en
Feedback
زندگی بنفش

زندگی بنفش

Open in Telegram

#زندگی_بنفش #رمان همه رمان های منو از روی اپلیکیشن #باغ_استور بخونید @BaghStore_app یا از کانال تلگرام رمان خاص تهیه کنید @mynovelsell 🎼 برشی از زندگی واقعی ... 🎼

Show more
2025 year in numberssnowflakes fon
card fon
12 090
Subscribers
-824 hours
-377 days
-19930 days
Posts Archive
رمان جدیدم😍😘👆
Show all...
21🥰 2🤔 2🤩 1
Photo unavailableShow in Telegram
📚 رمان نامستور ✍️ به قلم مشترک بنفشه و پونه سعیدی 📝 خلاصه یکبار وقتی تو بی هوشی بهم دست زد دلم رو شکست، یکبار وقتی سر سفره عقد بود و بهم گفت چاره ای ندارم، باهام راه بیا.... اما من صبر نکردم برای بار سوم دلم رو بشکنه... من پناه بردم به دنیای تاریک تنها مردی که حرف هام رو باور داشت... مردی که خودش راز های سیاه زیادی داشت... هومن... 🔘 عاشقانه، مافیایی، ملودرام، آسیب اجتماعی، خانوادگی، رئال 🌀 ادامه این رمان بصورت فروشی ست، پس از مطالعه 54 صفحه دمو (عیارسنج) اگر علاقمند بودین به سبد خرید مراجعه کنین و حق اشتراک خوندن بقیه صفحات رو پرداخت کنین تا توی کتابخونۀ اپلیکیشن بتونین بمرور زمان، رمان رو تا آخر مطالعه کنین. نصب رایگان ios برای آیفون : https://baghstore.net/app/ نصب رایگان نسخه Android برای سامسونگ، شیائومی، هوآوی و ... : https://baghstore.net/app
Show all...
15👍 3🥰 3
نغمه شب ۲۴۵ واقعا انگار خواب بود. عاقد اومد. خطبه خوند. قند سابیدن رو سرمون، زیر لفظی دادن بله رو دادم. حلقه رو گذاشتیم . هدیه هارو دادن! شام رو خوردیم. عکس هارو گرفتیم و ... من نشستم تو ماشین شهریار... با یه دست گل شیری تو دستم... با مامان و بابایی که داشتن با مریم و مهین خانم به ماشین جلویی سوار میشدن‌‌‌... به حلقه تو دستم نگاه کردم و گفتم - باورم نمیشه تموم شد . ماشین مامان اینا رفت. ماشین بقیه مهمون ها رفت. هوا در حال باریدن نم نم بارون بهاری بود. شیشه پنجره خیس بود و قطره های درشت آب نمیذاشت تصویر بیرون واضح ببینیم. شهریار نفس عمیقی کشید و گفت - منم ... آروم هر دو به هم نگاه کردیم . نگاهم تو صورت شهریار چرخید. یعنی همیشه تو نگاهم انقدر جذاب میمونه!؟ نگاه شهریار آروم رفت رو لب من و زمزمه کرد - فکر کنم اگر نبوسمت میمیرم... خم شد ترم لبم رو بوسید نفس گرمش رو نفس کشیدم اما قبل از اینکه از این بوسه سیر بشم شهریار سرش رو عقب برد و برگشت سمت خیابون. نفسش رو با کلافگی بیرون داد. راه افتاد و گفت - حالا فقط همه چیز بد تر شد. با ترس گفتم - منظورت عقد کردیمه!؟ شهریار سد تکون داد نه! بدون نگاه کردن به من گفت - منظورم بوسیدنته! آرومم که نکرد هیچ آشوب تر شدم. مکث کرد و نگاهش کردم. منم آشوبم اما انگار شهریار واقعا بهم ریخته بود. فشار خانواده، تصادف ماشینش، استرس دیر شدن. قولی که به مامان داد و این بوسه ... ناخوداگاه گفتم. - حق داری این بوسه برای این حجم فشار و کلافگی کافی نیست. لبخندی رو لب های شهریار نقش بست و هوم آرومی گفت. سرعت ماشین رو کم کرد و گفت - من فردا صبح برمیگردم تهران. اینجا بمونم سر حرفم نمی مونم. دوست داشتم فریاد بزنم نمون..‌. سر حرفت نمون ... اما حس میکردم آماده نیستم. من برای اتفاقات بعد این بوسه آماده نیستم‌ . اتفاقاتی که گویا شهریار حسابی بی تابشه! فایل کامل این رمان موجوده دوستان. فایل کامل بیش از ۵۵۰ پارت و ۲۰۰۰ صفحه است. کافیه از اینجا اپلیکیشن باغ استور نصب کنی 👇👇 https://t.me/BaghStore_app/898 فایل کامل همه رمان هام اونجا هست. هر جای دیگه این رمان رو دیدی دزدی و بدون رضایت منه اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید 👇👇👇 https://t.me/BaghStore_app/709
Show all...
