مجمع دیوانگان
الذهاب إلى القناة على Telegram
وبلاگ «مجمع دیوانگان» از سال ۱۳۸۶ آغاز به کار کرد و نسخه تلگرامی آن با سه نویسنده مدیریت میشود. اینجا به مسایل روز، سیاست، جامعه و هنر میپردازیم. . ارتباط با ادمین کانال: @DivaneSaraAdmin . اینستاگرام: instagram.com/divanesara_
إظهار المزيد2025 عام في الأرقام

13 582
المشتركون
-324 ساعات
-147 أيام
-12530 أيام
أرشيف المشاركات
نگاهی به شعار یک انقلاب
بخش دوم: در باب زندگی
#A 388
آرمان امیری @armanparian - در عصر یونان باستان، «سیاست» شاخهای از علوم بود که باید به تدبیر زیست جمعی انسانها بپردازد. یعنی یک جور عقل معاش جمعی. برای قرنها، به ویژه در قرون وسطی، این معنا به کلی دگرگون شد. سیاست به ابزار دست نمایندگان خودخواندهی آسمانها بدل شد که با آن زیست دنیایی مردم را قربانی توهمات و وعدههای آنجهانی میکردند. به تعبیری میتوان گفت که «مدرنیته»، در وجه سیاسی خود، در معنای بازگشت مفهوم سیاست از آسمانها به زمین بود؛ یعنی دوباره سیاست ابزاری شود صرفا در خدمت زندگی!
در عصر مدرن اما، همچنان بخش بزرگی از نظامهای سیاسی انسان و زندگیاش را به گروگان میگرفتند تا وعدههایی عجیب و انتزاعی را محقق کنند. غالبا به چنین نظامهایی در یک تعبیر کلی «ایدئولوژیک» میگوییم. میخواهد نظامهای فاشیستی باشد، یا کمونیستی، یا بنیادگرایی مذهبی. در هیچ یک از این نظامها، هدف سیاست، خدمت به زیست روزمره انسان نیست؛ چرا که اساسا معیار و سنگبنای این اندیشهها را «انسان» تشکیل نمیدهد. گاهی «وطن» در اولویت قرار میگیرد (نظامهای ناسیونالیستی یا فاشیستی)، گاهی مفهوم عجیبی همچون «خلق» که گویا چیزی متفاوت از مجموعهی انسانهاست (در نظامهای کمونیستی) و گاه اساسا مفاهیمی الاهیاتی که انسانها صرفا کارگزار، با بنده، یا رعیت، یا گوسفندان گمشدهی آن هستند. بر خلاف این نظامهای ایدئولوژیک، در دموکراسیهای مدرن، هیچ هدفی بجز خود انسان، و هیچ غایتی بجز رفاه و رضایت انسانها در زیست روزمرهشان معیار و سنجهی سیاست نیست.
در نظامهای ایدئولوژیک، دلمشغولیهای زیست روزمرهی انسانها «مبتذل» و «سطحی» قلمداد میشود و مورد نفرت و تکفیر قرار میگیرد. در نظام دموکراتیک اما، انسان با تمامی ابعاد وجودیاش مورد احترام است. میخواهد به موسیقی بتهوون و واگنر علاقه داشته باشد، یا مرتضی پاشایی. وظیفهی دولتها در نظام دموکراتیک، تعالی روحی انسان، یا «ارشاد» او به درجات برتر علمی و فلسفی و اخلاقی نیست. در چنین نظامی، هیچ کس «ولی» و «رهبر» و صاحباختیار دیگران نیست. بلکه در احترامی تام و تمام به ذات و گوهرهی وجودی انسان، بنا بر آن است که هر شخصی خودش بهتر از هرکسی میتواند صلاح خودش را تشخیص بدهد؛ دولت هم صرفا باید به نمایندگی از تمامی مردم، حداکثر تلاشاش را برای تامین نیازمندیهای زیستی انسانها به خرج دهد.
وقتی جنبشی «زندگی» را سرلوحهی اهداف و شعارهای خودش قرار میدهد، به صریحترین و سادهترین زبان ممکن، تمامی گزینههای جایگزین برای محوریت قرار دادن به جای «انسان» را طرد کرده است؛ دولت را از جایگاه ولی و ارشادگر مردم پایین کشیده و هدف نهایی سیاست را تنها و تنها رفاه انسانها، تامین زیست روزمرهی آنها، آن هم با بهرهگیری از خواست و رای و نظر خودشان قرار داده است.
