fa
Feedback
ایده لاکچری

ایده لاکچری

کانال بسته

نمایش بیشتر
2025 سال در اعدادsnowflakes fon
card fon
15 494
مشترکین
-1124 ساعت
-787 روز
-25530 روز
آرشیو پست ها
01:00
Video unavailable
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇ž19 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
نمایش همه...
22.68 MB
3
00:15
Video unavailable
مشاوره اخذ مدارک دانشگاه آزاد واحدهای معتبر تهران کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکترا با استعلام        💥( بدون پیش پرداخت) 💥 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 Telegram : 👇👇👇👇 @irantahsilat_iau Instagram : ¹⁹ 👇👇👇👇 Https://instagram.com/uni.irantahsilat جهت ارتباط با ادمین👇: @madrakuni
نمایش همه...
1.39 MB
01:06
Video unavailable
👩‍🍳#پیراشکی_تابه‌ای 🍂🍁 @ide_luxurry 🍂🍁                  🕊❤️🕊
نمایش همه...
10000000_220108407156387_2143668889816691429_n.mp415.63 MB
00:15
Video unavailable
مشاوره اخذ مدارک دانشگاه آزاد واحدهای معتبر تهران کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکترا با استعلام        💥( بدون پیش پرداخت) 💥 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 Telegram : 👇👇👇👇 @irantahsilat_iau Instagram : ¹⁹ 👇👇👇👇 Https://instagram.com/uni.irantahsilat جهت ارتباط با ادمین👇: @madrakuni
نمایش همه...
1.39 MB
01:33
Video unavailable
توصیه ی ویژه ی عطار ایرانی برای لاغری رو✌🏻بار ببینید😍👆🏻 حتما این چربی سوز رو امتحان کنید معجزه اس واقعا☺️😍 برای اطلاعات بیشتر و دریافت این چربی سوز گیاهی با 60% تخفیف ویژه روز مادر روی لینک زیر بزنید👇🏻 https://landing.saamim.com/sgKkG https://landing.saamim.com/sgKkG
نمایش همه...
Finalnohayati0702.mp44.63 MB
باران ببارد می‌روی، باران نبارد می‌روی این بغض بی‌صاحب چرا از تو ندارد پیروی؟
نمایش همه...
Hojat Ashrafzadeh Baran Bebarad Miravi.mp31.17 MB
02:32
Video unavailable
💎با این محصول پوستت رو چند درجه روشن تر کن💎 🔮روشن کننده فوری 🔮 اثر درمانی و بدون عارضه 🔮دارای تاییدیه وزارت بهداشت ❄️اگه میخوای پوستت ۳ درجه روشن تر بشه ، همین حالا بزن رو لینک زیر و این محصول رو با تخفیف ویژه تهیه کن🌠⬇️ https://landing.saamim.com/QQoMI https://landing.saamim.com/QQoMI امسال به‌جای کادوهای تکراری، «سلامتی و زیبایی» رو به مادرت هدیه بده ❤️ 🎁
نمایش همه...
Tamin Konande Roshansaz(1).mp46.90 MB
نشانه اینکه ما به خود احترام نمیگذاریم : 1- به چیزهایی بله می گوییم که برای ما مهم نیست یا وقت انجامش را نداریم. 2- تنها برای اینکه کسی را دلخور نکنیم، با او موافقت می کنیم. 3- به نیاز دیگران بیش از نیاز خود بها می دهید. 4- نسبت به انجام کاری که صحیح بوده احساس گناه می کنیم زیرا دیگران نظر مخالف دارند. 5- با نشان ندادن نقاط قوت و نقش مثبت خود، از خود دفاع نمی کنیم. 6- دایما احساس خود را مخفی نگه می داریم. 7- آشکارا به دنبال جلب توجه دیگران هستیم. 8-  دایما سعی در خوشحال کردن دیگران داریم. 9- خود را در احاطه همراهان بد قرار می دهیم.
نمایش همه...
