مجمع دیوانگان
رفتن به کانال در Telegram
وبلاگ «مجمع دیوانگان» از سال ۱۳۸۶ آغاز به کار کرد و نسخه تلگرامی آن با سه نویسنده مدیریت میشود. اینجا به مسایل روز، سیاست، جامعه و هنر میپردازیم. . ارتباط با ادمین کانال: @DivaneSaraAdmin . اینستاگرام: instagram.com/divanesara_
نمایش بیشتر2025 سال در اعداد

13 582
مشترکین
-324 ساعت
-147 روز
-12530 روز
آرشیو پست ها
یادداشت وارده: در دفاع از نامه بهاره هدایت
#V 119
نویسنده مهمان: نامه بهاره هدایت از داخل زندان تعبیری از آن شعر سایه داشت که میگفت «آبی که برآسود زمینش بخورد زود / دریا شود آن رود که پیوسته روان است». اما دریغا از تئوریپردازان روی کاغذ که به تعبیری این بار از حافظ کار و بارشان شده «بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین» که کماکان منتظرند و امیدوار به کورسویی و نشانهای هر چند کوچک از حکومت، آن هم برای اصلاحاتی حداقلی. مشکل اصلی البته اینجاست که این امیدواران به اصلاح، حجم عظیم مشکلات را میدانند و احاله به محال میدهند. تجربهی بارها ثابتشده را دوباره نسخه پیچی میکنند و از خلق به ستوه آمده توقع صبر و انتظار دارند و بسان پیرمردی فقط آه و ناله سر میدهند و انذار به حکومتی که هیچ علاقهای نه به خودشان دارد و نه به راهکارهایشان.
بهاره هدایت به زعم من با این نامه «مانیفست» جنبش مهسا را تدوین کرد. هر کسی دل در گرو این جنبش دارد خواستههایش را در این نامه متبلور دید. نامه دلالت بر اصل مهمی داشت و آن اینکه «عمل» در مقام غلبه بر ترس و تردید البته در کنار عقلانیت، راه خودش را پیدا خواهد کرد. بهتر است بگویم «عمل شجاعانه». سالها به بهانههای متعدد که زبان مشترک حکومت و اصلاحطلبان شده بود، مردم را از خشونتهای فزاینده، تجزيه، ویرانی و هزار واژه خوفناک دیگر می ترساندند و بدتر از آن نتیجهای بود که میگرفتند: تقليل سیاستورزی به انتخابات صندوقمحور. تو گویی هیچ عرصه دیگری برای سیاستورزی وجود ندارد که خروجیاش عملا «بی عملی» بود یا چشم انتظار حکومت ماندن.
این نامه در ساحتی دیگر نیز در مقام پاسخ است. جنبش مهسا را به الفاظِ متعدد تخفیف و تحریف میکردند: مثلا آن را جنبشی غیرسیاسی نامیدند که نمیداند چه میخواهد. شعارهایش متعدد و بعضاً متناقض است. نرم نرمک اما چهرههای سیاسی به این جنبش ورود کردند که هم تجربه سیاسی دارند و هم توان چانهزنی و گفتگو و هم به نوعی تدوینگر خواستهها و اهداف. بهاره هدایت را میتوان به عنوان تجلی شعار اصلی جنبش یعنی «زن، زندگی، آزادی» یکی از نمایندگان سیاسی جنبش درنظر گرفت. چهرههای دیگری در داخل و خارج هم هستند که در ادامه مسیر احتمالا قابلیت نمایندگی را پیدا خواهند کرد.
یکی از بخشهای قابل توجه نامه انتقاد به میرحسین موسوی بود. همان بخشی که صدای عدهای که ژست سیاست سکوت گرفته بودند را هم دوباره درآورد. زندان و حصر قیدی شده بود برای ناجوانمردانه جلوهدادن نقد محصورین و دربندان. نظر بعضیها این بود که چون ميرحسين در حصر است نقد او جوانمردانه نیست. هر چند خود زمانی در صف و ستاد او فعالیت میکردند اما مزورانه از او عبور کردند. عبور از میرحسین را جوانمردانه و نقد او را ناجوانمردانه جا می زدند.
نقد خود امریست اخلاقی. امریست جهت اصلاح و بهبود. چه در زندان و چه خارج از زندان. میتوان مواضع سیاسی میرحسین را نقد کرد اما به پاس سالها استقامت و پایداری در مواضع و همراهی با مردم به نشانه احترام به او کلاه از سر برداشت. نقد بهاره با اینکه احتمالا حدس میزد آماج حملات دوستان سابق و فعلیاش قرار خواهد گرفت از این منظر شجاعانه بود. اما شجاعت اصلی همان موضعگیری صریحش بود که این حکومت باید برود. در بند دژخیم سنگدل بودن و چنین موضعی اتخاذ کردن رساندن شجاعت به سرحدات خودش است. نامه بیانیه گونه بهاره به زعم من در تراز این جنبش بود که هم نقد گذشته بود و هم رو به سوی آینده داشت. آینده ای که با عبور از گذشته قابل تحقق است. بعضی از نقدهایی که به نامه بهاره شد از منظر همین عبور بود. مواضع او در انتخابات ۸۸ را برجسته کردند و بیانیههای میرحسین را مجددا بازخوانی کردند تا یادآور شوند که میرحسین هيچگاه از انقلاب ۵۷ عبور نکرد که با «جان بیدار»ش به مردم پشت کرده باشد. این نحوه مواجهه با مواضع افراد دقیقا مشابه کسانی است که با لفظ فحش گونه «تجدیدنظر طلب» اصلاح طلبان را مواخذه میکنند. قرار نیست در روند ۱۳ ساله حوادث از سال ۸۸ تا ۱۴۰۱ در بر همان پاشنه ۸۸ بچرخد. مگر میشود دی ۹۶، آبان ۹۸، فاجعه هواپیمای اوکراینی را دید و در ۸۸ ماند؟
حکومت بطور کامل مسیر اصلاحطلبی مسالمتآمیز را مسدود کرد و تمام تلاشش را برای به بند کشیدن آزادی بکار گرفت اما ندانست که پرچم آزادیخواهی در این کشور روی زمین نخواهد ماند. نسلی که حکومت خیالش از بابت سیاسی نبودنش راحت بود به قولِ بهاره شد نسل پاکبازی که پرچم را به دست گرفت.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
Photo unavailableShow in Telegram
یادداشت وارده: در دفاع از نامه بهاره هدایت
#V 119
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
انقلاب اجتماعی و نخبگان ابدی!