جایگزین کردن تعبیر «زندگی» با «میهن»، یا افزودن این پسوند بدان، تمامی اهداف اصلی این رویکرد را به نابودی میکشاند. البته که انسانها در جریان زندگی خود به سرزمین و میهن خود عشق میورزند و البته که برای حفظ امنیت یا منافع خود به نگهداری و توسعه میهنشان هم میاندیشند، اما وقتی «میهن» خودش معیار و ملاک شود، معلوم نیست که نسبت انسان در برابر این میهن چیست؟ متولی این میهن کیست؟ اگر تعابیری همچون «منافع ملی» به واقع محصول برآیند خواست انسانها باشد، مفهوم آن در دل خود «زندگی» مستتر است؛ اما اگر این میهن، مفهومی مستقل و مجزا است که باید در دستور قرار گیرد، بیشک باز هم شاهد روزهایی خواهیم بود که گروهی به اسم «ضروریات منافع ملی» یا «امنیت ملی» دوباره بدیهیات زندگی انسانها را به گروگان بگیرند.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
Photo unavailableShow in Telegram
نگاهی به شعار یک انقلاب
بخش دوم: در باب زندگی
#A 388
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
نگاهی به شعار یک انقلاب
بخش نخست: در باب زن
#A 387
آرمان امیری @armanparian - تعریف دموکراسی مدرن، هرگز حاکمیت اکثریت»نبوده است. حاکمیت اکثریت، به سادگی میتواند به دیکتاتوری اکثریت بدل شود. شرط ضروری دموکراسی اما، تضمین حقوق اقلیت است.
این تضمین، بر خلاف ظاهر غلط اندازش، رانت ویژهای نیست که ما بخواهیم از اکثریت گرفته و آن را به اقلیت بدهیم؛ بلکه تضمینی است که دولت به نمایندگی از جامعه به تمامی شهرونداناش میدهد و به آنها میگوید: آسوده باشید، چه در اکثریت قرار داشته باشید و چه در اقلیت، حقوق ابتدایی شما هرگز پایمال نخواهد شد.
خود تعبیر اقلیّت هم گاهی غلط انداز میشود. نخستین برداشت ما از اقلیت در معنای تعداد است؛ اما گاهی انسانها فارغ از جمعیتشان در وضعیت اقلیت قرار میگیرند. برای مثال، در رژیمهای آپارتاید آفریقای جنوبی، سیاهپوستان از نظر جمعیت در اکثریت بودند، اما از نظر حقوق سیاسی و اجتماعی در اقلیت قرار داشتند. آن هم اقلیتی که حقوقشان تضمین نشده بود.
نظام حقوقی جمهوری اسلامی نیز دستکم از دو وجه متفاوت حاوی آپارتاید است. نخست، از وجه مذهبی که در آن مسلمان شیعه شهروند درجه اول است و میتواند به همهی مناسب حقوقی و سیاسی دسترسی داشته باشد، اما دیگر شهروندان از حق رسیدن به مناسبی در سطح ریاست جمهوری و بالاتر از آن محروم هستند. وجه دیگر آپارتاید در رژیم ما، آپارتاید جنسیتی است. اینجا زنان هم شهروندان درجه دو هستند که از بسیاری حقوق سیاسی و گاه اجتماعی محروم شدهاند.
مسالهی شکاف جنسیتی، یکی از فراگیرترین عوامل تبعیض در سراسر جهان است به نحوی که حتی در پیشرفتهترین کشورهای جهان، این شکاف به کلی برطرف نشده است. یعنی ما کشورهایی را داریم که در آن سیاهپوستان کاملا دست بالا را داشته باشند یا دستکم از حقوق برابر برخوردار باشند (حداقل در آفریقا)، کشورهایی را هم داریم که مسیحیان، مسلمانان، یهودیان یا ناخداباوران به تمامی حقوق خود رسیده باشند، اما هیچ کشوری در جهان، حتی در مدرنترین و پیشرفتهترین دموکراسیهای غربی وجود ندارد که در آن شکاف جنسیتی به کلی بر طرف شده باشد. از این جهت، شاخص شکاف جنسیتی، همواره به عنوان یکی از ابزارهای شناخت سطح توسعهی دموکراسی در کشورها به کار میرود. در حال حاضر، کشورهای سوئیس، دانمارک، سوئد، هلند و بلژیک، برترین کشورهای جهان از وجه کاهش شکاف جنسیتی هستند.
با این مقدمات، میتوان گفت تاکید بر تعبیر زن، در شعار زن، زندگی، آزادی، یکی از بنیادیترین ملاکهایی است که میتواند ابزار و سنجهی تحقق یک دموکراسی تمام عیار باشد. نه بدان معنا که قرار است حقوق مردان به سود زنان تضییع شود، بلکه بدان معنا که اگر یک نظام سیاسی بتواند حقوق زنان جامعه را تضمین کند، به طریق اولی توانسته حقوق تمامی شهروندان خود را محقق کند.
