fa
Feedback
کانال حمید آصفی

کانال حمید آصفی

رفتن به کانال در Telegram
2025 سال در اعدادsnowflakes fon
card fon
16 513
مشترکین
+1324 ساعت
+1387 روز
+53730 روز
آرشیو پست ها
بن‌بست دیپلماسی غیرمستقیم؛ چرا جمهوری اسلامی باید مستقیم با آمریکا مذاکره کند؟ عدم مذاکره مستقیم با آمریکا یکی از بزرگ‌ترین ضعف‌های راهبردی جمهوری اسلامی است. طی سال‌ها، انرژی سیاسی کشور صرف مذاکراتی شده که اساساً قادر به تولید نتیجه نبوده‌اند. مذاکره با اروپا یا آژانس، حتی اگر با دادن امتیاز همراه باشد، هیچ دستاورد واقعی در حوزه امنیت یا رفع تحریم به‌همراه ندارد. دلیل روشن است: اروپایی‌ها در سیاست خارجی پیرو واشنگتن‌اند و آژانس نهادی فنی–دیپلماتیک است که اختیار سیاسی برای تضمین‌های راهبردی ندارد. بنابراین تمرکز بر دیپلماسی غیرمستقیم، بیش از آن‌که مسیری به‌سوی حل بحران باشد، نوعی وقت‌کشی و خودفریبی بوده است. تنها طرفی که ظرفیت واقعی برای اعطای امتیازهای راهبردی، از تضمین امنیتی تا کاهش یا لغو کامل تحریم‌ها را دارد، ایالات متحده آمریکاست، نه اروپا یا نهادهای بین‌المللی فاقد اختیار. هرگونه توافق موقت یا دائمی، اگر قرار باشد دستاورد ملموسی داشته باشد، باید مستقیم با واشنگتن مذاکره شود. آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در بهترین حالت گزارش‌گر و ناظر است. این سازمان قادر به صدور تضمین امنیتی یا اعمال تغییر سیاسی جدی نیست؛ و اتکای بیش از حد به آن نشان می‌دهد تهران هنوز میان ابزار فنی و قدرت سیاسی تمایز قائل نشده است. از منظر عملی، اروپا نیز توان اعطای امتیاز واقعی ندارد. دو عامل کلیدی این محدودیت را توضیح می‌دهد: نخست جنگ اوکراین که اروپا را به‌شدت به حمایت آمریکا وابسته کرده است؛ هیچ کشور اروپایی حاضر نیست برای نزدیکی به ایران، پشتوانه واشنگتن در دفاع از کی‌یف را به خطر بیندازد. دوم فشارهای اقتصادی ناشی از جنگ تعرفه‌ها؛ سیاست‌های تجاری ترامپ اروپا را واداشته برای تخفیف فشارها به هماهنگی با واشنگتن تن دهد. در چنین شرایطی، انتظار امتیاز راهبردی از اروپا چیزی جز توهم سیاسی نیست. اگر مذاکره مستقیم در زمان مناسب آغاز شده بود—مثلاً بلافاصله پس از تحولات منطقه‌ای اخیر—شانس رسیدن به نتیجه‌ای ملموس بسیار بیشتر بود. تأخیر مداوم در انتخاب مسیر مستقیم، فرصت‌های سیاسی را از میان برده و هزینه‌های اقتصادی و امنیتی را سنگین‌تر کرده است. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👏 59 14👍 8👌 4
کیهان علیه مذاکره‌کنندگان: از کرباسچی تا حسین مرعشی، تاریخ هتاکی با نشیمنگاه ترامپ ادامه دارد روزنامه کیهان با نام بردن از چهره‌های سیاسی و دانشگاهی همچون کرباسچی، مطهری، مرعشی، ابطحی و سریع‌القلم که از مذاکره مستقیم با ترامپ سخن گفته بودند، این توهین سخیف و بی‌سابقه را نثارشان کرده است: ادعای «حاضر بودن به بوسیدن نشیمنگاه ترامپ». کسانی که تنها خواسته‌اند راهی برای کاهش فشار اقتصادی و بازکردن پنجره‌ای به تعامل جهانی پیدا کنند، به اتهامی موهن و غیرسیاسی متهم می‌شوند. این ادبیات چیزی جز ترور شخصیت در قالب لمپنیسم رسانه‌ای نیست و بیش از همه، نشان ترس و ضعف کیهان است. متن کیهان درباره‌ی «بوسیدن نشیمنگاه ترامپ» نه نقد سیاسی است و نه حتی هجو رسانه‌ای؛ این سند سقوط اخلاقی یک روزنامه رسمی است که در پوشش تحلیل، به ابتذال زبانی و توهین جنسی پناه برده است. جایی که استدلال، سند و تحلیل باید باشد، ناسزا و لمپنیسم جا خوش کرده است. این لجن نه تنها مخالفان را حذف نمی‌کند، بلکه چهرۀ گوینده را در حافظۀ تاریخی به‌عنوان نماد بی‌مایگی ثبت می‌کند. این سقوط بی‌سابقه هم نیست. تاریخ مطبوعات ایران بارها شاهد چنین هتاکی‌هایی بوده است. در دوران مشروطه، روزنامه‌های وابسته به دربار قاجار برای تخریب آزادی‌خواهان، از الفاظ رکیک و تصاویر موهن استفاده می‌کردند؛ نه برای اقناع، بلکه برای تحقیر. در دهۀ ۱۳۳۰، روزنامه‌های وابسته به دستگاه کودتا علیه مصدق و نهضت ملی نفت با همین زبان لمپنیستی، مخالفان را خائن و مزدور معرفی می‌کردند و از تشبیه‌های جنسی ابایی نداشتند. روزنامه‌هایی چون «شورش» و «آتش» نمونه‌های مشهور آن سال‌ها بودند. اکنون کیهان همان سنت شوم را ادامه می‌دهد و نشان می‌دهد که وقتی استدلال ته می‌کشد، فحش و توهین می‌آید. مضحک آن است که این جماعت خود را پرچمدار اخلاق و دین می‌دانند، اما زبانی به‌کار می‌برند که در پایین‌ترین سطح گفتار خیابانی هم شرم‌آور است. روزنامه‌ای که مدعی «ارزش‌های اسلامی» است، وقتی به «نشیمنگاه ترامپ» متوسل می‌شود، نه فقط طرف مقابل، بلکه خود ارزش‌ها را نیز به ابتذال می‌کشاند. این همان دورویی تاریخی است: یک دست شعار اخلاقی و دینی، یک دست زبان سخیف و توهین‌آمیز. مردم ایران بارها این صحنه‌ها را دیده‌اند؛ رسانه‌های حکومتی برای پوشاندن ضعف‌ها، توجیه تحریم و انزوا و مخفی کردن خطاهای سیاست خارجی، همه‌چیز را به دوگانه‌های کودکانه فروکاسته‌اند: یا «بوسیدن نشیمنگاه دشمن»، یا «مقاومت مقدس». نسل امروز ایران این شگردها را از بر است. وقتی فشار تورم، بیکاری، تحریم و سرکوب را لمس می‌کند، دیگر با یک فحش‌نامه نمی‌توان او را قانع کرد که همه مصیبت‌ها از ترس «غرب‌زده‌ها»ست. کیهان خیال می‌کند با این ادبیات می‌تواند تاریخ را وارونه کند و بگوید هر که از مذاکره سخن بگوید، «ذلیل» است. حقیقت اما برعکس است: این ادبیات سند ذلت خودشان است. در جهانی که زبان دیپلماسی و گفت‌وگو ابزار قدرت است، کیهان با زبان توهین و تحقیر، خود را به حاشیه‌ای‌ترین سطح سیاست می‌راند. هر بار که چنین می‌نویسد، تیر خلاص به حیثیت باقی‌مانده‌ی خودش شلیک می‌کند. تاریخ ایران فراموش نخواهد کرد که روزنامه‌هایی چون «شورش»، «آتش» و اکنون «کیهان» چه نقشی در تحقیر فرهنگ سیاسی و نابودی گفت‌وگوی عقلانی ایفا کردند. این متون امروز شاید کف و سوت هواداران حکومتی را به‌دست بیاورد، اما فردا سندی خواهد بود از ننگ و بی‌آبرویی. اگر کسی بخواهد بداند چرا گفتمان رسمی جمهوری اسلامی در جهان جدی گرفته نمی‌شود، کافی است همین مقاله کیهان را بخواند. این نوشته خود گویاتر از هر سندی است: سقوطِ یک جریان به لجنزار الفاظ رکیک و رسوایی‌ای که با ثبت در حافظه‌ی جمعی، تاریخی خواهد شد. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👍 93 31👏 6👌 4🙏 2
بحران و فرصت: شکاف در حاکمیت و ضرورت تصمیم‌های صلح‌آمیز یکی از واقعیت‌های امروز ایران، گسترش شکاف‌های عمیق درون حاکمیت است. این شکاف‌ها نه صرفاً اختلاف نظرهای جناحی، بلکه نشانه‌ی انسداد ساختاری در تصمیم‌گیری‌های کلان هستند: از موضوع مذاکرات هسته‌ای گرفته تا رابطه با آژانس، از سیاست‌های منطقه‌ای تا تعیین استراتژی اصلی در برابر آمریکا و غرب. هرچه بحران داخلی و فشارهای بین‌المللی بیشتر می‌شود، این اختلافات هم آشکارتر و شدیدتر جلوه می‌کنند. اما آنچه اهمیت دارد، این است که نیروهای اپوزیسیون ملی و دموکراتیک باید این شکاف‌ها را به‌عنوان فرصتی استراتژیک ببینند. زیرا شکاف درون حاکمیت، همواره روزنه‌هایی برای تغییر مسیر و عقب‌نشینی باز می‌کند؛ روزنه‌هایی که می‌تواند فشارها را از دوش جامعه سبک کند و امکان مانور سیاسی به اپوزیسیون بدهد. سیاستی ماهرانه در اینجا نه در انکار یا تخریب کورکورانه، بلکه در تقویت تضادها و سوق دادن آن‌ها به سمت تصمیماتی است که به سود مردم تمام شود. نکته‌ی کلیدی اینجاست: اپوزیسیون ملی و دموکراتیک، فارغ از هر جدال جناحی درون قدرت، باید یک اصل ثابت و خدشه‌ناپذیر داشته باشد ــ حمایت بی‌قید و شرط از صلح و دوری از جنگ. تجربه‌های تلخ جنگ هشت‌ساله و نیز ماجرای اخیر جنگ دوازده‌روزه نشان داد که هر درگیری نظامی، پیش از همه زندگی مردم را ویران می‌کند، اقتصاد را فلج می‌سازد و جامعه را بیش از پیش بی‌پناه می‌کند. هیچ اختلاف سیاسی یا ایدئولوژیک ارزش آن را ندارد که مردم تاوان جنگی تازه را بپردازند. این اصل تنها مختص به ایران امروز نیست. در اروپا نیز پیش از جنگ جهانی اول، بسیاری از سوسیالیست‌ها در کنار لیبرال‌دموکرات‌های حاضر در قدرت ایستادند تا از وقوع جنگ جلوگیری کنند. پاول اکسلرُد، یکی از رهبران منشویک‌ها، صراحتاً جنگ جهانی اول را «جنگی امپریالیستی» خواند و بر ضرورت صلح بین‌المللی بدون غنیمت‌خواهی و خسارات تحمیلی تأکید کرد. این نمونه‌ی تاریخی نشان می‌دهد که حتی سوسیالیست‌ها نیز می‌توانند در لحظات خطیر با لیبرال‌دموکرات‌ها همراه شوند، به‌شرط آنکه هدف، جلوگیری از فاجعه‌ای انسانی و دفاع از منافع مردم باشد. بنابراین، استراتژی اپوزیسیون نباید در دنباله‌روی از سیاست‌های ماجراجویانه یا شعارهای پوپولیستی خلاصه شود. برعکس، باید روشن و قاطع اعلام کند که تنها راه حفظ منافع ملی، جلوگیری از جنگ و حرکت به سمت صلح پایدار است. در این مسیر، تشدید شکاف‌های درونی حاکمیت می‌تواند به ابزار و فرصتی بدل شود؛ چرا که هر عقب‌نشینی قدرت در برابر فشار داخلی و خارجی، زمانی به نفع مردم خواهد بود که اپوزیسیون با سیاستی مسئولانه آن را به سمت صلح و کاهش تنش هدایت کند. مسئولیت تاریخی اپوزیسیون امروز دقیقاً همین است: بهره‌بردن از شکاف‌های موجود در قدرت برای گشودن روزنه‌های صلح، جلوگیری از جنگ و فراهم کردن شرایط گذار به یک نظام دموکراتیک. این مسئولیتی است که نه فقط سیاسی، بلکه انسانی و اخلاقی است. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
