fa
Feedback
🙏دعاهای مشکل گشا 🙏

🙏دعاهای مشکل گشا 🙏

رفتن به کانال در Telegram

‍▒ ارائه روایات معتبر دینے به شیوه نوین ▓ اگر دعا معتقدانه و خالصانه خوانده نشود بے‌اثرست ▒ اعتقادے به دعانویسے و سرڪتاب نداریم ▓ ڪُپے بدون ذڪر منبع ضمان‌آور است

نمایش بیشتر
2025 سال در اعدادsnowflakes fon
card fon
55 677
مشترکین
-4724 ساعت
-3157 روز
-1 42930 روز
آرشیو پست ها
Photo unavailableShow in Telegram
🖇#دل‌نگاره_های_من💔 بچه‌ها، بلد نیستند حرف بزنند!! اما هر اشک‌شان دارد نام تو را زمزمه می‌کند🥺❤️‍🩹 . . . - مهدی جانم - بیا🚶🏻‍♂️دنیا طعم آغوش تو را بفهمد؛ 🍂الْلَّھُمـَّـ.؏َـجِّڸْ.لِوَلیِّـڪَ.اَلْفَــࢪَج ✍️ از طرف عاشقی که از انتظار خسته نمی‌شود. 📝 #یک‌دقیقه‌با_امام‌زمان ➖➖➖ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @Ganje_arsh
نمایش همه...
🙏 7
Photo unavailableShow in Telegram
🌿 #کلام_امیر 📜 نهج‌البلاغه: حکمت ۲۲۱ 🔹️وَ قَالَ (عَليهِ‌السَّلامُ): بِئْسَ الزَّادُ إِلَى الْمَعَادِ، الْعُدْوَانُ عَلَى الْعِبَادِ. 🔸️امام (عليه‌السلام) فرمود: بدترين توشه براى آخرت ستم به بندگان (خدا) است. ➖➖➖ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @Ganje_arsh
نمایش همه...
4
📿 ذکر روز یکشنبه ذکر مخصوص روز یکشنبه: «یا ذَا الْجَلَالِ وَالْإِکْرَام» 📖 ای صاحب شکوه و بزرگواری 📌 مستحب است ۱۰۰ مرتبه گفته شود. 🤲 دعای روز یکشنبه (با ترجمه) دعا: اللّهُمَّ اجْعَلْ أَوَّلَ هذَا الْیَوْمِ صَلاحاً، وَ أَوْسَطَهُ فَلاحاً، وَ آخِرَهُ نَجاحاً، یَا أَرْحَمَ الرّاحِمِینَ ترجمه: خدایا، آغاز این روز را اصلاح، میانه‌اش را رستگاری، و پایانش را موفقیت قرار بده، ای مهربان‌ترین مهربانان. 📖 یک حکایت قرآنی آموزنده 🌊 داستان حضرت یونس (ع) حضرت یونس (ع) هنگامی که قومش به سخنان او توجه نکردند، با ناراحتی آنان را ترک کرد. او سوار کشتی شد، اما در میانه راه، به فرمان خدا، دریا طوفانی شد و یونس (ع) به دریا افتاد. ماهی بزرگی او را بلعید و او در تاریکی شکم ماهی، با دلی شکسته گفت: «لا إِلَهَ إِلّا أَنتَ سُبحانَکَ إِنّی کُنتُ مِنَ الظّالِمین» خداوند دعای او را پذیرفت و نجاتش داد. ✨ پیام حکایت: هیچ‌گاه از رحمت خدا ناامید نشو بازگشت صادقانه به سوی خدا، نجات‌بخش است حتی پیامبران نیز با تواضع و توبه به مقام قرب رسیدند ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @Ganje_arsh
نمایش همه...