ناگفته پیداست که جایگزین کردن مرد، یا افزودن این کلیدواژه به عنوان تکمله، در بهترین حالت صرفا یک حشو بیدلیل است؛ در حالت بدبینانه اما، همچنان خطر بازگشت به دیکتاتوری اکثریت، یا دامن زدن به شکافهای نابرابر اجتماعی را به دنبال دارد.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
Photo unavailableShow in Telegram
#نگاهی_به_شعار_انقلاب
بخش نخست
در باب زن
#A 387
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
آیا این یک انقلاب است؟
#A 386
آرمان امیری @armanparian - در این سالها برای توصیف امواج اعتراضی مردم علیه حکومت از تعابیر بسیاری استفاده شده است. جنبش، ناجنبش، اعتراضات پراکنده، خشم کور و و و؛ اما اگر از من بپرسند که آیا خیزش "زن زندگی آزادی" را میتوان یک انقلاب تصور کرد، من میگویم: نه تنها این یک انقلاب است؛ بلکه اتفاقا این "انقلابترین" حرکت تاریخ ایرانزمین است!
ما تاریخ معاصرمان را با "انقلاب مشروطه" آغاز کردیم که هرچند یک حرکت مترقی و پیشرو بود، اما عملا هیچ نقطهی عطفی در ساحتهای اجتماعی، اقتصادی و حتی فرهنگی جامعهی ایرانی به حساب نمیآید. انقلاب مشروطه، تنها در ساخت حقوقی قدرت سیاسی یک تحول ایجاد کرد اما در باقی زمینهها شیب تغییرات پیش و پس از آن دچار شکست معناداری نشد.
در دههی چهل شاهد اصلاحاتی بودیم که "انقلاب شاه و مردم" خوانده شد اما در واقع فقط "انقلاب شاه" بود و علیرغم رویکرد مترقی و سازندهای که داشت نه تنها با اقبال متناسب اجتماعی مواجه نشد، بلکه یک واکنش عجیب و ارتجاعی را از دل جامعه برانگیخت که در جریان اعتراضات خرداد۴۲ شاهدش بودیم.
اگر فراموش نکنیم که توقع ما از انقلاب صرفا در "دگرگونی" خلاصه نمیشود و یک وجهی از پیشروی و ترقیخواهی را از آن انتظار داریم، آنگاه انقلاب ۵۷ هم در بسیاری از وجوه زیست اجتماعی و فرهنگی جامعه بیشتر یک سقوط واپسگرایانه را رقم زد که البته رد پای آن را میشد در حرکت خزندهی آرای ارتجاعی امثال نصر، شایگان، شریعتی، فردید و جلال دید و به نوعی تحقق نهایی طغیان ۱۵خرداد قلمدادش کرد.
انقلاب، در دقیقترین معنای لغوی و تاریخی خود، ناظر بر تحولی شگرف و عمیق در دل ساحتهای مختلف اجتماعی و حتی شخصی است. تحولی چنان شتابان که نتوان آن را با شیب معمول تغییرات اجتماعی توضیح داد؛ درست به مانند همانچه جنبش "زن زندگی آزادی"، از نطفههای نخستین خود بروز داد.
انقلابترین تحول تاریخ این کشور، یعنی از دل ارتجاعیترین رژیمها و در زمانهی ترکتازی بنیادگرانهترین اندیشهها در منطقه، ناگهان مترقیترین فریادهای جهانی بلند شده و به سرعت فراگیر شود. یعنی به ناگاه در کوچکترین و گاه سنتیترین شهرهای کشور زنان روسریها را بسوزانند و مردان تمام قد حمایت کنند تا رقص و موسیقی به آشکارترین نماد همبستگی انقلابیون بدل شود.
و انقلابیترین تحول تاریخ ایران یعنی در زمانهای که کل خاورمیانه در منجلاب فرقهگرایی و قومیتگرایی فرو میرود، تهران خودش را صدای کردستان بخواند، تبریز برای بلوچستان فریاد بزند و مشهد و خوزستان و اصفهان یک صدا شوند. چه جای تعجب که در چنین وضعیتی، رجالههای دروغین مدعی میهنپرستی، همانان که سالها با ادعای نگرانی در باب امنیت ملی و تمامیت ارضی بر جنایات حکومت سرپوش گذاشتند، خواستهی صدها هزار معترض را "تجزیهطلبی" معرفی کنند و در مقابل، مردمان جان به لبرسیده، زیر شدیدترین سرکوبهای وحشیانه فریاد بزنند: ما تازه میخواهیم متحد شویم!
