از جنس طـلا / Tala
Kanalga Telegram’da o‘tish
《بسم الله الرحمن الرحیم》 هرگونه کپی رمان ممنوع و پیگرد قانونی دارد . • • • نویسنده رمان های : از جنسِ طلا (آنلاین ) دخترِتخسِمن ( آنلاین ) نازگل ( آنلاین ) https://t.me/BChatBot?start=sc-6232df3383 @roman_asraw
Ko'proq ko'rsatish2025 yil raqamlarda

5 029
Obunachilar
-424 soatlar
-597 kunlar
-25730 kunlar
Postlar arxiv
Repost from N/a
از درد به خودم میپیچیدم شکمم خیلی بزرگ شده بود ازلگدهای که به شکمم میخورد فهمیدم جای پسرمم تنگ هست وداره اذیت میشه یه دفعه درباز شد با دیدن مانی اخ ریزی گفتم با پوزخند بهم نزدیک شد چاقو رو روی میز اهنی گزاشت از سردی اتاق به خود لرزیدم مانی نگاهی به شکمم کرد سعی کردم از دیدش قایمش کنم نفس عمیقی کشید دورم چرخی زد گفت:
+امروز اون توله باید دنیا بیاد.
ترسیدم وحشت زده نگاهش کردم مانی خندید و گفت:
+نترس نمیزارم اذیت شی، بچه اون حرومزاده رو میکشم و بعدش بچه خودمو توی شکمت میکارم.
تند اب دهنمو قورت دادم به دیوار تکیه داده بودم کل تنم عرق سرد نشسته بود لگد های پسرمم بیشتر شد مانی کنار نشست چاقو رو روی شکمم گزاشت نالیدم:
_ولم کن توروخدا
+توعشق منی و مال منی
فشار چاقو رو بیشتر کرد پوست شکمم به سوزشش افتاد ترسیده نگاهش کردم خندید با وارد شدن دو مرد قوی هیکل مانی فریاد زد:
وقتش زایمانت رسیده ...
ازترس جیغی کشیدم و
https://t.me/+iWKiUBj5rixmNDA0
18:30
❤ 1
Repost from N/a
من ریحان دختری که به خاطر نجات عشقش ،عهد کرد به خواستگاری که میاد جواب مثبت بده،که اون خواستگار،دشمن عشقم بود.ولی من میخواستم بچمو نجات بدم و تن دادم به این وصلت ، زن اون عوضی شدم ولی هومان،ول کن ماجرا نشد منو فقط برا پرکردن تختش میخواست اون قصدش این بود از من سواستفاده کنه و بلایی سرم اورد که ...
https://t.me/+TRoKCYXuDg9hOTBk
۱۸:۳۰پاک
Repost from N/a
ضربه هامو پشت سر هم به پهلو هاش و سرش میزدم...کسی که به هومان فرهمند، خیانت کنه تقاصشو بدجور پس میده
تو صورتش فریاد زدم :
« با رفیقم ریختی روهم بی همه چیز؟ چی کم گذاشته بودم واست؟ حامد توی رابطه است احـــــمق!
ضربه دیگه ای به شکمش زدم که این بار بی حال روی زمین رها شد
-یه بار پا گذاشتی رو غیرتم، پشتت بودم، تلاش کردم و نذاشتم اذیت شی ،اما به خداوندی خدا این بار بهت رحم نمیکنم ریحان!
با صدای حامد، نگاهمو از ریحان غرق خون گرفتم
-ریحان در چرا بازه؟ کیک شکلاتی که میخواستی و خریدم،فقط حواست باشه زود لو ندی به هومان که داره بابا میشه ها...
۱۳پاک
https://t.me/+TRoKCYXuDg9hOTBk
Repost from N/a
یغما… دختری که در جستوجوی قاتل برادرشه،
در مسیری پر از راز و سایه، با “میعاد” روبهرو میشه؛
پسری مرموز، جذاب و خطرناک…
رابطهای میان عشق و نفرت، میان ترس و شیفتگی،
اونها رو وارد بازیای میکنه که هیچ راه برگشتی نداره.»