Repost from TgId: 1440531845
_ساندویچ فلافل چنده؟ مرد با اخم نگاهش کرد _۹۵تومن با خجالت ۵۰تومنی‌ای که انعام از حاج خانم گرفته بود رو با دو تا ۱۰تومنی روی میز گذاشت و پچ زد _ میشه...اینو قبول کنید؟ ۷۰ تومنه تا بچم ساندویچشو میخوره به جای اون ۲۵ تومن سالنو نظافت میکنم مرد با اخم به صورت ظریف دختر نگاه کرد بهش نمیومد بچه داشته باشه! _خیلاخب، میزا رو دستمال بکش میگم بچه ها ساندویچو بزنن با لبخند دُرنا رو روی صندلی نشوند و مشغول شد چنددقیقه بعد گارسون ساندویچ فلافل رو روی میز جلوی بچه گذاشت _ نوشابه هم هدیه منه! ری‌را با لبخندی تلخ تشکر کرد و درنا ریز خندید _ملسی عمو بعد سرشو سمت ری‌را برگردوند _مامان تو هم بُخول آخرین وعده غذاییش برای نهار دیروز بود نصف تخم مرغ آبپز با سیب زمینی _سیرم مامانی، تو بخور نوش جونت گفت و میز بعدی رو دستمال کشید و هم زمان در باز شد صندوقدار صداشو بالا برد _بفرمایید صدای مردونه آشنایی تنش رو لرزوند _داروخونه شبانه روزی این اطراف کجا هست جناب؟ دستمال از میون دستاش سقوط کرد و چشماش گشاد شد این صدا.. این مرد مسبب بدبختیِ امروزش بود مسبب گرسنگیِ شکمش مسبب بی پدریِ بچه‌اش! صدایی تو سرش بهش نهیب زد " بس‌کن ری‌را تصقیر دلت بود که عاشق شد توئه پرورشگاهی رو چه به امیرعاصف گرزنی؟!" صندوقدار نگاهی به تیپ گرون قیمت مرد انداخت و جواب داد _دویست متر جلوتر صدای زنونه تیزی با ناز بلند شد _واای هوسِ رست بیف کردم امیرعاصف با اخم سمتش برگشت این دختر هفته پیش یک شب مهمون تختش شده بود و حالا امیرسام دوباره فرستاده بودش چرا؟ چون چشمای این زنِ هرجایی شباهت زیادی به چشمای ری‌رای معصومش داشت _بریم زن از بازوش آویزون شد و ناز کرد _همش باید تو تخت‌خواب باشیم آخه؟! خواست به زن بپره که صدای بچگونه‌ای ماتش کرد _مامانم میگه خوابیدن خیلیم خوبه خاله! آدم تو خواب قدش بلند می‌شه اگر نری تو تخت خواب کوچولو میمونیا نگاهش به دختربچه‌ی سه چهار ساله افتاد و خشک شد چشمای کهرباییش عجیب آشنا بود زن صورتش جمع کرد و آروم گفت _این چه لباساییه تن بچه کردن؟ کهنه‌ست حداقل دو سه سایز براش گشاده! امیرعاصف با اخم زن رو عقب هل داد و غرید _شاید توانایی مالی ندارن و مادرش مثل تو تن‌فروشی نمی‌کنه! زن شروع به فحاشی کرد و بعد با گریه ای مصنوعی سمت در رفت مطمئن بود امیر دنبالش میاد اما مرد قدم از قدم برنداشت تنها با اخمی پرجذبه خیره‌ی بچه شد امیرعاصف گرزنی، کسی که طایفه به اسم گرگاس میشناختنش تا به حال فقط به دنبال یک زن رفته بود، ری‌را! هرچند که هرگز پیداش نکرد دخترک با شیرین زبونی گازی از ساندویچش زد و بعد گفت _گلسنته عمو؟ اگر پول نداری من نصف ساندویچمو بهت میدم اکشال نداره لب‌های ناخواسته کش اومد چند وقت بود نخندیده بود؟ شاید ماه ها نزدیک بچه شد و با جدیت پرسید _چی میخوری؟ بچه با ذوق گفت _فلافل خوشمزه! مامان جونم برام گرفته با اخمی کمرنگ از سر دلسوزی پرسید _پدرت کجاست؟ درنا با دهن پر گفت _ وقتی من به دنیا اومدم رفته مسافلت ولی یه روز برمیگرده تازشم، بعضی وقتا برام جایزه میفرسته مامانم بهم میده بعدشم بوسم میکنه میگه بابات گفته! امیر ابرو بالا انداخت این بچه پدر نداشت! _ مادرت کجاست؟ درنا با دست طرف دیگه‌ی رستوران رو نشون داد و امیر سر برگدوند دختری جوون پشت بهش ایستاده بود بدنی ظریف داشت و موهای خرمایی خوش حالتش از زیر شال کهنه‌اش بیرون ریخته بود لباساش محقرانه بود و دستمالی به دست داشت انگار که خدمتکار این رستوران بود با قدم های بلند و محکم سمتش رفت و نزدیک بهش ایستاد _خانم؟ زن سمتش برنگشت تنها بیشتر در خودش جمع شد با جدیت سر ادامه داد _کارت شرکتم رو بگیرید اگر دنبال کار هستید میتونید به عنوان مستخدم استخدام بشید انتظار داشت دخترک ازش تشکر کنه اما حتی سمتش هم برنگشت بی ادب! _اگرم کار نمیخواید بازم به منشی سر بزنید خواهر من مدیر یکی از مهدکودکای غیرانتفاعی خوب تهرانه میتونم سفارش کنم بدون هزینه دخترتونو ثبت نام کنه چرخید و خواست دور بشه که صدای دخترونه لرزونی پاهاش رو از حرکت متوقف کرد ری‌را طعنه زد _ مطمئنی امیرعاصف گرزنی؟ چون خواهرتون بار آخر به من چک سفید امضا دارن تا راضی بشم بچمو سقط کنم! گفتن این خواسته شماست گفتن شما نمیخواید از من بچه‌ داشته باشید چون من پرورشگاهی‌ام حالا حاضرن بچه‌ای که برای کشتنش مشتاق بودنو رایگان ثبت نام کنن؟! https://t.me/+pl4tC2ItWlQxZDA8 https://t.me/+pl4tC2ItWlQxZDA8 https://t.me/+pl4tC2ItWlQxZDA8 بیچاره دختره🥲💔
نمایش همه...
1
Repost from TgId: 1440531845
- خاله شورت نو نداری پام کنم؟ خاله سرش رو از توی کابینت بیرون اورد. از صبح پریود شده بود و حال نداشت‌ من اومده بودم کمکش. - شورت برا چیته؟ مگه نداری؟ - خاله از مدرسه اومدم هوا گرمه خیلی عرق کردم توش پر از خیسیه. چشماشو بست و با کلافگی روی مبل نشست. موهاش به هم ریخته بود و ارایش نداشت. ولی شوهرش مرد خوش قیافه ای بود. - برو توی اتاق خواب. تو کشوی لباس خوابام یه شورت قرمز هست. سیامک خریده بزرگه برام. باشه ای گفتم و به سمت اتاقش رفتم. خیلی به هم ریخته بود، کنار کمد زانو زدم و کشو رو باز کردم. با دیدن شورت و سوتینای نو و سکسی دهنم باز موند. - بایدم اینقدر داشته باشی، شوهرت سیامک جونه. هرشب هرشب... با اون کاندوماش. هوفی کشیدم و گشتم. بین این همه لباس اونو چطوری پیدا میکردم. سیامک خوش قیافه ترین مرد فامیل بود که دست گذاشت رو خاله ی من‌. ریزه ی میزه و معمولی‌. شلخته... خالم اصلا زنانگی بلد نبود من اینقدر واسش پست اینستاگرام میفرستادم تا یاد بگیره میگفت شما نسل جدید اعجوبه اید. ولی اخه اون شوهر رو باید نگه داشت. - پس کجاست این شورته، این همه لباس داره. اصلا به کارش میان. همشون نوان معلومه اصلا به سیامک نمیده. - افرین خوب گفتی. اون شورت هم توی کشوی بالاست. با شنیدن صدای کلفت سیامک نفسم رفت. اینجا چیکار میکرد. سریع ایستادم و برگشتم عقب. - س...سلام. ببخشید من نمیدونستم شما نرفتید. دستپاچه شدم و ایستادم. دست هاش رو توی جیب شلوار پارچه ایش فرو کرد. - تو تو اتاق خواب چی میخوای عطرین. - شورت. شورت میخوام. شورت خودم خیسه. بعد زدن این حرف احساس پشیمونی عمیقی کردم. خاک تو سرم. نیشخندی بهم زد و اومد جلو. - جدا؟ نشونم بده ببینم خیسیش رو. تنم به کمد چسبید و اون دستشو توی شلوار و شورتم فرستاد. انگشتاش که روی نازم کشیده شدن ناخوداگاه ناله کردم. - چه ابی انداخته. خالت خوابه، بیا یه حال بهت بدم کوچولو. قبل این که حرف بزنم منو روی تخت انداخت و... https://t.me/+fwqeCnYoNUA4ZWJk https://t.me/+fwqeCnYoNUA4ZWJk https://t.me/+fwqeCnYoNUA4ZWJk ❌شوهر خالش توی اتاق خواب با هفت پوزیشن می کنتش و..‌
نمایش همه...
