بهـشتِ مـن
Відкрити в Telegram
عشق آن است : که یوسف بخورد شلاقی درد تا مغز و سر و جان زلیخا برود:)
Показати більше2025 рік у цифрах

203 318
Підписники
-29724 години
-1 7487 днів
-7 73330 день
Архів дописів
جایی نمان که غمت بیارزش باشد؛
آدمها اگر دوستت داشته باشند، نمیتوانند غمگینیات را نادیده بگیرند.
حالا خودمونیما چه احساس های قشنگی رو
پای آدمای بی لیاقت که نریختیم :)
یه دیالوگی بود میگفت:
"اگه پیش کسی گریه کردی و باز هم تورو آدم قوی دونست، اگه پیش کسی لحظه خشمگین شدی و بازم تورو آدم مهربونی دونست، رهاش نکن."
به همین قشنگی.
چقدر از آدمی که واضح حرفش رو میزنه خوشم میاد، انتظارش رو، خواستهشرو، دلخوریش رو.
من اگه یکروزی بخوام از آدما دوری کنم باز تورو با خودم میبرم :)
به روم نمیارم اما یه گوشه از قلبم برای تموم چیزایی که حقم نبود ولی تجربشون کردم درد میکنه.
بله که سخت میگیرم عزیزم، روح و جسمم باید فقط یک بار توسط یک نفر لمس شه.
Фото недоступнеДивитись в Telegram
تو عشقمی، ذوقمی، دوستمی، خندمی، خونمی
همه چیزمی، دلیل تپشِ قلب منی. 🧡
افسردگی بهترین تعریفش هیچ کاری نکردنه ، یهو به خودت میای میبینی ماه ها و حتی سال هاست که هیچ کاری نکردی ، هیچی ، مطلقا هیچی