#A 402
آرمان امیری @armanparian - سوزان نیمن، در بخشی از کتاب «درس گرفتن از آلمانیها»، به دنبال این پاسخ میگردد که آیا حق داریم کمونیستها را با فاشیستها یکسان بگیریم؟ در کارنامهی عملی که اختلاف معناداری نداشتند؛ در وجه نظری هم، امثال «ارنست نولته» تاکید دارند که مبانی این دو جریان یکی هستند. نیمن اما با یک خوشبینی نیکنفسانه نسبت به چپها نتیجه میگیرد: باید بین اندیشهای که یک آرمان انسانی داشته اما به جهنم ختم شده و مکتبی که از اساس روی ایدههای ضدانسانی بنا شده تمایز قائل شویم. من همواره سعی میکنم همین خوشبینی را در مورد دوستان چپگرا حفظ کنم، البته اگر خودشان اجازه بدهند!
ادعای علاقه به انسانها در ادبیات چپگرایان با واژگانی چون «خلق و توده» تکرار میشود؛ اما نه تنها موضعگیریهایشان در بزنگاههای سیاسی، بلکه حتی سرفصل پژوهشهای نظریشان غالبا بر مواضع و موضوعاتی تکیه دارد که برآمده از یک نگرش تماما سلسلهمراتبی، همراه با احساس توأمان «تحقیر و نفرت» نسبت به تودههاست.
انبوه نظریهپردازیها در باب «صنعت فرهنگ»، یا موضوع بسیار مورد علاقهشان: «رسانه» از یک پیشفرض مشترک آغاز میشود: سلیقهی تودهها مبتذل، انتخابهایش ناآگاهانه، عقل و فهمش همچون کودکان در معرض فریب، و تصمیمات و انتخابهایش غیرقابل اعتماد است و باید بر آن نظارت شود! مواضع مشترک فاشیستها و کمونیستها در تحقیر هنرهای پاپیولار (عامهپسند؟!) صرفا یک تجلی از نگرش نخبهگرایانهشان بود که عینا به خلف بر حقشان، «جمهوری اسلامی» هم به میراث رسید.
نگرش دوگانه به «عوام و خواص»، خیلی زود به تعبیر ضروری و آشنای «تخصصگرایی» منجر میشود. سنگبنای اندیشهی پوزیتیویستی، که توجیهگر جنایات فاشیستی شد. هرچند مشاهدهی کورههای آدمسوزی، یک شکست غیرقابل جبران در کارنامهی پوزیتیویسم (دستکم در حوزهی جامعه و سیاست) به حساب آمد، اما سبب نشد که همان نگاه، حتی با همان کلیدواژهها در ادبیات چپگرایان تداوم نیابد.
در نسخههای وطنی، تاکید بر «بیسوادی»، محبوبترین و کلیدواژه در ادبیات نقد چپ ایرانی است. تقریبا غیرممکن است یک چپگرا در نقد یک شخص دیگر (به ویژه از هممسلکان خودش) قلم به دست بگیرد و اشارهای به «بیسوادی» او نکند. اگر از رواج روحیهی پرخاشجویی بین رفقا چشمپوشی کنیم، واقعیت نهفته در پس این نگاه اندیشهای پوزیتیویستی است: «حقیقت کاملا مطلق است؛ اگر دیگری با من اختلاف دارد حتما هنوز کشفش نکرده!»
تسری اندیشهی تخصصگرایی به حوزهی مدیریت جامعه، فاشیستها را به نظریههایی چون «داروینیسم اجتماعی» و وسوسهی «مهندسی جامعه» رساند. سیاستی که چپگرایانِ ضدفاشیست خودشان را بزرگترین منتقدان آن معرفی میکنند و در عین حال به صورت مداوم تکرارش میکنند! عجیب نیست که شاهبیت حملات اخیرشان به خبر ائتلاف چهرههای اپوزوسیون تاکید بر «بیسوادی» اعضای ائتلاف و گلایه از فقدان «تخصصگرایی» در سیاست است؛ اغلب این رفقا پیشتر با «دلقک» خواندن رییس جمهور منتخب «خلق اوکراین»، ترکیب «نگاه سلسلهمراتبی» با «نفرت از سلیقهی تودهها» را به خوبی نشان داده بودند.
در مواجهه با این لشکرکشی، هر منتقدی در خطر سقوط به زمین بازی «باسوادی» قرار دارد. یعنی ممکن است بنده هم هوس کنم به مجموعهای از علما و فضلا که کشف کردهاند لفظ «ائتلاف» مختص احزاب سیاسی است یادآوری کنم که بزرگترین ائتلافهای تاریخ سیاسی این کشور، از صدر مشروطه، تا جنبش ملی شدن صنعت نفت و حتی تشکیل جبههی ملی، اتفاقا ائتلاف تکچهرههای منفردی بوده که صرفا به دلیل نفوذ و محبوبیت اجتماعی که داشتهاند بر سر یک هدف مشترک توافق عملی میکردند؛ اما این دست پاسخها، برای آنچه من مورد انتقاد قرار میدهم نوعی نقض غرض به حساب میآید.