3
Photo unavailableShow in Telegram
️ نیایش صبحگاهی خدایا این صبح را با یاد تو آغاز می‌کنم، دلم را به نورت روشن کن، قدم‌هایم را در راه حق استوار بدار، و امروز را سرشار از آرامش، برکت و کار نیک قرار ده. آمین 🤲 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @Ganje_arsh
نمایش همه...
4
. ✴️ یکشنبه👈 23 آذر / قوس 1404 23 جمادی الثانی 1447👈14دسامبر 2025 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. ⭐️احکام دینی و اسلامی. ❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است: ✅خواستگاری و عقد و ازدواج. ✅خرید و فروش. ✅بردن جهاز عروس و حجله آرایی. ✅جابجایی و نقل و انتقال. ✅و دیدار با مسولین خوب است. 👼مناسب زایمان و نوزاد روحیات پاکی دارد و آسوده خاطر باشد. ان شاءالله. 🚘سفر: مسافرت خوب و خیر و سود دارد. 🔭 احکام نجوم. 🌓 : قمر در برج میزان است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است: ✳️مسافرت. ✳️خرید و فروش جواهرات. ✳️عقد و ازدواج. ✳️مباشرت. ✳️و آغاز درمان و معالجه نیک است. 🟣نوشتن ادعیه حرز حکاکی نماز و بستن آن خوب است. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث روبراه شدن امور می شود. 💉🌡حجامت. #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری، باعث شادی دل می شود. 💑مباشرت: مباشرت مفید و فرزند حافظ قرآن گردد. 😴😴تعبیر خواب: خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی  24 سوره مبارکه " نور" است. یوم تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم... و چنین استفاده میشود که خواب بیننده را با شخصی دعوا یا خصومتی پیش آید که بر او شاهد بیاورد و بر خصم خود غلبه کند. ان شاءالله و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید... 💅 ناخن گرفتن: یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز: یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌( این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ استخاره: وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
نمایش همه...
14
در حال ی که حرص می خوردم،گفتم: _شما هیچ وقت بد منو نخواستی .مامان خانم اگه به نظرات من هم کمی اهمی ت بدی بد نیست.به حجابم توهین نکن .مامان من اونقدر عاقل هستم که بتونم نوع پوششم رو خودم انتخاب کنم .تا کی قراره انتخابم رو بزن ی تو سرم . در مورد فرزاد هم ،باشه فقط همین یک بار بخاطر قولی که از طرف خودتون دادید فردا باهاش می رم بیرون ولی اگه بعد از ا ین قرار نظرم در موردش عوض نشد قول بد ه که دیگه در مورد این اقا حرف ی نزنید ؟ _باشه تو برو اگه پسر بدی بود من دیگه اصرار نمی کنم. در حال ی که با دستمال کاغذی لبهایم را پاک م یکردم رو به پدر کردم: _اجاره میدید من برم دنبال درسم عالی جناب ! _زبون دراز خودمی.برو به درست برس. به اتاقم پناه آوردم دلم از این همه بی توجه ی مادر به من و نظراتم گرفته بود و نم یتوانستم کار ی کنم. تلفن همراهم را از روی میز مطالعه برداشتم .تا روشنش کردم کل ی پی ام برایم آمد . دوتا پی ام از زهرا ، چندتا پیام تبلیغاتی و ی ک پیام از شماره غری به بود . کنجکاو شدم و سریع پ یام را باز کردم . فرزاد بود که پی ام داده بود: _سالم روژان جان . خاله گفت فردا کالس دار ی لطفا ساعت پای ان کالست را برایم بفرست تا به دنبالت ب یایم شکی نداشتم که شماره مرا از مادرم گرفته است. دلم میخواست بخاطر کارهای مادر سرم را به دیوار بکوبم . در جواب پی امش نوشتم: _سالم.من فردا ساعت ۱۱ جلو در دانشگاه منتظرتون هستم. خدانگهدار پیام را ارسال کردم و روی تخت دراز کشیدم . چشمانم را بستم ،صدا یی در وجودم فری اد می زد که با رفتن به این قرار به ک یان خ یانت می کنم و نباید زیر بار این قراربروم و از طرفی عقلم هشدار میداد که این قرار بهتری ن زمان برای فراموش ی کیان است و با این قرار م یتوانم به خودم فرصت بدهم که درست انتخاب کنم و تصمیم بگی رم ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @Ganje_arsh
نمایش همه...
