fa
Feedback
Khabgard | خوابگرد

Khabgard | خوابگرد

رفتن به کانال در Telegram

برای بازنشرِ مطالبِ سایتِ خوابگرد و مطالبِ دندان‌گیرِ دیگر جاها | رضا شکراللهی https://twitter.com/khabgard سایت: http://khabgard.com ایمیل: info@khabgard.com ‌‌‌

نمایش بیشتر
2025 سال در اعدادsnowflakes fon
card fon
17 353
مشترکین
-224 ساعت
+17 روز
-11230 روز
آرشیو پست ها
05:08
Video unavailableShow in Telegram
عمو نوروز آواز: شهرام ناظری موسیقی: تهمورس پورناظری شعر: پوریا سوری آی عمو نوروز، آی عمو نوروز چشامون پرغم، دلامون پرسوز آی عمو نوروز، حال خوشت کو؟ دایره و دنبکِ عاشق‌کشت کو؟ آی عمو نوروز، دردا رو ببین دست خالی مردا رو ببین هر طرف می‌ریم راه‌مون بسته انگار خدا هم چشاش رو بسته آی عمو نوروز، روزا ابری‌‌ان شبا بی‌ماه‌ان، پاییزا بلند، عمرا کوتاه‌ان آی عمو نوروز، دلامون خسته‌ است آی عمو نوروز، راه‌مون بسته‌ است روزامون ابری شبامون بی‌ماه پاییزا بلند بهارا کوتاه گیس سفید زنا رو ببین حسرت و غم و دردا رو ببین دست خالی مردا رو ببین آی عمو نوروز، شب رو سحر کن خورشید رو بیار، عشق رو خبر کن آی عمو نوروز، فکر چاره کن فکر این دل پاره پاره کن @KhabGard
نمایش همه...
IMG_1280.MP415.60 MB
Repost from TgId: 2347538124
سلام، من مژگان ایلانلو هستم، قصد دارم تا کتاب زندان نوشت های خودم را تحت عنوان " نفس دوم " به صورت صوتی در اینجا منتشر کنم. این کتاب حدودا سیصد و پنجاه صفحه ای، در سه فصل نوشته شده. فصل اول توصیف وقایع و احوالات من در چهل روز انفرادی بند دو الف سپاه. فصل دوم گزارش انتقال من به زندان قرچک در اوج دوران جنبش مهساست، روزهایی که زندان هرگز چنین انبوهی از خلق را در خودش ندیده بود. فصل سوم خاطرات من از بند زنان زندان اوین است، از زندگی و زنانگی و حبس با مشهورترین لیدرهای سیاسی مبارزات زنان با گرایش های فکری متنوع و متضاد. قصد دارم تا هر هفته روزهای جمعه یک بخش صوتی از این کتاب را منتشر کنم. اما نفس دوم به چه معناست؟ نفس دوم یک اصلاح در ورزش دو میدانی است. وقتی دونده آنقدر می‌دود که نفسش بند می‌آید، کم می‌آورد، حس می‌کند دیگر امکان ادامه دادن ندارد، می‌خواهد تسلیم شود. اما وقتی مقاومت می‌کند، نفس دومی از اعماق سینه اش بالا می‌آید که جان دوباره ای به او می‌دهد و پیروزمندانه از خط پایان عبور می‌کند. حضور، همراهی و‌‌‌ حمایت شما، مثل تشویق های پر شور تماشاچیان یک مسابقه دو، بزرگترین منبع انرژی و انگیزه من، برای دویدن در میدانی است که انتخاب کردم. دوستتان دارم و به بودن در میان چنین مردمی و زیستن در چنین سرزمینی افتخار می‌کنم.😊🙏
نمایش همه...
Repost from TgId: 1047340659
02:14
Video unavailableShow in Telegram
حسین معصومی همدانی در گفت‌وگو با آرته: «آدم‌هایی که فکر می‌کنند این کتابی که نوشته‌اند بشر فردا [با آن] رستگار می‌شود اشتباه می‌کنند. فکر برای این‌که مؤثر باشد باید وسوسهٔ تأثیر فوری را دور بیندازد.» گفت‌وگوی کامل @kaaghaz
نمایش همه...