44👍 28👏 6👌 6👎 1
پزشکیان و لحظهٔ نافرمانی: آیا او می‌تواند هستهٔ سخت قدرت را به چالش بکشد؟ کشور در شرایطی قرار دارد که می‌توان آن را نقطهٔ سرنوشت‌ساز تاریخ نامید. حاکمیت که سال‌ها سیاست‌های خود را بر پایهٔ «ماجراجویی هسته‌ای»، «عمق استراتژیک» و شعارهای ضدآمریکایی بنا کرده بود، اکنون در گرداب تردید و بی‌تصمیمی گرفتار شده است. فشارهای بین‌المللی، بحران اقتصادی و بی‌اعتمادی داخلی، سایهٔ سنگینی بر زندگی مردم انداخته و هر حرکت غیرمسئولانه یا تأخیر در تصمیم‌گیری، می‌تواند پیامدهای مستقیم انسانی و اقتصادی به همراه داشته باشد. سه کشور اروپایی آلمان، فرانسه و بریتانیا، با مشخص کردن خواسته‌های فوری، حاکمیت را در موضعی بی‌سابقه قرار داده‌اند: بازگشت بدون مانع بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، روشن شدن وضعیت اورانیوم ۶۰ درصدی و آغاز مذاکرات مستقیم با آمریکا. این خواسته‌ها نه یک گزینه، بلکه آزمونی واقعی برای اراده و توان تصمیم‌گیری حاکمیت است. هر تأخیر یا شرط‌گذاری جدید، بار فشارها را بر دوش مردم سنگین‌تر می‌کند و زمان برای تصمیم درست محدود است. درس بزرگ جنگ دوازده روزه، که برای کشور بسیار پرهزینه بود، هنوز فراموش نشده است. این جنگ نشان داد که هیچ پیروزی نظامی یا منطقه‌ای نمی‌تواند جایگزین ثبات داخلی و امنیت ملی شود. خسارت‌های انسانی، فروپاشی اعتماد عمومی و ضربه به سرمایه‌های اقتصادی کشور ثابت کرد که هیچ کشوری توان ادامهٔ چنین بازی‌های خطرناکی را ندارد. بنابراین، هرگونه جنگ دیگر، چه مستقیم و چه نیابتی، می‌تواند به فاجعه‌ای بزرگ‌تر تبدیل شود و مردم بیش از پیش قربانی شوند. حاکمیت، با همهٔ تردیدها و شرط‌گذاری‌های خود، تلاش می‌کند زمان بخرد. اما این خرید زمان دیگر یک گزینهٔ استراتژیک نیست؛ فرصتی است محدود که می‌تواند برای کاهش فشارها، جلوگیری از تحریم‌های بیشتر و پیشگیری از وقوع جنگ به کار گرفته شود. تاخیر یا بازی با شرایط بین‌المللی، فقط باعث پیچیده‌تر شدن بحران و نزدیک‌تر شدن کشور به لبهٔ پرتگاه خواهد شد. از منظر اقتصادی، ایران شکننده است: تورم، بیکاری و کاهش ارزش پول ملی زندگی مردم را تحت فشار شدید قرار داده است. جنگ دوازده روزه نشان داد که هر تنش نظامی یا بحران خارجی می‌تواند این شرایط را تشدید کند و کشور را به مرز نابودی اقتصادی و انسانی نزدیک‌تر سازد. بنابراین، هر حرکت غیرمسئولانه یا تعلل بیشتر حاکمیت، پیامدهای مستقیمی بر زندگی روزمره مردم خواهد داشت. از منظر منطقه‌ای، حاکمیت دیگر نمی‌تواند به بازوهای نیابتی خود اتکا کند. حزب‌الله لبنان، حشد الشعبی عراق و نفوذ در سوریه و یمن دیگر تضمین‌کنندهٔ قدرت نظامی یا امنیت داخلی نیستند. سیاست «هلال شیعی» و سرمایه‌گذاری در منازعات منطقه‌ای اکنون بیشتر به یک بار سنگین برای کشور تبدیل شده تا مزیت استراتژیک. در این لحظهٔ حساس، نقش پزشکیان بیش از هر زمان دیگری سرنوشت‌ساز است. او اگر جرأت به خرج دهد، می‌تواند با اقدامی جسورانه مسیر را برای کاهش فشارها، جلوگیری از جنگ و باز کردن راه دیپلماسی هموار کند. این اقدام، گاه به معنای نافرمانی از هستهٔ سخت قدرت حاکمیت است؛ اقدامی که نه برای حفظ نظام، بلکه برای حفاظت از زندگی و آیندهٔ مردم ضروری است. اگر پزشکیان در مدار محافظه‌کاری باقی بماند، فرصت تاریخی از دست خواهد رفت و هزینهٔ آن مستقیماً بر دوش مردم خواهد افتاد. اما یک حرکت جسورانه، حتی کوچک، می‌تواند کشور را از پرتگاه بحران نجات دهد و نام او را در تاریخ برای یک اقدام به نفع مردم ثبت کند. این لحظهٔ تاریخی، آزمونی برای اراده، شجاعت و مسئولیت‌پذیری است. آزمونی که می‌تواند سرنوشت تحریم‌ها، تهدید جنگ و فشارهای اقتصادی را تعیین کند. حاکمیت در تردید است و حلقه‌های داخلی قدرت، که منافعشان با ادامهٔ سیاست‌های ضدآمریکایی و ضداسرائیلی گره خورده، مانع تصمیمات جدی می‌شوند. در چنین شرایطی، هر اقدام محدود اما جسورانه می‌تواند جلوی فاجعه‌ای انسانی و اقتصادی را بگیرد. ایران اکنون در آستانهٔ انتخابی حیاتی قرار دارد: ادامهٔ فرصت‌سوزی و تحمیل فشار بیشتر بر مردم یا استفاده از این فرصت استثنایی برای کاهش تحریم‌ها، جلوگیری از جنگ و حفاظت از زندگی مردم. این انتخاب نه فقط سیاسی، بلکه اخلاقی و انسانی است و مشخص خواهد کرد که آیا این لحظهٔ تاریخی، به نفع مردم یا به زیان آنان رقم خواهد خورد. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
63👍 37👌 6
جمهوری اسلامی در آخرین پیچ تاریخ: مکانیزم ماشه و بن‌بست دیپلماسی تصویب قطعنامه شورای امنیت برای فعال‌سازی مکانیسم ماشه از اول مهر، پایان یک دوره طولانی وقت‌کشی و بازی با کلمات است. فرصت‌های ایران یکی پس از دیگری دود شدند، نه به خاطر دشمن خارجی، بلکه به دلیل ناتوانی ساختاری نظام در تصمیم‌گیری سریع و یکپارچه. آنچه اکنون پیش روی جمهوری اسلامی است، نه «توطئه» که محصول مستقیم همین تعلل‌ها و لجاجت‌هاست. ۱. فرصت‌سوزی سیستماتیک توافق با آژانس باید یک سال قبل انجام می‌شد، در فضایی که هنوز امکان معامله وجود داشت. اما تهران همه اقدامات را دیر، ناقص و در زمان نامناسب انجام داد. هیچ اجماع داخلی برای یک تصمیم فوری شکل نگرفت؛ حکمرانی قفل شد و نتیجه این شد که امروز مکانیسم ماشه از روی میز به مرحله اجرا رسیده است. ۲. اختلال در زنجیره تصمیم‌گیری تصمیم‌گیری در بالاترین سطح نظام به شدت محدود شده است. دسترسی به رهبر به دلایل امنیتی کاهش یافته و مقامات کلیدی نیز یا ناپدیدند یا در دسترس نیستند. حتی بر سر انتخاب استراتژی اصلی ــ مذاکره یا تقابل ــ اختلافات جدی وجود دارد. همین فقدان مرکزیت، باعث شده ایران نه قادر به اعلام قاطع مسیر تعامل باشد و نه توانایی واقعی برای مقاومت داشته باشد. ۳. آخرین شانس در نیویورک تنها فرصتی که باقی مانده، سفر پزشکیان و عراقچی به نیویورک است. اگر ایران واقعاً بخواهد جلوی تبعات فاجعه‌بار مکانیسم ماشه را بگیرد، باید در همان هفته آینده یک مسیر متفاوت اعلام کند: مذاکرات جامع و مستقیم با آمریکا، همکاری کامل و فوری با آژانس، خروج اورانیوم‌های ذخیره‌شده و تعلیق غنی‌سازی در سطح بالا. هر چیزی کمتر از این، حکم بیانیه‌های بی‌اثر و شعاری دارد. ۴. مسیر سقوط؛ تحریم، انزوا، جنگ اگر جمهوری اسلامی باز هم همان مدل کهنه «چانه‌زنی بدون اقدام واقعی» را ادامه دهد، وارد دور جدیدی از تحریم‌های سازمان ملل خواهد شد که تبعات آن روشن است: بانکی و مالی: مسدود شدن منابع ارزی و محدودیت شدید مبادلات. کشتیرانی و نفت: توقیف کشتی‌ها، محدودیت صادرات و سقوط درآمد. نظامی: توقف خرید سلاح حتی از روسیه و چین. دیپلماتیک: تثبیت تصویر ایران به‌عنوان تهدید امنیتی جهانی. این فشار، اسرائیل را نیز در موقعیتی قرار می‌دهد که با توجیه بین‌المللی، خود را آماده حملات مستقیم علیه ایران بداند. فعال شدن فصل هفت، زمینه حقوقی لازم برای این اقدامات را فراهم می‌کند. در این صورت، ایران نه تنها منزوی، بلکه در آستانه درگیری نظامی مستقیم قرار خواهد گرفت. ۵. بحران بدون استراتژی خروج بزرگ‌ترین معضل امروز جمهوری اسلامی این است که حتی اگر به تعامل رو بیاورد، هیچ استراتژی خروج مشخصی ندارد. همه چیز نصفه و نیمه است: یک روز خبر توافق با آژانس، روز بعد محدود کردن بازرسی‌ها؛ یک روز سخن از تعامل، روز بعد تهدید به خروج از ان‌پی‌تی. این سیاست زیگزاگی نه بازدارنده است و نه اعتمادساز؛ تنها باعث فرسایش بیشتر اعتبار و افزایش فشار خارجی می‌شود. نتیجه‌گیری: جمهوری اسلامی در آستانه یک پیچ تاریخی است. مکانیسم ماشه نه یک تهدید خیالی، بلکه یک واقعیت حقوقی و سیاسی است که کل نظام را وارد تونلی می‌کند که انتهایش تحریم فلج‌کننده، انزوای جهانی و خطر جنگ است. تنها راه جلوگیری از این فاجعه، تصمیم شجاعانه برای تعامل جامع با آمریکا و همکاری بی‌قید و شرط با آژانس است. هر تأخیر، هر وقت‌کشی، هر بازی تبلیغاتی، تنها سرعت سقوط را بیشتر می‌کند. مسئله دیگر «اگر» نیست؛ مسئله این است که آیا حکمرانی توان و شجاعت تغییر مسیر را دارد یا نه. فرصت آخر، همین حالا و همین هفته است. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👍 101 31👌 6👎 5👏 2
