قـۘۘقـنـ℘ـوس ⃟🐦🔥༻
کانال بسته
«ترجیح میدهم به ذوقِ خویش دیوانه باشم تا به میلِ دیگران عاقل» ... زندگی یعنی همین ! ... عشق از سر دیوانگی ... و دیوانگی از سر عشق https://t.me/joinchat/pUAcCdYhSmxjNjE0 ✨✅تبلیغات درکانال پذیرفته میشود @Anjel_1377
نمایش بیشتر2025 سال در اعداد

10 437
مشترکین
+124 ساعت
-67 روز
-9330 روز
آرشیو پست ها
رمان #شب_یلدا
قسمت بیستودوم
دنیا پس از لختی سکوت :گفت یلدا چی به پات بریزم که لایق این کار بزرگت باشه؟
این چه حرفیه میزنی دختر خاله؟ مگه من چیکار کردم؟
- : حالا دیگه از ته دل باور کردم پرهام عاشق شده.
متواضع گفت : پرهام همیشه عاشق مادر و خواهرش بود فقط کافی بود به تلنگر به احساساتش زده بشه که من این کارو کردم.
- ممنونم یلدا!
مادر به همراه لیدا از پارک برگشتند.
یلدا با سر و صدای آنها از اتاقش بیرون آمد، خبر آمدن پرهام را به مادر گفت .
فرزانه هم بلافاصله پای تلفن نشست و با خواهرش تماس گرفت و به او تبریک گفت پس از پایان مکالمه رو به لیدا کرد و گفت:به خاطر این خبر خوش برات ماکارونی می پزم.
یلدا دو دل و مردد نگاهش بین لیدا و مادر چرخید. دلش را به دریا زد و گفت: مامان من امشب با شما حرف دارم. از ماکارونی بگذرین. امشب وقت تونو به من بدين.
فرزانه در نهایت تعجب گفت : چه خبر شده مگه؟!
میخوام در مورد یه موضوعی باهاتون صحبت کنم.
- : شام چی بخوریم؟
به بابا بگین از بیرون غذا بگیره
نمی خوای بگی چی شده؟
تا شما یه زنگ به بابا بزنین و سفارش شام بدین،من هم دو تا چای بریزم و بریم تو اتاق من تا راحت باهم صحبت کنیم.
من که از کارهای تو سر در نمیارم.
یلدا که طاقت نگاه کردن در چشمهای مادر را نداشت به آشپز خانه رفت و به تهیه چای پرداخت
مادر هم مشغول شست و شوی میوه شد
یلدا دو فنجان در سینی نهاد و هر دو را پر از چای میکرد که مادر :گفت یلدا جان چی شده مادر ؟! اتفاق افتاده؟! پرهام چیزی گفته؟!
با شنیدن نام پرهام خود را باخت و رنگ از صورتش پرید و گفت: به من فرصت حرف زدن بدین مامان . باور کنین برام سخته شروع کنم.
بریم تو اتاق من.
مادر ابتدا لبه ی تخت خواب یلدا نشست. نگاهی به یلدا کرد و شهامت گفتن را در او ندید خود را کمی به عقب کشید و به دیوار تکیه زد و پاهایش را در عرض تخت خواب دراز کرد
ادامه دارد
ری اکشن زیر پستا واسه انرژی دادن بهمون یادتون نره🤗💋
@ghognooss
🐦🔥ུྃ჻❁࿐ྀུ༅
❤ 22👍 3
59840
🗣 Kasra Zahedi
🎵 Yadet Bashe
🔎 جدید
Kasra Zahedi - Yadet Bashe.mp38.18 MB
❤ 3
608101
دلتنگی، موسیقی بیکلام است.
نه خود چیزی میگوید
نه توانی برای سخن گفتن باقی میگذارد✨️
بی کلام /
Nothing In the Mirror - Amir Mdiaz (128).mp34.81 MB
❤ 2
65360
Photo unavailable
تا من تو را بدیدم،
دیگر جهان ندیدم
گم شد جهان زِ چشمم،
تا در جهان نشستی...!!
