15 494
Подписчики
-1124 часа
-787 дней
-25530 день
Архив постов
01:20
Видео недоступно
اگه رشد میخوای همیشه به این ۳ رفتار آگاه باش
@RavanShnnasi
AQPLC61LC_TWOLT_u1ehCtni31rlPyRAFtJx7v3RfhxqBH6gQ2R_UQ1IHAHQ9UX.mp41.48 MB
100
Repost from TgId: 1440531845
دوستم خواب بودو خبر نداشت پدر سکسیش تو حموم داره بهشت مو با ولع می خوره😈🔞
زبونم تیز شد : سختت نیست با دختری که از دختر خودت کوچیک تره بخوابی!؟
سرد خندید
_ خوابیدن باهاش نه
ولی کنترل کردن خودمو مقابل زبون درازش چرا خیلی سخته
دکمه شلوارک مو چنگ زد باهاش کلنجار رفت ولی نتونست بازش کنه
بی طاقت نالیدم : بزار خود..هیییع
دکمه رو کند و پرتش کرد کنار
_ کدوم احمقی اینو ساخته
دستش با سرعت سر خورد و پایین رفت
کش شورت پاپیونی سیاه مو چنگ زد
_ می بینم خودتو واسم کادوپیچ کردی
: پس اینم یکی از فانتزی..آخ آی
شرتو کشید بالا درد تیز اما لذتی بخشی تو وا.ژنم پیچید
_ هیشش زبون درازی کنی نفس تو میبرم
الان فقط می خوام جفت مونو آروم کنم دارلینگ
پس زبون دراز تو کوتاه کن نمی خوام بجز جیغو ناله چیز دیگه ازت بشنوم فهمیدی!؟
جواب شو ندادم
فشار شورت که بیشتر شد عصارو انداختم
آرنج شو چنگ زدم : اهههه بسه اینجوری نکنن اخ آی
_ باید سریع تمومش کنیم وگرنه میفهمن اینجایی
استرس با سرعت بهم هجوم آورد
نمیدونم چجوری فهمید و کنار گوشم زمزمه کرد
_ خودم درستش می کنم فقط بزار آروم مون کنم
چشمام ناخداگاه بسته شدن
لباش رو شقیقن کشیده شدن و شورتو ول کرد
شلوارک افتاد پایین
پیچ خوردن شورتو لای وا.ژنم حس کردمو پاره شد
بهتره بگم پارش کرد
: کلا عادت داری وسایل مو خراب کنی
_ آره دارلینگ حسابی بهت بدهکارم
آب داغ با سرعت رو وا.ژنم حرکت می کرد
_ درد نداری؟؟
: هنوز که کاری نکردی
خندید و ته ریش شو به گونم مالید
_ پاتو میگم
کلافه از گیجیم نالیدم : نه اصلا مگه مهمه
_ آره هست پس دقیق بهم بگو درد داری یا نه
: نه نه فقط سنگینه
_ خوبه اونم تا چند ساعت دیگه درست می کنم
نفهمیدم چطور می خواد درستش کنه
انگشتاش با فاصله بالای واژنم گذاشت
_ این آخریشه
سرمو از پشت به شونش تکیه دادم
: آره حتما همینه اههههههه اوممم
انگشتای داغشو روی واژم گذاشت و نرم حرکت داد
https://t.me/+yL5QQ4F4d2M1MWI0
https://t.me/+yL5QQ4F4d2M1MWI0
https://t.me/+yL5QQ4F4d2M1MWI0
https://t.me/+yL5QQ4F4d2M1MWI0
99400
Repost from TgId: 1440531845
خانوادهیکـــــافر🔞💦
#part1
دستام میلرزید ولی برای اینکه از شر اون مرد پیر خلاص شم مجبور بودم!
میخواستن منو عقد یه پیرمرد در بیارن و من؟ هنوز ۱۸ سالمم نشده بود!
دستام لرزید توی لُخت کردن خودم اما برای نجات خودم باید هرزه میشدم، هرزهی یکی از این برادرای مسیحی.
نگاهی به آرتوش و برادرش کردم و بعد چشمامو بستم
_شما باید نجاتم بدین!
وقتی چشمامو باز کردم تو چشمای آرتوش نگاه کردم و ربدوشامبر رو همون اول همونجوری که مامانم گفته بود از تنم در اوردم.
_ما..مان گفتـ..ـه
صدام میلرزید،باید بدنمو میدیدن و یکیشون قبول میکرد قیمم بشه تا من با اون مرد ازدواج نکنم!!