✨ رازها یکییکی برملا میشن…
و هر قدم، نزدیکتر به پرتگاه!
https://t.me/+5gHJYvMUZC9jMzg0
۱۰صب پاک❌
Repost from N/a
دختری که اسیرشده آلفای خشن و، وحشی قلمروجن و شیطان هست او بارها تلاش کرده تا بتونه از دستش فرار کنه اما موفق نشد.💋❌
ترکه را بالا برد روی شکم برهنه ام کوبید با صدای خشنش گفت:
+تو مال منی مال من حق نداری از دست من فرار کنی
نالیدم: تا جون دارم از دستت فرار میکنم.
بلند خندید بهم نزدیک شد موهامو از پشت گرفت و کشید و گفت:
+تو وارث منو باردار میشی و به دنیا میاری و بعد برده من میشی هرکاری دلم میخاد باتو میکنم فقط به خاطر اینکه باردارت کنم زنده نگهت میدارم
یدفع دستش سمت ....
😱دختره شکنجه میکنه بعد باردارش میکنه
https://t.me/+_8pl_EGHBvw3ZjVk
۸:۳۰پاک
Repost from N/a
دختری که اسیر دسته آلفای قلمرو جن و شیاطین میشه و هیچ راه فراری نداره تنها راه فرارش حامله شدن هست که اونم توسط آلفا اما آلفا نمیخاد اونو باردار کنه بلکه میخاد فقط عروسک جنسیش بشه و هرشب باهاش رابطه وحشی وخشن ایجاد کنه تا اینکه کم کمم..
https://t.me/+_8pl_EGHBvw3ZjVk
۲۲:۳۰پاک
Repost from N/a
دختری مظلوم که هیچ خبری از خطرات احتمالی نداره پا به ممنوعه ترین مکان دنیا میزاره و اسیر الفای قلمرو جن و شیاطین میشه اما شبی که میخاد وارث آلفا رو به دنیا بیاره دزدیده میشه و بعد میفهمن که او فرار کرده و الفا قسم میخوره در برابر مردمان قلمروهش اونو بکشه غافل ازاینکه ....
https://t.me/+_8pl_EGHBvw3ZjVk
۱۹پاک
Repost from N/a
دختری معصوم به بی خبر از تمام خطرات احتمالی پا به ممنوعه ترین مکان دنیا میزاره و در یک شب وحشتناک اسیر الفای قلمرو جن و شیاطین میشه اما شبی که میخاد وارث آلفا رو به دنیا بیاره دزدیده میشه و بعد میفهمن که او....
https://t.me/+UE8PD5N6tIU2MDM0
۱۸پاک
Repost from N/a
یغما، دختریه که بهاشتباه قاتل برادرش شناخته شده!
🔪 همهی شواهد علیهشه و برای نجات خودش مجبور میشه وارد یه بازی پر از رمز و راز بشه.
در این مسیر با میعاد آشنا میشه؛ پسری مرموز و جذاب که حضورش هم تهدید محسوب میشه و هم پناه…
💥 رابطهای پر از کشمکش، سوءتفاهم و لحظات نفسگیر؛ جایی بین دشمنی و علاقه معلق میمونن!
هر قدم یغما، سرنخی تازهست…
راهی به سمت گذشتهی تاریک خانواده، دنیایی پر از خیانت، راز و احساسات سرکوبشده.
👀 این رمان لحظهای رهایت نمیکنه:
🔪 یک لحظه با ترس و معما
❤️ لحظهای بعد با هیجان و کشش عاطفی
https://t.me/+5gHJYvMUZC9jMzg0
۱۶پاک❌
Repost from N/a
دختری که بی خبر از قدرت هایی که دارد در یک شب وحشتناک در جنگل اسیر آلفای قلمرو جن و شیاطین میشه اونو زندانی میکنن و باید توی زندان به آلفای قلمرو جن شیطان وارث بده وگرنه ..