7🙏 2
چند روزی گذشته بود و من خودم را با درس خواندن مشغول کرده بودم تا مبادا ذهنم به سمت کیان برود. هرچند عشق کیان چنان در وجودم ریشه دوانده بود که محال بود به این آسانی بتوانم خودم را از قید و بند این عشق آزاد کنم. مدتی بود که در خانهٔ خانم‌جان اطراق کرده بودم، ولی در نهایت با اصرارهای روهام و تماس پدر دوباره به خانه برگشتم و امید داشتم که مادرم دوباره پای فرزاد را به بحث‌هایمان باز نکند؛ ولی چه امید و آرزوی محالی! چراکه در اولین روز ورودم به خانه، بحث آقای دکتر باز شد. وقتی سر سفرهٔ ناهار نشسته بودیم، مادر برای خودش یک لیوان آب ریخت و رو به من گفت: — روژان جان، فردا ساعت چند کلاس داری؟ — مامان جان، فردا صبح ساعت ۱۰ امتحان دارم. چطور؟ — چیز خاصی نیست. فرزاد تماس گرفت، گفت می‌خواهد فردا بیاید دنبالت، بروید ناهار. من هم قبول کردم و گفتم ساعتش را به او اطلاع می‌دهی. حالا هم بعد از ناهار برو باهاش تماس بگیر و ساعتش را مشخص کن. — مامان جان، این‌که شما بدون اطلاع من با فرزاد قرار ناهار گذاشتید، چیز خاصی نیست؟ مامان، من دخترتم؛ چه اصراری داری که هرچه زودتر از شر من راحت بشی، هان؟ با عصبانیت از سر میز بلند شدم. پدرم که تا آن لحظه ساکت نشسته بود، قاشقش را روی ظرفش گذاشت: — بشین روژان. کسی تا غذاش تموم نشده جایی نمی‌ره. دوباره سر جایم نشستم. پدر دست مادرم را که روی میز بود گرفت: — سوده جان، چرا نمی‌ذاری روژان خودش انتخاب کنه؟ — من که نمی‌گم همین الان بره با فرزاد ازدواج کنه. من می‌گم یکم با فرزاد بگرده، شاید از اون خوشش اومد. مشکل اینجاست دخترت سرش خورده به جایی و نمی‌دونی چی به نفعشه. تو رو خدا ببین، اون از پوشش که خودش رو بقچه‌پیچ می‌کنه، اونم از بی‌توجهیش به فرزاد. روژان، منو ببین؛ من کی بدت رو خواستم که الان تا حرف می‌زنم جبهه می‌گیری؟
نمایش همه...
10
00:10
Video unavailableShow in Telegram
ارتباط تعداد نقطه‌های سوره کوثر با سن حضرت زهرا علیه السلام! ✅تعداد نقطه‌ها:۱۸ ✅ سن حضرت زهرا (س):۱۸ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @Ganje_arsh
نمایش همه...
