fa
Feedback
مجمع دیوانگان

مجمع دیوانگان

رفتن به کانال در Telegram

وبلاگ «مجمع دیوانگان» از سال ۱۳۸۶ آغاز به کار کرد و نسخه تلگرامی آن با سه نویسنده مدیریت می‌شود. اینجا به مسایل روز، سیاست، جامعه و هنر می‌پردازیم. . ارتباط با ادمین کانال: @DivaneSaraAdmin . اینستاگرام: instagram.com/divanesara_

نمایش بیشتر
2025 سال در اعدادsnowflakes fon
card fon
13 578
مشترکین
-324 ساعت
-157 روز
-12230 روز
آرشیو پست ها
اندر دستاوردهای رای ندادن! #A 343 آرمان امیری @armanparian : آقای رییسی دستور صریح و قاطعی بر واردات هرچه سریع‌تر چندین میلیون دوز واکسن کرونا صادر کرده است. گویا سناریوی متوهمانه تولید واکسن ملی به کلی از دستور کار خارج شده است و بالاخره همان کاری که همه می‌دانستند از اول باید انجام می‌شد، با بیش از یک سال تاخیر در دستور کار قرار گرفت. هرچند هزاران هم وطن ما در این مدت جان‌شان را از دست داده‌اند و معلوم نیست چند هزار نفر دیگر تا اجرایی شدن این تصمیم دیرهنگام قربانی شوند؛ بحث این یادداشت اما بیشتر مربوط به انتخابات است و نکته‌اش از اینجا آغاز می‌شود: «یک لحظه تصور کنید اگر برنده انتخابات آقای همتی بود و همین دستور را به جای رییسی، همتی صادر کرده بود، الآن اصلاح طلبان صندوق‌محور چه غوغایی به پا می‌کردند!» البته که من نمی‌خواهم برای صدور چنین فرمان دیرهنگامی مدال افتخاری به سینه جناب رییسی بزنم؛ چرا که برای من هم به مانند اکثر قریب به اتفاق مردم مسجل است که این تصمیم نه به آقای رییسی ربط دارد، نه به همتی، نه به روحانی، نه به وزیر بهداشت یا وزیر خارجه. شخص اول کشور، تنها مسوول قطعی جلوگیری از واردات واکسن غربی و در افتادن کشور در این وضعیت بود و حالا هم، به هر دلیلی، از جمله گسترش فاجعه انسانی، تصمیم‌اش تغییر کرده است؛ اما «ثبت رسمی» این باور بدیهی، به همین اندازه که به نظر می‌رسد ساده و بدیهی نبوده و نیست؛ چرا که اصلاح‌طلبان دقیقا مترصد یک همچین وضعیتی بودند که دوباره علت‌العلل تمامی مسائل کشور را منحرف کرده و ویرانی بنیادین ساختار را در سطح ترمیم نقش ایوان تقلیل بدهند. به سال ۹۲ برگردیم. زمانی که رهبر نظام از «نرمش قهرمانانه» سخن گفت و پس از پیروزی روحانی، اصلاح‌طلبان امضای برجام را تمام و کمال محصول سیاست صندوقی خود معرفی کردند. البته شواهد مشخصی وجود داشت که رهبری مذاکره را حتی پیش از دولت روحانی آغاز کرده بود و باز هم تصویب بیست دقیقه‌ای برجام در مجلسی افراطی و تماما مخالف نشان داد که اراده اصلی از جای دیگری آمده، اما به هر حال دستگاه تبلیغاتی اصلاح‌طلبان این فرصت مناسب را داشت که سند افتخار ماجرا را به نام خود ثبت کند و از آن یک «حجت قطعی» برای ضرورت تداوم سیاست صندوقی بسازد. طبیعتاً در این پارادایم تحلیلی، تمام نقاط حضیض سیاسی و اجتماعی کشور یا محصول رویگردانی مردم از صندوق معرفی می‌شود یا محصول «اشتباه مردم» در رای دادن! حالا اما به مدد تحریم انتخابات ۱۴۰۰ فرصتی پدید آمده که یک بار برای همیشه خط بطلانی بر این تحلیل پوشالی (اگر نگوییم دروغین) زده شود. حالا همه به چشم می‌بینیم که اگر راس هرم قدرت اراده کند، هیچ واکسنی در کار نخواهد بود، ولو آنکه دولت روحانی با رای‌های «تکرار می‌کنم» سر کار باشد؛ و اگر راس هرم قدرت نظرش عوض بشود، دولت ابراهیم رییسی هم دستور سریع واردات واکسن می‌دهد و هیچ نیازی به یک تدارکاتچی دیگر همچون همتی وجود ندارد. حامیان صندوق رای برای ۸ سال حق به جانب و از موضع عاقل اندر سفیه می‌پرسیدند: «یعنی شما فکر می‌کنید اگر جلیلی هم برنده انتخابات ۹۲ می‌شد برجام به امضا می‌رسید»؟ تا دیروز شاید پاسخ به این ادعا سخت بود، اما حالا می‌شود به خوی جواب داد: «جلیلی و برجام که جای خود داشتند، به چشم دیدیم که وقتی حضرت اراده کند، امضا کنندگان طومار ممنوعیت واکسن، مسئولیت ضرب‌العجل واردات ده‌ها میلیون دوز واکسن خارجی را هم به عهده می‌گیرند». حالا به راحتی می‌توان مرور کرد که کل دولت روحانی هم بر اراده رهبر برای واردات واکسن هیچ تاثیری نداشت و اتفاقا وزارت بهداشت همین دولت هزار یک توجیه دروغین برای تئوریزه کردن مخالفت با واکسن تراشید و وزیر خارجه همین دولت (که اتفاقا گزینه اول اصلاح‌طلبان بود) برای سرپوش گذاشتن بر این جنایت سیستماتیک به «دروغ» مساله واکسن را محصول تحریم‌های غرب معرفی می‌کرد؛ اما وقتی فشار عمومی یا بغرنجی وضعیت جامعه از حد گذشت، دیگر برای تغییر نظر رهبری نه نیاز به صندوق بود و نه حضور اصلاح‌طلبان بلی‌قربان‌گو. برای هر ناظر خردمندی، تا همین‌جای کار، این درس قطعی می‌تواند یک دستاورد بزرگ از «رای ندادن» در انتخابات باشد؛ جالب‌تر آنکه باید گفت: آن جمعیت ۳-۴ درصدی هم که همچنان ترجیح می‌دهند صندوق رای را مسوول تعیین سرنوشت مملکت معرفی کنند، اتفاقا بنابر استدلال خودشان باید نتیجه بگیرند که صدور دستور واردات واکسن هم محصول پیروزی آقای رییسی بوده و در نتیجه آن‌ها هم به از نظرگاه خودشان باید مدیون و سپاس‌گزار تحریم کنندگان انتخابات باشند! کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
#A 343 تصویر متعلق است به کاریکاتوری از «مانا نیستانی» کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
نمایش همه...