اما اگر این حرکت را با مختصات انقلابهای کلاسیک بسنجیم، دچار انبوهی از بدفهمیها و کژفهمیها خواهیم شد که محصول نادیده گرفتن اصلیترین عنصر تاثیرگذار در فرم و سازمانبندی این انقلاب مدرن است: شبکههای اجتماعی!
تمام انقلابهای کلاسیک محصول دوران پیش از اینترنت است. معدود حرکتهای عصر اینترنت در اشکال انقلابهای مخملی و خیزشهای مدنی محدود بود تا اینکه بهار عربی، اولین نسل از خیزشهای عصر اینترنت را به ما نشان دادند. خیزشهایی که بلافاصله نیازمند بررسیهای جدیدی شدند.
به باور من، انقلاب "زن زندگی آزادی" یک نسخهی به روزشده و احتمالا نخستین نمونهی تکاملیافته از انقلابهای عصر اینترنت است که شکل جدیدی از انقلابها را به ما نشان خواهد داد و پاسخ پرسشهایش را تنها به پس از تحقق خود موکول خواهد کرد:
- آیا یک انقلاب بدون رهبر ممکن است؟
- آیا در برابر یک ماشین سرکوب منسجم میتوان یک انقلاب غیرمسلحانه را به پیروزی رساند؟
- آیا یک انقلاب بدون اتکا بر ساختار و شکاف طبقات اقتصادی میسر خواهد بود؟
پاسخ این پرسشها را از متون کلاسیک میتوان استخراج کرد؛ اما من بعید میدانم چنین پاسخهایی توضیح دهنده خوبی برای این جنبش باشند. ما با انقلابی مواجه هستیم که تا همینجای کار، بسیاری از ساختارهای اجتماعی و گفتمانهای سیاسی حاکم بر کشور را برهم زده است و به احتمال فراوان میرود تا به نقطهی عطفی در تحلیل تاریخچه، ویژگیها و پیامدهای انقلابی هم بدل شود.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
Photo unavailableShow in Telegram
#A 386
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
قداست با انسانهاست و نه نمادها
#A 384
آرمان امیری @armanparian - آیا پرچم کشور یک «نماد همبستگی ملی» است که باید «مقدس» قلمداد شود؟ به نظرم هر دو بخش این پرسش جای درنگ و بازخوانی دارد.
در مورد تاریخچهی پرچم ایران، به اندازه کافی تحقیقات و مطالب مستند وجود دارد. پرچمی که طبیعتا طی قرنها تاریخ پر فراز و نشیب کشور بارها تغییر کرده است. یعنی درک اینکه در هر دورهای بر سر یک نماد خاص توافقی حاصل میشده که در دورهی دیگر میتوانسته کنار گذاشته شود اصلا موضوعی نیست که بخواهیم بر سر آن جدل کنیم. پایدارترین عنصر پرچم ایران در این تاریخ پر تلاطم و «کوتاه مدت»اش، احتمالا نماد «شیر و خورشید» بوده است. نمادی که گویا قدمت آن به ۷ تا ۸ قرن میرسد و از این منظر یکی از با ثباتترین و موردتوافقترین اجزای پرچم ملی ایرانیان بوده که آن هم به دنبال انقلاب ۵۷ کنار گذاشته شد. همین نکته میتواند برای بخش نخست پرسش ما بسیار راهگشا باشد:
اگر پرچم، یک نماد فراگیر ملی بود که ربطی به رژیم حاکم نداشت، با وقوع انقلاب ۵۷ هم نباید نقش شیر و خورشید از پرچم کشور حذف میشد. پس نخستین جماعتی که در عمل ثابت کردند هیچ باوری به یک نماد فراگیر ملی ندارند بنیانگذاران نظام جمهوری اسلامی بودند. آنها نه تنها نقش شیرخورشید را با قدمتی چندصدساله به کل کنار گذاشتند، بلکه در طراحی پرچم جدید، از نمادهای مذهبی / اسلامی بهره بردند که بیشک نمیتوانستند به «همهی ایرانیان» تعلق داشته باشد. چطور یک ایرانی غیرمسلمان یا یک فرد غیرمذهبی باید در مواجهه با چنین پرچمی احساس «اتحاد ملی» میکرد؟
همین تردید ما را به بخش دوم پرسش هم میرسد. خود پرچم که تکهای رنگ و پارچه است. احترام یا قداستی اگر بخواهد بگیرد، بیشک باید وامدار احساسات انسانهایی باشند که حول آن جمع میشوند. اگر از کسی میخواهیم که به نماد یک کشور احترام بگذارد، در واقع به صورت ضمنی درخواست میکنیم که به تکتک افراد آن کشور و به روح ملی و جمعی آنان احترام بگذارد؛ اما اگر همین پرچم، ویژگی نمادین خود را از دست داد تکلیف چیست؟
برای شخص من، و بخش بسیار بزرگی از ایرانیان (البته نه همهی ایرانیان) پرچم «نظام جمهوری اسلامی ایران» تا مدتها همان «پرچم ملی ایرانیان» قلمداد میشد. احتمالا، محصول سطحی از «مشروعیت» که برای این حاکمیت قائل بودیم. هرچند در همین مدت هم گروههای بسیاری بودند که این رژیم را نامشروع میدانستند و در نتیجه نه از سر «وطنفروشی» یا نداشتن عرق و علاقه به «ایرانزمین»، بلکه به نشانهی مخالفت با رژیم، به نماد و پرچم آن هم احترام نمیگذاشتند.
