از جنس طـلا / Tala
Відкрити в Telegram
《بسم الله الرحمن الرحیم》 هرگونه کپی رمان ممنوع و پیگرد قانونی دارد . • • • نویسنده رمان های : از جنسِ طلا (آنلاین ) دخترِتخسِمن ( آنلاین ) نازگل ( آنلاین ) https://t.me/BChatBot?start=sc-6232df3383 @roman_asraw
Показати більше2025 рік у цифрах

5 023
Підписники
-824 години
-607 днів
-25130 день
Архів дописів
Repost from N/a
Фото недоступнеДивитись в Telegram
شب عروسیم،داماد نیومد و آرسن،مرد غریبهای که خیلی به اون شباهت داشت،باهام ازدواج کرد.
خبر نداشتم اون پسریه که بچه گیاش توی زباله دونی زندگی میکرد و حالا تبدیل به مافیای خطرناکی شده.
دوماد واقعی رو کشت و برای انتقام وارد زندگیم شد.😈❗️
https://t.me/+e-JaoZ0vvPMyNDk8
ازدواج توافقی
همخونهای❗️
23پاک❌
Repost from N/a
بالاخره لینک رمانهای منتخب شما پیدا شد😱
اعتبار لینکها فقط تا 4ساعت فعال هستش پس بیمعطلی رمان دلخواهت رو انتخاب کن تا لینک باطل نشده❌
◍┈┈┈┈┈┈┈┈◍┈┈┈┈┈┈┈┈◍┈┈┈┈┈┈┈◍
℘🥥هیلان
https://t.me/+7N53u1gqOXM1NDA0
℘🍒دخترتخس من
https://t.me/+Xz1nofhVCtFkOWFk
℘🥥کابوس نامه
https://t.me/+CiG5hTOSbCE0Mzlk
℘🍒قلعهی سرخ
https://t.me/+3siH8kjqRycxNTY0
℘🥥غوغای رهایی
https://t.me/+KadM035V00owN2Nk
℘🍒فرشتگی
https://t.me/+MOpiuLBlkUNmM2U8
◍┈┈┈┈┈┈┈┈◍┈┈┈┈┈┈┈┈◍┈┈┈┈┈┈┈◍
இ🍋🟩جنگلسحر آمیز
https://t.me/+kOwOjYuxkHMwODgx
இ🫐کبیر
https://t.me/+Dw4R8D2crFliM2Rk
இ🍋🟩تاکی کاردی
https://t.me/+mgLiNul6Fb80YWVk
இ🫐سورا
https://t.me/+xAfxk7MJR7cwOWFk
இ🍋🟩دزد دریایی
https://t.me/+JeJC-IuquQMyNTM0
இ🫐ماریجوانا
https://t.me/+zsBxPJtZslZlNTA0
இ🍋🟩جهنم اسارت
https://t.me/+T2p0G7nknrZjMWVk
இ🫐عطر گریبان ماه
https://t.me/+TCHeZ0kjRSxmYmFk
◍┈┈┈┈┈┈┈┈◍┈┈┈┈┈┈┈┈◍┈┈┈┈┈┈┈◍
℘🥥ماهایل
https://t.me/+7V3m8dyzvmMzYjQ0
℘🍒سایهی من
https://t.me/+eIWz-28SBjg2MTM8
℘🥥رویای عشق من
https://t.me/+qr99Op87uFJjNmJk
℘🍒بازی سایهها
https://t.me/+cRxAnHz0NH0zYmQ0
℘🥥اروس
https://t.me/+QhAkGUXCUtNkNDA8
℘🍒به وقت آشنایی
https://t.me/+A6aglgjUwChjNjc0
℘🥥ستمگر دوران
https://t.me/+6vUtT4uVB_ViZWM0
℘🍒کنارِ امواج
https://t.me/+mPOcHeuVjoc2YTY0
◍┈┈┈┈┈┈┈┈◍┈┈┈┈┈┈┈┈◍┈┈┈┈┈┈┈◍
இ🍋🟩سوگل
https://t.me/+Jt83NMp0R-kwOTI0
இ🫐اختران
https://t.me/+ml0lbo83FdxjMTM0
இ🍋🟩گنگستر
https://t.me/+X6xRt4m2W3RiYzQ0
இ🫐آشوب و آرامش
https://t.me/+F_fThVCR6ow1NDhk
இ🍋🟩دلبرآتش
https://t.me/+q6xUcsC-54ZlZmFk
இ🫐نجوای عاشقانه
https://t.me/+XpSngOR3hjAyNTc0
இ🍋🟩شادلین