_اگ..اگه براتون لُخت بشـ..ـم
لال شدم وقتی آرتوش و آرارات تو یه حرکت سریع از روی صندلی بلند شدن و اومدن سمتم
_میدونم مهدخت
صدای اروم آرتوش با نگاه ارومترش باعث شد استرسم یکم کمتر شه، اما اون حرکت سریع و بدنایی که سریع تر منو در برگرفتن باعث نشد استرسم کامل از بین بره!
چرا...چرا هردوتاشون اومدن جلو؟ چرا هردوتاشون...
در صدم ثانیه بدن نیمه لختم تو آغوش هردوتاشون پخش شد
سرمو بلند کردم و به چشمای ناخوانای آرتوش نگاه کردم، قلبم ریخت، لمس و احساس دست دوتا مرد روی ممنوعه های بدنم...
آرتوش جلوم بود و دستش ممه ام رو توی مشتش گرفت، چشممو بستم که تنم چسبید به بدنش و دستاش بدنمو اروم اروم لمس کرد
صدای کلفت اما ارومش همون اول باعث شد قلبم بریزه
_میتونی راز نگه دار باشی مهدخت؟ به یه شرط از ازدواج با اون پیرمرد نجات پیدا میکنی
نگاهم توی چشماش چرخید، چی داشت میگفت؟ مگه با مامان حرف نزده بود؟
به مامان گفته بودن باید بدنمو ببینن، چکم بکنن و بعد نجاتم بدن...
_چی؟
با شیطنت دستشو به بند شورتم گرفت و من گذاشتم شورتمو از تنم بکنه و لُخت توی بغلش دستمالی شم!
_باید هم با من باشی هم با برادرم!
مادرت تورو به یکیمون میده اما این راز ماعه،
اینکه باید هزمان با هردومون باشی وگرنه قبولت نمیکنیم!
حاضری با هردوتامون باشی و نجاتت بدیم؟ یا میخوای با اون پیرمرد ازدواج کنی؟
https://t.me/+9LRLN58z08A5YzU0
https://t.me/+9LRLN58z08A5YzU0
❤ 2
1 08300
Repost from TgId: 1440531845
#پارت43
عصبی به پسر کوچولوی تخس روبروم نگاه کردم
_درس نخوندی پس باید تنبیهت کنم
زود شلوارتو بکش پایین ...
با ترسنگاهم کرد
شلوارش رو ارو پایین کشید اشک داخل چشم هاش مشخص بود
انقدر ترسونده بودمش که حتی به مامان و باباش همچیزی از تنبیه های متنوعم نمیگفت
شلوار و شورتش رو دراورد خمش کردم رو میز و با خط کش اهنی روی باسنش ضربه زدم
اروم ناله میکرد از درد
صربه هام رفته رفته شدید تر شد که صدای جیعش بلند شد
همزمان با صدای جیغش در باز شد و مهراد وارد اتاق شد
هول شدم و خواستم داداشش رو صاف کنم که مچ دستم رو گرفت و فشار داد
_خانوم معلم سسی ما .. داداشمو با چه جراتی تنبیه میکنی ؟ کی هستی تو مگه
ترسیده خواستم مچم رو از حصار دستش جدا کنم که محکم تر فشار داد و تو یک حرکت رو شکم خمم کرد و شلوارو شورتم رو پایین کشید
_هر اسپنکی که زدمت میشمری صدای جیع و گریه ت در بیاد یه چیزی کلفت میکنم توت
ضربه ی اول و زد از درد باسنم رومنقبض کردم با صربه ی دومش جیغ بلندی کشیدم که زیپ شلوارش رو پایین کشیدو....
https://t.me/joinchat/AAAAAFBtcqPjwCACAjCJYw
https://t.me/joinchat/AAAAAFBtcqPjwCACAjCJYw
#sexy
#سس_با_معلم_خصوصی_داداشش
1 27510
Repost from TgId: 1440531845
-از وقتی به بچم شیر میدی سینه هات بزرگ تر شده
پشتم دراز کشید و به اون یکی سینم چنگ زد
-چون هم بچه سینه مو میخوره
هم بابای بچه
سیرمونی هم نداره
خودش و از پشت بهم فشار داد و سینه مو از تو سوتین بیرون اورد
-وقتی ممه هشتادوپنج دارم معلومه کههمش گشنم میشه
با آرنج توی شکمش کوبیدم تا ازم دور شه ولی اون خودش و که سفت شده بود بیشتر بهم فشار داد:
-سایز من بدبخت ۷۰ بود
اینقدر و تو و دخترت شب و نصف شب خوردید بزرگ شد
-من راضی...پناهم راضی
تو هم که راضی
پس کون لق ناراضی
حالا دامنت و بده بابا خانوم پرستار
بابای بچه بدجور گشنه ست
به پناه که باولع شیر میخورد نگاه کردم
-تو رو خدا اتا برو کنار
بچه داره شیر...
