uz
Feedback
از جنس طـلا / Tala

از جنس طـلا / Tala

Kanalga Telegram’da o‘tish

《بسم الله الرحمن الرحیم》 هرگونه کپی رمان ممنوع و پیگرد قانونی دارد . • • • نویسنده رمان های : از جنسِ طلا (آنلاین ) دخترِتخسِ‌من ( آنلاین ) نازگل ( آنلاین ) https://t.me/BChatBot?start=sc-6232df3383 @roman_asraw

Ko'proq ko'rsatish
2025 yil raqamlardasnowflakes fon
card fon
5 024
Obunachilar
-424 soatlar
-597 kunlar
-25730 kunlar
Postlar arxiv
Repost from N/a
اون پهلوان خان بود!🔥🌪 بزرگترین و خشن ترین خان منطقه، که برای زدن زانوهاش همه دست به یکی کرده بودن! طعمه ی نقشه هاشون من بودم و من بی خبر از قدرت اون، پا به جایی گذاشتم که تمام زندگیم زیر آتیش قدرت لایزال اون مرد خاکستر شد! https://t.me/+R7Vz-iRDfVA5ZDQ8 14 #اروتیک_ممنوعه #انتقامی #طایفه‌ای
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
〽️بالاخره لینک‌های چهل رمان‌برتر ممنوعه مجازی لو رفت✂️❌ رمان دلخواهت رو بردار تا تایم عضو پذیریشون تموم نشده🔐 اولین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+6J8bvDtuEVAzMGM0 دومین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+Xz1nofhVCtFkOWFk سومین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+CiG5hTOSbCE0Mzlk چهارمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+3siH8kjqRycxNTY0 پنجمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+KadM035V00owN2Nk ششمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+MOpiuLBlkUNmM2U8 هفتمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+kOwOjYuxkHMwODgx هشتمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+Dw4R8D2crFliM2Rk نهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+mgLiNul6Fb80YWVk دهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+xAfxk7MJR7cwOWFk یازدهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+JeJC-IuquQMyNTM0 دوازدهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+zsBxPJtZslZlNTA0 سیزدهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+T2p0G7nknrZjMWVk چهاردهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+TCHeZ0kjRSxmYmFk پانزدهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+7V3m8dyzvmMzYjQ0 شانزدهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+qr99Op87uFJjNmJk هفدهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+cRxAnHz0NH0zYmQ0 هجدهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+QhAkGUXCUtNkNDA8 نوزدهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+A6aglgjUwChjNjc0 بیستمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+6vUtT4uVB_ViZWM0 بیست‌ویکمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+mPOcHeuVjoc2YTY0 بیست‌ودوممین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+Jt83NMp0R-kwOTI0 بیست‌وسومین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+ml0lbo83FdxjMTM0 بیست‌وچهارمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+X6xRt4m2W3RiYzQ0 بیست‌وپنجمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+F_fThVCR6ow1NDhk بیست‌وششمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+q6xUcsC-54ZlZmFk بیست‌وهفتمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+XpSngOR3hjAyNTc0 بیست‌وهشتمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+f6jfPA7E62BhNjk0 بیست‌ونهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+B-WkhKCWGy84NmY0 سیُمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+NhT7YeC_IY42YjE0 سی‌ویکمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+-l91-ZLVrV05OTk0 سی‌ودومین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+JRg7U3mHP585NjY0 سی‌وسومین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+FDWLFesC1JwxNTk0 سی‌وچهارمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+cpxxjMsgxdZhMTc0 سی‌وپنجمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+gsx7DvX-aW4yMzVk سی‌وششمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+rCV2TqBON0g0M2E0 سی‌وهفتمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+sZFjQum8MXYxOWU0 سی‌وهشتمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+xQ3snoWkG5wxMWM0 سی‌ونهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+r7rbAP-VR6NmZmY0 چهلمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+wvZbArzWoA1mNzI0 •|تکستاش‌خوراکِ‌شب‌بیداریاته🌧🫧|• https://t.me/+7N53u1gqOXM1NDA0 برای‌شرکت‌درلیست‌کلیک‌کنید↪️ 12