به باورم امروز اگر تغییری حاصل شده باشد، محصول فرو ریختن مشروعیت نظام حاکم است که به پایین ترین سطح خود رسیده. حالا دیگر آنان که رژیم حاکم را، نه نمایندهی ملت ایران، بلکه ماشین سرکوب آنها میدانند، آشکارا در اکثریت قرار دارند. بسیاری از ما به چشم دیدهایم که پرچم نظام هم، به مانند بسیاری دیگر از نهادهای حکومتی که در اختیارش قرار گرفته بود، به سرعت به یک ابزار سرکوب بدل شده است. درست به همان میزان که عناوین «ملیگرایی» و «وطندوستی» و «حفظ استقلال» همگی به کلیدواژهی دروغین و فریبندهای برای سرپوش گذاشتن بر سرکوب، جنایت، خفگان و چپاول بدل شدهاند.
از نگاه من، هر ابزار یا نمادی که کاکرد وحدتبخش خود را از دست بدهد، میخواهد پرچم باشد، یا سرود، یا حتی تیمهای ورزشی که صرفا عنوان «ملی» را یدک میکشند، بیشک نه تنها قداستی ندارند، بلکه ای بسا باید به اندازه تمامی ارکان این ماشین سرکوب مورد اعتراض قرار بگیرند. در نتیجه، تمامی جنجالهای خبری و رسانهای جماعتی که مأموریت خود برای توجیه ماشین سرکوب حکومتی را پشت عناوین و ژستهای فریبندهی میهنپرستانه پنهان میکنند برای من به همان اندازه ارزشمند است که دروغهای پروپاگاندای حکومتی میتواند اعتبار داشته باشد.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام
@divanesara_
.
Photo unavailableShow in Telegram
#A 385
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
در باب ابزارهای احیای قدرت مقاومت اجتماعی
#A 384
آرمان امیری @armanparian - گفتاری در باب "خلع سلاح عمومی" را در آستانهی انتخابات ۱۴۰۰ در جمع گروهی از دوستان دانشجو مطرح کردم. محوریت بحث بر سر این نکته است که چطور اصلاحطلبان گام به گام ابزارهای قدرت و مقاومت را از جامعه گرفتند و با خلع سلاح اجتماعی، توان جامهه برای مقاومت و دفاع از خودش را سلب کردند.
اهمیت بازنشرش به گمانم از این جهت است که از ایدههای مشابه، برای مسیر معکوس استفاده کنیم و بار دیگر جامعه را به ابزارهای مقاومتش مسلح کنیم. ابزارهایی که چند موردش در همین فایل مورد اشاره قرار گرفته اما قطعا باید با خلاقیتهای بیشتر تکمیل شوند.
عرصهی خیابان این روزها به خوبی مورد استفاده قرار میگیرد، اما اگر تنها ابزارکان خیابان باشد خیلی زود فرسوده میشویم و با تمرکز قوای سرکوب در همین عرصه، بیشترین امکان را برای دفاع حکومت فراهم میکنیم.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام
@divanesara_
.
جنگ همین است!
