uk
Feedback
پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد

پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد

Відкрити в Telegram

مصاحبه‌های پروژه‌ تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد به کوشش حبیب لاجوردی این کانال زیرنظر مدیران پروژه اصلی نیست. @AmirHAzad آدرس سایت: https://iranhistory.net/ حمایت مالی: https://hamibash.com/iranhistory

Показати більше
2025 рік у цифрахsnowflakes fon
card fon
53 563
Підписники
Немає даних24 години
+57 днів
+15930 день
Архів дописів
مصاحبه با علینقی عالیخانی، نوار ۷ مصاحبه‌کننده: حبیب لاجوردی تاریخ مصاحبه: ۱۷ مهر ۱۳۶۳ پروژه تاریخ شفاهی هاروارد https://t.me/tarikh_shafahi_iran_project
Показати все...
Alikhani, Ali-Naghi, (Tape7).mp326.69 MB
مصاحبه با علینقی عالیخانی، نوار ۶ مصاحبه‌کننده: حبیب لاجوردی تاریخ مصاحبه: ۱۷ مهر ۱۳۶۳ پروژه تاریخ شفاهی هاروارد https://t.me/tarikh_shafahi_iran_project
Показати все...
Alikhani, Ali-Naghi, (Tape6).mp326.79 MB
مصاحبه با علینقی عالیخانی، نوار ۵ مصاحبه‌کننده: حبیب لاجوردی تاریخ مصاحبه: ۱۷ مهر ۱۳۶۳ پروژه تاریخ شفاهی هاروارد https://t.me/tarikh_shafahi_iran_project
Показати все...
Alikhani, Ali-Naghi, (Tape5).mp39.77 MB
مصاحبه با علینقی عالیخانی، نوار ۴ مصاحبه‌کننده: حبیب لاجوردی تاریخ مصاحبه: ۱۷ مهر ۱۳۶۳ پروژه تاریخ شفاهی هاروارد https://t.me/tarikh_shafahi_iran_project
Показати все...
Alikhani, Ali-Naghi, (Tape4).mp326.98 MB
مصاحبه با علینقی عالیخانی، نوار ۳ مصاحبه‌کننده: حبیب لاجوردی تاریخ مصاحبه: ۱۷ مهر ۱۳۶۳ پروژه تاریخ شفاهی هاروارد https://t.me/tarikh_shafahi_iran_project
Показати все...
Alikhani, Ali-Naghi, (Tape3).mp313.64 MB
مصاحبه با علینقی عالیخانی، نوار ۲ مصاحبه‌کننده: حبیب لاجوردی تاریخ مصاحبه: ۱۷ مهر ۱۳۶۳ پروژه تاریخ شفاهی هاروارد https://t.me/tarikh_shafahi_iran_project
Показати все...
Alikhani, Ali-Naghi, (Tape2).mp327.58 MB
مصاحبه با علینقی عالیخانی، نوار ۱ مصاحبه‌کننده: حبیب لاجوردی تاریخ مصاحبه: ۱۷ مهر ۱۳۶۳ پروژه تاریخ شفاهی هاروارد https://t.me/tarikh_shafahi_iran_project
Показати все...
Alikhani, Ali-Naghi, (Tape1).mp327.37 MB
متن کامل مصاحبه علینقی عالیخانی با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد 🔹فایل صوتی این مصاحبه به‌تازگی در دسترس قرار گرفته است. ‌ https://t.me/tarikh_shafahi_iran_project
Показати все...
Alikhani, Alinaghi.pdf53.66 MB
Фото недоступнеДивитись в Telegram
علینقی عالیخانی (۱۳۰۷-۱۳۹۸) وزیر اقتصاد در کابینه‌های علم، منصور و هویدا (۱۳۴۱-۱۳۴۸) رئیس دانشگاه تهران (۱۳۴۸-۱۳۵۰) مصاحبه‌کننده: حبیب لاجوردی تاریخ مصاحبه: ۱۷ مهر ۱۳۶۳ محل‌مصاحبه: لندن ـ انگلستان ‌
Показати все...
مصاحبه با صفیه فیروز (نمازی) نوار دوم مصاحبه کننده: حبیب لاجوردی تاریخ مصاحبه: ۱۶ اسفند ۱۳۶۴ پروژه تاریخ شفاهی هاروارد https://t.me/tarikh_shafahi_iran_project
Показати все...