(عطار)
🥰 2❤ 1
65130
Repost from N/a
سوپر گروه دختران و پسران مذهبی ولایی🤩👇
https://t.me/+6zYiMyQnnYg1YjJh
https://t.me/+6zYiMyQnnYg1YjJh
#سهنفربرنرندبشهخب!🥺♥️
•••••••
•.🌿متنهای زیبا
@benamepedar_madar
•.🐢آهنگهای ایـرانــی
@Pezhvak5
•.🌿استوری اینستاگرام
@CafeStoory
•.🐢آهنگهای شاد
@Clipahangshad
•.🌿آشپزی ایرانی
@ashpazieirani
•.🐢قلبهایی عاشق
@eshghmbaryetominvisam
•.🌿کانال تولدمون
@tavalodetmoobarakk
•.🐢عاشقان امامزمان
@abasaleh_1
•.🌿دانستنی زناشویی
@TebOzanashoye
•.🐢رمان بخون
@novelmaan
•.🌿انرژی مثبت
@moujmosbat
•.🐢بیو عربی
@divar_neveshtha
•.🌿اطلاعات عمومی
@General_information
•.🐢شکوه زیبایی
@pedarr_madarr
•.🌿عجایب جهان
@AYAMedonsti
•.🐢استوری منآسبتی
@oshaghroghaye_315
•.🌿عاشقتم مادرم
@canalbeeshqemadar
•.🐢بهعشق پدر
@padarchanel
•.🌿روانشناسی پول
@i_FELICIDAD
•.🐢کلیپهآش عشقولانس
@Nabzehsassiii
•.🌿دنیای منو مامانم
@donyayemanomamanam
•.🐢عاشقانه ی آرام
@el00m
•.🌿عشق و محبت
@ShamimEshagh
•.🐢آموزش انگلیسی
@EnglishForYouCr7
•.🌿نوااستوریهای مذهبی
@STORY_HARAM
•.🐢دلنوشته قشنگ
@declan_hope
•.🌿پروکسی تلگرام
@poroxy_tizer
•.🐢عاشقانههایئبادلبر
@yadet_bashad313
•.🌿هوای تو
@havayee_too
•.🐢نوشتههای نشنیده
@MAKTOUBb
•.🌿متنوشته دلتنگی
@ngxgjgfh
•.🐢کلبه شعر
@kolbesheroqazal
•.🌿حافظ،مولانآ
@supernovaas
•.🐢بیوگرافی غمگین
@bsuebgdj
•.🌿کلیپ اهنگ
@video_shoow
•.🐢ترفنو آشپزی
@ashpazbashhh
•.🌿ریمیکسایِقفلی
@inmydepths
•.🐢نویسنده شو
@WRITINGMETHOD
•.🌿استوری / پروفایل
@Hejran_it
•.🐢 پروف فیک تلگرامت
@I_NAGHME
•.🌿تکست مود
@TXST_MOoD
•.🐢بیو خآص
@i_ELARA
•.🌿انگیزشی امیدواری
@hop_chnl
•.🐢بیو پروف
@ghasdakchnl
•.🌿عکس ماه
@I_KHALVAT
•.🐢بیو انگیزشی
@Eva_chnl
•.🌿عکسای پینترستی
@bavan_chnl
•.🐢وایب مثبت
@anaa_chnl
•.🌿اموزش زبان
@bioo
•.🐢فال اسم
@Number_ology
•.🌿ادیتهای اهل بیتی
@hofagraphy
•.🐢دنس رقص
@clipraghs_dance
•.🌿دانستنیهای عجیب
@bedoniy
•.🐢ماسک خونگی
@doniaye_tarfand
•.🌿هنردرمانی
@baharrezinart
•.🐢عاشقانه ادبی
@Chavk_aM
•.🌿دلبرونههای عربی
@CHEESHMHA
•.🐢پروکسی تلگرام
@proxydaemitelgram
•.🌿دلارام موزیک
@DellaramMusic43
•.🐢ویس گیتاری
@BitaDd
•.🌿استوری/پروفایل
@MAJNONE_ROGHAYEH315
•.🐢دنیای عاشقی
@donyayeasheqhi
•.🌿؛🅑🅘🅞 خاص
@p0rof_dep
•.🐢پٌروفٰایل شيڪ
@profilshiky
•.🌿تکست سنگین
@Pieceofhorn
•.🐢آموزش آشپزی
@saeedeh_nan
