15 517
Підписники
-724 години
-597 днів
-25530 день
Триває завантаження даних...
Залучення підписників
грудень '25
грудень '25
+2
в 0 каналах
листопад '25
+9
в 0 каналах
Get PRO
жовтень '250
в 0 каналах
Get PRO
вересень '25
+6
в 0 каналах
Get PRO
серпень '25
+6
в 0 каналах
Get PRO
липень '25
+7
в 0 каналах
Get PRO
червень '25
+5
в 0 каналах
Get PRO
травень '25
+1
в 0 каналах
Get PRO
квітень '25
+2
в 0 каналах
Get PRO
березень '25
+4
в 0 каналах
Get PRO
лютий '25
+93
в 0 каналах
Get PRO
січень '25
+500
в 0 каналах
Get PRO
грудень '240
в 0 каналах
Get PRO
листопад '240
в 0 каналах
Get PRO
жовтень '240
в 0 каналах
Get PRO
вересень '240
в 0 каналах
Get PRO
серпень '24
+1
в 0 каналах
Get PRO
липень '240
в 0 каналах
Get PRO
червень '24
+547
в 1 каналах
Get PRO
травень '24
+580
в 1 каналах
Get PRO
квітень '24
+602
в 4 каналах
Get PRO
березень '24
+638
в 3 каналах
Get PRO
лютий '24
+26
в 0 каналах
Get PRO
січень '24
+40
в 0 каналах
Get PRO
грудень '23
+48
в 0 каналах
Get PRO
листопад '23
+31
в 2 каналах
Get PRO
жовтень '23
+34
в 0 каналах
Get PRO
вересень '23
+17
в 0 каналах
Get PRO
серпень '23
+5
в 0 каналах
Get PRO
липень '230
в 2 каналах
Get PRO
червень '23
+4
в 0 каналах
Get PRO
травень '23
+41
в 0 каналах
Get PRO
квітень '23
+27
в 0 каналах
Get PRO
березень '23
+5
в 0 каналах
Get PRO
лютий '23
+1 074
в 0 каналах
Get PRO
січень '230
в 0 каналах
Get PRO
грудень '220
в 0 каналах
Get PRO
листопад '220
в 0 каналах
Get PRO
жовтень '22
+17
в 0 каналах
Get PRO
вересень '22
+70
в 0 каналах
Get PRO
серпень '22
+115
в 0 каналах
Get PRO
липень '22
+297
в 0 каналах
Get PRO
червень '22
+161
в 0 каналах
Get PRO
травень '22
+666
в 0 каналах
Get PRO
квітень '22
+3 174
в 0 каналах
Get PRO
березень '22
+1 462
в 0 каналах
Get PRO
лютий '22
+50 720
в 0 каналах
| Дата | Залучення підписників | Згадування | Канали | |
| 26 грудня | 0 | |||
| 25 грудня | 0 | |||
| 24 грудня | 0 | |||
| 23 грудня | 0 | |||
| 22 грудня | 0 | |||
| 21 грудня | 0 | |||
| 20 грудня | 0 | |||
| 19 грудня | 0 | |||
| 18 грудня | +1 | |||
| 17 грудня | 0 | |||
| 16 грудня | 0 | |||
| 15 грудня | 0 | |||
| 14 грудня | +1 | |||
| 13 грудня | 0 | |||
| 12 грудня | 0 | |||
| 11 грудня | 0 | |||
| 10 грудня | 0 | |||
| 09 грудня | 0 | |||
| 08 грудня | 0 | |||
| 07 грудня | 0 | |||
| 06 грудня | 0 | |||
| 05 грудня | 0 | |||
| 04 грудня | 0 | |||
| 03 грудня | 0 | |||
| 02 грудня | 0 | |||
| 01 грудня | 0 |
Дописи каналу
01:00
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️🔥
✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇☃️5
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️ 09213313730
☯ @telesmohajat
همیشه وصل، همیشه @xproxy👑
53710
| 2 | نگرانی و تمرین نگران نبودن🫶🏼❤️
اگه همش نگران همه چیزی این ویدیو رو نگاه کن. | 422 |
| 3 | #نامادریحشری🔞🔞
#پارت1
با حس خیسی لای پاهام ناله کردم
_ایییی...
_جون قشنگ مامان
با صدای نامادریم شوکه چشمامو باز کردم و به صورتش که بین پام بود و زبونشو روی بهشتم میکشید نگاه کردم
_د..داری چیکار میکنی؟ آههه.. تو اتاق من چیکار داری؟
با نیشخند زبونشو لای شیار بهشتم برد و دور سوراخ خیسم چرخوند که با ناله کمرم رو به تخت کوبیدم
_ای جان...دختر شوهرم هورنی از آب در اومده!
