3
Photo unavailableShow in Telegram
ایران پیما سوپر دولوکس، عشق دهه شصت
@Worlddax 🌐
💔 47❤ 36👍 4👎 2😢 1
Photo unavailableShow in Telegram
صحنه هایی نوستالژیک برای کودکان دهه شصت
@Worlddax 🌐
😢 56❤ 25👍 7💔 1
Photo unavailableShow in Telegram
تبلیغ لوازم خانه و اجاق گاز
سال ۱۳۵۵ شمسی
@Worlddax 🌐
❤ 31😢 8👍 7😁 1
02:58
Video unavailableShow in Telegram
درمان سریع سفیدی مو توسط شرکت فناور درمان🇮🇷
تنها با یک دوره مصرف متوجه بازگشت موهایتان به رنگ اصلی خواهید شد. 😍🤩
بـیـش از ۳۰هـــزار خـانم و آقـا
از این روش معجزه_آسا نتیجـه گرفتن 🪄
روی لینک زیر کلیک کنید 😃👇
https://www.20landing.com/214/2246
https://www.20landing.com/214/2246
5.90 MB
❤ 4👍 1
کریس گاردنر ، میلیاردری که از صفر شروع کرد.
از همان کودکی، بختش تیره بود و کورسوی امیدی در مسیر زندگیاش دیده نمیشد.
تمام مواد لازم برای بیچارگی و کاسه چه کنم به دست گرفتن را در اختیار داشت؛ مرگ پدر، بی رحمی ناپدری، سابقه حبس و...
اگر در صحنه زندگی قرعه این نقش به نام هر کس دیگری جز او می افتاد، بیشک انگ بدشانسی و بدبختی را تا پایان عمر میپذیرفت اما «کریس گاردنر» مردانه جلوی سرنوشت قدعلم کرد و شجاعانه مسیر زندگیاش را تغییر داد.
امروز که شما داستان زندگیاش را میخوانید، او یک میلیاردر سرشناس شده
سال ۱۹۸۲ بود. آن زمانها یک سال و نیمی از پدر شدنش میگذشت. فروشنده لوازم پزشکی بود.
به زحمت از عهده امورات خودش و پسرش، کریستوفر، برمیآمد. وقتی به ورودی جاده موفقیت رسید، ۲۹ سال بیشتر نداشت.
با تمام نداریهایش سخاوتمند بود.
آن روز به پارکینگ بیمارستان آمد و دید که راننده یک اتومبیل «فراری» دنبال جای پارک میگردد.
صدایش زد: «میتوانید جای من پارک کنید.» و با راننده «فراری» گرم صحبت شد.
میخواست بداند او چه کار میکند و چطور توانسته ماشینی به آن گرانی بخرد.
راننده فراری به او گفت که در کار خرید و فروش سهام شرکتهاست. کنجکاوی گاردنر گل کرد.
الان که یاد آن روز میافتد، میگوید: «آن آقا ماهی ۸۰ هزار دلار درآمد داشت.
آنها با هم رفیق شدند.
هر از گاهی ناهار را با هم میخوردند و سهام فروشِ متمول برای گاردنر توضیح میداد که چطور میتواند وارد این تجارت شود و او را به سرشناسترینهای خریدوفروش سهام ارجاع داد.
گاردنر با اعتماد به نفس دنبال سررشتههای موفقیتاش رفت اما کسی تحویلش نمیگرفت؛ نه به خاطر سیاهپوست بودنش، بلکه به این خاطر که ثروتمندان نمیخواستند ریسک کنند.
خودش میگوید: «آنها نژادپرست نبودند. حداقل چیزی که برای فروشنده سهام شدن میخواستی، یک مدرک MBA بود.
اما من اصلا کالج نرفته بودم!
بعد از ۱۰ ماه دویدنهای بیحاصل، تازه یک نفر پاپوش جاداری برای گاردنر درست کرد و او را به خانه اول باز گرداند:
«باید برای پسرم، پدری میکردم؛ پس دلسرد نشدم. هر کاری که از دستم بر میآمد انجام دادم؛ هرس چمنها، شستن توالتها، آشغال جمع کردن، تعمیر سقف و نقاشی ساختمان اما به تلاشم برای ورود به چرخه خریدوفروش سهام ادامه دادم.»
