15 494
Підписники
-1124 години
-787 днів
-25530 день
Архів дописів
01:48
Відео недоступне
⛔️این ویدیو باعث تعطیلی و پلمپ شدن مراکز بوتاکس شد⛔️🤫
همه با این روش 10سال جوون میشن،حتی شما🫵🏻✅
▫️رفع چین و چروک صورت
▫️کلاژن سازی و آبرسانی قوی پوست
▫️از بین بردن جای لک صورت
▫️دارای تاییدیه وزارت بهداشت و تحت لیسانس آلمان🇩🇪📄
🌐جهت دریافت اطلاعات بیشتر و ثبت سفارش جوانساز همین حالا روی لینک زیر بزنید تا شامل تخفیف ویژه شوید👇🏻👇🏻📲
https://landing.saamim.com/aQcId
https://landing.saamim.com/aQcId
عامل تعطیلی.mp45.50 MB
❤ 1
3 87730
00:54
Відео недоступне
👩🍳#فاهیتامکزیکی
🍂🍁 @ide_luxurry 🍂🍁
🕊❤️🕊
10000000_208430698700200_9109985849301705804_n.mp49.56 MB
❤ 2
3 179350
02:00
Відео недоступне
⛔️لاغری واقعی با دمنوش چربی سوزی که بارها از رسانه ملی معرفی شده ⛔️
♻️وقتی صدا و سیما تایید کرده ، دیگه نیازی به شک نیست♻️
🔷رفع اشتهای کاذب و جلوگیری از ریزه خواری
🔷افزایش کالری سوزی و چربی سوزی
🔷دارای تاییدیه وزارت بهداشت و نشان سیب سلامت
🔊برای دریافت اطلاعات بیشتر و ثبت سفارش با تخفیف ویژه تا قبل از اتمام موجودی ، همین حالا روی لینک زیر کلیک کنید. ⬇️📲📲
https://landing.saamim.com/b2SiX
https://landing.saamim.com/b2SiX
Archive Tarkibi 01.mp46.51 MB
❤ 1
3 29740
💢آهنگ جدید رضا صادقی بنام خداحافظ
🕹#پاپ
4_5942756989741305412.mp34.69 MB
2 957100
01:46
Відео недоступне
☑️جلوگیری از چرب شدن کبد
☑️پاکسازی و سم زدایی کبد
☑️رفع چربی کبد
☑️دارای مجوز وزارت بهداشت
☑️دارای گارانتی بازگشت وجه
کلیپ رو تا انتها ببین و با این روش گیاهی کبدت رو نجات بده👌🏻😍
روز مادر نزدیکه و این محصول با تخفیف تا همون روز موجوده.
دریافت اطلاعات بیشتر و سفارش با تخفیف ویژه👇🏻👇🏻👇🏻
https://landing.saamim.com/sWOOb
https://landing.saamim.com/sWOOb
پیشنهاد ویژه روز مادر
Kabed-26-09-1403(2).mp45.10 MB
❤ 1
3 38780
این لیست چنتا از بهترین کتاب های خودشناسی هستش که برای درک خودتون مفیده:
1- کتاب خودشناسی از آلن دو باتن
2- کتاب جزء از کل اثری از استیو تولتز
3- کتاب هنر و علم خودشناسی؛ پیتر هولینز
4- کتاب تخت خوابت را مرتب کن از ویلیام مک راون
5- کتاب خودت را به فنا نده؛ زویی لوین
6- نیمهی تاریک وجود؛ دبی فورد
7- خودشناسی به روش یونگ از مایکل دانیلز
❤ 1
3 294210
Repost from TgId: 1440531845
- سایز شورتت چنده؟
با حرف میران به سرفه افتادم و ابمیوه توی گلوم گیر کرد.
سایز شورتم؟
برای چی اینو پرسیده بود نکنه بو برده بود دخترم؟
دستمو نامحسوس بین پام گذاشتم.
- برای چی میران چیزی شده نکنه شورتتو نیوردی من درنمیارما.
