ch
Feedback
روانــشـناســـے زنـــدگـــــے🌙

روانــشـناســـے زنـــدگـــــے🌙

前往频道在 Telegram

﷽ 🕊 تخصصی ترین کانال روانشناسی♥ طرح های تبلیغاتی ارزان↓ @nafis_tr66 . . استفاده ازپستها مجاز است> مهم احساس خوبیست که برجا میماند ♥ . . . . . اینستاگرام ادمین↓ https://instagram.com/_u/nafistr66 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

显示更多
2025 年数字统计snowflakes fon
card fon
61 119
订阅者
-16124 小时
-1 6457
-5 33030
帖子存档
امنیت هوشمند با دوربین لامپی چرخشی 360 درجه🎥 👁 مشاهده آنلاین از هرجا👁 🚨 دزدگیر حرکتی + ارسال گزارش به موبایل🚨 🌙 دید در شب + مکالمه دوطرفه🌙 💰 قیمت: 1,559,000 تومان 🔥 تخفیف ویژه: فقط 989,000 تومان! ❌پرداخت درب منزل❌ ✅سه روز ضمانت تعویض. 📩 سفارش از👇 https://takstoree.sabzgostar.net/FastCart/smscart/6370
显示全部...
7.17 MB
1
00:07
视频不可用在 Telegram 中显示
تو متعلق به منی ✨🤍🫂 بفرست برای عشقت 💋 ❤️| https://t.me/+PAMvx-g5HM7no9_Z
显示全部...
video5954214665.mp45.21 KB
2
照片不可用在 Telegram 中显示
💰 وام آسان و فوری 💎 🔴تعداد محدود ⁴'¹⁰ ✅ وام فوری تا 1 میلیارد تومان ✅ سود 2 درصد ✅ شرایط آسان و سریع برای دریافت ✅ بازپرداخت تا 60 ماه 📞جهت مشاوره رایگان و کسب اطلاعات بیشتر: ✉️ پیامک نام و نام خانوادگی به سامانه 30007155
显示全部...
01:08
视频不可用在 Telegram 中显示
مغزت رو موقع درس خوندن ۵۰۰ برابر سریعتر کن. ❤️| t.me/ravanshenasiravansabz ✨ 🌐 instagram.com/nafistr66 
显示全部...
video5954214665.mp47.88 MB
00:09
视频不可用在 Telegram 中显示
💥هرچی زيورالات مشابه طلا بخواي این پیج داره👇🏻 💥با کیفیت و  قیمت عالی😱 ارسال با پست رايگان به تمام نقاط ايران بياين بگيرين لينكشو انقدر نپرسين زيورالات شیک رو از كجا بخریم😍 😎بي رقيب در قيمت😊💪 مناسب براي خريد عروس خانم ها🛍👇 https://t.me/+eC1tvO63exU2MmJk
显示全部...
3.06 MB
#سرگذشت #برشی_از_یک_زندگی #صنم #قسمت_شصتوسوم اولین نفری که با ورودمون متوجه ما شد از شانسِ بد ننه سکینه بود که در حال خمیر کردن داخلِ تشتِ مسیش بود،چشمانش با دیدن علی همزمان ستاره بارون و خیس شد و به طرف علی آمد و در آغوشش کشیدُهمونطور که سعی داشت دست های خمیریش به علی نخوره قربون صدقه اش میرفت ولی وقتی نگاهش به ما خورد چنان رنگِ صورتش سرخ شد که انگار میخواست منفجر بشه،مهری از ترس به من چسبیده بود و جُم نمیخورد.علی چیزی داخلِ گوشِ ننه سکینه گفت، که کمی خودش جمع جور کرد و با اخم جلو تر از ما به طرف خمیرهاش رفت،و یه بفرمای سردی از نهادِ خشمگینش برخاست که از صد تا فحش بدتر بود.علی به طرفم امد و جلوی مادرش گوشه روسریمو بوسید که یعنی ننه حواست باشه چقدر این زن برام عزیزه، به داخل اتاق رفتیم و طولی نکشید ننه سکینه با مجمعی که بوی نون تازه اش شکمِ گرسنه‌مونُ به قار و قور انداخت وارد اتاق شد،مجمع رو که زمین گذاشت با دیدنِ محتویاتش اخم در هم کشیدم ولی زبون به دهن گرفتم، یه قرصِ نون با یه کاسه عدسی بیشتر داخلِ مجمع نبود،رو به علی گفت:ننه ناهارت بخور من برم تا تنور داغه نون هام بپذم.علی که تازه نگاهش به مجمع افتاد با شرمندگی و عصبانیت گفت: ننه باز من آدم حساب نکرد و آبروم جلو زن و بچم برد بزار برم تکلیفم باهاش مشخص کنم اگه نامه جانم به فدایت برام میفرسته پس این کارا چیه ؟