84.97 MB
Repost from TgId: 1032592110
شنا کردن در زبان اووه تیم، نویسنده نامدار آلمانی که برخی آثارش به فارسی هم ترجمه شده‌اند، از شرکت‌کنندگان در انقلاب دانشجویی ١٩۶٨ بود و رمان «تابستان داغ» که اولین اثر داستانی او به شمار می‌رود هم روایتی از این جنبش و آرمان‌ها و سرخوردگی‌ها ست. او در سال ۲۰۰۵ هم کتاب «دوست و بیگانه» را منتشر کرد که روایت دیگری از آن جنبش است و دوستی نزدیکش با بنو اونه‌زورگ که سال ۱۹۶۷ در تظاهرات علیه دیدار شاه از برلین با تیر پلیس کشته شد و ماجرای تیری که او را کشت، موضوع روایتی داستانی می‌شود... «من به خاطر بوی پرتقالی که در کودکی از ایتالیا آورده بودند و از خوش‌بویی آن را با پوستش خوردم، به خاطر توصیفی که گوته از رم کرده است، به خاطر هیجان و شیفتگی‌ام به فیلم‌های ایتالیایی پس از جنگ جهانی دوم و… دو سالی را با همسرم در رم به سر بردم؛ در شرایطی نه چندان آسان، آن هم در موقعیتی که ایتالیا به لحاظ سیاسی نابسامان بود و درگیر ترورهای بریگارد سرخ و گروه‌های راستگرای مقابل و… در همین دو سال متوجه شدم که نبودن در آلمان چه پیامدی برای من به عنوان یک نویسنده دارد. در واقع برایم هرگز قابل تصور نبوده که از سفر به خارج به آلمان بازنگردم یا مهاجر و پناهنده بشوم. مسئله هم به زبان برمی‌گردد. برایم بدبختی خواهد بود که برای مدتی زیاد همچون پناهنده‌ای که اجازه‌ی ورود به کشورش را ندارد، دور از آلمان زندگی کنم و نتوانم هم‌چون ماهی در دریای زبان آلمانی شنا کنم، با مردم به زبان خودم صحبت کنم و ... اووه تیم، امروز، سی مارس، ۸۵  ساله شد. او هنوز هم سرپا است و برای خواندن آثارش به شهرهای مختلف آلمان می‌رود. این متن👇 حاوی نگاهی به محتوای آثار او از جمله آنهایی که به فارسی ترجمه شده‌اند را ده سال پیش به مناسبت ۷۵ سالگی تیم نوشته‌ام. https://khabgard.com/4498/ در لینک زیر  هم تازه‌ترین مصاحبه او به زبان آلمانی به مناسبت ۸۵ سالگی است که دوباره به سراغ سرنوشت برادرش رفته که داوطلبانه به ارتش هيتلری پیوست و در جبهه اوکراین کشته شد. از یادداشت‌های روزانه دهشتناک او که بارها آن را خوانده و موضوع رمان "مثلا برادرم" شده می‌گوید، از این که چرا در دوران دانش‌آموزی مشکل نوشتن داشته، این که چرا هم می‌تواند برای کودکان بنویسد و هم برای بزرگسالان، چرا گذشته او را رها نمی‌کند... https://www.ndr.de/kultur/buch/Uwe-Timm-Als-Schueler-hatte-ich-Schreibschwierigkeiten,uwetimm120.html
نمایش همه...
