ترجمان علوم انسانى
الذهاب إلى القناة على Telegram
📌 ترجمۀ متون برگزیدۀ علومانسانی 📕 با تخفیف، مشترک فصلنامه شوید: https://B2n.ir/bp3486 🔗 اینستاگرام: goo.gl/Dfcpf6 🔗 توئیتر: goo.gl/8uecQd 🔗 بله: goo.gl/ZciVZ6 📮 ارتباط با ما: @Tarjomaaan
إظهار المزيد2025 عام في الأرقام

43 691
المشتركون
-424 ساعات
-607 أيام
-21230 أيام
أرشيف المشاركات
🔺 برشی از کتاب «تربیت بچۀ مستقل»
🔹 بخش زیادی از کار ما این است که به بچهها کمک کنیم میزان تأثیر استرس بر عملکرد و سلامت ذهنیشان را به حداقل برسانند. میکوشیم آنها را به میزان مطلوبی از خودانگیختگی سوق دهیم، حد وسطی بین بیشانگیختگی و کمالگرایی افراطی از یک سو و «ولم کن میخواهم بروم پلیاستیشن بازی کنم» از سوی دیگر. از طریق پژوهش دربارۀ استرس و مطالعات انگیزه و دنبالکردن این حوزه بود که به اهمیت تسلط پی بردیم. وقتی کشف کردیم که کمبود حس تسلط بهشدت استرسزاست و خودمختاری کلیدِ پرورش انگیزه است، فهمیدیم به چیز مهمی پی بردهایم. این احساس زمانی تأیید شد که شروع به کندوکاو بیشتر کردیم و دریافتیم که حس سالم تسلط عملاً با هر چیزی که برای بچههایمان میخواهیم مرتبط است، چیزهایی ازجمله سلامت تن و روان، موفقیت تحصیلی و شادکامی.
🔸 از سال ۱۹۶۰ تا ۲۰۰۲، گزارشهای دبیرستانیها و دانشجویان حاکی از آن است که کانون تسلط درونیشان (یعنی باور به تسلط بر سرنوشت خود) رفتهرفته کم میشود و کانون تسلط بیرونیشان (یعنی باور به تسلط نیروهای خارجی بر سرنوشتشان) بهتدریج افزایش مییابد. این تغییر با افزایش آسیبپذیری دربرابر اضطراب و افسردگی قرین است. درواقع نوجوانان و جوانان امروزی پنج تا هشت برابر بیشتر از جوانان دورههای پیشین، ازجمله دوران رکود بزرگ، جنگ جهانی دوم و جنگ سرد، علائم اختلال اضطراب را تجربه میکنند. بچهها، بدون حس تسلط، گرفتار احساس ناتوانی و درماندگی میشوند و خیلی اوقات انفعال و تسلیم بر آنها مستولی میشود.
🔺 آنچه خواندید برشی بود از کتاب «تربیت بچۀ مستقل». برای مطالعۀ بخشهایی از کتاب و تهیۀ آن به فروشگاه اینترنتی ترجمان بروید.
🔗 لینک خرید کتاب:
https://B2n.ir/yb4922
🔸 تربیت بچۀ مستقل: شیوۀ علمی پرورش فرزندانی که بر زندگی خود تسلط دارند
✍🏻 نوشتۀ ویلیام استیکسراد و ند جانسون
✍🏻 ترجمۀ علیرضا شفیعینسب
۳۴۴ صفحه؛ رقعی؛ جلد نرم؛ قیمت، همراه با تخفیف: ۳۳۹۳۰۰ تومان
@tarjomaanweb
🎯 یک بچۀ یازده ساله چطور میتواند به روانکاوش ثابت کند که عقدۀ ادیپ ندارد؟
🔴 ادنا اوشانسی، روانکاو برجستۀ کودک، در اواخر عمر خود مجموعهای از مقالات را منتشر کرد که بر اساس تجربههای درمانیاش با مراجعان نوشته شده بودند. مایکل بین، استاد علوم سیاسی دانشگاه لندن، وقتی مشغول خواندن این مقالات بود، ناگهان متوجه مسئلهای شگفتآور شد: سه تا از این مقالات، دربارۀ پسربچهای یازده ساله به نام لئون بود، که مایکل از روی شواهد و قرائن فهمید خودِ اوست. او وقتی یازده ساله بود، به اصرار پدرش، پیش اوشانسی رفته بود تا روانکاوی شود. فرایندی که برای سه سال، چهار روز در هر هفته، ادامه یافته بود.
🔴 مایکل از تصویری که روانکاوش در آن مقالات از یازدهسالگی او ارائه کرد بود، حیرت کرد. لئون در آن مقالات پسرکی «افسرده» و «داغون و وارفته» توصیف شده بود که ذهنش با تصاویر مبهمی تسخیر شده بود.
🔴 خواندن آن مقالات باعث شد خاطرۀ آن جلسات روانکاوی دوباره برایش زنده شود. به یاد آورد که کودک خجالتی و کمحرفی بود و زیاد هم با دیگران نمیجوشید، اما هیچوقت و بههیچ معنا افسرده نبود. بااینحال هر بار که کنار اوشانسی مینشست، آنقدر تفسیرهای عجیب و غریبی از حرفهای خودش میشنید که به تدریج شدیداً از او متنفر شده بود. اما لئونی که در آن مقالات توصیف شده بود، عاشق روانکاوش بود و در فرایند انتقال -که یکی از پایههای روانکاوی است- اوشانسی را جای مادرش گذاشته بود.
