ch
Feedback
ایده لاکچری

ایده لاکچری

关闭频道
2025 年数字统计snowflakes fon
card fon
15 494
订阅者
-1124 小时
-787
-25530
帖子存档
Repost from TgId: 1440531845
_اومممم پسر حاجی کلفتشو کرده تو سوراخم داره جرررم میده... اسپنکی که به باسنم میزنه باعث میشه آهی از سر لذت بکشم و عقب جلو شدن اون آلت کلفتش داخل سوراخ تنگ و صورتی باسنم باعث میشد چیزی جز لذت احساس نکنم _دوست داری بکنمت نه کوچولو؟ آهی میکشم و تند تند سری تکون میدم _من عاشق اینم که زیر کلفتت جر بخورم پسر حاجی! یهویی حجم آلتش رو بیرون می‌کشه و با برگردوندنم به سمت خودش اعتراض میکنم _آههه تازه داشت آبم میومد... چشم هاش با دیدن آلت کوچولو و سفیدم برق میزنن _می‌خوام واست بخورمش کوچولو... له له میزدم برای اینکه آبم بیاد و بی اینکه باهاش مخالفتی بکنم فقط پاهامو از هم باز میکنم و سرشو فشار میدم بین پاهام _آهههه برام بخورش... برخورد لبای داغ و زبون خیسش به کلاهک آلتم ناله داغم رو تنگ گلوم خفه می‌کنه و موقعی که کل حجمش رو میبلعه و شروع می‌کنه به ساک زدن، چنگ شدن دست های مردونش به رونم باعث میشه... https://t.me/+ba-R2PXrPUAxNWI8 https://t.me/+ba-R2PXrPUAxNWI8 یه حاجی بازاری و مذهبی که عاشق یه پسر کوچولوی مامانی میشه و اونوذلیتل خودش می‌کنه و هر شب سوراخ کوچولوشو...😈🔥🔞🔞 https://t.me/+ba-R2PXrPUAxNWI8 https://t.me/+ba-R2PXrPUAxNWI8 https://t.me/+ba-R2PXrPUAxNWI8 https://t.me/+ba-R2PXrPUAxNWI8
显示全部...
2
01:00
视频不可用
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد /²⁰❤️ https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇 🆔 @ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
显示全部...
22.68 MB
توصیه هایی از مولانا که دیدگاهت به زندگی رو متحول میکنه : 1- هر زمان که احساس تنهایی کردی به خودت یادآور شو که خداوند همه رو از تو دور کرده تا فقط تو باشی و او..🤍 2- به کلمات قدرت ببخش،نه به صدات!بارانه که باعث رشد گل ها میشه نه طوفان. 3- کار تو این نیست که دنبال عشق باشی!کار تو اینه که موانع درون خودت که در برابر عشق سد شده ان رو پیدا کنی. 4- هنر دونستن اینه که بدونی چه چیزهایی رو نادیده بگیری. 5- در پوشیدن خطای دیگران شب باش!در فروتنی زمین باش،و در مهر و دوستی خورشید باش. 6- دیروز باهوش بودم و میخواستم دنیارو تغییر بدم،امروز خردمند هستم پس میخوام خودمو تغییر بدم. 7- با داستان های دیگران،اینکه چه اتفاقاتی برای اون ها چگونه رقم خورده رازی شو،پرده از راز خود بگشای. 8- همواره به یاد داشته باش تو شجاع تر از چیزی هستی که باور داری. :))
显示全部...