شنا کردن در زبان حبیب حسینی‌فرد اووه تیم، نویسنده نامدار آلمانی که برخی آثارش به فارسی هم ترجمه شده‌اند، از شرکت‌کنندگان در انقلاب دانشجویی ١٩۶٨ بود و رمان «تابستان داغ» که اولین اثر داستانی او به شمار می‌رود هم روایتی از این جنبش و آرمان‌ها و سرخوردگی‌ها ست. او در سال ۲۰۰۵ هم کتاب «دوست و بیگانه» را منتشر کرد که روایت دیگری از آن جنبش است و دوستی نزدیکش با بنو اونه‌زورگ که سال ۱۹۶۷ در تظاهرات علیه دیدار شاه از برلین با تیر پلیس کشته شد و ماجرای تیری که او را کشت، موضوع روایتی داستانی می‌شود... «من به خاطر بوی پرتقالی که در کودکی از ایتالیا آورده بودند و از خوش‌بویی آن را با پوستش خوردم، به خاطر توصیفی که گوته از رم کرده است، به خاطر هیجان و شیفتگی‌ام به فیلم‌های ایتالیایی پس از جنگ جهانی دوم و… دو سالی را با همسرم در رم به سر بردم؛ در شرایطی نه چندان آسان، آن هم در موقعیتی که ایتالیا به لحاظ سیاسی نابسامان بود و درگیر ترورهای بریگارد سرخ و گروه‌های راستگرای مقابل و… در همین دو سال متوجه شدم که نبودن در آلمان چه پیامدی برای من به عنوان یک نویسنده دارد. در واقع برایم هرگز قابل تصور نبوده که از سفر به خارج به آلمان بازنگردم یا مهاجر و پناهنده بشوم. مسئله هم به زبان برمی‌گردد. برایم بدبختی خواهد بود که برای مدتی زیاد همچون پناهنده‌ای که اجازه‌ی ورود به کشورش را ندارد، دور از آلمان زندگی کنم و نتوانم هم‌چون ماهی در دریای زبان آلمانی شنا کنم، با مردم به زبان خودم صحبت کنم و ... اووه تیم، امروز، سی مارس، ۸۵  ساله شد. او هنوز هم سرپا است و برای خواندن آثارش به شهرهای مختلف آلمان می‌رود. این متن👇 را که نگاهی به محتوای آثار او از جمله آنهایی که به فارسی ترجمه شده‌اند را ده سال پیش به مناسبت ۷۵ سالگی تیم نوشته‌ام. https://khabgard.com/4498 در لینک زیر  هم تازه‌ترین مصاحبه او به زبان آلمانی به مناسبت ۸۵ سالگی است که دوباره به سراغ سرنوشت برادرش رفته که داوطلبانه به ارتش هيتلری پیوست و در جبهه اوکراین کشته شد. از یادداشت‌های روزانه دهشتناک او که بارها آن را خوانده و موضوع رمان "مثلا برادرم" شده می‌گوید، از این که چرا در دوران دانش‌آموزی مشکل نوشتن داشته، این که چرا هم می‌تواند برای کودکان بنویسد و هم برای بزرگسالان، چرا گذشته او را رها نمی‌کند... https://www.ndr.de/kultur/buch/Uwe-Timm-Als-Schueler-hatte-ich-Schreibschwierigkeiten,uwetimm120.html @KhabGard
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
لمس: چهار زن، هشت قصه سپینود ناجیان و سه دوست قصه‌نویس دیگرش این کتاب بدون سانسور را در اینترنت منتشر کرده‌ و روش دریافت فایل را هم توضیح‌ داده‌اند. دسترسی کتاب از ایران: واریز ۵۰ هزار تومان به این کارت 6274-1211-9733-1085 به نام متین فکرآزاد و فرستادن فیش پرداخت به @AzandMagChat فایل پی‌دی‌اف کتاب در کم‌تر از ۲۴ ساعت برای شما ارسال می‌شود. خارج از ایران: خرید از طریق سایت lulu به قیمت پنج و نیم یورو از این لینک. @KhabGard
نمایش همه...
دانلود و تماشای «ماندن» . مانی حقیقی: فیلم مستند «ماندن» اولین فیلمی است که ساختم. فیلم‌برداری آن چند روز بعد از پیروزی محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۱۳۷۶ با همکاری کاوه گلستان انجام شد. نوارهای فیلم در کشوی میز کارم دست‌نخورده باقی ماندند تا چهار سال بعد که به پیشنهاد بهمن کیارستمی تدوین شدند. من در دوران موشک‌باران تهران، در روزهای پایانی جنگ، خارج از ایران بودم و این را فقدان بزرگی در تجربه‌ی زندگی‌ام می‌دانستم. فکر کردم با تعدادی نقاش برجسته‌ی ایرانی که تصمیم گرفته بودند آن مدت در تهران بمانند گفتگو‌ کنم تا شاید از خلال حرف‌های‌شان به درک بهتری از آن تجربه‌ی شدید و منحصر به فرد برسم. نتیجه‌اش شد این فیلم که بعد از حدود ۳۰ سال برای اولین بار در اختیار عموم‌ قرار می‌گیرد، به یاد پروانه اعتمادی. @manihaghighitelegram @KhabGard ماندن کارگردان: مانی حقیقی تصویربردار: کاوه گلستان تدوین‌گر: بهمن کیارستمی ۴۴ دقیقه 👇
نمایش همه...
