دختری که رهایش کردی.
Відкрити в Telegram
این چنل فروشی نیست و تمامی آگهی های مربوط به فروش فیک میباشند. ارتباط : @maedehstm تبلیغات نداریم.
Показати більше2025 рік у цифрах

102 200
Підписники
-23024 години
+1 2807 днів
-1 68930 день
Архів дописів
دوران نامزدی همیشه دوست داشتم نامزدم دستمو بگیر یا منو بغل کنه ولی نامزدم از اونجایی که خیلی مذهبیه میگفت تا محرم نشدیم بهم دست نمی زنیم.
اون روزا من دانشجو بودم و خوابگاهی. نامزدم دو هفته ای یه بار می اومدم پیشم . منم چون دلم بغل عشقولانه می خواست ونامزدم هم مذهبی میدونستم که منتفیه.
خلاصه دو سه روز بعد یه ماجرایی زنگ زد گفت میخام عقد کنیم(منم تو دلم عروسی بود) بهش گفتم نمیدونم هر کاری که دوس داری بکن. مقدمات عقد فراهم شد و تو خونه ی ما مراسم عقد برگزار شد. منم بر اساس تجربه ی نامزدیمون هیچ امیدی به آقامون نداشتم گفتم به این باشه میگه بعد عروسی... ولی روز عقد من برای یه کاری رفتم اتاقم. وقتی وارد اتاقم شدم دیدم...
ادامه پست...
دیگه دوره ی دعا و طلسم و جادو خیلی وقته گذشته، کد های جذب قوی اینجا همه چیو بهت میده :
کد جذب کراش : 5115
کد جذب پول : 777
کد جذب عشق : 639
برای دیدن ادامه کد ها در این چنل کلیک کنید
@Code
ارتعاش اسم خیلی مبحث مهمیه
هرکدوم از حروف الفبا داری ارتعاش و فرکانس هست
اسم ماهم مجموعی از حروف هستش که ارتعاش خاص خودش رو داره
که این ارتعاش هارو به جهان هستی میفرستیم
بیا اینجا ارتعاش اسمت رو محاسبه کن:
@esm
دلم برات تنگ شده،هرجا هستی خوش به حال در و دیوار اونجا..
Фото недоступнеДивитись в Telegram
موقعیت :
بعد از خوندن خاطرات سمی دخترا از خواستگار مذهبیشون:
@khatereh
Фото недоступнеДивитись в Telegram
موقعیت من وقتی فهمیدم:
دخترا اومدن خاطراتشون از خواستگارای مذهبیشون گفتن اگر میخای بخونی همین الان بیا اینجا:
@khatereh
00:07
Відео недоступнеДивитись в Telegram
دخترا اومدن خاطراتشون از خواستگارای مذهبیشون گفتن اگر میخای بخونی همین الان بیا اینجا:
@khatereh
3.15 KB
Фото недоступнеДивитись в Telegram
رفقا از الان به بعد من فقط شوهر مذهبی میخاممممم
حوصله ندارم توضیح بدم چرا خودتون خاطرات بخونین میفهمین :
@khatereh
با همسرم قرار گذاشته بودیم تا شب عروسی رابطه نداشته باشیم یعنی حتی قسمت خصوصی همدیگرو ندیده بودیم
دوره عقد
شب عروسی واسه اینی که خاطره انگیز باشه بالای اونجارو.....
مشاهده خاطره
شوهرم اصرار که یه شب برم خونشون بمونم ولی بابام اجازه نمیداد خلاصه بعد چندماه به سختی راضی شد بمونم
کنارهم خواب بودیم که 😂😂😂
مشاهده خاطره...