2.18 KB
8😢 6
اول، دلیل اصلیش این بود که به‌شدت رشد کردم. یعنی تلاش‌هام انقدر زیاد بود و موفقیت‌هام انقدر پشت‌سر هم اتفاق افتاد که وقتی برمی‌گردم و نگاه می‌کنم، می‌بینم دلیل اصلیش بابام بود. می‌دونی چرا؟ چون بابام بود که باعث شد برم تبدیل بشم به کسی که به هیچ احدالناسی جز خدا تکیه نمی‌کنه. بابام بود که قوی بارم آورد... خدا برام شدید جبران کرد... بابام بود که گفت روی من هرگز حساب باز نکن. همین باعث شد توکل رو یاد بگیرم. بابا... دمت گرم، با خودت منو ناامید کردی... کار خیلی خوبی کردی. اگه اینا رو نمی‌گفتی، الان من مرد بار نمی‌اومدم. عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. خیلی پسرا هستن که ۲۵ سالشونه، ولی مثل خانوما به پدر و مادرشون وابسته‌ان و پخمه بار اومدن و بدون مامان باباشون می‌میرن. ولی بابام گفت برو و روی من حساب نکن... منم گفتم باشه. و حالا که این‌جوری شد، تنهایی انقدر تلاش کردم که به تک‌تک آرزوهام برسم. و رسیدم... بچه‌ها... من خیلی وقته به هدف‌هام رسیدم. من هرچی دارم از بابام دارم. اینو با تمام وجودم می‌گم. خدا خودش شاهده که دارم از ته دلم این حرف رو می‌زنم. اگه غیر این بود هرگز نمی‌گفتم. خدا تمام سختی‌هام رو جبران کرده... من هیچی از دست ندادم، فقط سود کردم! بچه‌ها... اگه به حرفم ایمان نداشتم اینا رو بهتون نمی‌گفتم. خودت می‌دونی اخلاقم چطوریه. حرفی که می‌زنم رو عمل کردم و نتیجه گرفتم. خدا می‌دونسته رشدت در اینه... پس تو همین خونه آینده‌تو بساز. تو هم بزن تو کار توکل کردن و از ترس‌های کمت شروع کن. کم‌کم خدا هدایتت می‌کنه. هرکسی به خدا تکیه کنه، باور کن به مقصد می‌رسه. خدا برات جبران می‌کنه دیوونه! اتفاقاً خیلی خوبه که مامان‌بابات پشتت نیستن... اینجوری خدا رو صدا می‌زنی و هرکسی خدا رو صدا بزنه، خدا براش کافیه...
نمایش همه...
الان واقعاً مدیون بابام هستم. فکر نکنید دارم حرف مفت می‌زنم. نه... من بچه که بودم خونمون ویلایی بود و یه باغچه داشتیم که توی این باغچه درخت انجیر و ازگیل داشتیم. همه می‌گفتن چرا این ازگیل‌هاتون انقدر درشت و زرد و خوشگلن؟ همه می‌گفتن چرا انجیرهاتون انقدر درشت و باکیفیتن؟ واقعاً همه تو کف درخت‌هامون بودن... اما بذار بگم دلیلش چی بود. من بچه بودم، حوصله نداشتم برم دستشویی؛ جیش می‌کردم از روی پنجره نشانه می‌گرفتم و درخت‌هامونو آبیاری می‌کردم. البته این قابلیت فقط در ما پسرها وجود داره... خلاصه درخت‌هامون خیلی چست و چابک بودن؛ هم‌چنین سرحال بودن که نگو و نپرس... اصلاً کود انسانی می‌خوردن، فقط خخخ. می‌دونی چرا اینو گفتم؟ ببین... من حس می‌کنم ما انسان‌ها هم همینیم. یکی باید رومون جیش کنه تا رشد کنیم. می‌دونم مثالم خیلی داغون بود... اما راستشو بخوای، خودم با این مثال خیلی خوب قانع شدم. بعضی‌وقت‌ها رشد در همینه، باور کن. بعضیا میان تو زندگیت، یه سری کارا می‌کنن که وقتی می‌رن تو کلی رشد می‌کنی... البته حکمتش رو بعداً می‌فهمی... نه الان. خیلی از شماها خیلی کار می‌بره تا به حرفای من برسید. ولی یه روزی به حرفم می‌رسی و می‌گی رضا، واقعاً به این حرفت رسیدم. منی که اصلاً با بابام رابطه عاطفی نداشتم، بهش اس می‌دم و می‌گم ممنونم که برام زحمت کشیدی... بچه‌ها... من و بابام اصلاً رابطه عاطفی نداشتیم؛ یعنی اصلاً با هم حرف نمی‌زدیم. ولی الان زنگ می‌زنم خبرشو می‌گیرم. اون روز خیلی سخت‌م بود... ولی بهش اس دادم و ازش تشکر کردم. بابامم اس داد و نکته جالب اینجاست که اونم بهم می‌گه تو پسر منی و فلان، بسیار... هر کی ندونه خودم می‌دونم که این حرفای بابام برای اولین بار در طول عمرم بود. می‌دونم... خیلی هاتون دارید می‌گید رضا، چجوری تو و بابات انقدر با هم دوست شدید؟
نمایش همه...