_اوممم ...و...ولم کن وگرنه به بابام میگم
انگشتشو لای بهشتم کشید و خودش بالا اومد و با زبونش نوک سینهامو لیس زد
_مامانی داره با زبونش پاشویهات میده تا تبت بیاد پایین
نوک سینهامو تو دهنش فرو برد و همزمان که بهشت خیسمو میمالید نوک سینهامو میلیسید
چشمام بسته شد و بی اراده ناله کردم. درست دست گذاشته بود روی نقطه حساس بدنم
_چرا.. چرا اینکار رو میکنی؟
لرزش صدام از ترس که نه، از لذت بود!
لبخندش پررنگتر شد
_چون تو دختر کوچولوی شوهرمی و بیشتر از بابات تحریکم میکنی🔞🔥💦
https://t.me/+INv9oEN5zlFjMjA0
https://t.me/+INv9oEN5zlFjMjA0
https://t.me/+INv9oEN5zlFjMjA0
https://t.me/+INv9oEN5zlFjMjA0
https://t.me/+INv9oEN5zlFjMjA0
https://t.me/+INv9oEN5zlFjMjA0
https://t.me/+INv9oEN5zlFjMjA0
https://t.me/+INv9oEN5zlFjMjA0
نامادری جوون و سک.سی که از بدو ورودش به خونه شوهرش، دختر مظلوم شوهرش با پوست سفید صورتیش چشمش رو میگیره و یه شب که دخترش تب داره، میره تو اتاقش و به بهونه پایین آوردن تبش لختش میکنه و......🔥🔞💦
https://t.me/+INv9oEN5zlFjMjA0
https://t.me/+INv9oEN5zlFjMjA0
https://t.me/+INv9oEN5zlFjMjA0
https://t.me/+INv9oEN5zlFjMjA0
https://t.me/+INv9oEN5zlFjMjA0
https://t.me/+INv9oEN5zlFjMjA0
https://t.me/+INv9oEN5zlFjMjA0
https://t.me/+INv9oEN5zlFjMjA0 | 360 |
| 4 | #هفت_کوتوله🔞
#پارت_1
_روی شکم بخواب و باسنت رو بده بالا تا سوراخ هات باز تر بشن.
یکی شون دست های سیاهش رو روی کمرم گذاشت و من رو به شکم خوابوند و اونی که دستور داده بود پشتم ایستاد و انگشتای زبرش رو به لای پام کشید.
کل اتاق بوی شه.وت گرفته بود و من باورم نمیشد که بین هفت کوتوله دراز کشیده بودم و نوبتی میخواستن به قول خودشون منو "به فاک" بدن.
رئیس شون روی صندلی نشسته بود و با اون قد کوتاهش پا روی پا انداخته بود و دود پیپش رو بیرون داد و با صدای بمی دستور داد:
_آلتاتون کوچیکه پس خیلی اذیت نمیشه کارتون رو شروع کنید!
لبخندی بهم زد و خیره تو چشمای خمارم، ادامه داد:
_میخوام تخت رو از ارگاسم سفید برفی خیس کنید! بوی ارضاش تا 3روز باید تو اتاق بمونه.
قد کوتاهِ سیاه پوست چونه مو تو دستش گرفت و لب کلفتش رو روی لبم نشوند و 6تاشون همزمان لای پاهام و باس.ن و سینه هام ور رفتن و من از لذت صدای ناله هام بلند شد و به خودم پیچیدم و چشمای خمارم رو به رئیسشون دوختم که شلوار و باکسرش رو از پاش در اورد و تا چشمم به آلتش افتاد لحظه ای شوک شدم!
این قد و هیکل چطوری میتونست همچین چیزی داشته باشه؟!
https://t.me/+f01tcG2mAc9lZjA0
https://t.me/+f01tcG2mAc9lZjA0
https://t.me/+f01tcG2mAc9lZjA0
رَستا تو بیمارستان روانی کار میکنه و اون هرشب خواب میبینه با هفت کوتوله سکس های هات و خشک میکه و تو خواب پرده بکارتش رو رئیس کوتوله ها زده. یه روز وقتی میره تیمارستان یه بیمار روانی رو میارن که همه ازش وحشت دارن و رَستا با دیدن اون بیمار روانی که شباهت عجیبی با رئیس کوتوله ها تو خوابش داره شوکه میشه و اون بیمار روانی هم با دیدن اندام رَستا...🔞🙈💦 | 344 |
| 5 | کانال جدید معشوق دو شیخ عرب🔞💦
#part1
میخواستن منو به زور به پسرعموم بدن حاضر بودم با شیخای عرب بخوابم ولی اون نه....