🔴 مایکلِ یازدهساله، واقعاً از دست حرفهای روانکاوش عاصی بود و روزهای تعطیل خوشحال بود که نباید او را ببیند، ولی لئونِ یازدهساله تلاش میکرد عصبانیتش از دیگران را بر سر روانکاوش خالی کند، و تحمل لحظهای دوری از او را نداشت.
🔴 مشکل از کجا بود؟ چرا اوشانسی، این روانکاو مشهور و زبردست، اینقدر از او بد گفته بود؟ مایکل بزرگسال، حالا میتوانست ماجرا را بهتر تحلیل کند: مسئله این بود که اوشانسی، خودش را پیرو راستینِ استادش، ملانی کلاین میدانست. حتی خودش را با افتخار «کنیزِ ملانی کلاین» میخواند. همین باعث میشد بیش از آنکه به وضعیت و حرفهای مراجعانش دقت کند، در فکر این باشد که چطور آنها را بهعنوان مصداقی از نظریههای ملانی کلاین تفسیر کند. افکار عجیبوغریب لئون با نظریههای کلاین جور درمیآمد، ولی مشکلش این بود که ربطی به مایکل نداشت.
🔴 اوشانسی هر جا که مراجعانش طبق ایدههای ملانی کلاین رفتار نمیکردند، با سازههای نظری جدید مسئله را حل میکرد. نمونهای از آنها مفهومِ غریبی بود که اوشانسی برای خود او ساخته بود: «عقدۀ ادیپ نامرئی».
🔴 ایدۀ عقدۀ ادیپ جایگاهی محوری در روانکاوی فرویدی دارد و طبق آن، همۀ کودکان -مخصوصاً پسران- در دورهای از رشد، میل به مادر دارند و پدر را رقیب جنسی خود میدانند. اما سؤال اینجاست که اگر کودکی، مثل مایکلِ یازده ساله، نشانهای از عقدۀ ادیپ نداشته باشد، چه کار باید کرد؟ اوشانسی اینجا نظریهای را ساخته بود که واقعاً مایکل را عصبانی کرد. او میگفت گاهی ممکن است آنقدر عقدۀ ادیپ در مراجع فراگیر باشد، نشانهای از آن دیده نشود. اسم این وضعیت را هم گذاشته بود «عقدۀ ادیپ نامرئی».
🔴 این سوگیریهای عمیق در تفسیر رفتارهای مایکل توسط اوشانسی، تنها مورد از این مسئله نیست و نخواهد بود. مایکلِ بزرگسال، در بازخوانی تجربۀ خودش از روانکاوی مینویسد: اگر رواندرمانی قرار است به نتیجه برسد، درمانگر بیش از هرچیز باید بتواند خودش را با فرد دیگر حاضر در اتاق همکوک کند. اما پیشفرضهای نظری مانعی بالقوه در این راهند و گاهی میتوانند همهچیز را بدتر کنند.
📌 آنچه خواندید مروری کوتاه است بر مطلب «پیش روانکاو مشهوری میرفتم که از من متنفر بود» که در سیودومین شمارۀ مجلۀ ترجمان علوم انسانی منتشر شده است. این مطلب در تاریخ ۱۷ مهر ۱۴۰۳ در وبسایت ترجمان نیز بارگذاری شده است. این مطلب نوشتۀ مایکل بیکن است و نیره احمدی آن را ترجمه کرده است. برای خواندن نسخه کامل این مطلب و دیگر مطالب ترجمان، به وبسایت ترجمان سر بزنید.
📌 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:
B2n.ir/z23887
@tarjomaanweb
🔸 شورش زنان فیلسوف
🔹 چهار چهرۀ نادیدهگرفتهشده که اخلاق فلسفی را متحول کردند
آکسفورد، دههٔ ۱۹۵۰. سالنهای سخنرانی مملو از مردانی با کتوشلوارهای خاکستریرنگ است که دربارهٔ فلسفهٔ تحلیلی بحث میکنند. اما در گوشهای از این دنیای مردانه، چهار زن جوان مشغول طرح پرسشهایی هستند که قرار است بنیانهای نظریۀ اخلاقیِ غالب را به لرزه درآورد.
آیریس مرداک در کافههای لندن با دوستانش دربارهٔ «عشق» بحث میکند. فیلیپا فوت در میان خرابیهای برجامانده از جنگ جهانی بهدنبال مرزهای «اخلاق» است. مری میجلی درمقابل داروینیها میایستد و فریاد میزند «انسان فقط ماشین ژنتیکی نیست!». الیزابت آنسکوم در کلاس درس ویتگنشتاین را به چالش میکشد: «چرا باید به قواعد شما پایبند باشم؟».
مرداک میگوید «اخلاق را نمیتوان در فرمولهای منطقی گنجاند ... عشق همیشه از قواعد فرار میکند!». و فوت در پاسخ مینویسد «اما بدون عقلانیت، اخلاق تا سطح احساسات تنزل مییابد!».
