2025 yil raqamlarda

50 268
Obunachilar
-4624 soatlar
-457 kunlar
-5330 kunlar
Postlar arxiv
توی این دنیا ۸٫۲۳۹٫۸۶۷٫۹۵۲ آدم وجود داره.
همونطور که به اعداد توجه نکردی به حرفاشونم توجه نکن.
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
🧿💓@Kapfko💓🧿
👍 22🤣 12❤ 4🕊 2
02:59
Video unavailableShow in Telegram
لحظاتی شاد و شیرین همراه با صحنههای دیدنی وهیجانی خطرناک برفی
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
🧿💓@Kapfko💓🧿
16.21 MB
🥰 20❤ 13👏 9
00:38
Video unavailableShow in Telegram
فقط موقعی که جواد عزتی میرسه😂😂😍
IMG_8544.MP43.27 MB
😁 36❤ 13👏 7🕊 3
01:00
Video unavailableShow in Telegram
آهنگ بسیارزیباوشاد تقدیمتون ❤️
🎥شاهرخ
IMG_8543.MP45.26 MB
🥰 19👏 8❤ 5🕊 3
00:18
Video unavailableShow in Telegram
این عمل نهنگ گوژپشت با پستانداران دیگر متفاوت است. مادر شیری بسیار غلیظ و پرچرب را به صورت جریانی به سمت دهان نوزادش در آب آزاد میکند و نوزاد آن را به داخل دهانش میکشد و به همین ترتیب تغذیه میکند. این شیوه به دلیل چسبندگی شیر مانع از پراکنده شدن آن در آب میشود.
.
.
IMG_8542.MP46.49 MB
❤ 46👍 8🕊 2❤🔥 1
00:35
Video unavailableShow in Telegram
مادر داشتن یه حالی داره که با هیچی این دنیا نمیشه عوض کرد... انگار ته یه کوچه بن بست در یه خونه هميشه به روت بازه...
IMG_8538.MP46.88 MB
😢 37❤ 27👍 8👏 3💔 3
00:30
Video unavailableShow in Telegram
هر صبح فرصتیست برای جبران
آنچه دیروز حسرتش را خوردی
و تلاشی برای فردایی که آرزویش را داری
پس امروزت را دریاب
بیاندوه گذشته و با امید به آینده
امروزتون روشن و قشنگ🌸🌈
IMG_8536.MP46.03 MB
👍 17❤ 11👏 6
00:14
Video unavailableShow in Telegram
هرگز
"داشته هایت" را
به نداشته هایت نفروش
شاید وقتی به نداشته هایت
"رسیدی"... "حسرت" داشته هایی
را بکشی که ارزان فروختی...
درود صبح زیباتون بخیر
IMG_8528.MP44.88 MB
❤ 19👍 11👏 3
01:00
Video unavailableShow in Telegram
❄️ســــلام
☃صبح زیبایج تون بخیر
❄️حال دلتون خوب
☃وجودتون سلامت
❄️زندگیتونغرقدرخوشبختی
☃ایام به کامتون
❄️و روز و روزگارتون شـاد
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
🧿💓@kapfko💓🧿
IMG_8534.MP421.69 MB
❤ 29🙏 6🥰 2
00:51
Video unavailableShow in Telegram
سبزترین خاطرات ازآن کسی است که
در ذهنمان صمیمانه دوستشان داریم❤
دوم دی ماهی جان تولدت مبارک🎈🎉
IMG_8533.MP44.43 MB
❤ 16👏 5🎉 3
Hammasini ko'rsatish...
❤ 2🕊 1
01:06
Video unavailableShow in Telegram
♡♡♡♡♡♡
🌍همراهان گرامی
با افتخار یکی از زیباترین و جذاب ترین
کانال های تلگرامی را به شما معرفی می کنم.
◾️پادکست
◾️ حالِ خوب
◾️شعر و ادبیات زنان
◾️منتخبی از بهترین فیلم ها
◾️دلنوشته های زیبا و احساس
◾️جـذابترین"ڪـلیپ های رقص و موسیقی"
🔻🔻🔻🔻
https://t.me/joinchat/AAAAAERMwD0pQDbVHVxZEQ
⚪️به شدت این کانال را پیشنهاد می کنم...