https://t.me/+f6jfPA7E62BhNjk0
◍┈┈┈┈┈┈┈┈◍┈┈┈┈┈┈┈┈◍┈┈┈┈┈┈┈◍
℘🍒عطرنفسهاییکگرگینه
https://t.me/+B-WkhKCWGy84NmY0
℘🥥هم آوا با سکوت
https://t.me/+NhT7YeC_IY42YjE0
℘🍒ساواک
https://t.me/+-l91-ZLVrV05OTk0
℘🥥ازجنسِطلا
https://t.me/+JRg7U3mHP585NjY0
℘🍒تازیانه
https://t.me/+FDWLFesC1JwxNTk0
℘🥥دو قطبی
https://t.me/+cpxxjMsgxdZhMTc0
℘🍒شکوفهای از سنگ
https://t.me/+gsx7DvX-aW4yMzVk
◍┈┈┈┈┈┈┈┈◍┈┈┈┈┈┈┈┈◍┈┈┈┈┈┈┈◍
இ🍋🟩روباهیباچشمانسرخ
https://t.me/+rCV2TqBON0g0M2E0
இ🫐آرامشگمشده
https://t.me/+sZFjQum8MXYxOWU0
இ🍋🟩آغوشش زنجیر بود
https://t.me/+xQ3snoWkG5wxMWM0
இ🫐پادشاه جاودان
https://t.me/+yUb4G_hq8d5kN2M8
இ🍋🟩آرامش مصنوعی
https://t.me/+r7rbAP-VR6NmZmY0
இ🫐چشمآهو
https://t.me/+wvZbArzWoA1mNzI0
◍┈┈┈┈┈┈┈┈◍┈┈┈┈┈┈┈┈◍┈┈┈┈┈┈┈◍
برایشرکتدرلیستکلیککنید↪️
23Repost from N/a
موهامو محکم کشید پرتم کرد روی کاشی ها حیاط تا خواستم به خودم بیام لگدش پهلوم نشست دیونه وار فریاد میزد:
+بچه منو سقط میکنی ، حالیت میکنم.
ازدرد به خودم پیچیدم با چشمای گریون نگاهش میکردم صدام لرزید و گفتم:
ـ به خدا من نرفتم من...
+خفه شو خفه شو بلند شو زود باش یالا
با درد صاف ایستادم که پهلوم درد گرفت یدفعه گلومو گرفت صورتش نزدیک صورتم کردو گفت:
-عیب نداره یکی دیگه میکارم
یفدفعه توی صورتم نعره زد:
+من عاشقتم بفهم میخوامت بفهمم تو زن منی .
موهامو محکم کشید منو کشوند سمت پله های ساختمون...
https://t.me/+i954MEldv0ZjOTBk
۱۸پاک
Repost from N/a
Фото недоступнеДивитись в Telegram
آرسن یه شعبدهباز حرفهای که شخصیت خیلی سردی داره.
تو یه عروسی،جای داماد فراری، عروس رو عقد میکنه و آخر شب وقتی دختره میفهمه اون خودش رو جای داماد جا زده...😱🔥❗️
ازدواج اجباری
رابطه ممنوعه❌
یه ازدواج اجباری، همخونه شدن با یه غریبهی خطرناک،
و عشقی که مثل شعله، همهچیز رو میسوزونه…
این فقط یک داستان نیست… یه طوفانه!
https://t.me/+e-JaoZ0vvPMyNDk8
15پاک❌
❤ 1
Repost from N/a
با دردفریاد زدم:
ولم کن ،خداا یکی کمکم کنه تورو خدا.،
ولی هیچکس نبودپاهاموگرفت و کشید نمیتونستم ازدستش فرار کنم روی پام نشست مانتومو محکم گرفته بودم که با لحن عصبی غرید:
+باهام راه بیا دختر کاریت ندارم نمیزارم اذیت شی ،بهت گفته بودم نگات بیفته سمتش کاری میکنم آبروت بره تا مال بشی
-تورو قران ولم کن من اصلا نمیدونم اون کیه
مردونه فریاد کشید:
+بیخود کردی حتی فکرتم نباید سمتش بره چه برسه به چشمات گفته بودم کورت میکنم اره الان وقتشه
چنگال که توی بشقاب برداشت و نردیک چشمم اورد.