دستام لرزید توی لُخت کردن خودم اما برای نجات خودم باید هرزه میشدم، هرزهی یکی از این دوتا شیخ عرب .
نگاهی به ارحام و برادرش کردم و بعد چشمامو بستم
_شما باید نجاتم بدین!
وقتی چشمامو باز کردم تو چشمای ارحام نگاه کردم و ربدوشامبر رو همون اول همونجوری که مامانم گفته بود از تنم در اوردم.
_ما..مان گفتـ..ـه
صدام میلرزید،باید بدنمو میدیدن و یکیشون قبول میکرد منو زن خودش کنه تا من با اون مرد ازدواج نکنم!!
_اگ..اگه براتون لُخت بشـ..ـم
لال شدم وقتی شیخ ارحام وشیخ اسعد تو یه حرکت سریع از روی صندلی بلند شدن و اومدن سمتم
_میدونیم حياتي
صدای اروم ارحام با نگاه ارومترش باعث شد استرسم یکم کمتر شه، اما اون حرکت سریع و بدنایی که سریع تر منو در برگرفتن باعث نشد استرسم کامل از بین بره!
چرا...چرا هردوتاشون اومدن جلو؟ چرا هردوتاشون...
در صدم ثانیه بدن نیمه لختم تو آغوش هردوتاشون پخش شد
سرمو بلند کردم و به چشمای ناخوانای ارحام نگاه کردم، قلبم ریخت، لمس و احساس دست دوتا مرد روی ممنوعه های بدنم...
ارحام جلوم بود و دستش سینه ام رو توی مشتش گرفت، چشممو بستم که تنم چسبید به بدنش و دستاش بدنمو اروم اروم لمس کرد
صدای کلفت اما ارومش همون اول باعث شد قلبم بریزه
_میتونی راز نگه دار باشی حياتي؟ به یه شرط از ازدواج با اون پسرعموی زن بازت نجات پیدا میکنی
نگاهم توی چشماش چرخید، چی داشت میگفت؟ مگه با مامان حرف نزده بود؟
به مامان گفته بودن باید بدنمو ببینن، چکم بکنن و بعد نجاتم بدن...
_چی؟
با شیطنت دستشو به بند شورتم گرفت و من گذاشتم شورتمو از تنم بکنه و لُخت توی بغلش دستمالی شم!
_باید هم با من باشی هم با برادرم!
مادرت تورو به یکیمون میده اما این راز ماعه،
اینکه باید هزمان با هردومون باشی وگرنه قبولت نمیکنیم!
حاضری با هردوتامون باشی و نجاتت بدیم؟
دودل تو چشماشون نگاه کردم و با یه تصمیم آنی لب زدم
_هردوتاتون میتونین ازم لذت ببرین ولی نجاتم بدین...
https://t.me/+EacDGfEh3KQ5NTNk
https://t.me/+EacDGfEh3KQ5NTNk
برای فرار از ازدواج با پسرعموی زن بازش به دوتا شیخ عرب با فانتزی خاص پناه میبره و مجبوره هرشب برای هردوتاشون....😱🔞💦
https://t.me/+EacDGfEh3KQ5NTNk
لینک کانال جدید، کانال قبلی بخاطر صحنه باز فیلتر شد❌👇🏻
https://t.me/+EacDGfEh3KQ5NTNk
https://t.me/+EacDGfEh3KQ5NTNk | 383 |
| 6 | _موقع سکس با زنجیر می بندیمش وگرنه زنده از زیرش بیرون نمیای🔞
شوکه خودشو رو تخت عقب کشید : من..پشیمون شدم
بی توجه بهش زنجیرای کلفتو به پایه تخت بستن
_ لخت شو وقت شه ارباب تو راضی کنی🔥
صدای غرش ترسناکی که تو عمارت پیچید نفس شو بند آورد
#گی_خشن_اروتیک
فشار اولش با فریاد دردناک آرتور یکی شد
با سختی سرشو داخل برد داغ بود
داخلش خیلی داغ بود پاهاش قفل کردن
با سختی جلو خودشو گرفته بود
بدنش له له میزد بیشتر می خواست
می خواست کل شو یجا داخل کنه🔞
انگشتاش تو تنه درخت فرو رفتن
_ خودتو منقبض نکن خیلی تنگی
آرتور با گریه زمزمه کرد : درد داره
با اینکه زهر لذت تو بدنش بود
ولی آ.-ت بزرگ تارویان چیزی نیست که بشه دردشو نادیده گرفت🔥
تارویان بی میل خودشو بیرون کشید