هنوز حرفم تموم نشده خودش رو...
https://t.me/+j38rZ4uNavY3MjI0
https://t.me/+j38rZ4uNavY3MjI0
https://t.me/+j38rZ4uNavY3MjI0
https://t.me/+j38rZ4uNavY3MjI0
https://t.me/+j38rZ4uNavY3MjI0
پرستار بچه اش شدم اما هر شب توی تخت...🔞
1 44800
#پارت_۴۴۲
➖دشمن عزیز
همه رفته بودن و حالا فقط من بودم و پدرام و پدر مادرش.
البته به نظر می رسید طوبی خانم حاج آقا قصد نداشتن بیان داخل.
این موضوع رو من و پدرام وقتی فهمیدیم که حاجی کنار در موند و بدون حرف سرگرم تسبیح توی دستش شد.
طوبی خانم بعد از پچ پچ با حاج آقا پورمند اومد سمتمون.
حتی چادر مشکیش رو هم از سر درنیاورده بود.
مقابلمون ایستاد و بعد از کلی من و من و این پا و اون پا کردن گفت:
-قربون جفتتون برم که مثل ماه می درخشین.ایشالله عاقبت به خیر بشین و به پای هم پیر...
از تماشا کردنتون کنار هم سیر نمیشم.
دلم میخواد بس اینجا بشینم و تماشاتون کنم ولی...
مکث کرد و بعد لبخند ی دیگه ای زد و با جلوتر کشیدن چادرش اینبار خطاب به خود پدرام ادامه داد:
-من و حاج آقا امشب میریم خونه ی خواهرت که شما راحت باشین.
یکی دوروز رو اونجا می مونیم که...
پدرام اجازه نداد مادرش حرفش رو کامل به زبون بیاره و متعجب پرسید:
-برید اونجا که چی بشه !؟
طوبی خانم لبخند ملیحی زد و جواب داد:
-که شما باهم تنها باشین و راحت!
این جواب صورت عبوس پدرام رو درهم برهم تر کرد.
یه جورایی بهش برخورده بود
شاکی و گله مند و کمی دلخور گفت:
-این دیگه صیغه ایه مادر من!
این کارای مسخره چیه!
میخوای مارو مضحکه ی اینو اون کنین!؟لازم نیست شما و حاجی جایی برید...بمونید همینجا!
طوبی خانم خیلی زود گفت:
-مسخره بازی چیه مادرجان!ما میخوایم شما راحت باشید...خب...خب شاید...مادر جان به صلاحه که ما امشب اینجا نباشیم!
طوبی خانم خبر نداشت پسرش دیگه میل و رغبتی به من نداره.
خبر نداشت اگه تهدید به خودکشی های من نبود پدرام دیگه حتی منو نگاه هم نمینداخت.
خبر نداشت مهرو محبت و شور و شوقی درکار نیست.
خبر نداشت بین ما چه آشفته بازاری شده!
پدرام بی خجالت و بی صراحت گفت:
-مادر جان نه من نه حتی عروست امشب رمق انجام کاری که میخوای به خاطرش خودت و حاجی رو آلاخون والاخون کنی نداریم.
بیخیال این بحث بشین.
بیاین داخل...فکرشم نکنین!
نگاه طوبی خانم سمت من کشیده شد.
گویا منتظر بود من هم حرفی بزنم.
کمی دستپاچه شدم.
نگاهی به پدرام انداخت و چون اون بهم تقلب نرساند خودم گفتم:
-پدرام درست میگه...بهتره بمونید...ما با بودنتون راحت تریم تا نبودنتون!
ودرنهایت طوبی خانم تسلیم شد و بعداز صبحت با حاج آقا تصمیم به موندن گرفتن و هر چهار نفر همراه باهم رفتیم داخل...