•.🌿ماه رجب
@MAJNOONHOOSEIN_13
•.🐢عکس پروفایل
@aksnweshtaprofileAsheghana
•.🌿؛🅢🅣🅞🅡🅨 مذهــبۍ
@AKHLAGH_ELAHI
•.🐢عاشقتم مادرم
@canalbeeshqemadar
•.🌿مادران اسمانی
@madardostatdaramj
•.🐢دنیایی عاشقی
@qalbhayasheq
•.🌿فال کائنات
@fallroozenergymosbat
•.🐢جذابترین کانالها
@Shabnamiiiiiiiii
•.🌿مولانا ، ابتهاج
@Vesssal
•.🐢قشنگترین دلنوشتهها
@bitohargezjjj
•.🌿حرفای دلم
@harfhayedelaamm
•.🐢رمانسرای ممنوعه
@ghognooss
•.🌿آشپزی فوری
@banooyegazab
•.🐢استوری خُدایی
@PNAH_HARM
•.🌿نامهنوشتن به فرشتگان
@Attraction_Angels1
•.🐢حرفهایم با خداوند
@khodaya_asheghtam
•.🌿قفلیام موزیکام
@MusiCKmYab
•.🐢آهنگهــای جـدیــد
@SHAHMUSIX
•.🌿حضرت مولانا
@shere_molavi
•.🐢فیلترشکن رایگان
@VPNPROXY4
•.🌿آشپز باشی
@tazin_sofree
•.🐢جملات مفهومی
@sokhen_nab
••••••
•.💚عکاسی از حرم امام رضا
Emam_reza
••••••
دلبری و ازدواج به سبک مذهبی♥️💍
https://t.me/+mCa0PYLUbp83YTlk
❤ 1
31500
Repost from N/a
پروفآیل رنگی:پسرونہ/دخترونہ/عاشقانہ
🧡🌈❩ @picolorful
پروفایل صورتی/زرد/بنفش/آبی و . . .
💙🫐❩ @picolorful
منبع پروفآیلهای خاص و مختلف
💜🦄❩ @picolorful
هرروز پروفایلت رنگی عوض کن•🍓♥️•
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
𖢤🫀تڪست 𝐁𝐢𝐎
@KALIIYOU
𖢤🟡تـــم
@ThEm_PINK
𖢤Ⓜ️مولانا
@samaedell
𖢤🩷؛؏ـآشِقِتَـ۾ّ
@ghallbe_mani
𖢤❤️🔥رمان
@novelmaan
𖢤🔴ریمیکسامون
@REMIXHEISHAD
𖢤🧛🏻♀خودساخته
@MARINAACHANNEL
𖢤💄آرایشگری
@PINK_BOwTiE
𖢤🤎احساسی
@theKhmud
𖢤🍄سابلیمینال
@Subliminal_Rainbow
𖢤👩🏻❤💋👨🏻نَفَسميٖ
@Hvalii_eshg
𖢤🥰دلبرآنه
@gif_delbaran
𖢤📻پادکست
@peaceradio1
𖢤💕محبوبم
@layan_graph
𖢤🧿؛𝗚𝗜𝗙
@gifbaaza
𖢤🌈انگیزشی
@blueberry_liife
𖢤⭕️رمانسرا
@ghognooss
𖢤💋🅛🅞🅥🅔
@KENARAM_BASH_A
𖢤🟨رقص
@faghat_beraghss
𖢤😻دلبریجات
@CHEESHMHA
𖢤🍋🟩دیزاین
@Khanom_GOL1
𖢤🦄دخترانه
@i_Honarism
𖢤🎖تلاشگران
@Colorful_moments
𖢤🩸حـرمـآن
@darham_chnll
𖢤🌝تڪبیتے
@jandard
𖢤🐢آرامـشکده
@aArameshgraphy
𖢤🟦بیوهآش
@TextBiogram
𖢤🤍شاملو
@DOZHAM98
𖢤🏋🏻♀قووی
@DEL_ANGIZ_JAN
𖢤🌱اُمــیدوارے
@SAAYE_MAAH
𖢤👩🏻⚕روانشناسان
@RAMONA_HE
𖢤🍷موود
@KHIIIAALLL
𖢤🟩آهنگآش
@yousimusic
𖢤🧸ترند
@vahshieziba
𖢤😍عاشقانه
@ibiolove
𖢤🩵یکخَطي
@Bio_Takkhati
𖢤🎸موزیکامون
@AVAYMUSIC
𖢤🐼انیمیشن
@ipandaam
𖢤🤓هوش
@Quiz_Games
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
برشی از کتابهای معروف !🌱
@sabzbemannn
وای این تیکه کتابا جون میده واسه پروف !
