en
Feedback
در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.

Open in Telegram

"من‌راه‌رفتم‌توشیاربین‌دونیم‌کُره‌ی‌مغزم هوا‌اونجا‌عالی‌بودامروز،خیس‌‌از‌سیاهی. با ذکر “ شقایق مهری “ لطفا. پیج: instagram.com/shiyaremaqzam

Show more
2025 year in numberssnowflakes fon
card fon
91 224
Subscribers
-324 hours
-1847 days
-96430 days
Posts Archive
Photo unavailableShow in Telegram
؛
Show all...
:)))))
Show all...
میگیری که:)؟
Show all...
حقیقتاً دلم برای جوونیمون می‌سوزه. همه‌چی رو ازمون گرفتن؛ امید، آرزو، حتی حق رویا دیدن. ما رو به یه مو بند کردن و ول کردن وسط ترس. زندگیمون آروم‌آروم نابود شد و حالا ایستادیم توی نقطه‌ای که هیچی برامون نمونده نه آینده‌ای که بشه بهش دل بست نه چیزی که بشه بهش تکیه کرد.
Show all...
همین:))))))))
Show all...
شماهم این حسو تجربه کردید یا فقط منم:)؟
Show all...
مود؟
Show all...
باورت نمی‌شه چقدر حس می‌کنم از همه‌چی عقبم. انگار همه دویدن و من یه جا وایسادم. ولی همون موقع به خودم میگم: نه، کم نیار. تو تا همین‌جا رو با هزار زور و زحمت اومدی. الان وقت بریدن نیست. راستش می‌ترسم. حس می‌کنم قراره تو این رینگ ببازم. ولی بعد با خودم میگم اگه قراره کم بیارم، پس این همه تلاش برای چی بود؟
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
؟
Show all...
⭕️ #فوری تعطیلی مدارس تهران و چند استان فردا یکشنبه ۲۳ آذر ماه 👇👇 خبر نهایی تعطیلی مدارس فردا
Show all...
00:01
Video unavailableShow in Telegram
♨️ مدارس یکشنبه ۲۳ آذر تعطیل رسمی اعلام شد ⭕ ◀️ مشاهده خبر و علت تعطیلی 🔍
Show all...
animation.gif.mp40.08 KB
همین:))))
Show all...
مود مود مود موددددددد
Show all...
مود؟؟
Show all...
اگه یه روز خدا رو ببینم… فکر کنم اولین چیزی که ازش می‌پرسم همین باشه: کدوم درد من برات لذت‌بخش بود؟ کدوم لحظه‌ی گریه‌هام، کدوم شبِ بی‌خوابی‌هام، کدوم زخمِ بازِ رو دلم اون‌قدری قشنگ بود که هی لبخند زدی و هی ادامه‌ش دادی؟ می‌پرسم چرا هر بار که گفتم «بسه»، باز یه غصه‌ی جدید گذاشتی روی قبلی؟ چرا هیچ‌وقت از خودت نپرسیدی این آدمی که ساختی چقدر ظرفیت داره؟ اگه یه روز ببینمش، فقط یه «چرا» دارم یه چرایی بزرگ، که سال‌هاست تو گلوم گیر کرده و هیچ‌کس جز خودش جوابشو نمی‌دونه.
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
؛
Show all...
مود؟
Show all...
بالاخره رسیدم به همون‌جایی که نباید… جایی که صدا تو گلوم می‌لرزه و نمی‌دونم از خستگیه یا بی‌حسی. حالا دیگه نسبت به همه‌چیز بی‌تفاوتم؛ نه آمدن کسی برام مهمه، نه رفتنش. اتفاق‌ها رد می‌شن، مثل باد از کنارم عبور می‌کنن و من فقط تماشا می‌کنم، همین. روزامو می‌گذرونم، کارامو انجام می‌دم، اما انگار یه لایه شیشه‌ای بین من و دنیا افتاده. همه چیز دیده می‌شه، اما هیچ‌چیز لمس نمی‌شه…
Show all...