کیهان و خشاب خیالی: وقتی توهم جای واقعیت را می‌گیرد امشب، شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه‌ای تصویب کرد که مکانیسم ماشه علیه ایران از اول مهر فعال شود. این تصمیم، برخلاف خیالپردازی‌های کیهان و حسین شریعتمداری، چیزی نیست که بتوان آن را با شعارهای تهی و استراتژی‌های نمایشی نادیده گرفت. با این حال، کیهان با غرور تمام می‌گوید: «خشاب دشمن پیش‌تر شلیک شده و چیزی باقی نمانده است» و «سازوکار اسنپ‌بک در عمل چیزی را تغییر نمی‌دهد.» شریعت‌مداری همچنان تصور می‌کند خشاب دشمن خالی شده، اما حتی یک تیر قانونی از اسنپ‌بک می‌تواند ایران را روی زمین نشان دهد، تحریم‌های شورای امنیت را بازگرداند و فشار بین‌المللی مشروعیت‌دار را چند برابر کند. کیهان در تمام صفحاتش به جای تحلیل، مشغول ساختن دنیایی خیالی است که تنها در چاپخانه خودش معنا دارد. تحریم‌های شورای امنیت، حتی اگر از نظر شریعت‌مداری «کمتر» به نظر برسند، اثر حقوقی و سیاسی بسیار گسترده‌ای دارند و ایران را در معرض انزوای جهانی قرار می‌دهند. کیهان با مغالطه «خشاب خالی» تلاش می‌کند هر هشدار واقعی را بی‌اثر جلوه دهد، غافل از اینکه جهان واقعی، بر اساس قانون و قدرت، با خیال‌بافی مقابله می‌کند. توصیه‌های شریعت‌مداری درباره «تصمیم قاطع و خروج از ان‌پی‌تی» چیزی جز نمایش نمایشی و خطرناک نیست. او حتی نمی‌داند قاطعیت چیست؛ استراتژی او شبیه دستور آشپزی با دستمال کاغذی است؛ هیچ نتیجه‌ای ندارد و باد سیاست هر لحظه برگ‌های تهی آن را پراکنده می‌کند. این توصیه‌ها نه تنها عملی نیستند، بلکه ایران را به پرتگاه بحران‌های جدی‌تر هسته‌ای، اقتصادی و دیپلماسی سوق می‌دهند. کیهان تلاش می‌کند تحریم‌ها و مکانیسم ماشه را بی‌اهمیت جلوه دهد؛ انگار دلار و نفت در دنیای او مجازی‌اند و واقعیت‌های بین‌المللی تنها برای چاپخانه کیهان معنا دارند. طنز تلخ ماجرا این است که شریعت‌مداری همچنان با اطمینان کامل ادعا می‌کند «خشاب دشمن خالی شده»؛ در حالی که جهان واقعی، قوانین بین‌المللی و مشروعیت جهانی، برای هیچ کسی شوخی نمی‌کند. او مشغول بازی با واژه‌هاست، در حالی که ایران در معرض خطر تحریم‌های بازگشتی، فشار اقتصادی شدید، انزوای سیاسی و محدودیت‌های بانکی قرار دارد. برای تأکید بر پیامدهای واقعی، باید گفت که فعال شدن مکانیسم ماشه تنها شروع کار است: مسدود شدن فروش نفت، کاهش شدید درآمدهای ارزی، محدودیت‌های بانکی بین‌المللی، افزایش تورم و فشار بر اقتصاد واقعی کشور، همه ملموس و فوری خواهند بود. هر لحظه امکان ضربه‌ای جدی به سیاست خارجی و اقتصاد ایران وجود دارد و این واقعیت، طنز تلخ کیهان را حتی تلخ‌تر می‌کند. پیام روشن است: مکانیسم ماشه فعال شده، تحریم‌ها مشروعیت جهانی پیدا کرده‌اند و ایران با هر تصمیم غیرمسئولانه، به بحران‌های عمیق‌تر نزدیک می‌شود. کیهان و شریعت‌مداری همچنان در دنیای خیالی خود مشغول بازی با واقعیت‌اند، فرافکنی می‌کنند و غرور بی‌اساس خود را به جای تحلیل استراتژیک ارائه می‌دهند. مخاطب حیرت‌زده می‌ماند که چگونه کسی می‌تواند در چنین شرایطی با اعتماد به نفس توخالی و شعارهای تهی، سیاست بین‌المللی را تفسیر کند. ایران بدون استراتژی واقعی و خروج از توهمات نمایشی، هیچ راهی جز مواجهه با فشارهای بین‌المللی و خطرات جدی اقتصادی و سیاسی نخواهد داشت. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👍 92 26👌 7👎 2🕊 1
#مهم 🔹 با ۹ رأی منفی، قطعنامه تأیید پایبندی ایران به تعهدات هسته‌ای رد شد و روند بازگشت تحریم‌ها آغاز شد؛ آیا ایران وارد چرخه‌ای غیرقابل بازگشت شده است؟ روند جدید شورای امنیت و رد قطعنامه تأیید پایبندی ایران به تعهدات هسته‌ای، واقعیتی هشداردهنده برای جمهوری اسلامی به تصویر می‌کشد. با ۹ رأی منفی، بازگشت تحریم‌ها رسماً به جریان افتاده و فضای فشار اقتصادی، سیاسی و حقوقی علیه ایران به سطحی بی‌سابقه افزایش یافته است. در این شرایط، تنها شانس باقیمانده این است که مسعود پزشکیان، همراه با وزیر خارجه، با اختیارات کامل و مکتوب از سوی رهبری، بتواند در مذاکرات مستقیم و رسمی با آمریکا به توافق برسد و هم‌زمان، در چارچوب اتحادیه اروپا مذاکرات لازم را انجام دهد تا مسیر دیپلماسی دوباره باز شود و روند مکانیزم ماشه متوقف گردد. بدون این اقدام، جمهوری اسلامی عملاً وارد چرخه‌ای غیرقابل بازگشت از تحریم‌های مشروع بین‌المللی خواهد شد که نه‌تنها فشار اقتصادی و انزوای سیاسی را افزایش می‌دهد، بلکه احتمال درگیری‌های نظامی محدود و حتی گسترده را نیز به شکل مستقیم تقویت می‌کند. تجربه تاریخی نشان داده کشورهایی که در چنین شرایطی قرار گرفته‌اند، با کاهش شفافیت، انحراف از تعهدات بین‌المللی و ذخایر مبهم اورانیوم، مسیرهای برخورد نظامی و خرابکاری‌ها، ترورهای هدفمند و حملات محدود یا همه‌جانبه را عملاً هموار کرده‌اند. اکنون وضعیت ایران به‌وضوح نشان می‌دهد که هر تأخیر، هر نمایش دیپلماتیک بدون اختیار واقعی و هر ملاحظه نسبت به مخالفان داخلی، هزینه‌ای غیرقابل جبران به همراه خواهد داشت. جمهوری اسلامی اگر نتواند به شکل فوری و قاطع، با اختیارات کامل و رسمی رهبری در نیویورک وارد مذاکرات مستقیم با آمریکا شود و توافقی محکمی با اروپا شکل دهد، نه‌تنها مکانیزم ماشه فعال خواهد شد، بلکه ایران عملاً زیر فصل هفتم شورای امنیت قرار خواهد گرفت و در مسیر فشار، تحریم و تهدیدهای امنیتی بی‌سابقه قرار می‌گیرد. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👍 82 25🕊 2👎 1👏 1
آیا پزشکیان با اختیارات کامل و مکتوب از رهبری به نیویورک می‌رود یا فقط یک توریست سیاسی است؟ مذاکرات هسته‌ای ایران در آستانه فعال شدن مکانیزم ماشه وارد مرحله‌ای خطرناک شده است. اروپا با وجود تمام اختلافات داخلی و فشارهای بیرونی همچنان مایل است آخرین فرصت را برای دیپلماسی بدهد، اما شرط آن روشن است: ایران باید اقدامی قاطع، شفاف و قابل قبول برای اروپا انجام دهد تا اروپا بتواند، آمریکا و حتی اسرائیل را توجیه نماید. اقدامی که نگرانی‌ها درباره حرکت ایران به سمت سلاح هسته‌ای را پاسخ دهد. پیشنهاد اخیر عراقچی در مصر، که بازگشت بازرسان آژانس را به همراه داشت، به‌سرعت زیر فشار مخالفان داخلی تکذیب شد. همین امر نشان داد وزارت خارجه در چارچوب محدود اختیارات گرفتار است و بدون پشتیبانی مکتوب و رسمی رهبری هیچ پیشنهادی قدرت اجرایی نخواهد داشت. اکنون سفر مسعود پزشکیان به نیویورک تنها نقطه عطف باقی‌مانده است. اگر او با اختیارات کامل و مکتوب از سوی رهبری وارد شود، می‌تواند با اروپا قرارداد محکمی ببندد و حتی مستقیماً با آمریکا وارد مذاکره شود؛ شاید حتی دیدار با ترامپ روی میز قرار گیرد. تنها در این صورت است که مسیر دیپلماسی باز می‌ماند و مکانیزم ماشه متوقف خواهد شد. اما اگر پزشکیان بی‌اختیار و صرفاً برای سخنرانی تشریفاتی برود، این سفر چیزی جز یک تور بی‌حاصل سیاسی نخواهد بود. اروپا و آمریکا در چنین حالتی به‌سرعت مسیر تحریم‌های بازگشتی را توجیه خواهند کرد و فشارهای اقتصادی و سیاسی علیه ایران به سطحی بی‌سابقه خواهد رسید. شرایط کنونی بیش از هر زمان دیگری نشان می‌دهد که تعلل یا نمایش دیپلماتیک هزینه‌های غیرقابل جبران به همراه دارد؛ ایران با نقض تعهدات، ذخایر مبهم اورانیوم ۶۰ درصد بالای ۴۰۰ کیلوگرم و عدم شفافیت در تاسیسات هسته‌ای به‌سرعت در معرض ارزیابی خطرناک قرار خواهد گرفت. اروپا سه شرط روشن دارد: نخست پذیرش کامل بازرسان آژانس برای سه سایت فوردو، نطنز و اصفهان با بازرسی همه‌جانبه، دوم تعیین دقیق محل ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنی‌شده ۶۰ درصد، و سوم ورود مستقیم و فوری ایران به مذاکره با آمریکا. در این مسیر، از ترورهای هدفمند گرفته تا حملات موضعی یا حتی درگیری‌های تمام‌عیار، هیچ سناریویی دور از ذهن نخواهد بود. نتیجه روشن است: اگر پزشکیان با همین دست فرمان و فقط برای سخنرانی کلی به نیویورک برود، اروپا قطعاً مکانیزم ماشه را فعال خواهد کرد و ایران ذیل فصل هفتم شورای امنیت قرار می‌گیرد؛ مسیری که به‌طور اجتناب‌ناپذیر امکان ترور، خرابکاری، حملات موضعی و نهایتاً درگیری نظامی گسترده را مهیا می‌کند. زمان در حال پایان است؛ هر لحظه تأخیر، ایران را به خط قرمز بحران نزدیک‌تر می‌کند و تنها اختیارات کامل و مکتوب از رهبری می‌تواند معادله را تغییر دهد، مسیر دیپلماسی را بازگرداند و از سقوط ایران به چرخه تحریم‌ها و جنگ جلوگیری کند. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👍 63 22👏 3