5
Repost from TgId: 1440531845
_تو رینگ دوست داری بکنمت یا خارج از رینگ؟ وحشت زده سر بلند میکنم _چی؟ پوزخندی گوشه لبش جا خوش می‌کنه و در حالی که داشت جلو تر می‌اومد میگه _شرطو که یادت نرفته کوچولو؟ من منی میکنم و خودمو عقب عقب میکشم گوشه رینگ _گفتی که اگه ببازم تنبیهم میکنی... آلت کلفتش رو از شلوارش بیرون میاره _الانم می‌خوام همون کارو بکنم...تازه سهرابم کمکم می‌کنه و خطاب به پشت سرم چشمکی میزنه _مگه نه سهراب؟ همین لحظه دست هایی از پشت سرم سر خورده و با کنار زدن شورتم آلتم رو لمس میکنن و وحشت زده از سر درد کتکی که خورده بودم خودمو بالا میکشم که صدای بم و خش داری کنار گوشم پچ میزنه _آروم کوچولو...خوشگل میکنیمت! و خطاب به نوید ادامه میده _اوف نوید دولش چه کوچولو هم هست..معلومه خیلی کردنیه! با فشار بدی که به آلتم میاره و دادی که از سر درد میکشم میغره _دوست داری اول کدوممون سوراخ تنگتو واست گشاد کنه؟ https://t.me/+mINSryBZg1I2MDY0 دو تا مربی بوکس وحشی و خشن با گرایشات خاص خودشون واسه به پسر بچه شرط میزارن که اگه توی مسابقه ببازه باید...🙊❌💦💦 https://t.me/+mINSryBZg1I2MDY0 https://t.me/+mINSryBZg1I2MDY0 https://t.me/+mINSryBZg1I2MDY0 https://t.me/+mINSryBZg1I2MDY0
显示全部...
Repost from TgId: 1440531845
_پردم ارتجاعیه، هیچکس نمیفهمه یزدان، خودتو با من اروم کن🔞💦 #part1 مست نگاهم کرد و سعی کرد هولم بده کنار، فهمیده بود میخوام گولش بزنم! _برو اونور طناز، حالیته چی داری میگی و چیکار میکنی؟ سیاوش پسرِ من دوسال از تو بزرگتره، میفهمی من جای باباتم؟ دستمو دور گردنش و پاهامو دور کمرش حلقه کردم تا ازم دور نشه این یه فرصت عالی بود که تونسته بودم مست گیرش بیارم! محکم خودمو روی اون برجستگی بزرگ پاهاش فشار میدم و حالشو خراب تر میکنم نگاهش خمار بود اما هنوز همون دکتر مغرور ۴۰ ساله ای بود که میشناختم! حتی تو مستی هم وا نمیداد، شاید همین اخلاقاش بود که منو عاشق خودش کرد! ولی من طناز بودم، اونقدر طنازی میکردم تا یادش بیوفته چند ساله از زنش طلاق گرفته و هیچ زنی نبوده تا ارضاش کنه! با هیجان تند تپلمو روی کلفتش گذاشتم و از ترس خودمو منقبض کردم همزمان میترسیدم اما بدجوری میخواستمش! _تکون بخوری داد میکشم همه بیان تو یزدان، به همه میگم میخوای بهم تجـ,ــاوز کنیا!!! محکم کمرمو گرفت و از لای دندونای قفل شده اش غرید _گمشو اونور، چون پردت ارتجاعیه باید هرزگی کنی؟ یکمی تکون خوردم و مردونگیشو با بهشتم خیس کردم سگرمه هاش از حس داغی و لزجی وسط پاهام رفت توی هم! _من..من فقط قراره با تو باشم، با هیچکس نبودم تا تو اولینم باشی یقه لباسمو با بیحیایی کنار زدم و نالون زمزمه کردم _...تو اولین و اخرینمی یزدان، نمیخوای حسم کنی؟ تو مست..مستی باید خودتو اروم کنی با کلافگی و صورتی قرمز نگاهشو ازم گرفت و با یه حرکت کمرمو چنگ گرفتو... https://t.me/+2HFiOUUfAzY2MWM0 https://t.me/+2HFiOUUfAzY2MWM0 https://t.me/+2HFiOUUfAzY2MWM0 https://t.me/+2HFiOUUfAzY2MWM0 دکتر خانوادگیشون وقتی مسته میاد معاینه اش کنه ولی نمیدونه طناز عاشقشه و مجبورش میکنه‌....🔞🍆💦 https://t.me/+2HFiOUUfAzY2MWM0 ❌مشاهده رمان سکـ*سی❌
显示全部...