زنان بهتازگی اجازۀ ورود به دانشگاه را یافتهاند، اما آنسکوم جسورانه در آکسفورد دربرابر جمعی از فیلسوفان مرد میایستد و با صدای بلند میگوید «شما اخلاق را به بازی زبانی تبدیل کردهاید!». یکی از استادان پیشکسوت با خشم پاسخ میدهد «خانمها نباید در مباحث جدی فلسفه دخالت کنند!».
امروز که بحثهای اخلاقی دربارهٔ هوش مصنوعی، فمینیسم و حقوق حیوانات داغ است، پاسخهای این چهار فیلسوف به این پرسشها بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارد: آیا اخلاق جهانی وجود دارد؟ عقل و احساس چگونه زندگی را هدایت میکنند؟ زنبودن در دنیای فلسفه چه معنایی دارد؟
بنجامین لیپسکوم روایتی نفسگیر از رفاقت این چهار فیلسوف و تکامل اندیشۀ آنها نوشته است.
لیپسکوم نشان میدهد که این چهار زن چطور نظریۀ اخلاقِ پساجنگ را از چنگال سنت دانشگاهی رها ساختند و اندیشههای نویی مطرح کردند که حتی امروز نیز نقل محافل فلسفی است.
🔺 کتاب «این زنها ریگی به کفش دارند» را میتوانید از کتابفروشیهای سراسر کشور تهیه کنید.
🔺 همچنین برای مطالعۀ بخشهایی از کتاب و تهیۀ آن با تخفیف میتوانید به فروشگاه اینترنتی ترجمان بروید.
🔗 لینک خرید کتاب:
https://B2n.ir/hs7841
🔹 سال ۱۹۴۵ و هنگامی که آتش جنگ جهانی دوم فروکش میکرد، چهار دختر به دانشگاه آکسفورد راه پیدا کردند: یک نوکیش کاتولیک دوآتشه، یک کمونیست کولیمسلک و پرشروشور، دختری مرفه و خداناباور که از سلطۀ خانوادۀ سختگیرش میگریخت، و دختری عاشق موش و مارمولک که سیمای روشنفکریِ برجستهای در او پیدا بود.
🔸 اما آنها به جهانی بیگانه قدم گذاشته بودند، جهانی ساختۀ مردان عالم اندیشه که فرد انسانی را معیار نهایی ارزش میدانست و اخلاق را فاقد مبنایی عینی و الزامآور. درست در زمانی که آکادمی خالی از مردان شده بود، الیزابت آنسکوم، آیریس مرداک، فیلیپا فوت و مری میجلی دوستیِ مادامالعمری را شکل دادند و به یُمن آن پروژهای فلسفی را پیش بردند که فلسفۀ اخلاق را از بیخوبن متحول ساخت.
🔹 بنجامین لیپسکوم در این کتاب داستان زندگی این چهار نفر و رفاقتها و تقابلهایشان را پی میگیرد و روایتی بصیرتبخش دربارۀ احیای اندیشۀ اخلاقی در قرن بیستم به دست میدهد.
🔸 این زنها ریگی به کفش دارند: انقلاب اليزابت آنسکوم، فیلیپا فوت، مری میجلی و آیریس مرداک در فلسفۀ اخلاق
✍🏻 نوشتۀ بنجامین لیپسکوم
✍🏻 ترجمۀ علیرضا شفیعینسب
📚 ۳۰۴ صفحه؛ رقعی؛ جلد نرم؛ قیمت، همراه با تخفیف: ۳۲۸۵۰۰ تومان
@tarjomaanweb
🔸 دانشمندان انساناند
🔹 و علم نمیتواند بیطرف باشد
در نگاه رایج، علم قلمرویی فراتر از انسانهای عادی است؛ عرصهای است که در آن ذهنها، بدون دخالت احساس، فرهنگ یا بدن، به حقیقتی ناب و جهانی دست مییابند، حقیقتی واحد، ریاضیاتی و خدایی.
در این تصویر، دانشمندان همچون روحانیت دنیای مدرناند که، نه با تکیه بر ترس و جهل، بلکه با پیشرفت و روش علمی محل رجوع مردم میشوند. اما این تصویر برآمده از باورهایی است ضمنی، نانوشته و مشترک، باورهایی که کمتر به پرسش گرفته میشوند، چون به عادت تبدیل شدهاند.
آنچه «جهانبینی علمی» نامیده میشود نه تصویری انکارناپذیر از واقعیت، بلکه نظامی اعتقادی است که خودِ علم، طی پیشرفتهایش، بارها آن را زیر سؤال برده. علم واقعیت را نه از بیرون آن، بلکه از درون ذهن انسان میکاود.
علم انسانی است. اینکه تصور شود علم و دانشمندان بیطرف، بیبدن و نامتجسدند نهتنها نادرست، که برای خودِ دانشمندان هم گمراهکننده است. آنها نیز مثل همه در معرض خطا، سوگیری و خیالاند.
خیال از آغاز با علم همراه بوده است. تخیل آینشتاین از دویدن کنار امواج نور به نوعی آغازگاه نظریۀ نسبیت بود. حتی در دقیقترین علوم، کار علمی بدون تصویرسازی ذهنی پیش نمیرود. تخیلْ ابزاری انسانی است، نه مانعی دربرابر علم.