حتی اگر چماق واقعبینی، ما را وادارد که پوزیتیویسم را در علوم تجربی تحمل کنیم، سیاست و جامعه، آخرین سنگرهایی هستند که باید از آنها در برابر نگاه سلسلهمراتبی پاسداری کنیم. آنهایی که نمیتوانند نیشخندهای پرکینهی خود به تعبیر «سلبریتی» را پنهان کنند، صرفا نفرت و انزجارشان از سلیقه و انتخاب «تودهها» را به نمایش میگذارند. دوختن دهان دیگران با چماق «بیسوادی» هم، هراسی است از هجمهی «عوامالناس بیارزش» به حریم امن و انحصاری شأنیتهایِ اجتماعیِ نخبگان ابدی، که اغلب هم در وضعیتی رانتی و غیردموکراتیک حاصل شده.
چنین تقلاهایی، نه دغدغههای دموکراتیک برای دفاع از وجوه «رادیکال» جنبش اخیر، بلکه آشکارا واکنشی به سیل بنیانکن یک تحول انقلابی در جامعهای است که تلاش میکند موضوع اصلی سیاست را از انحصار صلاحدیدهای فراانسانی خواص خودخوانده بیرون کشیده و به سادهترین انتخابهای شهروندان عادی بازگرداند.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
Photo unavailableShow in Telegram
انقلاب اجتماعی و نخبگان ابدی!
#A 402
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
تشکّلیابی، پیش شرط تشکیل کنگره ملّی
#A 401
آرمان امیری @armanparian - برای مطالعهی متن کامل این یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینهی INSTANT VIEW استفاده کنید.
✍️ ایدهی تشکیل یک کنگرهی ملی، (طرحی که نخستین بار از جانب جبههی ملی ایران مطرح شد) هرچند در نگاه نخست جذاب است و توجهات را به خود جلب میکند، اما به سرعت ابهامات و پیچیدگیهای خودش را بروز میدهد: نمایندگان این کنگره چطور قرار است انتخاب شوند؟ در شرایط خفقان و سرکوب فعلی، چه امنیتی برای فعالیتشان وجود دارد؟ آیا اساسا چنین پیشنهادی صرفا معطوف به آیندهی پس از انقلاب است؟ یا میتواند قدمی در راستای اجماع دموکراتیک نیروهای سیاسی و اجتماعی بردارد؟
✍️ تحول جدیدتر، یک ائتلاف ضمنی میان برخی چهرههای سرشناس است که با انتشار همزمان یک متن مشترک محقق شده. ائتلافی که مدتها بود بسیاری بر آن اصرار داشتند و البته مورد اقبال و انتقاد متقابل هم قرار گرفته است. به باور من، این دست همگراییها نشانههای بسیار مثبتی هستند که به شکلگیری یک اپوزوسیون منسجم و جایگزینی برای وضعیت موجود بسیار کمک خواهند کرد. منتقدان هم میتوانند به صورت موازی ائتلافهای خودشان را تشکیل بدهند که احتمالا در آیندهی نزدیک شاهد آن هم خواهیم بود؛ اما شیوه از ائتلاف هم در نوع خود دستکم دو نقص بزرگ دارد:
🖌 نخست اینکه این دست ائتلافها، هرقدر هم گسترده و مورد اقبال باشند، همواره بخشی از نیروهای انقلابی را از دایرهی ائتلاف خود بیرون میگذارند. یعنی جامعیت لازم را ندارند و با نفس دموکراتیکی که در پس ایدهی «کنگره ملی» وجود دارد فاصله دارند. احتمالا هم توقع میرود که در صورت تشکیل چندین ائتلاف موازی، دوباره نمایندگان این ائتلافها با هم ائتلاف کنند و دوباره به سمت همگرایی بروند که عملا اصل موضوع به این شکلی که انجام شده بیمعنا میشود و دوباره باید به فکر سازمانی متشکل از همهی چهرهها افتاد که به ایدهی «کنگره ملی» شباهت پیدا میکند.
🖌 دوم اینکه این ائتلافها، هرچند تا حدودی مشکل فقدان رهبری متمرکز را برطرف میکنند، اما در مرحلهی اجرایی هنوز تحولی در نیروهای داخل کشور ایجاد نمیکنند. میتوان تصور کرد که این ائتلاف برای گفتگو با نیروهای بینالمللی کار را سادهتر کرده است، اما اگر تنها پل ارتباطی این نیروها با بدنهی جامعهی ایرانی صدور فراخوانهای اعتراضی باشد، عملا بالاترین دستاوردی که میتوان متصور شد این است که به جای چندین فراخوان پراکنده، با یک فراخوان واحد مواجه باشیم. در داخل کشور اما وضعیت نیروهای فعال همچنان بدون سازماندهی رها شده است.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
Photo unavailableShow in Telegram
تشکّلیابی، پیش شرط تشکیل کنگره ملّی
#A 401
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
در ضرورت «تسویه حساب با گذشته»
#A 400
آرمان امیری @armanparian - برای مطالعهی متن کامل این یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینهی INSTANT VIEW استفاده کنید.