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
ترسیده عقب عقب میرفت و من با اخم و خشم بهش نگاه میکردم شبیه ده سال پیشش بود، هیچ تغییری نکرده همون لبای سرخ، بوی عطر شیرینش اون عقب میرفت و من جلو میرفتم که به دیوار پشت سرش خورد و دیگه راه فراری نداشت نفس لرزونش رو بیرون فرستاد و با پوزخند گفتم: +پس هنوز جوابت نه هست؟ اخم کرد سرش رو به معنی بله به پایین تکون داد.به نرمی پلک زدم و چونه‌اش رو نوازش کردم: -مطمئنی دخترم؟ لب‌های رژخورده‌اش رو زبون کشید و با بغض سر تکون داد.خندیدم سرمو به چپ و راست تکون دادم نفس عمیقی کشیدم و گفتم: +پس مجبورم زوری تورو مال خودم کنم اونم با روش خودم اگه درد توی تن و بدنت پیچید مقصر خودتی...! بین خودم و دیوار گیرش انداختم و بعد به دستمو بردم سمت...🙈 https://t.me/+CNyWtlso6vNlNmI0 8
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
+ترسیدی دخترکم؟ شانه‌هایم تکان محکمی خوردند و او بی‌توجه نزدیکم آمد. +لباستو در بیار میخوام ببینم چی داری... بهش اخم کردم و گفتم: -با من درست حرف بزن! پوزخند زد و گفت: +من عاشق چشم و ابروت نیستم الان تو زن منی؛ زن بردیامن میخوام ببینم زنم زیر اون لباس سفید که دل پسرعموی عوضیش رو برده چیا داره؟ تحقیرآمیز نگاهم میکرد نیشخندزنان دستش رو برد سمت یقه لباسم وگفت: +آرام اینو توگوشای کرت فروکن! توزن منی! من میگم کی میخوامت، کی باید برام اماده باشی،هیچ وقت نمیذارم دست پسرعموت بهت برسه فهمیدی‌؟! یدفعه بوسه خشنی زد که هولش دادم عقب جیغ زدم: -نمیخوامت گمشو! یه دفعه باخشم دستش رو دورگردنم حلقه کرد و دست آزادش رو روی شکمم گزاشت گفت: +چطوره امشب حاملت کنم تاکل تهرون بدونن صاحابت منم... https://t.me/+CNyWtlso6vNlNmI0 22
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
رایان راشد بزرگترین نوه راشدها به خاطر یه دختر خودکشی کرده و مسخره خاص و عام شده حالا برگشته انتقام بگیره اما این انتقام با بقیه فرق میکنه اون میخواد اونو به یه بازی خطرناک بکشونه و.... ارامش ساده گولش رو میخوره و پاش به این بازی باز میشه امانمیدونه🕵‍♀💀 https://t.me/+2WTeH9yt_gthODFk 19پاک
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
انگشتش‌ تن سرد ماشه رو لمس کرد؛ این یعنی قرار بود بمیرم... -بهت گفته بودم آرام... گفتم منو بازی نده گفتم من از زمین و زمان خوردم، تو دیگه نزن دردت به جونم! تو دیگه تیزی خنجرت رو به رخم نکش من هیچ وقت به آدم خائن رحم نمی‌کنم حتی اگه... مکث کرد و من منتظر جمله‌اش موندم که سیبک گلوش سخت تکون خورد: -اون خائن تویی باشی که دلم پیشت گیره! اسلحه را روی پیشانی‌ام گذاشت. لبخند زدم، که حین مرگ لبخند می‌زدم یا عشق به این مرد کورم کرده‌بودبالاخره اعترافش را شنیده بودم. -من‌ رو بکش بردیا... با چشمان بسته لب‌هام طرح لبخند گرفت: -دیگه آرزویی ندارم... کمی بعد با صدای شلیک گلوله نفس‌در سینه‌ام حبس شد من که زنده بودم نگاهم افتادبه خونی که روی زمین جاری شده بودجیݝ زدم : خدایا نه نه https://t.me/+CNyWtlso6vNlNmI0 ۱۸پاک
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
ـ بهت گفته بودم ازم نترس… نه؟ صدای خش‌دار احمد مانند آتش بر پوست ساناز نشاند، فقط یک قدم تا لمس فاصله بود! ـ تو فقط وقتی خطرناک می‌شی که ساکتی. نگاهش از گردن ساناز سر خورد تا لب‌هایش… ـ آره، درست مثل حالا… که فقط خدا می‌دونه تو ذهنم چی می‌گذره. ـ منو برای انتقامت خواستی؟ باشه احمد… ولی اگه قراره بسوزونیم، بذار هردومون بسوزیم. دست‌هایش محکم دور گردن ساناز قفل شد. ـ باشه! از الآن، این بازی قانون نداره! فاصله‌ای که برای ساناز مانند شکنجه بود را با تهدید برداشت. لبانش لمس نکرد، تهدید کرد و ساناز، بین ترس و عطش، چشمانش را بست… نه برای گریز، برای غرق شدن.❌ وقتی دلدادگی ممنوعه‌ی بین راننده و دختر ارباب، مرز انتقام رو رد می‌کنه. آغاز رابطه‌‌ای که از درد شروع می‌شه و با خواهش ادامه پیدا می‌کنه.🩸👠 https://t.me/+ty2L8O7ugJM4NTVk 18
Hammasini ko'rsatish...