توئیت عراقچی: اروپا می‌گوید وزارت خارجه نماینده کل حاکمیت ایران نیست خبر اخیر عباس عراقچی، وزیر خارجه جمهوری اسلامی، درباره ارائه طرحی به کشورهای اروپایی و ادعای برخورداری از حمایت کامل حکومت، در عمل نشان می‌دهد که وزارت خارجه و وزیر آن هیچ اختیاری برای تأثیرگذاری واقعی ندارند. اروپا صراحتاً اعلام کرده وزارت خارجه ایران «نماینده کل حاکمیت سیاسی» نیست و پیشنهاد عراقچی با بهانه و طفره‌رفتن مواجه شد. این وضعیت آشکار می‌کند که هرگونه تلاش دیپلماتیک بدون تصمیم مستقیم و هدایت رهبری نظام محکوم به شکست است. ساختار قدرت در جمهوری اسلامی به گونه‌ای است که وزیر خارجه، نمی‌تواند تصمیم مستقل بگیرد یا ابتکاری در سیاست خارجی داشته باشد. هر اقدام احتمالی وزارت خارجه، حتی اگر با هدف کاهش فشارها یا جلوگیری از فعال شدن تحریم‌ها باشد، همیشه با محدودیت‌های شدید داخلی و نظارت سخت جناح‌های تندرو مواجه است. تجربه پاسخ مستقیم رهبری به نامه آقای ترامپ نشان می‌دهد که تنها تصمیمات رهبری است که اثر واقعی دارد؛ بدون تأیید و فرمان مستقیم او، هیچ اقدامی نمی‌تواند وزن عملی داشته باشد. این محدودیت‌ها در دولت پزشکیان به وضوح دیده می‌شود. رئیس جمهور کشور یک روز قبل از سفر علی لاریجانی به عربستان، با ولیعهد آن کشور دیدار و گفتگو کرد و درست یک روز پس از این سفر، علی لاریجانی به عنوان نماینده رهبر و دبیر شورای عالی امنیت ملی عازم عربستان شد. او به تنهایی با مقامات این کشور گفتگو و پیشنهاداتی هرچند بی‌ثمر برای تشکیل اتاق همکاری مشترک کشورهای منطقه در برابر اسرائیل ارائه کرد. این اقدام نشان می‌دهد که دوگانگی قدرت در جمهوری اسلامی باعث شده بخش‌هایی از سیاست خارجی خارج از اختیار مستقیم دولت پزشکیان اجرا شود. تلاش عباس عراقچی برای ارائه طرح به اروپا، گرچه نشان‌دهنده کوشش وزارت خارجه است، اما در چارچوب محدود و نظارت‌شده قدرت، بیشتر یک نمایش دیپلماتیک است تا راهکاری مؤثر. اروپایی‌ها به وضوح این محدودیت را حس کرده و نشان دادند که وزارت خارجه نمی‌تواند نماینده تمام حاکمیت سیاسی ایران باشد. این تضاد، نه فقط ناکارآمدی دیپلماسی رسمی را روشن می‌کند، بلکه ضعف ساختاری و تمرکز قدرت در دست رهبری را به نمایش می‌گذارد؛ جایی که هر تصمیم بزرگ یا پاسخ به تحولات بین‌المللی، به شکل کامل باید از بالا هدایت شود. واقعیت تلخ اما این است که جمهوری اسلامی با چنین ساختاری، حتی وقتی وزیر خارجه تلاش می‌کند تا مسیر دیپلماسی را حفظ کند، در واقع در دام بن‌بست اختیارات گرفتار است. فشار جناح‌های تندرو داخلی، ترس از هزینه واقعی اقدامات مستقل و محدودیت‌های قانونی و نهادی، هرگونه ابتکار را بی‌اثر می‌کند. وزارت خارجه می‌تواند نامه‌ای بنویسد، طرحی ارائه کند یا دیداری داشته باشد، اما بدون پشتیبانی مستقیم رهبری و کنترل کامل تصمیمات، جهان دیگر به این تلاش‌ها توجه نمی‌کند و همه اقدامات صرفاً نمایشی خواهد بود. مخاطبان ممکن است بپرسند، چرا رهبری شخصاً وارد صحنه نمی‌شود؟ پاسخ روشن است: جمهوری اسلامی گرفتار دوگانگی آشکار قدرت است؛ رهبری ترجیح می‌دهد همه چیز از بالا کنترل شود و اختیار واقعی در دست دولت پزشکیان نباشد. ورود مستقیم او به هر موضوع حساس می‌توانست هم جناح‌های داخلی را به واکنش شدید وادارد و هم اروپا و آمریکا را به واکنش‌های غیرقابل پیش‌بینی وادار کند. نتیجه آن شده که وزارت خارجه و رئیس‌جمهور فعلی، حتی در تلاش‌های دیپلماتیک حیاتی، عملاً محکوم به نمایش‌اند، و هیچ ابتکار عملی بدون پشتیبانی مستقیم رهبری نمی‌تواند به نتیجه برسد. اما واقعیت تلخ‌تر این است که جهان این منطق را نمی‌پذیرد؛ هیچ کشور یا بازیگر بین‌المللی نمی‌تواند توجیه کند که رهبری نظام همه چیز را از بالا هدایت می‌کند و دولت، حتی در امور حیاتی دیپلماسی، هیچ اختیاری ندارد. این بن‌بست و دوگانگی قدرت، اعتبار ایران را در صحنه بین‌المللی کاهش می‌دهد و اثرگذاری دیپلماسی را از بین می‌برد. پیام روشن این مرحله برای جمهوری اسلامی و هر تحلیلگر بین‌المللی است: دیپلماسی نیم‌بند و نمایشی نمی‌تواند جلوی تحریم‌ها، فشار اروپا و آمریکا یا مشروعیت حقوقی تحریم‌ها را بگیرد. هر گونه امید به ابتکار وزارت خارجه بدون حمایت کامل رهبری، توهمی است خطرناک و هزینه‌ساز. تنها راه واقعی، تصمیم مستقیم، هدایت و فرمان رهبری نظام است؛ در غیر این صورت جمهوری اسلامی همچنان در چرخه‌ای از نمایش دیپلماسی، بن‌بست تصمیم‌گیری و فشار حداکثری خارجی گیر خواهد افتاد. این وضعیت همچنین نشان‌دهنده ضعف نهادی قوه مجریه است و مجبورند در چارچوب محدود و تحت نظارت شدید حرکت کنند، و کوچک‌ترین اقدام مستقل می‌تواند با واکنش شدید جناح‌های تندرو و ساختار امنیتی روبه‌رو شود. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👍 71 43👌 8👏 3
سفر پزشکیان به نیویورک؛ مذاکرات واقعی یا نمایش دیپلماسی و پایان مدیریت بحران؟ فعال شدن مکانیسم ماشه نه یک اتفاق تصادفی، بلکه نتیجه مستقیم بی‌عملی و ساده‌انگاری جمهوری اسلامی است. ایران به جای مقابله واقعی با تحریم‌ها، دست روی دست گذاشت و اکنون تنها نمایش‌های دیپلماسی نیم‌بند و حرف‌های کلیشه‌ای باقی مانده است. سفر احتمالی آقای پزشکیان به مجمع عمومی سازمان ملل و تلاش‌های عباس عراقچی در اروپا نمونه‌ای واضح از این توهم مدیریت بحران است. آقای پزشکیان می‌خواهد با رهبران اروپایی، چین و روسیه دیدار کند و حرف‌هایی تکراری بزند: مکانیزم ماشه غیرقانونی است، ایران طرفدار صلح است، صنایع هسته‌ای ما صلح‌آمیز است، ما در امور کشورها دخالت نمی‌کنیم و زیر فشار ناعادلانه تحریم‌های آمریکا هستیم. واقعیت تلخ این است که این حرف‌ها هیچ تأثیر عملی روی فعال شدن ماشه ندارد. اروپا و آمریکا به خوبی می‌دانند جمهوری اسلامی نه انعطاف واقعی دارد و نه آمادگی ارائه امتیاز جدی. این سفر بیشتر به نمایش دیپلماسی و شبیه‌سازی فعالیت بین‌المللی شبیه است تا یک راهکار مؤثر. تلاش‌های پزشکیان در حاشیه مجمع، هرچند طبیعی و ضروری، اما بیشتر ظاهر دیپلماسی است و جایگزینی برای مدیریت بحران واقعی نیست. عباس عراقچی، وزیر خارجه جمهوری اسلامی، مدعی شد طرح او برای اروپا نماینده کل حاکمیت ایران است و از حمایت کامل حکومت برخوردار است، اما اروپایی‌ها او را جدی نگرفتند و گفتند وزارت خارجه ایران «نماینده کل حاکمیت سیاسی» نیست. پیشنهاد عراقچی با بهانه و طفره‌رفتن مواجه شد و نتوانست نظر مثبت اروپا را جلب کند. این تضاد، نمایانگر ناکارآمدی دیپلماسی رسمی و فقدان مشروعیت واقعی جمهوری اسلامی است. حتی وقتی وزیر خارجه کشور تلاش می‌کند، راهکارهای ارائه شده نمی‌توانند سیاست فشار اروپا و آمریکا را متوقف کنند. جمهوری اسلامی به خیال خود در حال بازی موازنه منطقه‌ای و فشارهای غیرمستقیم است، اما در واقع این توهم ساده‌لوحانه‌ای بیش نیست. طرف مقابل، از آمریکا تا اسرائیل و اروپا، ایران را محدود کرده و جمهوری اسلامی تنها نظاره‌گر است. تحریم‌ها اکنون مشروعیت حقوقی و بین‌المللی دارند و هر معامله یا سرمایه‌گذاری با ریسک جدی مواجه است. ایران در حالی که هیچ اهرم واقعی برای کاهش فشار ندارد، باید هزینه‌های اقتصادی و اجتماعی ناشی از تحریم‌ها را مدیریت کند. این تحریم‌ها فشار مستقیم بر صنعت، تجارت خارجی، نفت و انرژی وارد می‌کنند و به کاهش سرمایه‌گذاری و بی‌ثباتی اقتصادی منجر می‌شوند. در عرصه منطقه‌ای نیز ایران آسیب‌پذیرتر شده و فرصت‌های دیپلماتیک و تجاری را از دست می‌دهد، در حالی که دشمنان و رقبای منطقه‌ای از این خلأ بهره‌برداری می‌کنند. بی‌عملی، ترس از هزینه واقعی و توهم مدیریت بحران، ایران را به انزوای استراتژیک و حقوقی کامل کشانده است. تلاش‌های پزشکیان و عراقچی، هرچند طبیعی و ضروری، بیشتر نمایشی و تاکتیکی هستند و نمی‌توانند جایگزین یک راهبرد واقعی شوند. درس این مرحله روشن است: امید به حرف‌های کلیشه‌ای و توهم تأثیرگذاری در مجمع عمومی سازمان ملل، استراتژی نیست؛ نسخه‌ای برای انزوای کامل و فشار حداکثری است. جمهوری اسلامی اگر واقعاً می‌خواست، می‌توانست مانع فعال شدن ماشه شود یا حداقل مسیر دیپلماسی مؤثر را حفظ کند، اما انتخابش همان انتخاب همیشگی است: تماشا، انتظار و توهم کنترل، بدون هیچ نتیجه ملموس. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👏 50 23👍 13👌 5