دانشمندان، برای تقویت تصور عینیت، نوشتار مجهول را جایگزین فعلهای معلوم کردند و بهجای «لولۀ آزمایش را برداشتم» نوشتند «لولۀ آزمایش برداشته شد». با این زبان، گویی مشاهدات را به نیروهایی غیرشخصی نسبت میدهند. اما آنکه آزمایش میکند همانی است که میبیند و مینویسد؛ انسانی است در متن ماجرا.
نظریۀ کوانتوم نشان داد که مشاهده بدون مشاهدهگر ممکن نیست. نتیجه به شرایط بستگی دارد، نهفقط به واقعیت خارجی. اما در آموزش عمومی علم، همچنان زبان مجهول وجود دارد و به توهم عینیت دامن میزند.
و این از مدرسه شروع میشود. گزارشی علمی از یک پسر ۱۱ساله: «لولۀ آزمایش گرما داده شد و بو شد». آموزشِ بیطرفی تصنعی از همان سنین آغاز میشود، اگرچه امروز در ژورنالهای علمی دیگر جایگاهی ندارد.
پیمایشها نشان دادهاند که هنوز درصد بالایی از مدارس به نوشتار مجهول اصرار دارند، درحالیکه ژورنالهای بزرگ چنین الزامی ندارند. خودِ رؤسای انجمنهای علمی نیز آن را نشانهی ضعف و نه دقت میدانند.
علمی که از انسان جدا باشد توهم است. خیال، احساس، و زبانْ جزئی از فرایند علمیاند. حذف آنها برای رسیدن به عینیت نه موجب دقیقترشدنِ علم میشود، نه باعث انسانیترشدن آن. پرسش مهم این است: آیا وقت آن نرسیده که تصویرمان از علم را انسانیتر کنیم؟
🔺 آنچه خواندید برگرفتهای است از کتاب «ده باور بیاساس علم مدرن» نوشتۀ روپِرت شِلدریک و با ترجمۀ علیرضا شفیعینسب. برای خواندن بخشهایی از کتاب و تهیۀ آن به فروشگاه اینترنتی ترجمان بروید.
🔗 لینک خرید کتاب:
https://B2n.ir/wf3407
🔸 ده باور بیاساس علم مدرن
✍🏻 نوشتۀ روپرت شلدریک
✍🏻 ترجمۀ علیرضا شفیعینسب
📚 ۳۷۶ صفحه؛ رقعی؛ جلد نرم؛ قیمت، همراه با تخفیف: ۲۹۷۰۰۰ تومان
@tarjomaanweb
🎯 تکنو-اقتدارگرایی نقد به تکنولوژی را گناهی نابخشودنی میداند
🔴 این روزها که مرتباً گزارشهای رسواییآمیز تازهای از ابرشرکتهای فناورانۀ سیلیکونولی منتشر میشود، نقدکردن افرادی مثل زاکربرگ عادی و رایج است، اما ده سال پیش، در دوران اوج شبکههای اجتماعی، زاکربرگ با ایدههای انقلابیاش مانند «اولویت شرکت بر کشور» الهامبخش خیلی از ماجراجویان جاهطلبی بود که میخواستند با توسعۀ فناوریهای جدید در سیلیکونولی، هم خودشان پولدار شوند، هم دنیا را به جای بهتری تبدیل کنند. آنها واقعاً پولدار شدند، اما جهان را حقیقتاً به جای بدتری تبدیل کردند.
🔴 فیسبوک حالا به تجسمی از جنبههای تاریک سیلیکونولی تبدیل شده. از دستکاری پنهانی احساسات کاربران گرفته تا ایفای نقش در بحرانهایی چون نسلکشی میانمار و شورش کنگره، رد پای متا دیده میشود. رشد بیوقفه، حتی به بهای نادیدهگرفتن اخلاق و حقوق بشر، سالهاست اصل محوری شرکتهای سیلیکونولی است.
🔴 در پس ظاهر پیشرو شرکتهای فناوری، ایدئولوژیای نهفته است که کمتر شناخته شده اما بسیار خطرناک است: تکنو-اقتدارگرایی. به تعبیر آدریئن لافرانس، روزنامهنگار آمریکایی، باور به برتری فناوری، انکار محدودیتهای اخلاقی، تحمیل نظم فناورانه به مردم، بدون احساس نیاز به کسب رضایت یا آگاهکردن آنها، و در ورای همۀ اینها، میل بیپایان به قدرتِ بیحدومرز ویژگیهای اصلی این سبک جدید از اقتدارگراییاند. لافرانس میگوید این روزها مردم شدیداً نگران اقتدارطلبانی چون ترامپ هستند، اما شاید خطر اصلی در تکنو-اقتدارگرایی باشد.
🔴 سیلیکونولی بیش از هر مرکز قدرت دیگری در جهان در کار مهندسیکردن جامعه بوده است و موفقیتهایی که در این مسیر به دست آورده، از اقتدارگراترین دولتهای تاریخ بیشتر است، باوجوداین، همچنان تکنوکراتهای آن خودشان را ستمدیدگانی ماجراجو معرفی میکنند که هیچ چیز نمیخواهند جز آزادی و دوستی.
