es
Feedback
کانال حمید آصفی

کانال حمید آصفی

Ir al canal en Telegram
2025 año en númerossnowflakes fon
card fon
16 592
Suscriptores
+8524 horas
+2207 días
+61830 días
Archivo de publicaciones
مذاکره، فریب نبود؛ فروپاشی دروغی که امنیت ایران را به آتش کشید در این سرزمین، یک چیز همیشه ثابت مانده: دشمن را با موشک بشناس، دوست را با نفرت، و مذاکره را با فریب. بخش مرکزی حاکمیت ایران  از «عقلانیت» می‌ترسد؛ به جای ساختن سپر، دنبال تبر می‌گردد؛ و به‌جای مهار بحران، با دست خودشان باروت زیر پای‌ خود می‌ریزن ، بعد هم فریاد می‌زنند: دیدید؟ گفتیم این‌ها فریب بودند! اما آنچه رخ داد، آن‌چه اسرائیل کرد، آن‌چه آمریکا طراحی کرده بود، نه محصول «خام‌دستی دیپلماسی» بود، نه نشانه‌ی ساده‌لوحی. بلکه محصول یک واقعیت بود: جهانی که دیگر با شعار و تعارف عقب نمی‌نشیند. جهانی که یا با تو وارد میز مذاکره می‌شود، یا پشت دروازه‌ات موشک پهن می‌کند. در این میدان، اگر کسی هنوز فکر می‌کند چون «در حال مذاکره بودیم و حمله شد»، پس دیگر باید مذاکره را کنار گذاشت، باید گفت: شما نه تحلیل‌گر سیاست هستید، نه حافظ منافع ملی. شما یک روایت‌سازید؛ آن هم برای خیانت به ایران. ماجرای مذاکرات هسته‌ای اخیر میان ایران و آمریکا، یک مسیر پر از نشانه و تناقض بود. در آغاز، نشانه‌هایی از گشایش دیده می‌شد. حرف از کاهش تنش بود، از احیای برجام، از بازگشت به میز گفت‌وگو. اما خیلی زود، روند چرخید. چرا؟ دو تحلیل وجود داشت:  یکی می‌گفت این مذاکرات فقط پوششی برای فریب ایران و زمینه‌سازی جنگ است. دیگری – تحلیل واقع‌بینانه‌تر – باور دارد که دست‌کم در ابتدا، قصد رسیدن به توافق وجود داشت.  ترامپ از روز اول دنبال جنگ نبود، بلکه وقتی در میانه راه دیدند ایران زیر بار «غنی‌سازی صفر» نمی‌رود، معادله عوض شد. اینجا بود که اسرائیل وارد صحنه شد، نه به‌عنوان بازیگر جانبی، بلکه به‌عنوان طراح اصلی راهبرد «انهدام گزینه هسته‌ای ایران». آن‌ها توانستند آمریکایی‌ها را به این نتیجه برسانند که «تنها راهِ مطمئن، خنثی‌سازی کامل توان غنی‌سازی ایران است.» نه محدودسازی، نه نظارت، بلکه انهدام. و این، همان لحظه‌ای بود که دیگر چیزی از دیپلماسی نمانده بود جز دودی در هوا. آیا نیروهای نظامی ایران غافلگیر شدند؟ نه، نیروهای نظامی آماده بودند، پدافند در حالت آماده‌باش بود. این خیال‌بافی‌ها که «دولت خام بود»، تصمیم برای حمله، از سالها پیش گرفته شده بود. سال‌ها بود جاسوس فرستاده بودند، رفتار فرماندهان را رصد می‌کردند، و منتظر لحظه زدن بودند. لحظه‌ای که هیچ مذاکره‌ای نمی‌توانست متوقفش کند، فقط اگر آن مذاکرات شکست بخورند. فرض کنید مذاکره نمی‌شد نتیجه چه بود؟ آیا آمریکا یا اسرائیل عقب می‌نشستند؟ آیا برنامه‌های بمباران تأسیسات هسته‌ای از روی میز برداشته می‌شد؟ قطعاً نه. بلکه فقط یک چیز تغییر می‌کرد: سرعت حمله و بمباران. اینکه بعضی‌ حکومتی ها می‌گویند «مذاکره نکنیم تا گول نخوریم»، دقیقاً مثل آن کسی‌ست که می‌گوید «چتر نگیریم، چون هوا بارانی‌ست». مذاکره ابزار دفاع است، نه ضعف. راهِ پیشگیری از جنگ است، نه زمینه‌سازی برای آن. آمریکا و اسرائیل، نه دیروز، بلکه پانزده سال است که سناریوهای حمله به ایران را طراحی کرده‌اند. رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا خودش اعتراف کرد که برنامه‌هایی برای بمباران ایران در همه دولت‌ها وجود داشته. پس جنگ، نتیجه مذاکره نبود. بلکه نتیجه شکست مذاکره بود. و اگر حاکمیت، درست در لحظه‌ای که باید گفت‌وگو را با پایین آمدن از خر شیطان غنی‌سازی پیش می‌برد، طرف مقابل را به سمت حمله هول داد. اشتباه نکنید: اسرائیل به قلب تهران با موشک نرسید، بلکه از دل نفوذ اطلاعاتی عبور کرد. آن‌ها دقیقاً می‌دانستند کدام فرمانده کجا می‌رود، کی خانه است، چه ساعتی در مسیر خاصی قرار دارد. یعنی یک ساختار نفوذی در سطوح بالا فعال بود. ساده‌لوحی واقعی، آن نیست که با آمریکا مذاکره کنید. ساده‌لوحی، آن است که گمان کنید اگر بر  میز مذاکره نمی نسشتید ، امنیت می‌خرید. برعکس، دور شدن از میز مذاکره فقط به مقابل زمان می‌دهد تا جنگ را بهتر طراحی کند، دقیق‌تر، و با هزینه‌ی بیشتر. بله، مذاکره سخت است. پرهزینه است. گاهی بی‌نتیجه است. اما آلترناتیو آن چیست؟ جنگی همه‌جانبه؟ تحریمی بی‌پایان؟ انزوایی ویرانگر؟ کسانی که امروز فریاد می‌زنند «دیگر نباید مذاکره کرد»، همان‌هایی‌اند که کشور را با لج‌بازی‌شان به آستانه فروپاشی کشانده‌اند. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👍 120 37👎 3👏 2🙏 2👌 1
ایران، بمب و بن‌بست | راهی به‌سوی الگویی از آفریقای جنوبی در دل تهران چیزی تغییر نکرده است ،آن‌چه تغییر کرده، بیرون از مرزهاست: زمان. زمانی که برای جمهوری اسلامی می‌گذرد، به سودش نیست. این حاکمیت، اگرچه بمب ندارد، اما در محاصرهٔ همهٔ چیزهایی است که به بمب ختم می‌شوند: فشار، انزوا، ترس، تحریم و یک عطش همیشگی برای بقا با ابزار مرگبار. حالا مسئله فقط غنی‌سازی نیست. مسئله این است: جمهوری اسلامی می‌خواهد زنده بماند، حتی اگر باید برایش بمیرد! دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی امروز در یک وضعیت حیرت‌آور از بلاتکلیفی دست‌وپا می‌زند. نه راه پیش دارد، نه راه پس. در زبان رسمی، حرفی از تعلیق غنی‌سازی نیست؛ اما از زبان دیپلمات‌هایش، یک تناقض مضحک بیرون می‌ریزد: از یک طرف می‌گویند مکانیسم ماشه فاقد وجاهت حقوقی است؛ از طرف دیگر، می‌دانند همین سازوکار، مثل تیغ آخته، منتظر اجرای بدون وقفه است. حکومت، اگرچه وانمود می‌کند محکم ایستاده، اما جای پایش روی زمینی است که با هر قطعنامه تازه لرزان‌تر می‌شود. فرض کنیم ماشه چکیده شود. بعد چه؟ خروج از ان‌پی‌تی؟ یعنی باز کردن در جهنم. یعنی دادن حق مشروع به اسرائیل برای حمله مستقیم. یعنی حذف آخرین برگ‌های بازی در زمین مشروعیت بین‌المللی. یعنی آغاز حساب معکوس برای چیزی که سال‌ها با توهم مدیریت بحران، فقط عقب انداخته شده: پایان. شاید تعمدی در کار است. شاید همان تاکتیک کهنهٔ "موضع سفت بگیر تا امتیاز بگیری". شاید تصور می‌کنند با مشت گره‌کرده، مذاکره آسان‌تر است. اما این بار، بازی فرق کرده. آمریکا دیگر در بازی چانه‌زنی نیست، اروپا هم دیگر نمی‌خواهد ناظر بی‌طرف باشد. آن‌چه باقی مانده، فقط پنجره‌ای باریک است: دیپلماسی مستقیم با آمریکا. ایستادگی جمهوری اسلامی بر مواضعش، به‌خصوص در آستانه اجرای مکانیزم ماشه، تنها یک معنا دارد: دارند آن‌طور وانمود می‌کنند تا در آخرین لحظه، امتیازی از دل ویرانه‌های نطنز و فردو بیرون بکشند. اما فرض کنیم جمهوری اسلامی واقعا بخواهد بمب بسازد، آیا می‌تواند؟ خیر. دوران لاپوشانی هند و پاکستان برای ساخت بمب تمام شده. امروز، ساخت بمب در سکوت، فانتزی یک جهان بدون ماهواره است. ایران، کشوری است در برابر انبوه‌ترین حجم ابزارهای رصد. عملیات‌ آمریکا هم نشان داد که تأسیسات هسته‌ای ایران، نه فقط قابل ردیابی که قابل تخریبند، دقیق، هدف‌مند، مرگبار. در جهان امروز، کشوری که وارد مسیر ساخت بمب می‌شود، یا باید چتر حمایت اتمی داشته باشد، یا در زمین ژئوپلیتیک، وزن لازم برای چانه‌زنی با بمب را. جمهوری اسلامی هیچ‌کدام را ندارد. نه عضو پیمانی نجات‌دهنده است، نه قدرت اقتصادی لازم برای هزینه دادن. در چنین شرایطی، بمب نه ابزار بازدارندگی، بلکه گواه انزوا و نشانی برای حمله خواهد شد. حاکمیت ممکن است استدلال کند که اگر دیگران توانسته‌اند، چرا ما نه؟ از آفریقای جنوبی، هند و پاکستان تا اسرائیل. اما پاسخ روشن است: آن کشورها زودتر شروع کردند، در جهانی ساده‌تر، با تکنولوژی کم‌تر و چشم‌هایی کمتر از آسمان. آنها از شکاف‌های زمانی عبور کردند. جمهوری اسلامی اما در زمانه‌ای گیر افتاده که هر خراش در دیوار یک سایت، با لنزهای ماهواره‌ای مستند می‌شود. اما همین‌جا، باید از الگوهای دیگر هم آموخت. شاید وقت آن رسیده که حاکمیت ایران، نه از هند و پاکستان، بلکه از یک تجربه به‌مراتب انسانی‌تر الهام بگیرد: آفریقای جنوبی. در دهه ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۰، رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی، با حمایت غیررسمی برخی قدرت‌ها از جمله اسرائیل، برنامه‌ای مخفیانه برای ساخت سلاح هسته‌ای داشت. آن‌ها در مجموع شش بمب هسته‌ای کوچک تولید کردند و هفتمی هم در حال ساخت بود. اما در اوایل دهه ۱۹۹۰، وقتی تغییر سیاسی و پایان رژیم آپارتاید در راه بود، دولت وقت تصمیم گرفت داوطلبانه زرادخانه هسته‌ای خود را نابود کند. در سال ۱۹۹۱، آفریقای جنوبی به معاهده منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) پیوست و در ۱۹۹۳، رسماً اعلام کرد که تمام سلاح‌های هسته‌ای خود را منهدم کرده و برنامه را خاتمه داده است. آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نیز این موضوع را تأیید کرد. این تصمیم، آفریقای جنوبی را به الگویی استثنایی در مسیر خلع سلاح تبدیل کرد. الگویی که نه‌تنها مشروعیت جهانی آفریقا را بازسازی کرد، بلکه راه را برای انتقال به دموکراسی و اعتمادسازی بین‌المللی هموار ساخت. ایران امروز، همان‌قدر که در محاصره جنگ و تهدید جنگ مجدد است، همان‌قدر هم فرصت دارد. شجاعت برای جمع‌آوری کامل غنی‌سازی. فرصت آن است که جمهوری اسلامی، با یک عقب‌نشینی جسورانه، نه‌تنها خود و کشور را از مهلکه تحریم و جنگ نجات دهد. در جهان امروز، قدرت واقعی، از انهدام بمب آغاز می‌شود، نه از ساختن آن. https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
82👍 39👎 12👏 8🙏 5👌 4🤝 1
🎥 ۱۰ دقیقه، اما ممکن است نگاهت به "بمب" هسته‌ای برای همیشه عوض شود حمید آصفی آفریقای جنوبی، کشوری با بمب هسته‌ای، اما بدون جنون اتمی. وقتی لحظهٔ تصمیم رسید، نه تهدید کرد، نه وقت خرید، نه مظلوم‌نمایی کرد. بمب‌ها را داوطلبانه منهدم کرد، بدون چانه‌زنی، بدون فریب. نتیجه؟ مشروعیت جهانی، انتقال مسالمت‌آمیز قدرت، و بازگشت به آغوش جامعه جهانی. در این ویدیوی ۱۰ دقیقه‌ای، به‌زبان ساده توضیح داده‌ایم که چرا این الگو می‌تواند برای ایران، حتی امروز، مفیدتر از هند و پاکستان باشد. ببین، قضاوت کن، و اگر قانع نشدی… لااقل فقط ۱۰ دقیقه وقتت را گرفته‌ایم. https://youtu.be/C4OBVSX6lSE?si=d0Oc1GLSG51-0838
Mostrar todo...
58👍 36👎 13👏 3🙏 2👌 1🕊 1
تهران به‌دنبال مذاکره، ترامپ عجله ندارم! | تاکتیک فشرده‌سازی موازی جمهوری اسلامی در حال حاضر تمایل جدی به آغاز مذاکرات جدید با ایالات متحده دارد. با این حال، ترامپ میگوید که عجله‌ای برای مذاکره ندارد. تحلیل این رفتار نشان می‌دهد که ترامپ، چه در حوزه نظامی و چه در حوزه دیپلماسی، از یک الگوی « همه جانبه و فشرده سازی موازی» استفاده می‌کند؛ روشی که در آن ابزار فشار نظامی، تحریم‌های اقتصادی، جنگ سایبری و دیپلماسی شرطی‌شده به‌طور هم‌زمان فعال هستند. در این چارچوب، ترامپ ابتدا نگرانی خود را درباره برنامه غنی‌سازی ایران اعلام می‌کند. سپس مسیر دیپلماسی را مسدود نمی‌کند، اما آن را مشروط به عقب‌نشینی بیشتر تهران و واگذاری توانمندی‌های کلیدی هسته‌ای می‌سازد. عملاً بخشی اصلی صنایع توان غنی‌سازی ایران نابود شده . همزمان، آمریکا این پیام را القا می‌کند که اکنون دیگر کار غنی‌سازی از دست تهران خارج شده است و اگر ایران خواهان جلوگیری از فعال‌شدن «مکانیزم ماشه» و بازگشت تحریم‌های شورای امنیت سازمان ملل است، باید به‌سرعت وارد گفت‌وگو شود. در این وضعیت، واشنگتن با توسل به نقش شرکای اروپایی خود – سه کشور (آلمان، فرانسه، بریتانیا)، فشار جدیدی بر تهران وارد می‌کند. اروپا، که در ماه‌های گذشته در موقعیت انفعالی قرار داشت، اکنون تحت تأثیر هشدارهای آمریکا و اسرائیل، در موقعیت تصمیم‌گیری قرار گرفته است: یا مکانیزم ماشه را فعال کنند، یا برای جلوگیری از آن، منتظر توافق تهران و واشنگتن باشند. بدین ترتیب، اروپا از حاشیه به متن کشیده شده و نقشی کلیدی در مرحله بعدی بازی ایفا می‌کند. آمریکا در این سناریو، کنترل شرایط را در دست دارد. واشنگتن با بهره‌گیری از همکاری اروپا، توپ را در زمین تهران انداخته است. ایران برای جلوگیری از فعال‌شدن مکانیزم ماشه، چاره‌ای جز دستیابی به توافق با آمریکا ندارد؛ توافقی که نه‌تنها بازگشت به برجام نیست، بلکه امتیازات بیشتری نسبت به گذشته از تهران طلب خواهد کرد. این همان چیزی است که از لحن ترامپ برداشت می‌شود: «عجله‌ای نداریم؛ شما هستید که باید تصمیم بگیرید.» در چنین شرایطی، تهران خود را در موقعیتی می‌بیند که اگر توافقی با آمریکا حاصل نشود، باید مستقیماً با اروپایی‌هایی مواجه شود که به سمت فعال‌سازی مکانیزم ماشه خواهند رفت. در مجموع، راهبرد ترکیبی آمریکا – با تلفیق فشار عملیاتی، تهدید دیپلماتیک و بازی چندجانبه با اروپا – تهران را در موقعیت تدافعی قرار داده است. از سوی دیگر، عدم عجله‌ی آمریکا برای مذاکره، بخشی از طراحی راهبردی فشار حداکثری جدید است: تهدید به فعال‌سازی ماشه، و تعلیق مذاکره تا رسیدن زمان مطلوب برای گرفتن امتیازات بیشتر. در نهایت، آنچه در ظاهر شبیه سکون و توقف در مذاکرات است، در باطن نشان‌دهنده‌ی فعال‌شدن یک بازی دقیق، چندلایه و هدفمند است که تهران برای خروج از آن، باید میان دو گزینه تصمیم بگیرد: یا امتیازهای بیشتر بدهد و توافق کند، یا منتظر بازگشت تحریم‌های سازمان ملل بماند. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👍 76 17👎 7👌 4