04:26
Video unavailableShow in Telegram
«نقطه‌گذاری آوایی» یکی از اجراهای معروف ویکتور بورگه بود که آن را در حضور رونالد ریگان رئیس‌جمهور دهه‌ی ١٩٨٠ آمریکا هم اجرا کرد. این نسخه همان است با زیرنویس فارسی. تهِ ویدئو هم تلاش ریگان برای اجرای دستورالعمل بورگه در حضور خودش را می‌بینید در جشنواره‌ی گالای تئاتر فورد. ‌ @KhabGard بورگه پیانیست و کمدین و بازیگر دانمارکی-آمریکایی بود که به‌خاطر سبک منحصربه‌فردش در ترکیب موسیقی کلاسیک با طنز شهرت جهانی داشت. متولد ١٩٠٩ بود و سال ٢٠٠٠ درگذشت. ‌ این ویدئو در اینستاگرام
نمایش همه...
IMG_1125.MP423.38 MB
کتابِ «گذشته‌ی حاضر» هرمز فرهت نشر آسو «این کتاب نه زندگی‌نامه است و نه روایتی که در آن نظم زمانی و توالی اتفاقات وجود داشته باشد. ازآنجاکه این کتاب مبتنی بر پژوهش یا تحقیق نیست و به‌منظور خلق مواضع گفتمانی نوشته نشده است. درعین‌حال، شرح زندگی شخصی و خانوادگی، چه در خانه‌ی پدری و چه در زندگی بزرگ‌سالی، در این کتاب جایی ندارد. در واقع، محتوای این کتاب (از فصل ۱ تا ۱۲) عمدتاً شامل گزیده‌ای از خاطراتم است. سه فصل پایانی کتاب، که ماهیتی بحث‌برانگیز دارد، به مباحثی درباره‌ی موسیقی اختصاص یافته است و جنبه‌ی آموزشی دارد. گمان می‌کنم که این فصل‌ها بیشتر برای خوانندگان آشنا با موسیقی جالب‌توجه باشد.» @KhabGard متن کامل مقدمه‌ی کتاب شامل موضوع فصل‌ها را در این صفحه بخوانید. سفارش نسخه‌ی کاغذی کتاب در وب‌سایت آسو (@NashrAasoo) نسخه‌ی اینترنتی آن رایگان است. 👇
نمایش همه...
اگر خارج از ایران هستید و می‌خواهید مستند کوتاه «در سایه سرو» شیرین سوهانی و حسین ملایمی را ببینید، می‌توانید از این‌جا تماشا کنید که صفحه پخش‌کننده‌ایست که با سازندگان فیلم قرارداد دارد و بخشی از پولی که پرداخت می‌کنید به سازنده‌ها می‌رسد. لینک را از اینستاگرام شیرین سوهانی برداشته‌ام.
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
بهش گفتن همون روایت ساده و نرم از جلسه‌ی دادگاه رو هم پاک کنه، لابد تا هیبت مقتدر نظام ترک برنداره! @KhabGard
نمایش همه...