+بگو که تو مال منی بگو..
https://t.me/+i954MEldv0ZjOTBk
۱۳:۳۰پاک
Repost from N/a
آرشاویر، یه پسر جوون و پولدار بود که یه شب یه دختر کوچولو موچولو دید و دلش رفت. ولی این دختره یه رازی داشت، یه سرنوشت شوم یک راز نگفته تلخ همچون مثل مرگ دنیا رو سر آرشاویر خراب شد.
حالا آرشاویر باید یه تصمیم سخت بگیره: واسه نجات عشقش همه چیو ول کنه و بجنگه، یا تسلیم سرنوشت تلخ اون دختر بشه؟
یه داستان پر از هیجان، عشق و ماجراجویی. آیا
آرشاویر میتونه رازهای پشت پرده رو بفهمه و عشقشو نجات بده
https://t.me/+d_YbNptytgJkZDZk
10صب پاک❌
Repost from N/a
انگشتم رو روی لب های داغ و متورمم و زخمم کشیدم و با بغض گفتم:
_تو دیوونه ای! بالاخره دستت پیش ایلمان رو میشه میفهمه من رو اینجا زندانی کردی...
یدفعه چاردست و پا روی تخت،سمتم هجوم اورد و چونم رو مشت کرد و نگاهش رو،روی لبام انداخت غرید:
_بفهمم من تو رو از دست پلیسها نجات دادم بفهمم چی زر زر میکنی بفهم تنت بدنت چشمات لبات نگاهت یرای منه بفهمم بفهمم ...
چنگی توی موهای زد سرمو نزدیک صورتش برد با خشم گفت :
کاری میکنم هیچکس دستش بهت نرسه هان چطوره بچمون باهم بزرگی کنیم
با ترس سرم رو تکون دادم که یکدفعه درد بدی زیر دلم پیچید...😱
9
https://t.me/+_vilyfC6Ufc3YWE0
Repost from N/a
00:01
Відео недоступнеДивитись в Telegram
_حرومزاده ،هنوز رد دستات، بوی تنت روی تنمه، تا آخر امشب نسل ایلمان روبرای همیشه از ریشه میسوزونم .
_بیناموس، من دختر عمه تم. چطور تونستی به یه دختر بچه دست بزنی حیوون !
ایلمان اسلحه روی سرم گذاشت غرید
_از وقتی بابات قول تو روم بهم داده ، همین امشب میکشمت ماهی، تا بفهمی نباید جز من معشوقه کس دیگه ی بشی!
https://t.me/+_vilyfC6Ufc3YWE0
22:30
دختره دور از چشم خانوادش با ایلمان که دشمنشونه و پسر هات_وحشی هست رابطه ممنوعه داره 🔞
ایلمان در حالی که از هیچ کاری برای نابودی خانوادش انجام نمیده دختره باهاش ....!!!
#انتقامی
good-night.mp40.97 KB
Repost from N/a
Фото недоступнеДивитись в Telegram
آرشاویر بزرگمهر
پسری جوان و پولدار که یک شب ناگهانی با دختری ریزه میزه آشنا شد و شیفتهی او شد اما آن دختر بهخاطر سرنوشت و گذشتهاش محکوم به مرگ بود و با افشا شدن رازش....
https://t.me/+d_YbNptytgJkZDZk
22پاک
Repost from N/a
انگشتم رو روی لب های داغ و متورمم و زخمم کشیدم و با بغض گفتم:
_تو دیوونه ای! بالاخره دستت پیش ایلمان رو میشه میفهمه من رو اینجا زندانی کردی...
یدفعه چاردست و پا روی تخت،سمتم هجوم اورد و چونم رو مشت کرد و نگاهش رو،روی لبام انداخت غرید:
_بفهمم من تو رو از دست پلیسها نجات دادم بفهمم چی زر زر میکنی بفهم تنت بدنت چشمات لبات نگاهت یرای منه بفهمم بفهمم ...