3
Photo unavailableShow in Telegram
• • یــــــــا جبــــــــار • •
نمایش همه...
1
Photo unavailableShow in Telegram
🌿 #کلام_امیر 📜 نهج‌البلاغه: حکمت ۲۲۰ 🔹️وَ قَالَ (عَليهِ‌السَّلامُ): لَيْسَ مِنَ الْعَدْلِ الْقَضَاءُ عَلَى الثِّقَةِ بِالظَّنِّ. 🔸️امام (عليه‌السلام) فرمود: داورى درباره افراد مورد اطمينان، با تکيه بر گمان، رسم عدالت نيست. ➖➖➖ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @Ganje_arsh
نمایش همه...
3
📿 ذکر روز شنبه یا رَبَّ العالَمین (ای پروردگار جهانیان) گفته‌اند که گفتن این ذکر در روز شنبه، باعث تقویت توکل و آرامش قلب می‌شود. 🤲 دعای روز شنبه (منسوب به امام علی علیه‌السلام) متن دعا: اللّهُمَّ اجْعَلْ أوَّلَ هذا الیَوْمِ صَلاحاً، وَ أَوْسَطَهُ فَلاحاً، وَ آخِرَهُ نَجاحاً، وَ أعُوذُ بِکَ مِنْ یَوْمٍ أَوَّلُهُ فَزَعٌ، وَ أَوْسَطُهُ جَزَعٌ، وَ آخِرُهُ وَجَعٌ. ترجمه: خدایا، آغاز این روز را برایم صلاح قرار ده، میانه‌اش را رستگاری، و پایانش را کامیابی. و به تو پناه می‌برم از روزی که آغازش ترس، میانه‌اش اندوه، و پایانش درد و رنج باشد. 📖 داستانی از بهلول روزی بهلول را دیدند که روی زمین نشسته و با کودکان بازی می‌کند. مردی از او پرسید: «ای بهلول! تو که مردی عاقل هستی، چرا وقت خود را با بازی کودکان تلف می‌کنی؟» بهلول پاسخ داد: «این کودکان هنوز گرفتار حرص و طمع نشده‌اند، و من از آنان یاد می‌گیرم چگونه ساده باشم و آزاد.» مرد گفت: «پس بزرگان چه؟» بهلول خندید و گفت: «بسیاری از بزرگان، کودکانی هستند با ریش‌های بلند و آرزوهای سیری‌ناپذیر.» 🧠 نتیجه‌گیری داستان بهلول به ما می‌آموزد که: ارزش انسان به دل پاک و وابسته نبودن به دنیاست، نه ظاهر و مقام سادگی و رهایی از حرص، نشانه عقل واقعی است گاهی باید از کودکان یاد گرفت، نه از مدعیان بزرگی 🌱 شنبه را با دلی ساده، نیتی پاک و توکلی عمیق آغاز کنیم. ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @Ganje_arsh
نمایش همه...