Repost from TgId: 1440531845
#گناهم_باش #پارت_1 خواهرزادم بی خبر از کششی که من نسبت بهش داشتم با اون پیراهن کوتاه که کل اندامش و بیرون انداخته بود، رو تختم خوابش برده بود. استغفاری کردم و ازش رو گرفتم و زیر لب غریدم: - خر شدی ماهان بدبخت تو داییشی کنترل خشتکتم نداری!!!! چشمام از شدت نیاز سرخ شده بود و مردونه‌ام یطوری سخت شده بود که خشتک شلوارم داشت جر میخورد و همون لحظه با تن سک.سی کوچولوش رو تختم غلت زد که چشمام نو.ک سینه های درشتش رو دید و آل.تم تیر کشید. داغ کرده سمتش رفتم و بی طاقت دستمو رو نیپل هاش نوازش وار کشیدم که ناله ریزی کرد و آتیش شهوتمو بیشتر کرد و یه مرتبه روش خیمه زدم و از رو لباس نازکش نوک سیخ پستونشو به دهن گرفتم و محکم مکیدم - دد.....دایی داری....چیکار میکنی؟!! خمار جلوی لباسشو جر دادم و قبل از اینکه وحشیانه به سمت سینه هاش حمله کنم دستمو به بینِ پاش رسوندم و شورت خیسشو از روش کنار زدم که به خودش لرزید - جوووون عروسک واسم خیس کردی؟ - ز.....زشته دایی نکن تو حالت خوب نیست انگشت کلفتمو لای پاش بالا پایین کرد و به.شتشو محکم مالیدم که با دهن کوچولوش شروع به ناله کرد و وحشیانه به نوک صورتی سینه هاش حمله کردم - دیگه نمیتونم زلفا، لعنتی تو این شکم کوچولوت امشب باید از تخمای من پر بشه قراره واسه دایی توله بزایی........ https://t.me/+d_kHpkZ-Y2QwZjk0 https://t.me/+d_kHpkZ-Y2QwZjk0 https://t.me/+d_kHpkZ-Y2QwZjk0 ماهان... دایی ناتنی از فرنگ برگشته ای که یه عمر توی خارج زندگی کرده و میل جنسی نداشته و با هیچ دختری نخوابیده ولی وقتی بر میگرده ایران با دیدن خواهرزاده سک*سیش مردونگیش سیخ میکنه و.......❌😱🤯
显示全部...
Repost from TgId: 1440531845
دو قلوهای رو محکم به سینه ام فشار دادم و ایزد و هووم لباسام رو توی صورتم پرت کردن: -دادخواست طلاق؟ مگه چیکار کردم ایزد؟ چت شده تو؟ بچه ها رو بهت نمیدم... من مادر شونم نه این زنیکه هووم با نفرت موهام رو کشید و پسر کوچولوم و از بغلم بیرون کشید: -خفه شو زنیکه هرجایی این بچه ها دیگه مال منن گمشو از خونه من بیرون .پسر کوچولوم جیع کشید: -مامان...مامانم و میخوام مامانی دیگه اذیتت نمیکنم پسر خوبی میشم با التماس به پای شوهرم چنگ زدم -لااقل بچه هامو بده ، به خدا ازت نمی گذرم اگه ازم بگیری مگه نمیگی من هرزه م؟ خب اون بچه ها هم مال تو نیست... ایزد انگار دیوونه شده بود،یهو دستم رو به عقب پیچوند و صدای فریادش توی اتاق پیچید -خفه شو حرومزاده فکر کردی با هالو طرفی؟ وقتی به دنیا اومدن ازشون ازمایش DNA گرفتم اونقدر توی دنیا کثافت دیدم که به هیچ کس اعتماد نمیکنم توی اشغال هرزه که اصلا نمیتونی سرم کلاه بذاری دخترکم و که از بغلم کشید و به هووم داد دیگه جونی نداشتم: -بچم...بچم و بده -مامان...مامانی جونم..‌. مامان منو نزن ایزد دستم رو شکسته بود خودم صدای شکستن استخوون ها رو شنیده بودم اما فقط صدای گریه بچه ها رو میشنیدم بی توجه به دست شکسته ام در رو باز کرد و پرتم کرد بیرون -از زندگی من و بچه هام برای همیشه گمشو بیرون دفعه ی بعدی بیای تو این خونه، زنده بیرون نمیری به عقب هلم داد و لباسام رو توی صورتم پرت کرد -دیگه دور و بر بچه هام نبینمت دست شکسته مو توی بغلم گرفتم و هق زدم چجوری باید ثابت میکردم من هرزه نیستم و با هیچ مردی نبودم همون شب یواشکی به خونه برگشتم و با بچه هام برای همیشه از خونه فرار کردم -روزی که بفهمی اشتباه کردی و بخوای برگردی نمی بخشمت ایزد نمی‌ذارم بچه هامو ببینی اما نمیدونستم یروز که میبردمشون مهد کودک پدر بچه هام رو... https://t.me/+2lRXggtSLzExNTg0 https://t.me/+2lRXggtSLzExNTg0 https://t.me/+2lRXggtSLzExNTg0 https://t.me/+2lRXggtSLzExNTg0 https://t.me/+2lRXggtSLzExNTg0 ایزد توتونچی! خلبان متعصب و غیرتی ای که مچ زنش رو با یه مرد میگیره و از خونه پرتش میکنه بیرون هوران با دوقلوهاش فرار میکنه و ایزد تمام شهر و برای پیدا کردنش شخم میزنه اما خبر نداره که...