چشم غره ای بهم رفت و شلوارشو دراورد گه چشمام گرد شدن و رو چرخوندم.
- نه بابا.
چندتا خریدم کوچیکن.
توی استخر پرید که اب بهم پرید، سرمو تکون دادم و سرفه کردم.
- خب به من چه میخوای پز بزرگ بودنتو بدی یا چی؟
- خیلی بیشعوری ما مثلا رفیقیم این حرفا بینمون نیست که. درسته اونجات از من کوچیک تره ولی به روت نمیارم.
پوزخندی زدم و تو دلم نفس عمیقی کشیدم پس هیچی بو نبرده بود خداروشکر اگه میفهمید من دخترم خیلی شر میشد.
- باشه بابا اصلا تو مار بوآ من موز سبز نرسیده.
- کثافت.
اینا واسم کوچیکن میخوای برات بیارم بیای استخر؟
چون مایو نیوردی.
آب دهنمو قورت دادم، باز توی هچل افتادم، چرا قبول کردم بیام استخرش
بهونمم این بود که مایومو فراموش کردم.
- نه نمیخواد من خیلی از آب خوشم نمیاد تو شنا کن.
نیشخندی بهم زد.
- چیه میترسی موز سبزت توی آب غرق بشه؟
برای این که استرسم رو نفهمه بلند خندیدم و با لحن تحقیر آمیزی گفتم:
- نه میترسم دروغات لو بره، هیچی اون زیر نداری، به خاطر همین زید ندازی.
با این حرفم یهو از اب پرید بیرون و اشاره به شورت خیس و عضوش که چسبیده بود کرد.
- پس این چیه ها؟
اینو ببین اندازه سرته تو چی داری.
قبل این که به خودم بیام دستشو بین پام برد و فشار داد که جیغ کشیدم ولی اون مات موند.
چون من مردونگی نداشتم.
بهت زده بهم زل زد.
- تو دختری عوضی؟
https://t.me/+Cut40AIAFHIyNjhk
https://t.me/+Cut40AIAFHIyNjhk
https://t.me/+Cut40AIAFHIyNjhk
❌😂سعیده دختری که خودشو کل عمرش جا پسر زده تا این که با پسری اشنا میشه و برای اولین بار کراش میزنه ولی مجبوره تظاهر کنه پسره تا این که میران میفهمه و دو طرفو جر میده چون...
33500
Repost from TgId: 1440531845
به پرستارش تج..اوز میکنه تا بتونه اونو مال خودش کنه💔🔞🔞🔞
#معشوقه_ابلیس 🔥
#پارت50💯
داد زدم:
_ ولم کن لعنتی!
من رو محکم روی مبل چرمی اتاق انداخت که سریع از جام بلند شدم و خواستم به سمت در برم که دستشو دور کمرم حلقه کرد و من رو بلند کرد و دوباره روی مبل انداخت!
دوباره از جام بلند شدم و به سمت در خواستم بدوم که دوباره از کمر منو گرفت و روی مبل پرت کرد و روم خیمه زد و دستامو بالای سرم نگه داشت!
سرش رو نزدیک کرد که لب هام رو ببوسه که صورتم رو به چپ و راست چرخوندم که منو نبوسه ولی بالاخره تونست لب های داغش رو روی لب هام بذاره!
شروع به تقلا کردم ولی اون فقط لب هام دو میبوسید و مک می زد و گاز می زد!
قطرات اشک از چشم هام سرازیر میشدن!
چشم هاش رو محکم بست و مثل گرگ گرسنه ای لب هام رو میخورد!
انگار مدت طولانی از من دور بود!
انگار نه انگار که همین چند ساعت پیش اومده بود خواستگاریم!
داشتم خفه میشدم و نفس کم میاوردم ولی اون عمیق و محکم لب هام رو توی حصار لب های خودش قفل کرده بود!