✍️ مارتین هایدگر، یکی از سرشناسترین این بازماندگان، جایی گفته بود: خودداری متفقین از صدور اجازهی بازگشت او به تدریس «ددمنشیای عظیمتر از هر کدام از کارهای هیتلر» بود. خوانندهی غربی ممکن است به حیرت بیفتد که چه سطحی از ابتذال اخلاقی و سقوط انسانی ممکن است اندیشمندی را به این خودبینی برساند که مصائب ناچیز خود را در ردهی هولناکترین جنایتهای بشری قرار دهد؟ اما خوانندهی ایرانی خیلی زود به یاد برخی اصحاب قلم در کشور خودش میافتد که دریافت چند کامنت پرخاشجویانه در شبکههای مجازی را همردیف و حتی بالاتر از جنایتهای فجیع حکومت ردهبندی میکنند تا در زمانهی کشتارهایی تکاندهنده، خودشان را اصلیترین قربانیان وضعیت جا بزنند!
✍️ پیشتر، بسیاری از پژوهشگران علاقه داشتند که پیادهنظام جنایات نازیها را تودههای بیسواد، ناآگاه، از خودبیگانه و در یک کلام «اراذل و اوباش بیهویت» جلوه دهند. رد پای تعبیر «اوباش» برای بدنهی حامیان هیتلر در بسیاری از آثار هانا آرنت هم به چشم میخورد. گرایش و رویکردی که سالهای سال در جامعهی نخبگان، روشنفکران و دانشگاهیان ایرانی نیز بسیار پررنگ بوده است تا گناه تداوم این رژیم وحشت را، همواره به گردن ناآگاهی و عقبماندگی جامعه بیندازند.
✍️ در نقطهی مقابل، میتوان امیدوار بود که جامعهی ایرانی با ظهور نسل جدیدی دلگرم است که شجاعانه میخواهد با تمامی اشتباهات گذشتهی پدران و مادرانش مواجه شود. بیهیچ اغماض و پردهپوشی انگشت اتهام را به سمت تمامی اشتباهاتشان نشانه برود، و در نهایت امید خود به یک فردای روشنتر را تنها از مسیر یک تسویهحساب کامل با گذشته جستجو کند.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
Photo unavailableShow in Telegram
در ضرورت «تسویه حساب با گذشته»
#A 400
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
ندایی به سوی آینده
#A 399
آرمان امیری @armanparian - برای خواندن متن کامل این یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.
✍️ فاجعهی کشتار ۹۸، با همدستی کامل دولت مورد حمایت اصلاحطلبان، انتقام سختی بود که تاریخ از رویاپردازیهای خوشباورانهی ما گرفت. همان زمان اما، بیانیهی شجاعانهی موسوی این بارقهی امید را دوباره زنده کرد که بار دیگر نیروهای داخلی بتوانند ضمن خارج شدن از کشتی غرق شدهی اصلاحات، به یک رهبر کلاسیک داخلی با گفتمان عبور از حکومت دلخوش کنند. هرچند در نسبت به شتاب روزافزون خشم اجتماعی این امید بسیار ناچیز بود، اما ماجرای «جان بیدار» همان کورسوی لرزان را هم به کل خاموش کرد.
✍️ بعد از انتشار نامهی اخیر بهاره هدایت، بسیاری از منتقدان (به ویژه آقای امیرارجمند، به عنوان سخنگوی مهندس موسوی) گلایه کردند که پایبندی و ارادت میرحسین به آقای خمینی مسالهی جدیدی نبوده که بخواهیم از آن با عنوان «پشت کردن به مردم» یاد کنیم. البته که ما هم شعار «رای ما، یک کلام، نخست وزیر امام» را فراموش نکردهایم. اما شتاب حوادث، همانطور که مطالبات و رویکردهای یک ملت بزرگ دگرگون میکند، به طریق اولی دلالتهای سیاسی و حتی اخلاقی تعابیر و واژگان را هم تغییر میدهد.
✍️ شخصیت و کارنامهی تاریخی آقای خمینی از سال ۶۸ که فوت کردند تا به امروز هیچ تغییری نکرده، اما فهم جامعهی ایرانی، شناختش از وقایع تاریخی، و مهمتر از همه، قضاوت وجدانیاش در مورد آنها به کلی دگرگون شده است. بدین ترتیب، معنای ارجاع به او در سال ۱۴۰۰ دیگر به هیچ وجه نمیتواند معادل معنای همان ارجاع در سال ۱۳۸۸ باشد. شاید برای مهندس موسوی، معنای «دوران طلایی امام» اشاره به یک روحیهی همگرای اجتماعی در زمان ایشان باشد، اما همین کلام در گوش بسیاری از ایرانیان، به ویژه در عصر ۱۴۰۰، صرفا یادآور یک دههی خونبار و خفقانآور است و آن جنایتها به قدری هولناک هستند که نه تنها دیگر جای اغماضی باقی نمیماند، بلکه حتی نمیتوان به عنوان «رویدادهایی تاریخی» بر آنها چشم پوشید. مسالهی جنایت و سرکوب، بار دیگر به بزرگترین بحران روز جامعهی ایرانی بدل شده و در این فضا ارجاع به تمامی جنایتهای پیشین به صورت یک موضوع تازه و زنده اولویت پیدا کرده است.
✍️ جدال اگر بر سر معانی نبود و حسن نیتی برای فهم و گفتگوی واقعی وجود داشت، به نظرم تمامی رسانههای فعال، به ویژه آنها که خودشان را میراثدار جنبش سبز و نمایندگی مهندس موسوی میدانند، باید با آغوش باز از این نامه استقبال میکردند. جان کلامش را میشنیدند و از تجربهی خودفریبی حکومت درس عبرت میگرفتند. اما به نظر میرسد، درست به همان نسبت که در ساختار قدرت سیاسی هیچ گوش شنوایی باقی نمانده و قلبهایشان یخ زده و مغزهایشان قفل شده، حضرات اصلاحطلب و ای بسا بخش بزرگی از دوستان سبز ما نیز «هویتطلبی» را جایگزین چارهاندیشی سیاسی و آمادگی برای پذیرش تغییرات کردهاند.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
Photo unavailableShow in Telegram
ندایی به سوی آینده
#A 399
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام
@divanesara_
.