: اهههه
چرخوندش زمین نشستو آرتور کشید رو خودش انقد عضلانی و بزرگ بود که وحشت زدش می کرد انگشت شو زیر چونه آرتور گذاشت سرشو بلند کرد
_ رو زانوهات وایسا می خوام لیست بزنم👅
نفسش بند اومد : چی؟؟
_ می خوام لیست بزنم اینجوری دردت کمتر می شه بی اراده کاری که گفتو انجام داد
آ...ت بزرگش بین لپای با...ن آرتور قفل شد
خیلی داغ بود
خیسی خونو رو نیپلش حس می کرد
تارویان سرد و غرق تاریکی لب زد
_ بقیهش با من!؟ آرتور خسته سرشو بلند کرد
چشماش مثل گودال بودن : آروم... باشه!؟
پلکاشو به نشونه تایید بازو بسته کرد
کمرشو گرفت
تو یه حرکت کل آ-ت بزرگ شو تو سوراخ تنگ آرتور جا کرد😈
یکم دیر فهمید آروم از نظر تارویان خیلی سخت تر از نظر خودشه چشماش سیاهی رفتن بدنش سر شد تارویان بدونه اینکه حرکت کنه منتظرش موند لباشو به گوش آرتور چسبوند
_ نفس بکش لباش از هم فاصله گرفتن نفس سخت و عمیقی کشید
: آخ آییی خیلی بزرگه
تارویان تو سکوت از حس آرتور لذت برد
تنگ و داغ بود می تونست فقط با مک زدن نیپلاش ار-ضا شه🔞
اون مرد یه هیولای واقعی و صاحبه منه🔥
کسی که موقع #سکس باید با زنجیر ببندنش🔞
عادت نداره فاحشه هاشو سالم پس بده و حالا منو تصاحب کرده
واسه نجات خواهرم قبولش کردم ولی نمی دونستم قراره با شوالیه مرگ رو به رو شم
جلد دوم رمان فرشته کوچولوی من به قلم رزالین با یه داستان طوفانی استارت خوردههه😈
https://t.me/+AAAS5-2XzIkyZjVk
https://t.me/+AAAS5-2XzIkyZjVk
https://t.me/+AAAS5-2XzIkyZjVk
https://t.me/+AAAS5-2XzIkyZjVk | 457 |
| 7 | - اوف دختر عمو چه تپلی داری
انگشتم و تو هلوش کردم که ناله ای کرد.
- تو فاحشه خونه به این و اون میدی اخ و اوخت واسه منه.
-نه نکن پسر عمو تو رو خدا ولم کن
- امشب از رئیس یه فاحشه خوب خواستم و اون تو رو واسم فرستاد پس..
با صدا زدن بادیگارد هام و اومدنشون داخل اتاق دختر عمومو لخت جلوشون انداختم.
- قراره امشب به هر پنج نفرشون و من سرویس بدی
با مالیده شدن یکی از بادیگاردهام بهش ناله ای کرد و...
دختر عموشو تو فاحشه خونه میبینه و با بادیگاردهاش ترتیبش و میدن بدون اینکه بدونه دختره به زور اونجا فرستاده شده و باکره است و...
https://t.me/+ESR1XaZ7z11lYTI8
https://t.me/+ESR1XaZ7z11lYTI8 | 294 |
| 8 | #part1
#هرزهیپاک 🔥
تن گر گرفته و عرق کردشو روم کشید و کنار گوشم با صدای خمار لب زد:
- چقدر تنگی لعنتی، حسش میکنی؟ مردونگیم از تنگیت داره میترکه!
با درد خندیدم و ناخونتی بلندمو روی کمر برهنش کشیدم.
از روم پاشد و با هر دو دستش مچ پاهامو گرفت و از هم وا کرد
نگاه خماری به #واژن خیسم انداخت و گفت:
- چه خیسم کردی! آخ، کاش میشد س.وراخ تنگتو ج.ر بدم!
همزمان با گفتن حرفش سیلی محکمی روی ب.هشت خیسم کوبید.
نیم خیز شدم و همونطور که انگشتامو روی ب.هشتم میکشیدم گفتم:
- فعلا عقبو بچسب که داره واست بال بال میزنه!
جونی گفت و تند تند مشغول تکون دادن کمرش شد.
شقیقه هام از شدت فشار داشت تیر میکشید و نمیدونستم کی قراره تموم شه!
یه خورده ت.لمبه زد و بعد ازم فاصله گرفت و همونطور که بین پام خم میشد گفت:
- وقتشه یه حال اساسی به واژنت پر آبت بدم!