Firouz (Nemazee), Safiyeh. Tape 2.mp321.59 MB
مصاحبه با صفیه فیروز (نمازی) نوار اول مصاحبه کننده: حبیب لاجوردی تاریخ مصاحبه: ۱۶ اسفند ۱۳۶۴ پروژه تاریخ شفاهی هاروارد https://t.me/tarikh_shafahi_iran_project
Показати все...
Firouz (Nemazee), Safiyeh. Tape 1.mp327.37 MB
مصاحبه با صفیه فیروز (نمازی) نوار اول مصاحبه کننده: حبیب لاجوردی تاریخ مصاحبه: ۱۶ اسفند ۱۳۶۴ پروژه تاریخ شفاهی هاروارد https://t.me/tarikh_shafahi_iran_project
Показати все...
Firouz (Nemazee), Safiyeh. Tape 1.mp327.37 MB
Firouz (Nemazee), Safiyeh. Tape 2.mp321.59 MB
متن کامل مصاحبه با صفیه فیروز (نمازی) با پروژه تاریخ شفاهی هاروارد مصاحبه کننده: حبیب لاجوردی تاریخ مصاحبه: ۱۶ اسفند ۱۳۶۴ https://t.me/tarikh_shafahi_iran_project
Показати все...
Firouz (Nemazee), Safiyeh.pdf5.39 KB
Фото недоступнеДивитись в Telegram
مصاحبه با خانم صفیه (نمازی) فیروز (۱۲۸۵-۱۳۶۹) از رهبران پیشرو جنبش زنان موسس حزب زنان ایران همسر محمدحسین میرزا فرمانفرمائیان مصاحبه‌کننده: حبیب لاجوردی تاریخ مصاحبه: ۷ مارس ۱۹۸۶ محل مصاحبه: پاریس – فرانسه ‌ این مصاحبه به تازگی منتشر شده و متن آن در سایت هم قرار گرفته است. ‌‌
Показати все...
ترجمهٔ مصاحبه‌های استوارت راکول و مظفر فیروز در وبسایت منتشر شد. https://t.me/tarikh_shafahi_iran_project
Показати все...
روایت فریدون جم درباره وضعیت رضاشاه پس از استعفا از سلطنت حوالی بیست‌ویک، بیست‌ودوم شهریور بود که از رادیو شنیدیم که اعلی‌حضرت [رضا شاه] از تهران حرکت کرده‌اند به طرف اصفهان و از سلطنت استعفا کرده‌اند به نفع ولیعهد. با وجودی که تب داشتم، سوار ماشین شدم و به استقبال رفتم. تقریباً یک پنجاه شصت کیلومتر من با آن حالت تب در حالی‌که سرم دَوَران داشت، ماشین راندم و بعد رسیدم به یک جایی، کنار جاده ماشین را نگه داشتم و به‌قدری حالم بد بود که پیاده شده و جلوی اتومبیل روی زمین دراز کشیده بودم. نیم‌ساعت سه‌ربعی که گذشت دیدم یک اتومبیل خیلی قراضه و لکنته‌ای آمد و ایستاد و درش باز شد. دیدم اعلی‌حضرت تک‌وتنها با یک کیف‌دستی از ماشین پیاده شدند. گویا در راه ماشین‌شان خراب شده و اعلی‌حضرت و عده‌ای مسافر که اعلی‌حضرت را شناخته بودند پیاده شده بودند و اتومبیلشان را داده بودند به اعلی‌حضرت. اعلیحضرت هم گفته بود که «خیلی خوب این ماشین را که تعمیر کردید آن‌ها را سوار کنید و بیاورید»، با آن ماشین آمده بودند بدون اسکورت و کاملاً تنها با یک کیف‌دستی و عصا. من که دراز کشیده بودم دیدم یک کسی با عصا به من می‌زند که «پسر بلند شو تو اینجا چرا خوابیده‌ای، روی زمین چرا خوابیده‌ای؟» من تب خیلی شدیدی داشتم بلند شدم و وقتی اعلی‌حضرت را دیدم البته خیلی به من تأثیر کرد. دیگر به این وضع که اعلی‌حضرت را دیدم اصلاً نمی‌توانستم خودم را نگه دارم. شروع کردم به گریه کردم. هم مریض بودم و اعلی‌حضرت با آن دم‌ودستگاه و با آن شخصیت را با این وضع دیدم آمده‌اند. اعلی‌حضرت گفتند که یعنی چه؟ پاشو و بنشین اتومبیل مرا ببر خانه. سؤال فرمودند کجا هستید و گفتم در اصفهان در خانه‌ای هستیم. عقب اتومبیل سوار شدند و من راندم و بردمشان خانه. دو سه روزی آنجا بودند، صحبت‌هایی شد که کجا بروند، بنا بود از ایران خارج شوند، ایشان می‌گفتند برای من فرقی نمی‌کند. من مایل به خارج شدن از ایران نیستم. مردن در ایران را به زندگی در خارج ترجیح می‌دهند. می‌گفتند زندگی ایشان دیگر تمام است... پیشنهاد شد که برویم شیلی یا آرژانتین و اقداماتی هم بعداً در تهران شد، حتی انگلیسی‌ها هم شنیدم موافقت کرده بودند که حاضرند ایشان بروند به آمریکای جنوبی و قرار بر این شده بود که حرکت کنند بروند به بمبئی، در بمبئی ده یا بیست روز بمانند و بعد یک کشتی جنگی بیاید و ایشان را بردارد و ببرد مثلاً به طرف سواحل شیلی... کشتی راه افتاد و ما رفتیم... از دور پس از دو سه روز ساحل بمبئی پیدا شد و ما با دوربین نگاه می‌کردیم. یک هتلی بود هتل تاج‌محل معروف است. از راه دوربین این را می‌دیدیم و نگاه می‌کردیم و لباس پوشیده بودیم و چمدان‎‌ها را بسته بودیم و حاضر شده بودیم که برویم آنجا پایین. بعد از مدتی که آنجا ایستاده بودیم در صحنه کشتی ما دیدیم که چندتا از این ام‌تی‌بی‌ها (موتور توربیدو بوت) می‌آید. تویش هم سربازهایی که لباس سفید پوشیده بودند و تفنگ دستشان هست. به‌سرعت به طرف کشتی می‌آیند. کشتی ما هم وسط دریا ایستاد... پرسیدم موضوع چیست؟ گفتند که «بله دولت پادشاه انگلستان تصمیم گرفته است و از طرف وایس روی (نایب‌السلطنه) به ما دستور داده شده که من بیایم اینجا و به اعلی‌حضرت ابلاغ کنم که دریاها ناامن است و خطر دارد. کشتی‌های ژاپنی در دریا هستند و از این حرف‌ها و مدتی حالا لازم است بروند جزیره موریس...» بخشی از مصاحبه فریدون جم (۱۲۹۳-۱۳۷۸) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار اول و دوم تاریخ مصاحبه: ۳ آذر ۱۳۶۰ مصاحبه‌کننده: حبیب لاجوردی #تکه_مصاحبه https://t.me/tarikh_shafahi_iran_project
Показати все...
روایت احمد مهبد از نحوهٔ تأسیس شرکت ملی نفتکش و مصادرهٔ آن توسط شاه موقعی که کشتی‌های آمریکایی Liberty Ship به آن‎ها می‌گفتند اسم‌شان، کشتی‌های کوچک ۱۵ هزارتنی، ۱۲ هزارتنی، ۲۰ هزار تنی این‌ها بود کشتی‌های کوچکی بود که اگر گرفتار زیردریایی بشوند و غرق بشوند یک‌دفعه خسارت زیادی وارد نیاید. تعداد این‌ها خیلی زیاد بود خیلی ساخته بودند آمریکایی‌ها از این کشتی‌ها. کشتی‌ها را مثل تمام surplusای که داشتند یعنی تمام آلات و ادوات جنگی که داشتند یا مستقیم یا غیرمستقیم برای جنگ به کار می‌بردند این‌ها را به قیمت ثمن بخس، به قیمت ۱۰ درصد هر دلاری ده سنت می‌فروختند و من از آن‌موقع دلم می‌خواست که ایران بحریه داشته باشد و ما از این فرصت استفاده کنیم. خوب نیویورک هم یکی از بنادری بود که از این کشتی‌ها زیاد آن‌جا صف کشیده بودند و حاضر بودند برای فروش. با مرحوم محمد نمازی صحبت کردم، او پول داشت. [...] من پیش خودم فکر کردم ما صاحب نفتیم حالا هم موقعی است که قرارداد می‌خواهیم ببندیم با این حضرات. ما باید به این‌ها بگوییم جزو قراردادمان باشد که اگر با شرایط مساوی به قیمت روز ما به شما کشتی بدهیم کشتی ما حق تقدم داشته باشد نسبت به آن‎هایی که کشتی ایرانی ندارند برای حمل نفت خودمان نه خارج از ایران. خیلی ساده است [...] من با قرض و قوله و زحمت و گرفتاری در حدود ده میلیون سفته و برادر و فامیل و همه... این شرکت را تشکیل دادم. باشد حالا این باشد. مؤسس بحریۀ ایران من بودم. علا یک‌روز به من گفت، «اعلی‎حضرت در نظر دارند که