89👍 21🥰 5
نغمه شب ۲۴۴ شوکه به مریم نگاه کردم و گفتم - تاکسی به کجا!؟ خونه!؟ ابروهاش بالا پرید و گفت - نه بابا محضر! شهریار تو راهه! گوشیش رو هم جا گذاشته! تو ترافیکه مستقیم میاد محضر! فقط شماره مامان مهین رو حفظ بوده به اون خبر داده! نمیدونستم مریم راست میگه یا دروغ اما امید بهتر از نا امیدی بود. بلند شدم و گفتم - باشه بریم. وسایلمون رو جمع کردیم و تاکسی گرفتیم. واقعا عقد من داشت عجیب میشد. جلو محضر رسیدیم به بابا زنگ زدیم و اونم سریع اومد دنبال ما. تو ماشین بابا نشستیم تا شهریار برسه و با هم بریم تو. ساعت ۴ و ربع بود. مریم مضطرب. بابا نگران. مامان هر ۳ دقیقه زنگ میزد می‌پرسید چی شد. عاقد ۴ و نیم میومد. اگر شهریار نمی‌رسید عمه ام برامون ابرو نمیذاشت. دیگه اشکم داشت میومد که از دور ماشین شهریار رو دیدیم داره میاد. انگار جون تازه دادن بهمون. سریع پیاده شدیم. صورت شهریار رو از پشت شیشه ماشین دیدم. اخمش تو هم بود و کلافه! ماشینش از جلو ما رد شد و تازه دیدم پشت ماشینش تصادف کرده و جمع شده.. پشت سرش یه ماشین دیگه هم بود. مریم آروم گفت - خوبه با فامیل های ما اومد! دیگه نشد بپرسم الان نسبت این فامیل های شما چی میشه. شهریار پیاده شد و به هم نگاه کردیم. لبخند تو صورت نگران و خسته هر دو ما نشست و شهریار با قدم های بلند به سمت من اومد. لب زدم - سلام. لبخند زد و گفت - بلاخره رسیدم‌ بابا گفت - عجله کنید عاقد اومد‌ هر دو مارو سریع فرستاد داخل. تازه یادم اومد دسته گلم جا موند. .بابا رفته بود دسته گل رو گرفته بود. مریم دویید برامون آورد و با فامیل های شهریار پشت سرمون همه وارد شدیم. همه منتظر ما بودن. یه سلام گذری کردیم و نشستیم مامان به وضوح نفس راحت کشید و من سرم رو پایین انداختم. شهریار آروم گفت - ببخشید حسابی نگران شدی! - خیلی بیشتر از حسابی! چی شده بود!؟ - داستانش طولانیه! صبح گوشیمو خونتون جا گذاشتم! بعد هم... تعریف شهریار با ورود عاقد قطع شد و سرم رو بلند کردم نغمه ... این واقعیه! عاقد داره میاد و این سالن پر مهمونه . تو واقعا داری ازدواج میکنی! با مردی که میخواستی! سرم رو انداختم پایین. چرا همه چی شبیه خواب شده! فایل کامل این رمان موجوده دوستان. فایل کامل بیش از ۵۵۰ پارت و ۲۰۰۰ صفحه است. کافیه از اینجا اپلیکیشن باغ استور نصب کنی 👇👇 https://t.me/BaghStore_app/898 فایل کامل همه رمان هام اونجا هست. هر جای دیگه این رمان رو دیدی دزدی و بدون رضایت منه اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید 👇👇👇 https://t.me/BaghStore_app/709
Show all...