دستش گرفتم و گفتم: آروم باش علی مگه ندیدی زنِ بیچاره هنوز نون نپخته بود و خبر نداشت امروز میایم شاید چیزی تو خونش نداشته زشته، من که داخل گاری نون پنیر خوردم سیرم، تو و مهری هم با این غذا سیر میشین.علی چیزی نگفت و چهره‌اش نشون میداد قانع نشده، هر کاری کرد جز یه تکه کوچک نان چیزی نخوردم و گذاشتم مهری و خودش غذا رو بخورن.نزدیک شب سالار خان به خونه آمد با دیدن علی گل از گلش شکفت و کلی علیُ تحویل گرفت با شرم و خجالت جلو رفتم و سلام کردم که به گرمی جوابم دادم - سلام چطوری عروس خوبی نوه‌ام چطوره و به مهری اشاره کرد بره پیشش اصلا فکرش نمیکردم سالار خان حتی جواب سلامم بده چه برسه تحویلم بگیره و بگه عروس!!!و به مهری بگه نوه ننه سکینه هی دندون قروچه میکرد و خونِ خودشُ میخوردولی من بی اعتنا بهش تند تند برای سالار خان متکا می‌آوردم تا پشت کمرش بزاره و از سماورِ داخل اتاق چای ریختمُ براش بردم که لبخند روی لباش پنهون نمیشد و حس میکردم بیشتر از لجِ زنش هی به من لبخند تحویل می‌داد.ننه سکینه یه شام سبک درست کرده بود که من چون خجالت می‌کشیدم زیاد نتونستم بخورم و سیر بشم و علی تند تند بهم میگفت  بیشتر بخور که ننه سکینه گفت: حالا چه بخوره چه نخوره همین دو پاره استخونه، والا انگار با یه قاشق بیشتر،گوشت میچسبه به تنش علی خواست چیزی بگه که اشاره کردم حرفی نزنه بعد شام ننه سکینه هی به خودش میپیچید و پاشُ میمالید آخر سر طاقت نیاوردم و کنارش نشستمُ گفتم:چی شده خاله جان چرا پریشونی ؟اخمی کرد اما چون زیرِذربینِ نگاهِ علی و سالار خان بود فقط گفت: پام درد میکنه.سالار خان گفت: چند وقته پاش خیلی درد میکنه و امونش بریده پیشِ حکیم آبادی هم بردیمش بدتر شد بهتر نشدعلی نچ‌نچی کرد و ابرازِ ناراحتی اما من سراغِ کیفم رفتم و چند گیاهِ دارویی که پودرشون همراهم بود بیرون کشیدم و خمیرشون کردم و با کاسه ی ضمادِ درست شده کنار ننه سکینه نشستم و پاشُ که درد میکرد از حصارِ دستانش رها کردمُ پاچه ی شلوارشُ بالا زدم و ضمادُ کامل روش مالیدم و با پارچه تمیز بستم، پس از انجام کارم رو بهش گفتم: بزار تا صبح بمونه انشاالله افاقه میکنه و در برابرِچشمانش، مهریُ که خواب رفته بودبغل کردم و به اتاق خواب رفتم،پشت سرمم علی امد و با تشکر هاش که بفکر ننه اش بودم به خواب رفتم.فردا صبح زود بیدار شدم و به طرف مطبخ رفتم تا نون تازه بپزم، دیشب خیلی با خودم فکر کردم من اگه میخاستم تو این خانواده بمونم به حمایت ننه سکینه و سالار خان نیاز داشتم، هر قدر علی عاشقم باشه بالاخره روزی با فشارهای خانواده‌اش امکانش هست دلزده و دلسرد بشه اونوقت معلوم نیست چه اتفاق‌های برام بیفته از اون گذشته هنوز سیلی که از ننه سکینه خوردم بدجور جاش میسوخت به خودم قول دادم هر جوری هست کاری کنم مثل موم تو دستانم باشن من دیگه بعد اون همه مصیبت طاقت جار وجنجالِ جدیدی نداشتم.چون نون تازه مصرف میشد هر صبح تعداد کمی پخته میشدده تا قرصِ نونِ خوشمزه پختم و داخل سفره گذاشتم، چای تازه دم با پنیر و سبزی هم آماده کردم که ننه سکینه وارد مطبخ شدو با دیدن من چشماش میخواست از حدقه بزنه بیرون با تعجب گفت - توو، تو ...اینجا چکار میکنی ؟با لبخند و لحنی که به چاشنی سیاست اغشته بودگفتم: هیچی خاله جان دیدم دیشب پات درد میکرد گفتم زودتر بیدار شم صبحانه با نون تازه رو من حاضر کنم https://t.me/+PAMvx-g5HM7no9_Z ❤️
显示全部...