نویسنده:نابی
❤ 57👍 11
3 78090
01:00
Видео недоступно
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️🔥
✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد /¹⁹❤️
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔 @ostad_seyed_hoseyni
☎️ 09213313730
☯ @telesmohajat
22.68 MB
❤ 1
3 20410
01:30
Видео недоступно
❤️
AQO_q_c5G7yoNHMgD8npKPYePtYWjycBdfulnhwxmt_dk4MRvEg1diX7jDE5GY2.mp416.93 MB
3 581100
01:30
Видео недоступно
AQO_q_c5G7yoNHMgD8npKPYePtYWjycBdfulnhwxmt_dk4MRvEg1diX7jDE5GY2.mp416.93 MB
400
اگه امروز یه سری کارها رو نکردی، یه سری پیامها رو جواب ندادی، یه سری ظرفها رو نشستی…
معنیش این نیست که کم بودی
معنیش اینه که انسان بودی
زندگی واقعی اونی نیست که آدمها توی اینستاگرام نشون میدن.
گاهی تنها کاری که میتونی بکنی اینه که دووم بیاری، و همون هم ارزش داره.
کارهای نکرده، ارزش تو رو کم نمیکنن.
مهربونتر باش با خودت.
هر اندازه که تونستی، کافیه🤍
100
Repost from TgId: 1440531845
جنگـلـ🌴ـبان هـات🔞
#پارت_1
با حرکت دستی روی پوستم همه بدنم از شدت شهوت دون دون شد و وسط پاهام نبض گرفت.
اهی کشیدم و انگشت های پاهام رو توی هم مچاله کردم از شدت لذت.
همه جا تاریک بود و هیچی نمی دیدم.
با رسیدن دست وسط پاهام گوشه لبم رو محکم گاز گرفتم و از دردش یهو پلک باز کردم.
تازه متوجه شدم همه اش خواب بود!
حدس می زدم بازم داشتم به خاطر سینگل بودنم توی خواب امپربالا میزدم.
آه از نهادم بلند شد.
خیلی وقت بود که در حسرت به س.کس درست حسابی بودم.
چند بار تند تند پلک زدم که متوجه شدم فایده نداره و همه جا تاریکه!
چشم ریز کردم که یهو با دیدن فرد مقابلم نفسم توی سینه حبس شد.
تازه همه چیز رو داشتم به خاطر می آوردم.
سعی کردم تکون بخورم که تازه متوجه دست های بسته ام شدم.
جیغی زدم و فریاد زدم: تو کی هستی...چرا دستم رو بستی؟
خم شد روم و سرش رو توی گردنم اورد و عمیق بو کشید.
نفس های داغش با هر دَم و بازدم روی پوستم برخورد میکرد و باعث می شد هالی به هالی بشم.
- یه دختر جوون و تنها...وسط این جنگل تاریک....فکرش رو نمی کردی با این هیکل سک.سی ممکنه چه بلایی سرت بیاد.
با این حرفش بلند جیغ زدم. وحشت همه وجودم رو گرفته بود و....
پوزخندی زد که تند تند سرم رو چرخوندم به اطراف که ببینم دقیقاً کجا هستم.
- اینجا کجاست؟
تازه متوجه شدم توی یه کلبه متروکه بودم که دستام رو بالای سرم به تاج آهنی تخت بسته بود.
یه سمت کلبه شومینه بود و یه تپه گنده هم از هیزوم کنارش.
- چی از جونم میخوای لعنتی...بذار برم.
- به این اسونی نمیذارم بری...تو شکار امروز منی.
با چشم های اشکی بهش خیره شدم.
دوباره خم شد روم و با یه حرکت کراپ سبز رنگِ تنم رو جر داد که چشم بستم و جیغ زدم.
- کمک...میخوای چیکار کنی؟
زیر کراپم هیچ سوتینی نپوشیده بودم.
با دیدن سینه هام چشم هاش برقی زد و دستش رو روی پوستم به حرکت در آورد.
- اوف...عجب چیزی اون زیر پنهون کرده بودی.
خندید و با نُک انگشتش مشغول بازی با نک سینه هام شد.
هینی کشیدم و لب هام رو به هم فشردم.