دستش رو به سمت پایین تنم برد و با کاری که کرد نفس توی سینم حبس شد ...💦🔥
https://t.me/+qup4luV2RL02ZjU0
https://t.me/+qup4luV2RL02ZjU0
https://t.me/+qup4luV2RL02ZjU0
https://t.me/+qup4luV2RL02ZjU0
https://t.me/+qup4luV2RL02ZjU0
https://t.me/+qup4luV2RL02ZjU0
https://t.me/+qup4luV2RL02ZjU0
شاهرخ رئیس یه باند مافیایی بزرگ که همه از اسمش میترسن و کسی تا حالا اونو ندیده و هرکسی به چشم هاش نگاه کنه اونو درجا می کشه دلشو به یه پرستار کوچولوی مذهبی میبازه و اونو به اجبار و با تهدید زن خودش میکنه و ...🔞
35400
Repost from TgId: 1440531845
#part1
-اخر هفته عقد منو النازه اماده شو مامان
-چه عقدی مامان جان،تو که زن داری!
خدا رو خوش نمیاد دختره رو اینجوری خون به جیگر میکنی
با صدای عزیز خانوم چادر سیاهم رو از روی سرم برداشتم و پشت ستون پنهان شدم.
دلم گواه بد میداد،میترسیدم از چیزی که هر شب کابوسش رو میدیدم:
-افاق خانوم...مگه من به شما نگفته بودم اماده باشید؟
چهلم خان بابا هم که تموم شد
-گفتی تصدقت شم
اینم گفتی هوران نازاست
گفتی این خونه بچه میخواد
ولی مادر ،به دختره فکر کردی؟
بخدا که دق میکنه
هوو حتی اسمشم سنگینه چه برسه...
صدای نیشخند ایزد بند دلم رو پاره کرد،مرد نامردم بی رحم بود:
-تا حالا نشنیدم هیچ زنی با اومدن هوو دق کنه و بمیره
دختر رضا پاپتی هم پوستش کلفته شما نگران نباش
بجاش بساط عروسی و راه بنداز
-درسته که هیچ زنی با هوو نمرده که زن تو بمیره
میدونم از اول نمیخواستیش و به اصرار خان بابا گرفتیش
ولی من تو رو اینجوری تربیت نکردم...
حالا که پدر بزرگت فوت کرده میتونی طلاقش بدی
ولش کن بذار بره پی زندگیش مادر
قلبم بی وقفه میکوبید.انگار ته دلم رو چنگ میزدن.
میخواست زن بگیره و از نخواستن میگفت،اما کاش از کتک هایی که هر شب تن و بدنم رو مهمون میکرد هم میشد حرف میزد.
هر بار که از پرواز برمیگشت هوران کیسه بوکس میشد.
دوباره نیشخندی زد:
-دِ نَ دِ نشد ...دختر رضا پاپتی میمونه همینجا و کلفتی زنم و میکنه
از طلاقم خبری نیست
نمیشه که بیاد گه بزنه به زندگیم و بعد بره پی خوش خوشانش
با دیدن قد و قامت بلندش قلبم از حرکت وایساد.
نیشخند ترسناکی زد و با طعنه گفت :
-فال گوش وایساده بودی؟
خوبه!
پس شنیدی که هفته بعد عروسی شوهرته!
https://t.me/+kL8kZDwpaY9jMDFk
https://t.me/+kL8kZDwpaY9jMDFk
https://t.me/+kL8kZDwpaY9jMDFk
https://t.me/+kL8kZDwpaY9jMDFk
https://t.me/+kL8kZDwpaY9jMDFk
کاپیتان ایزد توتونچی !
خلبان هات و جذابی که به اجبار پدر بزرگش با هوران ازدواج میکنه و هر روز اون دختر رو شکنجه و تحقیر میکنه
بعد از ۵ سال که پدر بزرگش فوت کرد تصمیم میگیره ازدواج کنه اما نمیدونه زنی که اونقدر ازش متنفره یروز دیدن همون چشمای طوسیش میشه آرزوش و ...
❤ 1
54100
Repost from TgId: 1440531845
#خدمتکارحشــــــــــــری💦🔞😈
#Part568
با شهوت داشتم با سالارم ور میرفتم و از لای در آشپزخونه به خدمتکار جدید عمارتم که توی آشپزخونه لخت شده بود و داشت کلوچهاش رو میمالید چشم دوختم ...