.♡♡♡♡♡♡
8.38 MB
❤ 7
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
🔴 #اطلاع_رسانی عزیزان جنسامون تکه به دلیل نداشتن کارتن قیمت مفت میدیم
https://t.me/+YPwtR0V_JqRkZDM0
💯 کاملا مورد تایید است 💯 😍
❤ 1👍 1
🎖رقص کلیپ
🎖زنان ادبیات
🎖خبری پروکسی
🎖تاریخ دانستنی
🎖آشپزی ترفند
🎖متن عاشقانه
🎖طب گیاهان
🎖هواشناسی پروکسی
🎖انرژی مثبت
🎖فیلم موسیقی
🎖 طنز استوری
🎖 خاطرات نوستالژی
🎁پرطرفدارترین چنلایvipتلگرام🎁
01:01
Video unavailableShow in Telegram
✨خـــدایا
❄️در این شب سرد زمستانی
✨آرامش را نصیب همه دلها بگردان
❄️خـدایا
✨شبی بی دغدغه
❄️آروم و بی نظیرقسمت
✨عزیزان و دوستانم بگردان
✨آمیـــن یا رَبَّ 🙏
❄️زمستانی را
✨براتون آرزو دارم که :
❄️بارانش
✨برای شستن دلتنگی هاتون
❄️برفش
✨برای زدودن غم هاتون باشد
❄️به امید طلوعی دیگر
✨شبتون بخیر
❄️در پنـاه خدای مهربون
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
🧿💓@kapfko💓🧿
IMG_8520.MP422.03 MB
🙏 16❤ 14🕊 1
#سرگذشت
#برشی_از_یک_زندگی
#نازبانو
#قسمت_صدوپنجاهودوم
بهرام خندید و متعجب گفت میشناسیدش؟گفتم البته مدتی منشیش بودم اما قسمت نبود بیشتر درخدمتشون باشم.نگاهی به دختر زیبا کردم و گفتم دخترتونو چند بار با همسر دکتر طاعت دیدم برای همین فهمیدم دکتر طاعت شوهر خواهرتون هست بعد پرسیدم همسرتون اجازه میده بچه به این کوچیکی رو هر روز بیارید مریضخونه؟بهرام نگاهی بهم کرد و گفت اگه من همه این سوالها رو روی کاغذ مینوشتم بازم نمیتونستم انقد دقیق بپرسمشون از فضولی خودم و سوالهای زیادم خجالت کشیدم.بهرام سری تکون داد و گفت مادرش چند ماه پیش عمرش و داد به شما جا خوردم نه از خبر فوت همسرش از اینکه از شنیدن خبر مرگ کسی اینطورخوشحال شده بودم از خودم بدم اومد تو دلم گفتم بهرام تو تو این مدت کوتاه چی به سرم آوردی به زحمت دست و پامو جمع کردم و گفتم خدا رحمتشون کنه.بهرام گفت نقطه مشترک من و تو در اینه که مرگ عزیزانمونو به چشم دیدیم روز مرگ مادر و برادرت و فراموش نمیکنم
همونطور که روز مرگ پدر و همسرم و نمیتونم فراموش کنم خداروشکر وقتی مادرم مرد من پیشش نبودم.زهره پشت پدرش قایم شده بود و دست پدرش و میکشید و میگفت بریم خونه عمه وگاهی هم نگاهی به من مینداخت.ظرف غذام و کنار گذاشتم و به طرف زهره گرفتم صورتش گرد و سفید بود و مژه وابروهاش مثل پدرش بور بودروی زانوهام نشستم و زهره رو محکم بغل کردم و گفتم یه روز بیا خونه ما و با دخترام بازی کن.اونطور که معلوم بود یه سالی از احمد من کوچیکتر بودنگاه خیره ای بهم کرد و چیزی نگفت از نزدیک که نگاش کردم بی نهایت شیرین و دلربا بود و تموم زیبایی های پدرش و به ارث برده بودبهرام نگاهی به من کرد و با تعجب گفت مگه تو بچه داری؟غمگین سرم و تکون دادم و گفتم بله سه تا بچه رو دستم مونده پدرشون با بی انصافی طردمون کرد و پی عشق و عاشقی اش رفت.بهرام مکثی کرد و گفت متاسفم اما بنظرم بخاطر همین سختی ها انقد معقول و خانوم شدیدباور کن با اون دختر ساده ده زمین تا آسمون فرق کردی.نمیدونستم چی بگم ولی دوست داشتم اون ساعتها باهام حرف بزنه و من گوش بدم.