#A 383
آرمان امیری @armanparian - سالهاست که به ما در مورد «خطر جنگ» هشدار میدهند. بیشتر از همه آنها که هر سرکوب و جنایتی در داخل کشور را با توجیه «به جاش امنیت داریم» سرپوش میگذاشتند. اما اصلا این «جنگ» چیست و چه بود که شامل حال کشتار و سلاخی مردم در خیابانهای شهر نمیشد؟
دو سال پیش، یادداشت بلندی را به صورت فایل صوتی منتشر کردم با عنوان «در چیستی جنگ و چگونگی تحقق صلح». یادداشت، مطابق با فصلبندی کتابی که دستمایهی ارائه آن شده بود ۴ بخش دارد و از زاویهی نگاه ۴ اندیشمند تاریخی به مسالهی جنگ و صلح میپردازد که به نوعی علیرغم ظاهر متفاوت و گاه بیربط شان، برای نظرات همهشان میتوان یک نقطهی مشترک قائل شد که در بخش پایانی مورد جمعبندی قرار گرفتهاند.
این روزها که شهرهای کشور در آتش سرکوب و جنایت میسوزد، به باورم بهتر از هر زمانی میتوان نتیجهگیری این یادداشت را با جمعبندی جناب تولستوی درک کرد: جنگ شاخ و دم ندارد؛ همین است! همینکه از کوچهپسکوچههای شهر آغاز میشود! و دشمن ما همینجاست.
هم دنبال کنید.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام
@divanesara_
.
در چیستی جنگ و چگونگی تحقق صلح
در نخستین پادکست از مجموعه جدید خود، به سراغ پرسش در باب صلح و جنگ رفتهایم. هدف آن است که برای پرسش «چگونگی تحقق یک صلح پایدار» پاسخی پیدا کنیم. به این منظور، از نظرات امانوئل کانت شروع میکنیم، نگاهی خواهیم داشت به تعریف «کلاوزویتس» از جنگ، سپس بخشی از نظرات مارکس و انگلس در باب جنگ را مرور خواهیم کرد و در نهایت با بهرهگیری از نگاه لئو تولستوی، سعی میکنیم به یک جمعبندی نهایی برسیم.
#پادکست شماره ۱
ارائه از آرمان امیری
@ArmanParian
کتاب مورد اشاره: «فیلسوفان صلح و جنگ»
نوشته: «والتر برایس گالی»
پادکستهای مجمع دیوانگان را علاوه بر کانال ما میتوانید از طریق
CastBox
هم دنبال کنید.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام
@divanesara_
.
OnWar&Peace.mp333.75 MB
بخش دوم #سخنرانی به مناسبت #۱۶آذر ۱۳۹۸
با عنوان: در دفاع از #انقلاب_راهگشا
دانشگاه خواجه نصیر / آرمان امیری
مدت زمان: ۹ دقیقه
#پادکست
کانال "مجمع دیوانگان"
@Divanesara
.
Save-02.m4a8.77 MB
بخش اول #سخنرانی به مناسبت #۱۶آذر ۱۳۹۸
با عنوان: در دفاع از انسان
دانشگاه خواجه نصیر / آرمان امیری
مدت زمان: ۱۳ دقیقه
#پادکست
کانال "مجمع دیوانگان"
@Divanesara
.
Save-01.m4a12.30 MB
واقعبینی کلاغها
آرمان امیری
۱۶آذرماه ۱۳۹۷ - دانشگاه کاشان
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام
@divanesara_
.
Kashan-ArmanAmiri.mp319.93 MB
همراه شو عزیز
#A 382
آرمان امیری @armanparian - ما (من و بسیاری از همنسلان خودم با آن خط تاریخی/سیاسی دهههای هفتاد و هشتاد) حرف زیادی برای نسل امروز نداریم. میراثی هم که برای متولدین دهههای هفتاد و هشتاد به جا گذاشتیم چندان درخشان نبود. در بهترین حالت، مجموعهای از شکستها که شاید بتوانند راههایی که دیگر نباید بروند را از میان آن استخراج کنند.
از این جهت، سکوتی اگر وجود دارد، نه از سر نارضایتی و نه از سر ناامیدی است. جامعه و نسل جدیدش جلوتر رفتهاند، ما فقط میتوانیم حمایت کنیم، یا تحسین کنیم، یا به قدر وسع اندک خود مشارکت کنیم. من نه تنها به فرجام این موجهای جدید بدبین یا ناامید نیستم، بلکه به خیزشی که نطفهی آن در درجهی اول حول حمایت از حقوق زنان شکل گرفته و در درجهی دوم توجه ویژهای به اتحاد میان تمامی اقوام و شهروندان ایرانی دارد بسیار بسیار خوشبین و مفتخرم و تنها با خودم زمزمه میکنم: «همراه شو عزیز»!