https://t.me/+_8pl_EGHBvw3ZjVk
۱۲پاک
🤓 1
Repost from N/a
دستاو پاهام به چهارگوشه تخت بسته بود . دکمه های پیراهنم باز بود یه ملافه روم انداخته بودند هرچی تقلا میکردم فایده نداشت فضای اتاق تاریک و سرد بود یدفعه درباز شد صدای خنده هاش روشنیدم نزدیکم شد خیره نگاام کردو گفت:
+عروسک من چطوره؟
با گریه گفتم:
_ولم کن تورو خدا
+تومگه عاشق من نبودی الان ولت کنم کجا بری فرار کنی ؟ بدون اینکه طعمتو بچشم ؟
بلند خندید باخشونت ملافه رو کف اتاق پرت کرد تیزی چاقوی روی لبه لباسم گزاشت اروم کنار زد از خجالت چشمامو بستم و با لذت گفت:
+ببینم چیا داری...
پسره یه شکنجه گره که دختره موقع خودکشی نجات میده و میخاد اونوتبدیل به برده خودش کنه ولی دختره...
https://t.me/+UE8PD5N6tIU2MDM0
۸:۳۰پاک
Repost from N/a
یغما… دختری که در جستوجوی قاتل برادرشه،
در مسیری پر از راز و سایه، با “میعاد” روبهرو میشه؛
پسری مرموز، جذاب و خطرناک…
رابطهای میان عشق و نفرت، میان ترس و شیفتگی،
اونها رو وارد بازیای میکنه که هیچ راه برگشتی نداره.»
✨ رازها یکییکی برملا میشن…
و هر قدم، نزدیکتر به پرتگاه!
https://t.me/+5gHJYvMUZC9jMzg0
۲۴پاک❌
Repost from N/a
سر درد بدی توی سرم پیچیده بود و چشمهام دو دو میزد. دستی به صورتم کشیدم. نوری که توی اتاق پخش شده بود، باعث سوزش چشمهام میشد.به سمت چپم نگاه کردم.آلما توی خواب عمیقی فرو رفته بود. لباسهای پخش شدهی روی زمین نشون میداد من تونستم انتقام عشقم رو ازش بگیرم.
پسره نامزدش مُرده و نمیتونه قبول کنه، به خاطر همین با دوست نامزدش رابطه داره و حاملهاش میکنه!
https://t.me/+UE8PD5N6tIU2MDM0
۲۲پاک
Repost from N/a
من آلماماندگار بعد از خیانت شوهرم، به رانندهی بابام دل بستم اولش فقط یه بازی بود برای لج بازی با شوهرم ولی بعد متوجه شدم عاشقش شدم بعد از سه سال فهمیدم اون فقط منو برای هوس و لذتش میخواست و منو تبدیل کرده عروسک جنسیش و قرار منو جلوی شیخ عرب ها تنبیه کنه ...
https://t.me/+UE8PD5N6tIU2MDM0
۱۸پاک
Repost from N/a
یغما، دختریه که بهاشتباه قاتل برادرش شناخته شده!
🔪 همهی شواهد علیهشه و برای نجات خودش مجبور میشه وارد یه بازی پر از رمز و راز بشه.
در این مسیر با میعاد آشنا میشه؛ پسری مرموز و جذاب که حضورش هم تهدید محسوب میشه و هم پناه…
💥 رابطهای پر از کشمکش، سوءتفاهم و لحظات نفسگیر؛ جایی بین دشمنی و علاقه معلق میمونن!
هر قدم یغما، سرنخی تازهست…
راهی به سمت گذشتهی تاریک خانواده، دنیایی پر از خیانت، راز و احساسات سرکوبشده.