شما مشاور عالی دربار شاه بشوید.» اولین دفعه بود که کلمۀ «مشاور عالی دربار» اول و آخر بود بعد از آن نبود [...] یک‌ روز دو روز بعد [شاه] گفتند، «من می‌خواهم شما مقام مشاور عالی دربار شاهنشاهی داشته باشید. من میل دارم شما موضوع نفت را در دست بگیرید و در قرارداد کنسرسیوم تجدیدنظر کنید. این‌ها خیلی به ما تعدی کردند.» [...] گفتم که قربان منتهای آرزوی چاکر بود دلم می‌خواهد دل پردردی دارم ولی این خیلی مهم است می‌ترسم وسط میدان ولم کنید... گفت، «نه، مطمئن باش تصمیم قطعی است، بکنید من پشت‌تان ایستادم.» اقبال هم نخست‌وزیر بود، علا وزیر دربار بود. گفتم چشم از جان‎ودل حاضرم گفتم فقط اگر اتفاقی برای من افتاد سرپرستی بچه‌هایم را به اعلی‎حضرت واگذار می‌کنم. روز بعدش این دم خروس بیرون آمد. آقای علا تلفن کرد که «اعلی‎حضرت با شما صحبت کردند مثل این‌که... تشریف بیاورید که راجع به کارها و این‌ها صحبت بکنیم حالا.» تعجب کردم گفتم علا وارد این صحبت‌ها نیست... گفت، «خوب، به شما تبریک می‌گویم و خیلی اعلی‎حضرت امیدوار هستند و خیلی به شما علاقه دارند و معتقدند که شما تنها کسی هستید که می‌توانید این‌کار بزرگ را بکنید... ولی می‌بایستی از کلیۀ فعالیت‌های اقتصادی و تجارتی خودتان صرف‌نظر کنید. از یک طرف با این‌ها می‌جنگید و از یک طرف هم با این‌ها معامله می‌کنید مشتری‌تان هستند این درست نیست.» گفتم شرکت ملی نفت بارها به من بعد از تأسیس این شرکت مخصوصاً شرکت ملی نفت‎کش بارها صحبت کردند که این به طور منطقی باید مال شرکت ملی نفت ایران باشد همین‌طور هم باید باشد و حاضرند می‌خرند. «ابداً، ابداً نکنید این‌کار را.» چطور شده؟ گفتند، «اعلی‎حضرت میل دارند خودشان بخرند.» قسمتی از سهام را من قبلاً به شاه تقدیم کرده بودم. «چون اعلی‎حضرت خودشان هم شریک هستند میل دارند که اکثریت سهام به دست اعلی‎حضرت باشد.» [...] من تقدیم کرده بودم موقع تأسیس شرکت. البته نه اکثریت. یک مقدار هم به دست خارجی‌ها بود که با زحمت زیاد من از دست آن‎ها درآوردم خریدم که صددرصد به دست ایرانی باشد. گفتم خوب اعلی‎حضرت میل دارند اعلی‎حضرت باشد چه فرق می‌کند. گفت، «به چه قیمت؟» گفتم «به قیمتی که شرکت ملی نفت می‌خرد قیمت روز.» گفت، «نه آقا، به قیمت روزی که شما تأسیس کردید پولی که سرمایه گذاشتید.» گفتم آقا ... روز اول یک تخم مرغ بوده این بعد جوجه شده مرغ شده حالا یک مرغ چله شده بزرگ شده می‌گویید بیا یک مرغ بزرگ را به قیمت تخم‌مرغ بفروش. این تمام زحمت و تلاش من و زندگی من است. من که حقوقی از کسی نگرفتم، حقوقی از کسی نمی‌خواهم. گفت، «نه، شما می‌خواهید از طریق شاه استفاده ببرید؟» گفتم نه من نمی‌خواهم از طریق شاه استفاده ببرم. شما می‌فرمایید شاه می‌خواهد این را، علاقه دارند بخرند من هم تقدیم می‌کنم یک تخفیف هم به ایشان می‌دهم... لاجوردی- این بلاعوض است دیگر، روشن است که بلاعوض است تقدیم کردید. مهبد- بله، تقدیم... [شاه] بلافاصله این سهام را ۱۲ میلیون دلار …به شرکت ملی نفت ایران [فروخت]. بخشی از مصاحبه احمد مهبد (۱۲۹۴-؟) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، گزیده‌ای از نوارهای ۵، ۶ و ۷ تاریخ مصاحبه: ۸ اردیبهشت ۱۳۶۴ مصاحبه‌کننده: حبیب لاجوردی #تکه_مصاحبه https://t.me/tarikh_shafahi_iran_project
Показати все...