من هیچ تردیدی ندارم که مسیر نهایی این موج (اگر ادامه پیدا کند و موفق شود) بیشک از دو هراس بزرگ مصونیت کامل دارد:
نخست اینکه امکان ندارد جنبشی با محوریت «زن، زندگی و آزادی» در دام پوپولیسم یا یک نظام اقتدارگرای دیگر سقوط کند.
دوم آنکه با چنین بلوغ و همدلی بیسابقهای، هیچ ترسی از بروز جنگ قومیتی و فرقهگرایی وجود ندارد که این خیزش جدید اتفاقا برای تقویت پیوندهای ملی قدم برداشته تا خسارتهای حکومت تفرقهافکن را جبران کند.
شاید ما در خواب هم نمیدیدیم از میان آن همه بزنگاه دشوار، و پس از این همه سال سرکوب و خفقان و تحقیر، در کنار مصیبت فقر و فلاکت، چنین خیزشی، اینقدر مترقی، اینقدر آگاه و اینقدر قابل احترام سر بلند کند. پس بدون قصدی برای توصیهای بیشتر، و فقط برای مروری بر رویاپردازیهایی که شاید امروز در آستانهی تحقق تکتکشان قرار داریم، فقط سه فایل صوتی از سخنرانیهای سالهای پیش را بازنشر میکنم.
نخست، سخنرانی به بهانه ۱۶ آذر سال ۱۳۹۷، دانشگاه کاشان، جایی که تنها یک سال پس از پیروزی خیره کنندهی انتخاباتی، به شخصه به این نتیجه رسیدم که اصلاحطلبان و اعتدالیون در خیانتی آشکار به بیراههای ویرانگر میروند. این سخنرانی بر ضرورت نفی و طرد آن میانمایهگی مدعی «واقعبینی» (و رئالیسم) و ضرورت بازگشت به آرمانگرایی تاکید داشت. نام آن سخنرانی را «واقعبینی کلاغها» گذاشتم. (از اینجا بشنوید)
دوم، سخنرانی به بهانه ۱۶ آذر سال ۱۳۹۸، دانشگاه خواجهنصیر، به دنبال کشتار آبانماه، که به گمانم در پس هر کشتار دیگری (شاید مثل همین روزها) بهانهای برای تکرار دارد. اسم این را «در دفاع از انسان» گذاشتم. (از اینجا بشنوید)
سوم: طرح بحث ضرورت «انقلاب راهگشاه» در همان آذرماه سال ۹۸، که باورم همین امروز هم میتواند گزینهای برای جبران ضعف آشکار در فقدان نیروهای سیاسی باشد. امروز هم شاید اگر کسی از من بپرسد: مطالبه و مقصد قابل اعتمادی که این حرکت میتواند برای خودش متصور باشد چیست؟ احتمالا چیزی بیشتر از انقلاب راهگشا به ذهنم نمیرسد؛ به ویژه از این جهت که حتی در «فرم» اعتراضات، امروز آشکارا شاهد تبلور همان ایدهای هستیم که در زمان طرح خودش و با سمپاشی اندیشهی ابتر و انحرافی اصلاحطلبان، از کفر ابلیس هم بدتر بود! (از اینجا بشنوید)
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام
@divanesara_
.
خشتی بر یک دیوار کج!
#A 380
آرمان امیری @armanparian - در بیتی آشنا، حضرت سعدی سروده است:
چو میتوان به صبوری کشید جور عدو
چرا صبور نباشم که جور یار کشم
در ظاهر، مصرع نخست مقدمهای برای اصل کلام است اما پرسش من از همان مقدمه است: چرا سعدی در برابر «جور عدو» از خودش «صبوری» نشان میداده؟ کجای فرهنگ «ایرانی / اسلامی» چنین عملی را ستایش کرده که سعدی آن را در مقام حجّتی در استدلال خود به کار برده است؟
شاید بتوان پاسخ را در بارِ مفهومیِ غلط و معوجی جست که بر دوش واژهی «صبوری» گذشته شده! به همان میزان که سنت محافظهکارانه و منفعل «موسی به دیناش و عیسی به دیناش» هیچ نسبتی با مفهوم پویا و ایجابی «رواداری» ندارد، به انتظار نشستن فرد مغلوب یا تودههای توسری خورده از ترس قدرت عدوی غالب نیز بیشتر از جنس انتظار و تقلای منفعلانهی بقا است؛ مفهوم پر طمأنینهای چون «صبوری» زمانی معنا مییابد که ما امکان و انتخاب دیگری هم داشته باشیم و آگاهانه و از موضع قدرت از آن چشم بپوشیم. البته خدمت استاد سخن جسارت نمیکنم که بیشک هیچکس در تاریخ ما به اندازه سعدی بر زبان فارسی مسلط نبوده است؛ ایراد در پیچیدگی دوسویهی رابطهی «زبان» و «فرهنگ» است.