13👍 2👌 1
00:44
视频不可用在 Telegram 中显示
تا به حال برای دلت مادری کرده ای؟ در آغوشش بگیری و دست نوازشی به سر و رویش بکشی بگویی: جان دلم، بی تاب نشو اینقدر، روزهای بی حوصلگی ات تمام میشود پدری چه؟ پدری کرده ای؟ غیرتی شوی از اینهمه بی تابی اش! صدایت را خش دار کنی و بلندتر، جوری که از ابهت صدایت بترسد سرش فریاد بزنی: که ای دل بی مروت، بس است به خودت رحم نداری، به من پدر رحم کن رها کن آن بی مذهبی را که تو را به این روز انداخته ! باید برای دلتان پدری و مادری کنید ... هوایش را داشته باشید . این دل را تنها و بی کس نکنید که مبادا میان آن همه بغض، بی دل شوید ... ❤️ t.me/ravanshenasiravansabz ✨ 🌐 instagram.com/nafistr66 
显示全部...
199287110_1174725612973955_4625256931228228044_n.mp410.21 KB
4😢 2👌 2
00:15
视频不可用在 Telegram 中显示
با پول چند جلسه فیزیوتراپی، یه دستگاه خونگیشو بخر و با درد خداحافظی کن✨🤯 قدرت جادویی این دستگاه هم درد و گرفتگی مفاصل و عضلات رو از بین میبره، هم یه ماساژور برقی کامله🤩 حتما یه سر به لینکش بزن تا موجودیش تموم نشده👇🏻 مشاوره رایگان و ثبت سفارش با تخفیف ویژه مشاوره رایگان و ثبت سفارش با تخفیف ویژه
显示全部...
IMG_7575.MOV1.29 MB
اکسیر جادویی کاهش وزن: بهترین نوشیدنی‌های آخرشبی برای خلاص شدن از چربی شکم این نوشیدنی‌ها به شما کمک می‌کنند با تحریک متابولیسم بدنتان، چربی‌هایتان را سریع‌تر بسوزانید. یک _معجون حاوی خیار، لیمو، جعفری طرز تهیه : یک خیار را پوست بکنید و خرد کنید. آب لیمو را به عنوان مزه به آن اضافه کنید. یک مشت جعفری خرد کنید. به این ترکیب، نصف لیوان آب اضافه کنید. چرا این نوشیدنی چربی‌سوز است؟ خیار به دلیل فیبر بالایی که دارد با نفخ و تورم مبارزه می‌کند. جعفری یک دیورتیک (مُدر) طبیعی است که با وزن آب و حبس مایعات در بدن می‌جنگد. لیمو شکم و روده‌هایتان را تمیز نگه می‌دارد _چای زنجبیل مواد لازم برای تهیه چای زنجبیل: _ نصف قاشق چایخوری زنجبیل رنده‌شده _یک پیمانه آب _یک قاشق چایخوری عسل (اختیاری) _ یک قاشق چایخوری آب لیمو (اختیاری) زنجبیل رنده‌شده را به یک پیمانه آب جوش اضافه کنید و بگذارید حداقل ۱۰ دقیقه دم بکشد. زنجبیل از بروز مشکلات معده پیشگیری می‌کند و گوارش و هضم غذا را بهبود می‌بخشد و سموم را از بدن خارج میکند. t.me/ravanshenasiravansabz ✨ 🌐 instagram.com/nafistr66 
显示全部...
2👌 1
照片不可用在 Telegram 中显示
برای کاهش درد سیاتیک، این حرکت را انجام دهید. یک پا را صاف بالا بیاورید. به گونه‌ای که پشت زانوی خود احساس کشیدگی کنید. مچ پا را مطابق تصویر خم کرده و همزمان سر را به سمت عقب ببرید. این تمرین را برای هر پا ده مرتبه تکرار کنید. https://t.me/+PAMvx-g5HM7no9_Z
显示全部...