6
Photo unavailableShow in Telegram
🌅 نیایش صبحگاهی روز شنبه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ خدایا، این صبح تازه را با یاد تو آغاز می‌کنم. دل مرا از غفلت پاک کن، راه درست را پیش رویم روشن ساز، و مرا در این روز به کارهایی موفق بدار که موجب رضای تو و آرامش دلم باشد. آمین یا ربّ العالمین. ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @Ganje_arsh
نمایش همه...
2
✴️ شنبه 👈 22 آذر / قوس 1404 22جمادی الثانی 1447👈13 دسامبر 2025 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️ امروز برای امور زیر مناسب است: ✅داد و ستد و تجارت و معاملات. ✅خرید و فروش. ✅طلب حوائج. ✅مسافرت. ✅شکار و صید و دام گذاری. ✅و دیدار با روسا و درخواست از آنها خوب است. . 🚘مسافرت خوب است و سود و سلامتی در پی دارد. 👶زایمان مناسب و نوزاد خوشبخت و محبوب مردم و مبارک است. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج میزان و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️خواستگاری عقد و ازدواج. ✳️مسافرت. ✳️خرید و فروش طلا. ✳️مباشرت. ✳️و آغاز درمان و معالجه نیک است. 🟣نوشتن ادعیه حرز حکاکی نماز و بستن آن خوب است. 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه و مباشرت. 👩‍❤️‍👨 امشب: (شب یکشنبه)، از نظر نجومی مباشرت توصیه شده است.  💇💇‍♂  اصلاح سر و صورت. طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث فقر و بی پولی می شود. 💉💉 حجامت: فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری، سبب قوت دل می شود. 😴😴 تعبیر خواب امشب: خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از آیه 23 سوره مبارکه "مومنون"است. و لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده را خیر و خوبی از جانب بزرگی برسد که باور نکند یا نصیحتی به کسی کند و او باور نکند . و چیزی در این موضوعات قیاس شود. 💅 ناخن گرفتن. شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود) 🙏🏻 استخاره: وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد. 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
نمایش همه...
19
منم باید برم، آره برم، سرم بره نذارم هیچ حرومی طرف حرم بره یه روزیم بی‌ادّعا نفس آخرم بره منم باید برم، آره برم، سرم بره نذارم هیچ حرومی طرف حرم بره یه روزیم بی‌ادّعا نفس آخرم بره حسین آقام، آقام… حسین آقام، آقام، آقام حسین آقام، آقام… حسین آقام، آقام، آقام با شنیدن مداحی، داغ دلم تازه شد. روی اولین نیمکت نشستم و همچون کسی که داغدار عزیزش شده، اشک ریختم. نمی‌دانم چقدر همان‌جا نشستم و زجه زدم، ولی با بلند شدن صدای اذان مغرب، سرم را بالا آوردم و به گنبد امامزاده چشم دوختم. حس آرامش به دلم دوید. بی‌اختیار به سمت وضوخانه رفتم و بعد از گرفتن وضو، به صف نمازگزاران پیوستم. نماز که به اتمام رسید، زیارت کردم و آقا را به جان حضرت زینب(س) قسم دادم که کیان از این سفر به سلامت برگردد و من از این راه و مسیر بندگی و عبودیت جدا نشوم و به بیراهه نروم. ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @Ganje_arsh
نمایش همه...
8🙏 4
01:08
Video unavailableShow in Telegram
🪐راه توسل به امام جوادع👆 #آیت‌الله‌مجتهدی ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @Ganje_arsh
نمایش همه...
