کافه تک رمان درخواست
رفتن به کانال در Telegram
کانال کافهتکرمان: @CaffeeTakRoman گروه چتونقد کافهتکرمان: https://t.me/+lvQUKud7HVU1ZjNk کانال رمانهای آنلاین کافهتکرمان: @CaffeeTakOnline 💬ارتباط با ادمین: @aeriii1485
نمایش بیشتر2025 سال در اعداد

16 227
مشترکین
-124 ساعت
-337 روز
-14830 روز
آرشیو پست ها
رمان هرس
نویسنده: نسیم مرعشی
ژانر: عاشقانه، اجتماعی
@CaffeeTakRoman 📘☕️
خلاصه؛
این رمان دومین اثر از نسیم مرعشی است . کتاب هرس تجربهای متفاوت از رمان نخستِ او یعنی رمان "پاییز فصل آخر سال" است . نسیم مرعشی با نوشتن کتاب خوبِ پاییز فصل آخر سال است ، توانست برنده جایزهی ادبی جلال آل احمد شود . در قسمتی از پشت جلد کتاب هرس آمده است :
اگر "پاییز فصلِ آخر سال است" روایت بلاتکلیفی و تردیدهای یک نسلِ آرمانخواه بود و سرگشتگیشان ؛ هَرَس رازهایی را روایت میکند که سرنوشتِ پسران و مادرانی را رقم زد که در لایحههای تاریخی غلیظ گم شدند …
"هَرَس" روایتی است برآمده از دلِ تاریخِ جنگِ طولانی ایران و عراق . داستان این رمان در مورد زندگی مشترک زوج خرمشهری به نام های رسول و نوال است که با شروع جنگ و مرگ اولین فرزندشان هیچگاه به شکل عادی خود باز نمیگردند .
@CaffeTakRoman2
❤ 3
رمان عشق در این شهر غیرقانونیست
نویسنده: نازنین محمدحسینی
ژانر: عاشقانه
@CaffeeTakRoman 📘☕️
خلاصه:
گلاب عاشق پسر خاله اش ..... بوده. سالها باهم بودند، اما یک روز ..... گلاب رو ول می کنه و میره. گلاب هم که حامله بود چیزی نمی گه و بچه اش رو در خفا به دنیا می آره. حالا با گذشت چندین سال، روز عروسی پسره گلاب به عروسیشون می ره و بچه اش رو هم با خودش می بره.
@CaffeTakRoman2
❤ 1
با عرض سلام و روز بهخیر.
لطفاً اسم رمان یا کتابی که درخواست دارید، یا خلاصه رمانی که فراموش کردید رو کامنت کنید.
📌 عزیزان لطفاً به نکات زیر توجه کنید:
• نیازی به عضو شدن در گروه نیست؛ درخواستها مطابق معمول در کانال گذاشته میشه.
• جواب تمام درخواستها، پایان همون روز ساعت ۲۰ به بعد، توی کانال قرار میگیره.
• جواب خلاصهها در صورت پیدا شدن با کد مشخص شده داخل کانال قرار میگیره.
با تشکر
عشق میآید 🌺چاپ
جلد دوم دلبر من باش🌺 یافت نشد
گلی در مرداب 🌺 یافت نشد
دختری از جنس شیطان 🌺 بی محتوا
رالف والدو امرسون 🌺 چاپ
https://t.me/caffetakroman2/4403
شب ایرانی
https://t.me/caffetakroman2/81075
دلشوره
خلاصههای زیر رو بخونید و اگه اسم رمان رو میدونید، پیوی ادمین پیام بدید و همراه با کد خلاصه، اسم رمان رو بگید🌸
ID: @Nighck
﮼ 🫘🥛🫘🥛🫘🥛
﮼ #bd292
سلام یه رمان بود دختره عاشق رئیسش شده بود پسره هم عاشقش بود دختره بهش اعتراف میکنه که دوستش داره پسره که دیوانه وار عاشقش بوده اونم بهش اعتراف که دوسش داره میره خاستگاری دختره و نامزد میشن از اون طرف هم یه دختر عمو داره اسمشون رو همه ولی پسر ازش متنفره پدر مادر پسره خارج بودن و خبر نداشتن پسره نامزد کرده پسره که میدونست به پدرش بگه راضی نمیشه برای همین پنهان کاری میکنه اخه پدرش چون مریضی قلبی داشت و دوست داشت برادر زادش عروش بشه پدرش وقتی ماجرا رو میدونه تهدیدش میکنه که اگر باهاش بهم نزنه دختره رو میکشه فکر کنم بابای پسره خلافکار بود برای همین پسره ایران زندگی میکرد و کاری به کار های پدرش نداشت پسره چون دختره رو نمی خواست از دست بده قبول میکنه بره با دختر عموش ازدواج کنه سر عقدش جلوی فامیل دختره رو به بدترین شکل تحقیر میکنه که من کجا تو کجا من تو ببرم به پدر مادرم نشون بدم که عروسشون اینه که یه بابای مفنگی داری یه مادر خدمتکار ما بهم نمی خوریم دختر که میخواسته شب عقدشون بگه که حاملست ولی پسره ولش میکنه میره خارج بد از مدتی یه پاک به دستش میرسه که عکس عروسی پسرست .... فصل اولش اینجا تموم میشه تو فصل دوم بعد از چهار سال پسره از خارج میاد و دختر رو پیدا میکنه ولی دختر دیگه دختر سابق نیست حسابی پولدار شده شده بود و دو قلو داشت یکیش پسر بود یکش دختر پسره بچه هارو میبینه دختره میگه ازدواج کردم بچه ها از تو نیست پسره میگه طلاق بگیر خودم نوکر خودتو بچه هات میشم . قلمش خیلی قوی بود.