وقتی سیم اینترنت، طناب حکومت می‌شود | دامادسالاری در سایه‌ی سایبری نویسنده: حمید آصفی و همکاران در حاکمیتی که «ژن خوب» نه‌تنها شایسته‌سالاری را بلعیده، بلکه سیم اینترنت یک ملت را هم گروگان گرفته، هیچ چیز تصادفی نیست. اینکه دبیر شورای عالی فضای مجازی، که باید معمار آینده دیجیتال کشور باشد، از درون ژن‌سالاری دامادخانه جواد لاریجانی بیرون می‌آید، نه یک سوءتفاهم، بلکه تجسم تمام‌قد از ساختار قدرتی‌ست که بر شایستگان می‌تازد و ناکارآمدان را به رأس می‌رساند. محمد امین آقا میری نه تنها محصول یک حلقه بسته‌ی خانوادگی‌ـ‌امنیتی است، بلکه نماد همان نسلی‌ست که از بسیج دانشجویی تا برج‌های شیشه‌ای سیاست، مسیری بدون صلاحیت را با زور، رانت و هیاهو طی کرده است. او امروز با کت‌وشلوار اتوکشیده و لبخند تکنوکرات‌مآب، پشت درهای بسته برای سرنوشت اینترنت کشور نسخه می‌پیچد. اما نسخه‌ای که نوشته‌اند، برای درمان نیست؛ برای مرگ تدریجی زیست دیجیتال ماست. وقتی می‌گوییم «شورای عالی فضای مجازی»، دیگر نه به یاد سیاست‌گذاری‌های جامع می‌افتیم و نه به رویای توسعه دیجیتال. حالا دیگر این شورا به ابزاری بدل شده برای فیلترینگ، قطع سراسری اینترنت، صدور مجوزهای انحصاری، و سلاخی آزادی بیان. و آن‌کس که در رأس این شورا نشسته، نه چهره‌ای مستقل، که امتداد یک خاندان است؛ خاندانی که از "حکمت متعالیه" عبور کرده، به "زمین‌خواری متعالیه" رسیده و حالا با چنگال‌های خود فضای مجازی را هم به تملک درآورده‌اند. جواد لاریجانی که سابقه‌اش از زمین‌های مصادره‌ای تا پرونده‌های مبهم حقوق بشری در سازمان ملل کشیده شده، حالا با یک داماد خوش‌اقبال، بخشی از امپراتوری «سایبری ـ فامیلی» را در اختیار گرفته است. چه کسی باور می‌کند در کشوری با هزاران نخبه دانشگاهی، یکی از مهم‌ترین مناصب در حوزه اینترنت به کسی برسد که سابقه‌اش بیشتر با بسیج و بلبشو گره خورده تا علم و آینده‌نگری؟ مردم ایران، هر روز تاوان بی‌عرضگی این ترکیب ناهمگون از ایدئولوژی و رانت را می‌دهند. اختلال سراسری در اینترنت، کندی وحشتناک پهنای باند، قطع‌های دوره‌ای، فیلترینگ گسترده و طرح‌های عقیم و شکست‌خورده‌ای چون «صیانت» همه زیر نظر شورایی طراحی شده‌اند که نه نماینده مردم است، نه پاسخ‌گوی هیچ نهادی، و نه به حقوق کاربران اینترنت باور دارد. در این شورا، جایی برای نظر کارشناسان مستقل، فعالان حوزه تکنولوژی یا حتی وزرای منتخب دولت نیست. بلکه جایگاهی‌ست برای منصوبان مستقیم بیت، و البته دامادهایی که به جای نبوغ دیجیتال، پیوندهای خونی دارند. و عجیب نیست اگر خروجی چنین شورایی، شبیه به وضعیت فعلی ما باشد: اینترنتی که بیشتر شبیه خفقان است تا ارتباط؛ پلتفرم‌هایی که یا فیلترند یا در حال احتضار؛ و مردمی که در سکوت، تنها نظاره‌گر سقوط‌اند. ایرانِ امروز، از مدارس روستایی گرفته تا استارتاپ‌های پایتخت، همه به یک زیرساخت اینترنتی امن، پایدار و آزاد نیاز دارند. اما جمهوری اسلامی با گماشتن مهره‌های امنیتی در صدر سیاست‌گذاری‌های فضای مجازی، دقیقاً در خلاف جهت تاریخ حرکت می‌کند. این حکومت، به‌جای بهره‌گیری از اینترنت برای توسعه و همگرایی جهانی، آن را به ابزار کنترل، سرکوب و انزوای دیجیتال بدل کرده است. در چنین ساختاری، جای تعجب نیست که تصمیمات کلان فضای مجازی نه در وزارت ارتباطات، بلکه در نهادهای امنیتی و با تأیید هسته سخت قدرت نظام گرفته می‌شود. آن‌هم توسط افرادی که نه در حوزه تکنولوژی متخصص‌اند، نه دغدغه توسعه دارند، و نه حتی نماینده واقعی مردم هستند. با همه فشارها، فیلترها، اختلال‌ها و سرکوب‌ها، مردم ایران همچنان در زیست دیجیتال خود مقاومت می‌کنند. آنان یاد گرفته‌اند چگونه فیلترینگ را دور بزنند، چگونه از شبکه‌های اجتماعی فریاد بزنند، چگونه از هر رخنه‌ای روزنه‌ای برای آزادی بسازند. دست‌های لرزان حاکمیتی که از اینترنت می‌ترسد، دیر یا زود در برابر موج اراده مردمی عقب خواهد نشست. چراکه این بار، مبارزه برای آزادی، فقط در خیابان‌ها نیست؛ بلکه در هر خانه‌ای که به اینترنت وصل است، در هر گوشی هوشمند، در هر پست، توییت، مقاله، پادکست و صدای بی‌اذن، این مبارزه ادامه دارد. وقتی سرنوشت اینترنت کشور در دستان داماد یک زمین‌خوار، دیگر نباید از سرعت پایین اینترنت تعجب کرد. آنچه باید تعجب‌برانگیز باشد، این است که هنوز مردمی هستند که با وجود این خفقان دیجیتال، دست از بیان، اعتراض و آگاهی نکشیده‌اند تصمیم‌گیری درباره فضای مجازی باید به نهادی دموکراتیک و منتخب مردم سپرده شود، و دامادها و منصوبان فامیلی باید به حاشیه رانده شوند. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👍 102 39👌 4👎 3🙏 1
Photo unavailableShow in Telegram
17🙏 4
Photo unavailableShow in Telegram