یادداشت وارده: نقشه‌راهی ساده و عملی #V 104 نویسنده مهمان: علیرضا افشاری @@afshari1397 برای مطالعه متن کامل یادداشت «اینجا» کلیک کرده و یا از گزینه instant view استفاده کنید. ✍️ ایراد بزرگِ اصلاح‌طلبان ــ که زین پس مرادم از این کلمه همان اکثریتی است که وصف شد ــ ‌این بود که به اعتماد مردم، که البته در فضایی خالی از رقیب چنین شده بود، خیانت کرده و همان‌طور که تقی رحمانی جایی نوشت آنان می‌بایست زمینه‌ی حضور دیگران در سیاست را آماده می‌کردند نه آن که تا ابد خود را تنها نماینده‌ی دیگر سلیقه‌های سیاسی جامعه نزد حاکمیت بدانند و فقط شعار «ایران برای همه‌ی ایرانیان» را بدهند. این‌جاست که نظر اکبر اعلمی درباره‌ی بافتِ قبیله‌گونه‌ی اصلاح‌طلبان تأیید می‌شود. ✍️ نمونه‌ی روشن چنین رفتاری را در انتخابات شورای شهر دوره‌ی پیش از نزدیک شاهد بودم که اصلاح‌طلبان با وجود همه‌ی شعارهای زیبایی که درباره‌ی جامعه‌ی مدنی سر می‌دهند حاضر نشدند در فهرست‌ خود جایی برای حتی یکی دو تن کنشگر مدنی واقعی باز کنند و با وجود آن که می‌بایست این‌قدر تجربه می‌داشتند که این فرصت را دائمی نبینند اندکی همسویی و حتا سیاست نداشتند تا با وجودِ آن فراخوان‌های پرآب‌وتاب اولیه کسانی غیر از سهمیه‌های حزبیِ خودشان را فضا بدهند. حمیدرضا جلایی‌پور حتماً به یاد دارد که در نشست نشست «مطالبات نهادهای مدنی از پنجمین شوراهای شهر و روستا» در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، به تاریخ بیست‌وچهارم اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۶، چگونه نزدِ کنشگران مدنی به توجیه فهرستی که در حال بستنش بودند پرداخت و کوچک‌ترین انعطافی را نشان نداد. او معتقد بود که شورای شهر جای کنشگران مدنی نیست! در نهایت هم آنان توانستند سبب استعفای برخی کنشگران مدنی شوند... و بعد در شورا چه شد؟ دست‌کم در حوزه‌ی کاری خودم، کسانی مانند حجت نظری که قبل از انتخابات پیگیرِ دیدنِ ما بود و قول‌هایی مبنی بر همکاری با نهادهای مدنی شهر تهران داده بود به راحتی همه‌ی قول و قرارهایش را فراموش کرد و حتا دکتر حق‌شناس هم که پیش از انتخابات نشست‌های مرتبی را با او داشتیم تلفن ما را هم پاسخ نمی‌داد! و در نهایت آن شورا، با همه‌ی آب‌وتاب‌هایی که در تبلیغات حزبی از فعالیت آنان می‌شود اگر شورای فعلی مثلا موضوعِ البته قابل دفاعی چون سایت شفافیت را دنبال نکند عملاً هیچ کاری نکرده و هیچ عملی از آنان نهادینه نشده است. کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
نقشه‌راهی ساده و عملی #V 104 کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» کارتون بالا اثر «مانا نیستانی» است.
نمایش همه...
