uz
Feedback
در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

Kanalga Telegram’da o‘tish

"من‌راه‌رفتم‌توشیاربین‌دونیم‌کُره‌ی‌مغزم هوا‌اونجا‌عالی‌بودامروز،خیس‌‌از‌سیاهی. با ذکر “ شقایق مهری “ لطفا. پیج: instagram.com/shiyaremaqzam

Ko'proq ko'rsatish
2025 yil raqamlardasnowflakes fon
card fon
91 227
Obunachilar
-2824 soatlar
-1967 kunlar
-97230 kunlar
Postlar arxiv
مود؟
Hammasini ko'rsatish...
همین.
Hammasini ko'rsatish...
می‌دونی چیه؟ من سردی رو با تموم وجودم تو بدنم حس می‌کنم… نه از بیرون، از استخون‌هام. انگار احساساتم جمع کردن رفتن،فرار کردن،یه جای خیلی دور از من، جایی که دستم بهشون نرسه. می‌خندم‌ ولی هیچی جز یخ توی خودم نمی‌بینم. نه ذوق، نه دردِ درست‌وحسابی، فقط یه سردیِ لعنتی که ول‌کن نیست. یه حسیه که انگار معلقم،نه می‌افتم، نه می‌تونم فرود بیام. معلقِ معلق،وسطِ ناکجاآباد. نه زمین زیر پام هست،نه آسمون بالا سرم. فقط منم و این خلأ… و یه قهقهه که میاد روش،که نفهمن چقدر خالی شدم.
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailableShow in Telegram
همه چی خوبه عزیزم. @shiyaremaqzam
Hammasini ko'rsatish...
مود؟
Hammasini ko'rsatish...
بچه ها چنل دوستم طاهره‌هستش میشه ازش حمایت کنید متناش دیده بشه:)؟؟؟ لطفاااااا.
Hammasini ko'rsatish...
تو می‌دونی؟ واقعا می‌دونی چقدر سخت بود؟ می‌دونی من همه‌ی اون مسیر لعنتی رو چطور اومدم؟ تنها. نه نصفه‌نیمه، نه با تکیه به کسی؛ تنهایِ تنهایِ تنها. اون «خانواده‌ی قشنگی» که ازش حرف می‌زنید اصلاً وجود نداشت. نبود. هیچ‌وقت نبود. من همه‌ی اون سختی‌ها رو خودم کشیدم،همه‌ی دردها رو خودم بلعیدم،شبا تو اشکام خفه شدم،واقعا خفه شدم،و صبح؟ صبح بلند شدم انگار نه انگار دیشب داشتم می‌مُردم. می‌دونی چی بهم گذشت که رسیدم اینجا؟ می‌دونی چند بار از خودم رد شدم؟ چند بار شکستم و جمع شدم؟ اونم برای چی؟ برای اینجایی که هنوزم ازش راضی نیستم. هنوزم درد داره. هنوزم کمه.
Hammasini ko'rsatish...
از بچم حمایت کنید خبببببب:(((((((( چنل به این خوشگلی داره،وا
Hammasini ko'rsatish...
از قلم قشنگش حمایت نمیکنید ؟؟ یکم محتوای خوب دنبال کنید خب:))))))
Hammasini ko'rsatish...
بچه ها چنل دوستم طاهره‌هستش میشه ازش حمایت کنید متناش دیده بشه:)؟؟؟ لطفاااااا.
Hammasini ko'rsatish...
بچه ها چنل دوستم طاهره‌هستش میشه ازش حمایت کنید متناش دیده بشه:)؟؟؟ لطفاااااا.
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailableShow in Telegram
و انگاری چای درمان همه چیز بود. @shiyaremaqzam
Hammasini ko'rsatish...
خوندی؟
Hammasini ko'rsatish...
آره خلاصه .
Hammasini ko'rsatish...
واقعا فکر کردی اومده بود که بمونه؟ هاهاها… جدی می‌پرسم، واقعا اینو باور کرده بودی؟ فکر کردی حرفاش واقعی بود؟ اون همه «می‌مونم» و «فرق داری»؟ هنوز یاد نگرفتی؟ این آدما هیچ‌چیزشون واقعی نیست، هیچ‌چی. حتی اون چشم‌های لعنتیشون… همونا که قشنگ نگاه می‌کنن،دروغ‌گوهای حرفه‌ای‌ان. این جماعت یه روده‌ی راست تو تنشون نیست، نه تو دلشون، نه تو زبونشون. موندنشون تاریخ داره عزیزم،زمان انقضا دارن. خرشون که از پل بگذره… قهقهه‌اش رو می‌شنوی؟ دیگه حتی اسمتو هم یادشون نمیاد. تو می‌شی یه «کی بود؟» یه «یادم نیست».
Hammasini ko'rsatish...
فرستادی واسش؟
Hammasini ko'rsatish...