تیکه کتاب یه خطی واسه بیو :)
@sabzbemannn
پاتوق هرچی کتاب خونِ.
44820
Photo unavailable
به غیر از بوسه کز تکرار رغبت را کند افزون
کدامین قند را دیگر مکرر میتوان خوردن؟
صائب_تبریزی🫠🩵
@ghognooss
🐦🔥ུྃ჻❁࿐ྀུ༅
❤🔥 1
64220
رمان #شب_یلدا
قسمت بیستویکم
صدایش از شوق میلرزید. حال خودش که معلوم بود حال دلش خیلی فجیع بهم ریخته بود با صدایی لرزان گفت : خیلی خوش حالم پرهام تو این دو ماه فهمیدم خاله چی کشیده وقتی به خاله و دنیا گفتم تابستون میای باور نکردن چون مثل من مطمئن نبودن و چون مطمئن نبودن، مثل من چشم به راه هم نبودن من مطمئن بودم تو میای خوش حالم که این انتظار تموم شده.
دلم خیلی برات تنگ شده یلدا فردا تو فرودگاه می بینمت دیگه؟
حتماً مواظب خودت باش خدانگهدار
بگو به امید دیدار
کمی آب نوشید و به اتاقش رفت لباسش را تعویض کرد و گوشی تلفن را برداشت و
شماره منزل دنیا را گرفت و گفت : سلام دنیا جونم
سلام خوبی ؟
خیلی خوبم
چرا کبکت خروس میخونه؟ بگو شاید ما هم خوش حال شدیم.
مگه پرهام با تو تماس نگرفت؟
من رفته بودم برای خونه خرید کنم تازه رسیدم چی شده مگه؟
پس خبر از من مژدگانی از تو فردا تو فرودگاه
فرودگاه؟ مگه چه خبره؟
فردا داداشت میاد.
خواب دیدی یا رفتی تو رویا؟
به جون دنیا راست میگم همین الان پرهام تماس گرفت باور نمی کنی از خاله
بپرس
شوکی که به دنیا وارد شده بود باعث سکوتش شد و یلدا با چند بار صدا کردنش او را وادار کرد بگوید من که شوکه شدم اصلاً باور نمی کنم شوخی نمی کنی یلدا؟! باورت بشه فردا ساعت چهار تو فرودگاه میبینمت و مژدگونیمو ازت میگیرم دنیا با بغض گفت : یلدا دلم میخواد گریه کنم
می فهمم من هم چند دقیقه قبل حال الان تو رو داشتم خودت رو برای پذیرایی از پرهام آماده کن.