وجودش در من انگیزه ی دوبرابر ایجاد کرده بوداز شبهای بعدتا دیر وقت تو مطبخ ناهار فردا رو آماده میکردم دوست داشتم وقتی کنارم میاد خوراکی قابلی بهش تعارف کنم.صبح ها برعکس قبل به سر و صورتم میرسیدم و با ظاهر مرتب میرفتم سرکارم.طلعت همه حرکاتم و زیر نظر داشت و میپرسید چه عجب به سر و وضعت میرسی و به خورد و خوراکت اهمیت میدی؟اما من هر بار از جواب دادن طفره میرفتم.دوست داشتم خانوم جان حالا حالاها از ده نیاد میترسیدم با هوشی که داره خیلی زود به حال درونم پی ببره.بعضی وقتا دلم میخواست بشینم و با ملک ناز در مورد احساسی که تودرونم بپا شده بود حرف بزنم اما خجالت میکشیدم من تمام عمر حرفهامو ریختم تو خودم اما ملک ناز مثل من نبود اون بعضی وقتها از درگیری های عاطفیش برام حرف میزد و منم تا جایی که میتونستم راهنماییش میکردم نمیدونم تو اون مدت چی به سرم اومد که یهو دیدم بی پروا دارم به بهرام ابراز علاقه میکنم و اونو مثل جون خودم دوست دارم اونم در جواب محبتهای من میخندید و میگفت چه سالهای سختی رو گذروندیم اما بازم شکر هر چند دیر اما دیدمت وقتی تو رو پیدا کردم از زمین و زمان ناامید بودم و تو با محبتت به من امید رفته ام وبرگردوندی دلمون از اون میسوخت که خدا از سالهای پیش ما رو سر راه هم گذاشته بود اما ما نادیده گرفته بودیم بهرام میگفت پدرت مرد روشنفکر و عاقلی بود اما نمیدونم چرا تو رو انقد زود راهی خونه بخت کردبا کنجکاوی ازش پرسیدم تو چی ؟ تو کار بزرگتر و عاقلتر از من بودی تو اون ده به دختری یا من فکر کرده بودی؟بهرام چشماشو تنگ میکرد و با شوخی میگفت نه اگه میخواستم به دخترهای دور و برم توجه کنم قطعا تو اخرین نفر بودی نمیدونم چی تو تو تغییر کرده که انقد خواستنی و خانوم شدی کاش میگفتی چه وردی خوندی که منو اینطور مجذوب خودت کردی.با این حرفهاش من قهر میکردم و اونم با شیطنتهای خاص خودش روزها سر راهم سبز میشد تا منو بخندونه و آشتی کنیم تموم عشقس که سالها انتظارش و میکشیدم بهرام نثارم میکرد و منم سعی میکردم محبتی که تو وجودم نسبت بهش دارم و تقدیمش کنم.حدودا بیست و دو سه سالم بودامااحساس میکردم مثل دختر نورسی پر از طراوت و احساسم بعضی وقتها خودمو تو آیینه نگاه میکردم برعکس قبل چهره ام بشاش و با نشاط شده بود و زیبایی های خودمو میدیدم و دلیل همه اینااحساسی بود که بهرام در من روشن کرده بود و مدام ازم تعریف میکرد
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
🧿💓@Kapfko💓🧿
❤ 116🙏 7👍 5🤔 4👏 2🕊 1
Repost from N/a
🔴 #اطلاع_رسانی عزیزان جنسامون تکه به دلیل نداشتن کارتن قیمت مفت میدیم
https://t.me/+YPwtR0V_JqRkZDM0
💯 کاملا مورد تایید است 💯 😍
🎖رقص کلیپ
🎖زنان ادبیات
🎖خبری پروکسی
🎖تاریخ دانستنی
🎖آشپزی ترفند
🎖متن عاشقانه
🎖طب گیاهان
🎖هواشناسی پروکسی
🎖انرژی مثبت
🎖فیلم موسیقی
🎖 طنز استوری
🎖 خاطرات نوستالژی
🎁پرطرفدارترین چنلایvipتلگرام🎁
01:05
Video unavailableShow in Telegram
چنان روزی رسان روزی رساند
که صد عاقل از آن حیران بماند...
IMG_8510.MP412.93 MB
🙏 40❤ 19👍 17🤔 8👏 3🕊 2