显示全部...
01:00
视频不可用
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇ž20 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
显示全部...
22.68 MB
1
照片不可用
💰 وام آسان و فوری 💎 🔴تعداد محدود ✅ وام فوری تا 1 میلیارد تومان ✅ سود 2 درصد ✅ شرایط آسان و سریع برای دریافت ✅ بازپرداخت تا 60 ماه 📞جهت مشاوره رایگان و کسب اطلاعات بیشتر: ✉️ پیامک نام و نام خانوادگی به سامانه 30007155
显示全部...
00:56
视频不可用
👩‍🍳#ماکارونی 🍗گوشت چرخکرده:۳۰۰گرم 🧄سیر: ۲حبه (که داخل ویدیو هم یادم رفت بگم😁) 🥕هویج:۱عدد 🌶️فلفل سبز:۲عدد 🍅گوجه فرنگی:۲تکه(مقدار کم) 🍝ماکارونی:نصف بسته 🧂نمک و فلفل و 🧉فلفل سیاه 🧀پنیر پیتزا یا پنیر چدار میزان کافی آب 🍂🍁 @ide_luxurry 🍂🍁                  🕊❤️🕊
显示全部...
IMG_2827.MP45.03 MB
1
01:53
视频不可用
⭕️ روزی 500 گرم کم کن⭕️ ⚠️ماهی 3 تا 7 کیلو کاهش وزن بدون رژیم و ورزش⚠️ این پودر جلبک جوری لاغرت میکنه که انگار اصلا چاق نبودی👌🏻 کلیپ رو کامل ببین و از همین امروز لاغر شو و کلی تغییر کن ☎️ دریافت مشاوره ی رایگان و بهره مندی از 40 درصد تخفیف ویژه برای 1000 نفر اول ثبت نامی در لینک زیر👇🏻 https://landing.saamim.com/WtjsC https://landing.saamim.com/WtjsC تخفیف ویژه به مناسبت روز مادر فعال شد💃🏻💃🏻💃🏻 امسال مادرت رو با یک هدیهٔ واقعی سورپرایز کن
显示全部...
Edit.Eta.Jolbak.mp45.77 MB
💢آهنگ جدید رضا صادقی بنام خداحافظ 🕹#پاپ
显示全部...
4_5942756989741305412.mp34.69 MB
02:29
视频不可用
🥷🏻پرپشتی موها حتی برای کاشتی ها 3️⃣جنجال در شبکه 3 سیما به بهانه معرفی جلبک 🚫ماینوکسیدیل ممنوع 🚫کاشت مو ممنوع با جلبک قطع ریزش و و رویش مجدد موهی خود را تجربه کنید👌🏻 برای دریافت مشاوره با کارشناسان متخصص و دریافت تخفیف روزمادر همین حالا وارد لینک زیر شوید📲 https://landing.saamim.com/dGVA2 https://landing.saamim.com/dGVA2 مامان همیشه قشنگه… اما تو می‌تونی کمک کنی قشنگ‌تر دیده بشه 💐 از تخفیف ویژه جشن روز مادر همین حالا استفاده کن
显示全部...
Finall.mp47.90 MB
1
01:20
视频不可用
اگه رشد می‌خوای همیشه به این ۳ رفتار آگاه باش
显示全部...
AQPLC61LC_TWOLT_u1ehCtni31rlPyRAFtJx7v3RfhxqBH6gQ2R_UQ1IHAHQ9UX.mp41.48 MB
01:20
视频不可用
اگه رشد می‌خوای همیشه به این ۳ رفتار آگاه باش @RavanShnnasi
显示全部...