قبل از اینکه مغزم فرصت تحلیل کردن حرفشو پیدا کنه سرشو خم کرد
https://t.me/+ESR1XaZ7z11lYTI8
https://t.me/+ESR1XaZ7z11lYTI8 | 304 |
| 9 | 🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️🔥
✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇⁵
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان ð
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️ 09213313730
☯ @telesmohajat | 2 052 |
| 10 | 💰 وام آسان و فوری 💎
🔴تعداد محدود ⁵'¹⁰
✅ وام فوری تا 1 میلیارد تومان
✅ سود 2 درصد
✅ شرایط آسان و سریع برای دریافت
✅ بازپرداخت تا 60 ماه
📞جهت مشاوره رایگان و کسب اطلاعات بیشتر:
✉️ پیامک نام و نام خانوادگی به سامانه 30007155 | 1 951 |
| 11 | 👩🍳#دسر_ولنتاین🍧❤️
بیسکویت پتی بور
رنگ خوراکی قرمز
شیر ۲/۳ لیوان
شکر ۱/۴ لیوان
وانیل ۱/۴ قاشق چای خوری
خامه ۱۰۰ گرم
ژلاتین ۱/۵ قاشق غذاخوری
آب سرد ۳ قاشق غذاخوری
@ashpaziamon 🍣🍱 | 1 415 |
| 12 | ⚠️اگه میخوای چروکاتو با تزریق بوتاکس و ژل از بین ببری حتما این کلیپ رو با دقت ببین👆🏻
🚨فقط با این روش به راحتی توی خونه و فقط در عرض 10 دقیقه چروک هاتو از بین ببر🚀🚀
بدون نیاز به کارهای تهاجمی و هزینه زیاد با این کرم جوان کننده کل چروکاتو برای همیشه از بین ببر و تا عید کلی جوان تر شو 👌🏻
📲برای دریافت اطلاعات بیشتر همین الان روی لینک زیر کلیک کنید👇🏻👇🏻👇🏻
https://landing.saamim.com/UQS9R
https://landing.saamim.com/UQS9R | 1 579 |
| 13 | 4_5765093107741756765.mp3 | 1 366 |
| 14 | #جنجالی ترین صحبت های این کارشناس بابت چاقی و اضافه وزن
حرف هایی که تاحالا هیچکس بهت نگفته بود😱
لینک سایت اصلی سفارش این معجون لاغری با تخفیف ویژه 👇🏻👇🏻👇🏻
https://landing.saamim.com/cw8aV
https://landing.saamim.com/cw8aV | 1 637 |
| 15 | 15 ثروتی که داشتن آنها ما را ثروتمند میکند:
1- نگرش مثبت
2- ارتباط موثر
3- ادب
4- یادگیری مادام العمر
5- انضباط شخصی
6- تندرستی واقعی
7- آرامش خاطر
8- خلاقیت
9- عشق ورزیدن به کار
10- داشتن برنامه و هدف
11- داشتن قلب و زبان شاکر
12- درک دیگران
13- استفاده موثر از زمان
14- بخشندگی
15- اعتماد به نفس | 1 291 |
| 16 | کانال جدید معشوق دو شیخ عرب🔞💦
#part1
میخواستن منو به زور به پسرعموم بدن حاضر بودم با شیخای عرب بخوابم ولی اون نه....
دستام لرزید توی لُخت کردن خودم اما برای نجات خودم باید هرزه میشدم، هرزهی یکی از این دوتا شیخ عرب .
نگاهی به ارحام و برادرش کردم و بعد چشمامو بستم
_شما باید نجاتم بدین!
وقتی چشمامو باز کردم تو چشمای ارحام نگاه کردم و ربدوشامبر رو همون اول همونجوری که مامانم گفته بود از تنم در اوردم.
_ما..مان گفتـ..ـه
صدام میلرزید،باید بدنمو میدیدن و یکیشون قبول میکرد منو زن خودش کنه تا من با اون مرد ازدواج نکنم!!
_اگ..اگه براتون لُخت بشـ..ـم
لال شدم وقتی شیخ ارحام وشیخ اسعد تو یه حرکت سریع از روی صندلی بلند شدن و اومدن سمتم
_میدونیم حياتي
صدای اروم ارحام با نگاه ارومترش باعث شد استرسم یکم کمتر شه، اما اون حرکت سریع و بدنایی که سریع تر منو در برگرفتن باعث نشد استرسم کامل از بین بره!
چرا...چرا هردوتاشون اومدن جلو؟ چرا هردوتاشون...