لعنتی داشت تحریکم میکرد و.....🔥💯🔞
https://t.me/+Y47NQD-xX5E2YTg0
https://t.me/+Y47NQD-xX5E2YTg0
https://t.me/+Y47NQD-xX5E2YTg0
https://t.me/+Y47NQD-xX5E2YTg0
دنیز دخترشیطون ایرانی توسط جنگلبان هات و خشنی دزدیده میشه و اون مرد به شدت هات و سکسی مجبورش میکنه هرزمان که خواست باهاش بخوابه و....😈👅💦
ورود افراد زیر 20 سال ممنوع❌❗️
#هاتوسکسیمحدودیتسنی🔞💯
80700
Repost from TgId: 1440531845
#پارت۷۱
به مامان و شوهر جدیدش نگاه کردم با قفل شدن لب هاشون تو هم با چندش رومو برگردوندم و که چشمم به پسر از دماع فیل افتاده ی شوهر مامان افتاد
نفسمو بیرون فرستادم که اروم جوری کا من بشنوم لب زد
_مامانت خودشو بست به بیخ ریش بابام بس نبود که تو هم مثل کنه چسبیدی به من
چشم غره ای بهش رفتم و دست به سینه شدم
_من نمیخوام بخورمت فقط ازت میخوام منو هم به عنوان یه مانکن وارد شرکتت کن
نیشتندی زد و مجله ی مد رو بست و کامل به طرفم چرخید
_که بعدش ابرومو ببری و بگی بابای ۶۰ ساله ی من با مامان ۴۰ ساله ی تو از سر هوس ازدواج کرده
نفسمو با صدا بیرون فرستادم و جلو رفتم و انگشت اشاره مو تو صورتش گرفتم
_ببین من نه میخوام اونجا به کسی بگم با تو نسبتی دارم
نه میخوام زنت شم
نه میخوام خودمو بندازم بهت
فقط میخوام مانکنت شم
گوشه ی لبش به سمت بالا مایل شد که با دست پوشوندش و مغرورانه گفت
_ ویژگی های مانکن من شدنو نداری خانوم کوچولو
حرصی نگاهش کردم من منطورم این نبود و این پسر منحرف به چی فکر میکردم
_از کجا میدونی
نزدیکتر شد و انگشتش رو روی لبم کشید
_از اونجایی که جنسمو خوب میشناسم
_شرط میبندی ؟
موزیانه نگاهم کرد و گفت
_قبول ... وامشب تو اتاق خواب من اگر تونستی نظرمو جلب کنی به عنوان مانکن وارد شرکتم میشی
با صدای سرفه ی پدرش ...
https://t.me/+8v_IC-DttGVkY2U8
https://t.me/+8v_IC-DttGVkY2U8
77100
Repost from TgId: 1440531845
00:04
Видео недоступно
خلبان #عیاش و دختر باز توی هواپیما با مهماندارش رابطه داره ...🔞
-تکون نخور دردونه...فقط ناله کن!
تو چقدر داغی
با برخورد دستش به بدنم حالم دگرگون شد
ولی اگه بابام میفهمید حتما سرم و میذاشت لب باغچه و میبرید
ایزد کنترلش رو از دست داده بود #گردنم رو #گاز می گرفت دست توی شلوارم برد و #خیسی رو لمس کرد که توی خودم جمع شد.
#انگشت هاش رو وارد #حلقم کرد وقتی خوب #خیس شدن
کمربندش رو باز کرد تن متورمش رو بیرون اورد بین پاهاش ضربه می زد بی طاقت آهی کشید.
-چی شد دختر کوچولو؟! اگه تو عقب بکشی من امشب ول کنت نیستم🔥
-کاپیتان...اههه...تو هواپیما...
-بذار مسافرا هم بفهمن هرزه کوچولوی کاپیتانی...
اما با باز شدن در...🔞💦
https://t.me/+BKGUwQ5duH5iYjk0
https://t.me/+BKGUwQ5duH5iYjk0
https://t.me/+BKGUwQ5duH5iYjk0
marino_katsouris_14040111_150613520.mp45.15 KB
❤ 1
80200
Repost from TgId: 1440531845
معشوق دو شیخ عرب🔞💦
#part1
میخواستن منو به زور به پسرعموم بدن حاضر بودم با شیخای عرب بخوابم ولی اون نه....
دستام لرزید توی لُخت کردن خودم اما برای نجات خودم باید هرزه میشدم، هرزهی یکی از این دوتا شیخ عرب .
نگاهی به ارحام و برادرش کردم و بعد چشمامو بستم
_شما باید نجاتم بدین!
وقتی چشمامو باز کردم تو چشمای ارحام نگاه کردم و ربدوشامبر رو همون اول همونجوری که مامانم گفته بود از تنم در اوردم.
_ما..مان گفتـ..ـه
صدام میلرزید،باید بدنمو میدیدن و یکیشون قبول میکرد منو زن خودش کنه تا من با اون مرد ازدواج نکنم!!