-اه..فاک...عجب کلوچهی تپلی داره این کوچولو...
یکی از پاهاش رو روی اپن آشپزخونه گذاشته بود و با دست چپش داشت کلوچهی خیس و آبدارش رو میمالید.
چقدر کلوچهاش تپل و صورتی و گوشتی بود و جون میداد توش تلمبه بزنی ...
دستمو دور سالار بزرگم کشیدم و تفی روش انداختم...
سالارم حسابی سرخ شده بود و برای کلوچهی خدمتکار کوچولوم بیتابی میکرد.
دیگه نتونستم طاقت بیارم و درو باز کردم که دست از مالیدن کلوچهاش برداشت و دومتر بهوا پرید .
نیشخندی به چهره ی خشک شده وترسیده اش زدم و با صدای بم و شهوتیم رو بهش گفتم.
_کـلوچت چه رنگیه خدمتکار کوچولو؟
جثه ی ریز و کوچولویی داشت اما پوستش به شدت سفید بود از شنیدن حرفم سرخ شد و تو خودش جمع شدو سرشو پایین انداخت.
_نمیدونم آقا...
جلو رفتم و اسپنکی به رونای تپلش زدم که با ورودم بهم چفتشون کرده بود و دستم رو لای رونای تپل و برهنه اش بردم و با خباثت لب زدم.
_پس خودم میبینم.
روناش رو از هم وا دادم که با دیدن کلوچهی تپل و صورتیش چشمام برق زد و آب از لب و لوچه ام آویزون شد.
دست جلو بردم و چنگ محکمی به کلوچهاش زدم و با شهوت گفتم.
_از این به بعد تو خدمتکار شخصی منی!
مهلتی برای جواب بهش ندادم و پاهاش رو سمت خودم کشیدم و توی یه حرکت روی سالارر سیخ و دراز پر رگ و کلفت شده ام رو سوارش کردم.
سالارم رو تا ته توی کلوچهی تنگ و تپلش فرو کردم که جیغ بلندی کشید و من بی اهمیت با ضربات محکم و با سرعت توی کلوچهی نابش کوبیدم.
برای اینکه بار اولش بود چشماش سیاهی میرفت و به کمرم چنگ مینداخت..
_اه..اههه...اهییی آقا توروخدا درش بیارین دردم دارم داره خون میاد ...آخ... اهیی...
گردنش رو چنگ زدم و سیلی به صورتش زدمو تلمبه هام رو با شدت بیشتری توی کلوچهی خونیش کوبیدم و با لحن پر از شهوت غریدم.
_تو خدمتکار منی و توی خونه ی من نشستی خودتو میمالی؟بدون اجازه ی رئیست! پس حرف اضافه بزنی از کو.ن هم جرت میدم و یه مدل دیگه ازت تسویه میگیریم خدمتکار کوچولوی من...😱💦👇
https://t.me/+KUTkV-p6LOQ4OGY8
https://t.me/+KUTkV-p6LOQ4OGY8
https://t.me/+KUTkV-p6LOQ4OGY8
https://t.me/+KUTkV-p6LOQ4OGY8
https://t.me/+KUTkV-p6LOQ4OGY8
https://t.me/+KUTkV-p6LOQ4OGY8
https://t.me/+KUTkV-p6LOQ4OGY8
با دیدن کلوچهی تپل و صورتی دختر خدمتکار خونه ی پدرش، اون رو به بهونه ای خدمتکار شخصی خودش میکنه و مدام کلوچه ی تپلیش رو جر میده و...😱😈❌🔞
فولهاتسکسیممنوعهتریسامشورتخیسکن🔞🔥
#باشورتاضافهواردبشین🔞🔞🔞
❤ 1
1 68600
#پارت_۴۴۰
➖دوست برادرم
در عرض چنددقیقه با موردهای جدید و مبهمی مواجه شده بودم که شبیه پازل بهم ریخته بود و من یکی یکی باید این پازلهارو کنار هم میچیدم تا شاید برای سوالهای احتمالی خودم جوابهای درستی پیدا میکردم.