Repost from TgId: 1440531845
+#استاد... اههه...من تو امتحان...ایییی تقلب نکردم استاد دکمه های مانتوم رو دونه دونه باز کرد و گفت: -تقلب و که خودم از جیب مانتوت در اوردم دانشجو کوچولو ولی اون و بی خیال امروز تو کلاس بهم حال بدی میبخشمک بعد خمار به اندام #برهنه ام نگاه کرد و گفت: - تقلب و تو کدوم سوراخت قائم کردی؟ عقب یا جلو؟ ـ به خدا... اشتباه میکنید...تقلب نکردم استاد... #هیش کشداری گفت و به گردی سینه م چنگ زد : _ تو فکر کردی من نمیفهمم ؟ ته کلاس هی دستت میرفت تو شلوارت! با گریه گفتم : _بخدا من کاری نکردم ...بذارید برم ... سیلی محکمی لای پاهام کوبید و جون کشداری گفت : _زر نزن کوچولو، وقتی تا دسته کردمت یادم میمونه تقلب نکنی حالا مونده باید امشب ناله کنی ... امروز قشنگ زیرم جر میخوری پس #هرزه ی خوبی باش و فقط ناله کن منو روی میز کلاس خم کرد و کلفتش و کشید لای چاک باسنم: _استاد...می ... می خوای چیکارکنی ؟! تو رو خدا نکن _ هیچی عروسک هات من،میخوام تقلب و پیدا کنم بذار همه بفهمن دانشجوم واسه نمره چکارایی میکنه وقتی روم #خیمه زد دیگ‌ حتی نفسم در نمیومد و لای پاهام آب افتاده بود.  صدای جر واجر شدن تاپ قرمزم تو کلاس پخش شد.. _ تو رو خدا استاد اوووم .. التماست میکنم ... من هرزه نیستم اشتباه میکنی...اههههه فقط تونستم زیر لب ناله کنم بدن لختم روی میز عقب کشیدم اما بدنم و بین خودش و میز زندونی کرد تا تکون نخورم. گرمای تنش زیاد بودو صدای نفسش کل کلاس گرفته بود دستشو می کشید روی سینه های گردم و یدفعه مردنگیش ک #لای پام و بهش چنگ زد جیغ بلندی زدم کنار گوشم خمار گفت: -شل کن دانشجو کوچولو اگه هر روز اینجوری داغم کنی امتحانت و قبولی... اوووف...لای پاهات داره دیوونم میکنه حالا بذار ببینم تقلب و کجات قائم کردی... انگشتاش که به طرف سوراخ عقبم رفت... https://t.me/+n07jl7KjqJZkODM8 https://t.me/+n07jl7KjqJZkODM8 https://t.me/+n07jl7KjqJZkODM8 #استاد دانشجوش و موقع تقلب گیر میندازه و مجبورش میکنه واسه اینکه به کسی نگه هر روز تو کلاس...🔞❌🔥
نمایش همه...