من الان میرم خونه مامان باید کمکش کنم
اگه کاری داشتین ما رو هم خبر کنین
ادامه دارد
ری اکشن زیر پستا واسه انرژی دادن بهمون یادتون نره🤗💋
@ghognooss
🐦🔥ུྃ჻❁࿐ྀུ༅
❤ 21👍 7😢 2
60334
رمان #شب_یلدا
قسمت بیستم
عصبانی دهان باز کرد چیزی بگوید اما دایره لغات مغزش هنگ کرده بود و واژه ی مناسبی پیدا نمی کرد فقط گفت : پرهام تو خیلی..... خیلی ... خیلی... آه ..... پرهام اما با صدای ریز خنده بین حرفش میگفت ای جانم... چی... من خیلی.... چی هستم؟
لوسی
صدای بلند خنده ی پرهام در گوشش پیچید و ناخودآگاه اخم هایش باز شد و لبش به لبخندی زیبا آراسته گشت.
***
کلافه از گرمای تابستان وارد خانه شد و با شنیدن صدای پرهام متعجبانه بر جا میخکوب شد و پس از لحظاتی درنگ به سمت تلفن دوید صدای پرهام از پیغام گیر تلفن پخش میشد که میگفت یکی این گوشی رو برداره تا من پشیمون نشدم. حیف شد یلدا ! اگه بودی میخواستم بهت یه خبر خوش بدم. تقصیر خودته که
خونه نیستی وقتی اومدی و پیام رو شنیدی ، بشین و حسرت بخور .
یلدا با عجله گوشی را برداشت و نفس زنان گفت: قطع نکن من خونه هستم.
خونه بودی و تلفن رو جواب ندادی؟!
سلام تازه رسیدم چرا زنگ نزدی موبایلم؟
بابا تو که همش سرت شلوغه باید قبل از تماس با منشیت هماهنگ کنم.
خب حالا خبر خوشت چی بود؟
- : امروز چندمه؟
امروز ... اوووووم...... بیست و دوم تیر ماه
یه لطفی بکن به همه خبر بده فردا بیست و سوم تیر ماه ساعت چهار عصر تو
فرودگاه منتظر یه مهمون باشن
کی قراره بیاد؟!
یه پسر خوشگل و خوش تیپ ایرونی از دیار فرنگستون
در میان بهت و خوشحالی گفت : شوخی می کنی؟!
خیلی هم جدی میگم دیدی شرط رو باختی
- : خاله خبر داره؟
نه خواستم اول به تو خبر بدم الان به مامان هم خبر میدم. الو ... یلدا... چرا
ساکت شدی؟
ادامه دارد
ری اکشن زیر پستا واسه انرژی دادن بهمون یادتون نره🤗💋
@ghognooss
🐦🔥ུྃ჻❁࿐ྀུ༅
❤ 18👍 4
59820
رمان #شب_یلدا
قسمت نوزدهم
روی تخت خوابش نشست و گفت سلام خوبم ممنون تو خوبی؟
از احولپرسی های شما چه خبر؟ خاله اینا خوبن؟
همه خوبن ممنون
صدای بوقی شنید و پس از آن « آخ آخ پرهام ترسید و گفت: چی شدی پرهام؟
داغ شده.