اما مگه مهم بود !؟
نه!
نبود چون کار من اینجا دیگه تموم شده بود و تصمیم کاملا جدیم این بود هرآنچه از این مرد متوحش به دست آوردم رو پرت کنم جلوش و نافشو ببرم و برم پی کارم حتی به قیمت از دست دادن تمام خوبی ها و خوشی به دست آمده!
نفس عمیقی کشیدم،وقتی پدر و مادر و خاله اش از ما فاصله گرفتن دوباره انگشتهای سردم رو به دور دستگیره حلقه کردم و بعد هم به سمت خودش کشیدم تا هرچه زودتر از خونه بزنم بیرون اما عماد مانع ام شد.
یعنی در کمال تعجبم سد راه شد و خیره به صورت عبوس و دلگیرم پرسید:
-کجا !؟
عجب سوال مسخره ای!
خودش سرم داد میزد که دیگه اینجا و با اون کاری ندارم و خودش هم ازم میپرسید کجا !؟!!
دندونهای روی هم فشرده شده ام رو ازهم باز نگه داشتم و جواب دادم:
-کجا !؟
میخوای اتفاقهای چنددقیقه پیش رو باهم مرور کنیم !؟
تو گفتی برو منم گفتم با کمال میل میرم!
اون ژست و حالت پرخاشگرانه ی تند و تیزش رو کنار گذاشت و رفت توی یه لاک و رنگ دیگه.
دو سه تا سرفه کرد و بعد گفت:
-علی الحساب اون مسئله مُنتفیه...
چشمهام رو تنگ کردم و چون تغییر موضعش برام واضح نبود پرسیدم:
-کدوم مسئله !؟
خودش درو بست و بعد کاملا چرخید سمتم و اینبار توضیح واضحتری داد تا شید من شیرفهم بشم:
-مسئله ی رفتنت!
شل کن سفت کن های این مرد که واقعا من رو به عنوان یک شیء خریداری شده نگاه میکرد ،به شدت دلگیر کننده بود.
منو بهم میریخت.
حتی غرورم رو له و مچاله میکرد.
ندار بودیم اما بی غرور نه!
نفس نفس زدم و گفتم:
-اون یه مسئله ی حل شده است فکر کنم..
حق به جانب و رئیس گونه گفت:
-من تصمیم گیرنده هستم.
منِ تصمیم گیرنده هم الان میگم رفتنت منتفیه.
حالا که افراسیاب و مهری اومدن دیگه گور بابای یه شب دیر اومدنت و موبایل خاموش شدنت و به کتف گرفتن هارت و پورتهای من و...
مخلص کلام...برمیگردی داخل!
و بعد از به زبون آوردن تمام این توضیحات یا بهتره بگم توجیحات از کنارم رد شد و به راه افتاد انگار که نه انگار اتفاقی افتاده باشه!
🤩 60❤ 51👍 13👌 7😱 5😭 2
3 742150
01:00
Відео недоступне
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️🔥
✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد /¹⁷❤️
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔 @ostad_seyed_hoseyni
☎️ 09213313730
☯ @telesmohajat
22.68 MB
3 34710
۹ تا از زیبا ترین جمله های پائولو کوئیلو:
-هیچگاه نگذار زخم هایت،تورا به کسی که نیستی تبدیل کند.
-انسان بایدازگذشته رهاشود و ازمیان راههای که به او پیشنهاد میشود،بهترین را برگزیند.
-کشتی درساحل بسیارامن تراست،امابرای این ساخته نشده است.
-تنهایک چیزهست که برآورده شدن رویایی راناممکن میسازدوآن،ترس ازشکست است.
-اگردرزمان حال حضورداشته باشی،می توانی آن را بهترکنی و اگرحال را بهترکنی،آنچه از پس آن می آید بهتر خواهد شد.