1
Repost from N/a
〽️بالاخره لینک‌های چهل رمان‌برتر ممنوعه مجازی لو رفت✂️❌ رمان دلخواهت رو بردار تا تایم عضو پذیریشون تموم نشده🔐 اولین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+wvZbArzWoA1mNzI0 دومین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+Xz1nofhVCtFkOWFk سومین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+CiG5hTOSbCE0Mzlk چهارمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+3siH8kjqRycxNTY0 پنجمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+KadM035V00owN2Nk ششمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+MOpiuLBlkUNmM2U8 هفتمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+kOwOjYuxkHMwODgx هشتمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+Dw4R8D2crFliM2Rk نهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+mgLiNul6Fb80YWVk دهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+xAfxk7MJR7cwOWFk یازدهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+JeJC-IuquQMyNTM0 دوازدهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+zsBxPJtZslZlNTA0 سیزدهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+T2p0G7nknrZjMWVk چهاردهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+TCHeZ0kjRSxmYmFk پانزدهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+7V3m8dyzvmMzYjQ0 شانزدهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+qr99Op87uFJjNmJk هفدهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+cRxAnHz0NH0zYmQ0 هجدهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+QhAkGUXCUtNkNDA8 نوزدهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+A6aglgjUwChjNjc0 بیستمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+6vUtT4uVB_ViZWM0 بیست‌ویکمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+mPOcHeuVjoc2YTY0 بیست‌ودوممین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+Jt83NMp0R-kwOTI0 بیست‌وسومین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+ml0lbo83FdxjMTM0 بیست‌وچهارمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+X6xRt4m2W3RiYzQ0 بیست‌وپنجمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+F_fThVCR6ow1NDhk بیست‌وششمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+q6xUcsC-54ZlZmFk بیست‌وهفتمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+XpSngOR3hjAyNTc0 بیست‌وهشتمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+f6jfPA7E62BhNjk0 بیست‌ونهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+B-WkhKCWGy84NmY0 سیُمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+NhT7YeC_IY42YjE0 سی‌ویکمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+-l91-ZLVrV05OTk0 سی‌ودومین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+JRg7U3mHP585NjY0 سی‌وسومین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+FDWLFesC1JwxNTk0 سی‌وچهارمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+cpxxjMsgxdZhMTc0 سی‌وپنجمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+gsx7DvX-aW4yMzVk سی‌وششمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+rCV2TqBON0g0M2E0 سی‌وهفتمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+sZFjQum8MXYxOWU0 سی‌وهشتمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+xQ3snoWkG5wxMWM0 سی‌ونهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+r7rbAP-VR6NmZmY0 چهلمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+wvZbArzWoA1mNzI0 •|تکستاش‌خوراکِ‌شب‌بیداریاته🌧🫧|• https://t.me/+7N53u1gqOXM1NDA0 برای‌شرکت‌درلیست‌کلیک‌کنید↪️ 18