ساختار فلج، فرصت تمام‌شده: راهی جز مصالحه نیست ایران در آستانه یک فروپاشی است که دیگر نامش تحریم و انزوا و تورم نیست. مسئله، بقاست؛ نه در سطح اقتصادی، بلکه در سطح فیزیکی و ژئوپلیتیکی یک حکومت. ساختاری که یا باید از پوست کهنه‌اش عبور کند یا با همان پوست به جنگی نابودکننده برود. دو راه بیشتر باقی نمانده: مصالحه یا جنگ. زمان تمام شده، و دنیا منتظر تصمیم نهایی تهران است. خروج از بحران ممکن است، اما فقط با بازنگری ریشه‌ای در سیاست خارجی و امنیتی جمهوری اسلامی. راه حل، نه در پستوها و واسطه‌ها، بلکه در تصمیمی آشکار، شجاعانه و تاریخی است. پروژه غنی‌سازی دهه‌هاست به یک مرداب تبدیل شده؛ میلیاردها دلار هزینه، انزوای سیاسی، و اکنون با زیرساخت‌هایی که در کمتر از دو هفته نابود شده‌اند، حکومت هنوز از ادامه آن حرف می‌زند. این جنون است، نه مقاومت. ایران تنها با تعطیلی کامل غنی‌سازی و ورود به یک توافق جامع با آمریکا می‌تواند شانس مصالحه را حفظ کند. توهم نابودی اسرائیل دیگر نه در جامعه خریداری دارد، نه در نهادهای قدرت. این پروژه تنها شعارش را بلد است، نه ابزار اجرایش را. اسرائیل یعنی آمریکا، ناتو، و نابودی فوری هر حکومتی که خیال جنگ با آن را داشته باشد. اگر نظام صادق باشد، باید این آتش‌بس نیم‌بند را به یک توافق پایدار تبدیل کند و از این شعارکشی دست بردارد. در غیر این صورت، باید یا بجنگد و نابود شود، یا به واقعیت جهان تن دهد. بدون عادی‌سازی رابطه با آمریکا، اقتصاد ایران در اغما خواهد ماند. نه سرمایه‌گذاری، نه فناوری، نه توسعه ممکن خواهد شد. خود حکومت هم به زبان بی‌زبانی اعتراف کرده: از وعده نیروگاه‌های عراقچی تا حرف‌های پزشکیان درباره سرمایه‌گذاری آمریکا. اما هیچ‌کدام بدون توافق مستقیم با واشنگتن ممکن نیست. وقت آن رسیده که سیاست خارجی کشور، مستقیماً و بی‌واسطه با آمریکا تنظیم شود. دخالت منطقه‌ای هم دیگر نه مزیت دارد، نه ظرفیت تکرار. حزب‌الله، حشدالشعبی، حوثی‌ها؛ این‌ها حالا نه برگ برنده‌اند، نه اهرم فشار. تنها بار اضافی‌اند. ایران باید این نقش رهبری‌طلبانه و پرهزینه را کنار بگذارد و به عنوان یک عضو عادی در نظم جدید منطقه‌ای جای بگیرد، نه مدعی رهبری آن. در موضوع موشکی، هنوز روزنه‌هایی برای مصالحه هست. غرب بر سر موشک‌هایی با قابلیت حمل کلاهک اتمی و برد بلند که به اروپا و آمریکا برسد، مصالحه نمی‌کند، اما بر سر نوع پرتابگر، برد متوسط و کاربرد دفاعی یا بازدارنده، امکان توافق وجود دارد. اگر اراده‌ای باشد. اما مسئله اصلی این است که اراده‌ای نیست. ساختار تصمیم‌گیری فلج شده. مقام رهبری یا باید مانند خمینی، تصمیمی ملی بگیرد و مسئولیت سیاسی‌اش را بپذیرد، یا اختیار را به تیمی کارآمد با اختیارات محض بسپارد. در غیر این‌صورت، کشور وارد چرخه‌ای از درگیری مستقیم با اسرائیل و آمریکا خواهد شد، با تحریم‌های جدید و جنگی که نه نیابتی است و نه محدود. توهم سنتی نظام درباره خریدن زمان نیز دیگر کار نمی‌کند. نه بحران های داخلی آمریکا، نه بحران اوکراین، نه درگیری تایوان، نه هیچ‌چیز دیگر، فرصتی به ایران نمی‌دهد. فکر می‌کنند تکرار سناریوی عراق در ۱۳۸۲ ممکن است، اما امروز حتی پنجره‌ای برای فرار هم باقی نمانده. حکومت در حالی همچنان از غنی‌سازی حرف می‌زند که زیرساخت‌ها نابود، قدرت منطقه‌ای تضعیف، و مشروعیت داخلی تحلیل رفته است. تصمیم نهایی باید گرفته شود. یا حکومت با دنیا کنار می‌آید، یا با کشور فروپاشی خواهد شد. اگر ایران برایشان اولویت دارد، این مصالحه ممکن است. اگر جایگاه فردی و ساختار ایدئولوژیک مهم‌تر است، فاجعه اجتناب‌ناپذیر است. این آخرین فرصت تاریخ است. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👍 134 41👏 7👎 5👌 2🙏 1
اگر تصمیم نگیرید، تاریخ خودش تصمیم می‌گیرد — و خیابان دیر نمی‌کند ✍ حمید آصفی در سرزمینی که مردم دیگر حتی برای خشم خود هم مجوز نمی‌خواهند، حاکمانی که همچنان در توهم کنترل نشسته‌اند، با «تصمیم‌نگرفتن»، عملاً به سقوط رأی می‌دهند. آن‌چه خیابان را منفجر می‌کند، نه یک شعار سیاسی است، نه یک دخالت خارجی؛ بلکه همان سکوت سنگینی‌ست که از کاخ‌های بی‌تصمیم به کوچه‌های بی‌امید سرریز می‌شود. ما در ایران، کشوری زندگی می‌کنیم که نفس کشیدن مردمش شده یک کنفرانس امنیتی، آینده‌اش گروگانِ عبوس‌ترین چهره‌هاست، و تصمیم‌هایش در اتاق‌هایی گرفته می‌شود که حتی هوای تازه هم در آن‌ها جریان ندارد. کشور ما دیگر دچار یک بحران ساده‌ی اقتصادی یا سیاسی نیست. ما در آستانه‌ی یک «ریزش نهایی» هستیم. ریزش اعتماد. ریزش امید. ریزش ایران. مردم، در برابر چشم حاکمان، نه تظاهرات می‌کنند، نه شعار می‌دهند. آن‌ها کار خطرناک‌تری می‌کنند: سکوت. این سکوت، نشانه‌ی شکست نیست، نشانه‌ی تصمیمی پنهان است. تصمیم به تماشای سقوط آن چیزی که دیگر نه اصلاح می‌شود، نه تغییر می‌کند، نه حتی ادای «در حال تغییر بودن» را در می‌آورد. دولت‌ها سقوط نمی‌کنند چون دشمن زیاد دارند، دولت‌ها سقوط می‌کنند چون هیچ تصمیمی نمی‌گیرند. جمهوری اسلامی با هزار بحران، اکنون فقط به یک چیز نیاز دارد: شجاعتِ تصمیم‌گیری. نه برای حمله نظامی، نه برای قمار اتمی، نه برای فریب دوباره. تصمیم برای پذیرفتن واقعیت. واقعیتی به‌نام خستگی مردم. بی‌اعتمادی مطلق. نارضایتی خاموشی که صدایش از فریاد بلندتر است. مردمی که دیگر به صدقه‌ی وعده هم راضی نیستند، چه برسد به خود وعده. آن‌چه امروز ایران را تهدید می‌کند، نه مکانیزم ماشه است، نه ارتش اسرائیل و نه حتی خزانه‌ی خالی دولت. خطر اصلی، بی‌تصمیمی است. ما در حالی به پرتگاه نزدیک می‌شویم که حاکمان هنوز دنبال «بلوفی جدید» یا «توطئه‌ای خارجی» برای فرار از مسئولیت‌اند. هیچ کشوری با شعار «نه شرقی نه غربی» در نهایت به این اندازه به روسیه و چین و باند قاچاقچیان وابسته نشده است. هیچ نظامی با شعار «نه جنگ نه تسلیم» تا این حد در آستانه‌ی جنگ و تسلیم تحریم و بدنامی نایستاده است. اگر مذاکره یک راه نجات است، چرا تابو شده؟ اگر صلح ممکن است، چرا خیانت حساب می‌شود؟ اگر غنی‌سازی برای اکسیژن ایران فایده ندارد، چرا تبدیل به پرچم ناموس شده؟ ایران تبدیل به یک جسم بی‌حرکت شده، اما هنوز گرم است. مردم ما مرده نیستند، اما دیگر نمی‌دوند. آن‌ها منتظرند. برای فرصتی که بالاخره چیزی یا کسی، این راهِ مسدود را بشکند. اما آن لحظه، همیشه یک نفر دیر می‌رسد. و آن یک نفر همیشه کسی‌ست که قدرت دارد. بله، شکست خورده‌اید. در اقتصاد، در فرهنگ، در سیاست، در مدیریت بحران، در دیپلماسی، در جلب اعتماد، در ساختن آینده، در استفاده از نخبگان، در اداره‌ی جنگ و حتی در اداره‌ی صلح. اما هنوز یک کار را می‌توانید انجام دهید: کنار بروید یا گوش کنید. نه به اپوزیسیون مسلح، نه به خارجی‌ها، گوش کنید به مردم بی‌نام، به دانشجوهای زندانی و فراری، به معلم‌هایی که در این سال‌ها اعتراض کردند و سرکوب شدند، به کارگری که با ۱۲ میلیون حقوق، شرمنده‌ی بچه‌اش است، به مادری که با هر آژیر، قلبش می‌لرزد، چون نه پناهگاه دارد نه اعتماد. گوش کنید به فعالین سیاسی و مدنی که گفتند: «مجلس مؤسسان تشکیل شود.» «همه‌پرسی کنید.» به آن‌هایی که گفتند: «مردم صاحب این کشورند.» به آن‌هایی که می‌دانند راه نجات، درون است، نه در نیویورک یا تل‌آویو. روز خواهد آمد که دیگر از شما نمی‌پرسند. از شما نمی‌خواهند که تصمیم بگیرید. آن روز، مردم خودشان تصمیم می‌گیرند. بی‌نیاز از مجوز وزارت کشور و اجازه‌ی شورای نگهبان، بی‌نیاز از دوربین صدا و سیما، بی‌نیاز از تأیید رهبری. آغاز کنید. با یک اعتراف ساده. بگویید اشتباه کردیم. بگویید غنی‌سازی را متوقف می‌کنیم، چون اولویت، زندگی و نان مردم است، نه سوخت راکتور. بگویید مذاکرات را از سر می‌گیریم، چون ایران مهم‌تر از لجاجت سیاسی‌ست. بگویید منتقدان و زندانیان سیاسی را آزاد می‌کنیم. و اگر نمی‌خواهید بگویید، حتماً کنار بروید. در تاریخ، تنها چیزی که فراموش نمی‌شود، زمان‌هایی‌ست که «می‌شد» کاری کرد و نکردند. همین حالا، تاریخ دارد نگاه می‌کند. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👏 128 47👍 22👌 11👎 7🙏 2
سه گیوتین بالای سر جمهوری اسلامی | اسنپ‌بک، اسرائیل، و فروپاشی اقتصادی حمید آصفی ✅در اینجا قصد دارم به وضعیت فوق‌العاده خطرناکی بپردازم که جمهوری اسلامی در آن گرفتار شده است. وضعیتی که می‌توان آن را با سه تیغه مرگبار توصیف کرد: سه گیوتین که به‌طور همزمان بالای سر حکومت قرار گرفته‌اند و یکی پس از دیگری در حال فرود آمدن‌اند. گیوتین اول: اسرائیل اگر جمهوری اسلامی بار دیگر به‌سوی تشدید غنی‌سازی یا حرکت مخفیانه به‌سمت ساخت بمب هسته‌ای برود، دیگر تردیدی نیست که اسرائیل وارد عمل خواهد شد. اسرائیلی که امروز تسلط اطلاعاتی قابل توجهی بر داخل ایران دارد؛ از خرابکاری در تاسیسات هسته‌ای گرفته، تا ترور دانشمندان و حتی تهدیدهای مستقیم به اقدام نظامی. این تهدید کاملاً جدی است، و با توجه به سیاست‌های دولت ترامپ، این‌بار حمایت ایالات متحده نیز پشت این تهدید خواهد بود، آن هم به‌مراتب قوی‌تر از گذشته. گیوتین دوم: اسنپ‌بک یا مکانیسم ماشه تا ماه اکتبر، فرصت محدودی برای توافق میان ایران و اروپا باقی مانده است. در غیر این صورت، مکانیسم ماشه می‌تواند فعال شود و تمامی تحریم‌های شورای امنیت سازمان ملل بازگردند. یعنی بازگشتی کامل به دوران پیش از برجام، آن هم بدون هیچ ابزار دفاعی و بدون هرگونه پشتوانه‌ی حقوقی یا بین‌المللی. گیوتین سوم: فروپاشی اقتصادی حال تصور کنید که هر یک از دو سناریوی بالا محقق شود: حمله‌ی اسرائیل یا بازگشت تحریم‌های شورای امنیت. پیامد آن، چیزی جز انفجار اقتصادی نخواهد بود. تمامی شاخص‌های کلان اقتصادی دچار اختلال می‌شوند: نرخ تورم، نرخ ارز، معیشت عمومی، سرمایه اجتماعی، و در نهایت، افزایش شدید احتمال اعتراضات گسترده و انفجارهای خیابانی. اما پرسش اصلی اینجاست: چرا حکومت نسبت به این تهدیدهای جدی، چنین بی‌تفاوت است؟ پاسخ روشن است. جمهوری اسلامی اصولاً در برابر تغییر موضع مقاومت می‌کند؛ نه فقط به دلیل ایدئولوژی حاکم، بلکه به‌خاطر ساختار ناکارآمد، شلخته، و غیرپاسخ‌گوی قدرت در رأس نظام. در همین روزها، برخی از چهره‌های پیشین حکومتی نظیر وزرا و نمایندگان پیشین، از «لزوم اصلاح حکمرانی» سخن گفته‌اند. اما آیا واقعاً این هشدارها به گوش نهادهای تصمیم‌گیر می‌رسد؟ هنوز نه. حتی دیپلمات‌هایی نظیر عباس عراقچی نیز همچنان همان مواضع قدیمی را تکرار می‌کنند: تأکید بر "حق غنی‌سازی" بدون آن‌که درک کنند امروز زمانِ شعار دادن نیست؛ اکنون زمان انتخاب میان «حق» و «نیاز» است. در این لحظه، جمهوری اسلامی در برابر یک تصمیم تاریخی قرار دارد: یا باید از بخشی از برنامه‌های خود عقب‌نشینی کند و شاید بتواند امتیازاتی نیز کسب نماید، یا باید خود را برای فروپاشی آماده کند. جمع‌بندی: آمریکا امروز دست بالا را در معادلات دارد. اسرائیل آماده‌ی اقدام است. اروپا نیز در حال عقب‌نشینی است. و مردم ایران، امید چندانی به ساختار باقی‌مانده ندارند. حکومت هنوز درنیافته است که فرصت دیپلماسی، نوعی امتیاز است و باید پیش از آن‌که دیر شود از آن بهره‌برداری کرد. سه گیوتین بالای سر جمهوری اسلامی بالا رفته‌اند. فقط یک پرسش باقی است: کدام‌یک زودتر فرود خواهد آمد؟ اگر می‌خواهید بدانید چرا جمهوری اسلامی این‌بار واقعاً در محاصره قرار دارد، چرا فرصت چندانی باقی نمانده، و کدام تیغ ممکن است زودتر فرود بیاید... این ویدیو را از دست ندهید. تحلیلی فشرده، صریح و بی‌تعارف درباره یکی از حساس‌ترین لحظات تاریخ معاصر ایران. 👈 لینک در پایین👇 🆔@hamidasefichannel2 https://youtu.be/iRudApbn9wE?si=j_u9f8YXnhDzw77H
Mostrar todo...
👏 58 44👍 10👌 10👎 4🤝 1
تاج‌زاده را رها نکنید، حکومت از التماس لذت می‌برد! با حکم جدید پنج سال زندان مصطفی تاج‌زاده، به نظر می‌رسد در این سرزمین، هرچه جامعه مدنی بیشتر فریاد می‌زند، حکومت بیشتر گوش‌هایش را می‌گیرد. هرچه تقاضای آزادی بالا می‌رود، مقاومت بالاتر می‌رود. گویی حکومت در حال اجرای یک نوع قاعده‌ی عکس‌العملی است: "هرکه خواستار آزادی‌ست، مستحق حبس بیشتر است!" آقایان دچار نوعی لجاجت ایدئولوژیک شده‌اند؛ نه فقط با منتقدان سیاسی، بلکه با خواست عمومی مردم. در شرایطی که کشور درگیر بحران‌های پیچیده‌ی اقتصادی، تحریم‌های فزاینده، و تهدیدهای خارجی است، حکومت ترجیح می‌دهد نمایش اقتدارش را در سلول‌های انفرادی اجرا کند. گویی هیچ تهدیدی جدی‌تر از یک منتقد کهنه‌کار، بااخلاق، و بی‌خشونت وجود ندارد! در منطق وارونه‌ی حاکمیت، آزادی‌خواهی جرم امنیتی است و نقدِ قانون، تهدید علیه امنیت ملی تلقی می‌شود. اما سؤال جدی این‌جاست: آیا واقعاً مصطفی تاج‌زاده خطرناک‌تر از فساد سیستماتیک، تورم افسارگسیخته، یا نفوذهای امنیتی در مراکز حساس است؟ آیا خطرناک‌تر از امپراتوری‌های مالیِ نزدیک به قدرت است که ریشه در خاک نهادهای رسمی دارند؟ یا تنها تفاوتش این است که زبان دارد و سکوت نکرده است؟ واقعیت این است که امروز نه فقط تاج‌زاده، بلکه ده‌ها و صدها زندانی سیاسی و مدنی دیگر هم اسیر یک لجاجت تلخ‌اند. لجاجتی که هرچه فریاد آزادی بلندتر شود، واکنشش خشن‌تر می‌شود. زیرا یک نوع دهن‌کجی رسمی در جریان است؛ نوعی تلافی‌جویی کودکانه اما مرگ‌بار علیه جامعه‌ای که دیگر حاضر نیست سکوت کند. گویی اقتدار سیاسی، این روزها نه در حل بحران، بلکه در تحقیر اراده‌ی عمومی معنا می‌شود. حاکمیت با نگاه امنیتی تصمیم گیری می‌کند و اعتقاد دارد اگر قرار است جامعه مدنی و فعالان سیاسی خواستار آزادی زندانیان سیاسی باشند، باید نتیجه‌اش افزایش حبس و تشدید سرکوب باشد! یعنی حاکمیت در حال معکوس‌خوانی خواسته‌هاست! در این میان، جمهوری اسلامی به پدیده‌ای عجیب تبدیل شده است؛ ساختاری که نه بر اساس قانون، بلکه بر اساس واکنش‌های هیجانی و لجاجت ایدئولوژیک اداره می‌شود. انگار برای حفظ قدرت، باید مردم را از عقلانیت متنفر کرد، از مطالبه‌گری بیزار، و از امید ناامید. اما این بازی وارونه، روزی بر خودشان نیز وارونه خواهد شد. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👍 121 14👌 10👎 4👏 4🙏 1
از ناف ترامپ تا نابودی یک شهر اروپایی | توهمات یک فقیه سیاسی بازنشسته محمدجواد لاریجانی، همان کسی که چندی پیش با غرور اعلام کرده بود اگر لازم شود، «ناف ترامپ را می‌زنیم»، حالا دوباره بازگشته و تهدید می‌کند که «پنج پهپاد می‌توانند یک شهر اروپایی را بزنند». گویی مأموریت او از "راهب دیپلماتیک نظام" به "واعظ آخرالزمانی سپاه سایبری" تغییر یافته؛ واعظی که مرز واقعیت و توهم را مدت‌هاست گم کرده است. این چهره‌ی قدیمی و عمیقاً ریشه‌دار در ساختار ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، حالا با آرامشی مصنوعی و لحنی متکبرانه از احتمال حمله‌ی دوباره آمریکا و اسرائیل می‌گوید و بلافاصله اضافه می‌کند که اگر چنین حمله‌ای صورت گیرد، پاسخ ایران «سنگین‌تر و غافل‌گیرانه‌تر» خواهد بود. اما همین‌جا اعتراف می‌کند که در حمله قبلی دشمن، جمهوری اسلامی «غافلگیر» شده و از تکنولوژی‌هایی استفاده شده که «انتظارش را نداشتیم». یعنی دقیقاً همان چیزی که مردم ایران مدت‌هاست می‌دانند: نظام در حالتی از انفعال، بی‌خبری، نفوذپذیری و بی‌دفاعی مطلق به‌سر می‌برد. اما این ناکارآمدی را نه با پذیرش مسئولیت، بلکه با توهم قدرت جبران می‌کنند. در جمهوری اسلامی، عقب‌نشینی و ضربه خوردن را با تهدید به جنگ بین‌المللی می‌پوشانند. وقتی کار یک مقام پیشین که سال‌ها مسئول ستاد حقوق بشر (!) نظام بوده به تهدید علنی یک شهر اروپایی با حمله پهپادی می‌رسد، نه فقط باید نگران زوال عقل سیاسی شد، بلکه باید از سقوط کامل اخلاقی نیز سخن گفت. آقای لاریجانی که سودای فلسفه و فیزیک در سر دارد، حالا در جایگاه «رهبر فکری ماشین جنگ روانی»، چهره‌ای از یک نظام را به نمایش می‌گذارد: نظامی که نه در عرصه خارجی موفق است، نه در عرصه دیپلماسی، نه در عرصه داخلی، و نه حتی در حفظ ظاهر حقوق بشری‌اش. تهدید به حمله پهپادی به اروپا، آن‌هم در حالی‌که مردم ایران هنوز از شوک جنگ دوازده‌روزه و ضربات موشکی بیرون نیامده‌اند، فقط یک معنا دارد: نظامی که در داخل مشروعیت ندارد، به تهدید بیرونی پناه می‌برد. جمهوری اسلامی امروز در وضعیت قمر در عقرب قرار دارد. از یک سو با بحران‌های گسترده‌ اقتصادی، زیست‌محیطی و مشروعیتی مواجه است، و از سوی دیگر از حملات سایبری و فیزیکی سنگینی که به زیرساخت‌های امنیتی‌اش وارد شده، به‌شدت زخم‌خورده است. و حالا امثال محمدجواد لاریجانی، که باید پاسخگوی وضعیت امروز نظامی باشد که سال‌ها در طراحی آن نقش داشته، به‌جای پاسخگویی، تهدید می‌کند که یک شهر اروپایی را خواهد زد! آقای لاریجانی، اگر قرار بود ناف ترامپ را بزنید، بفرمایید چرا نفوذ اسرائیل تا قلب تهران رسیده؟ چرا از نطنز تا وزارت دفاع، تا مراکز موشکی، تا ستاد سایبری، حتی یک نقطه امن نمانده؟ چرا مردم ایران باید تاوان قدرت‌نمایی پوشالی شما را با جنگ، تحریم، سرکوب و فقر بدهند؟ و فراتر از همه، چرا تهدید به حمله به اروپا از زبان کسی مطرح می‌شود که خود در گذشته ادعای «چهره حقوق بشری نظام» را داشت؟ آیا این همان حقوق بشر اسلامی است که با پهپاد به پاریس و رم پاسخ می‌دهد؟ در واقع، نه اروپا از این تهدیدها می‌ترسد و نه آمریکا. آن‌ها سال‌هاست جمهوری اسلامی را شناخته‌اند: نظامی که بلندتر فریاد می‌زند، هرگاه ضعیف‌تر شده است. چرتکه‌ای که لاریجانی از آن سخن می‌گوید، دقیقاً چرتکه‌ای است برای سنجش سرعت سقوط، نه طراحی حمله. این‌که یک مقام سابق در سطح لاریجانی، به این درجه از توهم استراتژیک و فروپاشی اخلاقی برسد، نشانه‌ای روشن از وضعیت امروز حاکمیت است. تهدید به حمله به یک شهر اروپایی، نه از قدرت می‌آید، بلکه از وحشت: وحشت از آینده‌ای بدون چشم انداز. امروز دیگر نه شعار «صدور انقلاب» شنیده می‌شود، نه «مقاومت فعال» کارکرد دارد. آنچه مانده، سایه‌ی بی‌جان تهدید است. از «زدن ناف ترامپ» تا «زدن یک شهر اروپایی»، تنها چند گام کوتاه از یک توهم طولانی‌ست. آقای لاریجانی، شما تحلیل‌گر نیستید؛ شما آینه‌ی ترک‌خورده‌ی نظامی هستید که هر روز بیشتر خودش را نمی‌شناسد. صدای شما، صدای پایان است. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
👍 78 23👏 6👌 4🙏 1
رفراندوم، نه شعار بی‌دندان؛ که صورت‌بندی یک گفتمان ملی برای گذار وقتی میر‌حسین موسوی دو سال پیش در بیانیه‌ی تاریخی خود از لزوم تشکیل مجلس موسسان  گفت و واژه‌ی «رفراندوم» را از سایه‌ی خجالت‌زدگی بیرون کشید، بسیاری به جای همراهی، دچار رعشه‌ی تحلیل شدند. آن‌ها که سال‌ها از ترس نظام حتی تلفظ کلمه «همه‌پرسی» را حرام کرده بودند، ناگهان یا سکوت کردند یا با چهره‌هایی عبوس و عالمانه، رفراندوم را «شعار نظام» خواندند. بیانیه کوتاه دیروز ایشان در امتداد همان بیانیه قبلی است. اما در شرایطی که ایران بمباران اسرائیل و آمریکا از سر گذارنید، و بیانیه مهندس راه خروج از بن بست را نشان داد. کسانی که از «براندازی» فقط فانتزی دیدن جنازه‌های پاسداران بر زمین می‌خواهند، اما هیچ تصوری از چه باید کرد ندارند. آن‌ها که سیاست را عرصه‌ی توییت‌های پرفالوئر، مصاحبه‌های بی‌خطر و تحلیل‌های گلخانه‌ای می‌دانند، نه میدان خونین، نه تعادل قوا، نه تولید گفتمان. بگذارید بی‌پرده بگوییم: براندازی بدون راهبرد، همان بی‌راهگی است. همان رؤیای بی‌چشم‌انداز. همان تخدیر توهم تغییر. رفراندوم، یا فریب؟ حمله به ایده‌ی رفراندوم، مخصوصاً وقتی از دهان براندازان مدعی می‌ریزد، فقط یک معنا دارد: فرار از فکر کردن. رفراندوم، یعنی پیشنهاد انتقال قدرت با نظارت عمومی و شفاف. یعنی دعوت به قانون‌مندی تغییر. یعنی تلاش برای اجماع اجتماعی روی آلترناتیو. چه چیزش بد است؟ این‌که جمهوریت صوری را با جمهوریت حقیقی جایگزین می‌کند؟ یا این‌که لازم است برای تحقق آن، استراتژی فشار همه‌جانبه به نظام تولید کرد؟ چرا بخش‌هایی از اپوزیسیون این پیشنهاد را مشکوک می‌دانند؟ چون نمی‌توانند تحققش را تصور کنند. چون عادت کرده‌اند به ساده‌سازی همه‌چیز: یا اسرائیل بیاید بزند، یا آمریکا تحریم کند، یا مردم همه باهم بریزند بیرون و جمهوری اسلامی فرو بپاشد. این‌ها نه استراتژی‌اند، نه سیاست. این‌ها توهم است. میر‌حسین و تفاوت بنیادینش میر‌حسین موسوی تنها سیاستمداری است که هم در دل نظام به قدرت رسید، هم با شجاعت از نظام برید، و هم با صداقت از مردم سخن گفت. در بیانیه‌ی اخیرش، نه تنها جمهوری اسلامی را مسئول فاجعه‌های داخلی و بین‌المللی دانست، بلکه به‌درستی تجاوز اسرائیل و آمریکا را هم محکوم کرد. او نگفت چون جمهوری اسلامی منفور است، پس دشمنش مقدس است. او گفت هم جنگ‌افروزی حاکمیت محکوم است، هم تجاوز خارجی. این همان بلوغ سیاسی است که اپوزیسیون شعارزده‌ی رسانه‌محور از آن می‌هراسد. چون یک دنیای خاکستری را به جای دنیای ساده‌ی سیاه و سفیدشان می‌نشاند. گذار، نه به‌معنای براندازی گلادیاتوری در ادبیات میر‌حسین، گذار یعنی عبور از ساختار سرکوب و فساد، به سمت نظم دموکراتیک. نه با معامله‌گری پشت پرده، نه با نبردهای کور خیابانی، بلکه با نهادسازی، اجماع اجتماعی، تقابل نظام‌مند و تعادل قوا. رفراندوم، مجلس مؤسسان، آزادی زندانیان سیاسی، و شکست انحصار رسانه‌ای حکومت، چهار سنگ بنای این گذارند. این‌ها شعار نیستند، مسیرند. هر کس بپرسد «چگونه به رفراندوم می‌رسیم؟»، باید جواب بشنود: از طریق گفتمان‌سازی مداوم، شکل‌دادن به یک ائتلاف دموکراتیک ملی، بسیج بدنه‌ی اجتماعی و شکستن انحصار قدرت. رادیکالیسم واقعی، یعنی غنی‌سازی را رد کن بله، اگر دنبال شعاری بسیج‌گر هستیم، باید برویم سراغ ریشه‌ها. مردم از غنی‌سازی اورانیوم چه دارند؟ جز فقر و انزوا؟ مردم از سیاست نابودی اسرائیل چه برده‌اند؟ جز جنگ؟ بیرون‌کردن آمریکا از منطقه مگر به کدام رفاه و صلح منجر شده؟ این‌ها را باید فریاد زد. باید گفت «نه به غنی‌سازی»، «نه به نابودی اسرائیل»، «نه به جنگ نیابتی»، «نه به محور مقاومت». باید گفت سیاست خارجی ایران باید مبتنی بر منافع ملی باشد، نه ایدئولوژی‌های پوسیده. برای اتصال جنبش دموکراتیک به جنبش عدالت‌خواه، باید شعارهای اقتصادی، معیشتی، رفاهی، زیست‌محیطی، به آن پیوند بخورد. حتی اگر زیباترین نقشه‌ی گذار را طراحی شود، بدون توانایی اجرای آن، هیچ‌چیز تغییر نمی‌کند.سیاست فقط تحلیل نیست. فقط شعار نیست. فقط رسانه نیست. سیاست یعنی توان تبدیل نظر به اراده‌ی اجرایی. توان ساخت ائتلاف. توان چانه‌زنی. توان گفتگو با نظامیان. توان بسیج ملی. نه براندازی رمانتیک از بالا، نه تسلیم در برابر قدرت. نه موشک اسرائیلی، نه مشق سکوت. آن‌چه امروز نیاز داریم، نه انکار موسوی است، نه افسانه‌سازی از رفراندازی خیالی. آن‌چه نیاز داریم، گفتمان گذار دموکراتیک است. با صورت‌بندی شفاف. با صورت‌های قابل فهم. با زبان مردم. با هدفی روشن: جمهوری دموکراتیک ایران، بدون ولایت فقیه، بدون سپاه، بدون سانسور، بدون غنی‌سازی، بدون فقر و بدون ترس. تا آن روز، باید بفهمیم، بگوییم، متحد شویم، و قدم به قدم جلو برویم. #حمیدآصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
76👍 34👎 9👏 8🕊 2🙏 1👌 1
بیانیه‌ی موسوی: بازگشت به مردم یا آخرین هشدار؟ در روزگاری که جمهوری اسلامی بیش از هر زمان دیگری در بن‌بست مشروعیت و فروپاشی اعتماد عمومی دست‌وپا می‌زند، بیانیه‌ی تازه‌ی مهندس میرحسین موسوی مثل صدای غیرمنتظره‌ای در دل حاکمیت طنین انداخت—نه برای توهم اصلاح، بلکه برای طرح یک پرسش کلیدی: آیا راه نجات ایران از دل ساختار می‌گذرد، یا از بیرون آن؟ وقتی یکی از چهره‌های برآمده از دل قدرت، از مجلس مؤسسان، حق تعیین سرنوشت و بازگرداندن حاکمیت به مردم حرف می‌زند، یعنی وقت تماشاست. نه فقط برای تحلیل محتوای بیانیه، بلکه برای درک شکاف در قلب ساختار قدرت. در گفت‌وگویی بی‌پرده و تحلیلی، به پشت‌پرده این اعلامیه، واکنش‌های حکومت، اضطراب اپوزیسیون افراطی، و فرصت‌های تاریخی پیش‌روی نیروهای گذارطلب پرداخته‌ام. این ویدیو برای آن‌هایی‌ست که به آینده ایران فکر می‌کنند و فهمیده‌اند سکوت نکردن، مهم‌تر از شعار دادن است. 📺 تماشای کامل در یوتیوب: اگر از بازی‌های تکراری خسته‌اید و دنبال تحلیلی متفاوت، ریشه‌ای و صادقانه هستید، این گفت‌وگو را از دست ندهید. @hamidasefichannel2 https://youtu.be/kG-9MIru334?si=TopIblwOth5HZh4-
Mostrar todo...
60👏 8🙏 4👍 3👎 1
انیه‌ی موسوی: بازگشت به مردم یا آخرین هشدار؟ در روزگاری که جمهوری اسلامی بیش از هر زمان دیگری در بن‌بست مشروعیت و فروپاشی اعتماد عمومی دست‌وپا می‌زند، بیانیه‌ی تازه‌ی مهندس میرحسین موسوی مثل صدای غیرمنتظره‌ای در دل حاکمیت طنین انداخت—نه برای توهم اصلاح، بلکه برای طرح یک پرسش کلیدی: آیا راه نجات ایران از دل ساختار می‌گذرد، یا از بیرون آن؟ وقتی یکی از چهره‌های برآمده از دل قدرت، از مجلس مؤسسان، حق تعیین سرنوشت و بازگرداندن حاکمیت به مردم حرف می‌زند، یعنی وقت تماشاست. نه فقط برای تحلیل محتوای بیانیه، بلکه برای درک شکاف در قلب ساختار قدرت. در گفت‌وگویی بی‌پرده و تحلیلی، به پشت‌پرده این اعلامیه، واکنش‌های حکومت، اضطراب اپوزیسیون افراطی، و فرصت‌های تاریخی پیش‌روی نیروهای گذارطلب پرداخته‌ام. این ویدیو برای آن‌هایی‌ست که به آینده ایران فکر می‌کنند و فهمیده‌اند سکوت نکردن، مهم‌تر از شعار دادن است. 📺 تماشای کامل در یوتیوب: اگر از بازی‌های تکراری خسته‌اید و دنبال تحلیلی متفاوت، ریشه‌ای و صادقانه هستید، این گفت‌وگو را از دست ندهید. @hamidasefichannel2 https://youtu.be/kG-9MIru334?si=TopIblwOth5HZh4-
Mostrar todo...