🔴 سرگذشت اپنایآی در این زمینه، شبیه یکی از نمایشنامههای ترسناک شکسپیر دربارۀ وسوسههای فسادزای قدرت است. اپنایآی ابتدائاً بهمثابۀ شرکتی غیرانتفاعی تأسیس شد تا منافع هوش مصنوعی را به دست همۀ مردم برساند و فلسفهاش این بود که فناوریهایی مثل هوش مصنوعی چنان قدرتمند و خطرناکند که نباید صرفاً با انگیزههای تجاری توسعه یابند. اما در نهایت، وقتی پیشرفت این فناوری سرعت گرفت، پای غولهای تجاری به آن باز شد و داستان تکراری از سر گرفته شد: سقوط شرکتی با انگیزههای انساندوستانه به درۀ سودآوری بیشتر و بیشتر.
🔴 تکنوکراتهای سیلیکونولی، وعدۀ اتحاد میدهند و تخم نفاق میکارند؛ دعوی دفاع از حقیقت دارند و دروغ میپراکنند؛ خود را در لفاف مفاهیمی چون آزادی میپیچند، ولی دست آخر حس عاملیتمان را تقلیل میدهند و ما را معتاد فیدهای فضای مجازی نگه میدارند.
🔴 سرمایهداران تکنولوژی در سخنگفتن از اقتدارگرایی مطلوب خودشان صریح و پایدارند. برای نمونه میتوان به مانیفست مارک آندریسن، سرمایهگذار بانفوذ سیلیکونولی اشاره کرد که در آن دفاعی تقریباً الاهیاتی از فناوری میکند و مخالفت با آن را گناه میداند و آشکارا خواستار تسلط فناوری بر همۀ جهان میشود. اگر چنین است، شاید لازم است ما هم با صراحت اعلام کنیم که «ما انسانیم، نه فقط داده». ما مجبور نیستیم آیندهمان را به دست تکنوکراتهایی بسپاریم که تنها به سود میاندیشند و باید معیارهایی تازه برای استفاده از فناوری وضع کنیم.
📌 آنچه خواندید مروری کوتاه است بر مطلب «ظهور تکنو-اقتدارگرایی» که در سیوسومین شمارۀ مجلۀ ترجمان علوم انسانی منتشر شده است. این مطلب در تاریخ ۱۲ آذر ۱۴۰۳ در وبسایت ترجمان نیز بارگذاری شده است. این مطلب نوشتۀ آدریئِن لافرانس است و عرفان قادری آن را ترجمه کرده است. برای خواندن نسخه کامل این مطلب و دیگر مطالب ترجمان، به وبسایت ترجمان سر بزنید.
📌 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:
https://B2n.ir/q55321
@tarjomaanweb
🔸 وقتی از تلاش برای تسلط دست میکشیم، زندگی رضایتبخش میشود
تجربۀ روزمره و قرنها تأمل فلسفی گواه بر این است که زندگی رضایتبخش و پربار ربطی به تسلط بیشتر ندارد.
ربطی به این ندارد که اوضاع را پیشبینیپذیرتر و امنتر کنیم تا بالاخره بتوانیم به آرامش برسیم.
هیجان فوتبال به این است که نمیدانیم کدام تیم برنده میشود؛
جذابیت علم به این است که هنوز چیز زیادی از آن بلد نیستیم.
بزرگترین دستاوردها معمولاً مستلزم ایناند که خوشبیاریها را پذیرا باشیم، فرصتهای برنامهریزینشده را بقاپیم و سوار بر موجهای غیرمنتظرۀ انگیزه شویم.
و برای لذتبردن از مصاحبت با دیگران یا یک منظره یا اثری هنری لازم نیست بر اوضاع تسلط کامل داشته باشیم.
🔺 آنچه خواندید برشی بود از کتاب «تأملاتی برای انسانهای فانی» نوشتۀ الیور برکمن و با ترجمۀ علیرضا شفیعینسب. برای مطالعۀ بخشهایی از کتاب و تهیۀ آن میتوانید به فروشگاه اینترنتی ترجمان بروید.
🔗 لینک خرید کتاب:
https://B2n.ir/jw3101
🔸 تأملاتی برای انسانهای فانی: ۲۸ درس برای پذیرش محدودیتها و پرداختن به آنچه اهمیت دارد
✍🏻 نوشتۀ الیور برکمن
✍🏻 ترجمۀ علیرضا شفیعینسب
📚 ۱۸۴ صفحه؛ رقعی؛ جلد نرم؛ قیمت، همراه با تخفیف: ۱۵۶۶۰۰ تومان
@tarjomaanweb
🔸 نقطۀ ثقل اخلاق کجاست؟ «انسان» یا «خدا»؟
🔹 مرداک و آنسکوم، در تکاپوی اندیشۀ اخلاقی
آیریس مرداک معتقد بود «تصاویر» نقش بنیادینی در شکلگیری انسان دارند؛ انسان تصویری از خود میسازد و کمکم شبیه آن میشود. او خود را در عبادات مسیحی غرق کرده بود و با دشواری جانکاهی میکوشید بر سلسلهای از دلبستگیهای وسواسی غلبه کند. با اخلاق و معنویت در کشمکش بود.
او تصویر «اگزیستانسیالیستی» از انسان را نادرست میدانست، اما طبق تجربهای که از تغییر و رشد داشت، هشدارهای سرسختانۀ مذهبی دربارۀ بر خود مسلطشدن و انتخابکردن را نیز غلط میدانست. درواقع از نظر او این نصیحتها اصلاً انگارۀ هدفمند رشد را بیمعنا میکردند.