AQPLC61LC_TWOLT_u1ehCtni31rlPyRAFtJx7v3RfhxqBH6gQ2R_UQ1IHAHQ9UX.mp41.48 MB
Repost from TgId: 1440531845
دوستم خواب بودو خبر نداشت پدر سکسیش تو حموم داره بهشت مو با ولع می خوره😈🔞 زبونم تیز شد : سختت نیست با دختری که از دختر خودت کوچیک تره بخوابی!؟ سرد خندید _ خوابیدن باهاش نه ولی کنترل کردن خودمو مقابل زبون درازش چرا خیلی سخته دکمه شلوارک مو چنگ زد باهاش کلنجار رفت ولی نتونست بازش کنه بی طاقت نالیدم : بزار خود..هیییع دکمه رو کند و پرتش کرد کنار _ کدوم احمقی اینو ساخته دستش با سرعت سر خورد و پایین رفت کش شورت پاپیونی سیاه مو چنگ زد _ می بینم خودتو واسم کادوپیچ کردی : پس اینم یکی از فانتزی..آخ آی شرتو کشید بالا درد تیز اما لذتی بخشی تو وا.ژنم پیچید _ هیشش زبون درازی کنی نفس تو میبرم الان فقط می خوام جفت مونو آروم کنم دارلینگ پس زبون دراز تو کوتاه کن نمی خوام بجز جیغو ناله چیز دیگه ازت بشنوم فهمیدی!؟ جواب شو ندادم فشار شورت که بیشتر شد عصارو انداختم آرنج شو چنگ زدم : اهههه بسه اینجوری نکنن اخ آی _ باید سریع تمومش کنیم وگرنه میفهمن اینجایی استرس با سرعت بهم هجوم آورد نمیدونم چجوری فهمید و کنار گوشم زمزمه کرد _ خودم درستش می کنم فقط بزار آروم مون کنم چشمام ناخداگاه بسته شدن لباش رو شقیقن کشیده شدن و شورتو ول کرد شلوارک افتاد پایین پیچ خوردن شورتو لای وا.ژنم حس کردمو پاره شد بهتره بگم پارش کرد : کلا عادت داری وسایل مو خراب کنی _ آره دارلینگ حسابی بهت بدهکارم آب داغ با سرعت رو وا.ژنم حرکت می کرد _ درد نداری؟؟ : هنوز که کاری نکردی خندید و ته ریش شو به گونم مالید _ پاتو میگم کلافه از گیجیم نالیدم : نه اصلا مگه مهمه _ آره هست پس دقیق بهم بگو درد داری یا نه : نه نه فقط سنگینه _ خوبه اونم تا چند ساعت دیگه درست می کنم نفهمیدم چطور می خواد درستش کنه انگشتاش با فاصله بالای واژنم گذاشت _ این آخریشه سرمو از پشت به شونش تکیه دادم : آره حتما همینه اههههههه اوممم انگشتای داغشو روی واژم گذاشت و نرم حرکت داد https://t.me/+yL5QQ4F4d2M1MWI0 https://t.me/+yL5QQ4F4d2M1MWI0 https://t.me/+yL5QQ4F4d2M1MWI0 https://t.me/+yL5QQ4F4d2M1MWI0
显示全部...