_اگ..اگه براتون لُخت بشـ..ـم
لال شدم وقتی شیخ ارحام وشیخ اسعد تو یه حرکت سریع از روی صندلی بلند شدن و اومدن سمتم
_میدونیم حياتي
صدای اروم ارحام با نگاه ارومترش باعث شد استرسم یکم کمتر شه، اما اون حرکت سریع و بدنایی که سریع تر منو در برگرفتن باعث نشد استرسم کامل از بین بره!
چرا...چرا هردوتاشون اومدن جلو؟ چرا هردوتاشون...
در صدم ثانیه بدن نیمه لختم تو آغوش هردوتاشون پخش شد
سرمو بلند کردم و به چشمای ناخوانای ارحام نگاه کردم، قلبم ریخت، لمس و احساس دست دوتا مرد روی ممنوعه های بدنم...
ارحام جلوم بود و دستش سینه ام رو توی مشتش گرفت، چشممو بستم که تنم چسبید به بدنش و دستاش بدنمو اروم اروم لمس کرد
صدای کلفت اما ارومش همون اول باعث شد قلبم بریزه
_میتونی راز نگه دار باشی حياتي؟ به یه شرط از ازدواج با اون پسرعموی زن بازت نجات پیدا میکنی
نگاهم توی چشماش چرخید، چی داشت میگفت؟ مگه با مامان حرف نزده بود؟
به مامان گفته بودن باید بدنمو ببینن، چکم بکنن و بعد نجاتم بدن...
_چی؟
با شیطنت دستشو به بند شورتم گرفت و من گذاشتم شورتمو از تنم بکنه و لُخت توی بغلش دستمالی شم!
_باید هم با من باشی هم با برادرم!
مادرت تورو به یکیمون میده اما این راز ماعه،
اینکه باید هزمان با هردومون باشی وگرنه قبولت نمیکنیم!
حاضری با هردوتامون باشی و نجاتت بدیم؟
دودل تو چشماشون نگاه کردم و با یه تصمیم آنی لب زدم
_هردوتاتون میتونین ازم لذت ببرین ولی نجاتم بدین...
https://t.me/+tAaIrdqzciExNzE0
https://t.me/+tAaIrdqzciExNzE0
برای فرار از ازدواج با پسرعموی زن بازش به دوتا شیخ عرب با فانتزی خاص پناه میبره و مجبوره هرشب برای هردوتاشون....😱🔞💦
❤ 2
96100
01:00
Видео недоступно
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️🔥
✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇ž19
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️ 09213313730
☯ @telesmohajat
22.68 MB
❤ 3
3 61210
00:15
Видео недоступно
مشاوره اخذ مدارک دانشگاه آزاد
واحدهای معتبر تهران
کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکترا
با استعلام
💥( بدون پیش پرداخت) 💥
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
Telegram :
👇👇👇👇
@irantahsilat_iau
Instagram : ¹⁹
👇👇👇👇
Https://instagram.com/uni.irantahsilat
جهت ارتباط با ادمین👇:
@madrakuni
1.39 MB
4 07710
01:06
Видео недоступно
👩🍳#پیراشکی_تابهای
🍂🍁 @ide_luxurry 🍂🍁
🕊❤️🕊
10000000_220108407156387_2143668889816691429_n.mp415.63 MB
3 803540
00:15
Видео недоступно
مشاوره اخذ مدارک دانشگاه آزاد
واحدهای معتبر تهران
کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکترا
با استعلام
💥( بدون پیش پرداخت) 💥
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
Telegram :
👇👇👇👇
@irantahsilat_iau
Instagram : ¹⁹
👇👇👇👇
Https://instagram.com/uni.irantahsilat
جهت ارتباط با ادمین👇:
@madrakuni
1.39 MB
100
01:33
Видео недоступно
توصیه ی ویژه ی عطار ایرانی برای لاغری رو✌🏻بار ببینید😍👆🏻
حتما این چربی سوز رو امتحان کنید معجزه اس واقعا☺️😍
برای اطلاعات بیشتر و دریافت این چربی سوز گیاهی با 60% تخفیف ویژه روز مادر روی لینک زیر بزنید👇🏻
https://landing.saamim.com/sgKkG
https://landing.saamim.com/sgKkG
Finalnohayati0702.mp44.63 MB
3 78330
باران ببارد میروی، باران نبارد میروی
این بغض بیصاحب چرا از تو ندارد پیروی؟
Hojat Ashrafzadeh Baran Bebarad Miravi.mp31.17 MB
3 465110