Repost from TgId: 1247662482
برای ثبت در تاریخ دیروز شنبه یازدهم اسفند دادگاه ما بود.. اما نه دادگاه نبود محاکمه بود و شاید محکمه... خیابان معلم دادگاه انقلاب - طبقه چهارم شعبه ۲۶ به ریاست قاضی ایمان افشاری محاکمه عوامل فیلم کیک محبوب من اتاق دادگاه چندان بزرگ نبود. جایگاه قاضی آن بالا بود و کنارش منشی یا دادیار (یا نمی دانم کی) جایگاه با چوب قهوه‌ای رو به حضار قرار داشت سه ردیف صندلی چیده بودند روبروی جایگاه قاضی ما متهمین را به ترتیب ردیف صدا کردند. پنج تایمان در ردیف اول و یک نفر (فیلمبردار) در ردیف دوم نشستیم. بقیه صندلی ها را همراهان که از خانه سینما آمده بودند پر کردند. من متهم ردیف چهارم بودم بعد از بهتاش صناعی ها ، مریم مقدم (کارگردانان) غلامرضا موسوی (تهیه کننده) کنار من متهم ردیف پنجم آقای اسماعیل محرابی در آخرین صندلی ردیف اول نشست. در طرف چپ اتاق عمود به ما و جایگاه قاضی، سه صندلی برای وکلا گذاشته بودند . وکیل اصلی پرونده دکتر آگاه بود که استاد دانشگاه و وکیلی بسیار خوش برخورد. مودب و محترم ... روبروی جایگاه وکلا یک میز بود با یک صندلی که روی میز نوشته شده بود جایگاه «دادستان» و ماجرا همینجا شروع می‌شود... اینجا که در این جایگاه «دادستان» کسی نمی‌نشیند! قاضی، هم قاضی هست و هم دادستان، ولی بیشتر دادستان است. بنابراین احساس نمی‌کنی که قضاوت می‌شوی، احساس می‌کنی فقط محاکمه می‌شوی. احساس می‌کنی دادستان از جایگاهی که باید همتراز تو و وکلا باشد ارتقا یاقته و آن بالا نشسته تا مرتب ترا متهم کند، محکوم کند... دلت می‌خواهد نقاب دادستان را از چهره قاضی برداری تا قاضی را ببینی لحظات کمی خیلی کم شاید این نقاب برداشته می‌شود. قاضی - دادستان با من و محرابی محترمانه رفتار کرد . قاضی بود بیشتر تا دادستان اما فقط با من و محرابی روز سختی بود اما گذشت...
نمایش همه...
Repost from TgId: 1048252534
Repost from TgId: 1048252534
سلام‌کرده‌نکرده چشمم افتاد به ردیفِ اصلاحاتِ وزارتِ سانسور برای یکی از رمان‌ها. تعجب کردم که آخر این رمان مگر موردی داشت؟ یک سری آدم، صد و پنجاه سال پیش، راه افتاده‌اند دنبالِ یادداشتی رمزگذاری‌شده، آن‌هم کجا؟ در جنگل‌های آمازون! لب مرز پِرو... مبهوت یکی از برگه‌ها را برداشتم و دیدم نوشته تا آخر صفحه اصلاح شود: "صحنه‌ای غیرمنتظره و آزاردهنده. مردی که حلق‌آویز شده بود در انتهای پیچک، که مانند طناب بود و به سر آن گرهی زده بودند، دست و پا می‌زد. با آخرین حرکات فرد محتضر، پیچک هم تکان می‌خورد." خواندم و خواندم و دیدم خدا را شکر رهگذری سررسیده و پریده روی مردک بینوا و کشیده‌اش پایین. قلبش هم زده. به قول خودشان به موقع رسیده‌اند و جانش را نجات داده‌اند. جوانک هم گفته پشیمان است. خب، پس مشکل کجاست؟ شاید سانسورچی با نجاتِ کسی که بالای دار است مشکل دارد... رفتم جلوتر و دیدم دستور صادر شده به ننوشیدنِ هرچه نوشیدنی‌ست اعم از آب گازدار و مایعات دیگر. حتی گاه کلمۀ نوشیدنی را هم تاب نیاورده و نوشته اصلاح... اصلاح؟ یعنی جای جملۀ "کمی نوشیدنی نوشید" بگذاریم کمی آب خورد؟ یا چای نوشید؟ یا آب هندوانه؟ یا چی؟ جایی هم امر کرده این جمله اصلاح شود: "دیگر هرگز لب به نوشیدنی نمی‌زنم". خب الان چی را اصلاح کنیم؟ بزند یا نزند آخر؟ بگذریم... همه‌تان با این گیرهای سه‌پیچ غیرمنطقیِ سلیقه‌ایِ اعصاب‌خردکنِ مضحک کم‌وبیش آشنایید. خندۀ تلخِ ازگریه‌غم‌انگیزترم آن‌جا شروع شد که دیدم دستورِ اصلاحِ تصاویر را داده‌اند. با خودم فکر کردم آخر مگر چیزی از گراورهای بعضا بی‌کیفیتِ صد و پنجاه سال پیش معلوم است که اصلاح کنیم؟ گشتم لابه‌لای دستورات و دیدم یک جمله است که جلوی شماره صفحات کتاب تکرار شده: "پوشش زن‌ها اصلاح شود". "یقه اصلاح شود". اسلایدها را می‌گذارم تا یقه‌ها را بی‌سانسور ببینید و لذتش را ببرید. فقط به من هم حتما بگویید چه نوع لذتی برده‌اید تا بفهمم چرا باید اصلاحشان کرد... اسلاید آخر اما جایزه دارد. دستور صادر شده که: زن برهنۀ سمت راست حذف شود. خوانندگان عزیز! هرکدامتان ثابت کردید سمتِ راست تصویر برهنه است و زن است و ریش‌هایش ریشۀ درخت است، جایزه دارید. حتی شما جناب سانسورچی... پ.ن: کیفیت عکس‌ها همین است ها. فکر نکنید کیفیت عکس قرار است بالا برود یا دوربینِ گوشی عکس را بی‌کیفیت کرده یا نمی‌دانم چه. پ.ن ۲: نمی‌دانم چرا از صبح این بیت ایرج‌میرزا مدام در گوشم است: دو دست او همه بر پیچه‌اش بود، دو دست بنده در... - اسلایدها در ادامه آمده.