چنگی توی موهای زد سرمو نزدیک صورتش برد با خشم گفت :
کاری میکنم هیچکس دستش بهت نرسه هان چطوره بچمون باهم بزرگی کنیم
با ترس سرم رو تکون دادم که یکدفعه درد بدی زیر دلم پیچید...😱
۱۸پاک
https://t.me/+_vilyfC6Ufc3YWE0
Repost from N/a
آرشاویر، یه پسر جوون و پولدار بود که یه شب یه دختر کوچولو موچولو دید و دلش رفت. ولی این دختره یه رازی داشت، یه سرنوشت شوم یک راز نگفته تلخ همچون مثل مرگ دنیا رو سر آرشاویر خراب شد.
حالا آرشاویر باید یه تصمیم سخت بگیره: واسه نجات عشقش همه چیو ول کنه و بجنگه، یا تسلیم سرنوشت تلخ اون دختر بشه؟
یه داستان پر از هیجان، عشق و ماجراجویی. آیا
آرشاویر میتونه رازهای پشت پرده رو بفهمه و عشقشو نجات بده
https://t.me/+d_YbNptytgJkZDZk
16 پاک❌
Repost from N/a
_ ماهی درد داری؟
با بغض سری تکون دادم بوسه ی تبداری روی پیشونیم زد:
_ببخشید نمیخواستم اذیتت کنم. همش تقصیر خودته انقدر شیطونی کردی کارمون به اینجا کشید...
با گریه نالیدم:
-حالا دیگه تقصیر منه؟
خمار زمزمه کرد:
_اوهوم همه چی تقصیر توعه...اول منو عاشق خودت کردی،خودتو تو قلبم جا کردی بعدشم کاری کردی برای بدست آوردنت حریص بشم من از چیزی که حقمه نمیگذرم،مخصوصا تو که همه چیزت مال منه و باید مال بشه دربرابر چشمای همه ....
https://t.me/+_vilyfC6Ufc3YWE0
۱۲پاک
Repost from N/a
فریاد بلندی کشید و گفت:
- من اصلا شک دارم تو دوسم داشته باشی افرا. حس میکنم تموم مدت داشتی منو بازی میدادی. من با دلم اومدم جلو، ولی دل تو پر از عشق اون مرتیکه بود!
با گریه نگاهش کردم و گفتم:
- شاید اولش اینطوری بود ولی الان فرق کرده تیرداد. من عاشقت شدم!
- فکر کردی خرم که هر بار یه عاشقتم ببندی به ریشم منم خام نگاهت شم؟ این دفعه دیگه فرق میکنه افرا خانم!
دستاش رو گرفتم و با التماس گفتم:
- جون افرا یه فرصت دیگه بده. بزار این بار بهت ثابت کنم.
اما تیرداد که خشم و نفرت چشماش رو گرفته بود دستش رو دور گلوم حلقه کرد و همینطور که فشار میداد با دندونهای چفت شده غرید:
- اگه تونستی قسر در بری ثابت کن!
و حلقهی دستش رو تنگتر کرد و راه نفسم هر لحظه بیشتر از قبل بسته شد...😱❌️
https://t.me/+RNC8aqa21IY1Yjk0
8
عشقی آتشین میان دختر خاله و پسر خالهای که تبدیل به نفرت شده و جان یکی را خواهد گرفت❤️🔥⛔️🩶🪐 @abnoos_officiall1 بـنـرزنـی
Repost from N/a
فریاد بلندی کشید و گفت:
- من اصلا شک دارم تو دوسم داشته باشی افرا. حس میکنم تموم مدت داشتی منو بازی میدادی. من با دلم اومدم جلو، ولی دل تو پر از عشق اون مرتیکه بود!
با گریه نگاهش کردم و گفتم:
- شاید اولش اینطوری بود ولی الان فرق کرده تیرداد. من عاشقت شدم!
- فکر کردی خرم که هر بار یه عاشقتم ببندی به ریشم منم خام نگاهت شم؟ این دفعه دیگه فرق میکنه افرا خانم!
دستاش رو گرفتم و با التماس گفتم:
- جون افرا یه فرصت دیگه بده. بزار این بار بهت ثابت کنم.
اما تیرداد که خشم و نفرت چشماش رو گرفته بود دستش رو دور گلوم حلقه کرد و همینطور که فشار میداد با دندونهای چفت شده غرید:
- اگه تونستی قسر در بری ثابت کن!