چیزی نشده نهارمو گذاشتم تو ماکرو گرم بشه داشتم بر می داشتم حواسم نبود
نگران گفت: دستت سوخت؟
نه بابا چیزی نشده
هنوز نهار نخوردی؟
ما که مثل شما مادر کنارمون نیست سر ظهر بیام خونه غذای گرم و خوشمزه بخوریم الان از شرکت رسیدم دارم غذای فریز شده رو گرم میکنم تا گشنه نمونم اگه اینجا بودی الان تو هم غذای گرم و خوشمزه مامان پز می خوردی
خنده ای کرد و دل یلدا مالش رفت از صدای خنده اش گفت دختر تو نمی خوای
دست برداری؟ چقدر دل من بیچاره رو میچزونی؟
آهسته گفت: حقته
پرهام با لحن نیم خندان و نیم متعجب گفت جانم؟ نشنیدم . دوباره بگو
نه دیگه شرمنده می خواستی بشنوی
با لحنی که رگه های خنده در آن واضح بود گفت : حقمه آره.... چرا حقمه؟
دیگه دیگه
ای شیطون خب ببین یلدا . من زنگ زدم یه چیزی بهت بگم. قرار بود تابستون بیام ولی برنامه م بهم خورد نیست که قراره تابستون دنیا و مامان بیان پیش من ، خب من فعلاً تا سال آینده نمیام دلم خیلی براتون تنگ میشه ولی شرمنده انگار پارچی از آب یخ روی سر یلدا خالی شده باشد مکدر گفت: خاله اینا مگه قراره
بیان اونجا؟
تو چی دوست داری؟
نمی دونم برای من فرقی نمی کنه
میخوای تو هم باهاشون بیای؟
نه من نمی تونم
باشه پس خودم میام چون قرار نیست مامان اینا بیان
ادامه دارد
ری اکشن زیر پستا واسه انرژی دادن بهمون یادتون نره🤗💋
@ghognooss
🐦🔥ུྃ჻❁࿐ྀུ༅
❤ 18👍 5
57320
رمان #شب_یلدا
قسمت هجدهم
پرهام که حساب کار دستش آمده بود گفت نه معلومه که واقعا صحبت کردن برات سخته پس من مزاحم نمیشم مواظب خودت باش که دزدیده نشی
یلدا خنده ی کوتاهی کرد و گفت : خیلی جدی گرفتین هنوز زوده برای این چیزا آره اینو که راست گفتی فعلا که خودت دزدی و بد دل می دزدی
یلدا با نهایت تعجب و استیصال گفت : جان؟!
میگم بهت وقتی برگشتم ایران راستی شماره موبایلتو برام بفرست دیگه من برای تماس مزاحم خاله اینه نشم.
باشه حتماً
به همه سلام برسون و مادرمو از طرف من ببوس خدا نگهدار
- به امید دیدار
از طرف پسرتون
کنار خاله نشست و بوسه ای روی گونه اش کاشت و گفت این هم یه بوسه سفارشی
ناهید دلش غنج رفت و گفت : الهی قربونش برم نگفت کی میاد؟
تابستون منتظرش باشین خاله
آه سرد خاله دلش را لرزاند.
***
دوستان فرزانه برای عرض تبریک آمده بودند به همراه مادر از میهمانان پذیرایی کرد و هنگام رفتن تا مقابل درب آسانسور بدرقه شان کرد. صدای زنگ موبایل هوشیارش کرد عذرخواهی و خداحافظی کرد و به داخل خانه برگشت به دور و برش نگاه کرد. موبایل را ندید. گوشهایش را تیز کرد تا جهت صدا را تشخیص دهد. از این که نمی توانست گوشی اش را بیاید کفری شد. دست راستش را روی پیشانی و دست چپش را روی گودی کمر گذاشت. سعی کرد تمرکز کند با یاد آوری آخرین استفاده از گوشی در کنار سماور به سمت آشپزخانه دوید به محض رسیدنش به آشپزخانه صدای موبایل قطع شد گوشی را برداشت و به شماره ی ناشناسی که قطعاً ، خارج از کشور بود خیره شد. لبخندی به پهنای صورتش نقش بست و به اتاقش شتافت. گوشی در دستش لرزید. با دیدن مجدد همان شماره قبلی قلب بی قرارش بنای ناسازگاری گذاشت نفس عمیقی کشید تا صدایش جانی تازه گرفته و بتواند سخنی بگوید. گوشی را کنار گوشش گذاشت و گفت: الو.....
سلام خانم کوچولو احوال شما؟
ادامه دارد
ری اکشن زیر پستا واسه انرژی دادن بهمون یادتون نره🤗💋
@ghognooss
🐦🔥ུྃ჻❁࿐ྀུ༅
❤ 15👍 5
58520
رمان #شب_یلدا
قسمت هفدهم
دختر عمه ی جناب عالی ازدواج کرده و ماه دیگه هم برای ماه عسل میره پیش دایی اش.
چرا پرهام به من چیزی نگفت؟!