روایت خسرو اقبال از نخست‌وزیری برادرش منوچهر اقبال من وقتی که [منوچهر اقبال] وزیر دربار شد، گفتم به او «خوب‌، شما الان آن‌طوری که من می‌بینم در خط صراط نخست‌وزیری هستید. می‌روید به سمت نخست‌وزیری. بنابراین شما بیایید من برایتان یک کاری بکنم. بیایید الان که وقت مطالعه دارید یک دولتی برایتان تشکیل بدهم و اعضایش را الان معلوم بکنیم. و شما با این هیئت دولت جلسات داشته باشید. بنشینید فکر کنید اگر روزی روی کار آمدید چه کار خواهید کرد؟ با چه برنامه‌ای بیایید روی کار؟ چه کار می‌کنید؟» این فکر بنده را پسندید و ما یک عده از رفقایش را که بعداً همه توی کابینه‌اش آمدند جمع کردیم و هفته‌ای یک روز ما با هم جلسه داشتیم با این‌ها. اسم تهیه می‌کردیم که کی برای استانداری خوب است، کی برای وزارت خوب است، کی برای فلان خوب است، از این حرف‌ها. برنامه تهیه می‌کردیم. در تمام این جلسات، که دو سال طول کشید، یک موضوع مطرح بود این را هم همیشه من مطرح می‌کردم، می‌گفتم که «فراموش نکنید آقایان که در مقابل شاه، شما تسلیم نباید بشوید. شما وزیر هستید مسئولیت دارید. تسلیم شاه نشوید. به شاه احترام می‌گذارید. مقام شاه طبق قانون اساسی است. فقط تسلیم شاه نشوید نگذارید شاه سوار شما بشود.» شب نزدیکی‌های عید بود، عید ۱۳۳۶ که دکتر اقبال همان سال بعد نخست‌وزیر شد. من در اسفند بود می‌آمدم به آمریکا دکتر علی امینی این‌جا سفیر بود در آمریکا. من با او خیلی مربوط بودم، خیلی زیاد. آمدم این‌جا و قبل از این‌که خواستم بیایم از ایران، دکتر اقبال به من گفت که «من با شاه دارم می‌روم به مکه و شاه به من گفته است که خودتان آماده باشید بعد از عید شما می‌آیید روی کار.» و من هم چون [از] مسافرت می‌آمدم از من خواهش کرد که آن صورت‌ها و اسامی و لیست‌ها این‌ها همه را بگذارم پهلویش باشد که اگر کار… گفتم خیلی خوب. بنده از آمریکا که برگشتم به تهران چندتا از وزرایش آمده بودند به فرودگاه که مرا ببینند. توی راه به من گفتند «آقا آن صحبت‌هایی که ما می‌کردیم در این‌که دکتر اقبال تسلیم شاه نشود، عوض شده و این حالت تسلیم پیدا شده به شاه.» گفتم، «پس مرا شما به منزل نرسانید. من می‌روم نخست‌وزیری، یک‌سره دکتر اقبال را می‌بینم.» رفتم به نخست‌وزیری و دکتر اقبال را دیدمش و گفتم که «کارتان چطور است و فلان؟» گفت، «خوب است و مشغول هستم و پیشرفت می‌کنیم.» گفتم که «رفقایتان یک ‌همچین صحبتی با من