93👍 16🥰 2
رمان جدیدم😍😘👆
Show all...
🥰 11👍 4 2
Photo unavailableShow in Telegram
📚 رمان نامستور ✍️ به قلم مشترک بنفشه و پونه سعیدی 📝 خلاصه یکبار وقتی تو بی هوشی بهم دست زد دلم رو شکست، یکبار وقتی سر سفره عقد بود و بهم گفت چاره ای ندارم، باهام راه بیا.... اما من صبر نکردم برای بار سوم دلم رو بشکنه... من پناه بردم به دنیای تاریک تنها مردی که حرف هام رو باور داشت... مردی که خودش راز های سیاه زیادی داشت... هومن... 🔘 عاشقانه، مافیایی، ملودرام، آسیب اجتماعی، خانوادگی، رئال 🌀 ادامه این رمان بصورت فروشی ست، پس از مطالعه 54 صفحه دمو (عیارسنج) اگر علاقمند بودین به سبد خرید مراجعه کنین و حق اشتراک خوندن بقیه صفحات رو پرداخت کنین تا توی کتابخونۀ اپلیکیشن بتونین بمرور زمان، رمان رو تا آخر مطالعه کنین. نصب رایگان ios برای آیفون : https://baghstore.net/app/ نصب رایگان نسخه Android برای سامسونگ، شیائومی، هوآوی و ... : https://baghstore.net/app
Show all...
اخرین روز تخفیفات اپلیکیشن باغ استوره همه رمان ها تخفیف خوردن فرصت از دست ندید نصب برنامه از اینجا https://t.me/BaghStore_app/898
Show all...
تو اینستاگرام ۱۰۰ پارت جلو تریم. اگر توان خرید فایل کامل ندارید بیاید اینستاگرام جلو تر بخونید💜❤️
Show all...
🥰 7 6🤔 1
Show all...
🥰 5 4👍 2
بچه ها این تخفیف تا فردا تمدید شد
Show all...
12🥰 1
Photo unavailableShow in Telegram
دوستان تمامی رمان های روی اپلیکیشن #باغ_استور بخاطر عید نوروز ۲۵ درصد تخفیف خورده همه رمان ها همین الان اپلیکیشن از اینجا نصب کن و از این تخفیفات جنجالی استفاده کن 👇❤️ https://t.me/BaghStore_app/898 #نامستور #آتش_محبوس #انتهاج #پادشاهی_گناه #هر_هفت_رنگ_من #نغمه_شب #روژیار #دشت_میخک_های_وحشی #شوکای_من #طلوع_مه_آلود #کاژه #ماه_خون #به_طعم_تمشک #سرخ #ترنم #چشمان #کوازار #پرنیان_شب #توکا_پرنده_کوچک و بقیه رمان ها که اسمشون جا نشد بنویسم
Show all...
6👍 1🥰 1
فایل کامل این رمان تا فردا شب تخفیف خورده و شده ۴۰ تومن همین الان با نصب #اپلیکیشن #کتابخونی #باغ_استور این رمان رو بخر👇👇👇👇👇👇 https://t.me/BaghStore_app/898
Show all...
