بهـشتِ مـن
الذهاب إلى القناة على Telegram
عشق آن است : که یوسف بخورد شلاقی درد تا مغز و سر و جان زلیخا برود:)
إظهار المزيد2025 عام في الأرقام

203 468
المشتركون
-22224 ساعات
-1 6837 أيام
-7 75730 أيام
أرشيف المشاركات
ناگهان میل شدیدی به خزیدن توی تختخواب، پنهان شدن از همهکس و همهچیز، و تا ابد خوابیدن، بر من غلبه کرد.
«هرگز همراهی ندیدم که به اندازهی تنهایی بتواند با انسان همراه شود.»
کتابخوانه نیمهشب - مت هیگ
به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها؛
بنگر وفای یاران که رها کنند یاری
مراقب آدمی که دوسِت داره باش. دنیا پر از آدمهاییِ که یه ذرهام دوسِت ندارن.
یه وقتایی غم انقدر طولانی میشه که دیگه روت نمیشه بگی هنوز بابت اون غمگینی.
کسی چه میدانست که ما
چندبار تلاش کردیم روحمان را
زیبا نگه داریم،
وقتی که جهان فقط به ما زخم میزد.
من تاریکی مطلقی که مال خودم باشه رو ترجیح میدم به اون نوری که به بقیه هم میتابه.
بزرگسالی این شکلیه که فردای شبی که مردی باید پاشی و دوباره زندگی کنی.