لابد براش مهم نبوده
***
میهمانان باز هم به او تبریک گفتند و هدیه ای تقدیم کردند پدر و مادرش برای پذیرایی سنگ تمام گذاشته بودند هنگام صرف شام زنگ تلفن سبب ایجاد سکوت شد. کمال برای پاسخ گویی جمع را ترک کرد و پس از سلام و احوال پرسی گرم و صمیمانه به یلدا خبر داد که پرهام قصد گفت و گو با او را دارد نگاه یلدا و دنیا در هم گره خورد نگاهش را از جمع دزدید و از کنار سفره برخاست. به سمت میز تلفن رفت و گوشی را به دست گرفت و سلام گفت.
سلام دختر آریایی حالت خوبه خانوم خانوما رفتی و ما رو فراموش کردی دیگه آره؟
:-ما همیشه به یاد شما هستیم. این شمایین که بی وفا شدین.
ببینم مگه قرارمونو فراموش کردی که متلک میگی؟
چشم از نگاه کنجکاو مهمانان گرفت و گفت : نه اتفاقا امروز اینجا جاتون خیلی
خالیه مامان و بابا مهمونی گرفتن
عجب پس برای همین شما این قدر رسمی صحبت میکنی خانم کوچولو؟ به خاطر مهموناست؟
معذب بود: بله بدون دنیا و خاله که نمیشه اونا گل سر سبد مهمونای ما هستن. فهمیدم فهمیدم فردا عصر میتونم باهات تماس بگیرم تا راحت با هم صحبت
کنیم؟
می خواست هر جور شده پرهام را شیر فهم کند که چند جفت چشم او را می پاید اتفاقاً این مجله ها هم دست بردار نیستن یکی شون فردا عصر قراره بیاد برای
مصاحبه.
پرهام خنده ای کرد و گفت : پس حسابی معروف شدی به امضا هم به ما بده خانم خانما.
هر وقت تشریف آوردین تقدیم میشه
ادامه دارد
ری اکشن زیر پستا واسه انرژی دادن بهمون یادتون نره🤗💋
@ghognooss
🐦🔥ུྃ჻❁࿐ྀུ༅
❤ 19👍 5
60820
پرهام که حساب کار دستش آمده بود گفت نه معلومه که واقعا صحبت کردن برات سخته پس من مزاحم نمیشم مواظب خودت باش که دزدیده نشی
یلدا خنده ی کوتاهی کرد و گفت : خیلی جدی گرفتین هنوز زوده برای این چیزا آره اینو که راست گفتی فعلا که خودت دزدی و بد دل می دزدی
یلدا با نهایت تعجب و استیصال گفت : جان؟!
میگم بهت وقتی برگشتم ایران راستی شماره موبایلتو برام بفرست دیگه من برای تماس مزاحم خاله اینه نشم.
باشه حتماً
به همه سلام برسون و مادرمو از طرف من ببوس خدا نگهدار
- به امید دیدار
از طرف پسرتون
کنار خاله نشست و بوسه ای روی گونه اش کاشت و گفت این هم یه بوسه سفارشی
ناهید دلش غنج رفت و گفت : الهی قربونش برم نگفت کی میاد؟
تابستون منتظرش باشین خاله
آه سرد خاله دلش را لرزاند.
***
دوستان فرزانه برای عرض تبریک آمده بودند به همراه مادر از میهمانان پذیرایی کرد و هنگام رفتن تا مقابل درب آسانسور بدرقه شان کرد. صدای زنگ موبایل هوشیارش کرد عذرخواهی و خداحافظی کرد و به داخل خانه برگشت به دور و برش نگاه کرد. موبایل را ندید. گوشهایش را تیز کرد تا جهت صدا را تشخیص دهد. از این که نمی توانست گوشی اش را بیاید کفری شد. دست راستش را روی پیشانی و دست چپش را روی گودی کمر گذاشت. سعی کرد تمرکز کند با یاد آوری آخرین استفاده از گوشی در کنار سماور به سمت آشپزخانه دوید به محض رسیدنش به آشپزخانه صدای موبایل قطع شد گوشی را برداشت و به شماره ی ناشناسی که قطعاً ، خارج از کشور بود خیره شد. لبخندی به پهنای صورتش نقش بست و به اتاقش شتافت. گوشی در دستش لرزید. با دیدن مجدد همان شماره قبلی قلب بی قرارش بنای ناسازگاری گذاشت نفس عمیقی کشید تا صدایش جانی تازه گرفته و بتواند سخنی بگوید. گوشی را کنار گوشش گذاشت و گفت: الو.....