زیباییشناسی اعتراض، به مثابه راهکاری در عدالت ترمیمی
✍️ این یادداشت تقدیم میشود به «بهاره هدایت»، که از سالها پیش ایدهی توجه به «زیباییشناسی اعتراض» را با نگارنده در میان گذاشت.
#A 398
آرمان امیری @armanparian - در دانش حقوق، مبحثی وجود دارد با عنوان «عدالت ترمیمی» که تلاش دارد تمرکز دستگاه قضایی را از مجازات مجرم، به سمت ترمیم آسیبهای وارد شده بر قربانیان سوق دهد. پیشتر پرسش اصلی این بود که: «فرد مجرم/قاتل را چطور مجازات کنیم؟» در بحث عدالت ترمیمی، پرسش تکمیلی این است که «برای بازماندگان و آسیبدیدگان جرم چه کار میتوان کرد که زخمهایشان بیشتر التیام پیدا کند»؟
وقتی معنای جرم را گستردهتر کنیم، ضرورتها و اشکال مختلف عدالت ترمیمی آشکارتر میشوند. جنگها هم نوعی جرم و آسیب هستند. جنگ را میشود متوقف و عاملان آن را محاکمه کرد. اما آسیبهای به جای مانده در ذهن و خاطرهی قربانیان و بازماندگان یک پروژهی اجتماعی بسیار بزرگتر است. عین همین مساله را میتوان در تجربهی مبارزات انقلابی مشاهده کرد. دیکتاتورها در نهایت سقوط میکنند و گاه عوامل و مزدورانشان هم محاکمه میشوند، اما آیا همین مساله برای ترمیم زخمهای قربانیان کافی است؟
این روزها که ما با امواج سهمگینی از اخبار ناگوار مواجهیم، بیش از هر زمان به پرسشهای مشابهی برخورد میکنیم. شاید از خود بپرسیم: با بانیان و عاملان این حجم از جنایت و سبعیت چه باید کرد؟ اما هرچه بیشتر پرسشها را از دریچهی نگاه به جنایتکاران طرح کنیم، پاسخهای کمتری خواهیم یافت. هیچ مجازاتی و عقوبتی این زخمهای عمیق را جبران نخواهد کرد. تصور شدت بخشیدن به مجازات، تنها ما را به نوعی پلشتی نشت کرده از عوامل استبداد آغشته میکند و بیآنکه مرهمی بر زخمهایمان باشد، خدشههای بیشتری بر وجدان انسانیمان وارد خواهد کرد.
از سوی دیگر، یکی از اولویتها و ضرورتهای زمانی ما، جلوگیری از تداوم سرکوب و کاهش آسیبهای بیشتر است. یعنی شکل دادن به شیوهای از اعتراضات که برای توقف ماشین خشونت، بیشترین اثرگذاری و کمترین عوارض را در پی داشته باشد؛ حتیالمقدور در گسترهی بیشتری از شهروندان قابل تکثیر باشد و البته صدا و پیام آن هرچه آشکارتر به گوش جهانیان برسد.
به گمان من، مسالهی «زیباییشناسی اعتراضات»، نقطهای است که همزمان میتواند هر دوی این دغدغههای کوتاه مدت و بلندمدت را هدف قرار دهد. مسالهای که اتفاقا از بدو شکلگیری جنبش اخیر به خوبی شاهد آن بودیم: مجموعهی گستردهای از آثار هنری، شعرها، ترانهها، کلیپها و پوسترهای جنبش، همه مصادیقی از توجه معترضان به امر زیباییشناسی اعتراضات بودهاند که پیشتر هم وجود داشته، اما در جنبش اخیر با ابتکاراتی خلاقانه وارد مراحل جدیدی شده است.
ایدهی بریدن مو که از زنان معترض شروع شد و حتی تا ورزشکاران مرد هم گسترش پیدا کرد یکی از موفقترین تجلیهای خلاقیت در امر زیباییشناسی اعتراضات بود؛ اما اگر بخواهیم این شیوه از اعتراض را به مسالهی «عدالت ترمیمی» پیوند بزنیم، باید به نمونههای دیگری همچون واکنش به مرگ «خدانور لجهای» اشاره کنیم. جایی که معترضان سعی کردند تا با اشاره به رقص خدانور، یا صحنهی دردناک بسته شدن او به میلههای پرچم، در عین حال که اعتراضشان را مطرح میکنند، به نوعی یاد و خاطرهی او و همدلیشان با بازماندگاناش را به نمایش بگذارند. موردی که با دستمایه قرار گرفتن کلیدواژهی «خدای رنگین کمان» هم شاهدش بودیم و علاوه بر رویکرد اعتراضی، پیامی همدلیبرانگیز و شاید التیامبخش برای خانوادهی «کیان پیرفلک» به همراه داشت.
سنت حضور در مجلس ترحیم درگذشتگان، کهنترین شیوه از همراهی عمومی برای همدلی با داغدیدگان است. دیدار و عیادت از خانواده زندانیان شیوهای مدرنتر و متناسب با فضای مبارزه علیه رژیمهای دیکتاتوری است. همهی این شیوهها همچنان جریان دارند اما توجه بیشتر به وجوه زیباییشناسی، نه تنها میتواند کارکردهای ترمیمی این کنشها را افزایش دهد، بلکه با افزایش احتمال بازتابهای خبری، در کنار وجه ترمیمی، وجوه اعتراضی کنش را نیز تقویت میکند.