Repost from TgId: 1440531845
از کنار در سرکی کشیدم ... اهو رو دیدم که مشغول بازی با عروسک چوبیش بود ... من حسابی تشنه ی این دختر کوچولو بودم ... اروم در رو باز کردم وارد اتاق شدم و بدون اینکه متوجه شه نزدیکش شدم و دستمو روی چشماش گذاشتم که جیغی کشید _ارباب بخدا من دلم نمیخواست با عروسکم بازی کنم شیطون گولم زد ... ببخش تو رو خدا اون امپول بزرگتو نزن بهم درد داره ... دلم برای لحن بچگونش ضعف رفت دستم رو از روی چشماش برداشتم و گوشه ی لبش رو بوسید ... _شمایین ارباب کوچیک ... به ارباب نمیگین ... خندیدمو عروسک مو طلایی که براش خریده بودم و بهش دادم‌... _نه نمیگم ولی یه شرط داره با بغض بچگونه ش گفت _چه شرطی ؟ _شرط اینکه با هم خاله بازی کنیم ... میخوام از همون امپولای ارباب بدم دستت ... _نه ارباب کوچیک درد داره ... خندیدمو زبونمو روی لبش کشیدم و دستم رو وارد لباسش کردم ... _قول میدم درد نداشته باشه اروم انگشتمو ... https://t.me/+V6VZRoecAm0yMmE0 https://t.me/+V6VZRoecAm0yMmE0 #بکارت_دختر_15ساله ❌🔞
نمایش همه...
1
01:00
Video unavailable
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد /¹⁸❤️ https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇 🆔 @ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
نمایش همه...
22.68 MB
01:07
Video unavailable
چرا با کسی که دوسش داریم بیشتر بحث میکنیم
نمایش همه...
AQN3r5kD9wkv_B4KEwDPOxJBBNVbaZNCftdd5zewFuvkZJTNoicr8tCQ7mO8EB_.mp417.18 MB
👍 3
Repost from TgId: 1440531845
-فکر کرده با دلبری تختش‌و گرم کنه میتونه خودش‌و بهش بندازه ؟ خریدهایش را به سختی از آسانسور بیرون آورد و جلوی در گذاشت.امروز سالگرد آشنایی‌اش با امیر بود.علاوه بر خرید وسایل غذا لباس خوابی که چشم امیر را گرفته بود خریده بود با کلی گل رز آبی قشنگ و یاداداشتی برای او...با لبخند خوااست کلید را در قفل بچرخاند و در را باز کند که این بار صدای ارغوان باعث شد مکث کند: -دلم براش می‌سوزه...! فکر می‌کنه امیر می‌خواد بگیرتش نمیدونه این چندمین دختریه که امیر ازش شوء استفاده کرده ! صدای ارغوان بود.دختری که دوست بود و خودش او و امیر را باهم آشنا کرده‌بود. صدای آرمین شوهر ارغوان با خنده بلند شد: -یعنی تو دلت برای این دختره می‌سوزه یا خواهرت که می‌خواستی امیر بگیرتش ؟! بغض کرده لب‌هایش را به هم فشار داد. -خب معلومه نه دلم نمی‌خواد فردا بشه موی دماغ زندگی امیر و فرزانه...! بابام می‌خواد بعد از ازدواجشون امیر و فرزانه رو بفرسته برن.‌‌..! صدای جاوید بلند شد: -بسه بچه‌ها امیر داره دوش می‌گیره یه وقت صداتون می‌شنوه...! صدای پق خنده نیما بلند شد : -خب بزار بشنوه..! ولی از الحق و انصاف خوشگله همینم امیر‌و شل کرده...! صدای ارغوان با دلخوری بلند شد : -کجاش قشنگه...اون ابروهای کمونیش یا اون چشم های سیاه و لب های نازکش...!یا لباساش که همیشه بوی غذا میده...! بغضش بزرگتر شد.امیر قرار بود از ایران برود.‌‌ صدای جاوید را آرام شنید : -بچه‌ها امیر اومد یهو دیدی یهش برخورد...! صدای قهقه ارغوان بلند شد.