مجلس مؤسسان؛ طرحی برای عبور از بحران مشروعیت ✍ حمید آصفی در میانه‌ی بحران‌های پی‌در‌پی، صدایی از خانه‌ای محصور در پایتخت برخاست؛ نه از سر شور، که از ژرفای شعور سیاسی. در روزهایی که ارابه‌های تبلیغاتی از «همبستگی ملی» می‌گویند و تصویر رسمی از ایران را با صداهایی یکدست بازسازی می‌کنند، این صدا، صورت مسئله را از نو نوشت: نجات ایران، در گرو بازگشت به ملت است، نه بازتولید اقتدار بر ویرانه‌های اعتماد. نکته فقط در شجاعت گفتنِ یک حقیقت تلخ نبود، بلکه در تأکید بر چیزی بود که کمتر از دهان نخبگان نظام‌پذیر شنیده می‌شود: ساختار کنونی، نماینده‌ی اکثریت ایرانیان نیست. نه به این دلیل که بد عمل کرده، بلکه چون اساساً اکثریت جامعه را از دایره‌ی نمایندگی بیرون گذاشته است. در بیانیه‌ی موسوی، هیچ مرزی میان «خودی» و «غیرخودی» کشیده نمی‌شود. چیزی که برجسته است، نه فریاد اعتراض، که آرامش انسانیِ کسی‌ست که سال‌ها در حصر و زندان فکر کرده و حالا نتیجه‌ی آن تفکر را در یک جمله خلاصه کرده: راه نجات، از رفراندوم و حق تعیین سرنوشت می‌گذرد. همان حقی که نظام‌های گرفتار در توهم مشروعیت، همیشه از آن می‌گریزند. در روزهایی که تفسیر از «وحدت ملی» به ابزاری برای توجیه وضع موجود بدل شده، این یادآوری ساده اما کلیدی‌ست: وفاداری مردم به کشور، هرگز به معنای تأیید شیوه‌ی حکمرانی نیست. حتی در روزهای جنگ دوازده‌روزه، اگر نقشه‌های نتانیاهو و اپوزیسیون ضد ایرانی برای قیام و براندازی ناکام ماند، به خاطر دوراندیشی مردمی بود که خود را جدا از نظام، اما پیوسته به مام میهن می‌دانند. خطای فاحش حاکمیت این است که آن واکنش را نشانه‌ی مشروعیت برای خودش تلقی کند. پیشنهاد تأسیس مجلس مؤسسان قانون اساسی، در ساحت سیاستِ بحران‌زده، نشانه‌ی بلوغ است. نه از سر بی‌صبری، که از سر اضطرار. رفراندوم، در این منظومه‌ی فکری، ابزار آشوب نیست، بلکه مکانیسم صلح در داخل و خارج است. مسیری‌ست برای آن‌که مشروعیت، باید از دل جامعه برخیزد، نه از درون نهادهای بسته و بی‌پاسخ‌گو. مجلس مؤسسان فقط راهی برای حل بحران داخلی نیست، بلکه پیام صلحی به همسایگان است که ایرانِ آینده، برآمده از اراده‌ی مردم است، نه استمرار نهادهای امنیتی. این ایده، می‌تواند صلح پایدار منطقه‌ای را نیز تقویت کند، چرا که مشروعیتِ بومی، نخستین گام در کاهش تنش‌های فرامرزی‌ست. بیان انتظاراتی چون آزادی زندانیان سیاسی یا تغییر رویکرد رسانه ملی، پیش‌نیاز حداقل‌هایی‌ست برای گذار دموکراتیک. در غیر این‌صورت کشور به ورطه‌ی بی‌بازگشت فروپاشی خواهد رفت. هر بی‌پاسخی، دشمنان ایران را امیدوار می‌کند؛ و به تکرار تراژدی‌هایی که می‌توانستند نیامده، پایان یابند. در روزگاری که بسیاری به خاموشی تن داده‌اند، این صدا هنوز روشن است. نه به‌خاطر بلند بودنش، بلکه به‌خاطر صداقتی که در آن موج می‌زند. نه در پی قدرت است، نه در سودای رقابت. فقط آمده تا بگوید: اگر نسیم تغییری وزیدن گرفته، فرصت آن را باید دریافت، نه آن‌که از آن روی برگرداند. و اگر این نسیم امروز شنیده نشود، فردا طوفانی خواهد شد که نه از حصر عبور خواهد کرد، نه از حصار قدرت. https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
106👍 24👏 13🙏 5👌 2👎 1
29:13
Video unavailableShow in Telegram
مصاحبه تلویزیون موکریان با #حمید_آصفی «روزنامه‌نگار و تحلیل‌گر مسائل سیاسی»  پیرامون: «ارزیابی برندگان و بازندگان منازعه نظامی میان اسرائیل و جمهوری اسلامی و همچنین بررسی احتمال از سرگیری حملات مجدد اسرائیل و...» https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
132.91 MB
👍 22 8
29:13
Video unavailableShow in Telegram
مصاحبه تلویزیون موکریان با #حمید_آصفی «روزنامه‌نگار و تحلیل‌گر مسائل سیاسی»  پیرامون: «ارزیابی برندگان و بازندگان منازعه نظامی میان اسرائیل و جمهوری اسلامی و همچنین بررسی احتمال از سرگیری حملات مجدد اسرائیل و...» https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
132.91 MB
04:19
Video unavailableShow in Telegram
گفتگوی حمید آصفی با تلویزیون بی بی سی با وجود تمام تنش‌ها و جنگ 12 روزه میان ایران و اسراییل، همچنان راه دیپلماسی بسته نشده و انتهای هر زد و خوردی مصالحه و صلح است. https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
7.98 MB
20👍 10🙏 1
🖋 ده سال در بند، یک عمر ایستادگی | مصطفی تاج‌زاده، صدای وجدان ملی حمید آصفی ✍️ در تاریخ معاصر ایران، نام‌هایی وجود دارند که نه به خاطر قدرتی که در دست داشتند، بلکه به خاطر قدرتی که از دست دادند، در یادها می‌مانند. مصطفی تاج‌زاده، یکی از این نام‌هاست؛ چهره‌ای که راهش را نه با شمشیر، بلکه با کلام، نه با معامله، بلکه با شرافت، از میان انبوه تردیدها و ترس‌ها گشود. ✍️ تاج‌زاده از دل جنبش اصلاحات برخاست. از همان نخستین سال‌های دهه‌ی هفتاد، او همراه با خیزش امید برای تغییر تدریجی و صلح‌آمیز ساختار سیاسی و اجتماعی ایران بود. اما سرنوشت اصلاح‌طلبی در ایران به تلخی رقم خورد. ساختار قدرت نه تنها در برابر اصلاحات تسلیم نشد، بلکه آن را به بازی گرفت، درهم شکست، و به حاشیه راند. ✍️ در برابر این شکست تدریجی، بسیاری عقب نشستند، برخی سکوت کردند و جمعی، به سازش تن دادند. اما مصطفی تاج‌زاده راه دیگری برگزید. او از پروژه‌ی ترمیمی عبور کرد و به نقد ریشه‌ای‌تر وضعیت موجود رسید. دیگر نشانی از امیدهای ساده‌دلانه‌ی اولیه در کلام و قلم او نبود. تاج‌زاده به این باور رسیده بود که کشور برای رهایی از چرخه‌ی معیوب استبداد، به تحولات ساختاری، دمکراتیزاسیون واقعی و بازسازی بنیادی نظام سیاسی نیاز دارد. ✍️ این دگرگونی فکری، تاج‌زاده را از یک اصلاح‌طلب معمولی به یک منتقد ریشه‌ای بدل کرد. او دیگر به تکه‌دوزی بر حریر کهنه‌ی نظام امیدی نداشت. به‌جای آن، آرمان تغییر بنیادی، آزادی سیاسی و حاکمیت مردم را در برابر انبوهی از تهدیدها و تهمت‌ها فریاد زد. ✍️ در این مسیر پرمخاطره، آخرین دستگیری‌اش رخ داد؛ دستگیری‌ای که در سایه‌ی انسداد کامل سیاسی اتفاق افتاد. او بار دیگر متهم شد، اما این بار داستان فرق داشت. مصطفی تاج‌زاده برای دادگاه احضار شد، اما خود آگاهانه تصمیم گرفت در هیچ دادگاهی حاضر نشود. با این تصمیم، نه فقط به روند نمایشی دادرسی اعتراض کرد، بلکه مشروعیت کلیت این بازی ساختگی را به چالش کشید. ✍️ این نرفتن به دادگاه، یک کنش مدنی سنگین بود. پیامی قاطع به حاکمیت داد که در برابر بی‌عدالتی، حتی حضور نمادین هم مشروعیت‌بخش نخواهد بود. تاج‌زاده نه در برابر قدرت سر فرود آورد، نه با ظاهرسازی‌های قضایی همراه شد. او ترجیح داد سکوت کند، اما این سکوت، بلندتر از هر فریاد بود. ✍️ سال‌ها پیش، تاج‌زاده در دادگاه‌های نمایشی قبلی، از سکوی محاکمه، تریبون حقیقت ساخته بود. اما در این دوره، با امتناع از حضور، به زبان بی‌زبانی فریاد کشید که چیزی برای گفت‌وگو باقی نمانده است. این انتخاب، نتیجه‌ی سال‌ها تجربه و رنج بود؛ حاصل آگاهی از این حقیقت که در ساختاری بی‌اعتنا به قانون و عدالت، حضور حتی به نشانه‌ی اعتراض نیز بی‌ثمر است. ✍️ مصطفی تاج‌زاده، امروز نه فقط یک زندانی سیاسی، که یک نشانه‌ی تاریخی است. او با عبور آگاهانه از اصلاحات سطحی و دفاع سرسختانه از تغییرات ساختاری، هزینه‌ای بزرگ پرداخت؛ هزینه‌ای که بسیاری از مدعیان آزادی، از پرداخت آن سر باز زدند. ✍️ زندان، به جای آن که او را خاموش کند، پژواک صدای او شد. در پشت دیوارهای سنگی، اندیشه‌ی او گسترده‌تر، پیامش روشن‌تر، و اعتبارش سنگین‌تر شد. تاج‌زاده اکنون بیش از هر زمان دیگری، نماد وجدان معترض ملت ایران است. ✍️ در فردای ایران، زمانی که تاریخ به قضاوت این دوران بپردازد، نه آنان که به سازش تن دادند و نه آنان که بر ستم افزودند، بلکه کسانی چون مصطفی تاج‌زاده در حافظه‌ی ملت زنده خواهند ماند. چهره‌هایی که در زمانه‌ی سختی، شجاعت ایستادن بر سر آرمان‌ها را داشتند. ✍️ تاج‌زاده به ما آموخت که آزادی را حتی اگر به بند کشند، نمی‌توان به زانو درآورد. او به نسلی که از شکست و سرخوردگی رنج می‌برد، یادآور شد که شرافت انسانی، بالاترین سنگر مقاومت است. و اینکه، حتی در برابر بی‌عدالتی کامل، انتخاب درست ممکن است: انتخاب نترسیدن. ✍️ در زمانه‌ی فراموشی، تاج‌زاده یک حافظه است. در دوران تحریف، یک حقیقت. در عصر استبداد، یک درس. او نشانه‌ای است که فریاد می‌زند: آزادی، دیر یا زود، راه خود را باز خواهد کرد. و انسان‌هایی چون تاج‌زاده، چراغ‌های روشن این راه خواهند بود. #حمید_آصفی https://t.me/hamidasefichannel2 صفحه یوتیوب https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Mostrar todo...
97👍 25👎 5👌 3🙏 2