در کوران یک مبارزهی طولانی و طاقتفرسا، هزینههایی که یک جامعه میپردازد بسیار فراتر از شمار کشته شدگان یا زندانیان است. به ازای هر قربانی، حداقل یک خانواده در معرض فروپاشی قرار میگیرد و شمار آنان که تنها با پیگیری اخبار آسیب میبینند قابل سنجش نیست. تمام این نوشته که همچون حال پریشان نگارندهاش ناقص و الکن شده، دعوتی است به همفکری در باب توجه به همین جنبه از کارکردهای اعتراض؛ شاید بدین معنا که با پررنگ کردن خلاقانهی ویژگیهای شخصی قربانیان، بازماندگان آنان را صریحتر مخاطب همدلی قرار دهیم و حتیالمقدور از متلاشی شدن بیشتر جامعه جلوگیری کنیم.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
Photo unavailableShow in Telegram
زیباییشناسی اعتراض، به مثابه راهکاری در عدالت ترمیمی
#A 398
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام
@divanesara_
.
یادداشت وارده: گفتمان بیاتشدهی اصلاحطلبی
#V 118
نویسنده مهمان: افشین حکیمیان- چرا اصلاحطلبان خنگ شدهاند؟ چرا چسبیدهاند به استراتژی بیاتشدهشان؟ چرا نمیفهمند که این استراتژیشان دیری است که بیات شده است. کهنه و پوسیده شده و گندش درآمده است.
چرا دیر تب میکنند؟ و اگر هم تب کنند به خاطر جمعهی سیاه زاهدان نیست. به خاطر ایام سیاه کردستان، به خاطر ایذه، به خاطر رخدادهای خونین خیابانهای تهران و شیراز و رشت و تبریز و مشهد و... تب نمیکنند؛ که صدایشان دربیاید؛ که بفهمی اصلاحطلبان زندهاند؛ نمردهاند و رخدادهای خیزش مردمی را میبینند و زیر نظر دارند. لابد باید از کشتهشدن سارینا و نیکا و حدیث و ... بغضشان بترکد. خونِ صدها کشتهی مظلومِ سیستان فریادشان را بلند کند؛ اما ازین همه، کل واکنششان ناراحتی ازین است که سیدشان "تلخترین روزگار خود را سپری میکند."
اصلاحطلبان وقتی تب میکنند؛ فریادشان درمیآید؛ سکوتشان در هم میشکند اما در مقابل عمامهپرانی معترضان! "از شرافت به دور میبینم که نسبت به تعرض به شهروندانی که لباس روحانیت به تن دارند و مثل همه شهروندان در کوچه و خیابان تردد میکنند سکوت کنم."
وقتی تب میکنند و دادشان در میآید که عتاب و خطابشان مردم باشد. از رقص و شادی مردمی دادشان درمیآید که از رفتار بازیکنان تیم ملی فوتبال آزردهخاطر شده بودند و خونسردی بازیکنان در قبال رخدادهای خونین خیابانهای سراسر ایران، نمک روی زخم این مردم پاشیده بود.
اینجاست که تب میکنند و وطن یادشان میافتد و حس میکنند که انزجار و نفرت خود را باید که بروز دهند و آن حزم و احتیاطی را که در قبال حاکمیت به خرج میدادند را اینجاها در عتابِ مردم کنار میگذارند. این است که در این مواجهه چیزی از حس همذاتپنداری و یا که درکِ خشم نشسته در دل و جان این مردمِ خشمگین و رنجدیده را در خود، اصلا و ابدا که حس نمیکنند و زبانشان از لکنت میافتد و صراحت و شفافیت یادشان میافتد و مثل بلبل زبان باز میکنند که: «نمیشود آنهایی را که از باخت تیم ملی فوتبال ایران خوشحالی کردند هموطن خود دانست؛ چه برسد آنها که قلب جوانان ملیپوش وطن را هدف گرفته و بیشرف خطابشان کردند یا بدون شرم پرچم انگلیس را بالا بردند. ورزش و فوتبال هم بخشی از زندگی جوانان است. ملت مظلوم ایران از دوطرف تیر میخورند.». گویی اصلاحطلبان به آن استراتژی بیاتشده آنقدر خو کردهاند که در همان طبقهبندی پرت و بیربط "خودی و غیرخودی"، احتمالن سرکوبگران را آنقدر "خودی" میدانند که این حجم از کشت و کشتار و سرکوبِ نهادهای سرکوبگر هم آنها را وادار نمیکند از تقیه و حزم و احتیاط همیشگی بیرون بیایند و سرکوبگران را خدای ناکرده از حیطهی هموطنی بیرون خطاب کنند.
اصلاحطلبان نمیتوانند کنش و واکنشهایشان را پشت چیزی به نام اعتدال و میانهروی قایم کنند. خط میانه اختیار کردن نمیتواند اینچنین مبتذل باشد که از مولوی عبدالحمید و خیلِ ماموستاهای خطهی کُرد، ناله و فریادِ از سر درد و یاریخواهی بلند بشود؛ اما هیچ حرف و سخن و نالهای بر زبانِ سید خندانِ اصلاحطلبان و یا که بر زبان روحانیون منتسب به اصلاحطلبی جاری نشود. و آنگاه به حداقلی از زبانِ تند معترضان و یا که پراندنِ عمامه و یا رقص از سرِ خشم مردمی، یادشان میافتد که شرفی هم هست و وطنی که بشود به نامش معترضان را نواخت.