امیر با شوارک و بالا تنه برهنه و موهای خیس وارد سالن شد.نگاهش به ساعت چسبید...طلوع کجا مانده بود..‌. امشب قرار بود برایش با دست های کوچکش آشپزی کند و شب را مهمان تنش با لباس خواب پیشنهادی باشد.‌‌.‌‌‌..صدای خس‌دار مرد نامردش در گوشش پبچید: -بچه‌ها طلوع نیومده ؟ ته دل دخترک امید جوانه زد و لبخندی که ناگهانی روی لبش پهن شده‌بود با صدای پرتحقیر ارغوان رخت بست: -امیر گناه نداره این دختر بی‌کس‌و بازی میدی و به خودت وابستش می‌کنی.‌. هیچکس نمی‌دانست ته دل مرد جوان چخبر بود...هیچکس نمی‌دانست پای دلش میان بود. خواست چیزی بگوید که صدای ارغوان باز خش انداخت روی اعصاب طلوع : -زنگ بزنم فرزانه بیاد...بخدا دلش برات تنگه نامرد..! امیر نامرد بود.دخترک اولین بارش بود.امیر فکرش پیش طلوع بود...بی‌توجه و بی حوصله گفت : -هرکاری دلت می‌خواد بکن..‌.! ارغوان لبخند خیثانه زد و بوس برایش فرستاد و امیر ندانست دخترک پشت در دکمه آسانسور را زد و عزم رفتن کرد.ندانست چه‌ها که نشنیده‌بود... کمی بعد صدای در بلند شد.امیر لبخند زد،فکر می‌کرد طلوع است...ارغوان لب کج کرد... نگاهش به خریدها خانه و لباس خواب کاربنی رنگ و گل های رزآبی چسبید و صدای خانم همسایه گوشش را پر کرد: -این خریدا فکر کنم برای شماست...هرکسی بوده مثل اینکه اینا رو گذاشته رفته...‌! لبخند امیر خشک شده‌بود و قلبش انگار نمی‌زد و برگه یادداشت کوچکی روی گل‌ها چشمک می‌زد: -سالگرد آشنایمون مبارک عزیزم....عاشق تو "طلوع" https://t.me/+2MjCw3-LPM9jZGY8 https://t.me/+2MjCw3-LPM9jZGY8 https://t.me/+2MjCw3-LPM9jZGY8
نمایش همه...
Repost from TgId: 1440531845
#پارت708 سرشو کوبیدم به دیوار. نه یه بار... ده بار زدم! سزای خیانت مرگه کسی که به من، به امیرحسین یزدانی خیانت کنه تقاصشو بدجور پس میده تو صورتش فریاد زدم : با رفیقم ریختی روهم بی همه چیز؟ چی کم گذاشته بودم واست؟ فردین نامزد داره حرومزاده! دوباره زدم که اینبار بی جون کنار دیوار رها شد -بهت گفته بودم زندگی کردن با من سخته! یه بار پا گذاشتی رو غیرتم گذشتم ازت. اینبار جنازتو میفرستم در خونه‌ی بابات! انقد زدم تا خون کثیفش کف پارکت اتاق جاری شد همزمان با لگدی که به تن بی جونش زدم، سیگاری برداشتم و شعله‌ی فندک رو زیرش گرفتم آخ کاش میتونستم همینجا آتیشش بزنم.... با پیچیدن صدای فردین توی خونه، نگاهمو از شادی غرق خون گرفتم -شادی خانوم در چرا بازه؟ کیکی که گفتی خریدم... فقط حواست باشه اول مژدگونی بگیری بعد خبر بابا شدن رفیقمونو بهش بدی..‌. قلبم از حرکت ایستاد... چه زری میزد این مرتیکه؟ میخواست منو بازی بده؟ چه غلطی کردم من؟ چرا نمیتونستم بفهمم چه خبره؟ در با صدا باز شد و قبل از اینکه واکنش نشون بدم فردین با تعجب گفت : امیرحسین؟ تو اینجا چیکا.... نگاهش به شادی و دستای خونیم افتاد و حرف تو دهنش ماسید دستاشو روی سرش کوبید و گفت : یا فاطمه‌ی زهرا.... امیرحسین... چیکار کردی تو؟ کشتیش.... https://t.me/+TBUbM2ivsM00ZjRk https://t.me/+TBUbM2ivsM00ZjRk https://t.me/+TBUbM2ivsM00ZjRk https://t.me/+TBUbM2ivsM00ZjRk ‼️پارت واقعی ‼️ 🔍سرچ کنید ✅ #پارت708
نمایش همه...