1
با پمپ باد فندکی، دیگه نگران پنچری یا کم‌باد شدن لاستیک نباش💨🚗 مناسب برای ماشین، موتور و دوچرخه و توپ..! قیمت: 989,000 تومان 🔥تخفیف ویژه: فقط 678,000 تومان! ❌پرداخت درب منزل❌ ✅ سه روز ضمانت تعویض. 🚀 عجله کن! لینک خرید اینجاست👇 https://jensokala.com/quick/c/19803446 ۹
显示全部...
4.96 MB
1
#سرگذشت #برشی_از_یک_زندگی #صنم #قسمت_شصتودوم لب گزیدم و سرم پایین انداختمُ گفتم: نمیخواستم ناراحتت کنم و بهم بریزی هر چی بوده تموم شده بازگو کردنش جز پریشان خاطری چیزی بهمراه نداره،تو هم فکرش نکن بالاخره ما زن ها زبون همدیگه بهتر میدونیم،راستی از کجا خبر دار شدی که اومدن؟علی خم شد و روی گونه امُ بوسید و گفت: این برای اینکه اینقدر خانمی و هوایِ شوهرت داری،حالا جواب خودت،محل کارم بلدبودن همگی قشون کشی کردن سرم آبروم جلوهمکارام رفت آخر مجبور شدم با تهدید دورشون کنم،آتیش خاله از ننه هم بیشتر بود انگار من حلقه دستِ دخترش کرده بودم که یه دفعه جا بزنم،والا باللا خودشون بریدن و دوختن این چه بساطیه خداوکیلی.علی خیلی ناراحت بود و حالا که حرفش پیش آمده بود عین بمب ترکیده بود و هی حرف میزد،آخر سر خمیازه ای کشیدم و با ناز گوشه ی موهام در دست گرفتمُ گفتم علی من خوابم میاد بیا بریم بخوابیم بسه چقدر گله گذاری میکنی مثلا من به جای تو باید اینجور جلیز ولیز کنمااا.علی خندید و لپمُ کشیدُ گفت: شرمنده خانومم من خیلی وراجم پاشو بریم که دلم خوابیدن میخواد و بعد چشمکی حواله ام کرد که لپ هام گل انداختن و علی هی سر به سرم میذاشت.خداروشکر دیگه سر و کله اشون دور و برمون پیدا نشد اما از علی می‌شنیدم که بابا و ننه اش هر روز پیغوم میفرستادن بیا بهمون سر بزن وگرنه شیرم حلالت نمیکنم و علی پشت گوش میانداخت و خیلی دل خوشی ازشون نداشت و سر کتک زدن من هنوز کینه به دل داشت.منم پا به پای علی کار میکردم و روال قدیمی زندگیمُ انجام می دادم،علی میگفت نمیخواد کار کنی ولی حقوقش زیاد نبود و اگه تنها به همون اکتفا میکردیم می‌بایست کلی از خورد و خوراکمون کم کنیم، باهاش حرف زدم و اجازه گرفتم در کنارش با هم کار کنیم که اجازه داد و منم سخت مشغولِ کار هام بودم تا هر چه زودار از مستاجری راحت بشیم در حال فروختن اش و حلیم بودم که صدایی آشنایی از پشت سرم امد - من چی کم داشتم ماه صنم؟دست روی قلبم گذاشتم و با هین بلندی که کشیدم برگشتم و قائدُ دیدم که پشت سرم ایستاده و نم اشک چشمان زیباشُ فراگرفته.مشتری پولش رو حساب کرد و گوشه‌ی گاری گذاشتُ رفت،وقتی حال پریشونش دیدم خیلی دستپاچه و نگرانش شدم ولی هر کار کردم حرفی پیدا نکردم واسه گفتن.قائد که انگار بغضِ سنگینی در گلوش داشت به زور سیب گلوشُ با بغض تکون دادُ گفت - فکر میکردم بهترین انتخاب برات باشم نه پدر مادری داشتم که اذیتت کنن و دست روت بلند کنند و نه غریبه بودم اگه روزی دلمم ازت سرد میشد و نمیخواستم برای مهری پدری کنم اون وصله ی قوم و خویشی نمیذاشت گره باز بشه، من مطمئنم روزی پشیمون میشی ولی اون روز خیلی دیره ماه صنم خیلی علی اونجوری که نشون میده هم نیست.