در صدم ثانیه بدن نیمه لختم تو آغوش هردوتاشون پخش شد
سرمو بلند کردم و به چشمای ناخوانای ارحام نگاه کردم، قلبم ریخت، لمس و احساس دست دوتا مرد روی ممنوعه های بدنم...
ارحام جلوم بود و دستش سینه ام رو توی مشتش گرفت، چشممو بستم که تنم چسبید به بدنش و دستاش بدنمو اروم اروم لمس کرد
صدای کلفت اما ارومش همون اول باعث شد قلبم بریزه
_میتونی راز نگه دار باشی حياتي؟ به یه شرط از ازدواج با اون پسرعموی زن بازت نجات پیدا میکنی
نگاهم توی چشماش چرخید، چی داشت میگفت؟ مگه با مامان حرف نزده بود؟
به مامان گفته بودن باید بدنمو ببینن، چکم بکنن و بعد نجاتم بدن...
_چی؟
با شیطنت دستشو به بند شورتم گرفت و من گذاشتم شورتمو از تنم بکنه و لُخت توی بغلش دستمالی شم!
_باید هم با من باشی هم با برادرم!
مادرت تورو به یکیمون میده اما این راز ماعه،
اینکه باید هزمان با هردومون باشی وگرنه قبولت نمیکنیم!
حاضری با هردوتامون باشی و نجاتت بدیم؟
دودل تو چشماشون نگاه کردم و با یه تصمیم آنی لب زدم
_هردوتاتون میتونین ازم لذت ببرین ولی نجاتم بدین...
https://t.me/+uoYJdeMV1dgxNzRk
https://t.me/+uoYJdeMV1dgxNzRk
برای فرار از ازدواج با پسرعموی زن بازش به دوتا شیخ عرب با فانتزی خاص پناه میبره و مجبوره هرشب برای هردوتاشون....😱🔞💦
https://t.me/+uoYJdeMV1dgxNzRk
لینک کانال جدید، کانال قبلی بخاطر صحنه باز فیلتر شد❌👇🏻
https://t.me/+uoYJdeMV1dgxNzRk
https://t.me/+uoYJdeMV1dgxNzRk | 946 |
| 17 | #پارت_156
خم شد و دقیق به اجزای صورتم نگاه کرد.
- هه! پس سرخود شدی دختره بابا! میخوام بدونم اگه بفهمه جفت سوراخاتو خودم فتح کردم بازم میخوادت؟
دکمه شلوارشو باز کرد که وحشت کردم.
بخاطر پرت شدنم، پاهام درد میکرد.
قدرت بلند شدن نداشتم و خودمو فقط عقب روی زمین میکشیدم تا جایی که دیوار مانعم شد.
- تا کی میخوای فرار کنی؟ وقتی داشتی برای آیندت برنامه میریختی باید فکر اینو میکردی که قراره مثل موش تو خودت جمع بشی!
هیچ فکرشو نمیکردم بخواد به این شکل واکنش نشون بده.
تازه داشت یادم میومد که اگه بخواد این ادم چقدر ترسناک میتونه بشه.
موهام دوباره اسیر دستاش شد و بی توجه به داد و بیدادم منو رو تختش پرت کرد.
گیس هام رو سمت کلفتش کشید.
- فقط دوس دارم دندون بزنی ... اون موقعهس که دندوناتو خورد کنم! مطمئن باش اینکارو میکنم هر.زه کوچولوی بابایی.
فورا کلفتشو کرد تو دهنم و بیاهمیت به اشکای صورتم، خودشو تند تند عقب جلو میکرد.
- که میخوای زن اون اشغال بشی اره؟ مگه من میزارم این دهن تنگ و داغت نصیب کسی بشه؟ طوری جرت بدم که جرات این غلطارو نکنی دیگه.
مثل گرک مشغول دریدن تنم بود.
چشماش جز خشم هیچی نمیدید.
فراموش کرده بود یه قلب مریض دارم!
برای بار هزارم کلفت پر از رگش رو از جلوم دراورد و کرد تو پشتم.
فهمیده بود جا به جایی تند تندشون برام درد به همراه داره و عمدا تند تند داخلم تلنبه میزد و سریع میکشید بیرون و داخل سو.راخ دیگم میکرد.
انقدر از درد جیغ زده بودم که دیگه نای مخالفت نداشتم.
بیوقفه خودشو بهم میکوبید و فحش های رکیک میداد:
- توی بی همه چیز میخوای زن بشی اره؟
این بهشتو من جر بدم راهو باز کنم که یه سگه دیگه ازش استفاده کنه؟
موهامو از پشت گرفت و منو کشید عقب و کلفتشو بیملایمت کرد تو باسنم:
- مگه من میزارم این سوراخای تنگ سهم بقیه شه؟ نمیزارم دست نر خر دیگهای بهت برسه.