نمایش همه...
این بخشی از اعلان محمدحسن شهسواری در اینستاگرامش است؛ بخوانید، شاید بخواهید شما هم بخشی از این برنامه باشید و جای مرا هم خالی کنید. 😁 "بسیار خرسندم که امسال هفتمین دوره‌ی اسفندگان کتاب در حمایت از خیریه‌ی «مهیار» برگزار می‌شود. مؤسسهٔ خیریهٔ مهیار در زمینه‌های پیشگیری، درمان، حمایت و اسکان بیماران پیوند مغز استخوان و خانواده‌های آنان فعالیت می‌کند. همچنین، این مؤسسه با همکاری داروخانه‌های طرف قرارداد، به بیماران مبتلا به سرطان بالای ۱۶ سال که در حال شیمی‌درمانی هستند، کمک‌هزینهٔ دارویی پرداخت می‌کند. یاران دیرین ما می‌دانند که ۴۰ درصد فروش کتاب‌های «اسفندگان کتاب» به این خیریه اختصاص خواهد یافت. بسیار مفتخر خواهم بود اگر امسال نیز در کنار ما باشید... در روز پنج‌شنبه ۹ اسفند از ساعت ۱۵ تا ۱۸ به «کتاب‌فروشی ققنوس وصال» (خیابان وصال، کوچه‌ی شفیعی، پلاک ۱) بیایید و در کنار ما نویسندگان حضور داشته باشید. در این رویداد، کتاب‌ها را می‌توانید به‌صورت حضوری و با امضای نویسندگان تهیه کنید. ممکن است کتاب‌های موردعلاقه‌ی خود را قبلاً تهیه کرده باشید. اگر من را قابل بدانید، در دایرکت به من پیام دهید تا راهنمایی‌تان کنم که چگونه می‌توانید به‌صورت نقدی به اسفندگان کتاب کمک کنید. من به‌جای شما کتاب می‌خرم و آن‌ها را به کتابخانه‌های مناطق محروم کشور ارسال خواهم کرد. به این ترتیب، شما به دو شکل در این کار نیک مشارکت خواهید داشت: حمایت از «خیریهٔ مهیار» و تجهیز کتابخانه‌های دور از مرکز. محمدحسن شهسواری@KhabGard
نمایش همه...