مسخ می‌شویم و سقوط می‌کنیم #A 342 آرمان امیری @ArmanParian : زنده‌یاد سعیدی سیرجانی، یک داستانی تعریف کرده در کتاب «ای کوته آستینان». داستان مردی به نام «مشتی غلوم لعنتی» که کارش این بوده در مراسم محرم نام اشقیا را به زبان بیاورد و لعنت بفرستد و خلایق هم تکرار کنند: «های مردم بر یزید لعنت»، «بیش باد و کم مباد». «های مردم بر شمر لعنت»، «بیش باد و کم مباد». بعد سیرجانی می‌گوید ظهر عاشورا که شور حسینی خیلی بالا می‌گرفته مشتی غلوم چنان از خود بی‌خود می‌شده که ادامه می‌داده: «های مردم بر پدرتان لعنت» و عزاداران شورگرفته هم تکرار می‌کرده‌اند «بیش باد و کم مباد» و «های مردم بر جد و آبادتان لعنت»، و خلایق «بیش باد و کم مباد»! یادداشت اخیر محمدجواد ظریف (اینجا+) را که خواندم بدجوری به یاد داستان قدیمی جناب سیرجانی افتادم. سطر به سطر یادداشت برای من تکان دهنده بود؛ اینکه به این سادگی و به این صراحت کسی مرور کند در تمام این مدت چه اقداماتی در جریان بوده و چطور حضرات دور هم می‌نشستند و در جدل‌های حزبی و جناحی و گاهی منافع اقتصادی‌شان بر سر جان ۸۵ میلیون انسان قمار می‌کرده‌اند تا کار به این وضعیت کشتار رسیده است؛ و البته، نه اینکه با دیدن این سطح از قتل عام مردم وجدان جناب ظریف به درد آمده باشد و سینه چاک داده باشد و فریاد بزند که «آی خلایق، من دیگر نمی‌توانم تحمل کنم، این‌ها دارند شما را قتل عام می‌کنند». نه. حتی خود ظریف هم ضرورتی ندیده که چنین ژستی بگیرد و ادعایی کند. خیلی ساده و صریح خطاب به آن یکی گفته «اخوی، پا روی دم من نگذارد، همه با هم مشغول بودیم و حالا ما را این وسط دست‌مال چرک نکنید» و به قول معروف ته ماجرا را هم باز گذاشته که یعنی هنوز هم چیزهایی هست ولی خب «ول کن تا ول کنم»! و وقتی من زیر چنین یادداشتی دیدم که هزاران نفر، از جمله برخی از دوستان و آشنایان خودم ریخته‌اند و لایک و سوت و کف و دست و به به و چه چه! فقط بخشی از شعر شاملو در سرم فریاد شد که: «ای یاوه یاوه یاوه، خلایق! مستید و منگ؟ یا به تظاهر تزویر می‌کنید؟» چه کار دارید می‌کنید؟! چه چیزی را لایک می‌کنید؟ چه چیز را تشویق می‌کنید؟ اصلا خواندید چه نوشته؟ این بابا دارد به صراحت می‌گوید این همه مدت سر جان شما قمار کرده‌اند و صدا از کسی در نیامده! دارد رسما می‌گوید «آی مردم، گور پدر همه‌تان» و شما فقط تکرار می‌کنید: «بیش باد و کم مباد»؟! چه شد که کار به اینجا کشید؟ به شخصه خیلی به این سوال فکر می‌کنم. چند باری هم در موردش نوشتم و حتی به زعم خودش هشدار دادم که سیطره شیوه منحوس «بد و بدتر» وقتی به حوزه منطق و اخلاقیات و تشخیص‌های اجتماعی افراد تعمیم پیدا کند چه عواقب وحشتناکی دارد و کار چطور به قضاوت میان «قصاب و قصاب‌تر» خواهد کشید؛ اما راست‌ش هرگز تصور نمی‌کردم که به این سادگی و به این وضوح آن مثال اغراق شده تجلی پیدا کند. وجه دیگر ماجرا، به نظرم سیطره وضعیت «محفل‌گرایی» و «گعده‌گرایی» بر فضای سیاست کشور، به جای مرزبندی بر پایه معیارها و شاخص‌های نظری است. وقتی هیچ یک از جریانات سیاسی هیچ هویت تعیّن یافته نظری برای خود ندارند، تنها ملاک برای تشخیص «ما» از «آن‌ها» همین چنگ زدن به یک گعده محدود از شخصیت‌هایی است که دیگر هیچ اهمیتی ندارد که چه می‌کنند و چه می‌گویند؛ مهم این است که نماینده و پلاکاردی برای «تیم ما» هستند و هرگاه یک لگدی به ماتحت نماینده‌ای از «تیم آن‌ها» زدند حتما باید بپریم وسط و هورا بکشیم، ولو آنکه موضوع دعوا اختلاف نظر بر سر شیوه سلاخی خودمان باشد! به باورم هیچ تفاوتی نمی‌کند که این گعده‌ها و برچسب‌ها چه باشند؛ اصلاح‌طلب، اصول‌گرا، جنبش سبزی، برانداز و ... ما یا مرزبندی‌های شفاف اخلاقی و خط قرمزهای قطعی و مشخصی برای خود تعریف می‌کنیم، یا بی‌برو برگرد، دیر یا زود در منجلابی فرو خواهیم رفت که زمانی به چشم اوج کراهت و دشمن اعظم به آن نگاه می‌کردیم. مسخ می‌شویم و سقوط می‌کنیم و دون حداقلی‌ترین شئون انسانی، فقط گوسفندوار تکرار می‌کنیم: «بیش باد و کم مباد». کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «آرمان امیری» .
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
تصویر متعلق است به تابلو «سقوط ایکاروس» اثر «جیکوب پیتر» #A 342 کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «آرمان امیری» .
نمایش همه...
یادداشت وارده: این‌ها انتظارات زیادی‌اند؟ #V 103 نویسنده میهمان: حسین شهبازی‌زاده (@hoseinshahbazizadeh) - در شرایط بحرانی امروز ایران اصلا می‌شود ورزشکار و سینماگر را غیرسیاسی دید؟ محبوب‌ترین ورزش حال حاضر دنیا و ایران مگر فوتبال نیست؟ هیچ از خودت پرسیده‌ای چرا این‌همه از مدیران باشگاه‌های محبوب و فدراسیون فوتبال باید سرداران نظامی باشند؟ سردار رویانیان، سردار آجرلو، سردار غمخوار، سردار عزیزمحمدی، مهدی تاج و... در طول این سال‌ها چرا بر صدر مجامع مدیریتی فوتبال نشسته‌اند؟ جز آن است که هنر و ورزش امکان اجتماع مردم را فراهم می‌آورد و اینان از هیچ چیز بیش از اجتماعات مردمی هراس ندارند؟ جز آن است که برای مدیریت این اجتماعات و سوگیری‌هایش همه کار کرده‌اند و می‌کنند؟ و جز آنست که آن ورزشکاری که در مرکز و کانون توجهات این اجتماعات است، بیش از هر کس دیگری، می‌تواند و باید، این سیاست‌ها را در هم بکوبد؟ جز آن است که هنرمندان مطرحی که به خصوص در سطح جهانی شناخته شده‌اند، به مراتب از مردم کوچه و بازار مصونیت بزرگتری دارند؟ جز آن است که به مراتب از مردم کوچه و بازار، تریبون‌های بزرگتری دارند؟ و جز آن است که اگر از این امکانات بزرگ، اندک تلاشی برای شکستن تابوهای شومی که روزگار این مردم را سیاه‌ نموده‌اند نکنند، در منتهاالیه مسئولیت‌گریزی قرار دارند؟ آیا اینکه کل سینمای ایران حتی یک عدد فیلم در مورد کشتار حیرت‌آور آبان خونین نساخته‌ سزاوار سرزنش نیست؟ مگر نه این است که هنر از حس می‌آید و حس، در بستر زیست شکل می‌گیرد؟ پس این‌ها کجا زندگی می‌کرده‌اند که آن همه خلط و خون، نقش و روی بر دوربین‌هایشان نینداخته؟ اینکه بزرگترین کمپین ورزشی در سطح جهان پیرامون نوید افکاری شکل بگیرد، اما حتی یک نفر از کشتی‌گیران ایرانی به آن نپیوندند سزاوار سرزنش نیست؟ آیا نمی‌شد انتظار داشت یک نفر از کاروان ایران در المپیک، مدال و تلاشش را به مادرانی تقدیم کند که پس از کشتار فرزندشان، در همین ایام، در سانسور رسمی، کف تهران کتک خوردند؟ این‌ها انتظارات زیادی‌اند؟ کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
این‌ها انتظارات زیادی‌اند؟ #V 103 کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» کارتون بالا اثر «مانا نیستانی» است.