سلام خانم کوچولو احوال شما؟
20
www.romansara.NETدختر عمه ی جناب عالی ازدواج کرده و ماه دیگه هم برای ماه عسل میره پیش دایی اش.
چرا پرهام به من چیزی نگفت؟!
لابد براش مهم نبوده
***
میهمانان باز هم به او تبریک گفتند و هدیه ای تقدیم کردند پدر و مادرش برای پذیرایی سنگ تمام گذاشته بودند هنگام صرف شام زنگ تلفن سبب ایجاد سکوت شد. کمال برای پاسخ گویی جمع را ترک کرد و پس از سلام و احوال پرسی گرم و صمیمانه به یلدا خبر داد که پرهام قصد گفت و گو با او را دارد نگاه یلدا و دنیا در هم گره خورد نگاهش را از جمع دزدید و از کنار سفره برخاست. به سمت میز تلفن رفت و گوشی را به دست گرفت و سلام گفت.
سلام دختر آریایی حالت خوبه خانوم خانوما رفتی و ما رو فراموش کردی دیگه آره؟
:-ما همیشه به یاد شما هستیم. این شمایین که بی وفا شدین.
ببینم مگه قرارمونو فراموش کردی که متلک میگی؟
چشم از نگاه کنجکاو مهمانان گرفت و گفت : نه اتفاقا امروز اینجا جاتون خیلی
خالیه مامان و بابا مهمونی گرفتن
عجب پس برای همین شما این قدر رسمی صحبت میکنی خانم کوچولو؟ به خاطر مهموناست؟
معذب بود: بله بدون دنیا و خاله که نمیشه اونا گل سر سبد مهمونای ما هستن. فهمیدم فهمیدم فردا عصر میتونم باهات تماس بگیرم تا راحت با هم صحبت
کنیم؟
می خواست هر جور شده پرهام را شیر فهم کند که چند جفت چشم او را می پاید اتفاقاً این مجله ها هم دست بردار نیستن یکی شون فردا عصر قراره بیاد برای
مصاحبه.
پرهام خنده ای کرد و گفت : پس حسابی معروف شدی به امضا هم به ما بده خانم خانما.
هر وقت تشریف آوردین تقدیم میشه
100
00:10
Video unavailable
بگو الهی آمین ♥️ بذار
@ghognooss
🐦🔥ུྃ჻❁࿐ྀུ༅
r63hd0mc7p2.64 MB
❤ 6
62550
Photo unavailable
در را باز کن دی جان.
ما اهالی سرزمین سپردنیم،
یاران قدیمی باد و پنجره،
از جادهی طولانی پاییز آمدهایم،
از پل معلق جمعههای فراق،
از خلسهی سرخ سهشنبههای سرد،
از جشن بیمیهمان شنبههای مهر و آذر،
خسته ایم.
در را باز کن و ما را تحویل بگیر،
ما از دوستان نزدیک بهمنیم، تا رسیدنش، با تو همحرف و همبرفیم.
ما آدم هیچ فصلی نیستیم،
در را باز کن.
❤ 4
65240
با همین قیمتی که دیروز انار و آجیل واسه شب یلدا خریدی...
سه سال پیش میتونستی با یلدا ازدواج کنی🥴🙃
🥴 5😢 3
64000
00:24
Video unavailable
🎼 یار
🎙 رضا بهرام
🎧جدید
AQNP46VRt6X25FfFfO35CPEv1zrWEP8MtX_3vu4P4xS0wN3A35kvWgY_QS4hDLMi.mp44.31 MB
❤ 3
66253