به‌یاد علی‌اکبر دهخدا که ۶۹ سال پیش در چنین روزی درگذشت . 📌 دهخدا سال ۱۲۸۷ خورشیدی (۱۹۰۸ میلادی) ۳۰ساله بود که محمدعلی‌شاه قاجار با کمک نیروهای کلنل لیاخوف روسی مجلس را به توپ بست. او را هم به اروپا تبعید کردند و حدود دو سال در پاریس سرگردان بود. از پاریس به ابوالحسن پیرنیا در لندن، با لحنی نومیدانه که بوی خودکشی و مرگ می‌داد، چنین نوشت: «برای من پاریس حکم طهران و تبعید حکم تکفیر و گرسنگی در غربت حکم بدبختی در وطن بود اگر در میان همۀ این مصائب باز یک وقت در حین استغراق در منجلاب بدبختی از گوشه خیال تصویر یک نفر دوست صادق سر می‌زد و با اشارات روحانی بستگی مرا به خود و رابطۀ خودش را با من ظاهر می‌نمود. اما افسوس که الان تمام دوستان پیش خودم را همیشه جز با یک صورت مهیب و باطن بی‌حقیقت نمی‌توانم تصور بکنم. و از این رو تقریباً از زندگی و آنچه که در آن هست بغایت زده و متنفرم و گمان می‌کنم که راحت در عزلت کلی یعنی مرگ است. اما این شهد مصفا خودش مذاق مرا شیرین خواهد کرد یا باید دنبالش رفت و تحصیل کرد؟ اینجا همان نقطه ترديد و موقع امتداد بليات من شده است و امیدوارم عنقریب یک عزم مردانه رشته این تردید را قطع کرده و مرا از این مصائب و جنابعالی را از تذکار آن برهاند.» دهخدا ۴۷ سالِ پس از آن را هم کار «طاقت‌سوز» کرد تا خودِ ۷۷سالگی که درگذشت. به یاران سابقش که از نشستن او پای لغت‌نامه حیران بودند، گفت «در این زمانه بسیارند کسانی که حاضرند وقت و نیروی خود را صرف شعر گفتن و مقاله نوشتن و طبع و نشر آن‌ها در روزنامه‌ها و مجلات کنند، ولی شاید کمتر کسی باشد که بخواهد و بتواند با تألیف آثاری مانند امثال و حکم و لغت‌نامه وظیفه‌ای دشوار و خسته‌کننده و طاقت‌سوز ولی واجب را تحمل نماید». 📌 اگر باکسانی مواجه شدید که در مقابل استفاده‌ی آگاهانه و خلاقانه‌ی شما از لغات عامیانه در نوشتار چوب لغت‌نامه‌ی دهخدا دست‌شان بود، این دو بند از مقدمه‌ی خود او بر لغت‌نامه‌اش را بگیرید جلوی چشم‌شان. «عامه همیشه واضعین لغت‌اند، مفاهیمی را درک می‌کنند و الفاظی در ازای آن مفاهیم ادا می‌کنند، هر یک که با ذوق صاحبان آن راست آید بر جای می‌ماند. اینک بیش از هزار سال است که این الفاظ متراکم شده و ارباب قلم از استعمال آن پرهیز می‌کنند، لکن بی‌شک آن الفاظ باید در تداول خواص درآید و در لغت‌نامه‌ها درج گردد. کلمات بسیاری در تداول عوام است که گاهی مرادفی در زبان ادبی دارد و گاه ندارد، و برای توانگر شدن زبان استعمال هر دو نوع آن کلمات به‌گمان من لازم است، از این رو از آن‌ها آن‌چه را که به خاطر آمده در این کتاب گرد کرده‌ام مانند «تیله» که به معنی قطعات شکسته‌ی سفال است و مرادفی برای آن نیافته‌ام، یا «جخد» که به معنی به‌زور، مگر و منتهی است.» 📌 اگر به زندگی و فعالیت سیاسی و ادبی دهخدا علاقه‌مندید و پی کتابی نسبتاً متفاوت می‌گردید برای مطالعه، کتاب پژوهشیِ «همنوا با مرغ سحر» بلقیس سلیمانی را پیشنهاد می‌کنم. خانم سلیمانی، در این کتاب، ابتدا با بررسی رویدادهای زندگی دهخدا چهره‌ی سیاسی او را ترسیم می‌کند و سپس به افکار و اشعار و آثار او می‌پردازد. اگر هم با اشعار و آثار دهخدا کاری ندارید، به‌جد توصیه می‌کنم بخش نخست این کتاب را مطالعه کنید. نثری شیرین دارد و چیزهایی را در آن خواهید خواند که احتمالاً برایتان خیلی جالب خواهد بود. این کتاب اول‌بار سال ۱۳۷۹ منتشر شد و امروز دیدم چاپ چهارم آن در وب‌سایت نشر ثالث موجود است. 📌 دهخدا را خیلی‌ها با چکامه‌ی مشهورش در سوگ صور اسرافیل می‌شناسند یا همان شعر «یاد آر ز شمع مرده! یاد آر!». اجرای زنده‌یاد ایرج گرگین از این چکامه، اگر بی‌نظیر نباشد، کم‌نظیر است و من یکی از شنیدنش سیر نمی‌شوم، با تار محمدرضا لطفی در زمینه‌اش. بشنوید. @KhabGard 📌و آخری هم یک دقیقه از صدای خود دهخدا در سال‌های پایانی عمر که در آن از سه دستیار برجسته‌اش در لغت‌نامه می‌گوید و این‌که «امیدوارم نتایج خوبی برای مملکت داشته باشد».👇
نمایش همه...