مرداک، در همان دورانی که نقصهای سارتر و فیلسوفان بریتانیایی را تشخیص میداد، مشغول مطالعۀ آثار سیمون وِی، عارف فرانسوی قرن بیستم، نیز بود.
هنگام مطالعۀ کتاب «در انتظار خدا» اثر سیمون وِی، بهسوی این انگارۀ او جذب شد که میگفت وظیفۀ انسان این است که خود را از مرکز خارج کند و توجهی کامل و غیرخودخواهانه به واقعیت دیگران نشان دهد، یعنی واقعاً به آنها نگاه کند، بدون اینکه برای تملک و کنترلشان بکوشد، همانطور که جذب اثری هنری میشویم و به آن چشم میدوزیم.
و این کنارزدن خود همان چیزی است که مرداک دعا کرده بود قدرت کافی برای تحقق آن را در رابطه با دوستش الیزابت آنسکوم به دست آورَد.
اما آنسکوم که بود؟ ما خاطرات روزانهاش را در اختیار نداریم؛ شرححال خودش را هم ننوشته، اما هزار حکایت دربارۀ تندزبانی، نبوغ و هنجارگریزی او نقل شده است.
ماجرای تحول آنسکوم در دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ به کشف و بازکشف خودش بازمیگردد. او در این حین از شهدای کاتولیک انگلیسی تقلید میکرد، همانهایی که داستانهایشان در ابتدا چشم خیال او را به روی آیین کاتولیک گشود.
آنسکوم بابت ایمانش کشته نشد. اما شهید، به معنای کاتولیکش، درپی مرگ نیست. شهید درواقع شاهد است: کسی که شهادت میدهد. شرایط است که تاوان را مشخص میکند، اینکه هرکس بابت شهادتدادن خود چه رنجهایی باید بکشد.
نشانۀ شهید مرگ نیست، بلکه آمادگی برای مرگ است. این موضع آنسکوم بود: اینکه فارغ از حرفها و کارهای دیگران، فارغ از تبعات، حقیقت را شهادت بدهد.
او نیز مانند توماس آکویناس تعهد فیلسوف به حقیقت را با تعهدش به خداوند درهمتنیده میدید. آکویناس میگوید خدا خودِ حقیقت است و سرچشمه و تبیین هرآنچه هست. آنسکوم نیز سرانجام خدمت به خدا و خدمت به حقیقت را یک چیز دانست.
آرمان وفاداری به حقیقت، «حتی اگر آسمان به زمین بیاید»، مدام در بحثهای او در موضوعات مختلف، از جنگ هستهای گرفته تا پیشگیری از بارداری، مطرح میشود. او در سال ۱۹۶۱ مینویسد «ما باید از خدا بترسیم و به فرامین او پایبند باشیم. باید فقط در چهارچوب اطاعت از خدا ببینیم بهترین کار چیست و بدانیم که آینده در ید قدرت خداست ...».
حالا سؤال این بود: فهم مرداک از اخلاق را چگونه میشد با فهم آنسکوم پیوند داد؟ آیا اصلاً ممکن بود؟ و پس از پیوند میان دو دوست، آیا میشد پاسخی برای اخلاقِ عینیتگریزِ غالب دستوپا کرد؟ آیا این دو زن جوان و دوستانشان میتوانستند در هیاهوی اندیشههای فلسفی آکسفورد جایی برای اخلاق عینی و جهانشمول باز کنند؟ چگونه؟
🔺 آنچه خواندید برگرفته از کتاب «این زنها ریگی به کفش دارند» نوشتۀ بنجامین لیپسکوم و با ترجمۀ علیرضا شفیعینسب است. برای مطالعۀ بخشهایی از کتاب و تهیۀ آن میتوانید به فروشگاه اینترنتی ترجمان بروید.
🔗 لینک خرید کتاب:
https://B2n.ir/hs7841
🔸 این زنها ریگی به کفش دارند: انقلاب اليزابت آنسکوم، فیلیپا فوت، مری میجلی و آیریس مرداک در فلسفۀ اخلاق
✍🏻 نوشتۀ بنجامین لیپسکوم
✍🏻 ترجمۀ علیرضا شفیعینسب
📚 ۳۰۴ صفحه؛ رقعی؛ جلد نرم؛ قیمت، همراه با تخفیف: ۳۲۸۵۰۰ تومان
@tarjomaanweb
🔸 زبانْ بنیاد فهم ماست
🔹 نقطۀ تلاقی کاسیرر، هایدگر، ویتگنشتاین و بنیامین
کاسیرر هرچه بیشتر به تحقیق زبانشناختی وارد میشد، زمین فلسفیِ زیر پایش را سستتر مییافت. اما همچنان بهسمت جلو گام برمیداشت، شاید هم دلیلش هم همین حس سستیِ زیر پایش بود.
فیلسوفی که دربارۀ نقش زبان در معرفت و حیات حرفی برای گفتن ندارد درواقع هیچ چیزی برای گفتن در چنته ندارد.
این نکته درمورد کاسیرر هم صدق میکرد و اگر یک رأی وجود میداشت که ویتگنشتاین، هایدگر و بنیامین نیز بیقیدوشرط به آن گردن مینهادند این بود: صورت بشری حیات همان صورتِ گفتار است.