👀 این رمان لحظهای رهایت نمیکنه:
🔪 یک لحظه با ترس و معما
❤️ لحظهای بعد با هیجان و کشش عاطفی
https://t.me/+5gHJYvMUZC9jMzg0
۱۶پاک❌
Repost from N/a
🚫دختری که برای پر کردن ظرف محبتش اشتباهات زیادی مرتکب شده و الان...🔞- آلما خفهشووووووو. شیشه عطری که فهمیده بودم از کجا و از سمت چه کسی بهش رسیده رو برداشتم و به طرفش پرت کردم که جا خالی داد. - چجوری دلت اومد آرشان هاان؟ چجوری کثاف....ت. - میخواستی برام کم نذاری. اینو که گفت آتیش کشیدم اما بیجون روی زمین افتادم - همه تو حسرت داشتن منی که زن توئه نامردم دارن میسوزن و تو... بیلیاقتی، آرشان بیلیاقتی... یک طرف صورتم سوخت و حرفم تو دهنم موند - یادت رفته تو خونه کیا پیدا کردم؟ یادت رفته برای کیا عشوه میومدی؟ اسم ببرم؟ گذشته پر از کثافتتو تک تک بیارم جلو چشات؟ هان؟ الانم باید ببینی چیکارت میکنم https://t.me/+UE8PD5N6tIU2MDM0 ۱۲پاک
Repost from N/a
داشتم از توی راھروی اتاق ھا رد میشدم کہ دستم کشیدہ شد و داخل اتاقی پرت شدم گیج شدہ نگاھمو دادم بالا کہ چشمام با چشمای سیاھی تلاقی خورد لبام لرزید و بغض کردہ پچ زدم..
–تو اینجا چیکار میکنی
پوزخندی زد:
_فک کردی قیدتو میزنم؟ و بہ حال خودت میزارمت؟
یدفعه گلومو گرفت و فشار داد با لحن خشنی گفت:
_شدہ باشہ با دستای خودم خاکت میکنم ولی نمیزارم با اون مرتیکه ازدواج کنی..
_ولم کن وگرنہ جیغ میزنم
_تو فقط جیغ بزن ببین چجوری اون دھن خوشگلتو میبندم..
توی چشماش زل زده بودم لبخندی زد با یه لحن عجیب گفت:
+دوست دارم جلوی چشماش تورو مال خودم کنم
دستش رفت سمت ...
۸:۳۰پاک
https://t.me/+M9E2AKlYsg02MmZk
Repost from N/a
یغما… دختری که در جستوجوی قاتل برادرشه،
در مسیری پر از راز و سایه، با “میعاد” روبهرو میشه؛
پسری مرموز، جذاب و خطرناک…
رابطهای میان عشق و نفرت، میان ترس و شیفتگی،
اونها رو وارد بازیای میکنه که هیچ راه برگشتی نداره.»
✨ رازها یکییکی برملا میشن…
و هر قدم، نزدیکتر به پرتگاه!
https://t.me/+5gHJYvMUZC9jMzg0
۱۰صب پاک❌
Repost from N/a
دختری که عاشق یه مافیای خفن میشه اما با اومدن دختری این وسط تصمیم به جدایی و فرار میگیره ولی نمیدونه که اون مافیا دنبالشه تا وارثشو توی شکم دختر بکاره تا اینکه دختره پیدا میکنه و بعد ازاینکه شکنجه اش کرد اونو ......
https://t.me/+M9E2AKlYsg02MmZk
۲۲:۳۰پاک
Repost from N/a
دختره توی اردوی دانشگاه شرط رو میبازه ومجبور میشه با استادِ مغرورش تو یک چادر بمونه...لبخند ژکوندش راه افتاد سمت چادر و منم دنبالش رفتم.خوابید و پتو رو انداخت روش منم یکم از پتو رو انداختم رو پام و بهصورت زیباش خیره شدم چشاشو باز کرد و حالت اعتراضی گفت: - بخواب + داری منو میخوری با نگات - جایزه منی دیگه من امشب بردمت انتظار داری چیکار کنم لبخند گشادی تحویلم داد که ادامه دادم: - تو امشب در اختیار منی هر چی بگم باید اطاعت کنی + عه کی گفته؟ - یکم فکر کن ببین کی گفته دستشو مثل حالتی که داره فکر میکنه برد زیر چونهاش از این حالتش دلم قنج رفت تو یک حرکت کشیدمش تو بغلم خواست چیزی بگه که سریع ... پسره برای اینک با دختره رابطه ایجاد کنه نقشه های شومی میکشه https://t.me/+M9E2AKlYsg02MmZk ۱۸پاک