کسی اسم این رمان رو می دونه ؟
﮼ 🫘🥛🫘🥛🫘🥛
﮼ #bd293
همه جا گفتم ولی کسی یادش نبود
اون رمانه که پسره از بچگی کتابای اساطیری میخوند و الان بزرگ شده فکر میکنه خودشم جزوی از اونه
عاشق یه دختر بیوه میشه ولی دختره از یه پلیسی خوشش میاد
﮼ 🫘🥛🫘🥛🫘🥛
﮼ #bd294
سلام دوستان
ی رمانی بود دخترعمووپسرعمویی باعشق باهم ازدواج میکنن وبچه دارمیشن ولی شخصی براژ دختره پاپوش درست میکنه که یعنی به همسرش خیانت کرده پسربچه روازش میگیره وازفامیل ترد میشه عمه دختره اونومیبره خارج
بعدازچندسال خبرفوت مادربزرگش میادواونابرمیگردن ایران ولی کسی اونو تحویل نمیگیره بزحمت زیادهمسرش روراضی میکنه که بچشوببینه که متاسفانه میفهمه بچه مریضه
وپدرش راضی میشه بخاطرمریضی بچه اجازه دیداربده
ازانطرف دوبارهمون مردی که پاپوش درست کرده بودبرای دختره دوباره سره راش سبز میشه
﮼ 🫘🥛🫘🥛🫘🥛
﮼ #bd295
کتابی خوندم که نامش فراموشم شده
متن داستان از این قرار بود
دختر کوچکی در دهات دور افتاده مصر زندگی میکنه روزی کشتی در کنار دریا لنگر میندازه دختر به کشتی میره و مردی او را از خانواده میخره و سالها به اموزش او و کمک می کنه که همسر فرعون بشه و با دسیسه فرعون را به قتل برسونه که موفق نمیشه وسالها توسط فرعون تبعید میشه تا اینکه...
لطفا نام این کتاب را هر کس میدونه وخونده یادآوری کنه
با تشکر
﮼ 🫘🥛🫘🥛🫘🥛
❤ 2
با عرض سلام و روز بهخیر.
لطفاً اسم رمان یا کتابی که درخواست دارید، یا خلاصه رمانی که فراموش کردید رو کامنت کنید.
📌 عزیزان لطفاً به نکات زیر توجه کنید:
• نیازی به عضو شدن در گروه نیست؛ درخواستها مطابق معمول در کانال گذاشته میشه.
• جواب تمام درخواستها، پایان همون روز ساعت ۲۰ به بعد، توی کانال قرار میگیره.
• جواب خلاصهها در صورت پیدا شدن با کد مشخص شده داخل کانال قرار میگیره.
با تشکر
❤ 1
حیران گشته
https://t.me/caffeetakonline/484
مسیحای عشق جلد دوم تایپ
رمان : #خاکستری
نویسنده: #نگار_رازقندی
ژانر: #عاشقانه
خلاصه:
_ خاله؟ الان چشم های تو آبیه یعنی همه چیز رو آبی میبینی؟
به جسم ریز میزه درنا که روی پام نشسته بود خیره شدم و خندیدم.
- مگه چشم هاش تو که قهوه ایه همه چیو قهوه ای مبینی بچه؟
بهم خیره شد و دندوننما خندید.
- نه!محکم تر بغلش کردم و از تاب پایین اومدم تا لبه باغچه حیاط بشینم و به محض بلند شدنم صدای باز شدن درب ناگهانی خونه اومد و قامت آبان تو چهارچوب ظاهر شد و پشتش مادرش اومد.- واستا آبان؛ واسه چی الکی شلوغش میکنی؟ مگه قرآن خدا غلط میشه تو طعم بچه دار شدن رو بچشی؟
گوش های درنا رو گرفتم.اون همش چهار سالش بود و نباید این حقیقت بزرگ زندگیش رو توی این سن می فهمید.اون یک بچه پرورشگاهی بود که خواهر و شوهر خواهرم بعد از تلاش های پی در پی بی ثمرشون برای بچه دار شدن، اون رو به فرزندی گرفته بودند.
آبان عصبی سمتم چرخید و غرید:
- درنا رو آمادهش کن میبرمش.
❤ 7👎 1