انقدر میگ.ام این سوراخای تنگتو که نتونی راه بری حتی!
عجز و درد تنها حالم رو توصیف نمیکرد.
فقط تلاش زنده موندن میکردم.
- سیاوش تروخدا ولم کن ...اخ آیی میسوزه؛ بخدا درد داره ...
بعد اخرین ضربش، خودشو توم خالی کرد و بیرون کشید.
خیال میکردم تموم شده که اومد دستشو دور گردنم پیچید و زیرلب حرصی گفت:
- این تازه شروعش بود ...حالا که هوای هرز پریدن به سرت زده! سرتو میشکونم تا دیگه از این غلطا نکنی، اون خاستگاریم منتفیه! برو همه جا دادار دودور کن سیاوش عقب جلومو پاره کرده!
نیشخندی زد و به چشمای خیس از اشکم توجهی کرد.!
دلم میخواست فریاد بزنم.
مثل خودش عربده بزنم..
اما فکم قفل شده بود و فقط با چشمای خیس نگاهش میکردم.
حس میکنم قلبم بیشتر از همیشه داره میکوبه.
حتی بنظرم ضربه هاش محکمه!
این کوبشا نرمال نبودن.
من خیلی وقته قلق این قلبو بلد بودم!
با چشمام تقلا و التماس میکردم تا به دادم برسه.
اما سیاوش همچنان داشت داد و فریاد میکرد و گاهی هم وسایل داخل اتاقو میشکوند.
با تنی برهنه روی تخت مثل جنازه افتاده بودم و داشتم جون میدادم.
اما توجه سیاوش به داد و هوارش بود.
تمرکزش تو ترسوندن من بود!
بدنم داشت رفته رفته فلج میشد.
قدرت تکون دادن پاهامو نداشتم.
اما دستام!
دستام هنوز کمی جون داشتن ...
میتونستم تکونشون بدم.
ته مونده قدرتم رو جمع کردم تا تونستم چراغ خواب بغل تختو به پایین پرت کنم.
صدای افتادنش بلاخره نگاه سیاوشو کشید سمت من.
چشمای طوفانیش روی من نشست و مردمکش
گشاد و گشاد تر میشد.
بهت زده لب زد :
_ عسل
https://t.me/+1P7aVlLI3CA5Y2I0
https://t.me/+1P7aVlLI3CA5Y2I0
https://t.me/+1P7aVlLI3CA5Y2I0
https://t.me/+1P7aVlLI3CA5Y2I0
به مریض کوچولوش تج.اوز میکنه و ....😭❌❌❌
#پارت_واقعیشه⚠️🔞 | 1 021 |
| 18 | #گناهم_باش
#پارت_1
خواهرزادم بی خبر از کششی که من نسبت بهش داشتم با اون پیراهن کوتاه که کل اندامش و بیرون انداخته بود، رو تختم خوابش برده بود.
استغفاری کردم و ازش رو گرفتم و زیر لب غریدم:
- خر شدی ماهان بدبخت تو داییشی کنترل خشتکتم نداری!!!!
چشمام از شدت نیاز سرخ شده بود و مردونهام یطوری سخت شده بود که خشتک شلوارم داشت جر میخورد و همون لحظه با تن سک.سی کوچولوش رو تختم غلت زد که چشمام نو.ک سینه های درشتش رو دید و آل.تم تیر کشید.
داغ کرده سمتش رفتم و بی طاقت دستمو رو نیپل هاش نوازش وار کشیدم که ناله ریزی کرد و آتیش شهوتمو بیشتر کرد و یه مرتبه روش خیمه زدم و از رو لباس نازکش نوک سیخ پستونشو به دهن گرفتم و محکم مکیدم
- دد.....دایی داری....چیکار میکنی؟!!
خمار جلوی لباسشو جر دادم و قبل از اینکه وحشیانه به سمت سینه هاش حمله کنم دستمو به بینِ پاش رسوندم و شورت خیسشو از روش کنار زدم که به خودش لرزید
- جوووون عروسک واسم خیس کردی؟
- ز.....زشته دایی نکن تو حالت خوب نیست
انگشت کلفتمو لای پاش بالا پایین کرد و به.شتشو محکم مالیدم که با دهن کوچولوش شروع به ناله کرد و وحشیانه به نوک صورتی سینه هاش حمله کردم
- دیگه نمیتونم زلفا، لعنتی تو این شکم کوچولوت امشب باید از تخمای من پر بشه
قراره واسه دایی توله بزایی........