-یک کودک میتواند سه چیز را به انسان بالغ بیاموزد: بدون دلیل شاد بودن، همیشه مشغول انجام کاری بودن و اعلام خواسته ی خویش با تمام قوا!
❤ 2
3 699150
Repost from TgId: 1440531845
#هفت_کوتوله🔞
#پارت_1
_روی شکم بخواب و باسنت رو بده بالا تا سوراخ هات باز تر بشن.
یکی شون دست های سیاهش رو روی کمرم گذاشت و من رو به شکم خوابوند و اونی که دستور داده بود پشتم ایستاد و انگشتای زبرش رو به لای پام کشید.
کل اتاق بوی شه.وت گرفته بود و من باورم نمیشد که بین هفت کوتوله دراز کشیده بودم و نوبتی میخواستن به قول خودشون منو "به فاک" بدن.
رئیس شون روی صندلی نشسته بود و با اون قد کوتاهش پا روی پا انداخته بود و دود پیپش رو بیرون داد و با صدای بمی دستور داد:
_آلتاتون کوچیکه پس خیلی اذیت نمیشه کارتون رو شروع کنید!
لبخندی بهم زد و خیره تو چشمای خمارم، ادامه داد:
_میخوام تخت رو از ارگاسم سفید برفی خیس کنید! بوی ارضاش تا 3روز باید تو اتاق بمونه.
قد کوتاهِ سیاه پوست چونه مو تو دستش گرفت و لب کلفتش رو روی لبم نشوند و 6تاشون همزمان لای پاهام و باس.ن و سینه هام ور رفتن و من از لذت صدای ناله هام بلند شد و به خودم پیچیدم و چشمای خمارم رو به رئیسشون دوختم که شلوار و باکسرش رو از پاش در اورد و تا چشمم به آلتش افتاد لحظه ای شوک شدم!
این قد و هیکل چطوری میتونست همچین چیزی داشته باشه؟!
https://t.me/+f01tcG2mAc9lZjA0
https://t.me/+f01tcG2mAc9lZjA0
https://t.me/+f01tcG2mAc9lZjA0
رَستا تو بیمارستان روانی کار میکنه و اون هرشب خواب میبینه با هفت کوتوله سکس های هات و خشک میکه و تو خواب پرده بکارتش رو رئیس کوتوله ها زده. یه روز وقتی میره تیمارستان یه بیمار روانی رو میارن که همه ازش وحشت دارن و رَستا با دیدن اون بیمار روانی که شباهت عجیبی با رئیس کوتوله ها تو خوابش داره شوکه میشه و اون بیمار روانی هم با دیدن اندام رَستا...🔞🙈💦
95000
Repost from TgId: 1440531845
00:03
Відео недоступне
#حاجـــــــــیحشــــــــــــری...🔞🔥
حاجی متعصبی و جذاب و هاتی که با دیدن تن لخت دختر18 ساله ای که صیغه اش کرده بود تنش داغ میشه و از عطش زیادش هرشب کلوچه ی آبدار و تپلش رو جر میده و میخوره تا اینکه حامله میشه و...💯🔞🔥🥵🔞❌
https://t.me/+h7LZ6EQhqqU3ZjRk
https://t.me/+h7LZ6EQhqqU3ZjRk
https://t.me/+h7LZ6EQhqqU3ZjRk
https://t.me/+h7LZ6EQhqqU3ZjRk
معیدم...اینجا بهم میگن حاج معید...
یه شب دختری رو توی خونم پناه دادم و فرداش با دیدن تن لختش زیر دوش آب و اون قطره هایی که روی ممه های خوش فرم و درشتش ریخته میشد تنم گر گرفت و..🤤👙
https://t.me/+h7LZ6EQhqqU3ZjRk
https://t.me/+h7LZ6EQhqqU3ZjRk
با دیدن کلوچهیگوشتی و صورتی و کون و اون ممه های درشت و نوک صورتی ،تموم تنم داغ میشه و با بهونه ای بهش نزدیک شدم و اون شب تا صب کلوچهی تپل و ابدار و خوشمزه اش رو جر دادم و...😈🔞
#فولهاتسکسیشورتخیسکن🤤💯💦
#سکسهاتوخشنحاجیبادختریکهپناهشداده...❌💯🔞
#دارای_صحنههای_داغوممنوعه🔥
animation.gif.mp40.32 KB
79900
Repost from TgId: 1440531845
#نامادریحشری🔞🔞
#پارت1
با حس خیسی لای پاهام ناله کردم
_ایییی...