11🥰 1👌 1
نغمه شب ۲۴۳ با تاسف نگاهش کردم و گوشیم رو چک کردم. شهریار جواب مسیج صبحم رو نداده بود. نگران شدم و رو به مریم گفتم - یه زنگ میزنی به شهریار! مریم سر تکون داد و گفت - باشه میگم آماده ایم بیاد! خواستم بگم نه زوده اما بعد گفتم بهتره تا اینکه دیر شه. مریم زنگ زد اما شهریار جواب نداد. حالا دیگه رسما داشتم از استرس پس می افتادم. مریم چند بار زنگ زد. ساعت ۳ شد. اما خبری از شهریار نبود. نمیدونستیم چکار کنیم. من زنگ زدم اما باز هم هیچی! ‌ ساعت شد سه و ربع! دوست داشتم بزنم زیر گریه. مریم هم رنگ و روش پریده بود. همه تو آرایشگاه حواسشون به ما بود. حس خیلی افتضاحی داشتم. مریم آروم گفت - تاکسی بگیرم بریم محضر!؟ - بریم شهریار نیاد که بد تره! تاکسی بگیر بریم خونه! به بابام اینام بگم شهریار نمیاد! دستام از فشار استرس میلرزید. گوشیم رو برداشتم اما مریم دستش رو گذاشت رو دستم و گفت - نه! اینجوری نگو! میاد ... اصلا بیا صبر کنیم! ساعت ۳ و نیم شد و مامان زنگ زد به گوشیم. نگران به مریم نگاه کردم. کلافه بودیم و ترسیده. مریم گفت - بده من جواب بدم. گوشی رو گرفت و از من دور شد. جواب داد و نشنیدم چی میگه. بدون توجه به آرایشم صورتمو با دست هام پیچوندم. خدایا همه چیز خوب پیش رفت که الان خراب شه! این انصاف نیست حداقل عقد کنم یه هفته خوب باشه بعد خراب شه. با صدای مریم به خودم اومدم که گفت - نغمه مامانت گفت تاکسی بگیریم !فایل کامل ( بیش از ۵۵۰ پارت و ۲۰۰۰ صفحه) کافیه از اینجا اپلیکیشن باغ استور نصب کنی 👇👇 https://t.me/BaghStore_app/898 فایل کامل همه رمان هام اونجا هست. هر جای دیگه این رمان رو دیدی دزدی و بدون رضایت منه اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید 👇👇👇 https://t.me/BaghStore_app/709
Show all...
79👍 14🤔 5🥰 2😱 1
رمان جدید من و نگار رو اینجا بخونید 👇👇💛💜 https://t.me/atashmahbous/17
Show all...
🥰 10
Repost from TgId: 1127429671
ست سیسمونی کودک #سینی #اُردُو #چوبی #طرح #آفتابگردون #تکنیک #پتینه #دکوپاژ قابل سفارش بصورت #خام و #رنگ_شده با طرح مدنظر شما فروش حضوری و آنلاین 🌲 برای ثبت سفارش به ادمین  پیام بدید 🙏 @SaniaAdmin 🔦🗺 آدرس مازندران ، ساری ، انتهای خیابان ۱۵ خرداد 011-33112553 09381686818 🎨 Join us : @SaniaArtGroup   🌳💕🎨
Show all...
👍 8 3🥰 2
فایل کامل رمان #نغمه_شب تا فردا شب تخفیف خورده و شده ۴۱ تومن همین الان با نصب #اپلیکیشن #کتابخونی #باغ_استور این رمان رو بخر👇👇👇👇👇👇 https://t.me/BaghStore_app/898
Show all...
12👍 3🥰 1
Repost from TgId: 1626656759
Photo unavailableShow in Telegram
فایل کامل شوکای من تخفیف خورده همین الان با ۳۷ تومن میتونید فایل کامل رو بخرید😍👇💛💛👇 https://t.me/BaghStore_app/898 اول از لینک بالا اپلیکیشن #باغ_استور نصب کنید بعد داخلش سرچ کنید تا رمان واستون بیاد
Show all...
🥰 8👍 3
Repost from TgId: 1108114991
Photo unavailableShow in Telegram
رمان آتش محبوس رو اپلیکیشن باغ استور بروزرسانی شد. زود برید پارت های جدید بخونید. اونجا از پارت ۲۰۰ گذشته ، ۹۰۰ صفحه واستون آپدیت شده 👇👌💛 https://t.me/BaghStore_app/898
Show all...