و این یعنی زبان یک صورت نمادین در کنار بقیۀ صورتها نیست، بلکه مهمترین و اساسیترینِ آنهاست. زبان بنیاد فهم ما از خود و جهان است. زبان صورتی است که خودِ فلسفهورزی درون آن پی گرفته میشود.
به قول کاسیرر، «زبان در نقطۀ مرکزی وجود معنوی میایستد، جایی که انوار ساطع از منابعِ مختلف در آن جمع میشوند و از این اصول و مبانی بهسوی حوزههای بسیار متنوع و متکثر دیگر میروند. لحظات اسطورهای و منطقی، سمتوسوی شهود زیباییشناختی و سمتوسوی اندیشۀ گفتمانی: همۀ اینها درون زبان جمع میشوند، حالآنکه زبان در هیچیک از آنها مستحیل نمیشود».
پرسش بنیادینِ هر چهار فیلسوف این بود که آیا همۀ زبانهای طبیعیِ متعدد بر یک زبان واحد و وحدتبخش مبتنی شدهاند؟ اگر چنین است، ماهیت آن صورتِ زبانی چیست؟ و معنای نهایی آن بر چه چیزی استوار است؟
زبان به چه کار ما میآید؟ آیا ما هستیم که به واژهها معنا میدهیم یا قدرتِ جهانپردازِ خودِ واژهها و نشانههاست که ما را بهسوی حیات و تفکر و پرسشگری فرامیخواند؟ کدام کدام را شکل میدهد؟ در کدام صورت؟ و مهمتر از همه: با چه هدفی؟
🔺 آنچه خواندید برشی بود از کتاب «زمانۀ جادوگران» نوشتۀ وُلفرام آیلنبرگر و با ترجمۀ حامد قدیری. برای مطالعۀ بخشهایی از کتاب و تهیۀ آن میتوانید به فروشگاه اینترنتی ترجمان بروید.
🔗 لینک خرید کتاب:
https://B2n.ir/kd3548
🔸 زمانۀ جادوگران
✍🏻 نوشتۀ وُلفرام آیلنبرگر
✍🏻 ترجمۀ حامد قدیری
📚 ۳۷۶ صفحه؛ رقعی؛ جلد نرم؛ قیمت، همراه با تخفیف: ۴۰۳۲۰۰ تومان
@tarjomaanweb
🎯 سندروم شخصیت اصلی چیست؟
— چه عیبی دارد اگر قهرمان داستان زندگی خودتان باشید؟
🔴 فرض کنید آخر هفته، چند ساعتی از شلوغی شهر به طبیعت پناه بردهاید، ولی وقتی به مقصدتان میرسید، هر چند دقیقه یکبار آدمهایی را میبینید که با گوشیشان موسیقی پخش میکنند و صدای آن را هم تا انتها زیاد کردهاند. شاید در اولین نگاه کارشان را نوعی بیادبی آشکار بدانید. این اشخاص سکوت طبیعت را به هم میزنند و دیگران را مجبور میکنند تا به صدای بلند موسیقیهایی گوش بدهند که دلخواهشان نیست. اما این سبک رفتارها، در عصر شبکههای اجتماعی، آنقدر رایج است که شاید لازم باشد دقیقتر بررسیشان کنیم.
🔴 «سندروم شخصیت اصلی» اصطلاحی است که اخیراً در گفتگوهای عمومی در شبکههای اجتماعی رایج شده است و به این دست رفتارها اشاره دارد؛ موقعیتهایی که در آن، فرد خودش را تنها بازیگرِ اصلی صحنه میداند و بقیه را صرفاً حاشیهها یا سیاهلشگرهایی بیاهمیت قلمداد میکند.
🔴 سندروم شخصیت اصلی، نوعی بیماری یا اختلال روانی شناختهشده نیست، بلکه توصیفی ساده از ذهنیتی است که بسیاری از اینفلوئنسرها در شبکههای اجتماعی دارند: آنها زندگی خودشان را داستانی میدانند که نقش اولش را خودشان بازی میکنند. و فقط دیدگاهها، امیال، علایق، نفرتها و عقاید نقش اول اهمیت دارند و دیدگاههای نقشهای فرعی سهم چندانی در این فیلم ندارند. شخصیت اصلی بازی میکند و بقیه واکنش نشان میدهند. شخصیت اصلی توجه میطلبد و بقیه بهتر است که اطاعت کنند یا فوراً از صحنه بیرون انداخته میشوند.
🔴 آنا گاتلیب، فیلسوف آمریکایی، میگوید وقتی ما خودمان را در مرکز داستان ببینیم، بقیۀ انسانها خواه ناخواه اهمیتشان را از دست میدهند. آنها به تعبیرِ دیوید چالمرز، به زامبیهایی تبدیل میشوند که اگرچه از نظر فیزیکی شبیه به انسانهای عادی هستند، اما تجربۀ آگاهانه ندارند.
🔴 از نظر گاتلیب، چنین برداشتی از زندگی، بهشکل نگرانکنندهای «غیراخلاقی» است. زیرا اخلاق چیزی است که ما با یکدیگر خلقش میکنیم، یعنی ایدههای ما درمورد اینکه چه کسی هستیم نیاز به مشارکت متقابل یکدیگر دارند. از طرف دیگر، نهتنها پذیرش همدلانۀ عاملیت اخلاقی یکدیگر، بلکه پذیرش حالات عاطفی یکدیگر در دنیای مشترک ما نقش اساسی دارد. ما باید دیگران را کاملاً انسان در نظر بگیریم و بهعنوان موجوداتی دارای درک و احساس با یکدیگر مراوده داشته باشیم تا بتوانیم خودمان را بشناسیم و بفهمیم.