1
Repost from TgId: 1440531845
#دلــ🔞ــبـر_اغــواگــ💦ـر #part1 - ولمممم کنین آشغالاااا...کثافتای حرومزاده...دستت رو بکش عوضی .... کمککککک ... تورو خدا یکی کمک کنههه.... صدای گرفته ی جیغ و داد دختری که داشت التماس میکرد که رهایش کنند مدام در سرش میچرخید و هرچقدر که به آن خرابه نزدیکتر میشد صدا ها واضح و واضح تر میشدن. در چند قدمی درب زوار در رفته ی ان ساختمان خرابه ایستاد و حال دخترک داشت انها را به خدا و پیغمبر قسم میداد که رهایش کنند. - تورو خدا اقا ولم کنین بخدا هرچقد پول بخواین بهتون میده داداشم... ولم کنین بهم دست نزنین ....نه..تورو خدا... - ببند صداتو زنکیه خیابونی اقا تورو داد به ما فیضمون ببریم تو میگی نکن ، دکی! گفت و دست زمختش را روی تنش کشید تا به سینه اش رسید. - کریم جلوش واسه منه از الان گفته باشم. - بیا سالار ، آکبند آکبنده نمیدونم چرا اقا گفت نمیخاد بدش شیخ و داد ما فیضشو ببریم. - مهم نیست همین که امشبمون با یه عروسک صبح میکنیم کفاف میده.. - ولم کن عوضی دست کثیفتو رو به من نزن.... خجالت بکشین خودتون خواهر ندارین؟؟دختر چی؟؟؟ اصن میفهمین ناموس چیه بی ناموسااااا ؟! هق میزد و صدایش هر لحظه گرفته تر میشد که همان کریم نام پشتش قرار گرفت و با یک حرکت تمام پیرهن نازک تنش را جر داد و صدای وحشت زده ی دخترک با جیغش یکی شد. - نه...نهههه...نههههههههههههههههههه... ولی کریم بی اهمیت و سرخوش دست کثیفش را بند تن ماک و سفید دخترک کرد و چنگی به سینه اش زد . - اووووف جووووووون چه ممه ی سفت و تو دهنی داری لنتی، با اینکه کوچولوعه اما تو دهنم جامیشه عب نداره عروسک جون... نایی نداشت و از تمام دنیا نامید شده بود تنش بی جان شده بود و مرگش را دیده بود. دستان کثیفشات تن برهنه اش را رصد میکردند و هر بار جای جای تن عریانش را چنگ میزدند و دخترک بیشتر در خود فرو میریخت و نفسش تنگ تر میشد. صدای جیغ دلخراشش با صدای نه گفتنش یکی شده بود و گویی که صدایش را از بطن خفه کرده باشند. با پا محکم به درب زنگ زده ی اهنی کوبید و داخل شد . قدم های محکمش را روی سنگ ریزه ها میکوبید و به سمت ته خرابه و تنها اتاقک درب و داغانی میرفت که منشاء صدا بود. همین که به چهارچوب بدون در رسید مردک کریم نامی را دید که لخت و عریان پشت سر دخترک ریزه میزه ی بدون پوششی با چشم هایی بسته که از این فاصله خیسی مژه هایش معلوم بود ایستاده بود و دست زمخت و بزرگش جلوی دهانش بود و داشت خود را از پشت درونش میکوبید و سالاری که همانند کریم جلویش را احاطه کرده بود سینه های کوچک دخترک را به دهان گرفته و با لذت میمکید و رحیمی که با لذت نگاهشان میکرد. با دیدن پسرک غریبه ای نگاه از ان دو گرفت  و قلدری لب زد. - تو چه ننه قمری هستی ؟چطور اومدی اینجا؟