🥰 10👍 1 1
نغمه شب ۲۴۲ من از حرف زدن با شهریار داغ بودم . اما اینو که گفت انگار افتادم تو کوره آتیش! نگاهی به مریم که سرش به کار خودش بود انداختم و نوشتم - نمیدونم.‌‌.. جلو مریم روم نمیشه یواشکی بیام بیرون. اگر زود خوابید سعی میکنم بیام! شهریار نوشت - امشب رو نمیگم.‌‌‌.. فردا شب رو میگم.‌.. منظورم غیر یواشکیه! کلافه رو تختم چرخیدم و برای شهریار نوشتم - تو که قول دادی بعد عقد چیزی تغییر نکنه! چطوری غیر یواشکی بیام!؟ شهریار نوشت - من قول دادم. تو که ندادی! اومدیم خونه خودت بیا اتاقم پیش من! مطمئن باش کسی چیزی نمیگه! براش نوشتم - وای من روم نمیشه شهریار! نمیتونم بیام. شهریار برام نوشت: - باشه، من گفتم اگر دلت تنگ شده! کلافه نوشتم - تنگ شده، تنگ میشه! اما روم نمیشه جلو همه پاشم بیام اتاق تو! شهریار نوشت - باشه عزیزم بهش فکر نکن! بخواد که فردا خیلی مهمه! حرفش رو زده بود حالا میگفت بهش فکر نکن! اما مگه میشد! تا صبح خواب شهریار رو دیدم. شب عقد و من! یه بار یواشکی میرفتم اتاق شهریار.یه بار جلو بابا اینا. یه بار جلو عمه اینا! هر بار هم فقط تا رفتن پیش شهریار رو میدیدم و باقیش رو نمیدیدم. از بس این مرد جلو من خود دار بود ‌که من هیچ تصویر ذهنی از بعدش نداشتم ... با کلافگی و حال بد بیدار شدم. رفتم برای صبحانه دیدم شهریار نیست و رفته دنبال فامیل هاش! مامان گفت من و مریم و خودش و خاله قراره بریم همونجا آرایشگاه و با هم میریم. مهین خانم هم گفت آرایشگاه نمیاد. همه یه جورایی درگیر بودیم. همه وسایلم رو برداشتم. از استرس انگار یه مار بزرگ تو دلم بود ومیچرخید. تو ماشین به شهریار پیام دادم. نوشتم - سلام. ما داریم میریم آرایشگاه. تو چه خبر! تا برسیم جواب نداد. رسیدیم هم گوشیم رو مجبور شدم بذارم کنار. موهام زیادی لخت بود و خیلی بلند نبود. پشت موهام رو برم جمع کرد و شینیون کرد اما جلوش رو هر کاری میکرد نمی موند . خودمم دوست داشتم تو صورتم باشه. آخر مامان و آرایشگری راضی شدن . آرایشگر جلو موهام رو چتری لِیِر کوتاه کرد و آرایش صورتم هم انجام داد. اصرار داشت چند تار از موهام رو لایت کنه اما هم من هم مامان مخالفت کردیم. مامان و خاله و مریم هم حاضر شدن. مریم کت و شلوار یاسی پوشیده بود. مامان و خاله کت و دامن ، یکی سرمه ای و یکی ارغوانی‌ . هنوز موهام فیکس نشده بود که بابا زنگ زد و گفت مامان اینا برن سالن برای نظر تو چیدمان. مریم موند پیش من. با ذوق گفت - اخ جون تو ماشین عروس هم پیشتون هستم!فایل کامل ( بیش از ۵۵۰ پارت و ۲۰۰۰ صفحه) کافیه از اینجا اپلیکیشن باغ استور نصب کنی 👇👇 https://t.me/BaghStore_app/898 فایل کامل همه رمان هام اونجا هست. هر جای دیگه این رمان رو دیدی دزدی و بدون رضایت منه اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید 👇👇👇 https://t.me/BaghStore_app/709
Show all...
86👍 31🥰 2