نمایش همه...
یک توضیح آرمان امیری @ArmanParian : یادداشت بالا (با عنوان: چطور جلوی خشونت اعتراضات را بگیریم) را حدودا دو سال پیش (آذرماه ۹۸) منتشر کرده بودیم. هرچند قاعده کانال بر این است که تمام یادداشت‌ها باید دست اول باشند، اما این بار فکر کردیم که این قاعده را می‌توان نقض کرد چرا که مطالب یادداشت فوق عینا و بدون نیاز به جرح و تعدیل، بعد از دو سال همچنان موضوع و دغدغه روز به حساب می‌آیند. در یادداشت قبلی، (با عنوان «نمک تجاهل‌العارفین بر زخم‌های جامعه») به شیوه عملکرد برخی از نخبگان سیاسی و اجتماعی اشاره کردیم که در ظاهر می‌خواهند نسبت به روند خشونت یا پرخاش یا بی‌اخلاقی اجتماعی تذکر بدهند، موضع انتقادی داشته باشند و احتمالا از در اصلاح وارد شوند؛ اما ادبیات و رویکردشان چنان از موضع تبختر و با رنگ و بوی تحقیر، از جایگاه مخالفت و با حفظ فاصله و «دیگری» نشان دادن جامعه انجام می‌شود، که نه تنها هیچ کارکرد واقعی و سازنده‌ای ندارد، بلکه صرفا به مانند نفت پاشیدن روی آتش عمل می‌کند. البته در دو مصداق خاصی که در یادداشت قبلی اشاره شد (یعنی آقایان زیدآبادی و باقی) من اصل موضع‌گیری‌شان را قبول ندارم و به نظرم روایت‌هایشان نه تذکر اخلاقی، بلکه یک جور بی‌اخلاقی آشکار با وارونه ساختن صحنه واقعیت بوده است. اما در انتشار این یادداشت، مخاطب را تمام کسانی قلمداد می‌کنم که با حسن نیت کامل و از سر دلسوزی و دغدغه‌مندی قصد نقد رفتارهای اجتماعی را دارند. به باورم، هیچ جامعه‌ای بی‌نیاز از انتقاد و نقادی مداوم نیست و در این میان، جامعه ایرانی، باب شرایطی که در آن گرفتار شده، شاید بیشتر از هر زمان و هرجامعه دیگری نیازمند این مراقبت دلسوزانه باشد. اما نقد مشفقانه با اراده واقعی اثرگذاری و تلاش جدی برای کاهش خشونت‌ها، بی‌شک شرایط و الزاماتی دارد و با شیوه تحقیر و تخریب جامعه ابدا سازگار نیست. حرف بیشتری نیست. به گمانم همچنان مطالعه این یادداشت و تجربه دیگرانی در نقاط مختلف جهان می‌تواند برای ما هم درس‌های قابل تاملی داشته باشد.
نمایش همه...
چطور جلوی خشونت اعتراضات را بگیریم؟ #A 226 https://t.me/divanesara/935 آرمان امیری @ArmanParian : در مورد شخصیت گاندی، آنچه در حافظه تاریخی جهان ثبت شده، یک رهبر «خشونت‌پرهیز» است؛ اما یک واقعیت دیگر که به صورت پیش‌فرض در دل این گزاره وجود دارد گاه نادیده گرفته می‌شود: «گاندی بر خشونت‌پرهیزی تاکید داشت و تا حد خوبی هم موفق شد، اما نه از کنار گود، بلکه دقیقا در مرکز تجمعات و راهپیمایی‌ها»! * * * «ادوارد لوئیس» یک نویسنده فرانسوی است. در خانواده‌ای فقیر، پرجمعیت و به روایت خودش متحجر به دنیا آمد، اما رشد کرد و به یک روشنفکر طبقه متوسط بدل شد. او، خودش را به نوعی قربانی برخی رویکردهای متحجرانه وضعیت فرودست خاستگاه اجتماعی‌اش می‌داند و این تصاویر را در رمان‌هایش بازتاب داده است. با این حال، به دنبال شروع اعتراضات «جلیقه‌زردها» در فرانسه، به این جنبش پیوست و در آن مشارکت کرد. نشریه «نیویورکر» در مصاحبه‌ای مفصل این تناقض را با او در میان گذاشت: «چطور کسی که خودش قربانی گرایش‌های متحجرانه، مردسالار و گاه نژادپرستانه بوده است به جنبشی پیوسته که خاستگاه آن اقشار فرودست است و بسیاری از اعضایش همین شعارهای ارتجاعی را تکرار می‌کنند»؟ پاسخ لوئیس بسیار قابل توجه است. (متن کامل را از اینجا بخوانید) به صورت خلاصه، استدلال او این است که: رسانه‌ها این تظاهرات را درست نمی‌بینند. همیشه در آغاز اعتراضات آن را رمانتیک می‌کنند که این اشتباه اول‌شان است. بعد ناگهان متوجه می‌شوند که این معترضان فحش میدهند! اهل خشونت هستند و گرایش‌های ارتجاعی و ای بسا فاشیستی دارند. اینجاست که ورق بر می‌گردد و همه شروع می‌کنند به برچسب زدن. این، دومین اشتباه بزرگی است که مرتکب می‌شوند. نویسنده فرانسوی با اشاره به زندگی خودش می‌گوید من این آدم‌ها را می‌شناسم. انگار همه‌شان هم‌محلی‌های خودم هستند. خانواده‌های پرجمعیت با چندصد یورو درآمد در ماه که کفاف نمیدهد. او حتی برخی از روایت‌های رسانه‌ها را تایید می‌کند و می‌گوید اتفاقا درست است؛ بسیاری از این آدم‌ها گرایش‌های ارتجاعی دارند؛ اما با توهین و تحقیر و تخطئه هیچ مشکلی حل نمی‌شود. اگر روشنفکران طبقه متوسط و نخبگان جامعه به این اعتراضات نپیوندند، اتفاقا باید منتظر نتایج شبه‌فاشیستی هم باشیم. ولی اگر امثال من بپیوندیم، خیلی راحت میتوانیم سویه‌های منفی مساله را کاهش دهیم، رنگ مسالمت‌آمیز و مترقی به مطالبات بدهیم و گرایش‌ها را به سمت مشکلات اصلی و زیربنایی تغییر دهیم. * * * تجربه مشاهدات شخصی من از اعتراضات سال ۸۸، کمی با آنچه به صورت کلان ثبت و ضبط شد متفاوت است. بسیاری، نقطه آغاز و نشانه اصلی آن جنبش را راهپیمایی میلیونی و آرام ۲۵خرداد می‌دانند. اما اگر جزییات وقایع را به یاد بیاوریم، باید گفت که در روزهای ۲۳ و ۲۴ خرداد، موجی از واکنش‌های کور، خودجوش، پراکنده و اغلب خشونت‌آمیز در تهران بروز پیدا کرد که من خودم از نزدیک شاهدش بودم. انبوهی از شیشه‌های شکسته، ایستگاه‌های اتوبوس تخریب شده و حتی بانک‌های آتش گرفته، نتیجه فوران یک خشم کور و تلنبار شده بود. با این حال، در روز ۲۵ خرداد به ناگاه همه چیز دگرگون شد. روزی که میرحسین موسوی از اعتراضات حمایت کرد و خودش به میان معترضین آمد. آنجا بود که همه گویی آرام گرفتند. حتی از میانه راهپیمایی میلیونی و به درخواست شخص میرحسین، معترضان به کلی سکوت اختیار کردند. در واقع همگی نشان دادند برای نظرات رهبرانی که خودشان در وسط جمعیت باشد احترام و اعتبار قائل هستند. شاید، همان احساسی که معترضان خشم‌گین هندی با دیدن راهپیمایی آرام گاندی، و سیاه‌پوستان زجردیده آمریکایی با مشاهده آرامش فعال مارتین‌ لوترکینگ تجربه می‌کردند. با درس گرفتن از تمامی این تجربیات و روایت‌های عینی، من امروز گمان می‌کنم که اگر نگران خشونت هستیم، ابدا کافی نیست که از یک سو دستگاه سرکوب را به آرامش و از سوی دیگر شهروندان را به خویشتن‌داری دعوت کنیم. با نصیحت و اندرز از راه دور نمی‌توان برای دیگران شیوه رفتاری تعیین کرد. این نصیحت‌نامه‌ها، اگر تا کنون برای اصلاح حکومت کارگر بوده، در تغییر رفتار معترضان خشم‌گین نیز موثر خواهد افتاد. به باور من، تنها شیوه موثر، هم برای کاهش خشونت و هم برای جلوگیری از انحراف مطالبات مردمی به پیامدهای ارتجاعی یا ویرانگر، یک مشارکت و کنشگری فعال است تا از یک سو با حضور گسترده و نظارت عمومی ماشین سرکوب را به عقب رانده و وادار به تسلیم و مدارا سازد و از سوی دیگر برای معترضان نقش یک الگوی مترقی اما عینی و ملموس را بازی کند. کانال «مجمع دیوانگان» @Divanesara .
نمایش همه...
نمکِ «تجاهل‌العارفین» بر زخم‌های جامعه #A 341 آرمان امیری @ArmanParian - خانم الاهه هیکس، به اسم فعال و گزارشگر حقوق بشر، به زبان انگلیسی و خطاب به مخاطبان خارجی مدعی شده‌اند: «نیروهای مسلح سازمان مجاهدین خلق، پس از دریافت پول و آموزش از اسرائیل به خوزستان نفوذ کرده‌اند». (اینجا) آقای عمادالدین باقی، دیگر فعال با سابقه حقوق بشر، در حمایت از ایشان مدعی شدند که منتقدان خانم هیکس، کلام او را «واژگون» کرده‌اند و قصد ایشان فقط «هشدار» بوده است. (اینجا) ادعای آقای باقی اگر یک دروغ محض نباشد، یک «تجاهل» آشکار است چون تنها کسی که کلام خانم هیکس را واژگون کرده خود ایشان هستند. توییتی که به زبان «انگلیسی» و خطاب به مخاطبان خارجی نوشته شده، با هیچ عقل سلیمی نمی‌تواند یک هشدار دلسوزانه به مردم خوزستان قلمداد شود. در ثانی، اگر ایشان نگران بدل شدن «حقوق بشر» برای «پوشش مبارزات سیاسی» بودند، می‌توانستند خطاب به همکار خود تذکر بدهند: فارغ از