سر جروبحث کوچکی که با همسرش داشت، یک پلیس را خبر کرد و ماموران با استعلام مدارک و پیشینه گاردنر به دلیل پرداخت نکردن قبوض پارکینگ، او را به مدت ۱۰ روز به زندان فرستادند.
همسرش هم پسرش را برداشت؛ او را ترک کرد و طلاقش را گرفت.
کنار دزدها، قاتلان و تبهکاران روز را به شب میرساندم و فکر و نگرانی پسرم آزارم میداد.
قبل از دستگیری در یک موسسه خریدوفروش سهام فرم استخدام پر کرده بودم. متاسفانه روز مصاحبهام یک روز قبل از آزادیام تعیین شده بود.
از زندان تماس گرفتم و التماس کردم که اجازه دهند یک وقت مصاحبه دیگر بگیرم.
به محض آزادی به موسسه رفتم. این مصاحبه تنها شانسم بود اما نمیتوانستم برایشان نقش بازی کنم
. پس حقیقت را گفتم؛ اینکه پیشینه ندارم، خانوادهام ترکم کردهاند، تحصیلات ندارم، وضع مالیام خوب نیست اما انگیزه دارم
مصاحبهگر به فکر فرو رفت. گاردنر یک قدم به جلو برداشته بود؛ گفتوگو با یکی از عاملان مهم این تجارت!
انگار ورق زندگیاش برگشته بود. چندماه بعد، همسرش تماس گرفت و حضانت کریستوفر را به او سپرد. اما پانسیونی که گاردنر در آن اتاق اجاره کرده بود بچهها را قبول نمیکرد.
این بود که وسایل ضروری خودش و کریستوفر را در کالسکه و ساک کریستوفر و کیف دستی خودش جا داد و راهی خیابانها شد: «شبهای زیادی را در توالتهای عمومی گذراندیم.
روزی پدر و پسر ۵ ساله در خیابان قدم میزدند که گاردنر چشمش به یک ساختمان مخروبه که بوته رزی از دیوارش بالا رفته بود افتاد.
سرایدار آنجا را پیدا کرد و قرار شد عمارت مخروبه را به قیمت منصفانهای اجاره کند.
حالا دیگر سقفی بالای سر پسرش بود. طی چند سال به تدریج با تحمل شرایط طاقت فرسای موجود توانست وارد تجارت رویاییاش شود.
سال ۱۹۸۷ توانست در شیکاگو بنگاه خریدوفروش سهام خودش را تاسیس کند و آخر سر هم برای خودش یک دستگاه اتومبیل «فراری» بخرد.
او داستان زندگیاش را افسانه نمیداند: «داستان زندگی من به دیگران میآموزد که چطور باید جلوی موانع زندگی سینه سپر کرد.
میتوانستم یک فروشنده بیدست و پا و بیخانمان باقی بمانم اما من میخواستم زندگی بهتری داشته باشم و الان زندگیام عالیست.
شما هم میتوانید تندبادهای زندگی را در هم بکوبید. تنها باید هدفتان را مشخص کنید و با اراده، امید، توکل به پروردگار و قوت قلب گرفتن از کسانی که دوستشان دارید، در راهتان ثابت قدم باشید.
@Worlddax 🌐
ما را در اینستاگرام نیز دنبال کنید👇✅
https://instagram.com/_u/world.ax
❤ 88👍 17👎 1👌 1
Photo unavailableShow in Telegram
بهترین راه برای پیشبینی آینده،
خلق آن است...
پیتر دارکر
@Worlddax 🌐
👍 42❤ 10
Photo unavailableShow in Telegram
مزرعه ای در حوالی علی آباد کتول
انگار لوکیشنی از فیلم های ترسناکه 😆
دهه 1270 خورشیدی
@Worlddax 🌐
😁 45❤ 13👍 10
Photo unavailableShow in Telegram
این نشانهی قدرت تفکر و عزت نفس شماست
که وقتی کسی سعی میکند بیهوده شما را عصبانی کند،
شما دربرابرش سکوت میکنید!
آلبرتو موراویا
@Worlddax 🌐
👍 69❤ 27