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
-تو دلت بچه نمی‌خواد؟ پیراهنش را تن می‌زند و هیچ حسی در صورتش هویدا نیست وقتی سرد می‌گوید: -نه بچه می‌خوایم چیکار؟ این بار حینی که دکمه‌هایش را می‌بندد لبخند می‌زند و اضافه می‌کند: -من خودم دارم یه بچه بزرگ می‌کنم. پوزخند می‌زنم و شلیک حرف‌هایم را به سمتش نشانه می‌گیرم: -آره یه بچه توی اتاق خوابت! خوشش نمی‌آید که اخم می‌‌‌کند و روی صورتم خم میشود: -تو هم من‌و دوست داشتی که پا دادی! دستش چانه‌ام را با خشونت بالا می‌آورد و من بغض می‌کنم بابت حرف‌هایی که با پوزخند نصیبم می‌کند: -قرار نیست ته همه‌ی رابطه‌ها به ازدواج و بچه ختم شه آرام خانوم، خصوصاً رابطه‌ ما که ازدواج سفیده فقط برای پرکردن تخت منی ...! https://t.me/+CNyWtlso6vNlNmI0 ۱۲پاک
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
من احمدم، پسر ترک‌زاده‌ی ماردین.🇹🇷🕶 خاندان‌مون یه روز پر از عزت و قدرت بود، اما یک شب همه‌چی رو از دست دادیم. من بچه بودم وقتی پدرم زیر بار تحقیر و خیانت خم شد. تنها کسی که کنارمون موند، همایون جهانبخش بود، مرد ایرانی‌تبار که قسم برادری با پدرم خورده بود. تهران پناهگاه ما شد، اما زندگی راحت نبود. من عاشق دختر همایون، ساناز شدم، دختری که نباید حتی نگاهش می‌کردم، اما مسخ جذابیتش شدم و وقتی فهمیدم عشقمون دوطرفه‌ست نتونستم جلوی خودمو بگیرم. رابطه‌مون دزدکی و پر از کشش بود، اما وقتی فهمیدم اون کسی که بهش اعتماد داشتم، همون لعنتی بود که به ناموسم دست زده، خیانتش آتیش انتقاممو روشن کرد و قراره حالا تا تهش برم، می‌خوام آبروش رو لکه‌دار کنم و به خاک سیاه بنشونمش، حتی اگه به قیمت سوختنم باشه🔥 https://t.me/+ty2L8O7ugJM4NTVk 10
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
〽️بالاخره لینک‌های چهل رمان‌برتر ممنوعه مجازی لو رفت✂️❌ رمان دلخواهت رو بردار تا تایم عضو پذیریشون تموم نشده🔐 اولین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+wvZbArzWoA1mNzI0 دومین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+Xz1nofhVCtFkOWFk سومین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+CiG5hTOSbCE0Mzlk چهارمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+3siH8kjqRycxNTY0 پنجمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+KadM035V00owN2Nk ششمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+MOpiuLBlkUNmM2U8 هفتمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+kOwOjYuxkHMwODgx هشتمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+Dw4R8D2crFliM2Rk نهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+mgLiNul6Fb80YWVk دهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+xAfxk7MJR7cwOWFk یازدهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+JeJC-IuquQMyNTM0 دوازدهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+zsBxPJtZslZlNTA0 سیزدهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+T2p0G7nknrZjMWVk چهاردهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+TCHeZ0kjRSxmYmFk پانزدهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+7V3m8dyzvmMzYjQ0 شانزدهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+qr99Op87uFJjNmJk هفدهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+cRxAnHz0NH0zYmQ0 هجدهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+QhAkGUXCUtNkNDA8 نوزدهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+A6aglgjUwChjNjc0 بیستمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+6vUtT4uVB_ViZWM0 بیست‌ویکمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+mPOcHeuVjoc2YTY0 بیست‌ودوممین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+Jt83NMp0R-kwOTI0 بیست‌وسومین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+ml0lbo83FdxjMTM0 بیست‌وچهارمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+X6xRt4m2W3RiYzQ0 بیست‌وپنجمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+F_fThVCR6ow1NDhk بیست‌وششمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+q6xUcsC-54ZlZmFk بیست‌وهفتمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+XpSngOR3hjAyNTc0 بیست‌وهشتمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+f6jfPA7E62BhNjk0 بیست‌ونهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+B-WkhKCWGy84NmY0 سیُمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+NhT7YeC_IY42YjE0 سی‌ویکمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+-l91-ZLVrV05OTk0 سی‌ودومین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+JRg7U3mHP585NjY0 سی‌وسومین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+FDWLFesC1JwxNTk0 سی‌وچهارمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+cpxxjMsgxdZhMTc0 سی‌وپنجمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+gsx7DvX-aW4yMzVk سی‌وششمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+rCV2TqBON0g0M2E0 سی‌وهفتمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+sZFjQum8MXYxOWU0 سی‌وهشتمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+xQ3snoWkG5wxMWM0 سی‌ونهمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+r7rbAP-VR6NmZmY0 چهلمین رمان ممنوعه این هفته🔞 https://t.me/+wvZbArzWoA1mNzI0 •|تکستاش‌خوراکِ‌شب‌بیداریاته🌧🫧|• https://t.me/+7N53u1gqOXM1NDA0 برای‌شرکت‌درلیست‌کلیک‌کنید↪️
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
ـ درش بیار! ـ نه… لازم نیست. ـ لوس نکن خودتو… یه پیرهنه دیگه، شلوارت که نیست… ـ سانـاز! صدای پرحرارت احمد، نفسش را برید. تازه نگاهش افتاد به عرق نشسته‌ی صورت احمد و دستش بی‌هوا از روی دکمه‌ها کنار رفت. ـ آ… آره ولش کن… من که منظوری نداشتم خواستم چیزتو شلوارتو، نه‌نه یعنی پیرهنتو دربیارم. مـ.. من برم پالتوت رو بیارم! رسماً پا به فرار گذاشت اما پایش به چمدان گیر کرد و با ناله بر زمین افتاد. ـ آخ پام! احمد هراسان خم شد، بازویش را گرفت. ـ کجاش درد می‌کنه؟ مچش را نشان داد که احمد بی‌هوا خم شد و لب‌های داغش نشست روی پوست ظریفش. بوسه‌ی طولانی و بی‌صدا، نفس‌های ساناز را برید. و آن‌گاه بی‌اختیار ساناز را در آغوشش کشید‌ و ساناز مقاومت نکرد و چشم بست برای غرق شدن!❤️‍🔥 💄👠این فقط یه سوتی نبود… شروع یه عطش ممنوعه بود. وقتی پسر سرایدار، دیگه نمی‌تونه نقششو بازی کنه… و دختر ارباب، دیگه نمی‌دونه باید فرار کنه… یا بمونه. #توصیه_ویژه https://t.me/+ty2L8O7ugJM4NTVk ۸
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
بنظرم بسه هرچی رمان‌های آبکی خوندین یا بهتون معرفی کردن☹️🥴 بالاخره واستون تک تک اون رمان‌های خاص و عاشقانه که هیچگونه سانـ ـسوری🔞 نداره و کلـــــــــی دنبالش بودین پیدا کردم😍 💯👇🏼💯👇🏼💯👇🏼💯👇🏼💯👇🏼💯👇🏼 https://t.me/addlist/epTBqqDQJZY5NzBk ۸
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