حداد عادل و کابوس کنترل فضای مجازی؛ دوباره همان ترس قاجاری از تلگراف غلامعلی حداد عادل، رئیس فرهنگستان زبان فارسی، در یکی از همان برنامه‌های فرمایشی صداوسیما گفته است: «فضای مجازی بی‌صاحب است و هر کسی در آنجا حرف خودش را می‌زند و اعمال سلیقه می‌کند.مدت‌هاست در پی ضابطه‌مند کردن فضای مجازی هستیم تا برایش یک چارچوبی بگذاریم.» ظاهر این سخن شاید «دغدغه‌مند» جلوه کند، اما در باطن چیزی جز نوستالژی قاجاری برای «صاحب‌داشتن مردم» نیست. گویی هنوز در عصر قجرها گیر کرده‌اند که برای هر کوچه «کدخدا» می‌گذاشتند و برای هر فکر «مفتش». ذهنیت قاجاری به همین‌جا ختم نمی‌شود: وقتی اولین تلگرافخانه به ایران آمد، شاه و دربار بیشتر از آنکه خوشحال باشند وحشت کردند که مردم خودشان به هم پیام بدهند. امروز هم همان ترس قدیمی، باز در قالب «چارچوب‌گذاری برای فضای مجازی» ظاهر شده است. در جهان امروز، هیچ سیاستمداری در لندن یا برلین جرئت نمی‌کند بگوید «فضای مجازی بی‌صاحب است»، چون می‌داند صاحب آن همان مردمی هستند که مالیات می‌دهند و حکومت را سر کار گذاشته‌اند. اما در منطق حداد عادل و هم‌نسلانش، جامعه چیزی نیست جز پادگان: همه باید صف بکشند، ساکت باشند و از صف خارج نشوند. اینترنت هم در این نگاه باید مثل آسایشگاه نظامی «افسر نگهبان» داشته باشد. کشورهای توسعه‌یافته سال‌هاست قوانین شفاف برای حفاظت از داده‌ها و حقوق کاربران وضع کرده‌اند. اتحادیه اروپا با GDPR به مردم حق «مالکیت بر اطلاعات شخصی» داده است. آمریکا به فکر شکستن انحصار غول‌های فناوری است. کره جنوبی، اقتصاد دیجیتال را ستون آینده خود کرده است. اما در ایران،هنوز بحث بر سر این است که آیا «اینترنت صاحب دارد یا نه!» این یعنی دقیقاً یک قرن عقب‌ماندگی. درست مثل آنکه در عصر خودرو، همچنان بحث کنیم که آیا گاری باید مهار اسب داشته باشد یا نه. اگر چیزی «بی‌صاحب» باشد، نه فضای مجازی که سیاست در ایران است. کشوری با این همه منابع، ثروت، سرمایه انسانی و تاریخ، در دست کسانی افتاده که به جای توسعه زیرساخت، مدام به فکر «صاحب گذاشتن» بر افکار عمومی‌اند. بی‌صاحبان واقعی همان‌هایی هستند که مردم را صغیر می‌پندارند و برای هر جمله‌شان «ناظر» می‌خواهند. ذهنیت حداد عادل ادامه همان سنت «قیمومت» است: مردم صغیرند، باید برایشان ولی گذاشت؛ فضای مجازی هم یتیم است، باید برایش قیم تراشید. درست مثل دوران قاجار که برای هر کوچه یک کدخدا، برای هر فکر یک مفتش، برای هر قهوه‌خانه یک قلیانچی تعیین می‌کردند و هر کس بدون اجازه حرف می‌زد، ترس از «بی‌صاحب شدن» به جان حاکمان می‌افتاد. این در حالی است که جهان مدرن، قرن‌هاست این منطق را به زباله‌دان تاریخ فرستاده. دموکراسی یعنی پایان قیمومت. اینترنت یعنی شکستن انحصار صدا. و شهروند امروز نه رعیت است و نه سرباز وظیفه. تکنولوژی همیشه سریع‌تر از سانسور حرکت کرده. چاپخانه، کلیسا را شکست. رادیو، استبداد را به چالش کشید. اینترنت، دروغ‌های رسمی را بی‌اعتبار کرد. حالا نوبت شبکه‌های اجتماعی و هوش مصنوعی است که روایت‌های حکومتی را درهم بشکنند. هیچ فرهنگستانی نمی‌تواند جلوی این موج را بگیرد، حتی اگر هزار «چارچوب» بتراشد. آقای حداد! فضای مجازی صاحب دارد؛ اسمش مردم است. مسئله این است که شما و همفکرانتان نمی‌خواهید این حقیقت ساده را بپذیرید. چون تا دیروز صاحب منبر بودید، امروز می‌خواهید صاحب توییتر و اینستاگرام هم بشوید. اما تاریخ یک پیام روشن دارد: هیچ حکومتی نتوانسته جلوی جریان آزاد فکر را ببندد، مگر آنکه خودش پشت همان دیوارها خفه شده باشد. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👍 105 21👏 14👌 5🙏 3
رهبر آینده ایران در واشنگتن ساخته نمی‌شود (بخش دوم: رویای محال کودتا و راه درونی تغییر) در محافل اپوزیسیون خارج از کشور و رسانه‌های فارسی‌زبان، بحث «کودتای نظامی» گاه به‌طور بی‌پایه و اغلب به‌عنوان سناریویی ممکن مطرح می‌شود. با این حال، این سناریو بیش از آنکه بر واقعیت‌های سیاسی و امنیتی کشور تکیه داشته باشد، یک رؤیای محال است. برای درک این مسئله باید ساختار نیروهای مسلح و نظم قدرت در جمهوری اسلامی را بی‌پرده واکاوی کرد. در بسیاری از کشورها، کودتا توسط ارتشی رخ می‌دهد که خود را بیگانه از حکومت می‌بیند. اما سپاه پاسداران در ایران از اساس برای «حفظ نظام» ایجاد شده است. مشروعیت فرماندهان سپاه نه از مردم یا حتی قانون اساسی، بلکه مستقیماً از وفاداری به بیت رهبری می‌آید. سپاه نه یک نیروی نظامی بی‌طرف، بلکه بازوی ایدئولوژیک و سیاسی نظام است. چنین نهادی ذاتاً نمی‌تواند علیه ارباب هویت ایدئولوژیک خود دست به کودتا بزند، بلکه تا آخرین لحظه برای بقایش می‌جنگد. ارتش ایران پس از انقلاب عمداً تضعیف و مهار شد. فرماندهان آن به‌طور دائم تحت نظارت امنیتی هستند و کوچک‌ترین گرایش سیاسی از درون ارتش به‌شدت سرکوب می‌شود. ارتشی که چهار دهه است از صحنه سیاست حذف شده و در حاشیه نگاه داشته شده، ظرفیت سازماندهی کودتا ندارد. کودتا نیازمند شبکه‌سازی مخفی، هماهنگی داخلی و غافلگیری است. اما ایران یکی از متمرکزترین دستگاه‌های امنیتی منطقه را دارد: وزارت اطلاعات، اطلاعات سپاه، حفاظت اطلاعات ارتش و چندین نهاد موازی دیگر. تحرکات افسران و فرماندهان دائماً پایش می‌شود. هر اختلاف یا شکاف در همان مراحل ابتدایی شناسایی و خنثی می‌شود. در چنین فضایی حتی فکر کودتا نیز در نطفه خفه می‌شود. کودتا اغلب زمانی رخ می‌دهد که ارتش از سهم خود در قدرت و اقتصاد ناراضی باشد. اما در ایران، سپاه عملاً شریک اصلی قدرت اقتصادی است: از نفت و گاز تا پیمانکاری‌های عظیم، بانک‌ها و واردات. فرماندهانی که امپراتوری مالی و سیاسی در دست دارند، انگیزه‌ای برای قمار پرریسک کودتا ندارند. آنان سود خود را در ادامه همین نظم می‌بینند. ارتش‌های کودتاگر معمولاً زمانی وارد عمل می‌شوند که شکاف عمیق ارزشی میان حکومت و بدنه نظامیان وجود داشته باشد. اما سپاه، نیرویی ایدئولوژیک است که اعضایش با غربالگری عقیدتی جذب می‌شوند. حتی اگر در بدنه نارضایتی‌های اقتصادی باشد، این نارضایتی به فرماندهی منتقل نمی‌شود و امکان ترجمه سیاسی پیدا نمی‌کند.   ارتش و سپس سپاه به‌عنوان ابزارهای قدرت باید دیده شوند، نه بازیگران مستقل. جامعه ایران نیز به ارتش یا سپاه به‌عنوان ناجی نگاه نمی‌کند و چنین مشروعیتی برای آنان قائل نیست. اگر نگاه منطقه‌ای داشته باشیم نیز تفاوت ایران آشکار می‌شود. در مصر ۲۰۱۳ ارتش نهادی ملی بود که از زمان ناصر سهم بزرگی در اقتصاد داشت و مشروعیت مردمی کسب کرده بود و کودتای سیسی در چنین بستری ممکن شد. در ترکیه ارتش خود را «مدافع سکولاریسم» می‌دانست و بارها علیه دولت‌های منتخب وارد عمل شد. در پاکستان شکاف عمیق میان نهاد نظامی و نخبگان سیاسی، ارتش را بارها به مداخله کشاند. ایران هیچ‌یک از این شرایط را ندارد. سپاه به‌جای آنکه خود را «مدافع ملت» بداند، «پاسدار نظام» است. ارتش نیز بی‌اختیار و مطیع. این تفاوت بنیادی است. رؤیای محال کودتا یکی از فرمول‌های کلاسیک تغییر نظام در کشورهای در حال توسعه بوده است. در آمریکای لاتین یا در خاورمیانه، بارها شاهد آن بوده‌ایم. اما آیا ایران امروز بستری برای کودتا دارد؟ ساختار نیروهای مسلح ایران، به‌ویژه سپاه پاسداران، اساساً به گونه‌ای طراحی شده که کودتای کلاسیک را ناممکن می‌سازد. سپاه فرزند ولایت است، نه رقیب آن. حتی اگر اختلافات داخلی و جناحی در میان فرماندهان وجود داشته باشد، باز هم سپاه ستون اصلی بقا و انسجام نظام محسوب می‌شود. بنابراین، تصور اینکه یک جناح از درون سپاه با غافلگیری سلاح به دست بگیرد و دیگری را مغلوب کند، بیش از آنکه سناریویی واقعی باشد، خیال‌پردازی است. کودتای نظامی در ایران یک رؤیای سترون است؛ توهمی که در ذهن تحلیلگرانی شکل می‌گیرد که ساختار قدرت ایران را با نسخه‌های ترکیه و مصر اشتباه می‌گیرند. سپاه ستون بقای نظام است، ارتش مطیع و منزوی، دستگاه‌های امنیتی متمرکز و اقتصاد در دست نیروهای وفادار. هیچ‌یک از عوامل لازم برای کودتا – شکاف ایدئولوژیک، نارضایتی ساختاری ارتش، یا امکان غافلگیری – در ایران وجود ندارد. آینده ایران از مسیر کودتا رقم نخواهد خورد. آینده ایران تنها از دل جامعه مدنی، جنبش‌های اجتماعی و اراده سیاسی مردم ساخته خواهد شد. هر تحلیل دیگری، صرفاً بازی با رؤیاها و فرار از واقعیت است. https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👍 80 39👎 4👏 4🙏 2
رهبر آینده در واشنگتن ساخته نمی‌شود  (بخش اول:توهم فروپاشی وارداتی و سناریوهای بیرونی)  ایران در آستانه یکی از پیچیده‌ترین دوره‌های تاریخی خود ایستاده است. این پیچیدگی نه فقط ناشی از بحران‌های اقتصادی، اجتماعی و منطقه‌ای است، بلکه بیش از هر چیز از جدال میان دو منطق متضاد سرچشمه می‌گیرد: منطق حاکمیتی که با سرکوب و انسداد، آینده را گروگان گرفته است؛ و منطق جامعه‌ای که به دنبال باززایی خویش در قالب یک « حاکمیت دموکراتیک ملی » است. در چنین بزنگاهی، نظریه‌های گوناگونی درباره امکان تغییر یا گذار در ایران مطرح می‌شود. برخی تحلیلگران، با الهام از تجربه‌های دیگر کشورهای در حال توسعه، تغییر نظام را در چهار سناریو خلاصه می‌کنند: مداخله مستقیم نظم نوین جهانی به رهبری آمریکا؛ همبستگی نیروهای مرجع اجتماعی یا مذهبی؛ کودتای نظامی؛ و ترکیبی از این سه. این تقسیم‌بندی در نگاه نخست منظم و علمی به نظر می‌رسد، اما واقعیت ایران بسیار پیچیده‌تر از آن است که در یک جدول تئوریک جای گیرد. تجربه تاریخی ایران نشان داده است که هیچ نسخه وارداتی – چه رهبر تراشی آمریکایی، چه کودتای نظامی کلاسیک و چه مهندسی‌های بیرونی – نه پایدار مانده و نه مشروعیت یافته است. ایده «نظم نوین جهانی» به رهبری آمریکا سال‌هاست که در ادبیات سیاسی منطقه حضور دارد. آمریکا کوشیده است با تحریم، تحریک یا حتی حمله نظامی، کشورها را وادار به پیروی از قواعدش کند. عراق، افغانستان و لیبی نمونه‌های آشکار آن هستند. اما نتیجه چه شد؟ دولت‌ها سرنگون شدند، اما ثباتی پایدار جایگزین نشد. جوامع این کشورها بیش از دو دهه است که در هرج‌ومرج، تجزیه اجتماعی و وابستگی گرفتارند. اگر قرار بود تحریم و فشار اقتصادی نظام‌ها را از پا دربیاورد، جمهوری اسلامی باید در دهه ۹۰ میلادی فرو می‌پاشید. اما نشد. چرا؟ چون جامعه ایران، برخلاف بسیاری از کشورهای منطقه، دارای تاریخی طولانی از دولت‌سازی، ملی‌گرایی و هویت مستقل است. ایران، شیئی منفعل در برابر فشار خارجی نیست. آنچه سرنوشت ایران را تعیین می‌کند، در درون آن است، نه در اتاق‌های فکر واشنگتن. نظریه دوم می‌گوید که تغییر، هنگامی رخ می‌دهد که گروه‌های مرجع – مذهبی، سیاسی، علمی، هنری یا ورزشی – به یک گفتمان مشترک برسند و جامعه را دو قطبی کنند. اما در ایران، تجربه‌های بزرگ اعتراضی دهه‌های اخیر نشان داده است که جامعه مدنی خود به تنهایی توان تولید روایت دارد. جنبش سبز در ۱۳۸۸، دی ۹۶، آبان ۹۸ و خیزش ۱۴۰۱ همگی بدون حمایت جدی نهادهای مرجع سنتی به میدان آمدند. این خیزش‌ها از متن زندگی روزمره، شبکه‌های اجتماعی و پیوندهای افقی جامعه برخاستند. در واقع، برخلاف تصور برخی تحلیلگران، ایران بیش از آنکه محتاج «مرجع‌سازی» باشد، در حال تجربه نوعی خودزایی اجتماعی است. این نکته بسیار مهم است: رهبر آینده ایران نه محصول توصیه آمریکا خواهد بود و نه زاییده اجماع حوزه و دانشگاه؛ بلکه از دل همان خیابان‌ها و حافظه خونین جنبش‌های اخیر سر برخواهد آورد. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👍 66 15👎 5👏 2🙏 2
حاکمیت در برابر اراده ملی: ایران در مسیر گذار یا بن‌بست تاریخی؟ حمید آصفی ایران امروز در تقاطع تاریخ ایستاده است. در پس پرده گفت‌وگوهای هسته‌ای و پرونده‌های محرمانه‌ای که از بازجویان و چهره‌های سیاسی همچون مصطفی تاج‌زاده بیرون می‌زند، پرسش‌های بنیادین سر بر می‌آورند: چه کسانی با خواست ملی ایران مقابله می‌کنند؟ چه جریان‌هایی در برابر مردم ایستاده‌اند و چرا؟ سیاست در ایران، دیگر میدان بازی آرام و دیپلماتیک نیست. این سیاست، تکاپوی آفرینش آینده‌ای ملی و پویاست، اما علی خامنه‌ای بی‌پرده و آشکار، در برابر اراده ملی ایستاده و کارشکنی می‌کند. جلیلی‌ها و جبلی‌ها، پروییده در گل‌خانه قدرت، اکنون بلای جان ایران و ایرانی شده‌اند. آنان با پرونده‌سازی‌های هدفمند، میدان سیاست را از مردان بزرگ و اندیشه‌های سترگ خالی می‌کنند و جامعه مدنی را در بن‌بست فرومی‌رانند. اما راه حل چیست؟ سپهر سیاست ایران چگونه سامان می‌یابد؟ چه کسانی می‌توانند این راه ناهموار را هموار کنند؟ آیا هم‌بودمان شهری – جامعه مدنی – می‌تواند در این زمین سوخته برآمده و پایه‌های یک جمهوری ایرانی را بنا کند؟ یا هنوز هزینه‌های تاریخی، دام‌های اجتماعی و انباشت سرکوب، بر سر راه این آفرینش سنگ می‌اندازد؟ و اگر جنگ ایران و اسرائیل دوباره شعله بکشد، چه بلایی بر سر جامعه ایرانی خواهد آمد؟ چگونه می‌توان از آغاز دور دیگری از جنگ گریخت و فرصتی برای برآمدن یک دولت ملی ایجاد کرد؟ آیا اراده مردم ایران قادر خواهد بود سرنوشت خود را تعیین کند، یا ناامیدی، نادانی و ناتوانی، آن‌ها را چندپاره کرده و به دست دشمنان و دوستان نادان خواهد سپرد؟ پاسخ به این پرسش‌ها نه در دفترهای بسته قدرت، که در مشارکت همگانی، هم‌رسانی و بازخوردهای شما نهفته است. شما می‌توانید بخشی از جریان باشید که راه می‌برد و نه راه برده می‌شود. هر لحظه و هر گام کوچک در این مسیر، آغاز راهی بزرگ است و می‌تواند تاریخ ایران را تغییر دهد. ⚡ هشدار: وقتی یک بار وارد کانال یوتیوب ما شوید، نمی‌توانید چشم از واقعیت‌ها بردارید. ویدیوها شما را مستقیم به قلب پرونده‌های هسته‌ای، پشت‌پرده جریان‌های سیاسی و مسیرهای واقعی گذار ایران می‌برد. شما صحنه‌ای را خواهید دید که هیچ رسانه‌ای جرات نشان دادن آن را ندارد. در این ویدیوها: پشت‌پرده پرونده‌های هسته‌ای و سیاسی ایران را خواهید دید. جلیلی‌ها، جبلی‌ها و دیگر بازیگران قدرت را رو در رو تحلیل کرده‌ایم. راه‌های واقعی برآمدن جامعه مدنی و ایجاد یک دولت ملی در ایران امروز را خواهید شناخت. 🚨 همین حالا به کانال تلگرام ما بپیوندید و صدای تازه‌ها را بشنوید! 📌 ویدیوهای اختصاصی یوتیوب: بررسی پرونده‌های هسته‌ای، تحلیل جریان‌های سیاسی و مسیرهای گذار ایران را در قالب تصویری تجربه کنید. این فرصت برای کسانی است که می‌خواهند بازیگر تاریخ باشند، نه تماشاگر منفعل. هر ثانیه‌ی ویدیو شما را به تصمیم‌گیری، تحلیل و عمل نزدیک می‌کند و نشان می‌دهد چگونه می‌توان ایران را از مسیر بن‌بست تاریخی خارج کرد. ⚡ هم‌اکنون کلیک کنید و وارد کانال شوید. اجازه ندهید آینده ایران بدون نقش شما نوشته شود. هر لحظه‌ای که منتظر بمانید، فرصت از دست می‌رود. ایران و ایرانیان در برابر انتخابی تاریخی ایستاده‌اند: نظاره‌گر باشیم یا بازیگر؟ https://youtu.be/HykdCcNjSys?si=EcEi3Gbh9nny3Xku
نمایش همه...
👍 58 21👎 2👌 2
«مهسا پسرخاله‌ای نداشت»؛ حقیقتی که تبلیغات را ویران کرد وقتی امجد امینی، پدر داغدار مهسا ژینا امینی، می‌گوید: «مهسا اصلاً پسرخاله‌ای نداشته است»، او فقط یک دروغ را تصحیح نمی‌کند؛ او نقاب را از چهره تمام دستگاه دروغ‌سازی حاکمیت برمی‌دارد. برای پوشاندن قتل آشکار یک دختر بی‌دفاع، حاکمیت به ساختن خویشاوندی خیالی متوسل می‌شود. این نه یک اشتباه ساده، بلکه اعترافی عریان به ورشکستگی اخلاقی و حقیقت‌ستیزی یک نظام سیاسی است. چه رسوایی از این سنگین‌تر که حاکمیت با تمام سازوبرگ تبلیغاتی‌اش، داستانی می‌سازد که نیم‌ساعت بعد با یک جمله کوتاه یک پدر، فرو می‌ریزد؟ امجد امینی با هیچ ابزاری جز داغ و حقیقت، توانست کل هیمنه دروغ را در برابر چشم همگان فروبپاشد. همین خود نشان می‌دهد: حقیقت هنوز زنده است و نفس می‌کشد. نظامی که برای توجیه مرگ ژینا هر روز روایتی تازه می‌تند، در واقع خودش را رسوا می‌کند. اگر روایت رسمی باورپذیر بود، چرا باید هر بار قصه‌ای جدید بسازند؟ چرا امروز پسرخاله‌ای از ناکجاآباد ظاهر می‌شود و فردا سناریویی دیگر؟ این چرخش بی‌پایان دروغ، خود سندی است بر یک واقعیت ساده و خفه‌کننده: ژینا کشته شد، چون حاکمیت تاب شعار «زن، زندگی، آزادی» را نداشت. آنچه امجد امینی «دروغ آشکار» و «بی‌شرمانه» نامید، فقط یک دروغ نیست. این دروغ‌ها ستون بقای حاکمیتی‌اند که بدون جعل و تحریف حتی یک روز دوام نمی‌آورد. پسرخاله خیالی، نه یک شخصیت ساختگی ساده، که شریک جرم سیاسی حاکمیتی است که می‌خواهد خون ریخته را انکار کند. اما همان‌طور که امجد هشدار داده است، خون بی‌گناه ژینا خاموش نمی‌شود. هر دروغ تازه، این خون را بیشتر به جوش می‌آورد و حقیقت را محکم‌تر بر صورت دروغ‌گویان می‌کوبد. این خون دیگر تنها متعلق به یک خانواده نیست؛ در رگ‌های میلیون‌ها انسان جاری است، در ایران و در سراسر جهان. حاکمیت شاید خیال کند با پروپاگاندای رسمی می‌تواند تاریخ را بازنویسی کند. اما تاریخ را نه روزنامه‌های حکومتی می‌نویسند و نه تریبون‌های فرمایشی. تاریخ را پدرانی می‌نویسند که در اوج اندوه، جرئت گفتن حقیقت دارند. جمله کوتاه امجد امینی ــ «مهسا اصلاً پسرخاله‌ای نداشت» ــ شاید کوتاه‌ترین بیانیه سیاسی روزگار ما باشد، اما بی‌تردید ویرانگرترین آن‌هاست. حاکمیت می‌تواند هزار «پسرخاله» بسازد، اما نمی‌تواند حقیقت را دفن کند. هر دروغ تازه، نشانه‌ای دیگر از ضعف و زوال است. و در نهایت، همان‌گونه که پدر ژینا هشدار داده، خون او دامانشان را خواهد گرفت ــ نه در افسانه‌ها، بلکه در واقعیت سیاسی آینده‌ای که می‌کوشند از آن فرار کنند. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👍 93 32👏 6🕊 2👌 1
عدالت انتخابی؛ چرا معترضان از حق عفو محروم‌اند؟ سخنگوی قوه قضائیه جمهوری اسلامی رسماً اعلام کرده است: «عفو عمومی شامل زندانیان سیاسی نمی‌شود.» همین یک جمله کافی است تا پرده از چهره واقعی نظام قضایی برداشته شود؛ جایی که مجرمان سنگین همچون قاچاقچیان سلاح یا عاملان فساد اقتصادی در شرایطی می‌توانند امید به معامله یا گذشت داشته باشند، اما دانشجو، معلم، روزنامه‌نگار و معترض سیاسی حتی از حق عفو هم محروم‌اند. در فهرست جرائم غیرقابل عفو، کنار قاچاق، جعل، اخلال اقتصادی و خشونت‌های سازمان‌یافته، جای زندانیان سیاسی باز شده است. همین چینش نشان می‌دهد که حاکمیت چه چیزی را «جرم» می‌داند: نه جنایت و سودجویی، بلکه اعتراض. برای نظام سیاسی موجود، خطر اصلی نه قاچاقچی اسلحه است و نه شبکه‌های مافیایی؛ خطر اصلی همان صدای شهروندی است که به خیابان می‌آید و از حق و آزادی سخن می‌گوید. سخنگوی قوه قضائیه خود اذعان کرده که احتمال خطا در روند بررسی پرونده‌ها بالاست. این اعتراف صریح، معنایی جز بی‌عدالتی ساختاری ندارد؛ یعنی حتی با وجود تمام این تبعیض‌ها، باز هم امکان دارد بی‌گناهان بیشتری قربانی شوند و از کمترین حقوقشان محروم بمانند. در این ساختار، بی‌عدالتی یک استثنا نیست، بلکه قاعده است. اینکه عفو شامل قاتل و قاچاقچی می‌شود اما شامل معترض سیاسی نه، معنایی روشن دارد: حکومت بیش از آنکه از جرم بترسد، از اندیشه و اعتراض می‌ترسد. در چنین معادله‌ای، اعتراض سیاسی به تهدیدی جدی‌تر از اسلحه تبدیل شده و آزادی‌خواهی به جرمی نابخشودنی. عفو اخیر، با همه تبلیغات پیرامون آن، چیزی جز یک نمایش نیست؛ نمایش بخشایش گزینشی در کشوری که عدالت به ابزار حذف سیاسیون تبدیل شده است. وقتی معترضان، فعالان مدنی و روزنامه‌نگاران از این دایره بیرون نگه داشته می‌شوند، مفهوم عفو به مضحکه‌ای سیاسی فروکاسته می‌شود. این تصمیم خطی پررنگ میان دو جهان می‌کشد: جهان کسانی که با وجود جنایت، امکان بخشش می‌یابند، و جهان کسانی که تنها جرمشان اعتراض است و هیچ راهی برای آزادی ندارند. در چنین شرایطی، عدالت دیگر نامی تهی است؛ و زندانی سیاسی، شاهد زنده مرگ همان عدالت. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