اینکه برای این ادعا هیچ سندی ارائه نشده، اساسا حیطه کاری حقوق بشر دخالت در این جدال‌های سیاسی نیست، ما حتی در وسط یک جنگ تمام عیار هم فقط مسوول نظارت بر رعایت حقوق انسان‌ها هستیم و نه قضاوت در مورد جناح‌های درگیر. همین کذب یا همین سطح از «تجاهل» دست‌مایه آقای زیدآبادی هم شده تا باز هم چماقی بسازند برای حمله به معترضان و تحقیر آن‌ها و ترسیم یک سیمای وحشی و مدنیت ستیز از بخش خشم‌گین جامعه. (اینجا) اینکه جامعه ایرانی خشم‌گین است، اینکه فضا دوقطبی شده و اینکه واکنش‌ها خصلت جدلی به خود گرفته، کشف جدیدی نیست که هر روز برای اعلام آن روضه بخوانیم. اینکه توده جامعه، بی‌اعتماد به تمامی ساختارهای حقیقی و حقوقی، به جایی رسیده که برای کوچکترین مطالبات‌ش راهی خیابان شود یا فریاد بزند و پیه سنگین‌ترین هزینه‌ها را به تن بمالد هم نکته افتخارآمیزی در کارنامه نخبگان اجتماعی نیست که هر روز در باب آن روده‌درازی کنند. چنین وضعیتی نشانه زوال و شکست مطلق این نخبگان است و باید بابت آن هزار بار پشت دست بگزند، نه آنکه در جایگاه طلب‌کار و مدعی چوب ملامت جامعه به دست بگیرند. یکی از شایسته‌ترین تعابیری که در مورد امواج اعتراضی سال‌های اخیر به کار گرفته می‌شود، تعبیر «تحقیرشدگان» است؛ هرچند دغدغه‌های عمومی و بهانه‌های اعتراض متنوع و گاه نامربوط به نظر می‌رسد، اما «تحقیر» را می‌توان چاشنی ثابت و در نتیجه نخ تسبیح این مجموعه گسترده و پراکنده دانست و به تناسب همین مساله، اگر درمانی برای این حجم از خشم و نارضایتی بتوان یافت، بی‌هیچ تردیدی، نخستین گام آن با فهم جامعه، با احترام به جامعه و با ایجاد احساس اعتماد و حسن نیت جامعه مقدور خواهد بود. اگر جامعه احساس می‌کرد که هنوز نخبگانی دارد که دغدغه‌هایش را درک، طرح و پی‌گیری می‌کنند، بی‌شک با تقبل این سطح از هزینه‌های گزاف خودش را زیر ضرب ماشین سرکوب نمی‌برد. اگر این درد «نشنیده شدن» چنین آماس نمی‌کرد، کار جامعه هم به این سطح از خشونت هم نمی‌رسید؛ اما کار به اینجا کشیده شد چرا که برخی حضرات به جای آنکه زبان جامعه و مترجم فریادهایش به مطالبات رسمی باشند، اینگونه خود را به تجاهل می‌زنند و مدام بر روی دردناک‌ترین حساسیت‌های اجتماعی رژه می‌روند و با مغالطه و لفاظی ژست حق به جانب می‌گیرند. نوبت به نامه‌نگاری با جلادها که می‌رسد گاندی می‌شوند و به هنگام مواجهه با توده‌های «جان به لب رسیده» تنها ابزارشان چوب ملامت و تحقیر است. پای بر دوش احترام و توجه همین مردم به جایگاهی رسیده‌اند که حتی نامربوط ترین کلام‌شان هم ارزش خبری پیدا کرده، اما با این لحن و ادبیات پر تبختر، با این نگاه از بالا به پایین و این تفرعن در کلام و رفتار، نه تنها گامی در راستای درمان احساس تحقیر جامعه بر نمی‌دارند، بلکه مدام به زخم‌های‌اش نمک می‌پاشند. اگر هراسی از فوران خشم جامعه هست (که باید باشد)، اگر نگرانی از بابت متلاشی شدن پیوندهای اجتماعی و بروز وضعیت جدلی وجود دارد (که باید داشته باشد)، کمترین و بدیهی‌ترین چاره آن است که با کمی انصاف و شرافت، فراتر از حب و بغض‌های شخصی و نخوت و منیّت‌های حقیرانه، تلاش کنیم اصل و گوهره نارضایتی جامعه را کشف کنیم و از زیر غبار پرخاش‌ها و انحراف‌های احتمالی بیرون بکشیم. اما اگر نه تنها راه حلی برای مشکلات جامعه نداریم، بلکه حتی از تلاش برای درک و فهم دلایل خشم‌اش عاجز هستیم، شاید بد نباشد که دست‌‌کم زبان در کام بگیریم و دست‌مایه‌های کم‌آزارتری را برای تداوم حضور خبری و رسانه‌ای خود پیدا کنیم که شاعر می‌فرماید: «ته که نوش‌ام نه‌ای، نیش‌ام چرایی»؟! کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
نمکِ «تجاهل‌العارفین» بر زخم‌های جامعه #A 341 تصویر متعلق است به کاریکاتوری از «توکا نیستانی» کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
نمایش همه...
