سرمست•

«نمی‌داٰنم، کسی به من نیاموخت، باید با قَلبی که کسی را دوست ندارد چه کنمْ؟»

-غزل‌حمیدی

همه‌ی عمر دور افتادم از هرچی و هرکی که دوست‌ش داشتم اون‌قدر که دیگه باورم شد دوری جزئی از دوست داشتنه.

هیچ‌کس جای من زندگیش نکرده، پس چه اهمیتی داره چی میگن؟

جون از تنم رفت.

گیریم که به دریا نرسیدی، چه غم ای رود؟ خوش باش که یک چند در آن راه دویدی. _فاضل نظری

او چیز دگر داند، او چیز دگر سازد

-مولانا

«دردی‌ست دردِ عشق که هیچش طبیب نیست» •سعدی•

«شب آرزوهاست، بارون می‌باره، این دوتا ترکیب با هم که ممکنه باعث برآورده شدنِ هر آرزویی بشه، می‌ترسم آرزویی کنم که وقت به دست آوردنش پشیمان شده باشم.»

«ولی شب آرزوها آرزوم تو بودی.»

عزیزم، زبان می‌تواند نقش بازی کند، اما رفتار دروغ بلد نیست. به آن دقت کن

-زهراامیدی

دست‌های من تصمیمت بود. باید می‌گرفتی و با خودت می‌بردی و می‌رفتی.

میزان ناراحتی‌ من از آدم‌ها، به نقش و اهمیتی که تو زندگی‌ام دارن بستگی داره.

یه بُغضِ صد ساله گیر کرده تو گلوم.

«در این دُنیاٰ دیگر هیچ چیزی حیف نیست، حیف چَشماٰنِ تو بود که بسته شد...»

-غزل‌حمیدی

٫/«وَ رو به آسماٰن آرزو کنیدْ...✨ آرزوهاٰیِ بسیاٰر زیباٰ وَ خواٰستنیْ.»

این متن هم بخوانید.

آرزوهاتوم خیلی زیبا بود:)