15.52 MB
وارد اتاق شدم و پشت در نشستم. بعد از مدتها که خانه قلبم خالی از هر کسی بود، کیان میهمان قلبم شده بود و حال دیگران می‌خواستند آن را از چنگم در بیاورند. حال با شنیدن صحبت‌های فروغ خانم، باید ریشه‌های درخت نوپای عشقم را قطع می‌کردم تا بیشتر از این در وجودم رخنه نکند. با صدای ضربه‌هایی که به در می‌خورد، از پشت در برخاستم، اشک‌هایم را پاک کردم و در را گشودم. زهرا با نگرانی نگاهم کرد: روژان جان، باور کن حرف‌های عمه فروغ هیچ‌کدام درست نیست. من که بهت گفتم، کیان حتی قبل از اینکه با تو آشنا بشه، آب پاکی رو ریخت رو دست سیمین و عمه. حتی اگه تو هم نبودی، بازم این وصلت سر نمی‌گرفت. بخدا کیان تو رو… سریع دستم را روی دهانش گذاشتم و آهسته زمزمه کردم: لطفاً ادامه نده. من از اول هم اشتباه کردم. نمی‌دانم چی شد که دل باختم به استادم، اونم وقتی که مثل روز روشن بود که ما زمین تا آسمون با هم فرق داریم. من باید جلو احساساتم رو می‌گرفتم. بار اولی بود که چنین احساس ناشناخته‌ای به یک پسر پیدا می‌کردم و فکر نمی‌کردم که این عشق باعث بشه بقیه با تحقیر نگام کنند. می‌خوام فراموش کنم. همه چیز رو، این به نفع همه است. زهرا دستم را کنار زد: اما آخه… زهرا من و تو تا ابد دوست می‌مونیم. ازت خواهش می‌کنم، حالا که از علاقه من با خبر شدی، تو رو به دوستیمون قسم می‌دم، این راز بین من و تو بمونه تا ابد و هرگز، هرگز آقای شمس از اون با خبر نشه. نمی‌خوام از چشم ایشون بیفتم. باشه زهرا جان؟ با اینکه می‌دونم اشتباه می‌کنی، ولی باشه. تا وقتی تو نخوای، به داداش چیزی نمی‌گم. بیایم نهار بخوریم، مامان منتظرمونه. ممنونم. بریم. بعد از صرف نهار، زیر نگاه‌های خشمگین فروغ خانم و سیمین، با خاله و زهرا خداحافظی کردم و با خانجون به خانه برگشتیم. جلو در حیاط، ماشین را نگه داشتم: خانجون، بفرمایید، این هم خونتون. با اجازه‌تون من جایی کار دارم، برم تا شب برگردم. برو گلکم، مواظب خودت باش. وقتی خانم جون در را پشت سرش بست، به سرعت به سمت امامزاده صالح رفتم. دلم گرفته بود و تنها آنجا بود که می‌توانستم بدون خجالت ساعتها گریه کنم. صحن امامزاده خلوت بود و صدای مداحی در حیاط امامزاده به گوش می‌رسید.
نمایش همه...
6🙏 3
مثلاً گناه غیبت برای من اصلاً جذاب و لذت‌بخش نیست… اما ممکنه برای شخصی مثل تو، غیبت کردن خیلی لذت داشته باشه. اگر برات لذت‌بخشه، بذارش کنار تا خدا بعدش کلی به زندگیت خیر و برکت بده و حسابی برات جبران کنه. هر کسی از «گرگِ درونش» بگذره، خیلی رشد می‌کنه… تک‌تک این‌ چیزها رو خدا می‌بینه. من اینا رو با ایمان می‌گم، چون واقعاً رخ می‌ده. من بابام رو تحمل می‌کردم و بعدها تو زندگی متأهلی کلی اتفاق خوب روزیم شد. کلاً دنیای من و بابام فرق داشت. ولی حالا که به یه سری موفقیت‌ها رسیدم، می‌بینم هرچی دارم از همون نوع تربیت بابام بوده. اگر من جنگجو هستم… اگر