اصلاحطلبان آنچنان به استراتژی بیاتشان اُخت کردهاند و چنان به این مشیِ کجدار و مریز اصلاحطلبی خو گرفتهاند که گویی خودشان هم از حال دلِ خود خبر ندارند؛ که در قبالِ ظلم حاکمِ ظالم، ناخودآگاه حس مصلحتجوییشان به کار میافتد که شده حتی این "تلخترین روزگار" را از سر بگذرانند. پس دم برنمیآورند. ولی به کمترین کنش معترضان، که با عادتِ "آرامش فعال" آنها همخوانی نداشته باشد؛ بهانههای سنجههای خشونتپرهیزیشان دم دستشان خواهد بود که با آن معترضان را عتاب کنند.
*"آرامش فعال" از تاکتیکهای بابِ میلِ چریک پیر بود.
* "استراتژی بیات" از اصطلاحات بیان شیوای شهید هدی صابر است.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
Photo unavailableShow in Telegram
یادداشت وارده: گفتمان بیاتشدهی اصلاحطلبی
#V 118
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام
@divanesara_
کارتون بالا اثر مانا نیستانی است.
.
در ضرورت تشکیل «کنگرهی ملی مجازی»
#A 397
آرمان امیری @armanparian - از آغاز خیزش انقلابی اخیر، بسیاری از ما میپرسند «شما چه میخواهید؟» از سوءنیت برخی اشکالتراشان که بگذریم؛ این پرسش یادآور آن کلیشهی قدیمی در باب انقلاب ۵۷ است که «مردم میدانستند چه نمیخواهند، اما نمیدانستند چه میخواهند». علیرغم تمام کاستیهای این ادعا، میتوان دغدغهی پنهان در پس آن را به خوبی درک کرد و به بسیاری از نیروهای مردد یا «طیف خاکستری» جامعه حق داد که نسبت به نتایج یک انقلاب دیگر با دیدهی تردید نگاه کنند.
✍️ مشکل اصلی این پرسش اما، نه در پاسخ آن، بلکه در بستری که طرح میشود نهفته است. در واقع، بعید است پاسخهایی از جنس «ما دموکراسی و آزادی» میخواهیم کسی را متقاعد کند. این پاسخها بیش از اندازه کلی هستند که به دغدغهی مشخصی پاسخ بدهند. به صورت همزمان، بعید هم هست که کسی به دنبال جزییات یک قانون اساسی مدون باشد. هرچند احتمالا از این نظر کمبودی نداشته باشیم و صدها قانون اساسی پیشنهادی در خانههای ایرانیان آماده است که روزی به رای گذاشته شود، اما چنین متونی، چون در خلاء و به صورت انفرادی و بدون اجماع عمومی تدوین میشوند، فاقد بار سیاسی لازم برای مشروعیت عمومی هستند.
✍️ ایدهی محوری برای حل این مشکل را، من در پیشنهاد «جبهه ملی ایران» دیدم. سرمقالهی آخرین شمارهی مجلهی جبهه، (از اینجا+ بخوانید) راه عبور از بحران کنونی را در «تاسیس یک کنگره ملی از تمامی گروههای جامعه» معرفی کرده است. در نگاه اول، این پیشنهاد، حتی دورتر از ایدهی رفراندوم به نظر میرسد، چرا که در فضای خفقان کنونی، قطعا حکومت اجازهی چنین فعالیتی را به مخالفان خود نمیدهد؛ اما من گمان میکنم اگر معنای این کنگره را متناسب با عصر شبکههای اجتماعی کمی به روز کنیم و آن را به شکل یک «کنگرهی مجازی» درآوریم، آن وقت هیچ ضرورتی ندارد که برای تحقق آن، مترصد دریافت مجوز یا فضای مساعد از جانب حکومت باشیم.
برای خواندن متن کامل یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
Photo unavailableShow in Telegram
در ضرورت تشکیل کنگرهی ملی مجازی
#A 397
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام
@divanesara_
نقاشی اثر حمید پوربهرامی است که از تابلوی مشهور «آزادی هدایتگر مردم» اوژن دلاکروا الهام گرفته است.
یادداشت وارده: ملیگراییِ اصلاحطلبانه
#V 117
نویسنده مهمان: احمد شاهد- ساعاتی پیش که بعد از گلهای تیم کیروش در پایان بازیشان بود، صدای شیپور و بوق دستی و بوق «کامیون» و شادمانی و پایکوبی از نقاط مختلفی شنیده شد. جنس این رفتار که نوعاً دهن کجی به مردمِ در خیابان و حمام خون جاری در آن است، در این ۷۰ روز گذشته بیسابقه و نو بود.
به نظر میرسد «ملیگراییِ اصلاحطلبانه»، که دقیقاً ضد ملیگرایی در دنیای واقعیِ اجتماعی و سیاسی و روابط بینالملل تعریف میشود، با تمام نیرو و تمام اعتماد به نفسِ داشته و نداشته به میدان آمده و حالا، نوبتِ خودنمایی اصلاحطلبان است.
من بر سر مطالعه و تدقیق در فعالیتها و افکار به اصطلاح «اصلاحطالبان» ایرانی عمر زیادی را تلف کردهام. آخر سر هم دیدم به همان نتایجی رسیدهام که روز اول از دهان راننده تاکسی و روزنامهفروش و بقال محله هم میشد شنید. خلاصه، نشانه اصلاحطالبان ایرانی این است که وقتی وارد «میدان» میشوند، هوا گِلآلود میشود.