هری تا تورو هم مثل این عروسک نکردمت قلبش تیر میکشید و نمیدانست دلیل این اشوب و حال خرابش از صبح چه بود . دخترک بی جان که بین تن دو مردک شیاد و به زور بدن های فربه ی  ان دو بی رمق ایستاده بود با شنیدن حرفای ان شیادان چشمانش را گشود . با دیدن ان چشم های قرمز شده .... آن دو گوی سبزجنگلی که تمام جانش را برایش میداد.... تکان سختی خورد و...... https://t.me/+fP6xAwS8YtI5MTQ0 https://t.me/+fP6xAwS8YtI5MTQ0 https://t.me/+fP6xAwS8YtI5MTQ0 https://t.me/+fP6xAwS8YtI5MTQ0 آوش خان... 🔥 مردی خونسرد و متعصب که مربی بدنسازی و ورزش های رزمیه....♨️💯 یه پسر معمولی که تو راه باشگاه کیف یک دختر رو از یه دزد پس گرفتم. ولی اون دختر شد بلای جون من! روزها میومد دم باشگاه و من بهش محل نمیدادم. از زن ها بدم میومد ولی اون یک روز که تو حموم باشگاه بودم اومد و چسبید بهم. منم که بعد ورزش حشری شده بودم باهاش...🍆💧🔥 #بزرگسال🔥🙈♨️🔞 https://t.me/+fP6xAwS8YtI5MTQ0 https://t.me/+fP6xAwS8YtI5MTQ0 https://t.me/+fP6xAwS8YtI5MTQ0 https://t.me/+fP6xAwS8YtI5MTQ0
نمایش همه...
Repost from TgId: 1440531845
ـ بچم که سینه هاتو میمکه حشری میشی بهشتت آب میندازه؟💦🔞🙊 با عشوه پشت بهش خم شدم تا بچرو بردارم که باسن گرد و سفیدم معلوم شد و کلوچه ی صورتی و خیسم جلو چشماش از زیر دامن کوتاهم پرید بیرون - آههه هرچی شما بخوایید آقاااا ناز صدام بالاخره کار دستش داد که با غرش بلندی تپلمو از پشت تو چنگش گرفت و بچه رو از سینه های گردالیم جدا کرد. - آب کلوچت رون هاتو خیس کرده، پرستار بچمی یا پرستار کلفت لاپای من؟! با عشوه دستمو رو مردونگی کلفت و داغش گذاشتم و نازمو روی کف دست مردونش مالیدم -آههه آهیییی یجوریه اومممم میخوام بابای بچه تپلمو میک بزنه آیییی - چیه کوچولو هوس لیس زدن تپلتو کردی؟ مگه شوهر نداری؟ - آهههه نه آقا هوس دیک کلفت شمارو کردم میخوام تپلم از آب داغت پر بشه خمار تنمو بالا کشید که سینه های گردم جلو صورتش اومد و با بالازدن دامنم پاهامو دور کمر مردونش بزور حلقه کردم که مهلت نداد و ایستاده تو بغلش حجم کلفتشو تو سوراخ تنگم جا کرد و...........💦🔞 https://t.me/+KQa4IuNKVPZiMDc0 https://t.me/+KQa4IuNKVPZiMDc0 https://t.me/+KQa4IuNKVPZiMDc0 https://t.me/+KQa4IuNKVPZiMDc0 https://t.me/+KQa4IuNKVPZiMDc0 https://t.me/+KQa4IuNKVPZiMDc0 https://t.me/+KQa4IuNKVPZiMDc0 https://t.me/+KQa4IuNKVPZiMDc0 https://t.me/+KQa4IuNKVPZiMDc0 https://t.me/+KQa4IuNKVPZiMDc0 https://t.me/+KQa4IuNKVPZiMDc0 https://t.me/+KQa4IuNKVPZiMDc0 https://t.me/+KQa4IuNKVPZiMDc0
نمایش همه...
01:00
Video unavailable
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇ž18 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
نمایش همه...
22.68 MB
1
💢 آهنگ زیبا و احساسے مرتضے جعفرزاده به نام داداشی 🕹#پاپ #سنتی
نمایش همه...
4_5767280513110773505.mp39.37 MB