شمس لنگرودی

دیدار تو مرخصی از زندان است گفتارت آیه هایی به زبان بیگانه که تسخیرم می کنند . من موُمن راه های تو ام موُمن قبله هایی که به سمت خانهُ تو می دوند و مرا شفاف به پیرهنم می رسانند . ابلیس بزرگوار من ! به خانهُ من بیا قلمت را در خون کبوتر دست آموزت فرو بر که جز بغبغوی تو هیچ در منقارش ندارد .   شمس لنگرودی کتاب درون شدم از دری که نیست   انتشارات مروارید @taranom_ordibehesht

مرا به خاطر آنچه که نداشته ام عفو کن به خاطر دستی که نداشته ام تا دستگیرم شوی . به خاطر چشمی که تو را ببینم و راز وجود را بدانم . پایی برای قدم زدن  در پارک ها و در خرابهُ جنگ ها . سرباز شکست خورده جز افتخار قلبی خود چه دارد که نثارت کند . شمس لنگرودی کتاب درون شدم از دری که نیست   انتشارات مروارید @taranom_ordibehesht

به راه های نرفته که فکر می کنم و می دانم پیش از من کسانی از آن راه رفته اند راه ، نزدیک تر به نظر می رسد. دور ترین راه جهان است دور زدن در محوطهُ زندان است می روی و نمی رسی مگر که بدانی مقصد پشت در است اما هنوز کودک است و دستش به زنگ در زندان نمی رسد .     شمس لنگرودی کتاب درون شدم از دری که نیست انتشارات مروارید @taranom_ordibehesht

در روُیا های من کلاهی است با پرِ سیمرغان عطار سِحر می کند هرآنچه را که به عطر شما آغشته است . در روُیا های من پاسبانی  است با دو عقاب کودک در جیب های راست و چپش که نمی گذارند شب پره ها خانه تان را آشیانه‌ُ تاریکی کنند . میل به سرقت شادی چنان پر و بالم می دهد که از فرود دوباره در محله های شما می ترسم . هیچ کس دو بار به دنیا نمی آید مگر از اندوهی جانکاه به سلامت جسته باشد . در روُیا های من جادوگر خردسالی است که خوابش را باور می کند خوابش را زندگی می کند و نمی داند صلح چه کم دارد که زندگی مان را می فروشیم و ویرانی می خریم .   شمس لنگرودی   کتاب درون شدم از دری که نیست   انتشارات مروارید @taranom_ordibehesht

نام هایی را به یاد می آورم که مثل شما روزگاری کنار شما می زیستند با پاهایی که عمر را سپری کنند و قلبی داشتند که اکنون بادکنکی تهی در تاریکی است. چشم هایی را به یاد می آورم که جهان مقوایی زیر قدم هايشان می لرزید و اکنون،  حفره هایی خالی بر صورت شان به جهان ما می خندد . در قطار سفید هیچ کس ندید ، که کی و کجا باد از پنجره شان بیرون برد و در غبار و هیاهو ها گم شدند . قلب گنجایش این همه اندوه را ندارد که به خانهُ خود می بریم بگذاریم گاهگاهی آفتاب در روزنه اش بتابد و از رطوبت اشک هایمان گلی کوچک در گوشهُ چشم ها بروید .    شمس لنگرودی   کتاب درون شدم از دری که نیست   انتشارات مروارید @taranom_ordibehesht

📢... در شب خواننده: استاد شمس لنگرودی آهنگساز: کامران رسول‌زاده تنظیم: سروش قهرمانلو ترانه: استاد شمس لنگرودی @Bookcitycc

عاشقانه های مرا گوش کن صدای پای چوبی زندگی را خواهی شنید که به سختی راه می رود. عاشقانه های مرا گوش کن من مرگ را دیده ام که زنگ در خانه ها را می زد و هر کسی که گوشی آیفون را بر می داشت محو می شد . جنگ را در لباس نظامی دیده ام در رستورانی که هر وعده غذایش ما بودیم . عاشقانه های مرا گوش کن پاره های زمانت را جمع کن بر مچ دستت ببند و فراموش کن که طوفان های تو در فنجانت اقیانوس ها را به هم خواهد ریخت .    شمس لنگرودی    کتاب درون شدم از دری که نیست   انتشارات مروارید @taranom_ordibehesht

از مجموعه شعر " درون شدم از دری که نیست"

‏منتشر شد: مجموعه ای از شعرهاي تازه شمس لنگرودی. ناشر: انتشارات مروارید

بی شمارند اشعاری که هنوز ننوشته ام بی شمارند قلب هایی که هنوز در یخبندان ها می تپند بی شمارند چشم هایی که هنوز خیره اند بر حسرت عشقی پناه دهنده. بر دریایی از حباب چگونه برانم چگونه به ساحل رسم چگونه از پس ملاحان قاتل برآیم. ما شبنم صبحگاهیم به پلک زدنی می آییم و می رویم گل سرخ زیبا ! در گنج خانهُ خود پناهم بده و بسوزانم با نخستین پرتو آفتاب در کنارت . چگونه به ساحل می رسم من ، پارو بر آب رفته و کشتی شکسته به هنگامی که باد شگفت زده در من خیره است .   شمس لنگرودی از کتاب درون شدم از دری که نیست انتشارات مروارید @taranom_ordibehesht

گفتار شمس لنگرودی تحت عنوان "درک من از درک حافظ" در برنامه رونمائی از "دیوان حافط" به دعوت هم اندیشان فرهنگی گیل در دفتر روزنامه گیلان امروز. رشت. ۳۱ اردیبهشت.