59👍 27👏 6👌 2🕊 1
جنگ ۱۲ روزه و زنان ایرانی: وقتی موساد روایت زن، زندگی ، آزادی را به جاسوسی می‌چرخاند در آستانه سومین سالگرد جنبش زن، زندگی، آزادی، ناگهان خبری از کانال‌های امنیتی اسرائیل و رسانه‌های همسو منتشر می‌شود: ادعای حضور زنان ایرانی در عملیات اطلاعاتی و جاسوسی به نفع اسرائیل در جریان جنگ دوازده‌روزه. ظاهر ماجرا خبری امنیتی است، اما با اندکی دقت می‌توان فهمید که این روایت بیش از آنکه گزارش واقعیت باشد، بخشی از یک عملیات روانی حساب‌شده است؛ عملیاتی علیه جمهوری اسلامی و علیه جنبش پاکی که نام مهسا امینی را به پرچم جهانی آزادی بدل کرد. زمان‌بندی خبر تصادفی نیست. اسرائیل درست در آستانه سالگرد جنبشی که زنان را در مرکز تحولات ایران و جهان قرار داد، روایت تازه‌ای را بیرون می‌کشد تا آن را با انگ جاسوسی و مزدوری آلوده کند. در حالی که حافظه جمعی ایرانیان و جهانیان مهسا و شعار زن، زندگی، آزادی را همچنان به‌عنوان نماد رهایی و امید به یاد دارد، اسرائیل می‌خواهد این نماد را به ابزار جنگ اطلاعاتی خود فروبکاهد. این همان تکنیک قدیمی جنگ روانی است: لکه‌دار کردنِ قهرمانان، مشکوک‌کردن مردم به خودشان و تخریب سرمایه‌های اجتماعی از درون. از بعد عملیاتی، اسرائیل واقعاً تلاش کرده شبکه‌هایی در ایران بسازد، و موفق هم بوده است. سابقه چنین کارهایی را در مصر، سوریه و لبنان داشته است روزنامه اورشلیم‌پست حتی گزارش داد که «ده‌ها مامور زن موساد در حملات به تاسیسات هسته‌ای و موشکی جمهوری اسلامی مشارکت داشتند» و یکی از آنان به‌خاطر فعالیت‌هایش تقدیر شد. اما حتی اگر چنین فعالیت‌هایی واقعیت داشته باشد، استفاده از زنان در این روایت هدفی فراتر دارد: القای این تصور که زن ایرانی ـ همان نیرویی که خیابان‌ها را به لرزه انداخت و قلب جهان را تسخیر کرد ـ حالا ابزار دست اسرائیل است. این دقیقا همان آلوده‌سازی معنایی است که دستگاه‌های امنیتی در عملیات روانی دنبال می‌کنند. اما بُعد مهم‌تر، بُعد روانی و سیاسی این خبر است. اسرائیل، به‌ویژه تحت حاکمیت نتانیاهو، بیش از هر زمان دیگری به فاشیسم و نسل‌کشی نزدیک شده است. رژیمی که هزاران زن و کودک را در غزه با بمباران‌های کور و محاصره غذایی به قتل رسانده، حالا با وقاحت تمام از «نقش زنان ایرانی در عملیات اطلاعاتی» سخن می‌گوید. تناقضی بزرگ‌تر از این وجود ندارد: زن در غزه باید زیر آوار بمیرد، اما زن ایرانی باید به‌عنوان ابزار تبلیغاتی برای تضعیف یک جنبش اجتماعی مورد بهره‌برداری قرار گیرد. این نه احترام به زن، بلکه تحقیر دوچندان اوست؛ چه در میدان جنگ و چه در میدان رسانه. پیامی که اسرائیل با انتشار این خبر می‌خواهد منتقل کند روشن است: نخست، جمهوری اسلامی در برابر نفوذ و جاسوسی بی‌دفاع است و «دست بلند امنیتی»‌اش توخالی بوده است؛ دوم، جنبش زن، زندگی، آزادی بی‌آنکه بخواهد یا بداند، با دشمنی همسو شده که قصد نابودی ایران را دارد. این پیام دقیقاً همان چیزی است که هم می‌تواند رژیم را تحقیر کند و هم جنبش را آلوده جلوه دهد. اما نتیجه واقعی آن چیزی جز تلاش برای بی‌اعتبارسازی صدای آزادی‌خواهی در ایران نیست. جنبش زن، زندگی، آزادی نه با دلار اسرائیل زاده شد و نه با دستور موساد به خیابان آمد. آنچه مردم را به فریاد کشاند، مرگ مهسا، سال‌ها تبعیض، سرکوب و انکار بود. هیچ قدرت خارجی قادر نبود میلیون‌ها زن و مرد را در ده‌ها شهر ایران به خیابان‌ها بیاورد و فریادی چنین جهانی خلق کند. نسبت‌دادن این جنبش به موساد یا هر دستگاه خارجی، توهینی آشکار به خون جان‌باختگان و به شجاعت نسلی است که در برابر گلوله سینه سپر کرد. اسرائیل و نتانیاهو، در بحران عمیق مشروعیت و اخلاقی که امروز گرفتار آنند، به‌خوبی می‌دانند جنبش زن، زندگی، آزادی برای جهانیان یادآور امید است، نه خشونت. برای همین تلاش می‌کنند با این خبرسازی‌ها، نماد امید را به ابزار جنگ روانی تقلیل دهند. اما جهان امروز تفاوت میان جنبش‌های اصیل مردمی و عملیات تبلیغاتی فاشیستی را می‌فهمد. هیچ جنایتی در غزه را نمی‌توان با یک خبر امنیتی پوشاند و هیچ لکه‌ای نمی‌تواند بر پرچم زن، زندگی، آزادی بنشیند. جنبش مهسا، صدای زندگی است در برابر مرگ، صدای آزادی است در برابر سرکوب. هیچ روایت امنیتی، هیچ پروپاگاندای اطلاعاتی و هیچ لکه‌پاشی سازمان‌یافته‌ای نمی‌تواند حقیقت این صدا را خاموش کند. و اگر اسرائیل می‌خواهد با چنین داستان‌هایی وجدان جهان را بفریبد، باید بداند جهانی که نسل‌کشی در غزه را دیده، دیگر به روایت‌هایش اعتماد نخواهد کرد. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👏 79 39👍 32👎 10🙏 6
جنگ ۱۲ روزه و زنان ایرانی: وقتی موساد روایت زن، زندگی ، آزادی را به جاسوسی می‌چرخاند در آستانه سومین سالگرد جنبش زن، زندگی، آزادی، ناگهان خبری از کانال‌های امنیتی اسرائیل و رسانه‌های همسو منتشر می‌شود: ادعای حضور زنان ایرانی در عملیات اطلاعاتی و جاسوسی به نفع اسرائیل در جریان جنگ دوازده‌روزه. ظاهر ماجرا خبری امنیتی است، اما با اندکی دقت می‌توان فهمید که این روایت بیش از آنکه گزارش واقعیت باشد، بخشی از یک عملیات روانی حساب‌شده است؛ عملیاتی علیه جمهوری اسلامی و علیه جنبش پاکی که نام مهسا امینی را به پرچم جهانی آزادی بدل کرد. زمان‌بندی خبر تصادفی نیست. اسرائیل درست در آستانه سالگرد جنبشی که زنان را در مرکز تحولات ایران و جهان قرار داد، روایت تازه‌ای را بیرون می‌کشد تا آن را با انگ جاسوسی و مزدوری آلوده کند. در حالی که حافظه جمعی ایرانیان و جهانیان مهسا و شعار زن، زندگی، آزادی را همچنان به‌عنوان نماد رهایی و امید به یاد دارد، اسرائیل می‌خواهد این نماد را به ابزار جنگ اطلاعاتی خود فروبکاهد. این همان تکنیک قدیمی جنگ روانی است: لکه‌دار کردنِ قهرمانان، مشکوک‌کردن مردم به خودشان و تخریب سرمایه‌های اجتماعی از درون. از بعد عملیاتی، اسرائیل واقعاً تلاش کرده شبکه‌هایی در ایران بسازد، و موفق هم بوده است. سابقه چنین کارهایی را در مصر، سوریه و لبنان داشته است روزنامه اورشلیم‌پست حتی گزارش داد که «ده‌ها مامور زن موساد در حملات به تاسیسات هسته‌ای و موشکی جمهوری اسلامی مشارکت داشتند» و یکی از آنان به‌خاطر فعالیت‌هایش تقدیر شد. اما حتی اگر چنین فعالیت‌هایی واقعیت داشته باشد، استفاده از زنان در این روایت هدفی فراتر دارد: القای این تصور که زن ایرانی ـ همان نیرویی که خیابان‌ها را به لرزه انداخت و قلب جهان را تسخیر کرد ـ حالا ابزار دست اسرائیل است. این دقیقا همان آلوده‌سازی معنایی است که دستگاه‌های امنیتی در عملیات روانی دنبال می‌کنند. اما بُعد مهم‌تر، بُعد روانی و سیاسی این خبر است. اسرائیل، به‌ویژه تحت حاکمیت نتانیاهو، بیش از هر زمان دیگری به فاشیسم و نسل‌کشی نزدیک شده است. رژیمی که هزاران زن و کودک را در غزه با بمباران‌های کور و محاصره غذایی به قتل رسانده، حالا با وقاحت تمام از «نقش زنان ایرانی در عملیات اطلاعاتی» سخن می‌گوید. تناقضی بزرگ‌تر از این وجود ندارد: زن در غزه باید زیر آوار بمیرد، اما زن ایرانی باید به‌عنوان ابزار تبلیغاتی برای تضعیف یک جنبش اجتماعی مورد بهره‌برداری قرار گیرد. این نه احترام به زن، بلکه تحقیر دوچندان اوست؛ چه در میدان جنگ و چه در میدان رسانه. پیامی که اسرائیل با انتشار این خبر می‌خواهد منتقل کند روشن است: نخست، جمهوری اسلامی در برابر نفوذ و جاسوسی بی‌دفاع است و «دست بلند امنیتی»‌اش توخالی بوده است؛ دوم، جنبش زن، زندگی، آزادی بی‌آنکه بخواهد یا بداند، با دشمنی همسو شده که قصد نابودی ایران را دارد. این پیام دقیقاً همان چیزی است که هم می‌تواند رژیم را تحقیر کند و هم جنبش را آلوده جلوه دهد. اما نتیجه واقعی آن چیزی جز تلاش برای بی‌اعتبارسازی صدای آزادی‌خواهی در ایران نیست. جنبش زن، زندگی، آزادی نه با دلار اسرائیل زاده شد و نه با دستور موساد به خیابان آمد. آنچه مردم را به فریاد کشاند، مرگ مهسا، سال‌ها تبعیض، سرکوب و انکار بود. هیچ قدرت خارجی قادر نبود میلیون‌ها زن و مرد را در ده‌ها شهر ایران به خیابان‌ها بیاورد و فریادی چنین جهانی خلق کند. نسبت‌دادن این جنبش به موساد یا هر دستگاه خارجی، توهینی آشکار به خون جان‌باختگان و به شجاعت نسلی است که در برابر گلوله سینه سپر کرد. اسرائیل و نتانیاهو، در بحران عمیق مشروعیت و اخلاقی که امروز گرفتار آنند، به‌خوبی می‌دانند جنبش زن، زندگی، آزادی برای جهانیان یادآور امید است، نه خشونت. برای همین تلاش می‌کنند با این خبرسازی‌ها، نماد امید را به ابزار جنگ روانی تقلیل دهند. اما جهان امروز تفاوت میان جنبش‌های اصیل مردمی و عملیات تبلیغاتی فاشیستی را می‌فهمد. هیچ جنایتی در غزه را نمی‌توان با یک خبر امنیتی پوشاند و هیچ لکه‌ای نمی‌تواند بر پرچم زن، زندگی، آزادی بنشیند. جنبش مهسا، صدای زندگی است در برابر مرگ، صدای آزادی است در برابر سرکوب. هیچ روایت امنیتی، هیچ پروپاگاندای اطلاعاتی و هیچ لکه‌پاشی سازمان‌یافته‌ای نمی‌تواند حقیقت این صدا را خاموش کند. و اگر اسرائیل می‌خواهد با چنین داستان‌هایی وجدان جهان را بفریبد، باید بداند جهانی که نسل‌کشی در غزه را دیده، دیگر به روایت‌هایش اعتماد نخواهد کرد. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