Repost from TgId: 1384572558
Photo unavailableShow in Telegram
#رد_خون_بر_پلکهایمان نوشته‌ی #رها_فتحی برنده‌ی بهترین رمان جنایی در دوره‌ی دوم #جایزه_ادبی_پرانتز شد. ‌ دومین دوره‌ی پرانتز در سه بخش متفاوت رمان‌های جنایی، تاریخی و مجموعه داستان‌های کوتاه برگزار شد. علاوه بر #رد_خون_بر_پلکهایمان، رمان #پوست_بر_زنگار نوشته‌ی #اشکان_اختیاری نیز از نشر برج نامزد بخش جنایی این جایزه بود.‌ ‌ آکادمی پرانتز در زمستان ۱۴۰۲ در تهران و به همت جهانگیر شهلایی شروع به کار کرد. زهرا حمزه، آرش میراحمدیان و امیرحسین میری‌مقدم سه‌عضو دیگر دبیرخانه‌ی آکادمی پرانتز هستند. داوری این جایزه بر عهده‌ی آکادمی پرانتز است: جمعی از مخاطبان، فعالان، نویسندگان، مترجمان و کتاب‌دوستان. ‌ از اینکه رها فتاحیِ خوش‌قریحه و توانمند کتابش را به نشر برج سپرد و به مدد قلم ایشان جایزه‌ی ادبی پرانتز به نشر برج تعلق گرفت، مسرور و خوشحالیم. دریافت این جایزه را به رها فتاحی و خوانندگان کتاب او تبریک می‌گوییم. تلگرام برج | سایت فروش | صفحه اینستاگرام
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
سریال «صد سال تنهایی»؛ اقتباس موفق یا فرصتی که از دست رفت؟ 🔸پخش سریال «صد سال تنهایی» نتفلیکس بار دیگر رمان شاهکار مارکز و موضوع اقتباس‌پذیری آن را بر سر زبان‌ها انداخته، ازجمله در میان ایرانیان که ۵۰ سال است این نویسندۀ کلمبیایی و رمان او را ستوده‌اند و برخی حتی به صرف خواندن آن به خود بالیده‌اند. 🔸شاهکار مارکز که سالیان دراز به‌دلیل روایت پیچیده، رئالیسم جادویی و داستان‌سراییِ چندنسلی‌اش «غیرقابل فیلم شدن» تلقی می‌شد و خود مارکز هم به‌شدت مخالف اقتباس از آن برای فیلم یا سریال بود، سرانجام به تصویر کشیده شد. 🔸اما این اقتباس، که حالا پای «صد سال تنهایی» را به عرصه‌ای عمومی‌تر از محافل علاقه‌مندان ادبیات باز کرده، آیا موفق شده است روح این کتاب آقای گابو را هم به تصویر بکشد؟ @KhabGard 🔸متن کامل این یادداشت را در وب‌سایت رادیوفردا بخوانید. @RadioFarda
نمایش همه...
پاسخ حاتم قادری، استاد فلسفه سیاسی در تهران، به این سؤال که آیا ایران آبستن موج تازه‌ای از اعتراضات است؟ لینک گفت‌وگو در رادیوفردا @RadioFarda @KhabGard
نمایش همه...
حاتم قادری.MP311.84 MB
آقاخان چهارم، که از ٢١ سالگی به امامت شیعیان اسماعیلی رسیده بود، شانزدهم بهمن در ۸۸ سالگی در پرتغال درگذشت. . اگر می‌خواهید درباره‌ی او بدانید، این گزارش رادیوفردا مروری خلاصه بر زندگی و فعالیت‌های او است. داریوش محمدپور، دانشیار مؤسسه‌ی مطالعات اسلامی، هم در یادداشت زیر درباره‌ی افکار و منش او نوشته است. 👇
نمایش همه...