_جون قشنگ مامان
با صدای نامادریم شوکه چشمامو باز کردم و به صورتش که بین پام بود و زبونشو روی بهشتم میکشید نگاه کردم
_د..داری چیکار میکنی؟ آههه.. تو اتاق من چیکار داری؟
با نیشخند زبونشو لای شیار بهشتم برد و دور سوراخ خیسم چرخوند که با ناله کمرم رو به تخت کوبیدم
_ای جان...دختر شوهرم هورنی از آب در اومده!
_اوممم ...و...ولم کن وگرنه به بابام میگم
انگشتشو لای بهشتم کشید و خودش بالا اومد و با زبونش نوک سینهامو لیس زد
_مامانی داره با زبونش پاشویهات میده تا تبت بیاد پایین
نوک سینهامو تو دهنش فرو برد و همزمان که بهشت خیسمو میمالید نوک سینهامو میلیسید
چشمام بسته شد و بی اراده ناله کردم. درست دست گذاشته بود روی نقطه حساس بدنم
_چرا.. چرا اینکار رو میکنی؟
لرزش صدام از ترس که نه، از لذت بود!
لبخندش پررنگتر شد
_چون تو دختر کوچولوی شوهرمی و بیشتر از بابات تحریکم میکنی🔞🔥💦
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
نامادری جوون و سک.سی که از بدو ورودش به خونه شوهرش، دختر مظلوم شوهرش با پوست سفید صورتیش چشمش رو میگیره و یه شب که دخترش تب داره، میره تو اتاقش و به بهونه پایین آوردن تبش لختش میکنه و......🔥🔞💦
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
https://t.me/+t3mNawI2_mRjYmI0
87400
Repost from TgId: 1440531845
_ دردِ پریودیه زنت واسه باکره بودنشه ننه
از مدرسه با شلوار کثیف و گریه برگشته
بیا زودتر دست از لجبازی بردار باهاش بخواب خلاص بشه از درد دیگه
دستمو روی شکمم گذاشتم و از خجالت لب گزیدم
صدای ننهقمری میومد که با تلفن حرف میزد
میدونستم پشت خط کیه... اون مرد!
اون مرد که جز روز عقد دیگه ندیده بودمش
_ از مدرسه خَمخَم اومد خونه
شلوارش تا زانو لَک خون افتاده
از درد شدید چشم بستم و خجالتم شدت گرفت
جانفزا روز عقد مصنوعی خندیده و گفته بود به تو توی پروشگاه میگفتن غزال
پسرخاله هم معروفه به گرگاس
پس تو غزالِ گرگاسی!
نمیدونستم اون چی جواب داد که ننهقمری نچی کرد
_ میگم صندلی تاکسی رو کثیف کرده بود
مردک بی حیثیت اومد دنبال پولِ تمیز کردن ماشینش
صدا بالا برد و ادامه داد
_ غیرتت اجازه میده زنِ جوونت اینطور مضحکه بشه؟
تو این شهرستان کوچیک که این بچه رو ول کردی همه همدیگه رو میشناسن
شده مسخره دست کوچیک و بزرگ
بچه ها بهش سنگ میزنن
مادراشون میگن حتما دختر نبوده که شوهرش شب اول ولش کرده
صداشو پایین آورد
احتمالا چون من نشنوم
_ هم کلاسیاش صداش میزنن پرورشگاهی، سرراهی
خدا رو خوش نمیاد امیرعاصف
این بچه هم خدایی داره
یتیمه، خداش میزنه به کمرمون
قطره اشک از کنار چشمم چکید و درد شدت گرفت
معلم بهداشت چی گفته بود؟
احتمالا کیست داری!