https://t.me/+yR6VMKh16k45OGU0
https://t.me/+yR6VMKh16k45OGU0
https://t.me/+yR6VMKh16k45OGU0
ماهان... دایی ناتنی از فرنگ برگشته ای که یه عمر توی خارج زندگی کرده و میل جنسی نداشته و با هیچ دختری نخوابیده ولی وقتی بر میگرده ایران با دیدن خواهرزاده سک*سیش مردونگیش سیخ میکنه و.......❌😱🤯 | 1 100 |
| 19 | رمان پرواز بدونِ بال🏳🌈🪽
ژانر: عاشقانه، لزبین
- تابش؟
با چشمای بسته زمزمه میکنم:
- جونِ تابش
- چرا بهم نمیگی تو قلبت چهخبره؟
چشمامو باز میکنم. بخاطر اختلاف قدیمون، سرش رو بلند کرده و با اون چشمای خوشگلش مستقیم بهم زل زده.
با یه حرکت بلندش میکنم و مینشونمش رو کاپوت ماشین. دستامو میذارم دو طرف بدنش. پیشونیم رو میچسبونم به پیشونیش.
نفس هامون بهم برخورد میکنه. غنچه بی قراره... درست مثل قلب من که داره آتیش میگیره.
- خودت نمیدونی؟
گونهام رو نوازش میکنه.
- اگه میدونستم میپرسیدم؟!
با نفس نفس به لباش نگاه میکنم. یه نگاه طولانی. چشمامو ثانیه ای میبندم و سعی میکنم به خودم بیام. تابش بدجوری داری گاف میدی... داری چاه خودت رو میکَنی!
وقتی چشمامو باز میکنم نگاه غنچه هم به لب های منه، اما سریع نگاهش رو میدزده. سوپرایز میشم. شاید اون هم... نه دیوونه نشو...
غنچه- چرا نمیگی؟ مغزم درد گرفته انقدر فکر کردم.
انگشت شصتم رو نوازش وار میکشم رو لباش. یه نگاه به چشماش و یه نگاه به لب هاش. جونم داره در میاد.
دارم نابود میشم خدا...
پوف کلافه ای کشیده و سرم رو تو گردنش فرو میبرم. نسخ تنشم. گردنش رو بو میکشم.
- تو همین الانم فهمیدی قضیه چیه فقط میترسی به زبون بیاری.
لالهی گوشش رو میبوسم و دوباره خیره میشم به چشماش. مطمئنم کل اجزای صورتم گویای همه چیزه... غیر ممکنه نفهمیده باشه!
چونهام رو نوازش میکنه و عسلیِ چشماش کمی کدر شده. پیشونیم رو میچسبونم به پیشونیش. بذاقش رو قورت میده و خیره میشه به لبام.
امشب دومین باره که غنچه به لبای من نگاه میکنه و شاید تو مغزمون همدیگه رو بوسیدیم. نفس هاش تنده و میتونم صدای کوبش قلبش رو بشنوم. اما قلب من خیلی محکم تر میزنه...
دستش رو میگیرم میذارم رو قلبم.
- میشنوی؟ داره از جاش در میاد. میدونی واسه چی؟
https://t.me/+j0W0FGOULmg1NWNh
https://t.me/+j0W0FGOULmg1NWNh
https://t.me/+j0W0FGOULmg1NWNh
https://t.me/+j0W0FGOULmg1NWNh
🏳🌈غنچه و تابش، دو دختر از دو دنیای متقاوت. یکی خدمتکار عمارت و اون یکی دخترِ ناز پروردهی پژمان خان... از بچگی با هم بزرگ شدن ولی دنیاشون خیلی با هم فرق داره. تابش که رانندهی غنچه هم هست، سالهاست عاشقش شده و آرزوش اینه که یه روز بتونه غنچه رو بدست بیاره اما از ترس اینکه همه بفهمن و رسوا بشه لب باز نمیکنه. چون این یه عشقِ ممنوعه ست... خانواده غنچه قراره اون رو با یه پسر پولدار به اسم فرزاد که از خارج برگشته، نامزد کنن و همه چی رو تغییر بدن. حالا غنچه باید بین دلش که پنهونی پیش تابشه و خانوادهاش... یکی رو انتخاب کنه. رمانی عاشقانه درام دربارهی عشقِ ممنوعِ بین دو زن، بوسه های پنهانی و تلاش برای بهم رسیدن اما دور از چشم بقیه...🏳🌈 | 1 286 |
| 20 | 🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️🔥
✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد ☃️4
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔 @ostad_seyed_hoseyni
☎️ 09213313730
☯ @telesmohajat | 2 416 |