Repost from TgId: 1440531845
خانواده‌ی‌کـــــافر🔞💦 #part1 دستام میلرزید ولی برای اینکه از شر اون مرد پیر خلاص شم مجبور بودم! میخواستن منو عقد یه پیرمرد در بیارن و من؟ هنوز ۱۸ سالمم نشده بود! دستام لرزید توی لُخت کردن خودم اما برای نجات خودم باید هرزه میشدم، هرزه‌ی یکی از این برادرای مسیحی. نگاهی به آرتوش و برادرش کردم و بعد چشمامو بستم _شما باید نجاتم بدین! وقتی چشمامو باز کردم تو چشمای آرتوش نگاه کردم و ربدوشامبر رو همون اول همونجوری که مامانم گفته بود از تنم در اوردم. _ما..مان گفتـ..ـه صدام میلرزید،باید بدنمو میدیدن و یکیشون قبول میکرد قیمم بشه تا من با اون مرد ازدواج نکنم!! _اگ..اگه براتون لُخت بشـ‌‌‌‌..ـم لال شدم وقتی آرتوش و آرارات تو یه حرکت سریع از روی صندلی بلند شدن و اومدن سمتم _میدونم مه‌دخت صدای اروم آرتوش با نگاه ارومترش باعث شد استرسم یکم کمتر شه، اما اون حرکت سریع و بدنایی که سریع تر منو در برگرفتن باعث نشد استرسم کامل از بین بره! چرا...چرا هردوتاشون اومدن جلو؟ چرا هردوتاشون... در صدم ثانیه بدن نیمه لختم تو آغوش هردوتاشون پخش شد سرمو بلند کردم و به چشمای ناخوانای آرتوش نگاه کردم، قلبم ریخت، لمس و احساس دست دوتا مرد روی ممنوعه های بدنم... آرتوش جلوم بود و دستش ممه ام رو توی مشتش گرفت، چشممو بستم که تنم چسبید به بدنش و دستاش بدنمو اروم اروم لمس کرد صدای کلفت اما ارومش همون اول باعث شد قلبم بریزه _میتونی راز نگه دار باشی مه‌دخت؟ به یه شرط از ازدواج با اون پیرمرد نجات پیدا میکنی نگاهم توی چشماش چرخید، چی داشت میگفت؟ مگه با مامان حرف نزده بود؟ به مامان گفته بودن باید بدنمو ببینن، چکم بکنن و بعد نجاتم بدن... _چی؟ با شیطنت دستشو به بند شورتم گرفت و من گذاشتم شورتمو از تنم بکنه و لُخت توی بغلش دستمالی شم! _باید هم با من باشی هم با برادرم! مادرت تورو به یکیمون میده اما این راز ماعه، اینکه باید هزمان با هردومون باشی وگرنه قبولت نمیکنیم! حاضری با هردوتامون باشی و نجاتت بدیم؟ یا میخوای با اون پیرمرد ازدواج کنی؟ https://t.me/+9LRLN58z08A5YzU0 https://t.me/+9LRLN58z08A5YzU0
显示全部...
2
Repost from TgId: 1440531845
#پارت43 عصبی به پسر کوچولوی تخس روبروم نگاه کردم _درس نخوندی پس باید تنبیهت کنم زود شلوارتو بکش پایین ... با ترس‌نگاهم کرد شلوارش رو ارو پایین کشید اشک داخل چشم هاش مشخص بود انقدر ترسونده بودمش که حتی به مامان و باباش هم‌چیزی از تنبیه های متنوعم نمیگفت شلوار و شورتش رو دراورد خمش کردم رو میز و با خط کش اهنی روی باسنش ضربه زدم اروم ناله میکرد از درد صربه هام رفته رفته شدید تر شد که صدای جیعش بلند شد همزمان با صدای جیغش در باز شد و مهراد وارد اتاق شد هول شدم و خواستم داداشش رو صاف کنم که مچ دستم رو گرفت و فشار داد _خانوم معلم سسی ما .. داداشمو با چه جراتی تنبیه میکنی ؟ کی هستی تو مگه ترسیده خواستم مچم رو از حصار دستش جدا کنم که محکم تر فشار داد و تو یک حرکت رو شکم خمم کرد و شلوارو شورتم رو پایین کشید _هر اسپنکی که زدمت میشمری صدای جیع و گریه ت در بیاد یه چیزی کلفت میکنم توت ضربه ی اول و زد از درد باسنم رو‌منقبض کردم با صربه ی دومش جیغ بلندی کشیدم که زیپ شلوارش رو پایین کشیدو.... https://t.me/joinchat/AAAAAFBtcqPjwCACAjCJYw https://t.me/joinchat/AAAAAFBtcqPjwCACAjCJYw #sexy #سس_با_معلم_خصوصی_داداشش
显示全部...