تو روستا زندگی میکردم چون عشق سابقم بهم دست درازی کرده بود ازهمه جاطردشدم تو یه خونه تنها،بچه داشت به دنیا میومد بادیدن رایان عوضی که بالای سرم بود وحشت کردم اون بازوهامو گرفت و گفت: _زور بزن آرامش با درد گفتم: _گمشو آشغال از زندگیم گمشو بیرون دستش رو سمت دامنم برد خواست بالا بزنه که دد همون حالت نزاشتم با نگرانی گفت: _نترس دورت بگردم نترس عشقم اروم باش نفس عمیق بکش . اما هرکاری کردم نمیتونستم با گریه : _رایان نمیتونم یه دفعه خیزی به سمتم برداشت و دامنم رو چنگ زد وگفت: +میدونم چیکار کنم... با درد بدی که توی تنم پچیید جیݝ بلندی زدم https://t.me/+B4_Aqe8Zn5g4MjRk 8
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
به دیوار چسبوندم تو گوشم پچ زد: _از کدوم حروم لقمه ای حامله ای؟ با صدایی لرزون پر بغض گفتم: _بچه واسه تو نیست مشت محکم به دیوار پشت سرم زد _دِغلط میکنی از افتخارات پیش من میگی یهو جرئت پیدا کردم: _خوب کاری کردی اصلا به تو چه تو کی منی؟ موهام دور دستش پیچید منو کشون کشون انداخت توی حموم : _نشونت میدم کی هستم هرچی نزدیک میشد من عقب می رفتم. تا جایی که خوردم به دیوار نفس نفس زنان گفت: _داغ اونو به دلت میزارم وحشیانه سمتم حمله کرد https://t.me/+B4_Aqe8Zn5g4MjRk ۲۲پاک
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
عصبی به سمتم خیزی برداشت گفت: _آتیشت میزنم آرامش بهت گفته بودم با من بازی نکن .. ترسیده عقب عقب رفتم با صدایی که لرزشش دست خودم نبود لب زدم: _ننداختم رایان،غلط کردم من نمیدونستم... چنگی توی موهام پرتم کرد روی تخت: + بچه ام رو میندازی نشونت میدم وقتی بازم بچه کاشتم بین این همه آدم من تورو حامله میکنم .... با دیدن شلوغی دوربرم اب دهنمو قورت دادم که مانتوم کشیده شد https://t.me/+B4_Aqe8Zn5g4MjRk ۱۸پاک
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
عصبی به سمتم خیزی برداشت گفت: _آتیشت میزنم آرامش بهت گفته بودم با من بازی نکن .. ترسیده عقب عقب رفتم با صدایی که لرزشش دست خودم نبود لب زدم: _ننداختم رایان،غلط کردم من نمیدونستم... چنگی توی موهام پرتم کرد روی تخت: + بچه ام رو میندازی نشونت میدم وقتی بازم بچه کاشتم بین این همه آدم من تورو حامله میکنم .... با دیدن شلوغی دوربرم اب دهنمو قورت دادم که مانتوم کشیده شد https://t.me/+rSIB9YV7x0VjMzU0
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
عصبی به سمتم خیزی برداشت گفت: _آتیشت میزنم آرامش بهت گفته بودم با من بازی نکن .. ترسیده عقب عقب رفتم با صدایی که لرزشش دست خودم نبود لب زدم: _ننداختم رایان،غلط کردم من نمیدونستم... چنگی توی موهام پرتم کرد روی تخت: + بچه ام رو میندازی نشونت میدم وقتی بازم بچه کاشتم بین این همه آدم من تورو حامله میکنم .... با دیدن شلوغی دوربرم اب دهنمو قورت دادم که مانتوم کشیده شد https://t.me/+rSIB9YV7x0VjMzU0 ۱۸پاک
Hammasini ko'rsatish...
1
Repost from N/a
ـ اینجا جاش نیست احمد… یکی می‌بینتمون! دستش محکم ستون دیوار شد، گرمای نفس‌هایش به صورت ساناز می‌خورد. ـ جای چی نیست؟ ساناز عقب نکشید، چشم در چشمش. ـ این چیزا دیگه! لبخندش عمیق شد. ـ این چیزا شامل خیلی چیزاست، کدومشو می‌گی؟ دلش تندتر می‌زد، گونه‌هایش داغ شده بود. ـ یه چند دقیقه احمد سابق باش، به خدا اینجا جاش نیست. ـ یعنی احمدِ الان رو ببرم تو اتاق عشقش؟ ـ نه نه! آیسان اونجا خوابه… نمی‌شه چیز کنیم...یعـ...یعنی نمی‌شه بیای! اصلاً تو مگه کار و زندگی نداری؟ احمد یک قدم نزدیک‌تر شد، بوی تنش پیچید بین‌شان. ـ کار و زندگی من اینجاست، پیش تو… جایی که حتی اگه همه ببینن، بازم عقب نمی‌کشم.❤️‍🔥❌ دختر عمارت با سوتی‌هاش رانندشون رو دیوونه‌ی خودش کرده. وارد یه رابطه‌ی مخفی می‌شن و باید ببینین ساناز چطور دور از چشم پدرش و اون همه خدمتکار با احمد  قرار می‌ذاره.🙈 https://t.me/+ty2L8O7ugJM4NTVk ۱۸
Hammasini ko'rsatish...