در باب آداب و ملزومات گفتگو #A 340 آرمان امیری @ArmanParian - با اضافه شدن شبکه «کلاب‌هاوس» به فهرست شبکه‌های اجتماعی، بحث بر سر «گفتگو» و مزایای آن بار دیگر اوج گرفته است. بی‌تردید گسترش فرهنگ «گفتگو» همواره جای خرسندی دارد، اما من گمان می‌کنم تکرار بی‌حساب و کتاب این تعبیر اتفاقا خودش بزرگترین آفت گفتگو و عامل نوعی کژفهمی است. هر ارتباط کلامی میان انسان‌ها را نمی‌توان «گفتگو» نامید؛ مناظره، مباحثه، مذاکره، جدل، بحث، هم‌اندیشی و حتی گپ‌وگفت همگی شیوه‌های مواجهه کلامی هستند که به خوبی با تمایزات آن‌ها آشنا هستیم. از این بین، بسیاری نه تنها کارکرد مثبت ندارند که ای بسا مخرب و ویرانگر هم باشند. در تعریف گفتگو شاید بتوان گفت که مواجهه‌ای است نقادانه و متقابل (دیالکتیک) که در جریان آن هر یک از طرفین به فهمی جدید و نگرشی تازه دست می‌یابند که بر خلاف «مذاکره» و «تفاهم» قرار نیست این نتیجه نهایی لزوما مشابه و مشترک باشد. در تشخیص چنین مواجهه‌ای، شاید باید از اینجا شروع کنیم که «گفتگو» چه چیزی «نیست؟» ۱- گفتگو درمان هر اختلاف نظری نیست. باوری قدیمی می‌گوید: «جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه / چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند». این اندیشه اقتدارگرا در جامعه فعلی نیز هواداران بسیار دارد که گمان می‌کند هر اختلاف نظری صرفا ناشی از «سوءتفاهم» است و می‌تواند با گفتگو برطرف شود. در پرهیز از این جزم‌اندیشی، باید بپذیریم که اختلاف نظر نه تنها طبیعی که ای بسا واجب است. به همان اندازه که اثر انگشت هر انسان ویژگی ممیزه و انحصاری خود اوست، اندیشه‌ها و نظرات هر انسان نیز منحصر به فرد است و تنوع و زیبایی جهان اتفاقا زاده همین اختلافات است. ۲- گفتگو درمانی برای تضاد منافع نیست. شاید بتوان تصور کرد دو فرد منفرد بدون هیچ منفعت‌طلبی شخصی وارد گفتگویی به قصد مفاهمه شوند، اما بدون تردید نمی‌توان مواضع و نظرات گروه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی را مستقل از منافع آن‌ها تصور کرد. بهترین و مدنی‌ترین شیوه ارتباطی که می‌توان برای گروه‌های دارای منافع متضاد در نظر گرفت احتمالا «مذاکره» است و نه «گفتگو». در گام دوم، شاید بتوان برخی از «ملزومات گفتگو» را هم به این شیوه فهرست کرد: نخست: مبانی مشترک. اگر طرفین یک گفتگو مبانی مشترک نداشته باشند نمی‌توانند استدلال خود را بر این مشترکات بنا کنند. در چنین حالتی، شاید بتوان نوعی از «خودبیان‌گری» را برای طرفین قائل شد که به صورت مستقل صورت می‌گیرد و طبیعتاً وارد مرحله مواجهه نخواهد شد. دوم: «شوق به گفتگو». این تعبیر را از عنوان کتابی نوشته «حسن قاضی‌مرادی» وام گرفته‌ام. منظور آن است که طرفین گفتگو باید آمادگی و حتی اشتیاق به شناخت دیگری، نگریستن به خود در آیینه روایت دیگری، نقد خود و در نهایت احتمال تغییر را داشته باشد. در واقع، هدف گفتگو بیش از آنکه معطوف به تغییر دیگری باشد، بازاندیشی و تحول در خود شخص است. سوم: اعتماد متقابل. موارد مخل گفتگو فراوان هستند؛ از جمله توهین، پرخاش، مغالطه؛ اما «بی‌اعتمادی» عام‌ترین این موارد است. اگر در طول گفتگو به صداقت طرف مقابل شک کنیم، به ناچار در دام نیت‌خوانی و ای بسا وارونه‌خوانی می‌افتیم که آفت‌های کشنده و مهلکی هستند و گفتگو را به سمت جدل و مناظره می‌کشانند. با همین مقدمه مختصر، می‌توان به خام‌اندیشی موجود برای «گفتگو» خطاب کردن هر مکالمه‌ای، از جمله مباحث فضای مجازی و به ویژه کلاب‌هاوس پی برد. آنکه گمان می‌کند صرف گرد هم آمدن افرادی با افکار مختلف در یک اتاق را باید به نشانه شکل‌گیری «گفتگو» به فال نیک گرفت، بیشتر کاربردی کلیشه‌ای و شعاری از این مفهوم در ذهن دارد که نتیجه‌ای از آن حاصل نخواهد شد. وضعیت حاضر معمولا به شکل «من بگو، تو بگو» پیش می‌رود و در نتیجه بجز اتلاف وقت حاضرین ثمری در پی ندارد. اگر بخواهیم پیشنهادی فرمی برای نزدیک‌تر شدن به مقصود گفتگو ارئه کنیم، می‌توان گفت که طرفین هر گفتگو، پیشاپیش باید آرای خود را منسجم و مکتوب در اختیار دیگران قرار دهند تا امکان بررسی و تحقیق و تعمق کافی در مورد آن وجود داشته باشد. تا اندیشه‌ای مدون و مکتوب نشود، برای خود صاحب اندیشه هم به انسجام نمی‌رسد و به طریق اولی از جانب دیگران نیز قابل «فهم» و «نقد» نخواهد بود. متاسفانه سنت «شفاهی گویی» که پیشینه دور و درازی در تاریخ ما دارد و اتفاقا در قرن حاضر نیز خطیب‌های سرشناسی را به اسم اندیشمند یا صاحب‌نظر در فضای فکری کشور مسلط کرده، عاری از این مقدمات ضروری و بدیهی است و باعث شده که حتی تلاش‌های فرمی و ظاهری ما برای شکل‌گیری گفتگو نیز عملا به برپایی منبر برای موعظه‌های یک طرفه تقلیل پیدا کند. کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
#A 340 تصویر متعلق است به قطعه «گفتگو» اثری از «خوان مونز» هنرمند اسپانیایی کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
نمایش همه...
آرمان امیری @ArmanParian : فایل پیوست نسخه کامل جلسه کلاب‌هاوسی «جامعه بحران زده و جنبش‌های اجتماعی» است که صحبت‌های تمامی حاضران در جلسه را شامل می‌شود. #جامعه_و_جنبش ۳ #انقلاب_راهگشا فایل #صوتی کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
نمایش همه...
Kamel-Jalaseh.mp3396.91 MB
آرمان امیری @ArmanParian : فایل پیوست مربوط است به بخش سوم از صحبت‌های من در جلسه کلاب‌هاوسی «جامعه بحران زده و جنبش‌های اجتماعی». در این بخش، تلاش کردم تصور اجرایی و ملموس‌تر خود را برای نزدیک‌تر شدن به تحقق ایده #انقلاب_راهگشا در سه سطح کلی اهداف، ابزارها و کارگزاران تشریح کنم. (این فایل به دلیل ایجاد یک تشنج کلامی اندکی ویرایش شده است) #جامعه_و_جنبش ۳ #انقلاب_راهگشا فایل #صوتی کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
نمایش همه...