و حلقهی دستش رو تنگتر کرد و راه نفسم هر لحظه بیشتر از قبل بسته شد...😱❌️
https://t.me/+RNC8aqa21IY1Yjk0
https://t.me/+RNC8aqa21IY1Yjk0
22
عشقی آتشین میان دختر خاله و پسر خالهای که تبدیل به نفرت شده و جان یکی را خواهد گرفت❤️🔥⛔️
Repost from N/a
گونهام رو نوازش کرد و گفت:
- افرا؟
- جانم؟
- منو چقدر دوست داری؟
لحنش به قدری ملتمسانه بود که دلم واسش سوخت. منی که عشق فرزین رو توی دلم داشتم و تیردادی که عاشقم شده بود. با بغض نگاهش کردم و گفتم:
- تو از یه چیزایی خبر نداری تیرداد!
انگشت اشارهاش رو روی لبم گذاشت. توی چشمام خیره شد و گفت:
- هیس! نمیخوام بدونم.
کمکم فاصلهی صورتش رو باهام کم کرد و...❤️🔥🙈
https://t.me/+RNC8aqa21IY1Yjk0
18
🪐🩶 @abnoos_officiall1 بـنـرزنـی
Repost from N/a
یک شب، توی کوچههای تاریک و مرموز، ناگهان پسری با یک گردنبند عجیب و غریب توجهامو جلب کرد. بدون اینکه خودم بفهمم، شروع به تعقیبش کردم. اما ناگهان، جلوی من ناپدید شد!
در همون لحظه، حس عجیبی به من دست داد. دور و برم رو نگاه میکردم که ناگهان سایهای بزرگ و سیاه از پشت سر روم افتاد. دلم تند تند میزد و حس میکردم که دمای هوا پایین اومده.
وقتی برگشتم و به اون موجود نگاه کردم، به جای ترس، حس عجیبی از شگفتی و کنجکاوی بهم دست داد. اون یه اژدها بود! موجودی شگفتانگیز که بهنظر میرسید داستانها ازش حرف میزنن.
این ملاقات غیرمنتظره، منو به دنیایی ماورایی کشوند که هیچ وقت فکرش رو نمیکردم!
https://t.me/+d_YbNptytgJkZDZk
16پاک❌
Repost from N/a
افراخیال میکرد دلباخته است؛به مردی که سهمش نبود و عشقی که جز درد، چیزی نداشت.سالها بار یک احساس اشتباه را به دوش کشید، بیآنکه کسی بداند.
اما وقتی پای تیرداد به زندگیاش باز شد،
بین دوراهی قرار گرفت عشق یا انتقام تیردادی که قصد دارد افرا را بازیچه خودش کند ولی افرا....
https://t.me/+RNC8aqa21IY1Yjk0
۱۲پاک
Repost from N/a
جااااان این چیههههه؟؟؟ باورم نمیشه بلاخرهههههههه پیدا کردم براتون یه چنلیییی کلی رمانای ۱۸+ داره تازه ویپ تمام رمانای آنلاین رایگان براتون میزاره 💋🙈از اون رمانای که با خوندنش خـ......
#ددی_لیــتــل #اروتیک #سرگرد_جذاب_من #توله_وحشی
فقط تنهایی جوین بده عیزم 💋😋🔞
https://t.me/+w0WyV9YYf0Y1MTFk
۸پاک
Repost from N/a
Фото недоступнеДивитись в Telegram
آرشاویر بزرگمهر
پسری جوان و پولدار که یک شب ناگهانی با دختری ریزه میزه آشنا شد و شیفتهی او شد اما آن دختر بهخاطر سرنوشت و گذشتهاش محکوم به مرگ بود و با افشا شدن رازش....
https://t.me/+d_YbNptytgJkZDZk
23پاک❌
Repost from N/a
یه چنل پیدا کردم پراز رمان های متنوع و صحنه دار🔞🙈😱دوس داری یه کانال داشته باشی که رمانهای پولی رو رایگان بزاره؟! بیا اینجا چنلشو تازه پیدا کردم کلی رمان های آنلاین که pdf شدن داره ، تازه صحنه دار بزرگسال میزاره اروتیک ،زوری تازه یواشکی وی ای پی رمان ها رو هم داره #من_و_تو #عروس_خون_بس #دختر_فراری #گناه_من #هیجانی #ازدواج_زوری #مافیایی #هیجانی #غیرتی#خشن_#زورگویی_ https://t.me/+w0WyV9YYf0Y1MTFk ۲۲پاک