لذت‌های کوچک، زندگی گمشده؛ داستان تلخ سفرهای تابستانی ارزان و دلخوشی‌های زودگذر تئوریسین‌های مدافع نظام این روزها با مشاهده شلوغی جاده‌های شمال یا صف‌های طولانی رستوران‌ها، تلاش می‌کنند آن را نشانه‌ای از رفاه عمومی معرفی کنند. اما اقتصاد را نه با ازدحام جاده می‌توان سنجید و نه با شلوغی کافه‌ها؛ اقتصاد علم شاخص‌ها و داده‌هاست، نه روایت‌های شاعرانه و تصاویر سطحی. برای درک بهتر، باید به تاریخ برگردیم. در سال ۱۹۳۰، در اوج رکود بزرگ آمریکا، میلیون‌ها نفر بیکار و بی‌خانمان بودند. در همان شرایط بحرانی، پدیده‌ای عجیب رخ داد: فروش لوازم آرایش لوکس، به‌ویژه رژ لب، بالا رفت. اقتصاددانان این تناقض را چنین توضیح دادند: وقتی مردم توان دسترسی به لذت‌های بزرگ (خانه، ماشین، سفر) را از دست می‌دهند، به لذت‌های کوچک و در دسترس پناه می‌برند. خانه‌ای نمی‌توانستند بخرند، اما می‌توانستند یک رژ لب بخرند؛ سفری طولانی در دسترس نبود، اما یک فنجان قهوه یا کالای کوچک می‌توانست لحظه‌ای شادی بیاورد. همین‌جا بود که اصطلاح «Lipstick Index» یا «شاخص رژ لب» وارد ادبیات اقتصادی شد: رونق دلخوشی‌های کوچک در دل بحران بزرگ. اکنون ایران در موقعیتی مشابه قرار دارد. آنچه برخی «نشانه رفاه» می‌دانند، در واقع بازتاب همان «اثر رژ لب» است. شلوغی رستوران‌ها یا ازدحام جاده‌های شمال سندی بر توان اقتصادی نیست؛ بلکه نشان می‌دهد جامعه‌ای که توان خرید خانه، تعویض خودرو یا سفر باکیفیت ندارد، به لذت‌های کوچک پناه می‌برد. حتی بسیاری از رستوران‌ها در حاشیه شهر سال‌هاست تعطیل شده‌اند و ازدحام بیشتر در رستوران‌های مناطق میانی شهرهاست، جایی که خانواده‌های تحت فشار اقتصادی برای خرید همین شادی‌های زودگذر جمع می‌شوند. اما موضوع فقط به خریدهای کوچک ختم نمی‌شود؛ سقوط استانداردها در سبک زندگی و سفر نیز به چشم می‌آید. سفر، در معنای واقعی‌اش، تجربه‌ای آبرومند و با کیفیت است. امروز اما در بسیاری از شهرها، سفر یعنی پهن کردن تشک در پیاده‌رو، سد کردن راه مردم محلی یا آویزان کردن لباس در پارک‌ها. این نه تنها تصویری از فقر، بلکه نشانه فروپاشی نظم اجتماعی و عادی‌سازی شرایط حداقلی است. فقر می‌تواند امکانات را محدود کند، اما نباید بهانه‌ای برای عادت کردن به حداقل‌ها شود. مسافرت آبرومند با استانداردهای متوسط، حق همه مردم است. پایین آمدن از این حق یعنی پذیرش یک زندگی بی‌کیفیت؛ یعنی زنده ماندن، نه زندگی کردن. اگر نظم اجتماعی و شأن انسانی قربانی فقر شود، جامعه در سراشیبی خطیری قرار می‌گیرد. شاخص‌های واقعی اقتصاد ایران تصویری کاملاً متفاوت ارائه می‌دهند: تورم افسارگسیخته، سقوط درآمد سرانه، نابودی پس‌انداز خانوار، ضریب جینی که شکاف طبقاتی را عمیق‌تر نشان می‌دهد، و گسترش خط فقر. این‌ها داده‌های رسمی‌اند، نه برداشت‌های سطحی. در جهانی که اقتصاد را با شاخص‌های کلان می‌سنجند، تنها در روایت مدافعان وضع موجود است که شلوغی جاده‌ها یا رستوران‌ها می‌تواند «معیار رفاه» باشد. آنچه امروز در ایران جریان دارد، نه بازگشت رفاه، بلکه همان داستان «اثر رژ لب» است: رونق لذت‌های کوچک به جای زندگی واقعی. این رونق، رونق فقر است؛ رونق دلخوشی‌های موقتی و بی‌دوام. جامعه در حال جان کندن است و برای فرار از واقعیت تلخ، به شادی‌های کوچک چنگ می‌زند. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👍 101 27👌 10👏 7👎 3🕊 1
دست‌های پر در تره‌بار و بوی کباب؛ بیژن عبدالکریمی چگونه اقتصاد را با شامه می‌سنجد بیژن عبدالکریمی این روزها با اظهاراتی از جنس «بوی کباب در پارک‌ها» و «دست‌های پر از خرید در میادین تره‌بار» تلاش کرده وضعیت اقتصادی ایران را مطلوب جلوه دهد، اما این دقیقاً همان جایی است که مشاهده سطحی جایگزین تحلیل علمی می‌شود. اقتصاد نه با شامه سنجیده می‌شود، نه با چشم‌اندازهای پراکنده و نه با شلوغی سفرهای شمال. اقتصاد علم شاخص‌ها و داده‌هاست، نه قصه‌سازی از بو و تصویر. وقتی عبدالکریمی دست‌های پر از خرید را نشانه رفاه می‌گیرد، فراموش می‌کند که این خریدها در بیشتر مواقع صرفاً برای تأمین ابتدایی‌ترین نیازهاست؛ خانواده‌ای که در میدان تره‌بار مقداری سیب‌زمینی و چند کیلو میوه ارزان می‌خرد، لزوماً در رفاه نیست، بلکه در تلاش برای بقاست. بوی کباب در پارک‌ها هم می‌تواند از جگر و دل و قلوه‌ای بیاید که آخرین دارایی خانواده‌ای کارگری برای شادی یک روزه کودکانشان بوده است—یک نوع جشنواره کوچک دود و دم خوشمزه، نه سند رونق اقتصادی. اگر عبدالکریمی اندکی با اقتصاد رفتاری آشنا بود، می‌دانست که مردم در دوران دشوار اقتصادی گاهی برای خریدهای کوچک و نمادین هزینه می‌کنند تا حس کنترل یا کمی خوشی لحظه‌ای خود را حفظ کنند، مثل خرید یک لیوان قهوه گران‌قیمت برای دل خود یا یک کلوچه در دل فروشگاه شلوغ. اما حتی این رفتار هم هرگز به معنای رفاه عمومی تعبیر نمی‌شود و تنها نشانه‌ای از واکنش روانی به فشار اقتصادی است. آنچه عبدالکریمی به آن استناد کرده، حتی در چارچوب خریدهای کوچک نمادین هم نمی‌گنجد، زیرا خرید از میادین تره‌بار یا بوی کباب در پارک هیچ نسبتی با مصرف لوکس ندارد؛ این‌ها حداقل‌ترین اشکال معیشت هستند، نه نشانه‌ای از رفاه یا مصرف تجملی. اقتصاد ایران را باید در داده‌های واقعی دید. نرخ تورم افسارگسیخته، کاهش قدرت خرید، درآمد سرانه‌ای که سال‌هاست سقوط کرده، نرخ بالای بیکاری و اشتغال ناقص، ضریب جینی که فریاد نابرابری می‌زند و شاخص فقر که هر روز جمعیت بیشتری را به زیر خط می‌کشد، همه و همه تصویری می‌دهند که هیچ نسبتی با قصه‌های عبدالکریمی ندارد. اگر بخواهیم صادقانه سخن بگوییم، این روزها بخش بزرگی از جامعه درگیر «بقای بی‌کیفیت» است نه «زندگی باکیفیت». سفره‌ها کوچک شده، پس‌انداز خانوار تقریباً از بین رفته و امید به آینده در حال فرسایش است. اینکه کافه‌ها شلوغ باشند یا در تعطیلات جاده شمال پر از خودرو شود، هیچ‌گاه نمی‌تواند معیار علمی سنجش وضعیت اقتصادی باشد. این‌ها در بهترین حالت فقط نشانه‌هایی از میل جامعه به فرار لحظه‌ای از فشار اقتصادی‌اند، همان شادی‌های کوتاه و شکننده‌ای که دوام چندانی ندارند، مثل بادکنک بازی با واقعیت‌ها. عبدالکریمی اما با خطایی کلاسیک، این تصاویر محدود را تعمیم می‌دهد و از آن نتیجه می‌گیرد که وضع عمومی اقتصاد خوب است. این همان اشتباهی است که اقتصاددانان همیشه هشدار داده‌اند: قضاوت درباره کل جامعه بر اساس مشاهدات جزئی و تصادفی. واقعیت آن است که اقتصاد با شاخص‌های معتبر سنجیده می‌شود؛ تولید ناخالص داخلی سرانه، درآمد واقعی سرانه، نرخ مشارکت اقتصادی، نرخ فقر، نرخ بیکاری، نرخ پس‌انداز خانوار، بدهی خانوار به درآمد، ضریب جینی و شاخص کیفیت زندگی. وقتی این شاخص‌ها روند نزولی دارند، هیچ بوی کبابی در پارک‌ها و هیچ دست پر از خریدی در میادین نمی‌تواند آن را پنهان کند. اقتصاد نیازمند تحلیل علمی است، نه روایت‌های شاعرانه و نه شلوغی خیابان‌های پر دود و دم. اگر عبدالکریمی واقعاً دغدغه حقیقت دارد، باید به این داده‌ها نگاه کند، نه به دود کباب. بنابراین، آنچه بیژن عبدالکریمی به‌عنوان نشانه رفاه معرفی می‌کند، در بهترین حالت فریب تصویرهای لحظه‌ای است و در بدترین حالت تحریف آگاهانه واقعیت. جامعه ایران امروز با بحران عمیق اقتصادی دست‌وپنجه نرم می‌کند و این را هر کس که اندک اطلاعی از شاخص‌های کلان داشته باشد می‌داند. بوی کباب در پارک‌ها فقط می‌تواند یادآور آخرین تلاش مردم برای خلق شادی‌های زودگذر باشد، نه سندی از رونق و رفاه. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
نمایش همه...
👍 126 37👏 10👌 7👎 1