خطرناکه برو دکترزنان
_ دو ساله زندونیش کردی تو این خونه
حتی یک گوشی براش نخریدی یا یک تلویزیون که سرش گرم بشه
صبح تا شب میشینه تو حیاط با پرنده ها حرف میزنه
آهش دامنتو میگیره امیرعاصف
زیر دلم داغ شد و سوزشش تنمو لرزوند
ننه قمری نالید
_ تو که امیرِ گرزنیهایی... تو که بزرگ و خانشونی
زیر پر و بال هزارتا نیازمند و یتیمو گرفتی اما زنت چی؟
این بچه یتیم نیست؟ این بچه نیازمند نیست؟
مصباح میگفت اومدی این طرفا که مشکل سد و آب روستاییارو حل کنی
خب یه سرم بیا به این طفل یتیم بزن
چی ازت کم میشه؟
دلم میخواست التماس کنم بس کن ننه قمری
عشق که زوری نمیشه!
منِ پرورشگاهی رو چه به امیرِ خاندان گرزنی...
_ ماهی یه شبم بیای این مادرمرده راضیه
هروقت حوصله داشتی... بیا یه دست نوازش بکش رو سرش
بیا یه شب در ماه باهاش بخواب
این طفلک که پدر و مادر ندیده به خودش
به همون یه شب راضیه، اعتراض نمیکنه
دیگه نتونستم تحمل کنم
با گریه صدا بالا برد و نالیدم
_ ننهقمری... ننهقمری نگو
توروخدا نگو
نمیدونم تو صدام چی شنید که تلفنو ول کرد و سمت اتاق دوید
_ با ابولفضل... چته دختر؟
این خون از کجاست... یا جد سادات
با دیدن پایین تنم دست روی صورتش کوبید و چشمام روی هم افتاد
صورتمو میون دستاش گرفت و نالید
_ ریرا؟ ریرا مادر میشنوی چی میگُم؟
الان میگمش بیاد به دادت برسه بیغیرتو
صورتمو رها کرد
صدای دور شدنشو میشنیدم و بعد فریاد لرزونشو
_ بیا امیرعاصف بیا... بیا برسونش بیمارستان
بیا خوش غیرت... بیا حداقل جنازشو جمع کن
پلک هام بسته شد
جز صدای سوت چیزی نمیشنیدم
نمیدونم چند دقیقه گذشت که حس کردم از روی زمین بلند شدم و بوی عطری مردونه تو مشامم پیچید
از شدت درد ناله کردم
صداش آشنا بود
صداش مردونه و بَم بود با خشی دوست داشتنی
_ هیش... اومدم غزالِ گرگاس
https://t.me/+HFohIabn3_llZjhk
https://t.me/+HFohIabn3_llZjhk
https://t.me/+HFohIabn3_llZjhk
https://t.me/+HFohIabn3_llZjhk
❤ 4
1 16810
01:00
Відео недоступне
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️🔥
✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇ž17
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️ 09213313730
☯ @telesmohajat
22.68 MB
❤ 1
3 61020
00:53
Відео недоступне
👩🍳#_۳مدل_سالاد
سالاد بروکلی🥦
بروکلی، هویج، ذرت ، شوید
سالاد خیار🥒
خیار، پیاز بنفش، ذرت، شوید
سالاد سیب زمینی🥔
سیب زمینی، ذرت، خیارشور، پیازچه
🍂🍁 @ide_luxurry 🍂🍁
🕊❤️🕊
17.24 MB
❤ 3
3 838490
00:22
Відео недоступне
بانک تحصیلات ،بانک مشاوره اخذ مدارک دانشگاهی
واحدهای معتبر ایران
کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکترا
با استعلام
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
Telegram :
👇👇👇👇
@banketahsilat
Instagram : ¹⁷
👇👇👇👇
Https://instagram.com/banketahssilat
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
جهت ارتباط با ادمین
@tahsilat_azad
@tahsilat_azad
14.09 MB
3 42710