من که تحت تاثیرِ رفتار و حال و روزش قرار گرفته بودم و هم از اینکه یادآورِ رفتارِ ننه سکینه شده بود خجالت می‌کشیدم با بغض گفتم علی هر جور که بشه و هر کاری که در آینده بکنه من دوستش دارم،قائد من تو رو هم دوست دارم اما نه به شکلِ همسری فقط مثل یه برادر برام عزیزی و نمیزارم این افکار و حسِ زودگذرت باعث بشن از هم دور بشیم دسته ی گاریُ گرفتم و ازش دور شدم یه لحظه که برگشتم دیدم هنوز همونجا ایستاده تصمیم گرفتم کاری کنم و زودتر آستین براش بالا بزنم، حالا که به شهر پناه آورده بود و جز من کسی رو نداشت نمیشد به امان خدا رهاش کرد این حسشم خیلی زود فروکش میکرد و خودش رو پیدا میکرد قائد مثل فرزندم بود درسته مسخره است که سنش به فرزندیِ من نمیخوره اما این یه حسِ ناخودآگاهی بود که همیشه نسبت بهش داشتم و دارم،نفس عمیقی کشیدم و گوشه ی دیگه ای از میدون بساطمُ پهن کردم.پنج ماه از ازدواج من و علی گذشته بود و مثل روز های اول همُ دوست داشتیمُ عاشق هم بودیم،شب علی موقعه خواب بهم گفت آخر هفته میخوادبا هم بریم خونه باباش و حالشون بپرسیم هر چی گفتم من نمیام تو بروقبول نکرد وخواست یا با هم بریم یا خودشم نمیره، چون میفهمیدم چقدر دلتنگشونه قبول کردم آخر هفته با هم به روستاشون بریم تا روزی که میرفتیم هزار بار بیخ گوشِ مهری گفتم حواست باشه ننه، اگه دعوایی چیزی شد میری یه گوشه میشینی مبادا تو دست و پا بیایی هااامهریم با مظلومیت سری تکون میداد و میگفت - ننه چشم،چشم تو رو به خدا ول کن همش تکرار میکنی کلافه که میشد پا میشد میرفت با عروسکش بازی میکردبا تکون های گاری مهری روی پام خواب رفت، اما من اونقدر دلشوره داشتم که هر آن امکان داشت بالا بیارم، دلُ روده ام بد بهم میپیچید علی که کنار پیرمرد گاریچی نشسته بود، روشُ به طرفم برگردوند و لب زد - خوبی؟!به صورتِ نگرانش لبخندی پاشیدم و سرم رو به معنای آره تکون دادم، بالاخره رسیدیم علی به پیرمردِ گاریچی گفت چهار روز دیگه همینجا اول صبح منتظرمون باشه ❤️
显示全部...
9👍 1
. ❤️انواع دعا,طلسم ،سنگها و انگشترهای رحمانی موکلدار با ضمانت کتبی برگشت هزینه و مهر فروشگاه❤️ جذب وبازگشت معشوق♥️فروش ملک یک روزه🎋گشایش کار.رزق و روزی و جذب ثروت🧿باطل سحر،جادو و دفع همزاد🧑‍⚕درمان ناباروری و بیماری‌های لاعلاج🧑‍🦽گشایش بخت🌺 ❤️انواع فال، طالع، سرکتاب و...(#رایگان) ❤️سنگ شانس و ماه تولد(#رایگان) 📞مشاوره با استاد (#رایگان) ❤️هزینه ارسال (#رایگان) ❤️کلیه خدمات وتحویل بسته (#درب_منزل)👇👇³ ☎️ 09199884477 🆔 @seyed_abbas1340 🧑‍💻 https://t.me/seyed_abbas40
显示全部...
1
پست بعدی تبلیغات است و توسط ما نه رد و نه تایید می‌شود
:⛔
显示全部...
01:21
视频不可用在 Telegram 中显示
چرا مردان سکوت میکنند https://t.me/+PAMvx-g5HM7no9_Z
显示全部...
AQOIULsdiE5xGq2TDapAAaA8OkV7ufFzhW6YmtHKRGiqpOXBmKMqrke0XFnlKVi.mp43.89 MB
1
00:18
视频不可用在 Telegram 中显示
جدیدترین کفشای #اصیل_تبریز رسید👆😍 هر نوع کفشی بخواین داریم😎👌فقط 300 الی 400 زیر قیمت بازار😍 تک/عمده/همکاری با #تضمین_کیفیت👏 #ارســال_رایــگان_از_تولیدی_تبریـــز🥳 https://t.me/+JPzk4PadMVViNGU0 https://t.me/+JPzk4PadMVViNGU0 📍اینم آدرس تولیدی کفش پانیک تبریز با 35 سال سابقه تولید زود عضو شو تا پاک نشده👆👆☺️
显示全部...
3.05 MB