می‌کنند، این صحت دارد؟» گفت، «نه.» گفت، «من اگر تا سه ماه دیگر نتوانم آن‌طور که دلم می‌خواهد کار بکنم استعفا می‌دهم و می‌آیم بیرون.» البته خوب، آن کار که نشد و کار هم برعکس شد و همین‌طور که خارجی‌ها هم نوشتند در کتاب‌هایشان. مثلاً Cottam در یک کتابش نوشته خیال می‌کنم این است که پایه دیکتاتوری شاه را متأسفانه دکتر اقبال گذاشت در ایران، متأسفانه. و آن وقتی بود که رفت در مجلس، شاه در آمریکا بود مسافرت کرده بود به آمریکا، و از او استیضاح کردند دکتر اقبال را. او رفت به مجلس و جواب داد این‌طوری که «آقایان من به رأی شما احتیاجی ندارم. من رأی یک نفر را می‌خواهم و آن یک نفر هم اینجا نیست. باید صبر کنم تا آن یک نفر برگردند. اعلی‌حضرت همایونی، اگر اجازه دادند من جواب استیضاح شما را می‌دهم. اگر ندادند نمی‌دهم اصلاً.» و آن روز بود به نظر بنده که فاتحه همان دموکراسی ظاهری [خوانده شد] و همان اصولی که ظاهراً هم بود که خوب، گاهی هم خود شاه رعایت می‌کردند. پدرش [رضاشاه] بیش از همه رعایت می‌کرد، پدر این هر کار که می‌خواست بکند همه‌اش از راه قانون می‌کرد. این مجلسش را می‌برد فلانش را می‌برد کسی این حرف‌ها را هم نمی‌زد که می‌گفت مجلس مجلس است فلان و فلان. ولی این آن روز دکتر اقبال که این حرف را زد این پایه دیکتاتوری شاه گذاشته شد و پایه‌اش دکتر اقبال بود. خوب، بعد دکتر اقبال رفت به آن سمتی که حتی یک روزی یک کسی به شاه گفته بوده است که «شما چرا به دکتر اقبال اختیار نمی‌دهید کارهایش را بکند؟» گفته بود که «اختیار را نمی‌دهند اختیار را می‌گیرند. دکتر اقبال وقتی می‌آید پهلوی من برای یک مرخصی رئیس بانکش از من اجازه می‌خواهد. این اختیار نمی‌خواهد از من.» آن‌وقت نتیجه آن کار این شد که شاه عادت کرد که از تمام جزیی‌ترین کارها مطلع باشد و همه‌ی کارها با اجازه‌ی او بشود. این عادت را دکتر اقبال گذاشت که مملکت افتاد روی سراشیبی آن‌جوری که دیدیم که خود دکتر اقبال هم روی همین کار [از نخست‌وزیری کنار]‌ رفت که آن داستان مفصلی است. [نتیجه این شد] که مملکت افتاد رو به سراشیبی و کارها از جریان خارج شد و هرکه هر کار دلش خواست می‌کرد می‌رفت پی کارش. بخشی از مصاحبه خسرو اقبال (۱۲۹۱-۱۳۸۶) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار دوم تاریخ مصاحبه: ۴ تیر ۱۳۶۴ مصاحبه کننده: ضیا صدقی #تکه_مصاحبه https://t.me/tarikh_shafahi_iran_project
Показати все...