کم نمیارم… اگر ناامیدی تو وجودم نیست… اگر با خدا هستم… اگر پوستم کلفته… اگر شکست رو قبول نمی‌کنم… اگر وابسته نیستم… اگر… همه‌ی این‌ها به خاطر مامان و بابام بود. درسته محیط خونه اون‌جوری که باید آروم نبود… اما دقیقاً باید تو همین خونه می‌بودم تا رشد کنم. ببین… من زمانی که کتاب بچه‌های سایه رو نوشتم، اصلاً همچین دیدگاهی نداشتم. ولی همون موقع هم می‌گفتم می‌خوام از این شرایط برای خودم سکوی پرتاب بسازم. من بچه‌های سایه رو پنج سال پیش نوشتم. اون موقع مجرد بودم… قشنگ حس می‌کردم بابام داره جلوی پیشرفتم رو می‌گیره… هیچ‌جوره ساپورتم نمی‌کرد. خیلی تنها بودم… خیلی… منی که اصلاً اهل گریه نیستم، یه روز چنان اشکم رو درآورد… ولی همه‌ی این‌ها گذشت و الان که نگاه می‌کنم، می‌بینم بهترین کار ممکن رو بابام کرد. بابام منو مستقل بار آورد. قوی بارم آورد. کاری کرد که به هیچ‌کس جز خدای خودم توکل نکنم و به کسی دلگرم نباشم. یکی از دلایل مهمی که توکل رو یاد گرفتم، همین بود که مجبور بودم تنهایی برم سراغ ترسام و به بابام تکیه نکنم. من زمانی صبر و تحمل و بردباری و توکلم زیاد شد که تنهایی رفتم سراغ پر کردن خلأهای زندگیم. آره… خدا انتخاب درستی داشت. من نمی‌فهمیدم که این بابا، این مامان و این شهر برای من بهترین انتخاب‌ها بودن.
نمایش همه...
1👍 1
این‌ها اعتقادات شخصی خودمه و واقعا نمی‌خواستم بهت بگم… ولی گفتم بگم، چون هر چقدر جلوتر می‌رم بیشتر می‌فهمم این دو کار واقعاً برکت رو از زندگی خیلی‌ها می‌بره. اگر پسر هستی، هیچ‌وقت با زن متأهل دوست نشو… حتی باهاش چت هم نکن. چه برسه به اینکه رابطه‌ای شکل بگیره. بی‌خیال… اینا خط قرمز خداست و خدا از این کار به شدت متنفره. اگر هم دختر هستی، با مرد متأهل رل نزن… واقعاً زشته این کار. یکی با شوهر خودت این کار رو کنه خوشت میاد؟ یکی پشت پرده با شوهرت چت کنه، حال خوبی داری؟ اگر هم شرایطش برات پیش بیاد و انجامش ندی، باور کن خدا یه همسر یا یه بچه‌ی بسیار پاک بهت میده که چه باشی چه نباشی، این خطا رو نمی‌کنه. می‌بینی؟ خدا جبّاره… جبران می‌کنه عزیز. نه فقط اون دنیا… نه. خدا همین دنیا برات جبران می‌کنه. چیزی رو از دست دادی؟ اوکی. خدا بهترش رو بهت میده و راضیت می‌کنه. نگران نباش. تک‌تک چیزهایی که گفتم، رو خودم تجربه کردم. تمام این‌ها بخشی از زندگی خودم بود… به‌خصوص تو ترک گناه؛ خدا خیلی برام جبران کرد. هرچی از گناه فاصله گرفتم، بیشتر خدا جبران کرد. و چه جبرانی بهتر از اینکه قلبی سالم دارم و ایمانم خیلی زیاد شده؟ شما گناه‌هاتون رو کنار بذارید، بعدش به همه‌چیز می‌رسید. چون گناه کردن مغز آدم رو تعطیل می‌کنه و جلو پیشرفت رو می‌گیره. خدا تک‌تک این‌ها رو جبران می‌کنه. تو سمت حرام نرو… خدا حلالش رو بهت میده. هم تو این دنیا، هم تو اون دنیا. اون گناهی رو کنار بذار که بیشترین کشش رو بهش داری.
نمایش همه...
2