Repost from TgId: 1440531845
-از وقتی به بچم شیر میدی سینه هات بزرگ تر شده پشتم دراز کشید و به اون یکی سینم چنگ زد -چون هم بچه سینه مو میخوره هم بابای بچه سیرمونی هم نداره خودش و از پشت بهم فشار داد و سینه مو از تو سوتین بیرون اورد -وقتی ممه هشتادوپنج دارم معلومه که‌همش گشنم میشه با آرنج توی شکمش کوبیدم تا ازم دور شه ولی اون خودش و که سفت شده بود بیشتر بهم فشار داد: -سایز من بدبخت ۷۰ بود اینقدر و تو و دخترت شب و نصف شب خوردید بزرگ شد -من راضی...پناهم راضی تو هم که راضی پس کون لق ناراضی حالا دامنت و بده بابا خانوم پرستار بابای بچه بدجور گشنه ست به پناه که باولع شیر میخورد نگاه کردم -تو رو خدا اتا برو کنار بچه داره شیر... هنوز حرفم تموم نشده خودش رو... https://t.me/+j38rZ4uNavY3MjI0 https://t.me/+j38rZ4uNavY3MjI0 https://t.me/+j38rZ4uNavY3MjI0 https://t.me/+j38rZ4uNavY3MjI0 https://t.me/+j38rZ4uNavY3MjI0 پرستار بچه اش شدم اما هر شب توی تخت...🔞
显示全部...
#پارت_۴۴۲ ➖دشمن عزیز همه رفته بودن و حالا فقط من بودم و پدرام و پدر مادرش. البته به نظر می رسید طوبی خانم حاج آقا قصد نداشتن بیان داخل. این موضوع رو من و پدرام وقتی فهمیدیم که حاجی کنار در موند و بدون حرف سرگرم تسبیح توی دستش شد. طوبی خانم بعد از پچ پچ با حاج آقا پورمند اومد سمتمون. حتی چادر مشکیش رو هم از سر درنیاورده بود. مقابلمون ایستاد و  بعد از کلی من و من و این پا و اون پا کردن گفت: -قربون جفتتون برم که مثل ماه می درخشین.ایشالله عاقبت به خیر بشین و به پای هم پیر... از تماشا کردنتون  کنار هم سیر نمیشم. دلم میخواد بس اینجا بشینم و تماشاتون کنم ولی... مکث کرد و بعد لبخند ی دیگه ای زد و با  جلوتر کشیدن  چادرش اینبار خطاب به خود پدرام  ادامه داد: -من و حاج آقا امشب میریم خونه ی خواهرت که شما راحت باشین. یکی دوروز رو اونجا می مونیم که... پدرام اجازه نداد مادرش حرفش رو کامل به زبون بیاره و متعجب پرسید: -برید اونجا که چی بشه  !؟ طوبی خانم لبخند ملیحی زد و جواب داد: -که شما باهم تنها باشین و راحت! این جواب صورت عبوس پدرام رو  درهم برهم تر کرد. یه جورایی بهش برخورده بود شاکی و گله مند و کمی دلخور گفت: -این دیگه صیغه ایه مادر من! این کارای مسخره چیه! میخوای مارو مضحکه ی اینو اون کنین!؟لازم نیست شما و حاجی جایی برید...بمونید همینجا! طوبی خانم خیلی زود گفت: -مسخره بازی چیه مادرجان!ما میخوایم شما راحت باشید...خب...خب شاید...مادر جان به صلاحه که ما امشب اینجا نباشیم! طوبی خانم خبر نداشت پسرش دیگه میل و رغبتی به من نداره. خبر نداشت اگه  تهدید  به خودکشی  های من نبود پدرام دیگه حتی منو نگاه هم نمینداخت. خبر نداشت مهرو محبت و شور و شوقی درکار نیست. خبر نداشت بین ما چه آشفته بازاری شده! پدرام بی خجالت و بی صراحت گفت: -مادر جان  نه من نه حتی عروست امشب رمق انجام کاری که میخوای به خاطرش خودت و حاجی رو آلاخون والاخون کنی نداریم. بیخیال این بحث بشین. بیاین داخل...فکرشم نکنین! نگاه طوبی خانم سمت من کشیده شد. گویا منتظر بود  من هم حرفی بزنم. کمی دستپاچه شدم. نگاهی به پدرام انداخت و چون اون بهم تقلب نرساند خودم گفتم: -پدرام درست میگه...بهتره بمونید...ما با بودنتون راحت تریم تا نبودنتون! ودرنهایت طوبی خانم تسلیم شد و بعداز صبحت با حاج آقا تصمیم به موندن گرفتن و هر چهار نفر همراه باهم رفتیم داخل... نویسنده:نابی
显示全部...
57👍 11