درباره قطعی برق و خاموشی‌ها در تابستان‌های ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶ ‌ س- آقای یگانه علت خاموشی برق تهران در تابستان ۱۳۵۴ شمسی یا ۱۹۷۵ میلادی چه بود؟ ج- البته در آن موقع … س- بعد از آن هم در تابستان بعدی‌اش هم ادامه پیدا کرد. ج- این بیشتر در ۱۳۵۶ خیلی هم بیشتر شد. این مربوط به این مسئله می‌شد که ما وقتی‌که شروع کردیم این هزینه‌ها را انجام دادن در کشور، وقتی که دولت این خرج‌ها را کرد و اقتصاد به سرعت جدیدی شروع کرد توسعه پیدا کردن، تقاضا در کشور رفت بالا. در عین حالی‌که تقاضا بلافاصله با پرداخت‌ها به‌صورت مزد به صورت حقوق یا به انواع مختلف دیگر بالا می‌رفت، ولی زیربناهای اقتصادی کشور به آن سرعت نمی‌توانست جلو برود. برای اینکه ایجاد یک کارخانه برق ممکن بود چهار پنج سال طول بکشد. بنابراین اگر یک کارگری می‌رفت یک کولر می‌گرفت می‌گذاشت آنجا که برق زیادی مصرف می‌کند یا وسایل دیگر برقی برای خانه خودش یا چیزهایی که زود برق مصرف می‌کردند اینها زندگی‌شان بهتر شده بود و می‌خواستند از برق بیشتر استفاده کنند برای مصارف مختلف، این تقاضاها به‌سرعت بالا رفت ولی در عین حال تولید برق نمی‌توانست به این سرعت بالا برود. این مهمترین دلیلش بود که عدم تعادل بین تولید و مصرف برق به‌وجود آمد و آن هم به وسیله بالا رفتن درآمد مردم و مصرف بیشتر برق به‌خصوص برق مصرفی برای مصرف خانوار و غیره. این را بایستی به حضورتان در اینجا اشاره بکنم که حتی در موقعی که در ۱۳۵۳ وقتی‌که ما رفتیم به شمال در رامسر در حضور شاهنشاه سه روز نشستیم برای تجدید برنامه عمرانی کشور، چون درآمدها بیشتر شده بود، سازمان برنامه با پیشنهادات جدیدی برای بالا بردن هزینه عمرانی و منظور کردن طرح‌های جدید آمده بود. در آنجا این طرح‌هایی که با پیشنهادات سازمان برنامه برای افزایش هزینه مورد قبول همه‌شان قرار گرفت و بعضی از تنگناهایی که ممکن بود در اقتصاد به‌وجود بیاید به آنها هم اشاره شده بود. ولی به‌طور کلی توجهی نمی‌شد و یا بعضی از تنگناها به آن اصلاً اشاره‌ای نشده بود. این بود که من از آقای [اسدالله] علم وزیر دربار اجازه گرفتم و روز آخر بود که در رامسر به حضور شاهنشاه شرفیاب شدم. آن موقع هم من رئیس بانک مرکزی بودم و چون نمی‌شد مطلب را در حضور جمع در آنجا بیان کرد و تأثیری هم نمی‌کرد، فرصت بحث هم نمی‌شد بهتر این بود که مثل روال معمول در پشت پرده این مسائل را به‌عرض رساند و توجه‌شان را جلب کرد که این راهی که می‌رویم راهی است که ممکن است برای ما گرفتاری ایجاد بکند. بنابراین من باز به‌عنوان مسئولیتی که حس می‌کردم به حضورشان عرض کردم بالا بردن سطح هزینه به این مقدار گرفتاری‌هایی برای کشور ایجاد خواهد کرد در مراحل ااو تنگناهای زیربنایی خواهد بود بنابراین توجه‌شان را به این مسئله جلب کردم و ایشان هم که از آن جلسه‌ای که بنده در حضورشان بودم آمدند بیرون و به جلسه عمومی، این را مطرح کردند در آنجا و دستورات اکیدی هم دادند که بایستی به این زیربناها توجه کرد و اینها را توسعه داد و به موازات آن هزینه‌های دیگر انجام بشود. ولی عملاً سازمان برنامه یک دستگاه بسیار ضعیفی بود که نمی‌توانست همچین تلفیقی در برنامه‌ریزی بکند و طرح‌ها را به موازات هم جلو ببرد. و در نتیجه گرفتاری‌هایی به‌وجود آمد که به آن اشاره فرمودید در مورد برق بود، در مورد خانه بود، در مورد آب بود. در موارد دیگر در بنادرمان بود، راه‌آهن‌مان، جاده‌های‌مان، همه‌شان. ما تنگناهای خیلی خیلی شدیدی داشتیم که اینها به‌وجود آمده بود. بخشی از مصاحبه محمد یگانه (۱۳۰۲-۱۳۷۴) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار یازدهم تاریخ مصاحبه: ۲۵ تیر ۱۳۶۴ مصاحبه کننده: ضیا صدقی #تکه_مصاحبه https://t.me/tarikh_shafahi_iran_project
Показати все...
"میراث حبیب لاجوردی و راه پیشِ رو" در این مقاله ابتدا به طور دقیق به کار لاجوردی و همکارانش در پروژه تاریخ شفاهی هاروارد پرداخته و سپس ده پیشنهاد برای تکمیل این مجموعه ارائه شده است. منتشر شده در فصلنامه کتاب امروز، شماره چهارم، زمستان ۱۴۰۰ ‌‌https://t.me/tarikh_shafahi_iran_project
Показати все...
میراث_حبیب_لاجوردی_و_راه_پیش_رو_کتاب_امروز.pdf1.62 MB