Part-3-editted.mp37.77 MB
آرمان امیری @ArmanParian : فایل پیوست مربوط است به بخش دوم از صحبت‌های من در جلسه کلاب‌هاوسی «جامعه بحران زده و جنبش‌های اجتماعی». در این بخش متناسب با مقدمه پیشین، به تبیین مفهوم ایده #انقلاب_راهگشا و ضرورت آن برای جامعه‌ای می‌پردازم که هرچند در لاک دفاعی خود قدرتمند است اما توانایی ترجمه مطالبات خود به دستاوردی سیاسی و تبدیل ماشین سرکوب به یک دولت پاسخ‌گو را ندارد. #جامعه_و_جنبش ۲ فایل #صوتی کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
نمایش همه...
Part-2.mp39.33 MB
آرمان امیری @ArmanParian : فایل پیوست مربوط است به بخش اول از صحبت‌های من در جلسه کلاب‌هاوسی «جامعه بحران زده و جنبش‌های اجتماعی». در این بخش به طرح مقدمه بحث در باب نسبت جامعه و حکومت ایرانی از منظر جامعه‌شناختی پرداختم که بر پایه نظریه «دولت ضعیف در مقابل جامعه قوی» تدوین شده است. #جامعه_و_جنبش ۱ #انقلاب_راهگشا فایل #صوتی کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
نمایش همه...
Part-1.mp311.85 MB
Photo unavailableShow in Telegram
آرمان امیری @ArmanParian : به دعوت گروهی از دوستان، فردا (شنبه ۲۶ تیرماه) ساعت ۷ در کلاب‌هاوس گفتگویی در مورد بحران‌های جامعه و چشم‌انداز پیش روی کشور برگزار خواهد شد. بنابر برنامه‌ریزی که دوستان انجام دادند، گفتگو احتمالا به چهار سخن‌ران جلسه محدود خواهد بود تا از زوایای مختلف، روایت خود و طرح و پیشنهادات احتمالی‌شان را در مورد وضعیت کشور و جنبش‌های اجتماعی مطرح کنند. من در این جلسه قصد دارم ایده «#انقلاب_راهگشا» را که پیشتر در چند مورد مطرح کرده بودم تشریح کنم. برای این منظور، ابتدا تلاش خواهم کرد که تصویر و روایت خودم از وضعیت فعلی جامعه و نیروهای سیاسی را ارائه کنم که به گمان من ذیل مفهوم «جامعه قوی در مقابل دولت ضعیف» قابل توصیف است. پس از آن در مورد خود ایده «انقلاب راهگشا» توضیح خواهم داد که پیشنهادی برای خروج کشور از وضعیت انسداد کامل سیاسی است. در نهایت، با گوشه چشمی به ایده «اجماع هم‌پوش»، پیشنهاد خودم را برای سامان‌بخشی به آشفتگی نیروهای سیاسی مطرح خواهم کرد. برای حضور در این جلسه می‌توانید این اتاق کلاب‌هاوسی را دنبال کنید. کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
نمایش همه...
بدا به حال شما #A 339 آرمان امیری @ArmanParian - «اوژن یونسکو»، خالق نمایش‌نامه «کرگدن»، در سال ۱۳۵۳ و به دعوت نهادهای هنری-فرهنگی به ایران سفر می‌کند. میزبانان او یک جلسه پرسش و پاسخ هم با حضور دانشجویان دانشگاه تهران و در محل «تالار مولوی» ترتیب می‌دهند. متن پیاده شده آن جلسه در کتابی که خانم «پری صابری» از نمایش‌نامه کرگدن منتشر کرده‌اند چاپ شده است. (ایشان از میزبانان و برگزار کنندگان جلسه بوده‌اند) در جریان جلسه، گروهی از دانشجویان انقلابی فرصت سوال پیدا می‌کنند و یونسکو را مورد انتقاد قرار می‌دهند. دانشجویان ناراضی از حکومت همه چیز را سیاسی می‌خواهند. انتظار دارد حتی یونسکو هم به کشورشان نیاید مگر برای انتقاد از حکومت. این روزها که برخی برخوردها و انتقادات از «اصغر فرهادی» را می‌بینم، به طرز عجیبی به یاد این جلسه تاریخی می‌افتم. ما به سادگی از «انسان» و «آزادی» سخن می‌گوییم و بر سر همدیگر فریاد می‌زنیم که چرا از این مفاهیم اصیل دفاع نمی‌کنید؛ اما گویی فراموش می‌کنیم که آشنایی با همین مفاهیم را دقیقا مدیون همین هنرها، همین نمایش‌ها، همین فیلم‌ها و همین کتاب‌هایی هستیم که حالا خالقان آن را به بی‌عملی متهم می‌کنیم. آیا به واقع ما بدون تماشای شاهکارهای فرهادی تصویری از «انسان» داریم؟ ما چه تصوری از «اراده»، یا «آزادی» یا «انتخاب» داشتیم اگر «درباره الی» یا «جدایی...» را ندیده بودیم؟ یا چه تصوری از مسخ انسانی یا هدم انسانیت داشتیم اگر «کرگدن» اوژن یونسکو را ندیده و نخوانده بودیم؟ حالا نزدیک به نیم قرن از حضور اوژن یونسکو در آن جلسه دانشجویی می‌گذرد و ما این امکان را داریم که آن جلسه را با علم به فرجام نهایی کار بازخوانی کنیم. فرصت یگانه‌ای داریم که در این تصویر گویا و تاریخی بیشتر و بیشتر دقیق شویم و دوباره به همه سوال‌های قبل بیندیشیم و البته این بار از دریچه‌ای متفاوت از خود بپرسیم که چطور یونسکو توانست از همان سال ۵۳ فرجام کار ما را پیش‌بینی کند و بگوید: «بدا به حال شما؟» بیش از این حاشیه نمی‌روم و صرفا بخشی از متن پیاده شده آن جلسه را در ادامه این پست بازنشر می‌کنم. برای خواندن این متن اینجا+ کلیک کنید و یا از گزینه instant view استفاده کنید. کانال «مجمع دیوانگان» @DivaneSara اینستاگرام «مجمع دیوانگان» .
نمایش همه...