اصلاحطالبانِ ایرانی چهار دهه تجربهٔ طراحی و اجرای امنیتی دارند و همزمان به روشهای علمی نیز آگاهاند. آنها به طور ویژه از دهه ۷۰ خورشیدی، به شیوههای کاربست روشها و تئوریهای علوم اجتماعی و انسانی و به تدریج سایر علوم روز، اشراف مناسبی پیدا کردند. از لحاظ تاریخی، آنها متشکل از چند دستهٔ مشخص و محدوداَند:
موسسان و راهبران وزارت اطلاعات که پیشتر اعضای اطلاعات نخست وزیری بودند، موسسان و راهبران سپاه پاسداران که پیشتر اعضای گروههای چریکیِ مسلمان بودند و در آستانه انقلاب ظاهر شدند، دانشجویان مسلمان خط امامی که حملهکنندگان به سفارت و گروگانگیرانِ روز بودند، روحانیون مبارز و جناح چپ حزب جمهوری اسلامی که خود را صاحب انقلاب و اختیاردار مردم میدیدند، آنها که خود را «تکنوکراتِ مسلمانِ پیرو خط امام و رهبری» میدانستند و چندین گروه کوچکتر که همگی در ویژگی «بسته» و «امنیتی» بودن اشتراک دارند.
تکیه اصلی اصلاحطلبان این روزها به ملیگرایی جعلی و تبلیغ «سوریه شدن» است. آنان تا حالا منظورشان را واضح بیان نمیکردند، اما حالا که میروند دوباره میدان عمل را در دست بگیرند مجبوراَند منظورشان را واضح اجرا کنند. حالا منظورشان چه بود؟
منظورشان از این که «سوریه میشویم» این بود که «اگر بخواهید ما صاحب قدرت نباشیم، ما ایران را سوریه میکنیم.» آنان به تدریج ناگزیر میشوند ماسکهایشان را از صورت بردارند و با صراحت بگویند «اگر منافع ما حفظ و در آینده تأمین نشود، ما ذره ذرهٔ ایران را برای ماندنمان هزینه میکنیم.» اگر از ما نترسید، ما شبیه هر چیزی میشویم که پیشتر شما را از آن ترساندهایم. اصلاحطلبان وقتی از سوریه شدن سخن میگویند، منظورشان تجزیه یا استقلال مرکزیت ایران از ولایاتش است، نه بالعکس.
اصلاحطلبان دارند آماده میشوند تفنگ دست بگیرند و خودشان پشت تانک بنشینند. همهٔ کلیدواژههای ترسآفرین در میان مردم ایران و همهٔ القاب بد مورد استفاده در تبلیغات چهل و اند ساله ج. ا. را اصلاح طالبان میخواهند اجرا کنند تا به ما نشان دهند دروغ نمیگفتهاند؛ چنان که امروز ما را به شیوه کشته شدن «حسین» و «علی اصغر» و #ژینا میکشند تا به ما ثابت کنند همهٔ آنچه از «عاشورا» و روز قتل مهسا نقل و بیان و تبلیغ کردهاند عین واقعیت بوده است.
چند روز پیش ناطق نوری و خاتمی به صورت سرتاپایی روی روزنامههای اصلاحطلب حاضر شدند تا بگویند کارناوال عصر عاشورای ۱۳۷۶ نه کار «من» بود و نه «خاتمی»! نگو از برنامه کارناوال «عاشورا»ی ۱۴۰۱ میگفتند.
زهی خیالهای باطل!
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام
@divanesara_
Photo unavailableShow in Telegram
یادداشت وارده: ملیگراییِ اصلاحطلبانه
#V 117
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام
@divanesara_
کارتون بالا اثر مانا نیستانی است.
.
چرا ایران را طلاق میدهند؟
#A 396
آرمان امیری @armanparian - در جوامع رانتیری همچون کشور ما، هرگاه موضعگیریهای یک چهرهی سیاسی، اجتماع یا حتی فرهنگی و ورزشی به مواضع رسمی حکومت نزدیک میشود، شائبهی رایجی پیش میآید که احتمالا این افراد وابستگی مالی یا رانتی به حکومت دارند؛ اما اگر شواهد کافی برای مخالفت این افراد با حاکمیت سیاسی وجود داشته باشد، بسیاری از ناظران دچار آشفتگی تحلیلی میشوند: چرا کسی که خودش قربانی وضعیت موجود است، مواضعی در دفاع از تداوم وضعیت موجود اتخاذ میکند؟
برخی سعی میکنند تا با الگوهای روانشناسی، چنین وضعیتی را در مدلهایی همچون «سندروم استکهلم» توضیح دهند. یعنی یک بحران روانشناسی که در آن قربانی، به آزارگر خود احساس شیفتگی و تمایل پیدا میکند. من اما در تحلیلی سیاسی، ایراد کار را در تصور تقلیلگرایانه از مصداق «وضعیت موجود» جستجو میکنم. جایی که ما، تنها تجسم از وضعیت موجود را در حاکمیت سیاسی مستقر خلاصه میکنیم و این در حالی است که هر حاکمیت سیاسی، به نوعی جامعهی مدنی خودش را هم تعیین میکند.
جامعهی مدنی بنابر تعریف اساسا مرزهایش بیرون از حاکمیت تعیین میشود، اما چون این حاکمیت است که در نهایت مرزهای رسمی یک جامعه را تعیین میکند، خواسته یا ناخواسته، جامعهی مدنی حتی در شکل منتقد خودش هم در نهایت وامدار و برساختهی حکومت است. در واقع، به همان میزان که مناصب پر سود حکومتی به انحصار یک قشر خاص در میآیند، برخی دیگر از موقعیتها که حامل شأنیت و وجاهت اجتماعی هستند نیز وضعیت انحصاری به خود میگیرند: جایگاه انحصاری متفکر منتقد، موقعیت انحصاری نخبگان محذوف اجتماعی، یا حتی عجیبتر از همه، وضعیت انحصاری یک تبعیدی یا زندانی سیاسی!
برای خواندن متن کامل این یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
Photo unavailableShow in Telegram
چرا ایران را طلاق میدهند؟
#A 396
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام
@divanesara_
.