در تناظری کامل با فرهنگ پیچیده، درونگرا، مستور و محافظهکار ایرانی، زبان فارسی هم سرشار از دوپهلوگویی، جابجایی، قلب معانی، وارونهگویی و در نتیجه کژتابی است. فقط در دل همین سنت زبانی است که میتوان ترجمهای از خطابههای ناقص از یک سفالینهی چند هزار ساله را به جای نخستین اعلامیهی «حقوق بشر» جا زد! (و خب چه جای تعجب که نیم قرن بعدش یک جماعت دیگری هم شعبهی «حقوق بشر اسلامی» دائر کنند؟) و فقط در چنین بستری است که کسی میتواند ادعا کند «ایرانیان قرنها پیش از کشف مفهوم ملیت، یک ملّت بودهاند» و به جای آنکه به مضحکهی کودکان نوآموز زبان بدل شود، تا جایگاه نظریهپرداز فلسفهی تاریخ هم ترفیع بیابد.
ضرورت تاکید بر رابطهی دوسویهی زبان و جامعه در این است که گمان نکنیم اینها تنها مواردی از زبانبازیهای فریبکارانه هستند. زبان، مجموعهی تصادقی حروف یا واژگان نیست که به هر ترتیبی بتوان آن را کنار هم قرار داد و مهندسیاش کرد. این برج بابل را صدها میلیون نفر طی صدها سال بنا کردهاند و هرکدام نقشی از خود بر آن به یادگار گذاشتهاند. حالا یک بنای عظیم است که خط هرکس را بر سینه دارد اما شبیه هیچکدام نیست و همه را زیر پای استحکام و انسجام خودش خورد میکند. هر تعبیر که در این ساختار قابل طرح و پذیرش باشد، پیشتر ظرفیت و جایگاهی در دل جامعه داشته است؛ درست به همان میزان که خود، به زودی، نگرشها و رویکردهای جامعه را تغییر میدهد.
اگر بخواهیم برای «انسان» قداستی قائل شویم، به همان میزان باید بدانیم که واژگان هم تقدس دارند، چرا که تنها بستر بروز و ظهور معانی ما هستند. انسان بدون زبان، در بهترین حالتش در ردهی اجداد گَنگ و گُنگ خود باقی میمانْد و توانایی تشکیل جوامع را پیدا نمیکرد؛ اما این تقدس واژگان نیازمند حفاظت و پاسداری است. اگر ملتی در طول صدها سال، مدام به کچل بگوید زلفعلی، اگر به هر قصابی بگوید هنرمند و به کلآش بگوید دانشمند، آن وقت کمکم عادت میکند که به جانی هم بگوید قهرمان، و به کشتار بگوید مدیریت تا در نهایت خفقان هم بشود امنیت.
قداست واژهها را که اینچنین بیسیرت کردیم، آن وقت دچار «بحران معناشناختی» میشویم. میخواهیم حرفی بزنیم و دردی را فریاد کنیم، اما دیگر واژه و معنایی باقی نمانده است. هر کدام را که انتخاب کنی پیشتر لجنمال شده و حالا دیگر گفتگویی شکل نمیگیرد. هرچه میماند سرسام است:
هیچکس با هیچکس سخن نمیگوید،
که خاموشی به هزار زبان در سخن است.
انقلابی اگر بخواهد آغاز شود، نخستین سنگبنایاش را باید در همینجا بنیان گذاشت: یافتن درد اصلی و آن «گناه بزرگ». اما رابطه انسان و انقلاب هم بیشباهت به رابطهی زبان و جامعه نیست: دو سویه، آنچنان که هیچ گاه معلوم نخواهد شد که کدامیک مالک یا شکلدهندهی دیگری است و کدام یک است که دیگری را میکشد یا میخورد! پس عجیب نیست که درست در همان لحظهای که گمان میکنی طغیان کردهای تا از قداست واژگان دفاع کنی، به ناگاه خودت را غرقه در سنت اجتماعی زبان ببینی و همانجا که انگشت بر گناهِ بزرگِ دست بردن در حقیقت معانی گذاشتی، به ناگهان «ابلیس پیروز مست» را «جان بیدار» بخوانی و خشت کج دیگری بر یک بنای ناساز بگذاری؛ تا کی باشد که بر سر خودت و همگان فرو بریزد.
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
Photo unavailableShow in Telegram
خشتی بر یک دیوار کج!
#A 380
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