🔴 اما روایت شخصیت اصلی، با کنار نهادنِ سهم دیگران در زندگی، داستانی میسازد که دو غایب بزرگ دارد: اولی ارتباط با دیگران و دومی، عشق. در روایتهایی که شخصیت اصلی در هم میبافد علاقه یا حوصلۀ چندانی به داستانهای دیگران وجود ندارد، پس اساساً ارتباط و عاطفهای هم میان آنها وجود ندارد.
🔴 البته فقط شبکههای اجتماعی نیستند که سندروم شخصیت اصلی در آنها رایج است، در بسیاری از فیلمها، یا حتی شرکتها و دانشگاهها این شکل از رفتار رو به افزایش است. این پیامها در وجود ما تهنشین میشوند و ما با تقلید از شخصیتهای اصلی سعی میکنیم زندگیمان را طوری روایت کنیم و به اشتراک بگذاریم که گویی فقط سفرهای ما، روایتهای ما و دیدگاههای ما مهماند و ارزش توجه دارند؛ فقط صدای ماست که ارزش شنیدن دارد. بدین ترتیب، مستقیم و غیرمستقیم از دیگران میخواهیم: «همهچیز را متوقف کنید و من را تماشا کنید: قهرمان را!».
📌 آنچه خواندید مروری کوتاه است بر مطلب «سندروم شخصیت اصلی چیست؟» که در سیوسومین شمارۀ مجلۀ ترجمان علوم انسانی منتشر شده است. این مطلب در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳ در وبسایت ترجمان نیز بارگذاری شده است. این مطلب نوشتۀ آنا گاتلیب است و فرشته هدایتی آن را ترجمه کرده است. برای خواندن نسخه کامل این مطلب و دیگر مطالب ترجمان، به وبسایت ترجمان سر بزنید.
📌 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:
B2n.ir/k33384
@tarjomaanweb
🔸 معمولاً از تأثیر ویتگنشتاین بر مرداک سخن چندانی به میان نمیآید؛ مرداک بیشتر دربارۀ کانت و کیرکگور، سارتر و دو بووار، افلاطون و سیمون وی مینوشت. اما یک روز در مصاحبهای خود را «نوافلاطونیِ ویتگنشتاینی» خواند. مرداک از آشنایی باواسطۀ خود با کسی که شاید تأثیرگذارترین فیلسوف قرن بیستم باشد چه درسهای مهمی آموخت؟
🔹 ویتگنشتاین نیز، مانند ریچارد هیر، نخستین اندیشههای فلسفیاش را در دورۀ گرفتاری در جنگ سروسامان داده بود: البته ویتگنشتاین در جنگ جهانی اول حاضر بود و برای یکی از واحدهای توپخانۀ اتریش در جبهۀ روسیه خدمت میکرد.
🔸 شباهتهای جالبی میان نخستین کتاب ویتگنشتاین، «رسالۀ منطقی-فلسفی»، و کتاب منتشرنشدۀ هیر، «رسالهای دربارۀ یگانهانگاری»، وجود دارد. هردوی آنها میکوشند از بیرون به سبعیتهای پیرامون خود بنگرند؛ هردوی آنها قائل به این اندیشهاند که دنیا ساختاری پنهان (روشن و زیبا) در پس این خون و گندابه دارد.
🔹 از نظر ویتگنشتاینِ جوان، همین ساختار بود که توصیف دنیا از راه زبان را ممکن میساخت. او معتقد بود، در ساحتی ژرفتر، دنیا و واژگان ما حتماً یکریخت هستند. جملات و اندیشههای ما تصاویر یا نمودارهای شماتیکیاند از اینکه اشیا چگونه در دنیا چینش یافتهاند (ویتگنشتاین ابتدا مهندس و معمار بود).
🔸 دلالت چالشبرانگیزتری هم وجود داشت: معروف است که ویتگنشتاین اعتقاد داشت معنای زندگی بیانناپذیر است، زیرا این معنا صرفاً چینش اشیا نیست: نمیتوان آن را تصویر کرد.
🔺 آنچه خواندید برشی از متن این کتاب بود. میتوانید آن را از کتابفروشیهای سراسر کشور تهیه کنید. همچنین میتوانید برای مطالعهٔ بخشهایی از کتاب و تهیهٔ آن به فروشگاه اینترنتی ترجمان بروید.
🔗 لینک خرید کتاب:
https://B2n.ir/hs7841
🔸 این زنها ریگی به کفش دارند: انقلاب اليزابت آنسکوم، فیلیپا فوت، مری میجلی و آیریس مرداک در فلسفۀ اخلاق
✍🏻 نوشتۀ بنجامین لیپسکوم
✍🏻 ترجمۀ علیرضا شفیعینسب
📚 ۳۰۴ صفحه؛ رقعی؛ جلد نرم؛ قیمت، همراه با تخفیف: ۳۲۸۵۰۰ تومان
@tarjomaanweb
